مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مدرنیتۀ ایرانی ،متن سخنرانی فراستخواه به نقل از «شرق» 18 شهریور

مدرنیته ایرانی  در اصل همان فرایند تغییر و تجدّد در زیست جهان جامعة ایرانی است.... مدرنیته، نه فقط تغییر در سطوح و لایه ها، بلکه تغییر در عمق نگاهها و ارزشها و هنجارها و نهادها و روابط و ساختارهاست. مدرنیته به این معنا، فرایندی یا همه یا هیچ است. یا باید نوشدگی را پذیرفت  و یا نپذیرفت و اگر قرار است بپذیریم این فقط وسیلة سفر و درمان بیماریها و تسلیحات نظامی و سلول های آزمایشگاهی و ساختمانها و سازه های آبی و کامپیوتر ها و کارتهای بانکی نیست که نو می شوند..... نگاه انسان به خود در مدرنیته تحوّل اساسی پیدا می کند، از صغارت اندیشه در می آید، جرأت دانستن به هم می رساند، دیگر احساس می کند که نیاز به قیّم ندارد، خردورزی و نقد می کند، نگاهش به جامعه ومناسبات، کمتر عمودی  وعمدتا  افقی است.....مشکل ما در ستیز با مدرنیته این است که آخرین دانش هسته ای مدرن را می خواهیم ولی ابتدایی ترین ارزش ها و نهادها و هنجارهای مدرن را حاشا می کنیم.  تعارض های اصلی از همین جا آغاز می شود که رفتار ما با مدرنیته، چند گانه و ریاکارانه است،  از خیلی مواهب آن می خواهیم استفاده کنیم ولی با خیلی مبانی آن ستیز داریم.... مفهوم و واژۀ مدرنیته در پیرنگهای متنی ومعنایی مختلف دلالت های متنوع دارد ....پروژۀ آگاهی وزبان بشر،  همچنان ناتمام است... مدرنیته اروپایی یک نوع پدیدار از مدرنیته است ولی  ظهورات دیگری از مدرنیته در آمریکا یا در ژاپن یا در آسیای جنوب شرقی و یا در ایران با پیرنگهای مختلف پدیدار می شود.... مدرنیته محصولی نهایی و آماده نیست . بلکه حتی رهیافتهای مدرن غربی، در مسیر تعامل و مکالمۀ متقابل  وافقی میان دیگران با غربیها  بسط انتقادی پیدا می کند... مارکس به نقد درخشان معرضهای بزرگی در مدرنیتۀ غربی مانند کالایی شدن وبیگانگی و بت وارگی پرداخته است ، هابرماس عقل ابزاری را  نقادی اصیلی کرده است . اینان با وجود نقد در مدرنیته وبر مدرنیته، به این نتیجه نرسیده اند که چارۀ کار برگشتن به عقب و زیستن در دنیای  پیشامدرن است.... به نظر آیزنشتات ،  مدرنیته آزمونی ناتمام است.  ظرفیتی بالقوه در نواندیشی است که  در سنت های مختلف  مدرنیته های متنوعی به میان می آید....

درصورت تمایل به خواندن متن مکتوب سخنرانی لطفا از اینجا دانلود کنید

نظرات 16 + ارسال نظر
علی حکم آبادی پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:58 http://diamethod.blogfa.com

عمر همچون جوی نو نو می رسد
مستمری می نماید در جسد

عمر ، همچون جوی، نو نو می رسد
مستمری می نماید در جسد
آن ز تیزی، مستمر شکل آمده است
چون شرر، کش تیز جنبانی به دست
شاخ آتش را بجنبانی به ساز
در نظر آتش نماید بس دراز
این درازی مدت ، از تیزی صنع
می نماید سرعت انگیزی صنع
........
درود بر علی آقا حکم آبادی از اهالی دل
م-ف

مصطفی پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:16

سلام استادارجمندازاینکه دوباره به کلاس امده ام مفتخرم

چنانچه خرافات وجهل که هزارسال در رگ وریشه ی ایرانیان خانه کرده بیرون بشودمدرنیته ایرانی جوانه خواهدزدا

هر زمان نو می شود دنیا و ما
بی خبر از نو شدن اندر بقا
باردیگر نگاه کن
جوانه های آگاهی نو به نو را نمی بینی که قصد رویش دارند؟
...
یاردبستانی دیرینم؛ آقا معلم ، مصطفای عزیز
طنین کلمات و بارقۀ نگاه هایت در خاطرم چنان هست که گویا همینک نیز با آن لهجۀ گوشنواز کرمانی زبان به نقد می گشایی ، سؤال پیچم می کنی و در صمیمیت نگاهت تا دور دستهای آواز مبهم حقیقت با خود می بری....
ارادتمند/مقصود فراستخواه

حسین پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 http://farasat.blogsky.com

جای بحث های اخلاق در دنیای مدرن که چند سال پیش ایراد فرمودید، دیده می شود...

فرزند عزیزم حسین آقای گل ؛
معلم سالها پیش پدر در «سواد اکابری» و «خواندن –نوشتن» ِ رایانه ای ومجازی
سلام و به قول خودت مخلص شما هستیم
به روی چشم ، به فکر آن مطالب شکسته بسته ام هستم
آن ورق پاره ها و سیاه مشقها ....
با بهترین آرزوها
بابا

محمد جواد غلامرضاکاشی پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:22

سلام
جناب دکتر ریاکاری اگر یک برچسب اخلاقی در یادداشت شماست خیلی با آن موافق نیستم. ریاکاری به نظرم واکنش جبری و گریزناپذیر ماست. اگر به قول شما مدرنیته تحول در زیست جهان جامعه ایرانی است، ادراک مشخصات این زیست جهان جدید الزاما با گزینه مشابه آن در جامعه غربی منطبق نیست. تفاوت ادراک حمعی ما و زیست جهان جامعه جدید را تنها با تاخر و تقدم نیز نمی توان فهم کرد. اصولا این نسبت پیچیده و چند صدا و فوق العاده تحت تاثیر منطق موقعیت‌های گوناگون در صد و اندی سال گذشته است. به نظرم واژه ریاکاری تا حد زیادی بازتاب دهنده این پیچیدگی است. مقاله عالمانه شما ملتزم به این کثرت و پیچیدگی هست. اما کمتر به این نکته توحه نشان داده اید که بخشی از فرایند مدرنیته ایرانی امکان گفتگو یا دست کم توازن بخشی به کثرت این فهم‌ها در زیست جهان جامعه ایرانی است.
از دقایق یادداشت شما خیلی استفاده کردم دکتر

سلام دکتر کاشی عزیز
از اینکه عرایض بنده را در خور مرور و بالاتر از آن شایستۀ نقد عالمانۀ خود دیدید نمی دانید که چه قدر خوشحالم
با ذهن چالاک خود ، به گوشۀ کوچکی از محدودیتهای کلامی و نارسایی های مفهومی بنده اشاره کرده اید واز همین چند خط شما چیزهایی تازه آموختم
نگاه شما بلند تر از نظر کوتاه بنده است
بنده با نگاه اختلافی نگریستم وشما با نگاه توافقی
این محصل مبتدی، از کثرت حرف زده است و آن متأمل متعهد ، از گفتگو برای همگرایی و متوازن سازی کثرات
با ایدۀ «وحدت اختلافی وافتراقی» بسیار موافقم .
ما بدون اینکه مثل هم بیندیشیم، می توانیم با هم زندگی آزاد منشانه ای داشته باشیم
بنده این را در برخی کارهای دیگر دانش آموزی به اندازۀ ذهن قاصر خویش توضیح داده ام اما در این سخنرانی بیشتر در صدد توضیح و توجیه مدرنیتۀ ایرانی برای مخالفان آن بودم و عمدتا می خواستم محل اختلاف را آشکار بسازم ودیگر فرصتی نبود تا راه توافق را نیز بحث بکنم
اما «ریاکاری» همانطور که به درستی بیان فرموده اید نباید برچسب و کدگذاری اخلاقی برای نفی دیگری باشد، ما در میدان گفتمانها ، اصلا در مسند فراگفتمانی نیستیم ، در جای خدایی به داوری در باب افکار واقوال و افعال این و آن نمی نشینیم ، انگ نمی زنیم واگر بزنیم کوتاهی کرده ایم ، ما خود خرده روایتی می کنیم در کنار دیگر خرده روایتها .
اما به گمان بنده ، عرفها ومشترکات و ادراکات عمومی تر وجهانشهری تری هم هست ، به تعبیر ویتگنشتاین دوم از آنجا که ما حرف همدیگر را می‎فهمیم و با هم تعامل می‎کنیم، معلوم می‎شود که معنا، امری یکسره ذهنی و درونی نیست، بلکه امری عمومی هم هست پس ما تا حدی می توانیم دست به قضاوت و ارزشیابی بزنیم، اینجا بود که روی سخنم به عاملانی با مسؤولیت نه محدود بود که عرض کرده ام « ....مشکل ما در ستیز با مدرنیته این است که آخرین دانش هسته ای مدرن را می خواهیم ولی ابتدایی ترین ارزش ها و نهادها و هنجارهای مدرن را حاشا می کنیم. تعارض های اصلی از همین جا آغاز می شود که رفتار ما با مدرنیته، چند گانه و ریاکارانه است، از خیلی مواهب آن می خواهیم استفاده کنیم ولی با خیلی مبانی آن ستیز داریم....».
اما این قضاوت بنده نیز در حقیقت خرده قضاوتی است که به هیأت منصفۀ خرد جمعی و ارتباطی وفضای عمومی ارائه می شود و نخستین ناقد ژرفنگر در باب آن حضرت عالی بودید واین خیر وبرکت است.
ممنون از شما وارادتمند
مقصود فراستخواه
۱۸ شهریور۸۹

نعمت الله فاضلی پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 23:44

سلام خدمت استاد عزیزم

همان طور که می دانید من سال هاست تلاش می کنم تا نشان دهم شیوه زندگی ایرانی در معنای انسان شناسانه اش مدرن شده است. این موضوع را در کتاب «مدرن یا امروزی شدن فرهنگ ایران» توضیح داده ام. کتاب دیگر دارم به نام «تجدد بومی در ایران» که انتشارات جامعه شناسان آن زیر چاپ دارد. در این کتاب من به مباحث مدرنیته ایرانی در زمینه هایی مانند آشپزی، همسایگی، روابط خویشاوندی و سرگرمی ها و سنت ها پرداخته ام. سنت های مدرن و مدرن شدن سنت ها دو وجه اصلی مدرنیته ایرانی است که در این کتاب بررسی کرده ام.
در ایران مُد این است که بگوییم ایرانی ها هنوز مدرن نشده اند. هر کس این را بگوید دانشمند و فرد فیلسوف و عمیقی است. مثلاً سید جواد طباطبایی فیلسوف بزرگی است چون معتقد است ما چون هنوز با سنت گسست کامل نداریم پس هنوز تجربه تجدد نداریم. از اینرو طباطبایی بسیار عمیق می اندیشد! یا کتاب مشروطه ایرانی آقای ماشاالله آجودانی را که گفت روشنفکران ما مفاهیم مدرن مثل قانون و آزادی یا عقل را خوب نفهمیده اند چون این مفاهیم را مطابق اروپایی ها معنا نکرده اند، ستایش کردیم.
عمیق اندیشیدن در بسیاری از روشنفکران ایران امروز به معنای اندیشه واقع گرا یا مستدل نیست، بلکه به معنای داشتن نوعی اندیشه ایده آلیستی است.
خوشحالم که می بینم فیلسوف و استادی چون جناب عالی گام در این وادی مدگرایی ایده آلیستی نگذاشته اید.

محقق و صاحبنظر ارجمند جناب دکتر نعمت الله فاضلی
با سلام و ارادت
این بنده بودم که در طی دو دهه آشنایی از شما یاد می گرفتم ، خوانندۀ مقالات و کتابهای تان بودم وهستم با اشتیاق وافر ، پس کوچک نوازی می فرمایید ،چه استادی ! ما باهم می آموزیم.
درباب امروزی شدن ، حضرت عالی با نگاه عمیق انسان شناسی ومردم شناسی و تحقیقات وسیع فرهنگی که دارید ، مفاهیم و مباحث بسیار خوبی برای خوانندگان فارسی زبان توسعه داده اید و خوشبختانه به این برنامه پژوهشی با پرکاری کم نظیری که در شما سراغ می رود همچنان ادامه می دهید . معمولا هربار با شما صحبت می کردم خبردار می شدم که تازه تر از تازه تری می رسد و چه خوش می رسد.
اما دو انگاری در باب سنت و مدرنیته از منظر فلسفی وهم جامعه شناسی معرفت محل ایرادهای جدی است، حال چه اصرار بورزند که آن دو! را با هم جمع بکنند ویا از هم تفکیک . اگر این دوالیسم معرفتی ونظری تاحد گفتارهای عمومی نیز تنزل ورواج پیدا بکند و واقعا مد شده باشد (منظورم یک fashion است) مشتبه نماتر می شود.
درست به اندازۀ تلفیق های آبکی و چپ اندر قیچی میان سنت و مدرنیته؛ تصور مدرنیتی یکسره منفک از سنتها ، هر دو به گمان بنده محل بحث اند.
البته مدرنیته را نمی توان نیز ادامۀ خطی وسادۀ سنتها تصور کرد چه در غرب و چه در ایران. چنانکه امثال کارل اشمیت آن را چنین نظریه پردازی کرده اند. به گمانم چنین نیست . بلکه طی فرایند جدالی و انتقادی عمیقی ، تجدد از نقد بر سنت ودر سنت و از رهگذر تحولات وتعارضات و بر اثر تجربه های تازه تر وافقها و اندیشه ها و ارزشها و هنجارهای حقیقتا جدید تکوین پیدا می کند و گاهی این فرایند سده ها طول می کشد با فراز ونشیب و پیچ وتابهای خاص خود (همچنانکه در غرب).
در عین حال ، تجدد ، مشروعیت خود را همانگونه که بلومنبرگ از آن بحث کرده است از سنت نمی گیرد.
سنت همانطور که محدودیت های عجیب و غریبی برای تجدد به وجود می آورد ، امکاناتی هم برای آن دارد.
در باب مسألۀ ایران و تجدد در آن ، متون محققانی چون دکتر سید جواد طباطبایی و دکتر ماشاء الله آجودانی در کنار دیگر متون واز جمله کارهای با ارزش حضرت عالی، قابل استفاده ودر عین حال نقد اند والبته همه متنها ، در معرض خوانشهای مختلف ( واز جمله خوانش های عامه پسند مخصوصا سیاسی وایدئولوژیک ) هم هستند .
به هرحال متن ها برای این هستند که خوانده بشوند و داستان ناتمام مؤلف ها و خواننده هاست،
به تعبیر اخوان ثالث؛ «چیست جز این؟ نیست جز این راه».
ارادتمند شما
م-فراستخواه
19 شهریور

عطا.م شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 00:18 http://www.tarahaei.blogfa.com

به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خود را؟
کاش از این مغالطاتی که در باب مدرنیته ایرانی بر شمرده اید نتیجه ای بهتر از یک ارجاع میگرفتید. تا ذهن های نا رسی چون من درک بیشتری داشته باشد، و چنان که بارت می گوید همه تلاش نتیجه گیری را تنها بر دوش نکشند. گمان میبرم در این مقاله چنان که خود نیز در وبلاگ ذکر کردید نگاه یکجانبه ای وجود دارد و گویا قضیه از دید سنت نگریسته نشده. گرچه متن در تلاش توضیح نگاه آنها هم هست. هرچند بنظر می رسد که باید این تحقیق یا تحقیقات پر دامنه تر گردند و ابعادری نظیر خرده فرهنگ ها و نگاه های آنها، نقش روشنفکران، هژمونی ها و ایدئولوژی ها موجود و ... را نیز مد نظر قرار دهند. گمان می کنم که در این راستا بیشتر یکجانبه رفته ایم.
گرامشی هم می گفت: «...اگر طبقه حاکم همراهی توده ها را از دست دهد، دیگر رهبر نیست و فقط حاکم و دارنده نیروی قهریه است، به این معنا که توده های عظیم خود را از ایدئولوژی سنتی جدا کرده اند و دیگر به آنچه پیش از این باور داشتند اعتقادی ندارند و بحران درست در این نهفته است که کهنه می میرد و نو نمی تواند زایش یابد. در چنین پس زمینه ای پدیده های بیمارگونه بسیاری رخ می نمایند» آیا بنظرتان ایران چنین وضعی دارد؟ مد نظر اینکه: آیا ایران چیزی برای زایمان مدرنیته کم دارد؟ آیا لزوم و امکان آن هست برای سرزمینی که شبیه یک مخلوط کن هر اندیشه ای را درونش مخلوط کرده و راه می پیماید به سر انجامی به نام مدرنیته نائل آید؟ (هرچند که در این مقاله جوابتان به نظر آریست، اما حتماً باید مدرنیته باشد، پدیده دیگری امکان پذیر نیست؟) آیا اصلاً در دل زندگی وحیانی، حدوث عقل (حال علارغم اینکه باور داریم خدا ابتدا عقل را آفرید) و امکان سنجش امور با خرد محقق می شود؟
مطول شد و پراکنده. شرمنده. ممنون که دانسته های خود را به اشتراک می گذارید.

جناب عطای عزیز
با سلام وممنون از عطیۀ نقد شما
چند ملاحظه جدی درباب محدودیتهای گفتار بنده در اینجا یاداوری کردید که همه در خور تأمل است
بررسی بیشتر موضوع همانطور که به درستی اشاره کرده اید نیازمند تحلیل همه جوانب واز جمله میدان نیروها ، نقشها ، ایدئولوژیها، هژمونی ها و ضد هژمونیها و جز آن است
همچنین سنت (ودرست تر بگویم سنتها) باید بیشتر مورد مداقه قرار بگیرد
البته مرادتان از مخلوط کن ، شاید برای بیان پیچیدگی ها و نارسایی هاست وگرنه سطح تحولات در زیست جهان جامعه به گمان بنده عمیق تر از داستان مخلوط کن است، بلکه انصافا تبدلاتی جوهری نیز روی می دهد، والبته چنانکه توجه داده اید نمی توان تنها در یک گزینۀ قطعی در باب مسیر این دگرگونیها (تحت عنوان مدرنیته) متحجر ومتوقف شد باید همه احتمالات را تحلیل کرد . یعنی مسأله، ابعاد واضلاع بسیاری دارد
سرانجام به صعوبت تکوین عقلانیت جدید با توجه به زمینه های تاریخی وفرهنگی واجتماعی عنایت کرده اید ، همینطور است اما به گمانم امر ممتنعی نیست ، بلکه شواهدی هست از درک های تازه عقلانی (حتی از همین نسبت عقل و وحی و از خود وحی و مابقی قضایا). گذشته از این ،جهان زندگی ایرانی به زعم بنده متنوع تر از این حرفهاست که بگوییم وحیانی است ، در او فرهنگ ایرانشهری وجهانشهری هست، تقلاهایی از خرد ارتباطی وپویشهایی عمیق به چشم می خورد ، پاسخ هایی کودکانه داشتم در گفت وگویی با عنوان روشنفکری دهه 70 و80 ، که در همین وبلاگ هست نمی دانم فرصت مروری داشتید؟ در آنجا به ضعف بصر خویش رد پاهایی از تغییرات را نگریسته ام.
در هر حال از اینکه محدودیتهای گفتار را نشان داده اید بسیار سپاسگزارم،
پروژه آگاهی و پروژه زبان همچنان باز وناتمام است،
شما هم همچنان نه قبای ژنده ، که تجربه های زنده خویش را ، آن هم نه بر شب تاریک ، که بر آفاق پرسشهای تازۀ ایرانی بیفکنید ،
هرچند تعبیرتان درست است ، چون درد اندیشیدنی است پر رنج ، اما رنجهایی اصیل وانسانی که هزار شادی وهمناک صراحت های مبتذل رایج به پای او نمی رسد
م-فراستخواه
20 شهریور89

علی شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 18:12 http://fetragh.blogfa.com/

استاد عزیز با سلام و عرض ارادت:
1- از نظر شما مدرنیته ومدرنیسم چه وجوه تمایزی از یکدیگردارند؟ تعریف وتوصیف شما از این دو چیست؟
2- در برابر سنت کدام قرار می گیرید؟ مدرنیسم یا مدرنیته؟

سلام خدمت دوست اهل اندیشه جناب علی آقای عزیز
با عرض ادب
در آن گفتار مراد بنده از مدرنیته نوشدگی ونواندیشی(تجدد) است ولی منظورم از مدرنیسم ُ نوگرایی است و همانطور که در آنجا اشاره کرده ام اولی یک فرایند و یک اکتشاف است اما دومی یک مسلک وشاید ایدئولوژی است درگفتار این کمترین چنین آمده است:
مرادم از مدرنیته، نوشدگی ونو اندیشی است .... این از نوع یک وضعیت و رویداد و اکتشاف است و با مدرنیسم به معنای مسلک و ایدئولوژی نوگرایی فرق دارد، همچنین با مدرنیزاسیون به معنای پروژة نوسازی متفاوت است. در اینجا از مدرنیته به مثابة یک واقعه سخن می گوییم و از افقهای تازه ای که به روی آدمی گشوده است....
آنچه در مقابل سنت قرار می گیرد معمولا مدرنیسم است اما نوشدگی چه بسا از نقد بر سنت و نقد در سنت و احیانا از متن خود سنت روی می دهد و در واقع سنتها متجدد می شود اما نه به این سادگی و به صورت خطی
همانطور که در گفتار حقیر شرح داده شده است این تجدد از یک مسیر جدالی وپر کشاکش روی می دهد
قربان شما و پویش فکری تان
م-فراستخواه
۲۰ شهریور

علی یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:38

با سلامی دوباره:
1- استاد شما چه جایگاهی را برای پست مدرنیسم قائل می شوید آیا همچون دکترسروش آن را مد می دانید که پس از مدتی از مدبودن می افتد یا همچون بعضی سنت گرایان که با انگیزه ی کوبیدن مدرنیسم بر آنند که با تعبیر خطی که دارند ما را بی آنکه مدرنیسم را زیست کنیم به پست مدرنیسم پرتاب کنند
2- به نظر میرسد در بیان هابرماسی و گیدنزی علی رغم روایت غالب صحیح تر آنست که به تعبیر شما بگوئیم مدرنیته پروسه ای نا تمام است تا پروژه ای ناتمام حتی در غربی که دارد پست مدرن را تجربه می کند نظر شما چیست
3- من حقیقتا و با جسارت عرض می کنم (با توجه به پیگیری کارهای شما) رویکرد روشنفکران دینی به ویژه شما را به سنت و ... می پسندم وراهگشاتر
3- عذر مرا پذیرا باشید که با سوالات خود وقت عزیزتان را می گیرم .اما بالاخره سواله میاد و کسی جلو دارش نیست و چه جایی بهتر از اینجا برای طرح آن و یادگیری ما که دسترسی کمتری به استفاده از محضرتان به صورت حضوری داریم

با احترام و به امید دیدار

دوست عزیزم جناب علی اصغر خانی پور
با سلام ما با هم می آموزیم
تا حدی که این دانش آموز یادگرفته است پست مدرنیت یک وضعیت وشرایط است
البته انواع روایتها وحکایتها از اوهست .برای بعضی بهانه ای شده تا از بیم آگاهی دردناک به دنیای پیشامدرن بگریزند
از سوی دیگر همانطور که از استاد محترم جناب دکتر سروش نقل کرده اید واقعا تلقی بعضی از آن در حد مد است (کما اینکه خیلی چیزهای مدرن ویا روشنفکر مآبی برای ما به فشن ومد تقلیل یافته است)
در عین حال برای بعضی مساله فراتر از مد است و وضع پسامدرن را عمیقتر احساس می کنند که چگونه گسست های تراژیکی دارد روی می دهد
بنده ضمن اینکه در حد درک ناقص خویش با این گسستها در عمق ذهن و وجود کوچکم درگیرم اما در عمل لک ولک کنان ترجیح می دهم که با آن طرح ناتمام همدلی وهمراهی بکنم
با بهترین آرزوها
م-فراستخواه
۲۱ شهریور

عزتی یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 18:28

با سلام خدمت استاد عزیز و عرض ارادت:
از اینکه با اتشار مطالب روشنگرانه تان و پاسخ گویی به سوالات پاتوقی درست کرده اید که نوآموزانی مثل من بیاموزیم و سوالات احتمالی خود را بپرسیم:ممنونم.
عنوان مطلب (مدرنیته ایرانی) را انتخاب نموده اید.آیا منظورتان نوعی تمایز گذاری بین انواع مدرنیته می باشد؟با توجه به تعریفتان از مدرنیته مبنی بر فرایند نوشدگی که دلالت بر مرحله ای از تاریخ جوامع بشری دارد.و نسبت مشخصی با مقوله هایی مثل شهری شدن:عقلانی شدن و دنیوی شدن دارد؛مدرنیته در ایران آیا عنوان مناسب تر ی نمی باشد؟

با سلام خدمت دوست وهمکار عزیزم جناب عزتی
تصور این دانش آموز آن است که نوشدگی ونواندیشی به شرحی که در این گفتار بنده آمده است، در عین داشتن وجوه تشابه جهانشهری، حسب تاریخها وفرهنگها وجوامع وزمینه های مختلف می تواند ظرفیتهای غنی متنوعی از خود به ظهور برساند ، عقلانی شدن از جملۀ همین وجوه مشترک جهانی در فرایند تجدد است اما صورتبندی همین عقلانیت در آلمان با انگلستان، در اروپای قاره ای با اروپای آنگلوساکسونی،در اروپا با آمریکا، در جوامع غربی با ژاپن و...متفاوت است، به تعبیر گریس دیوی فرایند مدرنیته در اروپا، از جهاتی با همان فرایند در آمریکا تفاوتهایی دارد، حتی در خود اروپا شرایط فرانسه با شرایط انگلستان و کشورهای پروتستان فرق می کرد ، در یکی نوعی لائیسیتۀ ژاکوبنی رشد کرد و در انگلستان سکیولارشدن درونزا تر دین و جامعه. کازنوا توضیح می دهد که هرجامعه ای می تواند با توجه به زمینه ها و میدان نیروها ، تجربۀ ویژه خود را از مدرنیت داشته باشد، مدرنیت تنها بر جبین لیبرال بورژوازی وفردگرایی حک نشده است ، مثلا می تواند جماعت گرایانه هم باشد ، تجربۀ مدرنیته در زمینۀ دین مسیحیت ، ممکن است عینا در زمینۀ دین اسلام روی ندهد، با این حساب جامعۀ ایرانی هم می تواند تجربۀ درونزای خود را از نواندیشی داشته باشد که از بسیاری جهات اشتراکاتی با نواندیشی به معنای جهانشمول کلمه دارد و از جهاتی هم مختص جامعۀ ایرانی است. بنابراین همانطور که در گفتار آمده است ، مدرنیته در ایران ممکن است عارضی باشد وتصور بشود چیزی قابل انتقال از بیرون به ایران است اما مدرنیتۀ ایرانی از پویشهای انتقادی وخرد گرایانه و آزادیخواهانۀ درونی جامعه می روید.
از دقت نظر ممنون ونیازمند نقد بیشتر
م-فراستخواه
21 شهریور

ش.مجمع یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 19:51 http://majmaview.blogfa.com

آقای دکتر
وقت بخیر
همیشه برایم سوال بوده که مدرنیته چه هست و چه نیست از مطلب شما اینگونه برداشت کردم که مدرنیته به صورت تک تک مواردی که نام بردید نیست اما مجموع این همه موارد هست
حال این سوال برایم بوجود آمده که ما در فرهنگ ایرانی کدامیک از این صفات را به عاریت گرفتیم؟ اصلا آیا ما توانستیم این صفات را در مجموع داشته باشیم؟ اگر بلی این صفات در کدام وجه از فرهنگ ما غالب شده؟ یا اگر خیر در کجا مفقود و مغفول مانده؟
می دانم جواب این سوالات در قالب سطور این فضا نگنجد و نیاز به مقاله ای دیگر دارد
اما از این بابت خوشحالم که از شما درسی یاد گرفتم تا این سوالات در ذهن این شاگرد شما جرقه بزند.

دوست خوبم مجمع عزیز
با سلام وارادت
مثل همیشه پویا وپرتکاپو وتیز وکنجکاوید
در ایران مدتی مدرنیزاسیون عاریتی مهم تر از تجربۀ درونی مدرنیته انگاشته شد ، تأسیسات سخت افزاری مدرن و برخی رویه ها و لایه های سطحی دنیای مدرن وارد شد اما پویش تجدد در جاری اعماق فرهنگ واجتماع بسیار ضعیف بود یا نبود ، بعدها حتی آن مدرنیزاسیون هم برهم خورد و به جای نوسازی ، تجدد ستیزی نشست ووضع دشوارتر شد.
در عین حال همانطور که در گفتار ناقص بنده آمده است، در زیست جهان جامعۀ ایرانی ، طی یکی دو دهۀ اخیر شاهد گروه های اجتماعی جدید مانند جوانان وزنان و تحصیلکرده ها و طبقات متوسط جدید شهری و طبقه متوسط فرهنگی بودیم با نگرشهای عقلانی تر به امور ، الگوهای رفتاری نوپدید، سبکهای زندگی جدید، برخی عادتهای ارتباطی تازه مانند استفاده از اینترنت ، تمایل به ارزشها و هنجارهای نوین و ... بودیم خود حضرت عالی در سبک زندگی تحقیق کرده اید
اما هنوز تا بسط و توسعۀ درونزای الگوی اندیشه و زیست مدرن فاصله داریم نسل شما در اینجا هم تماشاگر است وهم بازیگر
ارادتمند و نیازمند انتقادات شما
م-فراستخواه
21 شهریور

مصطفی یکشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 21:42

سلام
استادارجمندبرایم چراغ بیاورهر چه تلاش می کنم اثری
ازجوانه ی مدرنیته ایرانی نمیبینم این نوشدگی پی در پی از جنس اکتشاف در درون ایرانیان تحت چه شرایطی تثبیت میشود

دوست ارجمندم آقا مصطفای عزیز
با سلام وادب واحترام قلبی
مگر می شود شما را به این سادگی قانع کرد با آن ذهن کنجکاو و روحیات اصیل انتقادی و در عین حال نگاه صمیمی ومهربان و خلق وخوی سازنده
واما بعد:
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر ...
که ظواهر والفاظ مدرن به چه درد می خورد انسان مدرنم آرزوست!
آقا مصطفی به آن شیخ روکرد و با آن لحن خوش بی نظیرش گفت:
یافت می نشود گشته ایم ما ...
وبعد چراغ را داد به مقصود (یعنی بنده)
بیچاره مقصود هم در قافیه شعر شکسته بسته ای که چند روز پیش در محضر علمای دانشجویی سروده بود گرفتار آمد وگفت:
ای مصطفی ! جانم فدایت رو سوی مدرسه و کلاسها
زیرا آنچه یافت می نشود آنم آرزوست
ترجمه عبارات چپ اندر قیچی فوق در فرهنگ معین ودهخدا چنین است:
آموزش آموزش آموزش
مراد از آموزش در پارقی چنین شرح داده شده است
یادگیری/ اموختن /تغییر نسبتا پایدار رفتارُ/ یادگیری چگونه باهم زیستن و الخ
یعنی به بیان آن فرزانه :
گندم در یک سال
گردو در ده سال
و انسان مدرن در ده واندی سال
البته این «اندی» یخورده بیشتر از مابین سه تا ۱۰ است وگاهی چند ده سال طول می کشد
مخلص صبوری فعال آقا مصطفای گل هستیم
م-ف
۲۱ شهریور ۱۳۸۹

خلیل سه‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:39 http://tarikhigam.blogsky.com

سلام. وبلاگ کردی بعضی وقت ها کار دست آدم می دهد. یکی از این کارها همین نوشته است. گرچه اولین بار است که با وبلاگتان آشنا شدم و خوشحال، اما می کوشم بازهم از گستره ی اطلاعات شما خوشته ای برچینم. و اما:
1 – مغالطه ی نخست؛ با نمونه های خوب و مشخصی که از ستیز ما با مدرنیته آورده اید، باید بپذیرید :
الف - ایران وارد مرحله مدرنیته نشده است. در این صورت حرف از مدرنیته ایرانی، تصور وتصدیق آن بی معنا است.
ب - یا این که هنوز مدرنیته در سطح حرکت می کند و حرکت عمقی آن هنوز به حدی نرسیده که ویژگی های مدرنیته سیتز ما را شکست دهد. در این صورت باید بپذیرید که مدرنیته نه یک جریان " همه یا هیچ " بلکه یک حرکت نسبی در سطوح مختلف جامعه است که در آینده می تواند ویژگی های مدرنیته ستیز ما را سست کند.
2 – مغالطه ی دوم ؛ سیاه و سفید.
الف - می پذیرید که جزم اندیشی چه بلایی است. منطق ترکیب سیاه وسفید و ... با نسبت های متفاوت، نتایج متفاوتی بدست می دهند. این دقیقن به نسبی بودن مدرنیته هم ربط می یابد. چیزی که شما آن را قبول ندارید و برای مدرنیته قانون همه یا هیچ را مطرح می کنید.
ب – شما نمونه ای برای این همانی نیاورید و سریع رد شدید. برای خوانند ای مانند من مصداق ها می توانند کمک بسیاری باشند. بنده که ندانستم مفهوم مدرنیته ایرانی را چگونه می توان با این همانی درک کرد. شاید روشنفکری دینی یکی از این نمونه ها باشد. می بینید که اگر نمونه بدست ندهید، خواننده نمونه هایی پیدا می کند که شاید با منظور شما هماهنگی نداشته باشد که هیچ، متضاد آن باشد.
3 – مغالطه ی ذات باوری .
در کلیات بسیار روشنگرانه است، اما هیچ راهی به " مدرنیته ایرانی " نشان نمی دهد. مغالطه های چهارم و پنجم هم به همین دلیل خواننده ای مانند من را دچار سرگردانی می کند برای یافتن ارتباط آنها با مدرنتیه ایرانی.

با سلام به ناقد محترم جناب آقا خلیل وتشکر
نکات مفیدی بیان فرمودید و آنچه دربارۀ آنها به ذهن قاصر بنده می رسد به قرار زیر است:
1-الف. تصور وتصدیق مدرنیتۀ ایرانی در این گفتارناچیز بنده به این معنا بود که آیا می توان به چیزی تحت عنوان مدرنیتۀ ایرانی اندیشید و آن را به لحاظ مفهومی تأیید کرد یا نه؟ پاسخ بنده مثبت بوده است. به عبارت دیگر مدرنیتۀ ایرانی ، مفهومی مهمل وبی معنا یا تناقض آمیز نیست
1-ب.با شما در حد فهم اندک خود موافقم مدرنیته ایرانی ، یکباره به وجود نمی آید بلکه ، یک فرایند است ودر طی آن عوامل بازدارنده ای مانند مدرنیته ستیزی به تدریج کاهش می یابند البته نه به این سادگی وبسته به سطح کنش عاملان و عمق تغییرات دارد
2-الف. مراد این بنده از «یا همه یا هیچ» این نیست که تعمیق و توسعۀ مدرنیته را در طی فرایندی جدالی نفی بکنم ، بلکه منظورم این است که مدرنیت تنها با رنگ ولعاب نمی شود بلکه کمال تجدد به نوشدگی نگاه ها و ارزشها و هنجارها و رفتارها ونهادهاست
2-ب. به زعم ناقص بنده اگر کسی گرفتار درک سطحی از این همانی در منطق صوری ارسطویی بشود فکر می کند که نمی شود هم حافظه تاریخی خود را حفظ کرد وایرانی بود وهم امروزی ومدرن. هم می توان نسبت معقولی با سنت داشت ،هم آن را نقد کرد وهم ازامکانات وظرفیتهایش استفاده صحیح کرد و هم فرایند درونزایی از تغییر و تجدد را طی کرد ، و پویشهای درونی اندیشه وعمل روشنفکری را در متن فکر و حیات دینی پی جویی کرد که البته به این سادگی هم نیست
3. محدودیتهای گفتارخویش را می پذیرم
با بهترین آرزو
م-فراستخواه
۲۳ شهریور

نعمت الله فاضلی چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:51

سلام آقای دکتر
من با علاقه و دقت گفت و گوهایی را که در قالب نظرات خوانندگان و شما انجام می گیرد دنبال می کنم. این گفت و گوها از اصل مطلب شما فراتر رفته اند و بسیار ارزشمند هستند. اولین بار است که در وبلاگستان ایرانی می بینم بحثی در این سطح در حال شکل گیری است.
پیشنهاد می کنم این گفت و گوها را در جایی ذخیره کنید چون ممکن است سیستم وبلاگ شما روزی آسیب ببیند و ما کل این گفت و گوها را از دست بدهیم.

موفق باشید

فاضلی

جناب دکتر فاضلی عزیز و ارجمند
سلام وعرض ارادت
می رود از سینه ها ت سینه ها
از ره پنهان ، صلاح وکینه ها
حیرت انگیز است (بدون اینکه شائبه مجازی در تعبیر بنده باشد) . با آن همه کار شبانه روزی علمی که در حضرت عالی از نزدیک وطی سال های سال دیده ام ، وبلاگها را نیز و از جمله این گذر دور افتاده را تا زوایای آن می گردید وزیر چشمان باریک بین خود دارید .
مطمئنا اقتضای رشتۀ تخصصی شما و روشهای تحقیق کیفی مردم نگاری نیز همین است، گوشه ای از تحقیقات قبلی شما را دربارۀ وبلاگها خوانده واستفاده کرده ام ، اما به گمانم موضوع از این هم فراتر است...
مشاهده امور واشیا ، مشاهده ای قوی وفکورانه...
پس تنها تشویق آمیز وتوانمند ساز و دوستانه و مهربانانه نیست، شگفت انگیز است...
توصیه های زلال نوازشگرتان را به گوش جان می شنوم و به کار می بندم.
باید بیفزایم که اغلب دوستان خواننده از اهل نظر و اهل فکر و پیگیر این نوع مباحث ، در طی همین ایام ، ملاحظات بسیار مفید در باب محتوای مطالب ونقد ونظر خود را به جای درج آن در وبلاگ ، به طور مداوم به ایمیل بنده می فرستند یا برخی که ارتباط حضوری داریم سر فرصت با هم گفت وگو می کنیم. نشانه ای که این نوع رفتار شناسی ارتباطی (حرفهای در گوشی)به همه ما می دهد،احتمالا نمی تواند نگران کننده نباشد ، اینان نوعا آدمهای جدی هستند ، کم وبیش شجاعت خود ابرازی برخی از آنها را که می شناسم ،شخصا از نزدیک دیده ام، گذشته از این اکثر قریب به اتفاق مباحثی که درباب مطالب این وبلاگ ،به صورت ایمیلی یا حضوری با هم رد وبدل می کنیم کاملا علمی است و دلیلی برای طرح نشدن آنها در میدان این دهکدۀ کوچک جهانی! ظاهرا به ذهن نمی رسد ،
پس چرا در دالان ها نجوا می شود؟ شاید بتوان نتیجه گرفت که فضای عمومی تنهابحث بر انگیز وپه قول معروف پروبلماتیک نیست بلکه وجد بر انگیز هم نیست واین دومی در خور تأمل بیشتر است. شاید حضرت عالی در این باب پیشتر اندیشیده اید....
باری به اصل حدیث نفس خویش بر می گردم ، در دنیایی که علمای اخلاق از شنیده نشدن صدای«دیگری» بویژه « آن دیگران فراموش شده ودر حاشیه مانده » نالۀ معرفت سر می دهند ، شما چگونه تا این درجه می شنوید وبلکه بالاتر از آن گوش می سپارید ، این انسان کیست ؟ چه نیروهای عظیمی در او نهفته است، عالَم وسیعی است ، به قیاس کائنات کرانه ناپیدا ، البته ذره ای است، اما ذره ای بی انتها ست.....
مخلص شما
24 شهریور
چهارشنبه پس از غروب
م-فراستخواه

نعمت الله فاضلی چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 22:46

سلام آقای دکتر
ممنون از لطف شما.
امروز با برخی دوستان ذکر خیر وبلاگ شما بود. دیدم آنها وبلاگ شما را می خوانند اما از این که چیزی بنویسند پرهیز می کنند. آنها حتی در گوشی هم چیزی نمی گویند!
ولی اشتیاق به خواندن و شنیدن سخنان شما بسیار زیاد است.
امیدوارم این امر موجب بسته شدن این محفل کوچک نشود زیرا اگر محفلی تأثیرگذار شود ممکن است حساسیت اهل سیاست را برانگیزد.

البته من شخصاً خوش بین هستم و بعید می دانم محفل شما با مشکلی رو به رو شود.

انشاء الله سالیان سال اینجا بمانید و آن را همین طور آباد نگهدارید.

ارادتمند شما

فاضلی

قند مکرر آمد این دکتر فاضلی عزیز ما
با سلام مجدد به عرض می رساند که
شد مبدل آب این جو چندبار
عکس ماه وعکس اختر برقرار....
ماها می آییم و می رویم ولی «صحنه پیوسته بجاست» گویا این، به تعبیر شادروان کارل پوپر می شود همان جهان سوم وعینی معرفت .
ما را باش که از مولانا به پوپر رسیدیم!
شما در پناه حق باشید
م-فراستخواه
25 شهریور

رضا پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 22:26

استاد گرامی نمی دانید چقدر خوشحالم که قلم شما را در دنیای مجازی می بینم

با سلام به آقا رضای عزیز
ممنون از توجه شما
ذره ای ناچیز است در این دنیای مجازی
نمی از یمی
با بهترین آرزو
م-فراستخواه

پری مسلمی پور چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:46

باسلام خدمت استاد بزرگوارم

علاقه مندم سیر فکری شما را در باره جامعه شناسی علم در ایران مطالعه کنم اگر امکان دارد لیستی از مطالعات خود را که به صورت مقاله وکتاب تدوین نموده ایددر اختیارم قرار دهید .
با سپاس فراوان

همکلاسی عزیزم
سلام وعرض ادب وارادت
چیز قابل داری نیست در بخش آثار همین وبلاگ دو سه موردی مرتبط است
با بهترین آرزو
م-ف
۱۵ آبان ۱۳۸۹

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد