مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

تیپ خرد ورزی شادمان ایرانی ؛ بررسی موردی ابن سینا

تیپ خرد ورزی شادمان ایرانی ؛ بررسی موردی ابن سینا

عقل فلسفی ما در نوع رایجش متفاوت با عقل فلسفی غربی بوده است. عقل ما ، آن گاه نیز که عقلی فلسفی به حساب می آمد، باز هم از  ذوق و حال برکنار نبود. عقل فلسفی ما در پرسش افکنی و نقّادی،  زیاد سخت گیری نمی کرد، یکسره در کنجکاوی و بحث و استدلال ورزی غوطه نمی خورد، تصرّفات و ماجراجویی های بی محابای ذهنی و فلسفی خود را تا درون شالوده ها پی جویی نمی کرد و به امواج سهمگینِ نا سازه ها و پوچی هایی نمی زد که  در عمق هستیِ  کائنات و ساختار معرفت  آدمی لانه دارند....

 برای همین است که ارسطوی دنیای قدیم غربی در میان ما باز تولید نشد ؛ حتی آنگاه که بیشترین استناد را به او داشتیم و گاهی نیز در این استناد ، خطاهای فاحشی را مرتکب می‌شدیم و از جمله اینکه فلوطین مصری را که سرمشق فکری کاملاً متفاوت و بلکه متعارضی با ارسطو داشت ، شیخ یونانی می نامیدیم و تا چند ده سال پیش با ارسطو اشتباه می‌گرفتیم...

وقتی عقل ارسطویی دنیای قدیم غربی در آب وهوای ما باز تولید نشد، به طریق اولی نهادمند شدن  عقلِ نقاد و حداکثریِ مدرن و مابعد مدرنِ غربی  نیز در ایران محل بحث خواهد بود. فکر ارسطویی،  ابعاد واضلاعی دارد که در حکمت مشائی ما توسعه نیافت. می دانیم که کشف همین ابعاد فکر ارسطویی ، در انتقال غربیان از قرون میانی به دورۀ مدرن کم تأثیر نبود.  امّا چرا عقل فلسفی یونانی در ایران نگرفت؟ لابد باید علت آن را از تفاوتهای تاریخی و نوعِ زمینه های فرهنگی و اجتماعی ایران و ساختارهای این جامعه جویا بشویم که مجال دیگری برای بحث می طلبد....

 ارسطوی غربی در انتقال به ایران، چیزی دیگر از آب درآمد؛ به چند سبب :یکم. به تأثیر از زمینۀ فرهنگی و همبافت اجتماعی این سرزمین، دوم. تحت هیمنۀ امر دینی اسلامی، سوم. به علت پیشینۀ حکمت خسروانی در ایران و آثار شرق بودایی در آن،  و چهارم به این سبب که ما اساساً در دورۀ ماقبل انحطاط خویش، فلسفه یونانی را از شارحان و مفسران افلاطونی، فیثاغورثی، نوافلاطونی و فلوطینی اخذ کردیم....

 این حکمت اشراق بود که در سرزمین ما رواج یافت، تصوّف و عرفان  بود که رونق گرفت و حکمت صدرایی با عرفان و کلام دینی در آمیخت، ولی برعکس وقتی نوبت به آن آب باریکۀ فلسفیدن از نوع مشائی رسید ، این فلسفیدن نیز حتی در روزگار اوج خود از ذوق و حسّ و حال برکنار نماند.... ابن‌سینا در کل حیات فکری خویش، همه جا با استدلال‌ورزی مشّائی در ته و توی دل، همراهی نداشت. عقلانیت  او  حداکثری وسختگیر ودر نتیجه افسرده  نبود ، حداقلی و تسامح پیشه ودر نتیجه شادمان بود. کم و بیش برآن بود که راههای پی‌جویی معانی، متنوع است و دایره خردورزی گسترده است، می‌شود تا یک جایی با پای استدلال رفت و از یک جا به بعد همنفس دل وجان  بود. لختی جرأت دانستن و سپس دغدغۀ نجات یافتن داشت. مقداری با قیل وقال علم حصولی  وبحثی و«میان ذهنی» کلنجار رفت  و سپس در علم حضوری و حسّ و حال ِ شخصی آرام گرفت.....

ابن سینا به حدوث جسمانی نفس قائل نیست. در بیان او ، نفس آدمی صورتی از بدن  نیست ، بلکه موجودی مفارق و ماورایی است، با حدوث بدن، حادث می‌شود اما جداگانه وبه حدوث روحانی. نفس ، چند صباحی میهمان بدن می‌شود و تعلق تدبیری به آن دارد و چون مرگ تن می رسد، تن از هم می پاشد ولی او باقی می ماند . در اینجا شاهد دوانگاری شدیدی میان روح و بدن هستیم . رابطه آن دو، رابطه مرغ و آشیانه است. در اینها همه، هم نقش آثار فلوطینی و هم تأثیر آموزه‌های اسلامی به وضوح آشکار است و ارسطوی طبیعت‌گرای این جهانی که شکوفایی جان آدمی را صرفاً در همین دنیا و  از رهگذر همین تن و طبیعت  و مدنیّت پی‌جویی می‌کرد ، در این میان غایب شده است. دوگانگی روح وبدن،  تا به امروز در اندیشۀ ما نفوذ کرده است ومنشأ فلسفۀ تربیتی واجتماعی خاصی شده است.

 در صورت تمایل به خواندن متن کامل مقاله لطفا از اینجا دانلود کنید

نظرات 8 + ارسال نظر
مصطفی جمعه 30 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:46


سلام استاد ارجمند
بهتر میدانید در خواندن عجله داریم ودرپرسیدن بیشتر. ایا در مواردی هم شده ابن سینا ره افسانه زده باشد <روح وجسم>

هم اندیش و دوست ارجمندم جناب مصطفای عزیز
سلام وارادت
احتیاج و اشتیاق بنده به بصیرتها انتقادی شما بیشتر است
شما با ذهن وقاد همیشگی بر تامل بیشتر در دو پاراگراف آخر مقاله این دانش آموز تاکید کرده اید :
....
تحلیل استدلالی ما نوعاً با مکاشفات ذوقی و بحث و عقلانیت با شعر وادبیات درهم رفته بود . ابن‌سینای خردگرای ما نیز به همین روال در قصیدۀ عینیه (وَرقائیه) ، از نفس نفیس آدمی سخن می‌گوید که چگونه از عالم بالا هبوط کرده و گرفتار محدودیتهای جهان مادی شده است و دلتنگ است که به اصل خویش رجوع کند (کربن، 1387). شاید بگویید که این چکامه زبان ادبی دارد ونباید به حساب فکر فلسفی ابن سینا گذاشت . ولی متناظر فلسفی آن را نیز در «شفا» می‌بینیم (ابن‌سینا، 1404).
در شفا ابن سینا توضیحی درباب نفس می دهد که با راه ورسم خردگرایی متعارف جور نیست. بنا به این توضیح، می بینیم که ابن سینا به حدوث جسمانی نفس قائل نیست. در بیان او ، نفس آدمی صورتی از بدن نیست ، بلکه موجودی مفارق و ماورایی است، با حدوث بدن، حادث می‌شود اما جداگانه وبه حدوث روحانی. نفس چند صباحی میهمان بدن می‌شود و تعلق تدبیری به آن دارد و چون مرگ تن می رسد، تن از هم می پاشد ولی او باقی می ماند . در اینجا شاهد دوانگاری شدیدی میان روح و بدن هستیم . رابطه آن دو، رابطه مرغ و آشیانه است. در اینها همه، هم نقش آثار فلوطینی و هم تأثیر آموزه‌های اسلامی به وضوح آشکار است و ارسطوی طبیعت‌گرای این جهانی که شکوفایی جان آدمی را صرفاً در همین دنیا و از رهگذر همین تن و طبیعت ومدنیّت پی‌جویی می‌کرد ، در این میان غایب شده است. دوگانگی روح وبدن، تا به امروز در اندیشۀ ما نفوذ کرده است ومنشأ فلسفۀ تربیتی واجتماعی خاصی شده است.
....
اکنون این شما نسل محققان جدید است که مساله ایرانی نفوذ ادبیات و ذوقیات و معارف کشفی و شهودی بر تحلیل عقلی را بررسی کنید و از طریق تاملات تازه خود در این معضله دوانگاری جسم وروح به گفتگو با نابغۀ شرق برخیزید.
با بهترین آرزوها
م-فراستخواه
۳۰ مهر ۱۳۸۹

حسین شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:26

در مورد دیدگاه آقا مصطفی می خواهم نکته ای بگویم و اگر نکته بی جایی نباشد، توضیح و تفصیل آن هم به عهده آقای فراستخواه.
به نظرم می رسد اصولا تصوری که ما از جسم به معنای بدن داریم، قدری با آنچه امثال ابن سینا می‌گویند متفاوت است. شاید این موضوع در عرفان اسلامی یا فلسفه اسلامی هم ساری باشد. مثلا توصیفی که از معراج یا شرح صدر پیامبر اسلام شده، اساسا در مقام بیان یک حرکت جسمانی نیست. جسم body آنطور که فیلسوفان غرب درباره‌اش سخن گفته‌اند، گویا چندان مورد نظر فیلسوفان اسلامی نبوده است. بدن در فلسفه و عرفان اسلامی بیشتر یک ظرف، یک سبو است که باید بشکند تا نفس یا روح از قید آن خلاص شود.

ممنون حسین جان که در این بحث شرکت واظهار نظر مفید و در خور اعتنایی کردید
دیدم که جناب مصطفی نیز بصیرتها یی افزوده و تاملاتی برانگیخته اند در زیر
بنده هم گرفتار تراکم کاری ترم تحصیلی وباقی قضایا هستم ودر اولین فرصت در بحث شما دو هم اندیش شرکت می کنم نسبت میان ذهن وبدن (روح وجسم) و موضوع دو انگاری حائز اهمیت و دربایست بحث بیشتری است
م-ف
۳آبان۱۳۸۹

دانش آموز شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:28

سلام استاد
بنده از شاگردان کوچک دکتر اکبری بیرق هستم.ایشان ما را به تلمذ و کسب فیض از محضر شما فراخواندند.از وبلاگ شما نهایت استفاده را می بریم.
فقط کمی مراعات دانش آموزان را بفرمایید و با زبانی ساده تر و با معرفی کتاب هایی که به شرح و توضیح مطلب کمک میکند ما را در استفاده بیشتر یاری کنید.
سر بلندو پیروز باشید

هم اندیش وهم آموز خوب ونازنین
بنده بیشتر نیاز به استفاده از نقدها و بصیرتهای شما دارم
این هم ضعف دیگری است که نمی توانم پنداشته های پیش پا افتاده و سطحی خود را با زبان ساده وروان بنویسم یا بگویم
با تذکراتی که می دهید تمام کوشش خود را به کار می گیرم
استادانی مطالب عمیق را به زبان ساده می گویند این هم
هنری وسعادتی است اما بنده مطالب سطحی خود را نمی توانم آسان یاب بیان کنم . به امید استفاده از ملاحظات شما وجناب دکتر عزیز
م-ف
۱ آبان

مصطفی شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 15:01

سلام اقای دکتر مزاحمت دو باره مرا ببخشید
حسین اقای گل لوی گاردنردر مورد ابن سینا میگوید
او روش فلسفی خود را که متاثر از مکتب یونانی بود بعداز نگاشتن شفا رها کرد و الها مات شخصی خود را در نگاشته ها یش تسری دادوهانری کربن نیز معتقد است که مشرق در اثار ابن سینا وسهروردی اشاره به عوالمی روحانی دارد نه یک منطقه جغرافیایی.
ان سبو بشکست و ان پیمانه ریخت

درود برشما و عرض ادب وسپاس
که از اوقات شریف به این وجیزه نیز اختصاص می دهید
واشارات مختصر ومفید وپرسش افکنی و افق گشایی
در بالا اشاره کردم که گرفتار تراکم کاری ترم تحصیلی وباقی قضایا هستم ودر اولین فرصت در بحث شما دو هم اندیش شرکت می کنم م-ف
۳آبان۱۳۸۹

مریم شنبه 1 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 22:32

با عرض سلام وادب و احترام به پیشگاه شما استاد عزیز و بزرگوارم

باشد که مسبوق به سابق از محضر شما استاد گرامی فیض برده و جنابعالی با بردباری و سعه صدر همچون گذشته پاسخگوی سوالات و ابهامات اینجانب و دیگر دوستان باشید.

هم اندیش ارجمند مریم خانم عزیز
ما با هم می آموزیم
در کلاس دوره ارشد که یکی از فعالترین ها بودید به امید خبر دوره دکتری
نیازمند مباحث و ملاحظات شما
م-ف
۳ آبان ۱۳۸۹

علی حسینی یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 19:52 http://www.farhangemaa.blogfa.com/

استاد محترم تا جایی که می دانم شما هم دانشگاهی هستید وهم روشنفکر اما این مقاله بیشتر دانشگاهی بود تا مطلبی مسئله حل کن یعنی بیشتر تاریخچه و اطلاعاتی از فکر پورسینا می داد در حالیکه مشکل ما اکنون اشنایی با فلسفه شادی در ایران باستان و مسئله شاد خواری غربی که در نیچه چهره ای عیان می یابد و اینکه دو الیسیم روح خدا و لجن بد بوی ( جسم ) شر یعتی با سوگواری سازگار است و یا با شادی مولوی می رقصد و فلان عارف ریاضت کش رنج می کشد . من نمی دانم باید اکادمیک نوشت یا روشنفکرانه فکر می کنم باید طوری نوشت که گره ای بگشاید ومسئله ای حل کند

محقق گرامی و اندیشنده مسوول جناب حسینی
با سلام وعرض ادب
ممنون از نقد خوب و آموزنده شما
درست می گویید این مشکلی است که بنده گرفتارش هستم نه چندان در کار آکادمیک خویش می توانم کار خاصی برای جامعه بکنم و نه در حوزه عمومی و نقد و این قضایا . درهرحال این تذکرات امثال شما در بنده بی تاثیر نیست و در سهم بسیار ناچیز خویش باید بکوشم به نوبه خود ننویسم که نوشته باشم بلکه به قول حضرت عالی در گره گشایی ها ذره ای شرکت جویم.البته شخصا تصور میکنم نوشته هایی هم هست که در آن نویسنده پیش از اینکه برای بیرونی ها بخواهد کاری بکند می خواهد حدیث نفس بکند و قدری بلند فکر بکند .ضمنا نوشته هایی هم هست که اصلا درصدد حل مساله نیستند بلکه تکثیر مساله می کنند به این معنا بنده هم حداقل به تصور خودم نخواسته ام اطلاعات مربوط به ابن سینا را تکرار بکنم باری ممکن است در هدف خویش در نقد عقل فلسفی ایرانی و مقایسه اش با غرب و اینکه چرا ارسطو در ما باز تولید نشد چندان موفق نبودم .شاهدش خواننده بصیری مثل شماست که آن را تاریخچه و اطلاعاتی درباب ابن سینا ارزیابی کرده اید. با همه این اوصاف ماجراهای ذهنی ما چه علمی وچه روشنفکری هرچه به فضای عمومی میان ذهنی ودر آفتاب افکنده شوند بهتر است از این که نشوند.ما موجودی اجتماعی و محکوم به فهم جمعی هستیم همچنان که به نقد درحوزه عمومی وبه عمل جمعی نیاز داریم مسوولیت جمعی داریم به پروژه آگاهی وبه پروژه زبان نیاز داریم و الخ....
ارادتمند شما وبازهم ممنون
م-ف
۳ آبان ۱۳۸۹

مهدی اصل زعیم دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:27

استاد ارجمند جناب دکتر فراستخواه
با سلام وتحیت
استاد پیروز و سربلند باشید ، بسیار بهره گرفتم لیکن سئوالی ذهنم را مشغول کرده ، با علم به پذیرش تنوع و تکثر در فهم، عقلانیت و سبک زندگی در دنیای حاضر ، آیا در دنیای کنونی با چنین حوزه ی محدود صرافی عقل می توان زیست یا خیر؟
سپاسگزار از بذل عنایت و ارشادات لازم
مهدی زعیم

دوست گرامی و هم اندیش عزیز جناب زعیم
ممنون از پرسش افکنی
دارم فکر می کنم :چیست جز این ٍنیست جز این راه
....
ما برای زیستن در این جهانی که شما به معارض آن اشاره کرده اید و برای مواجهه با ریسک های بودن خویش در این جهان ٍ به ارتقای سطح تفکر و نیز به ارتقای سطح تجربه های زیسته وجودی و به تنوع آن نیاز داریم وبه فضایی که امکانهای این تفکر و تجربه وزیست از ما سلب نشود و کسانی از ما بازی خدایگان وبندگان نکنند و.... هیچکس از ما هیچوقت درجای خدایی و در فراسوی گفتمانها نیست
ما نیازمند گفتگوی محدود نشده ای در حوزه عمومی هستیم
زبان غیر خصوصی تنها مکانی است که در آن بشریت می توانند فهم خویش را با هم به اشتراک بگدارند و در مسولیت مشترک زیستن در این جهان و دربهبود بخشیدن به شرایط بشری سهیم بشوند
نیازمند دیدگاه های شما
م-فراستخواه
۵ آبان ۱۳۸۹

هرمز ممیزی چهارشنبه 5 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 16:43 http://hmomayezi.mihanblog.com

با عرض ارادت و سلام به پارگرافی از پست (ارسطو) در وبلاگ فیلتر شده ام اکتفا میکنم:

یونانیان باستان او را "صاحب ناموس" و مسلمانان "شارع" خطاب میکنند . این برابر سازی قانون گذار یونانی با پیامبران ابراهیمی در آثار فارابی و ابن سینا ثبت است ولی با تکفیر بغایت ظالمانه ابن سینا و فردوسی از سوی امام محمد غزالی زوال اندیشه سیاسی در ایران آغاز شد.




نقد و نظر (17) | ۱۳۸٥/۸/٢ - هرمز ممیزی |لینک به نوشته

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد