مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مدرسۀ ایرانی : در کشاکش دو منطق متفاوت

 

پاسخ  فراستخواه به پرسش‌های خبرنگار مهر :

http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1232409

http://www.isphilosophy.ir/post-1406.aspx

اهداف آموزش و پرورش را چگونه تبیین می‌کنید؟

آموزش و پرورش ما دو نوع اهداف دارد. یک دسته اهداف آشکار و « تدوین شده و نوشته شده» است که در اسناد رسمی می آیند و دستۀ دوم اهداف نانوشتۀ پنهان است که رسما در جایی ثبت نمی شوند ولی در پس پشت فرایندهای مختلف آموزش و پرورش نقش دارند. مهم ترین خصیصه ای که در اهداف آموزش و پرورش ایران در شرایط کنونی ( چه اهداف آشکار وچه اهداف نانوشتۀ پنهان) به چشم می خورد ، «دو منطقی بودن» این اهداف است. وقتی به  اسناد سیاستی و رسمی آموزش و پرورش نگاه می کنیم در آن،  دو نوع منطق و دو زبان  ودو پارادایم مشاهده می شود. یکی منطق ایدئولوژی دولتی  است ودیگری منطق  پداگوژی علمی و عرفی.  منطق اول، آموزش وپرورش را دستگاهی برای باز تولید روایتی تفوّق جویانه(هژمونیک ) و تمامی خواهانه از «ارزشها وضد ارزشها» و «بایدها ونبایدها»  می خواهد و منطق دوم، آموزش وپرورش را ساز وکاری تلقی می کند برای اجتماعی شدن فرزندان در  معنای عام گرایانه  و برای آمادگی آنها به تغییرات.

در اهداف نانوشته نیز همین دو گانگی وجود دارد. پدر ومادری که دست فرزندش را می گیرد وبه مدرسه می سپارد اهداف متعارفی مانند آگاهی ومهارت ورشد ذهنی وعاطفی و ارتباطی  وارتقای موقعیت اجتماعی فرزند را در ضمیر خود دارد و اما بخشی از مدیران که با انواع ترفندها به پست مدیریتی در مدارس می رسند  ویا مجوزی برای تأسیس مدرسه دست وپا می کنند، به چیزهای دیگری حساس هستند واز همینجا «اهداف مضمر» متفاوتی وارد سیستم آموزش وپرورش می شود . رد پای این اهداف نانوشته را می توان از بالای هرم سیاستگذاری تا سطح مدرسه ملاحظه کرد . مدیرانی که بدون صلاحیتهای با ارزش تعلیم وتربیتی وحرفه ای و صرفا بر مبنای قالبهای ایدئولوژیک وسیاسی به پستهای مدیریتی نایل می آیند ،باید شگردهای زیادی در مدرسه به کار بگیرند که هم مانع رشد همه جانبه و بالندگی دانش آموزان می شود و  وهم استقلال حرفه ای معلمان مدرسه را مخدوش می کند. این مشکل در گزینش معلمان نیز وجود دارد.

آسیب‌های و چالش‌های موجود در مدارس (در وضعیت موجود) از نظر شما چیستند؟

به گمانم مهم ترین معضل،  از همین «دوپارگی پارادایمی» نشأت می گیرد. وقتی  آموزش وپرورش در انحصار یک ایدئولوژی قرار بگیرد ؛  برنامه درسی، کتاب درسی ، معلم، مشاور، مدیر  و فوق برنامه ها تنها در خدمت آن ایدئولوژی خواسته می شود و نوعی معرفت کاذب ، بازتولید می شود. نمونه اش معرفت کاذبی است که اصرار بر آن است تا  از تاریخ ایران ، تحویل نسلهای جدید داده  بشود. در باب دین و فرهنگ و جامعه و جهان و اخلاق وحقیقت وخیر وزیبایی  نیز همین اصرار وجود دارد.  در اینجا دیگر تنوع ، پرسش افکنی ،خلاقیت ، استقلال فکری ، آزاد اندیشی ، باز اندیشی ،  پویایی ، تغییر و عطش دانایی رنگ می بازد ویا به تابوهایی بدل می شود. برنامه ها و فوق برنامه ها ، از نوجوانان وجوانان در مهم ترین مراحل رشد شخصیت آنها ، جز رفتارهای تصنعی و ظاهر سازانه وحفظیات سطحی طوطی وار   نمی خواهد. به شکل ها وقالبها ، و نه محتواها  ودرونمایه ها،  اهمیت می دهد.

در چنین وضعیت دو منطقی، طرف دیگر قضیه که معلمان صاحب فکر وبا استقلال نظر حرفه ای  و خانواده های آگاه جامعه و حتی خود دانش آموزان کنجکاو هستند، عملا اعتماد وعلاقه باطنی خود را به نظام رسمی آموزش وپرورش از دست می دهند و نتیجه اش انواع بیگانگی  ودلزدگی  و قهر و انفعال یا احیانا مقاومت خاموش است. شکاف مزمن ملت – دولت در اینجا نیز مشاهده می شود. تعلیم وتربیت دوگانه ، فرزندان ما را در معرض دوپارگی های فکری وهنجاری وارزشی قرار می دهد. آنچه رسما در کتب وبرنامه های درسی آموزش وپرورش ارائه می شود در موارد زیادی با فرهنگ عمومی مردم این سرزمین در خانه ومیهمانی ها و حلقه های دوستی و روابط اجتماعی و ایمیلها وچتها و فیس بوکها بیگانه  است.     

ویژگیهای مدرسه (به عنوان وضعیت مطلوب) از نظر شما چیستند؟

مدرسه مهم ترین نهاد اجتماعی شدن فرزندان یک سرزمین است. مدرسه متعلق به همه جامعه با انواع طرز تفکرها و سبکهای زندگی و گرایشهای فرهنگی است. مدرسه باید محل بازنمایی و تعالی بخشیدن تجربیات زندگی واقعی گروه های اجتماعی باشد. مدرسه هرچند هم باید از سوی دولت حمایت بشود اما ابتکار آن باید در دست بخش های اجتماعی و غیر دولتی و حرفه ای و مدنی و محلی قرار بگیرد . نقش دولت ، حمایت و تسهیلگری است نه دخالت و تصدی گری. گرانیگاه آموزش وپرورش ، نه بوروکراسی دولت بلکه مدرسه واجتماعات محلی است.

بدین ترتیب   مدرسه ، مسؤولیت انتقال میراث فرهنگی با همۀ تنوعات آن برعهده می گیرد نه اینکه روایتی خاص و دولتی از فرهنگ را  تحمیل بکند .  اما مهمتر از این ، مدرسه مسؤول آماده ساختن فرزندان برای  فهم تغییرات ، آمادگی برای دگرگونیها ، سازگاری فعال با تحولات و همراهی آگاهانه و خلاق با  آنهاست . از  مدرسه  انتظار می رود که به فرزندان کمک بکند تا لذت پرسیدن و تحلیل و اکتشاف  وزیباشناسی  را تجربه بکنند ، یاد بگیرند که چگونه بیاموزند ،   توانایی  طرح مسأله و حل مسأله به دست بیاورند ، قدرت تخیل و طراحی و ساخت  وبه کار گیری پیدا بکنند ،  تفکر انتقادی  و خود- تأملّی در  آنها شکوفا بشود، ، با مهارتهای زندگی و با کیفیت زندگی آشنا بشوند، برقراری ارتباط با دیگران  و کارکردن با آنها را بیاموزند.  حس بشردوستی، صلح، برابری، عدالتخواهی، احترام به دیگری، رعایت حقوق وآزادی های دیگران، عدم خشونت و دلبستگی به محیط زیست در آنها شعله ور بشود، یادبگیرند که با هم وبه رغم بسیاری تفاوتها  زندگی بکنند و گفت وگو وتوافق  وهمزیستی بکنند.

برخی معتقدند آموزش‌های رسمی (مدارس موجود) چندان کارآمد نیستند و آموزش‌های غیررسمی باید جایگزین آن‌ها شوند چرا که می‌توانند در نیل به اهداف آموزش و پرورش مؤثرتر باشند. نظر شما در این باره چیست؟

معمولا از سه نوع آموزش بحث می شود؛ 1.آموزش رسمی  (formal  )که  عهده دار مدارک رسمی آموزشی است، 2. آموزش های آزاد غیر رسمی (nonformal  )که به صورتهای مختلف، در اینجا وآنجا  برنامه ریزی و اجرا  می شود و به شرکت کنندگان ، گواهی های موردی می دهد، 3. آموزش مستمر برنامه ریزی نشده (informal  ) که مردم از طریق زندگی روزمره وبه طور ضمنی دریافت می کنند  و هر تجربه ای از کار و مراودات و مبادلات می تواند برایشان ، فرصتی برای آموختن و یادگرفتن باشد.

 بهترین حالت این است که این سه نوع آموزش به صورت دوایر متحد المرکز ، برای انسان  ودر خدمت رفاه و رهایی وتعالی انسان باشند وبرهم افزایی بکنند . اماهرچه نظام رسمی آموزش و پرورش از  واقعیتهای جهان زندگی مردم فاصله بگیرد و به  دیوانسالاری دولتی و چارچوبهای تنگ ایدئولوژیک  منوط بشود،  طبیعی است که قابلیت انعطاف و پویایی  وکارایی  وحتی حقانیت  ومعناداری خود را برای مردم  از دست می دهد. در این صورت آنان به سراغ انواع آموزش های آزاد غیر رسمی می روند و اگر به دلیل محدودیت های سیاسی و ایدئولوژیک و مقرراتی و انسداد حوزه مدنی وعمومی ، فضابرای این نوع دوم هم تنگ  بشود ، تنها راهی که برای مردم می ماند این است که ازقدرت لایزال  یادگیری مستمر و ضمنی و آزاد خود بهره بگیرند و به فضاهای ارتباطی و رسانه ای  غیر رسمی پناه ببرند .

تجربه نشان می دهد که هر چه نظامهای رسمی آموزش ، کارامدی و غنا و تنوع و  پویایی و  معنا داری  خود را از دست داده اند  ، متفکران برای مواجهه با این بحرانها به نظریه های رادیکال روی آورده اند . نمونه اش نظریۀ  «مدرسه زدایی از جامعه» توسط  ایوان ایلیچ است که  در نقد نظامهای آموزشی نابرابر و خلاقیت ستیز دهه 60 و 70 در کشورهای جنوبی ارائه داد.

بدین ترتیب آنچه امروز نیز به عنوان نظریه «پایان مدرسه» یا «مرگ مدرسه» از آن بحث می شود ، توضیحی تئوریک بر پس افتادگی نظام رسمی آموزش وپرورش از جریان تحولات جهانی و ملی است، تحولاتی که از ما می خواهند نه تنها وسایل نیل به اهداف خود را تغییر بدهیم بلکه درباب خود اهداف نیز مجددا بیندیشیم و درک تازه ای از آنها متناسب با عمق دگرگونیهای مفهومی وساختاری دنیای امروز به دست بیاوریم. مدرسۀ آینده در این چشم انداز است که تصور کردنی می شود ودر آن صورت است که امکان جرح وتعدیل و ابطال نظریه هایی نظیر پایان مدرسه ومرگ مدرسه  فراهم می آید.

 چنانچه مکانهای رسمی آموزشی نتوانند با  این تحولات همراهی بکنند به موزه های آموزشی بدل می شوند . مراجعۀ یکنواخت و موظف به این موزه ها برای دانش آموزانی که از طریق ظرفیتهای نوپدید غیر رسمی امروزی،  کم وبیش در کار تجربۀ دنیای تازۀ «رسانه ای شده » و پرتنوعی  هستند ، حقیقتا  ملالت بار  و خسته کننده است.  

فایل پی دی اف

نظرات 12 + ارسال نظر
یاشار دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 22:12 http://rmahdiuon.blogfa.com/

استاد عزیز کاملا به مباحث و مشکلات اساسی در نظام آموزشی پرداختید. بنده خود بعنوان کسی که عضو یک خانواده ای ترک بودم بسیاری از مطالب ارائه شده در منابع و کتابها را در تناقض با فرهنگ خانواده و قوم خود می دیدم آن زمان کسی نبود که ما را بفهمد. اما خوشحالم که نسل آینده متفکرینی چون شما را دارد که دردشان را می فهمید.
به امید روزی که آموزش و پرورش و آموزش عالی در ایران از دید سیاسی و امنیتی خارج شده و به یک نگاه علمی تبدیل گردد.

با سلام وعرض ادب خدمت دوست هم مباحثه ای عزیزم
ممنون از توجه دادن به این نکته که آموزش وپرورش در ایران انتظار می رود که متعلق به همه ایرانیان با همه گونه گونی فرهنگی وقومی و عشیره ای و محلی وزبانی ومذهبی و سبکهای زندگی شان باشد از حیث برنامه ها و متون درسی و معلمان و زبان تدریس و توجه به میراث متنوع فرهنگی ایران و توجه به ادبیات وفولکور و سنتهای گوناگون در این سرزمین ....
م-فراستخواه
۲۸ دیماه۱۳۸۹

آدی یوخ سه‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1389 ساعت 17:46

با سلام و عرض ادب
حقیقتا که چنین است، و نتیجه این گونه نظام آموزشی چیزی جز بزه کاری، هنجار شکنی و انواع مشکلات اجتماعی و رفتاری نیست، سوالی که برام مطرح است این است که آیا با این وضعیت موجود و بدون ساختارشکنی راهکارهای برای ارتقای نظام آموزش و پرورش وجود دارد؟

سلام وارادت بر شما هموند عزیز وارجمند
بی نامی ، دلربا ترین صفت حقیقت است، اصالت دل و جانتان افزون. امید اجتماعی شما برای تغییر وبهبود، نشان برجسته ای برای درک یوتوپیک تان از خویشتن خویش و ارزش انسانیت است.
همان خرد نقاد که شما نسل ایرانی به گسترۀ همۀ این سرزمین متنوع با تمامی گونه گونی مردم شناختی آن دارید، چشمی نگران وتیز بین وفرجام بین به تجربیات تاریخی ما دارد و به جای زیر وزبر شدن ایدئولوژیک ساختارها ( این تصور بندۀ کم بضاعت است) به الگوهای مسالمت آمیز و سنجشگرانۀ «تحولات ریشه ای» فرا می خواند؛ الگویی از «ساختار شدن مجدد» با هزینه های عقلانی و توجه به مصالح بزرگتر وعمومی تر جامعه ایرانی در این دنیای پر شر وشور.
از خوانش انتقادی سیاه مشق بنده سپاسگزارم
م-فراستخواه
28 دیماه 1389

خلیل چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 19:33 http://tarikhigam.blogsky.com


سلام

با اجازه حضرتعالی:

من آموزش و پرورش را در سه حلقه می بینم:

1 - آموزش رسمی که شما توضیح داده اید.
2 - آموزش رسمی + غیر رسمی. طرفداران این آموزش والدین هستند که هم می خواهند با مدارج تحصیلی فرزندان آبرومندی داشته باشند و هم شیوه ی زندگی آنان در زندگی فرزندانشان نمود یابد.
3 - آموزشی که فرزندان در پی آن هستند. این بخش همان آموزش غیر مدرسه ای است که بوسیله ارتباطات حاصل می شود و هر روز گسترده تر می شود.

اگر اول و دوم - بویژه نوع اول - نتوانند همپای نوع سوم پیش بروند، نه تنها آنچه شما به عنوان دلزدگی مطرح کردید نمود می یابد، بلکه چند گونگی اخلاقی هم ظاهر می شود. پدیده ی شومی که اکنون جامعه ی ما را فرا گرفته است.

تلاش گسترده برای محدود کردن نوع سوم، دقیقا نتیجه معکوس می دهد. همین روالی که شاهدش هستیم.

با سلام وعرض ادب خدمت محقق محترم
ممنون از بیان و تقریر متفاوت ومفید شما از موضوع
م-ف
۲۹ /۱۰/۱۳۸۹

سمیه لیاقت پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 13:11

استاد گرانقدر
با سلام
برای یافتن منبعی در کتاب ارزیابی کیفیت آموزش عالی مشغول جست و جو بودم. یافتن نام شما در میان آثار مربوط به مطالعات دینی و روشنفکری برایم بسیار جالب بود!
از این که پژوهش ما فرصت آشنایی با فردی صاحب اندیشه را فراهم ساخت، بسیار خوشحالم
آرزوی موفقیت

با سلام وارادت خدمت سرکار عالی
خوشحالم از اینکه محققی مانند شما فرصت خواندن سیاه مشق های بنده را داشته باشید وچشم به راه نقد ونظرتان
موفق باشید
م-فراستخواه
30 دیماه1389

آدی یوخ پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 14:23

خیلی مهم است که دانش آموزان مدرسه را خانه دوم خود بدانند، با شور و شوق به مدرسه بروند، از روی ناچاری به مدرسه نروند و دوست داشته باشند بعد از کلاس های درسی نیز در مدرسه حضور داشته باشند و برای رفتن به خانه بی قراری نکنند، خودمان وقتی از مدرسه خارج می شدیم احساس آزادی می کردیم برای همین هم از لفظ آزاد شدن از مدرسه استفاده می شد، انگار که مدرسه زندان بود، اهمیت دارد که دانش آموز د مدرسه همکلاسی هایشان را دوست داشته باشند، نسبت به معلمان و کارکنان مدرسه احساس دلبستگی کنند به ارزش ها و اهداف مدرسه متعهد باشند، در فعالیت های مدرسه مشارکت فعال داشته باشند، متون درسی را مطابق با نیازهای خود ببینند و باور داشته باشند که مدرسه به پیشرفت انها کمک می کند و حمایت گر آنهاست. آیا این موارد در مدارس ما محقق می شود؟

درس معلم ار بود زمزمه محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را
بی جهت نیست که بر مبنای فلسفه های مدرن آموزشی ، مکان آموزشی کودکان در آغاز تحصیلات رسمی را باغ کودکان Kindergarten یا (children's garden ) نام نهادند که ما هم کودکستان می گوییم.
در نظریات آموزشی مباحث جالبی در این خصوص وجود دارد. یاددهی ویادگیری وقتی دارای فحوای داغ ولذتبخش واکتشافی و خیال آمیز و آمیخته با ذوق وزیبایی و توانمند ساز ورها ساز و بشر دوستانه و عدالت خواهانه و مهربان و خلاق و انضمامی و دموکراتیک ومحلی و جامعه نگر و مبتنی بر نیازهای نوپدید و توأم با مشارکت فعال فراگیران باشد، بهترین تفرج وتفریح وسرگرمی است و میدان وفضایی برای ماجراجویی ذهنی و سلوک درونی و نیاز های دوستی و ارتباطی و اجتماعی و اکتشافی وکنجکاوی ورشد وبالندگی فرزندان این سرزمین در همه جای دور ونزدیک این کشور پهناور ومتنوع، وابراز وجود وتجربۀ ذات وخود شکوفایی آنها است.
ممنون از بیان نظرهای مفیدتان
م-فراستخواه
30 دیماه 1389

مصطفی شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:15

حاضر

نیازمند نقد ونظر شما معلم با تجربه
م-ف

[ بدون نام ] یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 06:40

عطا.م

http://tarahaei.blogfa.com

IP: 212.120.222.95
یکشنبه 3 بهمن 1389 ساعت 02:11
و راحت شدیم از این امتحان های مزخرف و آمدیم که بخوانیمتان و خواندیم ….
یاد ۱۲ سالی که گچ سفید را روی تخته ی سیاه به امید دیدن روزنه ای سفید کشیدیم افتادیم. ما در مدرسه یاد گرفتیم که ایران یعنی تهران و من هنوز هم کتاب های مدرسه را که نگاه می کنم مثلا در کتاب جامعه شناسی یک می بینم که راجع به ترافیک جاده چالوس از همه ایرانی ها پرسیده. مگر من بی ماشین به خط واحد معطل جاده چالوس می دانم که چیست (بعد سرمایه داری را تقبیح کنیم). ما در مدرسه ها بود که از غرب گفتیم و نام همه متفکرینشان را نشخوار کردیم و ندانستیم میرزا حسن رشدیه یا باغچه بان و حسابی چه کردند. اما از منطق ارسطویی و ابداعات گالیله و ... خواندیم. بعد ها دیدیم که گفتند غرب زده ایم. گویا یادشان رفته بود غرب را در کتاب ها آنها کاشته بودند. ما فقط درو کردیم.
بعد که رفتیم دانشگاه اوضاع را خراب تر دیدیم. خانه را ویران تر. آنجا معلم هرچه بود از استاد ها بهتر بود. مغرور نبود با آنکه کار بزرگی می کرد. ….. اگر تفکرش مسموم بود یک کلاس را مسموم می کرد اما تفکر مسموم یک استاد مخصوصا در رشته های علوم اجتماعی یک کشور را مسموم می کند.
……باید گفت که دانشگاه های ما با همه حصاری که دورش کشیده اند خسران زده تر ازمدرسه های ماست. هرچند که می دانیم ریشه اندیشه در مدرسه و خانه جوانه می زند.
ممنون از نوشته تان ….

با سلام وعرض ادب
وهمچنان منتقد وبا آه های توده شده در دل
می فهمم دوست دردمند من سایه روشنهای حقیقت را در کلامت ...ولی باید باز هم اندیشید...ریشه ها را باید جست

مدرسه ها از ما به وجود می آید. دانشگاه ها از ما تشکیل می شود ...
این ما که مدام می خواهیم از سایه های خود بگریزیم مشکلمان چیست ؟آن معلم از همین ماست ...آن استاد از این ماست...آن مناسبات از ماست...شما از همین مایید .این کمترین هم که اکنون دراد می نویسد از همین ما ست...این ما را بفهمیم ..این ما را چاره کنیم
ممنون از بیان آرا ونظرهای تان
م-فراستخواه
سوم بهمن۱۳۸۹

جلیل بهرامی نیا سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 17:05 http://soma2.blogfa.com

سلام
از مطالب شما بهره می بریم،همیشه پویا بمانید و سربلند
جناب استاد می خواستم لطف کنید و نوشتار این بنده را در باب عصمت،مطالعه و در صورت امکان با ارزیابی خویش غنی فرمایید.سپاسگزارم
http://soma2.blogfa.com/post-29.aspx

سلام وعرض ادب خدمت محقق محترم جناب بهرامی نیا
ما با هم یاد می گیریم
در اولین فرصت به نشانی ای که فرموده اید به قصد خواندن و استفاده از مطلبتان مراجعه می کنم
با بهترین آرزوها
م-ف
۵/۱۱/۱۳۸۹
------------------------------------------------------------
پاسخ بعدی:
محقق محترم و معلم ارجمند
جناب آقای بهرامی نیا
با سلام وعرض ادب
به وبلاگتان مراجعه کردم. دغدغه های صادقانۀ معنوی شما حقیقتا برای بنده مایۀ مسرت بود. بهترین آرزوها برای حضرت عالی نثار می کنم
مطلب مورد نظرتان در باب عصمت را هم در نقد کتاب دینی خواندم. اهتمام جناب عالی به نقادی متین ومستدل کتب آموزشی رسمی بر صداقت حرفه ای شما گواهی می دهد. ایکاش هر معلمی در کشور بتواند قدمی در حد شما بردارد برای بهبود آموزش وپرورش این سرزمین. معلوم است که به متن کتاب الهی علاقه مند هستید و در آن خوب تدبر می کنید.. در بیان شما نکات بسیار خوب وآموزنده ای هست. ضمنا ملاحظه ای به ذهن قاصر بنده می رسد ( که به احترام طرح مسألۀ شما در اینجا اشاره می کنم چرا که مرتبط با این یادداشت نیست)
مطمئنا جناب عالی بیشتر از بنده بدان واقفید که خداوند متعال چیزی مادی نیست که درون یا بیرون چیزهای دیگر قرار بگیرد، هومعکم اینما کنتم، اینما تولوا فثم وجه الله، مع کل شی لا بمقارنه وغیر کل شی لا بمزایله، لیس فی الاشیاء بوالج ولا عنها بخارج و... امر متعالی ، امری به کلی دیگر است( The Wholly Other ) با عالم وآدم ظهور دارد، ودر عین حال در کمال اختفا و بطون است و متعیّن به این یا آن تعیّن خاص نیست؛ بسیط الحقیقه کل الاشیا ولیس بشیء منها ...
حضرت عالی به استناد آیات از افعال الهی درباب عصمت مانند تثبیت، صرف، عهد، نسخ، اِحکام، نصر ومانند آن بحث فرمودید. هیچیک از این افعال ، مانند افعال ما نیست که بگوییم از بیرون یا درون است وچه است وچه است. این تثبیت از خداست وظهور آن در ثبات ذهن وبدن محمد وبصیرت و تقوای او تجلی می یابد . کسی که او نیز بشری مثل ماست در بازار ومیان مردم راه می رود و غذا می خورد اما مال مردم را نمی خورد وحقوق آنها را پایمال نمی کند . به همین ثبات و تثبیت است که شده است پیام آور حق ومخاطب کلام او. ومارمیت اذ رمیت ولکن الله رمی، این همه آوازها از شه بود، گرچه از حلقوم عبد الله بود. بله همانطور که شما نیز بیان کرده اید همه در معرض خطاییم و معروض خیالات و امیال و نسیان و غفلت می شویم جز آنکه به عنایت حق تعالی متذکربشویم و دوباره سودای سر بالا بکنیم( این عنایت نیز بیرون ما نیست ، اقرب من حبل الورید است. او در ذات عقول ما با ما سخن می گوید و از طریق وجدان اخلاقی ما الهام می بخشد وآوازخفیّ اش پیوسته در سرّ سودای دل ماست تا چه اندازه سکوت معنوی واستماع درونی داشته باشیم)
همچنانکه به خوبی یاداورشده اید الذین اذا فعلوا فاحشه او ظلموا انفسهم ذکروا الله واستغفروا لذنوبهم و مَن یَغفِرُ الذّنوبَ الّا اللهُ و لم یُصِرّوا علی ما فعلوا و هُم یَعلمون... و از آن اولیا نقل شده که هر شبانه روز چندین وچند استغفار می کردند و دکان تقدس مآبی نمی گشودند و بازار عوام راه نمی انداختند ودعوی خداوندگاری زمین وسلطه بر مردمان در سر نداشتند....
با تقدیم ارادت
م-فراستخواه
ششم بهمن ماه
1389

ج بهرامی نیا جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:02

جناب استاد،عنایتتان مایه سرور و مباهات شد! صمیمانه از شما تشکر می کنم.فزونی توفیق را از خدای متعال برایتان خواهانم.

حسین عزتی پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:39

با سلام خدمت استاد عزیز
نوشته های دردمندانه ومتفکرانه شما همیشه براد من با تامل-یادگیری و سوالات تازه همراه می باشد.مدرسه را محل بازنمایی تجربیات زندگی واقعی گروههای اجتماعی دانسته اید چه خوب بود که این چنین باشد.این گروههای اجتماعی تجربیات و همچنین منافع متفاوتی دارند.آنی که قدرت غالبه را در دست دارد دنیا را با چشم خود می بیندو تجربه خود راتجربه جامعه می داند.هروقت هم لادم باشد و یا ضروری باشد اعمال قدرت خواهد کرد.این اعمال قدرت گاهی ازکانال بوروکراسیسیاسی می باشد و گاهی از کانال بوروکراسی دینی یا انواع بوروکراسی ها خوهد بود.آیا بوروکراسی را باید نقد کنیم یا منشا مشروعیت آن را؟همچنین بدرستی بیان فرموده اید که آنچه در برنامه های رسمی ارائه می شود در موارد زیادی با فرهنگ عمومی در تضاد است.آیا فرهنگ عمومی در عالم واقع وجود دارد یا صرفا پوششی است برای عده ای که به نظرات خود مشروعیت اجتماعی بدهند؟وقتی اختلاف بین فرهنگ در درون یک جامعه بالا باشد چه کار باید کرد؟یا وقتی در فرهنگ عمومی خشونت یا ریاکاری یا ...باشد چه کار بایدکرد؟پس سلطه دولتی را نقد کرد یا یا نوع و ماهیت وجهت گیری دولت را؟
با تشکر-حسین

همکار وهمباحثه عزیزم
سیاه مشقی بیش نیست
توجه شما به ماهیت قدرت وهژمونی از دیدگاه رئالیستی شما نشأت می گیرد وبرای طرح بحث بسیار مفید است
نکات ظریفی به میان آورده اید
به گمانم یک راه این است که در حوزه عمومی درباره قدرت بحث وگفتگو ونقد صورت بگیرد
همچنین ما نیاز به آگاهی اجتماعی ومقاومت اخلاقی در مقابل خشونت وریاکاری داریم وخویشتنداری از آلوده شدن به این نوع فرهنگ ورفتار ومناسبات
پرهیز از تنفر نسبت به خشونت کنندکان و ریاکاران وتلاش به فهم موجبات محیطی ونهادی که مردمان را به این نوع افکار وافعال سوق می دهد وتلاش برای رفع این موجبات
مدرسه یکی از این راه هاست
با تقدیم ارادت
م-فراستخواه
15 بهمن 1389

مسلمی جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:50

باسلام خدمت استاد بزرگوارم مدتی به شدت بیمار بودم ونتوانستم از مباحثات علمی تان استفاده کنم به لطف خدا حالا کمی قوای خود را بدست آورده ام وقصد دارم درباره احساسم در باب مدرسه در ایران با توجه به عضویت چندین ساله در این نهاد نکاتی را مرور کنم.

من فکر می کنم آسیب شناسی دقیق شما با نوشته های دوستان یک تمامیتی را به رخ می کشد که ناشی از نظام معرفت شناختی خاصی است که همه ی اعضای این مجموعه رادرگیر کرده است ببینید معلمان ما علی رغم دانستن سیاسی بودن نظام آموزشی ومخالفت با آن همچنان همراهان پروپاقرص همین سیاست هستند وبیشترین همراهی را برای تحقق اهدافی که قبول ندارند را می کنند.دانش آموزان که به شدت وانمودمیکنند قطب های مخالف ارزشهای معلمان ونظام فرهنگی هستند چنان در این نظام حل شده اند که کاملا در جهت دستیابی به این اهداف قدم برمی دارند .(شرکت در کنکور وآرزوی قبولی فقط درپزشکی ،مهنسی عمران ووکالت نه ...)

این سوی دیگر ماجرا والدین با تمام نارضایتی از نظام آموزشی ومعلمان و...چنان درگیر برنامه های وسوسه انگیز قبولی در کنکور های مختلف از ابتدایی تا دکتر قرار می گیرند که گویی از همان ابتدا برای این برنامه ها ساخته شده اند
نمی دانم توانستم منظورم را برسانم.نکته مورد توجه من نوعی بلاتکلیفی همراه با انقیاد همه ما در آموزش مدرسه ای است گویی زمینه های معرفتی ما در یک دایره بسته قرار داردودر یک دور باطل علی رغم اینکه می دانیم باطل همچنان مصرانه در این دایره می گردیم .
اینکه نظامهای بسته سیاسی به این وضعیت دامن می زنند هم به نظر بنده همان قرار گرفتن در این دور بسته است زیرا نظام معرفتی که حاکم می شود تمام ابعاد جامعه را دربرمی گیرد .وهمراهی نظام های سیاسی به تداوم آن کمک می کند.
حال این سوال مطرح است که خروج از این نظام معرفتی چگونه ممکن می شود ؟

شاگرد همیشگی شما
مسلمی

همکار عزیز ومعلم محقق ودردآشنا
صمیمانه برای سرکار عالی سلامت وسعادت آرزو می کنم
بی شما کمبودی در بحث وجود داشت....
درک واقع گرایانه شما از پیچیدگی مسئله ها به تفکر در این باب دامن می زند
در خصوص ملاحظات عالمانه شما باید عرض کنم که:
از اکثر همکاران ونیز از دانش آموزان و خانواده ها نمی توان انتظارات گزاف داشت، آنها تحت تأثیر مناسبات موجود ومقتضیات نهادی و موجبات سیستمی هستند، به ظاهر در اینجا شبهی از دور باطل ، سنگینی می کند ؛ این ما هستیم که مناسبات را با هنجارها و رفتارهایمان بازتولید می کنیم ودر عین حال از آن گله می کنیم، گویی مدام می خواهیم از سایۀ خویش بگریزیم. اما وقتی کنشگران می آیند و گفتمان تغییر ، عمق پیدا می کند، وقتی سطح نقد در سپهر عمومی ارتقا می یابد و گروه های اجتماعی به عمل اجتماعی وفرهنگی در اعماق دست می زنند ودر متن پراکسیس انتقادی خود آبداده می شوند، گروه گروه از همین مردمان ، از افکار وایدئولوژیها و قالبهای رفتاری سابق خویش رهایی می یابند و پویشها وجنبشهای اجتماعی در پیش روی خود، آفاق نوینی از زیست اجتماعی می گشایند .
در اینجا با نهایت اعتذار از آن همباحثه ای با تفکر دعوت می کنم که این بخش از عبارت نارسای بنده را در یکی از یادداشتهای پیشین ، مرور سریعی در صورت اجازۀ اوقاتشان داشته باشند:
---------
بخشی از «روشنفکری در ایران دهۀ 70 و80 ؛ در گفتگو با مقصود فراستخواه؛ مأخذ : ویژه نامه شرق، ش1012، ص5و10؛»
............
......اما به نظر می رسد که مهمترین تحول نوپدید در سیاست ورزی دهۀ 80 ، ظهور آرام آرامِ تراز نوینی از سیاست ورزی به مثابۀ امر عمومی است. در دهۀ 70، به طور غالب؛ مکان سیاست ورزی ، احزاب و دولت و نهادهای مدنی در حواشی آن بود وهدف از سیاست ورزی ، تصاحب پستها بود . در دهۀ 80، آگاهی رو به رشدی را در اخلاق سیاسی می بینیم که بر مبنای آن، مکان سیاست ورزی، حیطۀ عمومی است( مانند اجتماعات دوستانه، حلقه ها، دوره های خانگی وهمسایگی، سمنها، وبلاگها،سالنها، مساجد، گروه های فرهنگی ،ورزشی،اجتماعی، خیریه، حتی گروه های غیر رسمی مدیران خیرخواه دولت، خلاقیتهای خودجوش انسانی وشهروندی و...).
هدف از این نوع سیاست ورزی نوظهور، نه آمدن سر از پا نشناخته از چالۀ یک قدرت و افتادن سراسیمه در چاه قدرت دیگر ، بلکه آگاهی و حساسیت مداوم نسبت به امر عمومی وخیر عمومی است . قدرتِ تعیین کننده، همین آگاهی وهمین تعهد است. شکل این سیاست ورزی ، حضور در حیطۀ عمومی و خرد ورزی جمعی و گفتگوی برابر و نقد و دلیل آوری و اقناع متقابل در جهت نیل به یک افق مشترک برای زیست اجتماعی قرین سعادت وبهروزی ورهایی وشکوفایی است .
این الگوی زیست مطلوب ، مستلزم تغییر طرز نگاه ها و رفتارها ورویه های همۀ ما چه در جامعه و چه در دولت است . من که اکنون مدعی وطالب آزادی هستم معلوم نیست اگر بر مصدر کار قرار بگیرم با مردم چه رفتاری بکنم یا اگر به رانتها دسترسی داشته باشم چه آزمایشی پس بدهم. پس همه نیاز داریم در حیطۀ عمومی درکی متعالی وتوافقی متعالی، از زیست اجتماعی به دست بیاوریم. من وقتی در خانه هستم به فکر ترجیحات خصوصی هستم ، وقتی مشغول کسب وکارم عمدتا به فکر منافع خصوصی هستم، اما به حیطۀ عمومی نیز روی می آورم تا به فکر امر عمومی باشم که بی او ، خوشبختی های شخصی پایداری هم نخواهیم داشت.
اگر این حیطۀ عمومی توسعه پیدا بکند همۀ ما واز جمله دولت را تحت تأثیر قرار می دهد . من الگوی مدیریت خانواده یا تدریس در کلاسم را تغییر می دهم و دولتیان هم ملزم می شوند که الگوی ادارۀ جامعه را بهبود ببخشند. نفس مخالفت با دولت ، به ما ارزش نمی دهد، بلکه تعهد و وفاداری به ارزشهای متعالی ِ زیست مشترک است که مارا تعالی می بخشد ، حکمرانی خوب نیز مقیاس عمومی ورسمی این تعهد مشترک است.
شواهدی حاکی از آغاز توجهات روشنفکری ایران به این نوع سیاست ورزی است وچرا چنین نشود ، چون در عمق فرهنگ ما ظرفیتهای اندکی برای این طرز نگاه به سیاست نیست. در صورت روی آوریِ روشنفکران اصیل فرهنگی واخلاقی و اجتماعی، به این معنا از سیاست ورزی و کمک به تعمیق آن می توانیم با وجود انواع بیم ها و دشواریها و نا اطمینانی های موجود ، به یک امید اجتماعی نو ویک پویش مبارک برای این سرزمین نیز فکر بکنیم.
متن کامل در همین وبلاگ، بخش روشنفکری
با تقدیم ارادت
م-فراستخواه
15 بهمن 1389

Sajad یکشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:10

با سلام خدمت إستاد  بزرگوار جناب اقای فراستخواه
من در ان مرحله ای نیستم که  بخواهم شما را نقد کنم یا نظر بدهم. اما همیم بس که بگویم  هفده سال سن دارم  و یا به تعبیر جامعه شناسان نسل چهارمی هستم. أصولا کسی در هر جایی که إظهار نظر کند بهتر در ان شرایط بأشد. الان در مقطع پیش دانشگاهی رشته انسانی در حال تحصیل هستم و إز این رشته راضی ام. مطالب و مقالات شما هم در مهرنامه و أیین خوانده ام.   
در مورد  اموزش و پرورش هم باید بگویم اوضاع اصلا جالب نیست. خالی إز لطف نیست اگر بگؤیم من به خاطر علاقه ای که به فلسفه و سیاست داسته رشته ام را عوض کردم.  دیگر ان دانش اموزان قدیم نیستم همه اهل تجدد و مخصوصا پساتجدد. کتاب را با زور نمره می خوانند و معلم هم به زور نمره می دهد.کتاب ها هم که هیچ انگیزه ای به من نمی دهد که دنبال موضوعی خاص بروم . چون کتاب ها خیلی سطحی هستند . اما باز هم خوشبین  هستم چون بعضی معلمان مثل معلم علوم اجتماعی مان در مورد مسایل روز هم بحث می کند و شاگرد را به بحث و نظر می کشد. معلم فلسفه و ادبیات هم  به همین منوال بحث می کنند. به عنوان یک  نوجوان إز شما می خواهم مرا در انتخاب رشته ام راهنمایی بفرمایید.
معلم فلسفه ام چون ارتباط خیلی نزدیکی داریم إز من خواسته بود در باب پروتستان و مارتین لوتر کمی برای بچه ها توضیح بدهم و  خوشبختانه شما در مهر نامه در باب مارتین لوتر  نوشته بودید و کمی إز ان مدد جستم و کمی این طرف و ان طرف جستن گریخته یک چیزهایی بدست أوردم و یک جمع بندی کاملی کردم و تا حدودی تا انجایی مرز تعیین  می کرد ارتباطش را پروتستانتیسم إسلامی و دکتر شریعتی در نظر اوردم اما إز بد حادثه  کلاس لغو شد. اما قبل إز کلاس برای چندی إز  دوستانم مطالبه را باز گو کردم و پسندیدند.  إز شانس بد من ان جلسه آخرین جلسه فلسفه بود به خاطر ترمی بودن فلسفه. 
سرتان را درد نیاورم. فقط إز شما می خواهم تصور کنید در کلاسی نشسته اید که بغل دستی تان با موبایل در حال بلوتوث بازی با پ شت سریتان هست و ان یکی هم در حال پیامکیدن به نیمه گمشده أش هست. 
فرجائی بهتر - سجاد إز یزد

دوست منتقد ارجمندم جناب فرجایی عزیز
با سلام وعرض ادب
شما از متن کلاس با ما سخن می گویید با تجربه های زیستۀ زنده
حقیقتا نوشته شما حاوی نکات مهمی برای بنده بود
شاید این تنشها که اشاره کرده اید نشانه هایی از دوره گذاردر سرمشقهای یاد دهی ویاد گیری می دهند
این علائم شایستۀ تأمل اند برای مثال آموزش وپرورش دیگر با رویکردهای رفتاری قابل توضیح نیست و باید به رهیافتهای تازه ای مانند ساختن گرایی اجتماعی وجز آن توجه داشت
در خصوص انتخاب رشته خود بهتر از بنده می دانید که معیارهای متنوعی هست مانند استعداد، علاقه(مانند علائق شناختی وجز آن)، حسّ وذائقه، پس زمینه های خانوادگی وامکانات محیط نزدیک، بازار کار، مطلوبیتهای اجتماعی، مزیتهای رقابتی و...
ولی مهمتر از همه نقشۀ زندگی شماست، طرحی از زیست اجتماعی که در سر دارید و می خواهید آن را در افکنید
هرکس آمده است کاری بکند متفاوت با دیگران
ولی هر انتخابی هم بکنید حرف آخر را عملکرد شما و اندیشۀ شما و نگاه شما می زند؛ ما هیچ ما نگاه
کسانی بهترین رشته ها را با احساس فراوان انتخاب کرده اند ولی اتفاقی نیفتاده است وکسانی در رشته های معمولی خوش درخشیده اند
مهم آن ذرّۀ نوری است که در دل شماست وباید بماند و شعله ورتر بشود
بلوتوث وپیامکیدن هم جزو زندگی وجزو تجربه های یادگیری نسل شماست
مهم این است که سودای سرتان بالا باشد ؛ حال چه در بلوتوث وچه تلفن معمولی وچه ارتباطهای سنتی تر متعارف از نوع قدیمی...
بهترین آرزوها برایتان
م-فراستخواه
24 بهمن 1389

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد