مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

چرا مدارا می کنیم یا نمی کنیم؟

چرا مدارا می کنیم یا نمی کنیم؟

چاپ شده در ویژه نامه آخر هفتۀ شرق؛ 13 آبان 1389

خلاصه مقاله  

درباب مدارا می توان سه نوع پرسش به میان آورد؛ نخست. پرسش چیستی (what question) و اینکه مدارا چیست و چه نیست؟ دوم ، پرسش چرایی (why question)  که چرا کسی مدارا نمی کند به جای آنکه مدارابکند، و سوم پرسش چگونگی (How question) که چگونه مدارا رونق می گیرد و نهادینه می شود.

پرسش از چیستی                         

چیستی مدارا تا اندازه ای روشن است. مدارا به معنای دیگر پذیری است. مدارا روحیه ای است که واجدین آن  با وجود اختلاف نظر ودر حالی که متفاوت می اندیشند یا متفاوت عمل می کنند ، معمولا به قدر مشترکهای زندگی اجتماعی و سیاسی خود تکیه می کنند و همزیستی در پیش می گیرند. مدارا غالبا  با درک و احترام متقابل و گفتگو وبردباری  و تا حدودی متقاعد کردن  و متقاعد شدن و تا حدودی هم متفاوت ماندن و اختلاف داشتن  ودر عین حال با هم زیستن برگزار می شود. 

پرسش از چرایی

علم،  بیشتربا این پرسش سر وکار دارد. با پرسش از چرایی،  ما وارد حوزۀ تفکر عِلّی  وتحلیل عِلّی می شویم. علم،  فعالیت منظم و کارامدی است که از طریق بررسی رابطۀ امور و عوامل مؤثر بر آن می کوشد تا تبیین بکند. علم ، رفتار داده ها را پی جویی می کند. چرا کسانی مدارا نمی کنند به جای اینکه مدارا بکنند؟ چرا مدارا در جایی هنجار اجتماعی نیرومندی است ودر یک جای دیگر  هنجاری ضعیف وکم توان است و در جای سوم،  اصلاً نابهنجار است؟

مدارا کردن یا نکردن ، یک رفتار اجتماعی است که هیچکس  آن را یکسره از شکم مادر و با نقشه های ژنتیکی نمی آورد یا بر ذات موهوم «این یا گروه اجتماعی» نقش نبسته وحک نشده است که مثلا اهل خشونت وعدم مدارا باشد. بلکه هر چه هست از طریق یادگیری اجتماعی آموخته می شود. هر رفتار بشری در ساده ترین تحلیل دارای سه مؤلفۀ معرفت شناختی وروان شناختی و جامعه شناختی است.

مؤلفۀ معرفت شناختی

دو فرض پنهان رسوخ یافته در نقشه های ذهنی  برخی مردمان این است که : 1.حقیقت در یک صورت بندی خاص اعتقادی  متمرکز است و با عبارات مشخصی بیان می شود ، هرچه از این صورتبندی خاص  وتعابیر مشخص، بیرون باشد باطل است یا حداقل صورتی انحرافی  وتحریف شده از حق است.  2.می توان به آن حقیقت متمرکز ،  شناخت قطعی پیدا کرد  ، راه این شناخت نیز به قدر کافی روشن است و   دلیلی بر اختلاف آرا و تعابیر نیست. با این فرضهای کمین کرده در اذهان است که  به سادگی نتیجه می گیرند هرکه بیرون از عقیده ما باشد به طرز جازم وقطعی ، آلوده به عقیده وقول باطل وانحرافی است وگمراه کننده است .

 براساس  این نوع معرفت شناسی است که  امکان های مدارا نکردن افزایش می یابد. دایرۀ  «غیر» های باطل بزرگتر می شود . وقتی من تصور می کنم که حقیقت فقط با عقیدۀ دینی ،صورت بندی  می شود ( و نه با اندیشه های فلسفی و علمی و نگاه های هنری و ساحات زبانی دیگر) احتمال عدم  مدارای من  با «غیر» مذهبی ها و ساحاتی «غیر»  از ساحت دین  بیشتر می شود ، از سوی دیگر  فکر می کنم  در میان مذاهب نیز فقط صورت بندی مذهبی خاصی از حقیقت ، درست است که من به آن قائل ام ، پس به احتمال زیاد نمی توانم  عقاید و اعمال  قائلان به مذاهب دیگر و «غیر»متدینین به دین حق  را در جامعه  وحوزۀ عمومی تحمل بکنم ، این فروض پنهان معرفت شناختی مرا تا جایی می تواند برساند که  حتی  نمی توانم بپذیرم که از آموزه های یک دین وآیین ، «غیر» از قرائت مقبول ومرسوم یا رسمی قرائتهای مختلف دیگری بشود.

اکنون ممکن است سپهر معرفتی  تحول پیدا بکند و به این نتیجه برسیم که حقیقت ، امری منبسط  و نا متعین ونامتمرکز   است و از آن ، صورت بندیهای مختلف فلسفی و عرفانی و هنری و وجودی و کلامی و مذهبی به عمل می آید  وبه عبارتهای  مختلفی تعبیر می شود ، در این حالت ، امکان مدارا با ساحات مختلف فکری و بازی های مختلف زبانی بشر بیشتر می شود ، در حوزۀ دینداری هم ، امر متعالی یا غایی به صور مختلف تعبیر شده است ، ادیانی  خدامرکز هستند و ادیانی نیستند، در حوزۀ ادیان خداگرا نیز ، به تعبیر هیگ ؛ «او» را نامهای بسیاری است، در قلمرو یک دین نیز ،  نحله های کلامی وفقهی متفاوتی از نوع قدیم وجدید هست  و روایتها وقرائتها کثیر اند . در این افق معرفتی ، امکان های  مدارا ، وسعت وفسحت بیشتری دارد.

مؤلفۀ روانشناختی

در مؤلفۀ روانشناختی ، ابعاد شخصیتی مدارا کردن و یا مدارا نکردن به میان می آید. مدلهای مختلفی درباب شخصیت مورد بحث محققان قرار گرفته است .یکی از مشهور ترین مدلها ، مدل شخصیتی پنج عاملی است .

این پنج بعد عبارت اند از:

1.گشودگی در مقابل فروبستگی

2. وجدان گرایی در برابر بی وجدانی

3. برون‌گرایی در برابر درون گرایی

4. همسازی در مقابل ناسازگاری

5.عصبیت گرایی و هیجان پذیری منفی در برابر ثبات عاطفی

لی و آشتون(2006) ، مدل HEXACO را توسعه دادند که در آن « صدق وصفا وفروتنی » به مثابۀ بعد ششم شخصیت بررسی شده است و صفاتی مانند عدم جانبداری و  بی طرفی وتواضع معرفتی دربرابر جزم اندیشی ، تصلب، تعصب و تمامی خواهی از طریق آن  قابل توضیح هستند. هرچه ترکیبات این شش مؤلفه در ساخت  وریخت شخصیتی ما بهینه بشود و ارتقا پیدا بکند بیشتر می توانیم از مداراکردن لذت ببریم وکسب مطلوبیت بکنیم .

به هرصورت همانطور که در نگاه معرفت شناختی ، برای شیوع فعل کمیاب «مدارا»،  منتظر اتفاقی درسرمشقهای  اندیشه ای و پارادیم های معرفتی وسپهر گفتمانی هستیم،  درمنظر  روان شناختی،  چشم به اعماق جان و روان وشخصیت خودمان می دوزیم تا روزنه ای از دورن  هستی پهناور ما گشوده بشود، از احوال و عواطف و انگیزشها وگرایشهایمان  فرجی و گشایشی روی بدهد،  تربیتها ومنشها عوض بشودو  عادتواره ها و ارزشهای رفتاری تغییر وتوسعه پیدا بکند .

اهمیت مؤلفۀ روان شناختی زیاد است. از جمله اینکه امکان دارد ما به لحاظ معرفت شناختی ، قائل به نسبی گرایی نباشیم ، دیدگاهی را درست ودیدگاهی را نادرست بدانیم واز دیدگاه درست دفاع بکنیم و قول نادرست را تأیید نکنیم اما تربیت وخوی آزاده منشانۀ روان شناختی  و روحیات باز و فروتنانه  وبردبار و با ثبات  وهمساز به شرح پیش گفته،  از ما می خواهد که حکم تأیید را از تجویز ، جدا بکنیم . در اینجا استدلال اخلاقی ما آن است که هرچند ما این یا آن سخن وعقیده یا فعل ورفتار را تأیید نمی کنیم ولی گفتن سخنان ناصواب و به جای آوردن اعمال نادرست توسط دیگران  را  در زندگی مشترک اجتماعی تجویز  می کنیم(مجاز  می دانیم) و این تجویز به معنای تأیید نیست. 

مدارا کردن یا مدارا نکردن تابعی از ارزشهای نسبتا پایدار رفتاری هستند.  ارزشها نیز ریشه در  باورهای راسخ مردمان  دارند و آنها را به این یا آن رفتار سوق می دهند . ساحت معرفت وساحت رفتار و شخصیت در هم تنیده اند.  ارزشها دارای دو سویۀ نگرشی و  عاطفی  هستند و آن هردو  تحت تأثیر عوامل اجتماعی ومحیطی شکل می گیرند.

مؤلفۀ  جامعه شناختی

همانگونه که اندکی پیشتر نیز اشاره شد، انسان موجودی زیستی، روانی واجتماعی است. معرفت وروان او در خلأ  نیست وگرانبار از منطق اجتماعی است. قبلا گفته شد که مداراپیشگی اصولا «رفتارآموختۀ اجتماعی» است. آدمی از امکانهای خود – تأملی، خود آگاهی، خود-تنظیمی  وخودگرانیِ معرفتی ورفتاری برخوردار است اما  نهادهای اجتماعی نیز بسیار  مهم اند. رفتارهای عموم مردم  تحت تأثیر  ساختارهای اجتماعی هستند. برخی مقتضیات نهادی ، مردمان نگونبخت را به مدارانکردن سوق می دهند. تاریخ گواه خوبی است که نوع ساختهای اجتماعی در رفتارشناسی مردم به شدت مؤثر  بوده است .تفکیک  وعدم تفکیک نهادی  (برای مثال در باب دین ودولت) می تواند در چند وچون مدارا و یا عدم مدارا مدخلیت داشته باشد. موکول شدن محتوای فرهنگ  به تشخیص دولت، می تواند فضای مراودات و مبادلات معنا در آن را محدود و تنش زا وتشنج آمیز و تابع مقتضیات قدرت بکند،  شواهد بیشماری از نقش نخبگان وگفتارها و رفتارهای آنان  در اشاعۀ ارزشهای رفتاری مغایر با مدارا میان مردمان وجود دارد، بیان اغراق آلود این حقیقت آن است که گفته اند تاریخ قبرستان کشمکش نخبگان بوده است. نهادهای آزاد مدنی می تواند حوضچه های آرامشی برای گفتگوی قانونمند وجستجوی رضایتبخش اجتماعی در جهت حل مسأله های جامعۀ بشری و رفع ورجوع تعارضها باشد و روالها وقواعدی برای مدارا ورزیدن فراهم بیاورد.

پرسش چگونگی

بعد از اینکه عوامل مؤثر در مدارا  شناسایی شد،  نوبت به استراتژیها و ساز وکارهایی می رسد که از طریق آن بتوان  عمل مدارا کردن را  برای مردمان تسهیل کرد. فاق (  2009) در مدل رفتاری خود از  مفهوم «راه انداز ها »  استفاده کرده است. درست است که رفتار های ما سازندهای معرفتی و انگیزشی وعاطفی و شخصیتی دارد، اما نه تنها این همه در زمینه های ساختاری و اجتماعی آموخته می شود ، بلکه این راه انداز های رسانه ای ، حقوقی (قانونی)، گفتمانی ونهادی  است که  روانه هایی از  الگوی رفتاری مدارا یا عدم مدارا پدید می آورند. برای مثال آموزش یکی از مهم ترین ساز وکارهای اجتماعی کردن است. برنامه های درسی آشکار وپنهان، کتب درسی و شیوه های تربیتی در مدارس ، می توانند  نخستین بذرهای مداراکردن یا نکردن را در ذهن وجان فرزندان بیفشانند، هرچه آموزش وپرورش از حصار یک ایدئولوژی رسمی دولتی بیرون ومتعلق به عموم جامعه و گروه های اجتماعی باشد ، بهتر می تواند روح همزیستی و متفاوت پذیری بیاموزد. رسانه ها نیز همینطور است وچنانچه در کنترل دولت باشند می توانند ابزار سلطۀ یک ایدئولوژی را به وجود بیاورند وفرهنگ دیگر ستیزی اشاعه بدهند. به طور کلی اصلاحات نهادی (مانند  اصلاح قوانین و...) از مهم ترین لوازم بسط وترویج مداراست ، برای مثال شناسایی صریح وغیر قابل تفسیر حقوق وآزادیهای مدنی وفردی شهروندان می تواند تا حدودی تضمین های لازم برای قواعد مدارا در زندگی اجتماعی و فکری و سیاسی به وجود بیاورد . در عین حال مدارا پیش وبیش از آنکه از نوع  ماده های قانونی و اشکال سیاسی باشد، یک فرهنگ، تربیت اجتماعی  وسبکی از زندگی مشترک انسانی است. مدارا از جنس «ادب خلق» است، ادبی که از ما می خواهد زندگی بکنیم وبگذاریم دیگران هم زندگی بکنند . انسانی که موصوف به مداراست، به دلیل فروتنی ذهنی ، از احساس تملّک وتصرف حقیقت دست می شوید، تشنۀ حقیقت می شود و  او را با دیگری و در دیگری  جستجو می کند.   

در صورت تمایل به خواندن متن کامل مقاله لطفا از اینجا دانلود کنید

نظرات 7 + ارسال نظر
مصطفی پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 19:43

سلام معلم عزیزم

لطفا شما هم با ما مدارا کنید وجایی برای پرسیدن هم باقی بگذارید.
این چه موجودی است که به هر سمتی درست یا نادرست میتوان هدایتش کرد به نظر حضرت عالی این نوعی مدا را نیست که در نهادش نهفته است.<بدون اختیار>

سلام وعرض ارادت خدمت آقا مصطفای نازنین
با شما واز شما می آموزم
از پرسش افکنی هایتان و از تاملات و دیدگاه هایتان...
یکی دو جملۀ آخر کلامت خیلی به ایجاز بود متوجه نشدم
زنده باشید
م-ف
14 آبان

مصطفی جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:36

سلام استاد ارجمند

این انسانی که میشود بااموزش بارسانه با قدرت وبا باهای دیگر به هر سمتی هدایتش کردوجهت ش رامشخص کردایا این هدایت شدن به نوعی از جنس مدارا نیست که درنهاد انسان به نظر میاید وجود داشته باشدودر کنار ان اختیار انسان شبیه جوک نمیشود.
از صبر وحوصله شما بی نهایت سپاسگذارم

سلام مجدد خدمت دوست وهم اندیش گرامی آقا معلم عزیز
اینکه «ما اختیار داریم یا نداریم »هم از دیگر تناقضنماهای عالم انسانی است.
هرچند جبرهای زیستی وتاریخی و اجتماعی وغیر آن ما را محاصره کرده است اما همچنان به اگزیستانس آزاد خود چنگ می زنیم. به اندیشه هایمان ونگاه هایمان و به خود تنظیمی و خودراهبری وحس مسؤولیتی که ریشه در وجود شریف دارد
کانت به این نتیجه رسید که در عالم تحقیق اثبات این اختیار دشوار است اما در ساحت ادب اجتماعی و اخلاق انسانی و ارزشها و هنجارها ، ما خود را موجودی با اراده وآزاد ومسؤول می یابیم
حافظ هم هرچند به رندی ، افشای اسرار می کند ومی گوید:
چگونه شاد شود اندرون غمگینم
به اختیار که از اختیار بیرون است
اما در همین بیت نیز می بینیم که به هرحال متوجه « اختیاری» هرچند پارادوکسیکال هست ، به این نشان که بلافاصله از طلب وطلبکاری تراژیک خود دم می زند:
ز بیخودی طلب یار می‌کند حافظ
چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است
لطف وعظمت وشکوه اختیار ما به همین وجوه ابهام و تراژیک آن است
حافظ با همه توجه هوشمندانه به «اختیار در بی اختیاری»، همچنان در صدد اختیار کردن عاشقانه است :
چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
نفس به بوی خوشش مشکبار خواهم کرد
به هرزه بی می و معشوق عمر می‌گذرد
بطالتم بس از امروز کار خواهم کرد
...
نفاق و زرق نبخشد صفای دل حافظ
طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد

وسرانجام به این نتیجه می رسد که اراده ای بکند و همتی نشان دهد و امیدی در دل ها بپرورد:
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
بکوش خواجه و از عشق بی‌نصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بی‌هنری
می صبوح و شکرخواب صبحدم تا چند
به عذر نیم شبی کوش و گریه سحری
.....
به یمن همت حافظ امید هست که باز
اری اسامر لیلای لیله القمر
.....
م-فراستخواه
15 آبان 1389

علی شنبه 15 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:11 http://fetragh.blogfa.com/

استاد سلام:
1- قالب نو مبارک
2- در این وانفسا وبلاگ شما وچند تن از اساتید عزیز شده محفلی برای رجوع مدام وچه سعادتی به از این.
3- با آرزوی توفیق و سلامتی

سلام خدمت دوست بزرگوار علی آقای عزیز
ممنون از توجه به گوشۀ چشمی
...
مرغ جان از قفس قالب من سیر شدست
وز امید نظر دوست ز تن می‌نرود
....
نیازمند نقد ونظر
15 آبان 1389
م-ف

هرمز ممیزی شنبه 15 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 16:56 http://hmomayezi.mihanblog.com

سلام دوست عزیزم بنده اینگونه نگاشته ام :

آشنائی با واژه های سیاسی

تولرانس/ مدارا/ تساهل/ تسامح

تولرانس یعنی مدارا کردن با عقائد و آراء گوناگون و مخالف دینی وفلسفی وسیاسی

اجتماعی و هنری درون یک نظم اجتماعی و سیاسی موجود.تولرانس مهمترین ارزش

در سیستم های لیبرال دموکراسی است هر چند در فرهنگ ما ایرانیان نیز بازتاب

داشته است . بموجب این اصل آزادیهای فردی هنگامی در امان میمانند که جامعه

وجود آراء و عقائد گوناگون و نشر و تبلیغ آنها را تاب آورده و سرکوب نکند زیرا رشد

و توسعه هر جامعه ای منوط به نظم عقلائی و برپایه گزینش آزادانه افراد استوار

است .

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروت با دشمنان مدارا





نقد و نظر (17) | ۱۳۸٤/۱۱/٢٦ - هرمز ممیزی

با سلام وعرض ادب
ممنون از افزوده های مفید ودیدگاه ها ونوشته های تان
با آرزوی موفقیت
م-ف
16آبان

مهدی اصل زعیم یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:06

معلم عزیز جناب آقای دکتر فراستخواه
باسلام و ارادت
«مدارا» سکه ای است که یک روی آن پذیرش دیگری است و روی دیگرش عدم تصاحب حق و حقیقت مطلق است زیرا اگر خود را حق مطلق بدانیم و تمام حقیقت را در نزد خویش بیابیم آنگاه نمی توانیم سهمی برای دیگری قایل باشیم واین مهم مبتنی بر همان پایه معرفت شناختی «مدارا» است که جنابعالی به آن به نیکی اشاره فرمودید . وقتی زیست خود را بر منطق دو دویی صفر و یک استوار کنیم یا یک ایم یا صفر اما منطق مدارا که منطق کثرت گرا ست از تیپ منطق فازی است و در این رویکرد حق و حقیقت خود را در یک رنگین کمان رنگارنگ عرضه می کند. حال پاسخ به این سئوال که منطق زیست تاریخی ما در ایران با کدامیک سازگار بوده است می تواند به نظر راهگشا باشد .
اما سئوالی دیگر اینکه اصولا در ایران مدارا ارزش تلقی می شده یا خیر؟ بسیاری بر این باور اند که ایران سرزمین فرهنگ تساهل و دیگر پذیری است چرا که اگر اینگونه نبود باید در برابر طوفان های سهمگین مهاجمان، امروزه حتی نام ایران هم به فراموشی سپرده می شد تا چه رسد به تصاحب مسند وزارت و صدارت در دربار عباسیان و ترکان و مغولها و این استحاله بیگانگان تا بدان جا پیش رفته که دین و مذهب و حتی نام پادشاهان بیگانه را تحت تاثیر قرار داده است اما عرض بنده حقیر در اینجاست که این تساهلی که در بعضی بزرگان ایران زمین دیده می شده آیا در عموم مردم نیز مشهود بوده یا خیر ؟
شواهد تاریخی مؤید این مطلب نیست، ایرانیان با توجه به بافت اجتماعی روستایی، عشیره ای و قبیلگی خود و باور به جزم های منحط دینی و زندگی در یک جامعه پدر سالار، در گیر و دار عصبیت های قومی و فرقه ای خویش زندگی می گذرانده اند و از دیگر سو نیز آنچه در رفتار بعضی بزرگان ایران مشهود بوده نه ازجنس «مدارا» که از جنس هوشیاری و سیاست بوده تا به این روش این جسم نیمه جان ایران زمین را از احتضار نجات دهند چرا که «مدارا» ، پذیرش دیگری در هنگام اقتدار است ، پذیرش غیر در زمانی که می توانی به او «نه» بگویی اما بر اساس یک ارزش فرهنگی و هنجار اجتماعی حضور او را در کنار خود تجویز می کنی نه اینکه پذیرش دیگری در هنگام ناتوانی و فرتوتی و ...
اما ایران زمین در برهه هایی از تاریخ «مدارا» را نیز تجربه کرده ، هنگامیکه در مطالعات تاریخی با روش حکومت داری و امپراتوری کورش کبیر مواجه می شویم ، وقتی بامعماری بنای باعظمت تخت جمشید که ترکیبی است سازگار و زیبا از عناصر معماری سرزمین های مختلف تحت مدیریت وقت هخامنشیان روبرو می گردیم ، «مدارا» خود را به زیبایی عرضه می کند و ایرانیان متاسفانه در همان عهد هم از مدارا فاصله گرفتند و بسیار جنایت ها در لوای مطلق انگاری در دین و طبقه اجتماعی و ... در تاریخ این سرزمین رخ داد که تبعات آن تا امروز مشهود است.
اما اگر امروز بخشی از ایرانیان به این نکته رسیده اند که ابتدا « مدارا» یک ارزش است و در ثانی در دنیای امروز یک ضرورت است ، تکلیف بر گرده داریم تا در نهادینه کردن آن کوشا باشیم هرچند بررسی جامعه شناختی «مدارا» برای ما نویدبخش نباشدچرا که نهادهای اجتماعی ایرانیان در آموزش ، گسترش و نهادینه کردن «مدارا» با رخوت و سستی مواجه بوده اند اما از یاد نبریم که انسان در تمام ساحات خویش به طور مطلق محصول جامعه نمی باشد و دیالکتیک کنشگر عامل و ساختار اجتماعی می تواند برای تاکید بر نقش افراد و بویژه نخبگان جامعه راهگشا باشد هرچند ساختارهای اجتماعی و کنشگران عامل هریک به اندازه و قواره خود تاثیر گذار می باشندو در پایان از یاد نبریم راه اصلاح راهی است سنگلاخ اما با رفتن ها و رفتن ها هموار می گردد و پیمودن این راه با یاوران و یارانی مومن سخت دل انگیز است و روح فزا.
با پوزش از تصدیع و اطاله کلام
مهدی زعیم
16آبان89

دوست محقق با فکر واندیشه جناب مهدی زعیم
با سلام وارادت
بیان شیوا و نگاه مسوولانه و از سر تامل وخیرخواهی شما لذت بخش وامید افزا والهامبخش است. ممنونم از این دونگ صمیمی و سخاوتمندانه برای سفره هم اندیشی مان
موفق باشید وعرض ادب وسپاس
۱۶ آبان
م-ف

نوران دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:20

سلام و صد سلام خدمت استاد عزیز و بزرگوار مجالی حاصل شد که به جمع صمیمی و فرهیخته شما سری بزنم از سر مدارا همواره مایل بودهام که تمامی نظرات و دیدگاههارا حتی اگر با آن مخالفم با توجه به خواستگاه احتمالی آن قابل تحمل و قبول به دانم اما این رویکرد همیشه از طرف برخی دوستان مذموم دانسته شده و نوعی محافظه کاری و سیاسی تلقی شده است نظر شما چیست آیا من به مکانیزم دفاعی توجیه متوسل شدهام یا واقعا نوعی مدارا را الگوی رفتاری خود قرار دادهام .نکته دیگر اینکه قالبهای ذهنی ما در ۵سال اول زندگی ژایه ریزی می شود مجهز نبودن اکثریت جامعه ایران به مدارا به شیوه های تربیتی و دوران کودکی وشخصیت ژایه ما بر میگردد به عبارتی وقتی با ما مدارا نکردهاند نمی توانیم با دیگران مدارا کنیم ارادتمند شما نوران

سلام وعرض ادب خدمت همکار دانشمند وفرزانه خانم دکتر عزیز

اگربخواهم مثالی عالی از مدارا تصور کنم شخصیت ومنش ورفتار سرکار عالی در ذهنم نقش می بندد . در طول یک ونیم دهه همکاری علمی نزدیک ، مرتب در شما درس مدارا دوره می کردم و چه دانش آموز کم استعدادی بودم من....
نکتۀ مهمی در پایان افزوده اید که چگونه چرخه های معیوبی از عدم مدارا مرتب در جامعه ما بازتولید می شود، از خانواده تا مدرسه واز آنجا تا فرهنگ وجامعه ونهادها وسیستمها وساختارها عوامل زیادی وجود دارد که ظرفیتها واستعدادهای مدارا کردن را تباه می سازند وبه جای آن قالبهای رفتاری عدم مدارا اشاعه می دهند....
روزنۀ امیدی که می ماند یک چیز است وآن تغییر است ، یادگیری برای تغییر و پراکسیس اجتماعی برای ساختارشدن مجدد ....
ارادت قلبی
م-فراستخواه
18 آبان1389

خلیل چهارشنبه 19 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:05 http://tarikhigam.blogsky.com

سلام. مدارا معمولا از طرف اکثریت باید باشد و گرنه مدارای اقلیت بیشتر از سر اجبار است. با عرض معذرت از حضرتعالی، قسمت " گشودگی " جدول - ستون سوم ظاهرن باید " انعطاف نا پذیرتری" باشد تا " انعطاف پذیرتری " .

محقق گرامی جناب خلیل عزیز
با سلام وعرض ادب
ممنون از توجه
وممنون از نقد
واز دقت حضرت عالی ؛همانطورکه فرموده اید ردیف اول ستون سوم انعطاف ناپذیرتری به جای انعطاف پذیرتری درست است و از جملۀ خطاهای تایپی بنده است
اما در خصوص مدارا ومسألۀ اکثریت واقلیت باید عرض کنم که مدارا در این بحث، وصفی اخلاقی است واخلاق بشر مقرون به اختیار است، مدارا وقتی یک فضیلت اخلاقی است که از سر اختیار باشد
باز هم ممنون از نقد وباریک بینی حضرت عالی
م-ف
20 آبان1389

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد