مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مصاحبه با فراستخواه دربارۀ بنیادگرایی دینی

این که خود یک دین منشأ بنیاد گرایی باشد  ، ناشی از نوعی «ذات باوری» است ....متن دین گرسنۀ انواع معناها ست، فهم دینی می تواند آزادمنشانه  وصلح آمیز یا تمامی خواهانه و دگر ستیزانه باشد.... البته در برخی متون دینی استعداد تفاسیر خشونتگرایانه و تمامی خواهانه  زیاد ، ودر برخی اندک است... دین بودایی که بنا بر خصوصیات غالب ، دینی غیر سیاسی است ، گاهی بر  حسب مقتضیات با سیاست درآمیخته می شود ، آن هم به دو شکل کاملا متفاوت دمکراسی خواهانه  وضد دمکراتیک.... بر اساس نظریه بسته بندی  هرویولژه، پس‌زمینه‌ها و موقعیت تاریخی و ساختار قدرت و وضع اجتماعی وترکیب نیروها در میدان اجتماعی تعیین کننده است وبرحسب اینهاست که فهم وعمل دینی می تواند آزاد منشانه یا تمامی خواهانه و توأم با دگر ستیزی  باشد.... اسلام در مالزی گفتمان دولت نبود، گفتمان قدرت نبود، گفتمان پیشرفت بود.... اخلاقیات دینی  تساهل آمیزی را می‌توان در آنجا مشاهده کرد.... بنیادگرایی اختصاص به جهان اسلام ندارد و محصول شرایط بحرانی و پرتعارض سیاسی واجتماعی در قرن بیستم است....رشد اسلامیزم افراطی در بسیاری از کشورهای اسلامی پی آمد  شکست سیاستهای نوسازی  دولتها در این سرزمینها بوده است.... یک ویژگی در افراط گرایی دینی، جزمیت شدید و امتناع از گفتگو  بود که منشأ دیگر ناپذیری و خشونت گرایی می شده است....

در صورت تمایل به خواندن متن مصاحبه لطفا از اینجا دانلود کنید

نظرات 3 + ارسال نظر
نوران شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:54

سلام و صد سلام از توضیحات بی بدیل شما لذت بردم اما استاد نسل جوان ما شدیدا در خطر از دست دادن کلیه اعتقاداتی است که در نبود ان اضمحلال جامعه دور نیست در برخورد با جوانانی که با استدلال به ظواهر خشونت گرایی و...در اسلام از آن دوری می جویند چه باید کرد آیا با استدلال صرف می توان آنها را بازگرداند در حالی که شواهد عینی در جامعه استدلال متقن ما را کاملا بی فایده جلوه می دهد

آنچه از نقد وبصیرت آن محقق ارجمند واندیشمند می آموزم این است که از اسلام دو تفسیر به عمل می آید
یکی تفسیری که در کتب ومقالات می شود ومثلا گفته می شود روح اسلامی ودرک صحیح و انسان گرایانه و عقلانی از اسلام با خشونت مخالف است و از این قبیل حرفها....
ویکی دیگر تفسیری است که کسانی وگروه هایی ( که متأسفانه اندک هم نیستند)به اسم اسلام و مسلمانی با اعمال واقعا موجود خود از «مسلمان بودن و فکر و روحیه و خلق وخوی اسلامی» به دست می دهند
اذعان می کنم که تفسیر دوم بیشتر به چشم می آید تا تفسیرهای آرمانی اول!
بله همین طور است؛ صدای اعمال بلند تر از صدای الفاظ ااست
می پذیرم که «دو صد گفته چون نیم کردار نیست»
می فهمم که «به عمل کار برآید به سخندانی نیست»....
در عین حال گمان می کنم که اگر همین مردم بدبخت ، از موهبت توسعه و پیشرفت اقتصادی و علمی و فکری و عقلی و فرهنگی واجتماعی برخوردار بشوند، مطمئنا درک معقولتر و فرهیخته تری از دینداری خواهند داشت و در آن صورت شاهد رونق قرائت رحمانی وانسانی و اخلاقی و عقلانی ومعنوی از اسلامیت خواهیم بود....
بنده از این« امید اجتماعی » مایوس نیستم
ارادتمند
م-ف
27شهریور

[ بدون نام ] چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:10

سلام و عرض ادب ، نوشته ی زیر را به عنوان کامنت بر نوشته ی حضرت عالی تحت عنوان درباره ی بنیادگرایی های دینی نوشتم که متاسفانه پست نشد .
….عزیز ، جناب فراستخواه :
چه بسیار سخت است که صاحب نوشته خود بر ضعف و ناپیراستگی و آشفتگی نوشته اش آگاه باشد ، و همین دلیل برای ننوشتن کافی است ، اما مگر می شود لطف شما را دید و باز گستاخی نکرد؟
… عزیز :
از چند مقدمه ی کاذب برای ساختن یک قضیه ی شرطی شروع می کنم :
الف ) اگر مردمان ترکیه بودایی بودند ؟
ب ) اگر ایران مذهب مسیحی را به عنوان مذهب رسمی خویش اعلام می داشت ؟
ج) اگر بن لادن یک یهودی بود ؟
آنگاه : آیا همان روش ها و سیاست گذاری ها را اعمال می کردند؟واضح است که خیر، در این صورت دیگر( مفهوم ها) خیلی اهمیت ندارند ، بلکه حرف اول و آخر را در تعامل اجتماعی و فردی ، همان( زمینه ها ) می زنند. می دانم که نباید در ورطه ی مرغ و تخم مرغ افتاد، اما برای یک (طرح اقدام ) و کنش ارتباطی و تعاملی در ساحت دین ، با توجه به نظر حضرت عالی باید به بهبود وضعیت اقتصادی و مفهوم مالکیت ، همت گماشتن برای یک آموزش و پرورش جهت آموختن و نهادی کردن ارزش های عقل مدرن و نقاد ، استفاده از انباشت دستاوردها ( درهمه ی حیطه ها : فکری – اجتماعی – تاریخی – اقتصادی ) اقدام کرد آنگاه دین ورزی این انسان های فهیم و خردمند ، عاقلانه و خردمندانه خواهد بود و نه متعصبانه و خرد ستیز .اگر سخن هرویو لژه را هم مقدمه ی دوم بگیرم ( صورت بندی های دین منوط به شرایط و سیاق وضعیت به کار گیرندگان و خوانندگان آن است )آنگاه شاید یکی از نتایج این است: برای تغییر و اصلاح و بهبود وضعیت ایران (بر سر وجه این بهبود مجادله ای ندارم )آنگاه به تنها کسانی که احتیاجی نیست ، روشنفکران دینی یا اصلاحگران دینی یا تاویل گران و تحویل گران دینی خواهد بود .
با این فرض پروژه ی پیامبران می بایست به بهسازی فرهنگی نزدیک تر می بود تا مطرح کردن جهان آخرت / بقای روح / عذاب / بهشت و .... تا چنین معرکه ی پر تعارضی هم به نام دین پیدا نمی شد (!) البته شرایط آن روز و سطح فرهنگ و .... مد نظرم است اما صحبت از اکنون و ادامه ی سنت پیامبران در قالب دین است . اگر این بزرگواران برای تکمیل اخلاق نیز مبعوث شده باشند که با عنایت به نوشتار حضرت عالی در مجله ی آیین می توان دین ورز بود و بی اخلاق ، می توان اخلاقی بود و بی دین ، می توان دین ورز بود و با اخلاق و نیز می توان بی دین بود و بی اخلاق .بنابراین دست استعانتی از طرف اخلاق به سوی دین دراز نیست که این رابطه برعکس هم صادق است .
جناب فراستخواه : به نظر من اکنون سخت ترین کار دین ورزان { البته در وجه روشنفکر آن که آشنا با مفاهیم مدرن است و در عین حال با سلاح نقد تقدس زدایی کرده از امر متعالی }داشتن دلیلی برای دین ورزی در حیطه ی مناسک و عقاید و باورهاست . شاید معنویت هم روزی جا را برای تجربه ی دینی ، به عنوان عنصر اساسی دین تنگ کرده و هماورد خواهی کند .
بر این پراکنده گویی ها، تنها چشم اغماض …. شما بر بخشش ، امید است .
خوی بد دارم ملولم تو مرا معذور دار
خوی بد کی به شود بی روی خوبت ای نگار
شربتی داری و پنهانی به نومیدان دهی
تا فغان درناورد از حسرتش امیدوار


پاسخ:
پاسخ نخست:
نقد تفکر برانگیزی است از خواننده ای تیزبین وکنجکاو که ایمیل کرده بودند ولی چون توضیح داده بودند که ابتدا قصد ارسال آن به صورت یک ملاحظه(کامنت)داشتند وپست نشد پس اجازه داشتم آن را عینا در اینجا برای اطلاع خوانندگان محترم دیگر بیاورم ( تنهابا حذف دو سه تعبیر که لطف آن بزرگوار به بنده بود ولی خود را شایسته اش نمی دانم و بانقطه چین جایگزین کردم)
ضمن نهایت سپاس از این دوست اهل نقد ونظر، فعلا دربارۀ اتنقاد عمیق شان پاسخی ندارم وباید درباره اش بیندیشم
م-فراستخواه
30 شهریور89
------------------------------------------------
---------------------------------------------
-------------------------------

پاسخ دوم :
دوست بافضل و اندیشه وبزرگوارم جناب آقا مجتبی علی اکبر عزیز
با سلام وارادت وعرض ادب
چه چشم نواز بود نقد بلند وعمیق وتأمل برانگیزندۀ شما
ملاحظات منطقی شما چیزی نیست که بدانها باید پاسخی دم دستی داد بلکه از جنس جریان پویای اندیشه ای است که در برکۀ ذهن راکد بنده موج پرسش و تأمل می افکند باید در آنها غوطه خورد و فکر کرد . دارم با هرفرصتی در گزاره های شما درنگ می کنم.
۱.به نظرم هر دو تاحدودی نزدیک به هم ، تغییر را و نیز عاملیت انسانی برای تغییر را جزو فروض خویش داریم. همینطور می پذیریم که دین ورزی مردمان ووضعیت نگرشها و رفتارها و نهادهای دینی آنها نیز در کنار سایر امور، از متغیرهای دخیل در صور حیات آنها هستند. یعنی اینکه چنین ونه چنان باشند ، یکسان نیست. تغییر آنها در تحول صورتهای زیست بشر به نوبۀ خود مدخلیت دارد .
۲.فکر می کنم شما نیز با درکی عمیقتر از بنده ، نگاه خطی ساده به امور ندارید. یعنی مثلا اینطور نیست که اول چیزهای دیگری که فرمودید (مانند آموزش وپرورش و اقتصاد و کذا وکذا...) درست بشود ، وبعد دین ورزی چنین وچنان بشود،رقص و غموض واقعیت بیش از این حرفهاست، شبکه پیچیده ای از امور در هم تنیده اند و عاملان در حالی که خود بخشی از این ماجرا هستند ( واین خیلی مهم است)، با پروژۀ آگاهی و زبان و عمل اجتماعی و کنش ارتباطی خویش (به قدر مقدور! )می کوشند از طریق گره ها و ارتباطات مختلف این شبکه، مداخلاتی با هدف نیکبختی بشر ( با همه ابهاماتش) انجام بدهند . گاهی راه حلها ، خود آغاز مسأله های تازه اند. اما امید اجتماعی ومعرفتی ، همچنان دل می برد وپنهان می شود، اول آسان می نماید و آنگاه چه مشکلها که نمی افتد. پس نخستین نتیجه شاید این باشد که بدانیم هر توصیه ای برای بهبود می تواند موجبات تخریب بشود و وسیله ای برای سرکوب باشد و دعوتی برای باز نیندیشیدن و پاره ای از آگاهی کاذب ایدئولوژیک باشد. شاید یک راه علاج از سر ناعلاجی این است که گفتارها را به سطح گفت وگوهای باز ومحدود نشده برای پیگیری خرد ارتباطی و انتقادی بشر ارتقا بدهیم. چیست جز این؟ آیا راهی دیگر هست؟(شاید این هم از همان بدترین شیوه هایی به شمار بیاید که بهتر از آن پیدا نشده است! )
۳.باری عرض می کردم که دین ورزی نه تافته ای جدا بافته است و نه امری یکسره تَبَعی. بلکه مثل سایر امور از نوعی خصوصیت خود ارجاعی هم کم وبیش برخوردار است. پس فهم های دینی و تأویلها و معانی دینی هم جزوی از گره های این شبکه بی در و پیکر اند. بنابراین «روشنفکران دینی یا اصلاحگران دینی یا تاویل گران و تحویل گران دینی(به تعبیر حضرت عالی)» و سایر واسطهایی انسانی از این دست نیز می توانند به نوبۀ خویش سهمی در تغییرات داشته باشند(خوب وبدش محتاج بحث مبسوطی است).
۴. اگر بخواهم از بیان شما استفاده بکنم بودایی بودن و مسیحی بودن و یهودی بودن اولا می توانند صور مختلفی داشته باشند ودارند و ثانیا یکسره متغیرهای تابع نیستند که مناسبات اقتصادی و غیره وغیره، متغیرهای مستقل آنها محسوب بشوند. بلکه در یک مدل ساختاری پیچیده وفوق پیچیده وآشوبناک ، در داد وستد وفعل وانفعال هستند.دراینجاست که همچنان به آن حکم شاید شتابزدۀ شما دوست متفکرم می اندیشم که فرموده اید: « آنگاه تنها کسانی که احتیاجی به آنها نیست ، روشنفکران دینی یا اصلاحگران دینی یا تاویل گران و تحویل گران دینی خواهد بود . »(چرا؟)بگذارید آنها نیز در این بازی پرابهام اما در عین حال پر هیجان ، شرکت بکنند . اگر می خواهیم کاری بکنیم شاید بهتر است به جای اعلام عدم نیاز به آنها ، فکری به صوت زدنها وکف زدنها و صلوات فرستادنها بکنیم وآنها را و دیگران را و خودمان را پیوسته نقد ریشه ای بکنیم . این کار هرچند از هیجان می کاهد و بر ابهام می افزاید امابه نظرم شاید احتمال خطا وریسک را نیز کاهش و احتمال کامکاری و رستگاری رانیز افزایش می دهد.
۵.درباب اخلاق هم شما که در فلسفه بیش از بنده طلبگی کرده اید ، می دانید از این قضیه که «اخلاق مستقل از دین است» این قضیه به لزوم منطقی استنتاج نمی شود که« امر دینی هیچ تأثیری در امر اخلاقی ندارد» پس گر دارد می تواند خوب یا بد ارزیابی بشود. واگر چنین است پس هر سعی ساعی برای ارتقای دین ورزی می تواند به تکیه گاه های مهم اخلاقی ومعنوی بشر کمک بکند.
۶.سرانجام در باب آخرین عبارات تفکر برانگیز آن دوست ارجمند چنان تصور می کنم که مناسک و عقاید و باورها(که لزوما نیز همواره از نوع دینی نیستند!) پیوسته جزو سبد زندگی مردمان هستند ، بیشتر بنا به عللی و گاهی به دلایلی آنها را انجام می دهیم ، پس مهم این است که بکوشیم اینهانیز با معانی و نیات و رویکردهای وجودی بهتر و آثار سودمند تر و تعالی بخش تری همراه بشوند ، گرهی فروبسته بگشایند ،مسأله های از مسائل ما را حل بکنند ، افق دور دستی وخانه دوستی و روزنی از درون آدمها بجویند ، شاید کسانی از طریق آنها به آوازی در این کائنات گوش بسپارند اگر هم به سادگی چیزی نشنوند ،شاید آنها سودای سری بالا ببرند ،به نیاز اصیلی دامن بزنند ویا رازی به میان بیاورند وبگویند که ماجرا ، بیشتر از این است که هست....و شاید ....
م-فراستخواه
7مهر

مریم رحیمی پنج‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:58 http://اقاي فراستخواه

32:] سلام اقای فراست خواه من مریم رحیمی هستم دختر خانم خرمی از همکاران بیرابزشکی تبریز من تعریف شما را زیاد شنیدم اما سعادت اشنایی با شما را نداشتم من سوالی از شما داشتم ما چگونه میتوانیم به خدا نزدیکتر شویم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد