مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

چرا آموزش دانشگاهی در علوم انسانی واجتماعی ، مطلوب نیست؟

متن کامل بحث ارائه شده در همایش «آموزش علوم انسانی»، پژوهشکده مطالعات فرهنگی واجتماعی

25 آبان 1389 دانشگاه تهران، دانشکده مطالعات جهان، سالن حنّانه

ابتدا لازم است روشن کنم که مراد بنده از آموزش دانشگاهی ، فرایند یاددهی ویادگیری  در کلاسهای درسی  علوم انسانی  واجتماعی است.  این فرایند به زعم بنده که خود بیش از دو دهه است در دانشگاه های مختلف کشور عهده دار تدریس  بودم ، در مجموع وضعیت مطلوبی ندارد.

مراد اینجانب از آموزش مطلوب این است که به سخنرانی یکطرفه وکلی گویی بسنده نشود، انتقال یکطرفه و صوریِ مجموعه ای ملفوظات و محفوظات خالی  نباشد، جرّ و بحثی در کلاس دربگیرد؛ میان دانشجویان با هم و  همۀ آنها با استاد ، گفتگویی جدی روی بدهد، دانشجویان به صورت فردی وگروهی وبا راهنمایی استاد دربارۀ موضوعات درس کار بکنند . منظورم از آموزش مطلوب ، تدریسی آزاد وراحت و برکنار از خودسانسوری  است، آموزشی که خود  با تفکر انتقادی همراه است و تفکر انتقادی را نیز پرورش می دهد،  به موقعیتهای واقعی و مصداق ها ی عینی  در زندگی روزمرۀ اجتماعی توجه می کند، دانشجویان در آن  فعال اند ونه منفعل، پرسش می افکنند ، پاسخهای واقعی ونه صوری وکلی می شنوند، دیدگاه های متنوعی به میان می آید، اختلاف نظرها مطرح می شود ، صورت مسأله ها پاک نمی شود . مرادم از  آموزش مطلوب ، در واقع  نوعی تفکر جمعی و پژوهش جمعی  با تسهیلگری استاد است و  واجد عنصر خلاقیت،  ابداع  اکتشاف، مباحثه و نقادی است ، معطوف به  تشخیص مسأله  و  تبیین مسأله و  حل مسأله  است. در جهت پرورش قدرت  تجزیه وتحلیل و استنباط مستدل  دانشجویان است و ظرفیتهای  خود-تأملی آنها را ارتقا می دهد.  فرض بنده این است که در جامعۀ کنونی و در آموزشهای دانشگاهی علوم انسانی واجتماعی ، امکان این نوع از یاددهی ویادگیری وجود ندارد.

بنده برای بررسی مدعای خویش از سه مقدمه استفاده  می کنم:1. مقدمۀ جامعه شناختی 2. مقدمۀ سیاست شناسی و3. مقدمۀ آموزش شناسی

یک.مقدمۀ جامعه شناختی

یاددهی -یادگیری  ماهیت صرفأ فنی و پداگوژیک ندارد . شناختی که در کلاس درس روی می دهد، یک سازۀ اجتماعی است و تحت تأثیر وضعیت یک جامعه برساخته می شود، این خصیصه در علوم انسانی واجتماعی  به بیشترین مقدار خود می رسد. آموزش علوم انسانی واجتماعی  به شدت با شرایط سیاسی واجتماعی وفرهنگی جامعه درگیر است . این آموزشها معمولا در معرض تقلیل یافتن به  ابواب جمعی ایدئولوژیکی دولت هستند. در نظامهای تمامی خواه این گرایش وجود دارد که  تدریس و یادگیری کلاسی در خدمت بازتولید فرهنگ رسمی قرار بگیردو تحت تفوق  ایدئولوژیکی دولت باشد.

از سوی دیگر  کلاس درس و محیطهای یاد دهی ویادگیری بویژه در علوم انسانی واجتماعی ، همان گونه که تحت تآثیر ساختار قدرت از بالا هستند ، چه بسا آغشته به  انواع مقاومت  ها در برابر قدرت نیز باشند. برای مثال وقتی از بالا «فرهنگ مذکر» بر کلاس سایه می اندازد، از پایین نیز ایدئولوژی فمنیسم به مقاومت برمی خیزد، در نتیجه کلاس درس معرکۀ تنازع هویتها می شود و آنچه در این میان برباد می رود عطش جستجوی حقیقت و منطق علمی است.  آموزش علوم انسانی واجتماعی بنا به سرشت خود ، از جنس معرفت  است و باید  وفاداربه حقیقت باشد اما چند چیز ممکن است با  این معرفت وحقیقت  مشکل داشته باشند وآنها عبارت اند از : قدرت، منزلت، شریعت و ثروت. یکی از مسائل آموزش علوم انسانی واجتماعی این است که چگونه در میدان نیروهای قدرت و منزلت وشریعت و ثروت، متعهد به  معرفت علمی  وحقیقت علمی  باشد.

دو. مقدمۀ سیاست شناسی

موضوع دیگر ، تأثیر سیاستهای عمومی یک جامعه بر آموزش های دانشگاهی است. برای همۀ انواع آموزش های دانشگاهی  مهم وتعیین کننده است که سیاست های عمومی جامعه چگونه باشد اما این موضوع  در آموزش علوم انسانی واجتماعی  دوچندان است. سیاستها گاهی به صورت آشکار  می خواهند در محتویات آموزشهای علوم انسانی واجتماعی  در دانشگاه ها دست ببرند و آن را به اهداف خاص سیاسی ایدئولوژیک ومسائل قدرت ومنافع وابسته بکنند وماهیت معرفتی و وفاداری به حقیقت علمی را در آن مخدوش سازند. گاهی نیز این کار به صورت صریح نیست. یعنی در متون سیاستی گاهی حرفهای خوب خوب هم  به چشم می خورد ولی در عمل رفتار دیگری صورت می گیرد. در حقیقت ، سیاستهای پنهان «نانوشته»‌ای  نیز در ذهن سیاستگذاران  وسیاستگزاران رسمی وجود دارد که نه می نویسند ونه می گویند ولی به اجرا در می آورند.

وانگهی سیاست های آشکار نیز آن‌طور که بر روی کاغذهای اولیه مقرر و نهایی می‌شوند، در عمل به اجرا درنمی‌آیند. محققان علم سیاست مانند  پرسمن و ویلداوسکی، این موضوع را مورد بررسی قرار داده اند که چگونه زمینه‌های موجود سیاسی واقتصادی و فرهنگی ، می تواند سبب شود که  متنِ  ظاهری وآشکار سیاست‌ها اجرا درنیایند.  ساخت قدرت  و ویژگیهای ساختاری و موقعیتی  موجب می‌شوند که خط‌مشی‌های آشکار و نوشته شده، در عمل مسیری دیگر ی  می پیمایند. چه بسا از اهدافِ و ضوابط رسماً تعریف شده، در سطوح اجرایی و عملیاتی، معنای دیگری به عمل می‌آید و مسیر دیگری در پیش گرفته می‌شود و کارکردهای پیش‌بینی نشده‌ای از آن‌ها ظاهر می‌شود. برای همین بوده که اساساً در مطالعات سیاست( policy Studies  ) ، «اجرای خط‌مشی»، خود به عنوان حلقه‌ای از فرایند خط‌مشی‌گذاری تلقی شده است .

مقدمۀ آموزش شناسی

در نظریات آموزش و یادگیری،  معمولأ چهار رویکرد عمده از هم متمایز می­شود:  رویکرد نخست یعنی رفتارگرایی ،مبتنی بر اهداف رفتاری است   ، رویکرد دوم  ؛   شناختی است و بر یادگیری چگونه آموختن تأکید دارد، رویکرد سوم  ؛  انسان گراست ودر آن چیزی که اهمیت دارد یادگیری خود گردانی است  و  سر انجام رویکرد چهارم ؛ اجتماعی- موقعیتی است وبر  اجتماعی شدن و حل مسأله تأکید می کند . الگوهای آموزشی در صورت توقف سطحی در رویکرد نخست ، به حافظه گرایی و مدرک گرایی سوق می یابند، در حالی که  با رویکردهای دیگر بر عنصر توسعۀ شناختیِ یادگیرنده،پرورش قابلیت های اکتشاف ،ابداع و نوآوری ،خلاقیت ذهنی و تفکر انتقادی در او، آمادگی برای زندگی ،همکاری خلاق با دیگران، مشارکت فعال اجتماعی  و توانایی حل مسأله  و خود شکوفایی نیز اهمیت می دهند.

هابرماس  از سه نوع علاقه ی شناختی، 1. تکنیکی و معطوف به کارایی 2. ارتباطی وتعاملی ِ معطوف به فهم جمعی ومفاهمه ی بین ذهنی   و 3. وانتقادی معطوف به رهاسازی  بحث کرده است. الگوهای آموزشی نباید  کار خود را به تربیت یادگیرندگانی صرفاً  کارامد  تقلیل دهند بلکه   به یادگیرنده  کمک کنند که بتوانند با دیگران ارتباط رضایتبخشی برقرار بکنند ، در صدد فهم وتفسیر دیگران بربیایند  و در ضمن به طور مداوم  به نقد پیشفرضهای خود ودیگران ونقد سنتها وگفتمانها نیز اهتمام ورزند . 

  نتیجه گیری

این سه مقدمه به ما ممکن است کمک بکند تا بفهمیم که چگونه وچرا  آموزشهای علوم انسانی و اجتماعی در ایران در چنبرۀ سیاست های آشکار و پنهان گرفتار آمده است . سیطرۀ  فرهنگ و سیاست وایدئولوژی رسمی ،  آموزش دانشگاهی ما در علوم انسانی واجتماعی را از پای در آورده است. استاد درس علوم انسانی واجتماعی باید برای تدریس مطلوب علم، سیاستهای تعلیمی کارامدی داشته باشد، دانشجوی درس علوم انسانی واجتماعی باید  سیاستهایی برای یادگیری فعال داشته باشد، اینها در واقع سیاستهای آکادمیک وپداگوژیک و آندراگوژیک هستند که در نظریات تعلیم وتربیت از آنها بحث مبسوطی شده است ، اما سیاستهای هژمونیک وایدئولوژیک، همۀ این ها را مختل می سازد. دیگر نه استاد می تواند به «مدیریت یادگیری» و « تسهیلگری ِ اکتشاف وخلاقیت» بپردازد ونه دانشجو قادر  ویا مایل به مشارکت وجر وبحث جدی برای آموختن فعال و خود – متأملانه است.

 دولت سالاری  و  تفوق یک  ایدئولوژی رسمی بر فضاهای آموزشی،  آموزش علوم انسانی واجتماعی  در ایران را  تا حد زیادی سیاست زده و ایدئولوژی زده کرده است. ذکر شواهد ومسأله های موجود در موقعیت واقعی  چه بسا برای استادن و دانشجویان دردسر ساز می شود. از سوی دیگر گزارۀ پایۀ نیازموده ای در هستۀ گفتمانی بخش مؤثری از دولت در ایران  به صورت ضمنی یا صریح نفوذ داشته است  وآن گزاره این بود که علم مدرن با فلسفه الحادی و مادّی و ارزشهای عقل خود بنیاد و دنیویِ غرب، آغشته است. در این فضای گفتمانی؛ علوم انسانی واجتماعی مانند فلسفه، روان شناسی، جامعه شناسی، حقوق، علوم سیاسی، هنر، اقتصاد و مدیریت؛ مظنونین ردیف اوّل هستند.  هم اکنون در ایران، در گفتارهای رسمی می شنویم که صریحا علوم انسانی جهان مدرن را محیط تهدید آمیزی تلقی می کنند و خواستار آسیب شناسی جدّی علوم انسانی، دشمن شناسی و رصدِ تحرکات دشمن در آن می شوند . این به گمان بنده جز گریز از عقل وفرار از تغییر چیز دیگری نیست. ما اگر نخواهیم در روشنی دانش وآگاهی زندگی بکنیم ، می خواهیم به کجا تکیه بزنیم؟

اکنون چه باید کرد؟ چگونه می توان در جهت  وضع مطلوبی از آموزش علوم انسانی واجتماعی حرکت کرد. مطمئنا راه حل اساسی اصلاحات نهادی در نظام سیاستگذاری  و رفع موانع ایدئولوژیک رسمی وهژمونیک آشکار وپنهان  از آموزش دانشگاهی  است . آموزش یک نهاد اجتماعی است وتا این نهاد اصلاح نشود نمی تواند  وضع مطلوبی پیدا بکند. استقلال دانشگاهی وآزادی علمی استاد ودانشجو شرط لازم آموزش مطلوب علوم انسانی واجتماعی است. برای داشتن آموزش مطلوب دانشگاهی باید کلاسهای درس  از چنبرۀ پرتعارض سیاست وایدئولوژی رسمی آزاد وبرکنار بشود و به  منطق خودش یعنی منطق  جستجوی آزاد علمی و اکتشاف آزاد علمی بازگشت بکند وبر مدار خود قرار بگیرد.

علوم انسانی واجتماعی، سرشت انتقادی دارند . آنها مانند علوم طبیعی نیستند که با اشیاء مادی سر وکار داشته باشند بلکه آنها با مسائل پیچیدۀ عالم انسانی وبا  مسائل مورد اختلاف ، با حق و حقوق و زیبایی و حقیقت و صدق و ارزش و معنا واختیار وقدرت  سروکار دارند. برای داشتن علوم انسانی واجتماعی مطلوب و آموزش کارامد آنها، باید «تحمل ابهام» و «تحمل اختلاف» در جامعۀ ما نهادمند بشود . این به عادتواره های متفاوتی ازفرهنگ آزادمنشی وکثرت گرایی  وبه الگوی متفاوتی از حکمرانی خوب نیاز دارد.  

نسخۀ پی دی اف از اینجا قابل دریافت است

نظرات 7 + ارسال نظر
علی حکم آبادیی چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 22:25 http://diamethod.blogfa.com

یاد مجتبی کاشانی به خیر با اون نگاهی زیبایی که به مقوله یادگیری داشت:
http://www.diamethod.com/movies.htm

در مجالی‌ که‌ برایم‌ باقیست‌
باز همراه‌ شما مدرسه‌ای‌ می‌سازیم‌
که‌ در آن‌ همواره‌ اول‌ صبح‌
به‌ زبانی‌ ساده‌
مهر تدریس‌ کنند
و بگویند خدا
خالق‌ زیبایی‌
و سُراینده‌ عشق‌
آفریننده‌ ماست‌
مهربانیست‌ که‌ ما را به‌ نکویی‌
‌‌ ‌‌ ‌دانایی‌
‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌زیبایی‌
‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌و به‌ خود می‌خواند
جنتی‌ دارد نزدیک، زیبا و بزرگ‌
دوزخی‌ دارد - به‌ گمانم‌ -
‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌کوچک‌ و بعید
درپی‌ سودا نیست‌
که‌ ببخشد ما را
و بفهماندمان‌
ترس‌ ما بیرون‌ از دایره‌ رحمت‌ اوست‌
در مجالی‌ که‌ برایم‌ باقیست‌
باز همراه‌ شما مدرسه‌ای‌ می‌سازیم‌
که‌ خِرد را با عشق‌
علم‌ را با احساس‌
و ریاضی‌ با شعر
دین‌ را با عرفان‌
همه‌ را با تشویق‌ تدریس‌ کنند
لای‌ انگشت‌ کسی‌
قلمی‌ نگذارند
و نخوانند کسی‌ را حیوان‌
و نگویند کسی‌ را کودن‌
و معلم‌ هر روز
روح‌ را حاضر و غایب‌ بکند
و بجز ایمانش‌
هیچکس‌ چیزی‌ را حفظ‌ نباید بکند
مغزها پر نشود چون‌ انبار
قلب‌ خالی‌ نشود از احساس‌
درسهایی‌ بدهند
که‌ بجای‌ مغز، دلها را تسخیر کند
از کتاب‌ تاریخ‌
جَنگ‌ را بردارند
در کلاس‌ انشأ
هرکسی‌ حرف‌ دلش‌ را بزند
«غیرممکن» را از خاطره‌ها محو کنند
تا، کسی‌ بعد از این‌
باز همواره‌ نگوید: «هرگز»
و به‌ آسانی‌ همرنگ‌ جماعت‌ نشود
زنگ‌ نقاشی‌ تکرار شود
رنگ‌ را در پائیز تعلیم‌ دهند
قطره‌ را در باران‌
موج‌ را در ساحل‌
زندگی‌ را در رفتن‌ و برگشتن‌
‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌از قلة‌ کوه‌
و عبادت‌ را در خدمت‌ خلق‌
کار را در، کندو
و طبیعت‌ را در جنگل‌ و دشت‌
مشق‌ شب‌ این‌ باشد
که‌ شبی‌ چندین‌ بار
همه‌ تکرار کنیم:
عدل‌
‌‌ ‌آزادی‌
‌‌ ‌‌ ‌قانون‌
‌‌ ‌‌ ‌‌ ‌شادی‌ ...
امتحانی‌ بشود
که‌ بسنجد ما را
تا بهفمند چقدر
عاشق‌ و آگه‌ و آدم‌ شده‌ایم‌
در مجالی‌ که‌ برایم‌ باقیست‌
باز همراه‌ شما مدرسه‌ای‌ می‌سازیم‌
که‌ در آن‌ آخر وقت‌
به‌ زبانی‌ ساده‌
شعر تدریس‌ کنند
و بگویند که‌ تا فردا صبح‌
خالق‌ عشق‌ نگهدار شما
‌مجتبی‌ کاشانی‌ - تهران‌

یار دبستانی من
جناب حکم آبادی عزیز
اشعار زنده یاد مجتبی کاشانی برایم همواره دلنشین بود وقتی از زبان دوست معنوی مثل شما تکرار می شود قند مکرر است
حرمت ایشان وشما را با بخشی از شعر دیگری از او به جای می آورم:

هیچکس جز تو نخواهد آمد
هیچکس بر در این خانه نخواهد کوبید
شعله روشن این خانه تو باید باشی
هیچکس جز تو نخواهد تابید
سرو آزاده این باغ تو باید باشی
هیچکس جز تو نخواهد رویید
چشمه جاری این دشت تو باید باشی
هیچکس جز تو نخواهد جوشید
باز کن پنجره صبح آمده است
در این خانه رخوت بگشای
بازهم منتظری؟
هیچکس بر در این خانه نخواهد کوبید
....

....
اسب اندیشه خود را زین کن
تک سوار سحر جاده تو باید باشی
...
نازنین !
داس بی دسته ما
سالها خوشه نارسته بذری می چید
که به دست پدران ما برخاک نریخت
کودکان
فردا
خرمن کشته امروز تو را می جویند
....
خویش را باور کن
...
ممنون از توجه شما
م-فراستخواه
۲۶ آبان۱۳۸۹

برهان چهارشنبه 26 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:53 http://abdolaliborhan.blogfa.com

دست مریزاد

عرض ارادت
ونیازمند نقد ونظر
م-ف

جواد پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 08:19

استاد گرامی سلام
مانند گذشته از نوشته جنابعالی بهره بردم .لطفا در صورت امکان منبعی در باره بحث رویکرد های یادگیری در مقدمه آموزش شناختی معرفی بفرمائید تا دریافت بهتری از موضوع به دست آورم.

جناب مهندس جواد
سلام وعرض ادب وارادت
نیازمند نقد ونظر شریف وتجارب ممتد حضرت عالی هستم
شاید این چند کتاب را قبلا ملاحظه فرموده اید

سیف، علی‌اکبر؛ روان‌شناسی پرورشی نوین، تهران، دوران، 1387

لطف‌آبادی، حسین؛ روان‌شناسی تربیتی، تهران، سمت، 1384

اولسون، متیو.اچ و هرگنهان، بی.آر؛ مقدمه‌ای بر نظریه‌های یادگیری، ترجمه علی‌اکبر سیف، تهران، دوران، 1388

از دیدگاه های خود دریغ نفرمایید
م-فراستخواه
۲۷ آبان ۱۳۸۹

مصطفی پنج‌شنبه 27 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 13:07

حاضر

جناب معلم عزیز
نیازمند حضور فکری وعلمی وانتقادی شما مثل همیشه
م-فراستخواه
۲۷ آبان

حسین جمعه 28 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 14:19

سلامُ استاد عزیز
خیلی خوب و عالی بود .دستتان درد نکند.مسئله اصلی اصلاح نظام آموزشی است.اما در این میان نقش متن جامعه علمی و دانشگاهی که این آموزش ها را برساخته می کند.خالی نمی باشد؟واز ان مهم تر نقش ائدئولوژی کالایی سازی و خصوصی سازی و فلسفه لذت گرایی و هزینه-فایده که در نظریات علوم سیاسی و اجتماعی هم در حال فتح سنگر به سنگر دیگر اندیشه ها و میادین استءچقدر نقش دارد؟
با تشکر

با سلام وعرض ادب وارادت
ممنون از نگاه تیز انتقادی شما حسین آقا
همینطور هست شما به درستی نگاه نقادانه از درون جامعۀ علمی داشتید و درباب نفوذ انواع ایدئولوژی ها به ساخته شدن دانش و از جمله ایدئولوژی بازار و بت وارگی وکالایی شدن به تامل فراخوانده اید
مرحبا بر این تفکر انتقادی در نسل جدید دانشگاهی ما
م-فراستخواه
29 آبان

سودابه طبری یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 04:52

سلام آقای دکتر

فکر میکنم مشکل اصلی ما همان است که قبلا عرض کرده بودم. شاید الان بشود به فکر <نقش ایوان> بود اما کار آن موقع درست و عمقی است که ابتدا <پای بست> را تعمیر کرده باشیم.

ارادتمندم

محقق منتقد سرکار خانم طبری
با سلام وعرض ادب واحترام
ممنون از نگاه همیشگی انتقادی شما
که مدام به باز اندیشی فرا می خواند
بله همینطور است هشیاری ملی کنشگران ما به این است که پای بستها را چنان اصلاح بکنند ودگرگونیها را چنان دنبال بکنند که هزینه آن برای جامعه معقول وکنترل آن در شرایط عدم اطمینان ممکن وراه تصحیح خطاها میسر باشد
با تقدیم ارادت
م-ف
۳۰ آبان

مهدی اصل زعیم یکشنبه 30 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:45 http://www.pendareroshan.blogfa.com

استاد ارجمند جناب دکتر فراستخواه
باسلام و احترام
دست مریزاد ، بامید روزی که در زمین حاصلخیز آزادی درخت حقیقت به بار نشیند تا ما نیز به اندازه وسع خویش در حوزه علوم انسانی از این موهبت بهره مند شویم.
ارادتمند
مهدی زعیم ۳۰/۸/۸۹

با سلام وعرض ارادت
ونیازمند نقد ونظر ها و ژرف اندیشی ها
با بهترین آرزوها
م-ف
اول آذر۸۹

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد