مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

الهیات پروتستان ؛ در بحران / نقدی بر اصلاح دینی

الهیات پروتستان ؛ در بحران / از «لوتر» تا «بارت» / نقدی بر اصلاح دینی  والهیات اصلاح طلبانه

مقاله ای از فراستخواه : منتشر شده در  ماهنامۀ علوم انسانی  «مهرنامه»، شماره ششم، آبان ماه 1389

در این نوشته چند فرض در باب اصلاح دینی  والهیات اصلاح طلبانه بیان شده است:

فرض نخست ؛  پروتستانتیسم «ژانر جهانی» نیست

«پروژه اصلاح دین» در دنیای مسیحیت غرب ، تا حد زیادی منحصر به فرد است ودر تعمیم آن به عنوان یک «ژانر جهانشمول از اصلاحات دینی» لازم است  احتیاطات منطقی بیشتری بشود. خصوصیت «نقد پذیری درون دینی» در دنیای مسیحیت از موقعیت وشرایط خاص و پویایی های درونی جوامع غربی نشأت می گرفت و شاید چندان هم  قابل تعمیم به جوامع  دیگر نباشد. چند عامل به این  خصوصیت «نقد پذیری درون دینی»  کمک کرد:1.ویژگیهای خاص زمینه ای و جامعه شناختی ،2.پویایی های معرفت شناختی ، 3.امانیسم، 4. تحولات رسانه  ای ناشی از تکنولوژی و 5. ویژگیهای تاریخی مسیحیت به لحاظ دین شناسی تطبیقی.

فرض دوم؛ اصلاح دین به صورت  یک ایدئولوژی تمام قابل توضیح نیست

اصلاح دین  فقط از جنس «امکانات خیر» نبود  و  محدودیت ها ومعرض ها وافت وخیزها و آزمون وخطاهایی  داشت.

الف.امکانات پروتستانتیسم

نقد درون دینی در عالم مسیحیت پس از دورۀ رنسانس، بالقوه حاوی چهار رهیافت جدید برای غربیها  بود:

1. رهیافت نخست جابه جایی حجّیت از «رجال دین» به «متن دینی» بود  که  می توانست متن را از محدوده سلسله مراتب رسمی دینی به بیرون و جامعه  بیاوردو  زمینه ای را  برای «نقد درون دینی» ِ اقتدار دین نهادیِ سازمان یافته فراهم بکند وبه نیروهای دموکراسی و ضد تمامی خواهی  وضد اقتدارگرایی یاری برساند.

2. رهیافت دوم ، «خود کشیشی» مسیحیان بود  که  ظرفیتی  برای  فردگرایی  وتمام آزادی های فردی ناشی از آن  به وجود می آورد.

3. رهیافت سوم ، این آموزۀ لوتری  بود که «رحمت الهی برای بشر» نه به خاطر انجام اعمال وشعائر دینی بلکه تنها به خاطر ایمان  وجود دارد. این تا حدی می توانست اسباب گذر از «مناسک گرایی صوری وبیروح متشرعانه»  به «ایمان گرایی از سر امید به رحمت الهی» را تسهیل بکند.

4. سرانجام رهیافت چهارم ، گسست تاریخی میان «مسیح» و «سازمان رسمی وتاریخی ِ دین» بود. با پولس مقدس ، مسیحیت تا حد زیادی «مسیح - بنیاد » ومسیح پرستانه  شده بود. اما عوامل تاریخی بعدی ، مطلق های دیگری مانند کلیسا وسلسله مراتب اقتدارهای روحانی را نیز به آن افزودند. اکنون پروتستانتیسم به نقد درون دینی ِ بخشی از این مطلق های برساخته شدۀ بعدی اهتمام می کرد ومی کوشید حداقل فقط مسیح را درمرکز الهیات نگه دارد. یک نتیجه می توانست این باشد که کلمۀ خدا در عالم مسیحی فقط مسیح است ونه هیچ سازمان ، نهاد ، قدرت  و مدعای دیگر. این نیز در کنار سه رهیافت دینی  دیگر مستعد  بسط یک سنت الهیاتی لیبرالی  بود. کارل بارت با استناد به این آموزۀ پروتستانی بود که در مقابل حزب شبه دینی نازی ایستادگی کرد.

ب.معارض ومخاطرات  پروتستانتیسم

پروتستانتیسم با خود تعارضات مذهبی و فرقه ای تازه  ونیز  دور جدیدی از محافظه کاری  را به وجود آورد. تسلط پروتستانها بر بعضی شهر های اروپا به صورت کنترل عقاید و اعمال مذهبی و اصرار بر «یکسان سازی فرهنگی » در قرن 16 و مخالفت با دانشمندان وادیبان وهنرمندان ، چیزی از سلطۀ سنتی وقرون وسطایی کلیسای کاتولیک کم نداشت. در اواخر قرن 16 و سپس قرن هفده در اروپا  ،  نخبگان پروتستان  می کوشیدند در عکس العمل انفعالی نسبت به عقل گرایی و میل شهروندان جدید به تفاسیر دلبخواهی از متن ،  مقررات عقیدتی  تعریف شده ای را برای مسیحیان تنظیم واعمال بکنند. نمونه دیگر  بنیاد گرایی مبتنی بر «تحت اللفظ گرایی» پروتستانی در اوایل قرن بیست در آمریکا و  مخالفت های شدید با آموزش نظریات داروین در مدارس تحت نفوذ مذهب بود . هیچ یک از این ها نتوانستند فرایند آزاد سازی و دموکراسی را در غرب  متوقف بکنند و از بین ببرند.

فرض سوم ؛ «پروتستانتیسم اول» از نقد پیشرو ِ«عقل مدرن» بازماند.

 عنصر مدافعه گری ، کلام های مذهبی را  معمولا بحث انگیز می سازد. اینها به جای پی جویی آزاد حقیقت، می خواهند در دفاع از «حقایق پیشین» استدلال  بورزند و به اصطلاح ، حجت را بر مخالفان تمام بکنند. مدافعه گری کلام سنتی کاتولیکی، ناسازگار با تغییرات وتحولات عقلی وانسانی و واگرایانه بود . اما  مدافعه جویی  جدید پروتستانی از این سوی بام افتاد و آن سازگاری انفعالی  با تحولات جاری غرب بود. این ویژگی ،«پروتستانتیسم اول» را تا حد یک کاتالیست تنزل دادو سبب شد که نتواند نقد پیشروی از عقل مدرن به دست دهد . پروتستانتیسم بهتر بود حرف حساب خودش را بگوید و نه اینکه فقط رضایت دیگران را  دنبال بکند . این کار  ، او  را  در گردونۀ  جلب نظر مساعد نیروهای بورژوازی قرار می داد و پروتستانتیسم را به ابواب جمعی  «نظام  سرمایه داری» بدل می ساخت.  حیات دینی  و ایمان  یکسره در معرض این قرار گرفت که به  دنیویت  تقلیل داده شود.

 فرایند تکوین عقل خود بنیاد بشر، بنابر شواهد موجود از ظرفیت­های معرفتی و فنی و اجتماعی بسیاری برای پیشرفت، ترقی، توسعه، آزادی و تعالی آدمی برخوردار بود،  اما یکسره رهایی بخش نبود بلکه می رفت تا انسان مدرن را در معارض تازه­ای قرار بدهد  و مشکلات و مخاطراتی دیگر به بار بیاورد . انتظار می رفت که اصلاح دینی به این امر توجه داشته باشد، به عبارت دیگر  از ظرفیتهای عقل مدرن بهره بگیرد ولی به نوبۀ خود ، آگاهی ها و بصیرتها و توجهاتی مهم به محیط مدرنیته بیفزاید.

فرض چهارم؛ «پروتستانتیسم دوم» :طرح  دیر هنگام  ناتمام

  الهیات پروتستان تنها دو سه قرن با تأخیر به صرافت افتاد که در همرکابی با  پروژه های فلسفی مدرن،  خود اندیشی و تأمل بکند (این را می توان پروتستانتیسم دوم  نام نهاد) ولی تأملات نیز چندان به نقطۀ رضایتبخشی نرسیده و در بهترین حالت ، طرح ناتمامی است. «کارل بارت»  شاهد  برجسته ای برای تناقضنماهای الهیات پروتستانی است که دیر هنگام به تأمل در کار وبار خود با عقل مدرن نشسته بود. اما نقد عقل مدرن به این سادگی نبود و  ممکن است انسان را در معرض غلتیدن مجدد به جزمیات پیشامدرن قرار بدهد و الهیات بارت با  این مشکل دست به گریبان شد .

الهیات بارت، الهیات کلمه بود. از بالا  و از خدا بود ونه از پایین وانسان. به تجربۀ شخصی بشر تحویل نمی شد ، عامل کمکی برای «رویکرد اخلاقی انسان» نبود. خودش مستقل بود. الهیاتی بود که اصرار می کرد به روان شناسی انسانی ارجاع نشود، یزدان شناسی بود که نمی خواست به انسان شناسی برگردد. در آن،  تأکید وتمرکز اصلی  بر فعل و قول خدا بود ؛ خدایی به کلی دیگر .

تمام سخن بارت به انسان عصر مدرن  بحران زده این است که بیش از این لاف نزن  ، گوش به « کلام خدا» بسپار  و چشم به بالا بدوز. اما همچنان این پرسش از بارت به قوت خود باقی است که چگونه است این « کلام خدا» ، بی میانجی ذهن و روان واحساس وتجربۀ انسانی و مستقل از شرایط بشری به سراغ آدمی می آید؟! اینجاست که نقد جدی «بونهافر» بر «کارل بارت» به میان می آید.

 بونهافر که شگفتا او نیز  الهیدان لوتری بود  و او هم در برابر نازیها تا حد اعدام مقاومت کرد ، الهیات بارت  را به عنوان «عینیتگرایی و پوزیتیویسم وحی» مورد نقد قرار داد. این قول بارت که ما هیچ در میانه نیستیم و وحی بر ما انکشاف می یابد واز این طریق خداوند بر ما حکم می راند ، ادعای عینیت گرایانه  ومطلق گرایانه  وناب گرایانۀ بسیار سخت و بزرگی است و بیّناتی لازم دارد . چنین بود که سر وکار «بارت متأخر» همان طور که در اثر خود با عنوان  «عقاید قطعی کلیسا» شرح کرده است، با جزمیات سنتی   افتاد و این،  مشکلات «راست دینی جدید» بود.

در صورت تمایل به خواندن متن کامل مقاله لطفا از اینجا دانلود کنید

نظرات 7 + ارسال نظر
مصطفی جمعه 7 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 18:47

سلام استاد عزیزم
به نظرم امد مذهب درجایی ساکن است وماهمواره به او نزدیک میشویم ازاو رد میشویم دوباره دور میشویم وتکرار میکنیم. دنبالش می دویم به کجا؟تاارامش؟تاکشف حقیقت؟گذراندن عمر؟برای جاودان بودن ؟ برای بهتر زیستن؟انچه بوده مصیبت بوده ایا برای سرگرمی میشود دنبال چیز دیگر گشت

سلام وعرض ادب وارادت به هم اندیش منتقد دیرینم
ابتدا بدهی پوزشم را تقدیم کنم که گرفتار ترم تحصیلی و کلاسهایی که از این در هفته می روند واز آن پنجره اش می آیند و نتوانستم زودتر از این بگویم؛ حاضر!
آقا مصطفی
...ساختارها بر تجربه های ما سایه می اندازند، آنها از یکسو امکان تجربه کردن برای ما فراهم می آورند واز سوی دیگر تجربه های ما را محدود می کنند. این حاصل تأملات متفکرانی در دهۀ 60 و70 بود.... چیزهایی با بشریت مشترک ما هست که نه به دعوت من وشما به این عالم آمده اند و نه ماندن یا رفتن آنها موکول به ترجیحات ماست. تفسیر ما ، تکرار متنی است که قرار نیست درباب موجودیتش ما تصمیم آخر را بگیریم.
....بعدها پساساختارگرایان به این نتیجه رسیدند که درک ما در اموری که بناگزیر توصیفشان می کنیم گرفتار می آید، ساختارها در آنجا نیستند ، ابژۀ محض نیستند ، شناخت سوژه پروبلماتیک است، ساخت شکنان احساس کردند که شیوه های دلالت آغشته به تنش هستند....ومسأله بغرنج تر از این حرفهاست...
.... مذهب در جایی آنجا واینجا ساکن نیست ،از اعماق ناپیدای عالم وآدم سربرمی آورد، با صور زندگی وخیال این وآن در می آمیزد، آرامش می دهد، تشویش و وسواس به وجود می آورد، می سازد، ویران می کند، خوب است، بد است، در سودای سرهایی که رو به بالاست و در خواستهای معطوف به قدرت وتحمیق واستحمار ، با معانی وبا تابوها واوهام، آه ستمدیده ها وروح جهان بی روح ، واپسین دغدغه های بشری، درد جاودانگی، سرشت سوکناک زندگی ، با تعالی جویی با ابتذال ، با رهایی با بندگی ، با... ...با....
بله می توان به دنبال چیز دیگر گشت، برای سرگرمی ویا هر چه . آیا هوای همسایه هایمان را هم داشته باشیم؟ وهوای خودمان را ......؟ زائری کنیم یا سرگردانی پیش گیریم؟ کفر والحاد به همراه یقین های جازم در آن سوی پیشامدرن مانده اند ، برای توصیف تنش های امروزی شما ، واژه هایی دیگر باید سراغ گرفت،
قربانت بشوم...
م-فراستخواه
نهم آبان 1389

خلیل دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 19:24 http://tarikhigam.blgospot.com

سلام. در ایران هم این نقدها وجود داشته که منجر به پیدایش شاخه های تازه ای از مذهب یا دین شده مانند شیعه های زیدیه، شش امامی، هشت امامی، اسماعیلیان، شیخیه و بابیه که با سرکوب حاکمیت وقت روبرو شده اند. حاکمیتی که نه در دست روحانیت اما در کنار روحانیت سنتی و فقه جواهری بوده و برای توجیه اعمال خود از فتاوی آنان سود می برده است. اما حقیقش بهترین نقاد دین و مفاهیم دینی، حاکمیت دینی است که تضاد ادعاهایش را با عملش نشان می دهد بویژه امروز که دنیا با این وسایل ارتباط جمعی به روستای کوچکی تبدیل شده که هر کس آهی بکشد، قری بزند، سیخی بزند، لبخندی بزند، ... همه از آن آگاه می شوند.

سلام از بنده
وعرض ادب
منظور بنده از نقد چیزی نیست که منشأ فرقه ها بشود
فرقه ها لزوما از نقد بر نمی آیند
عملکرد بد ما هم از نوع نقد نیست بلکه ممکن است شواهدی برای نقد باشد
درهرصورت از توجهتان ممنون ونیازمند راهنمایی
م-ف

احسان تاجیک سه‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:50

با سلام جناب استاد/ مقاله حضرتعالی مثل همیشه جز بهترین هاست وبنده مخاطب همیشگی اثارتان هستم.شما هم اگر این افتخار را بدهید می توانید مقالات بنده که در دو ماهنامه چشم انداز ایران منتشر میشود که درس در خدمتتان بس می دهم مطاله کنید ونظر تان را بگویید ممنون می شوم

سلام وارادت از بنده خدمت هم اندیش ارجمند جناب احسان عزیز
مشق های دانش آموزی است نگاه شما مثبت ومشوق است ومهمتر از همه نقدهایتان هست که نارسایی ها و محدودیتها را را نشان می دهد.
حتما از آثار شما نهایت استفاده را می کنم
با بهترین آرزوها
م-ف
11 آبان 1389

مهدی اصل زعیم چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:21 http://www.pendareroshan.blogfa.com

استاد ارجمند جناب دکتر فراستخواه
باسلام و احترام
« الهیات پروتستان ؛ در بحران» در مقام توصیف و نقد تجربه ای است گرانسنگ و ارزنده و در مقام نقد از آنجایی که اهل کلام نیستم دستانم به غایت تهی است اما در حد یک دانش آموز که با مفروضات جنابعالی هم رای است باورم این است که از آنجایی که عقل حکم بر دانستن تجربه زیست دیگران و بهره مندی از آن در حدود مقدورات را دارد ، فراز و فرود دنیای غرب مسیحی در حوزه اندیشه و تطورات فکری برای ما ایرانیان می تواند درس آموز باشد هرچند شاید بخشهایی از آن تجربه ها را ما هم در تاریخ خویش از سر گذرانده ایم از جمله فاجعه یکسان سازی اعتزالیون در عهد مامون عباسی که نه تنها موجب تقویت تفکر اعتزالی نشد بلکه چشم اسفندیاری برای آن شد و همچنین است تجربه حکومت فقهی پس از انقلاب اسلامی 57 .
و اما امروز که ایرانیان پس از تجربه های دینی و سیاسی متفاوت وضعیت کنونی را تجربه می کنند ، آگاهی از سیر پروژه های اصلاحی سایر جوامع می تواند راهگشا باشد تا همچون دیگران یا پیشینیان خود در ورطه مطلق انگاری ، اصرار بر یکسان سازی ، زدن چوب حراج بر سرمایه های معنوی و فرهنگی خود از سر انفعال و عصبیت و دهها تجربه منفی و اما از سر غفلت و ندانم کاری گذشتگان خود و سایر جوامع نیافتیم.
شاید عادت ما ایرانیان شده که به تدریج ، برای تغییرات و اصلاحات بنیادین تن ندهیم و همین موضوع مانع انجام گفتگوهای سازنده و مومنانه گردیده لذا با بازخوانی تجربیات خویش و دیگران وقت آن است تا از این ور بام افتادن و آن ور بام افتادن تا حد مقدورات و بضاعت خویش ممانعت کنیم و برای اصلاحات ساختاری جامعه ایران فروتنانه به گفتگو تن دهیم هرچند مسیری که غرب در حوزه اندیشه رفته شاید به طور مطلق مسیر ما نباشد اما از یاد نبریم که تجربیات انسانی برای راه سپردن در آینده به جد راهگشاست و اندیشه برج و بارویی ندارد که به حصر درآید و به یاد داشته باشیم که به تعبیر کاستلز شاید ما در دهکده جهانی زنگی میکنیم اما در دهکده ای با کلبه های مجزا ، آنگونه که در عین پذیرش تفاوت ها باید همسایگی را پاس داشت و در درون جامعه ایرانی نیز ناگزیر به ان مهم هستیم که خود را از «ترین» ها فارغ کنیم تا مادامی که در بند بهترینها ،‌تنهاترینها و دهها «ترین» دیگریم نمی توانیم ره به اصلاح بسپاریم
بامید روزی که ادب گفتگو با مخالفین خویش را پاس داریم
مهدی زعیم

دوست محقق ومنتقدم جناب زعیم عزیز
سلام از بنده وعرض ادب
ملاحظات و توضیحات ژرف اندیشانه حضرت عالی را خواندم وبهره گرفتم
به امید استفاده از تولیدات فکری وعلی شما نسل جدید پژوهشی در کشور
ارادتمند
م-فراستخواه
12 آبان 1389

عطا.م پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:48 http://www.tarahaei.blogfa.com

من پی گیر نوشته هایتان هستم اما از کمی سواد حرفی برای گفتن ندارم. حتی این مقاله آخر را نتوانستم تا آخر روخوانی کنم و بفهمم چه شد. واربرتون می گوید که اگر متنی را نفهمیدی دو باره بخوان و اگر باز نفهمیدی تا لحظه فهمیدن بخوان اما بعضی وقت ها نمی شود که نمی شود که نمی شود.
در ضمن ای میلی هم برایتان فرستادم که زحمت دو چندان گردانم.

برای آقای مهدی زعیم هم بگویم که نثرتان زیباست.

در ره این کوشش ها برای روشنگری استوار و مستدام باشید

دوست عزیزم جناب عطا
با عرض ارادت
ممنون از توجه
نقدتان از بنده و ستایش صمیمانه تان از جناب زعیم بجا بود
زنده باشید
م-فراستخواه
۱۳ آبان

مهدی اصل زعیم جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 http://www.pendareroshan.blogfa.com

استاد ارجمند جناب دکتر فراستخواه و برادر عزیز آقا عطای گل
از عنایت و ابراز محبت شما ارجمندان گرامی بی نهایت سپاسگزارم اما زیبایی در هم اندیشی ها و این گفت و شنود ها و تلاش های صمیمانه برای رسیدن به شاهد زیبای حقیقت است امید آن دارم تا روز به روز این همدلی ها برای ساختن فردایی بهتر برای ایران و ایرانی افزون گردد
ارادتمند شما
مهدی زعیم۱۴آبان

هرمز ممیزی شنبه 15 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 16:46 http://hmomayezi.mihanblog.com

سلام بر دکتر فراستخواه عزیزم

از آنجا که دوران جوانی و نیروی آن بسر رسیده و دیگر توان مشارکت در یک انقلاب را ندارم ترجیح میدهم برغم استدلال حضرتت بر این باور پافشاری کنم که اصلاح دینی تنها راه باقیمانده برای ایرانیان است و دست از این کوشش بر نمیدارم !! خدا یار و یاور و نگهدارت !

با سلام وعرض ادب خدمت جناب ممیزی گرامی
برای شما تندرستی وقوت بیش از پیش معنوی آرزو می کنم از توجهتان ممنون ضمنا آنجا بحث بر سر دو گزینه انقلاب و اصلاح دینی نیست . موضوع مطرح در آنجا الگوهای اصلاح دینی ودر این میان پروتستانتیسم است.بازهم سپاس از نقد ونظر
م-ف
۱۶آبان

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد