مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

زخمهای جهان ما؛ از سید جمال تا به امروز

زخمهای جهان ما؛

از دنیای استعماری عصر «سید جمال» تا دنیای مابعد صنعتی امروز

 


منتشر شده در مهرنامه   10

ویژه نامه  نوروز1390: 117-119

 

جوامع نامنظم ؛ گفتمانهای نامنظم

برخی محققان جدّیِ تاریخ معاصر ایران ضمن توصیف کوششها ، تکاپوها ، مبارزات وآراء «سید جمال» گفته اند که «افکار و کارنامۀ سیاسی‌اش‌ انضباط‌ درستی‌ ندارد» (آدمیت،1335 :32). در نوشته حاضر می خواهم درنگی در این قول محققانه بکنم. به نظر بنده این امر که کارنامه سید جمال نا منظم بود ،  بازتاب جوامع نامنظمی بوده است که سید در آنجاها دست به عمل زد. مراد بنده در این استدلال بیش از هرجای دیگر ، جامعۀ ایران است.

«وبر» از تفاوت جوامع «نامنظم» و «مولّد» بحث کرده است. در جوامع مولد، تغییرات تا حدی منظم پیش می رود وحتی تعارضهایش به صورت قاعده مند سربر می آورد و رفع ورجوع می شود. نتیجه اش این است که در آنها نوعی تداوم و  انباشت و توسعه اتفاق می افتد و پیشرفتی صورت می گیرد اما در جوامع نامنظم ، شرایط بیش از اندازه  ناپایدار است ،  میدان نیروها وتعارضها  در وضعیت هرج ومرج است ، گسستها زیاد و تغییرات، بی قاعده و غیرقابل پیش بینی است. در نتیجۀ این ناپایداری سیاسی و اجتماعی است که  تغییر و تداوم وتوسعه و تولید وپیشرفت، دشوار(اگر نگوییم ممتنع) می شود.

برخی نظریه پردازان ایرانی از این،  به جامعۀ کوتاه مدت وکلنگی  تعبیر کرده اندکه یک ویژگی عمده اش سیکل معیوب استبداد وهرج ومرج است(کاتوزیان، 1381). جامعۀ ایران چنین وضعی داشت . به تعبیر حافظ «چو پرده دار به شمشیر می‌زند همه را، کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند» ودر نتیجه تنها پایداری در اینجا ناپایداری است! باز به بیان حافظ؛ «چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند» و « معامله تا صبحدم نخواهد ماند». به جای رقابت ، غارت است. مدعیان، قصد نابودی حریفان می کنند وطبعا خود نیز در معرض زوال اند ؛ « من ار چه در نظر یار خاکسار شدم، رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند». سیدجمال نیز در جامعۀ ایران نتوانست مقیم حریم حرم  بشود وفعالیت سازنده و مؤثری برای کشور بکند. در بقیه جوامع اسلامی هم وضع برای او  ، چندان بهتر از ایران نبود.

دربیشتر جوامع ، این لایه های دومِ قدرت(مانند تک وتوک صدر اعظمها ونخبگان اصلاح طلب پیرامونی و...) بودند که به قصد تغییرات از سید جمال استقبال می کردند. اما هستۀ اصلی قدرت و عوامل محافظه کار نزدیک به آن، این مرد را اصلا برنمی تافتند. طرفه اینکه قدرتهای خارجی نیز به رغم تعلقشان به جوامع مدرن با همۀ دعاوی اومانیستی ودموکراتیک، در هیچ کجای کشورهای اسلامی، مایل به برقراری شرایط پاکیزه ای از سیاست ورزی ملی در این کشورها نبودند . گویا همۀ ارزشهایی همچون « ابراز وجود بشر و آزادی و برابری و خرد ورزی و دانایی و پیشرفت وشکوفایی انسانها» مختص چند جامعۀ مرکزی غرب هستند ونه زیبندۀ جوامع پیرامونی! اکثر این دولتهای خارجی  همواره منافع یکجانبه و مداخله جویانۀ خود را اصل قرار می دادند، کمتر رعایت حال مردمان ملل دیگر می کردند ومقتضیات وشرایط آنها را نادیده می گرفتند. همین دولتها، در آوارگی ودر به دری سید جمال  نقش مؤثری داشتند.

 سید جمال با اینکه به افغانی واسد آبادی مشهور است در افغانستان وبویژه در ایران، کمتر از جاهایی مانند مصر وترکیه فرصت پیداکرد تا کاری از پیش ببرد ونهادسازی پایدار و مؤثری انجام بدهد. در افغانستان‌ درگیر نفوذ ومداخلات انگلیسی بود(تقی زاده،1348 :9)و «در ایران‌ هیچکدام‌ از جنبه‌های‌ مقام‌ فکری‌ و سیاسی‌ سید نه‌ جلوه درخشانی‌ نمود و نه‌ تأثیر ژرفی‌ نهاد»(آدمیت،1335 :32). در هیچ کجای سرزمینهای اسلامی دیگر نیز سید نتوانست به مدت کافی اقامت پیدا بکند و در هرکدام یک مشکل ، عمده تر از بقیه بود. اکنون اندکی توضیح داده می شود:

 

چرا کنشگر تحول خواه دربه در می شود؟


1.افغانستان آن روز

کل زندگی سیّد حدود شصت سال بود. اگر کارنامه اش را از اواخر دهۀ دوم و اوایل دهۀ سوم عمراو در نظر بگیریم حدود چهاردهه ؛ مقارن دهه های 60 تا 90 قرن نوزده را دربرمی گیرد. از اینها دهۀ 60 را پس از تحصیلات و رشداولیه، خواست که در ایران اقامت وفعالیت بکند ولی اوضاع آشفته استبداد زده  ومحیط پر مخاطره  ونامساعد مانع می شد و او به افغانستان رفت. در آنجا پنج شش سالی باهدف اصلاحات در دولت و قشون وایجاد نهادهای نوین در زبان ملی و در حوزه سلامت و ارتباطات و آموزش مردم،  کوشش هایی به عمل آورد اما به شدت تحت فشار  نفوذ ومداخلات  نظامی وغیر نظامی انگلستان‌ بود و عاقبت رانده شد (تقی زاده،1348 :9)

2.ترکیۀ آن روز

 در دهۀ 70 ، ابتدا به ترکیه و سپس به مصر رفت. در ترکیه با اینکه اصلاح طلبان دولتی دورۀ تنظیمات جدید عثمانی (مانند عالی پاشا و فؤاد پاشا) برای پیشبرد تحولات جدید آموزشی واجتماعی از سید استقبال می کردند اما به دلیل «ساخت خلافتی ِحکومت» و نفوذ شیخ الاسلام ها ، بهانۀ یک تعبیر تازه از نبوت کافی بود  که برای حفظ ریاست وانحصارات خودشان  بر ضد او تحریک بکنند و عاقبت سید به اشارۀ سلطانی از آنجا اخراج شد.

3.مصر آن روز

بیشترِ دهۀ 70 (حدود هشت سال ونیم ) در مصر گذشت . درآن دیار نیز  هرچند ریاض پاشا(صدر اعظم وقت ) موجبات اقامت او را  فراهم آورد و سید در آنجا فعالیتهای فکری، آموزشی، فرهنگی وسیاسی اثرگذاری داشت. اما شرایط سیاست خارجی مصر و نفوذ ومداخلات انگلیسی به علاوۀ ناکارامدی ملّی ِدولت، منشأ تنشهای سیاسی و مبارزات استقلال طلبی  ونهضت ملی شد که سید نیز به دلیل آمال و روحیاتش در مرکز ماجراهای آن  بود و در ایجاد حزب وطنی نقش مؤثر داشت . درنتیجه سرانجام با فشار انگلیسی و به دستور خدیو مصر، توفیق پاشا،  از آنجا هم اخراج شد.

4.ایران آن روز

دهۀ 80 با ادامۀ آوارگیها در هند و لندن وپاریس و بقیه جاها آغاز شد والبته در این اثنا وی به فعالیتهای روزنامه نگاری وفکری وسیاسی دست زد (مانند انتشار عروه الوثقی و گفتگوهایش با متفکرانی همچون ارنست رنان ونیز با کنشگران سیاسی ...) وسپس به دعوت نخبگانی مانند اعتمادالسلطنه و حاج سیاح محلاتی و حاج امین الضرب برای کمک به پروژۀ اصلاحات در این کشور به ایران آمد ولی خیلی زود تحت فشار عوامل توبرتو و محافظه کار قدرت ونفوذ وسعایت ، عذرش خواسته شد و او در بیم وامید به کشور رقیب انگلیس یعنی روسیه رفت.

در عین حال آوازۀ او در اروپا  سبب شد که بار دیگر بر اثر مساعی نخبگان اصلاح طلب، نظر ناصر الدین شاه بعد از سفر اروپایی اش ، برای دعوت سید به ایران جلب شد و این اواخر دهه 80 وآغاز دهه 90 بود.  اما این بار نیز اقامت بیش از شش ماه دوام نیاورد . به روایت مخزومی‌ از مهمترین عوامل تبعید او این بود که وی در طرح ضرورت قانون‌ اساسی‌ برای‌ ساختار سیاسی ایران‌ سهم مهمی داشت وخود نمونه ای نیز به دست داد(فراستخواه، 1373 : 180). قدرت استبدادی تحمل شنیدن بیان صریح او در انتقاد از امور را نداشت و دوباره پس از تحصن و باقی مصائب ، آوارۀ خارج شد. با وجود این  همچنان  به ارتباطات و نقدهایش ادامه داد .

مشهور است که وقتی شاه با ناراحتی از او پرسیده بود که از جان من چه می خواهید گفت گوشی برای شنیدن (لوشانی، 1350 :116). پس از اخراج از ایران در نامه ای به امین السطان ، بیانی بسیار در خور تأمل با این مضمون داشت که برای مدعیان دین در ایران از روح دیانت به همین یک جزء پایبندی آنها به حقوق عامه و عدالت قناعت می کنیم. نکتۀ بدیع در این نامه آن است که سید ، خواهان  موجبات والزاماتی نهادمند شده است تا مدعیان دین به خاطر خدا هم که شده همین مقدار التزام به حقوق عامه را تحفظ بکنند و باقی خود دانند وخدایشان! عین عبارت در متن نامه در این سند چنین است: « ... می‌خواهم‌ که‌ جمیع‌ کافران‌ عالم‌ را برانگیزانم‌ و بر این ]وا [ دارم‌ که‌ این ‌متلبّسین‌ به لباس‌ اسلام‌ را مجبور کنند که‌ اقلاً در یک‌ جزء از دین‌ که‌ متعلق‌ بحقوق‌ عامه‌ است‌ که‌ میزان‌ عدل‌ و قانون‌ حق‌ باشد، مسلمان‌ باشند و در جزء دیگر، باشند آنچه‌ باشند؛ الی‌ نارِ جهنم‌، چون‌ از خاصۀ‌ خود آنها است‌ و ضررش‌ به خود آنها راجع‌است ومرا جزاین مقصدی‌ نیست‌!...».(http://bidargar.ir/archives/61).

 5.باردیگر ترکیه آن روز

سرانجام در دهه 90 برای بار دوم  به ترکیه دعوت شد ولی در آنجا نیز فکر اصلاحات نخبگان جدید دولتی با «پان اسلامیسم عثمانی» (در دورۀ عبدالحمید) به هم آمیخته شده بود ، کسانی تغییر وتجدد و مشروطیت و عدالت و قانون و پیشرفت می خواستند اما مرکز خلافت به فکر زیاده خواهی وگسترش حوزۀ قدرت بود وهمه چیز را در این جهت مصادره به مطلوب می کرد. در نتیجه، عملکرد سید مقبول نیفتاد و او مغضوب ومحصور شد و غریبانه جان سپرد.


مهمترین مسائل آن روزی  این چهار جامعه چه بود؟

می توان  سه عامل مهم را در دربدری  سید و عدم امکان اقامت وفعالیت منظم و  اثر بخش او در دنیای استعماری آن روز به طور خلاصه  چنین توصیف کرد:

یک.خودکامگی و ناکارامدی توأمان دولت ها؛ که خود سبب می شد گروه هایی غیر رسمی و جرگه هایی در حواشی آنها به صورت یک قدرت سایه تشکیل بشوند و ارتباط وتعامل دولت با جامعه وحوزۀ عمومی را مختل بکنند (بویژه در ایران ونیز در مصر ) .

 دو.نفوذ و مداخلات قدرتهای خارجی که  جریان تعاملات چند جانبه ، عادلانه و راحت  وبه دور از تنش بین المللی را با اختلال مواجه می ساخت وطبعاً قبل از هرچیز به زیان منافع ملی کشورهای پیرامونی و جنوبی،  و به ضررسخنگویان فکری وسیاسی این گونه جوامع مانند سید تمام می شد(بویژه درافغانستان ومصر ).

 سه.تمامی خواهی ومحافظه کاری سازمانهای مذهبی که میدان را برای حوزۀ عمومی عرفی وگفتمانهای جدید معطوف به عقلانیت وتغییر وآزادی وحتی برای درک های تازه ومتفاوت ومتکثر از دین تنگ می کرد (بویژه در ترکیۀ عثمانی ونیز در ایران ). این سه عامل که البته بازتاب مناسبات ثروت وقدرت ومنزلت ، و منشأ ناپایداری ملی بودند ، اجازه نمی دادند تا آنچه سید جمال (مانند عقلانیت، تغییر  ، تجدد ، قانون ، مشروطیت ، عدالت ، پیشرفت ، عزت وهویت ) کم وبیش در سر داشت به طور منظم  ومؤثر دنبال بکند.

 

مشابهتها وتفاوتهای چهار جامعه چه بود؟

  متجاوز از یکصد سال پیش، سید جمال در چهار حوزۀ افغانستان،ایران، ترکیه ومصر ، دست به عمل سیاسی واجتماعی وفکری زد. عبرت آموز است که این چهار کشوربا وجود شباهتهایی که در آغاز راه  ونیز در دوران سید جمال با هم داشتند ، چهار مسیر  گوناگون در این مدت طی کرده اند و در چهار وضع کاملا متفاوت در پایان راه به سر می برند. وجوه شباهت تاریخی اینها نیز بسیار است.

هر چهار کشور ، پس زمینۀ تاریخی در خور توجهی دارند. قدمت ریشه های تمدن باستانی مصر وایران وافغانستان  ونیز پیشینه های تمدن روم بیزانس در آسیای صغیر(ترکیه) برای مردمان هر چهار جامعه ، ذخائر تاریخی عظیمی است. البته تاریخ  وتمدن دراز یک جامعه فقط از نوع امکانات نیست بلکه مسأله های آن جامعه را نیز افزایش می دهد و گرانبارش می کند.  اسلام نیز در تاریخ هرچهار کشور ، در بحبوحۀ حملۀ نظامی  وارد شده است که از نوع اشاعۀ آن در کشورهایی مانند مالزی متفاوت است(در آنجا اسلام عمدتا توسط بازرگانان اشاعه یافت ومدل مسلمانی وتاریخ اسلامی متفاوتی شکل گرفت). البته دراین میان ، ترکیه نیز تفاوتی با سه کشور دیگر دارد. زیرا ورود اسلام به این سه در همان ابتدای عصر خلافت ویا نهایتا در قرن اول هجری(7 میلادی)اتفاق افتاد در حالی که ترکیه تا سدۀ 11 میلادی(5 هجری)قلمرو بیزانس بود وحتی بخش غربی آن تا سده های 14 و15 (قرن 8 و9 هجری) همچنان جزو حوزۀ رومی ومسیحی بود. تنها در قرن پانزده بود که سلطان محمد فاتح عثمانی بیزانس را شکست داد واستانبول، اسلامبول شد.

 هرچهار کشور با مظاهر مدرنیتۀ غربی نیز ابتدا وبیش از هر ساحت دیگر، در میدانهای جنگ تماس یافتند و نمود دانش وتکنیک جدید را در توپ وتفنگ ومدیریت نوین نظامی و تنظیمات دولتی تجربه کردند واین تقریبا پایان قرن 18 وآغاز 19 بود. ناپلئون مصر را در 1798 فتح کرد، سلطان سلیم سوم برای مقابله با مقاصد قوای روس واتریش مبنی بر الحاق بخشهایی از عثمانی به قلمرو خود بود که در اوایل قرن 19 به تجهیزات وفنون جدید نظامی احساس نیاز کرد وبه فرانسه روی آورد. در همان اوان، قائم مقام  وعباس میرزا نیز کارایی دانش جدید را در جنگ های ایران وروس دریافتند وبه فکر نوسازی افتادند و همان دوره بود که افغانستان هم در چنبرۀ میان دو قدرت مداخله جوی مدرن یعنی روس وانگلیس گرفتار بودند وشواهد کافی وجود دارد که هیچ یک از این دو، دغدغۀ تماس وتعامل با رهبران واقعی افغان نداشتند  وبا حاکمان سر سپرده ای مانند شاه شجاع و یعقوب خان ، اهداف خود را دنبال می کردند.

بنابراین قابل پیش بینی است مدرن شدن وهمراهی با غرب از همان ابتدا در این جوامع ؛ هم به شدت بحث انگیز بود وهم مستعدّ تحویل پروسۀ مدرنیتۀ عمیق ودرونزای اجتماعی به پروژۀ مدرنیزاسیون عاریتی وآمرانۀ دولتی.

 

آیا در فکر سید، دلالتی برای تحولات بعدی هست؟

سیدجمال در متن این سوء تفاهمات  ومناقشات قدیم وجدید تاریخی و بر زمینه ای از تعارض منافع وعلایق  بود که می اندیشید وعمل می کرد. به گونه ای که از آرا واعمال او هر دو روایت بنیادگرا واصلاح طلب به عمل آمده است. به نظر نویسنده ، قرائت دوم از سازگاری درونی وبیرونی بیشتری برخوردار است .در آرای سیّد وتجربۀ فکری وعملی او ، دلالتهایی برای توضیح شرایط کنونی این چهار حوزۀ اسلامی هست. برای این کار ابتدا لازم است دعاوی پنهان یا صریح موجود در پس پشت کارنامه فکری و سیاسی سیدجمال به روش تحلیل محتوای کیفی(QCA  )شناسایی بشود. نویسنده مطالعه ای در این زمینه داشته است. شرح آن در این نوشتۀ مختصر نمی گنجد. نمونه ای از دعاوی ضمنی وآشکار موجود در گفتمان سید که با روش یادشده به دست آمده ، مختصراً از قرار زیر است:

1.مسألۀ فرمانروایی و استبداد

فرمانروایی چنانکه خود لغت نیز شهادت می دهد  به معنای اعتبار وروایی«فرمان» و حقانیت قدرت  واختیارات سیاسی  است. استبداد و خود کامگی حاکمان این حقیقت را نادیده می گیردو  از مهمترین اسباب انحطاط جوامع  است (سید جمال به نقل از عنایت‌،1363:‌79؛ آدمیت‌،1335، :‌32؛ اسدآبادی‌،1348 :55) .برای رفع این خطر، لازم است موجبات نهادمندی برای مشارکت واقعی ومؤثر مردم در سرنوشت اجتماعی خودشان فراهم بشود ودولت وجامعه با هم حرکت بکنند. سید در آن دوره، نظام مشروطه وقانون اساسی وپارلمانی (نه البته  تحت کنترل حاکمان) را ساز وکار مناسبی برای مصونیت نهادمند جامعه از استبداد وخودکامگی می دانست(فراستخواه،1373: 180).

مهمتر از  همه این است که سید دریافته بود که حکومت مطلقه بر اثر فرایند جهانگیر تجدد، به لحاظ ساختی و کارکردی ،در حال زوال است« سیل‌ تجدد به‌سرعت‌ بطرف‌ مشرق‌ جاری‌ است‌، بنیاد حکومت‌ مطلقه‌ منعدم ‌شدنی‌ است‌ »( سید جمال به نقل از فراستخواه،1373: 183).

2.مسألۀ سیاست ورزی و خشونت

سیاست ورزی به قلع وقمع اشخاص وتعویض صورت رژیمها وآدمها نیست، بلکه نیازمند اصلاح عمیق نهادها  وساختارهاست و مهمتر از آن تحول در رفتارها وعادتواره هاست. به جای خشونت ونفرت نسبت به صاحبان عادات و افعال، باید موجبات رشد آن عادات واعمال در جامعه از بین برود. این فرهنگ و مناسبات وکدهای عمیق ساختاری است که استبداد را در اشکال مختلف بازتولید می کند وتحول آن موکول به کار فکری گسترده وعمیق  و  عمل اجتماعی دراز مدت است.

 در متن آخرین نامه سید از زندان عثمانی چنین آمده است:« ...شماها تا می‌توانید در خرابی‌ اساس‌ حکومت‌ مطلقه‌ بکوشید، نه‌ به‌ قلع‌ و قمع‌ اشخاص‌، شما تا قوه‌  دارید در نسخ‌ عاداتی‌ که‌ میانۀ‌ سعادت‌ و ایرانی‌، سد سدید گردیده‌ کوشش‌ نمایید نه‌ در نیستی‌ صاحبان‌ عادات‌. هرگاه‌ بخواهید اشخاص‌  ]را [  مانع‌ شوید وقت‌ شما تلف‌ می‌گردد. اگر بخواهید به‌ صاحب‌ عادت‌ سعی‌ کنید ، باز آن‌ عادت، ‌ دیگران‌ را بر خود جلب ‌می‌کند...»( سید جمال به نقل از خسروشاهی،1354: 223)

3. مسألۀ فرهنگ وارزشهای بومی

تغییر و پیشرفت در یک جامعه به آن نیست که انتظار داشته باشیم مردمان دست از فرهنگ خود بشویند. بلکه به این است که درک معقولی از فرهنگ خویش به دست آورند. این امر نیازمند فرآیندی درونزا و دراز مدّت است. تحمیل ارزشهای متفاوت یا جدید به یک جامعه از طریق حذف و تخریب ارزشهای محلّی و بومی آنها، نه درست است و نه اثر بخش و پایدار. فرهنگ های مختلف تنها در اثنای گفتگوهای افقی و مبادلات منصفانه و توأم با احترام متقابل است که بر همدیگر تأثیر گذارند و هم افزایی و تنوع و توسعه پیدا می کنند(سید جمال به نقل از فراستخواه، 1373 : 162-163).

4. مسألۀ سیاست بین المللی وهویت

در همة فرهنگ ها و جوامع، میل به استقلال و هویت وجود دارد. پیشرفت جوامع مرکزی غرب و پس افتادگی جوامع پیرامونی، دلیلی نمی شود که انتظار داشته باشیم این گروه دوم، از هرگونه حسّ خودبودگی یکسره چشم بپوشند. تا زمانی که دولتهای قدرتمند خارجی، در رابطه خود با این کشورها، راه مداخلات یکجانبه و تفوق جویانه در پیش  می گیرند و استقلال و غرور ملّی و فرهنگی و تمدنی آنها را ملاحظه ومراعات نمی کنند وضعیت بین الملل، پرتنش  ومناقشه آمیز خواهد ماند و  صلح و یکپارچگی بشری دست نیافتنی خواهد شد (سید جمال به نقل از همان : 175-177).

5. مسألۀ دین ورزی

وقتی درک مردمان از ارزشهای قدسی یا اخلاقی، جای حقیقت آن ارزشها می نشیند ، به جزمیاتی مقدّس و غیر قابل نقد بدل می شوند و سلامت حیات فردی واجتماعی را از بین می برند . درک ما از ارزشها، نیازمند نقد و بررسی مداوم ، و مشمول تغییر و تحوّل است (سید جمال به نقل از شرابی‌،1368 :31) .

دینداری بنا به سرشت خویش، مستعدّ در آمیختن با  تحجّر و تعصب و تجزم و تقلید کورکورانه است ، انسان نیازمند مراقبتی درونی است تا حس دینداری او از این معرض ها به دور و برکنار بماند. فرهنگ دینی با روح  آزاد اندیشی شکوفا می شود. سید در پاسخ‌ به‌ ارنست رنان‌ گفت‌: «من‌ نمی‌خواهم‌ در قبال‌ استاد رنان‌ از اسلام‌ موجود دفاع‌ کنم... غالب‌ ادیان‌ موجوده‌ گرفتار اوهام‌ و خرافات‌ هستند....» (سید جمال به نقل از فراستخواه، 1373: 168  ).

 در سخنان سید نمونه هایی را می بینیم  که نشان از بذر آگاهی های ضمنی معرفت شناسی دین می دهند .برای مثال آنجا که می گوید « چه‌ بسا بعضی‌ از اصول‌ خیر و قواعد کمال‌ در تعلیم‌ و تربیت‌ یا تبلیغ‌ شریعت‌ بر نفس‌ عرضه‌ گردد و مورد اشتباه‌ شنونده‌ قرار گیرد و با صفات‌ ناپسند و معتقدات‌ غلط‌ در آمیزد... و عقیده‌ خیر و اصل‌ کمال‌ تغییر شکل‌ می‌دهد و گاهی‌ نیز در نتیجه‌ اشتباه‌ در فهم‌ موجب‌ پیدایش‌ افکار فاسدی‌ می‌گردد»(اسدآبادی‌،1348: 130). بسط این رهیافت ، امکان نقد معرفت دینی در حوزۀ عمومی را به مثابۀ معرفتی بشری تسهیل می کند  و مانع از تبدیل آن به ابزار سرکوب می شود.

6. مسألۀ معرفت وزبان

آدمی واجد ساحاتی مختلف و متنوع است. فدا شدن یک ساحت در پای ساحتی دیگر ، یکپارچگی و کلیت بشری را برهم می زند. خردورزی انتقادی و شک منظم علمی نمی تواند یکسره جایگزین گرایش های دینی و میل به اسطوره در مردمان بشود. عقلانیت هر چه هم مهم باشد، برخی علایق روحی ، باطنی و شهودی را منتفی نمی کند. هر یک از این ساحات، منطق ودستور زبان خاص خود را دارند . تنوّع سطوح و ساحات ذهن و زبان بشری ، انکار ناشدنی است. یکی ابزاری برای دیگری نیست. مبادلات رضایتبخش میان آنها ، مبادلاتی دوجانبه و  افقی است(عنایت‌،1363: 107  ؛ اسدآبادی‌،1348: 53-75).

با این ترتیب می توان به چهار مسیر متفاوت و چهار مدل تغییر در ایران ، افغانستان، مصر وترکیه طی یکصد سال پس از سید نگاه کرد  ودلالتهای دعاوی او را در هریک به محک زد. این دلالتها گاهی صریح وگاهی ضمنی هستند ، هرچه از زمان سید فاصله می گیریم ، سرمشقها  وموقعیتها  ومسأله ها دگرگون می شوند و دلالتها رنگ می بازند یا در ابهام فرو می روند و ظرفیتهای گفتاری وعملکردی سید برای توضیح تحولات فروکش می کند. ولی  هیچوقت کارنامۀ فکری و سیاسی سید از دلالت هرچند فی الجمله وضمنی  برای مسائل نسلهای بعدی تهی نمی شود.


یک. سرگذشت بعدی ایران

مسألۀ فرمانروایی در ایران پس از سید ، با مشروطیت به راه حل رضایتبخشی نشست اما پایدار نماند(مسألۀ 1). چون از یکسو هم پایه های سیاست ورزی خودمان مشکل داشت(مسألۀ 2) و هم با کژتابی های دین ورزی دست به گریبان بودیم(مسألۀ 5)، از سوی دیگر بازیگران بین المللی نیز میدان بازی  وخود بازی را به هم می زدند(مسألۀ 4). ظهور خودکامگی در دورۀ پهلوی به شکست مدرنیزاسیون دولتی منجر شد  و عقده های تاریخی را بازکرد و هزینه های تجدد ما را بالابرد(مسألۀ 1)، دولت می خواست ارزشها را از بالا و یکشبه زیر و رو بکند(مسألۀ 3) ودر نتیجه، مناقشات وتعارضهای مذهبی را شعله ور می ساخت(مسألۀ 5). در نهضت ملی؛  خودکامگی با مشکل سیاست ورزی در آمیخت وبا رفتار نامسؤولانۀ دولت آمریکا به دور دیگری از اقتدارگرایی دولتی انجامید(مسأله های 1 و2 و4) الگوی نوسازی دولتی ما با فرهنگ وارزشهای بومی آشنا نشد(مسألۀ 3)جنگ زرگری کهنه ونو ، کمتر حظّی از گوهر معرفت شناسی داشت(مسألۀ 6) وبازتاب آن اصرار بر اسلامی سازی دولتی بود(مسألۀ 5 و این بار آن سوی مسألۀ 6 ). انقلاب بهمن  57 محصول «مسألۀ 1 » و معروض «مسألۀ 2 »بود. هنوز قلمرو های علم ودین ودولت وغیر آن به طرز نادرستی در هم آمیخته می شوند (مسائل 5 و6) و هنوز فاقد ساختارها و ساز وکارهای عادلانۀ نهادینه  وکارامد برای حل رضایتبخش اختلافات  ومناقشات خود هستیم؛ یعنی به یک حساب گویا به آن سوی نقطۀ اول پرتاپ شده ایم (مسائل 1 و2)!


دوم. سرگذشت بعدی افغانستان

در افغانستان مسألۀ 1 با 2 به هم آمیخت ، با مسألۀ 3 و4 تشدید شد و به مسألۀ 5 و6 دامن زد . مردم نگونبخت ،یک روز با  ارتش مجری سوسیالیسم دولتی و روزی دیگر با ارتشهایی متعلق به دولتهایی با دعاوی دموکراسی لیبرالی دست به گریبان بودند و گرفتار طالبانیسم شدند. گویا هنوز هم صدای سید از کوچه های کابل به گوش می آید که به  تجدد خواهی و اصلاحات درونزای توأم با عزت نفس و حس استقلال ملت افغان نظر داشت. بازهم در سفر قندهار با احساس سنگینی از بیحاصلی تاریخی دست به گریبانیم.


سوم.سرگذشت بعدی مصر

مصر نیز با هردو مسألۀ 1 و 4 به علاوۀ مشکل اسرائیل دست به گریبان شد واز این فضا بود که  اسلامیسم بنیادگرا سربرآورد(مسائل3 و 5 و6). ترکیب دولتهای خودکامه و  فساد پذیر با سیاستهای منطقه ای نادرست دولتهای آمریکایی واروپایی، منشأ عقده های توبرتویی شدکه دیرهنگام با تحولات اخیر در منطقه سرباز زد تا نیاز سراسیمۀ گروه های جدید اجتماعی را به تراز های نوینی از زندگی عیان وبیان بکند والبته مصائب زیادی در پیش دارد.

فکر سید در نهضتهای ملی ضد استعماری مصر همچنان حاوی دلالت کم وبیش آشکاری بود اما مسائل پیچیدۀ  مصر دنیای مابعد صنعتی را به سختی می تواند توضیح بدهد. با وجود این، هنوز می شد در میدان تحریر و در پس پشت فریاد جوانان مصری پس از 115 سال ، صدای خاموش سطوری از این نامۀ آخر سید را گوش داد که با حسرت نوشته بود«... افسوس‌ می‌خورم‌ از اینکه‌ کِشته‌های‌ خود را ندرویدم‌، به‌ آرزوئی‌ که‌ داشتم‌ کاملاً نائل‌ نگردیدم‌، شمشیر شقاوت‌ نگذاشت‌ بیداری‌ ملل‌ مشرق‌ را ببینم‌، دست‌ جهالت‌ فرصت‌ نداد صدای‌ آزادی‌ را  از حلقوم‌ امم‌ مشرق‌ بشنوم»(کرمانی،1363 :68).


چهارم.سرگذشت بعدی ترکیه

ترکیه البته با صرف هزینه هایی، خوش شانس تر از بقیه شد. در همان ابتدای کار ، خود طرفی از تعارضهای زیانبار قدرت در عرصه  بین المللی بود(مسألۀ 4). وجود ساختار سیاسی ِ خلافتی، مسألۀ1 با 5 را به طرز بدی برای ترکها درمی آمیخت . نسل جدید بعد از جنگ جهانی هرچند گریبان خود را از این وضعیت رها کردند ولی جامعه نه تنها با مسألۀ 1 آنهم در شکل خشن «نظامی سالار» دست به گریبان شد، مسألۀ 3و 6 نیزهنوز در آن حل نشده بود.

 اسلام گرایی نخست از نوع اربکان ، واکنشی دربرابر لائیسیتۀ  آمرانه بود. خوب شد که در ادامۀ کار عواملی مانند زمینه های تاریخی، میراث قانون اساسی و پارلمان  ومجاورتهای جغرافیایی و مقتضیات بازار رقابتی به علاوۀ فرایند جذب شدن طیفی از دینگرایان درجامعۀ جدید ، صورت معتدلی از اسلام خواهی را در فتح الله گولن و اردوغان به میان آورد. شاید نشان کم رنگی از الگوی فکر وعمل سید در حزب اصلاح طلب عدالت وتوسعه ، البته با ویراستهای جدیدتر وخلاق تر امروزی به چشم می خورد؛ چون اسلامگرایان فعلی ترک،  هم درکی معقول از مسلمان بودن خود در جامعۀ جدید جهانی طلب می کنند(مسألۀ 5 ) هم به مناسبات میان دین با سایر سطوح وساحات ذهن وزبان بشر التفات دارند(مسألۀ 6  ) و هم به افقی واقع بینانه تر در باب  تغییرات درونزای جامعه وفرهنگ ترکیه چشم دوخته اند (مسألۀ 3 ) ودر ضمن مراقب هویت خود در دیپلماسی بین الملل نیز هستند(مسألۀ 4  ) البته می کوشند تفاوتهای دنیای استعمارزدۀ سید جمال با جهان مابعد صنعتی متفاوت  و چند قطبی امروزی را به جا بیاورند.        

         

 منابع

-            آدمیت‌،فریدون‌(1335) ایدئولوژی‌ نهضت‌ مشروطیت‌ ایران. تهران: انتشارات‌ پیام‌.

-            اسدآبادی‌،سیدجمال‌الدین‌(1348) درباره‌ اسلام‌ و علم‌، مقدمه‌ از دکتر محمد حمیدا... حیدرآبادی‌، میرزاعباسقلی‌ واعظ‌ چرندابی‌، ترجمه‌ و توضیح‌ از سیدهادی‌ خسروشاهی‌. تبریز: ‌ علمیه‌.

-            تقی‌زاده‌، حسن (1348)سیدجمال‌الدین‌ اسدآبادی‌، رهبر نهضتهای‌ آزادیخواهی‌ ایران‌. مقدمه‌ سیدهادی‌ خسروشاهی‌، ‌ قم: ‌ شفق.

-            خسروشاهی‌،سیدهادی (1354)نامه‌ها و اسناد سیاسی‌ سیدجمال‌الدین‌ اسدآبادی‌. قم: انتشارات‌ دارالتبلیغ‌ اسلامی.

-            سایت بیدارگر:  http://bidargar.ir/archives

-            شرابی‌،هشام‌ (1368)روشنفکران‌ عرب‌ و غرب. ترجمه‌ عبدالرحمن‌ عالم‌، تهران :دفتر مطالعات‌ سیاسی، ‌.

-            عنایت‌،حمید (1363)سیری‌ در اندیشه‌ سیاسی‌ عرب‌ از حمله ناپلئون‌ به‌ مصر تا جنگ‌ جهانی‌ دوم. تهران .

-            فراستخواه، مقصود(1373) سرآغاز نواندیشی معاصر . تهران: انتشار(چاپ اول).

-            کاتوزیان، محمدعلی همایون (1381) تضاد دولت وملت، نظریه تاریخ وسیاست در ایران. ترجمه علیرضا طیب،  تهران:نشر نی.

-            کرمانی، ناظم‌الاسلام(1363) تاریخ‌ بیداری‌ ایرانیان. تهران: امیر کبیر.

-            لوشانی‌، پرویز (1350 )مبارزات‌ ضداستعماری‌ سیدجمال‌الدین‌ اسدآبادی‌. مقدمه‌ سیدهادی‌ خسروشاهی‌، ‌ قلم‌:  دارالعلم.

 

فایل پی دی اف

نظرات 3 + ارسال نظر
یاشار یکشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 22:49

با سلام به نظر می رسد که به اندازه کافی به افکار سید جمال در نشریات مختلف پرداخته شده است و پرداختن به افکار افرادی مانند محمد امین رسولزاده (بنیانگذار اولین جمهوری در مشرق زمین و از متفکرین کاملا ذی نفوذ در انقلاب مشروطیت ایران که کمتر دیده شده) و محمد علی صابر(ژورنالیست و شاعر عصر مشروطیت که نمی توان نقش افکار او را در انقلاب مشروطیت نادیده گرفت) . البته باید اذعان داشت که این افراد دارای افکار سکولاریستی بودند ولی از آنجا که نقش آنان در تحولات منطقه کمتر از امثال سید جمال نبوده پرداختن به شخصیت هایی امثال آنان که در ایران به عمد یا سهو گمنام مانده اند خالی از فایده نخواهد بود

سلام وعرض ادب وممنون از طرح بحث جدید شما
م-ف
29 فروردین

عطا.م شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 00:37 http://tarahaei.blogfa.com

چه سخن ها و نکته های خوبی داشت این مقاله. مثل:« تغییر و پیشرفت در یک جامعه به آن نیست که انتظار داشته باشیم مردمان دست از فرهنگ خود بشویند.» یا «دست‌ جهالت‌ فرصت‌ نداد صدای‌ آزادی‌ را از حلقوم‌ امم‌ مشرق‌ بشنوم»
اما این حرف کمی عجیب بود که: «به جای خشونت ونفرت نسبت به صاحبان عادات و افعال، باید موجبات رشد آن عادات واعمال در جامعه از بین برود.» در کشور فردگرایی مثل آمریکا اگر این را می گفتید (منظورم سید است که گفته) می گفتند که شما به آزادی های عده ای تاخته اید و اجازه نداده اید که آنها در جامعه آنچه می خواستند را بیابند. خوشبختانه اینجا آمریکا نیست. اما این مسئله مسئله ای صعب است. چه کسی تشخیص خواهد داد خشونت تا کجا پسندیده است؟ پایه های خشونت را کجا می توان یافت؟ چه کسی تخم یک تفکر را در جامعه کاشته که فردا روز در دل نهاد های اجتماعی و میان مردم رخنه کرده؟ (که این خود کمی مسئله فوق الذکر را تحت شعاع قرار می دهد چراکه صاحبان افعال گاه تغییری در جامعه پدید می آرند).
سوال: آیا سید جمال نظریاتش را به اقتضای هر کشور داده یا اینکه کشور های مسلمان را دارای زمینه مشترکی دانسته و نسخه یکسانی پیچیده؟
نکته: به تاریخ استعمار که نگاه می کنیم، به نظر چه دروغ بزرگی می آید آزادی بیان و عقیده تساهل.

با سلام به منتقد محترم وتشکر از نقد جدی
اما بنده با این قول منقول همچنان همدلی وهم رأیی دارم که «به جای خشونت ونفرت نسبت به صاحبان عادات و افعال، باید موجبات رشد آن عادات واعمال در جامعه از بین برود.»
موضوع زیاد پیچیده نیست وچندان نیازی به آوردن پای آمریکای ها هم نیست . واقعیت این است که ساختارها وسیستمهای اجتماعی در یک جامعه خوب به گونه ای توسعه می یابد تا نیازی به راه افتادن خشونت برای برچیدن بساط ستم گری نیست بلکه زمینه های ستمگری تا حد امکان از بین می رود یا محدود می شود و شرایط ساختی ونهادی جامعه به صورتی است که امکان تجاوز به حقوق دیگران بویژه از سوی حاکمان به آسانی فراهم نیست یعنی ساختارها بیش از کیفر ومجازات و انقلاب بر اصلاحات وپیشگیریها و زمینه سازیهای سیستمی و نهادی مبتنی می شود. مثلا اختیارات حاکمان و تفکیک قوا و قانون اساسی و وجود مطبوعات آزاد و امکان نقد در حوزۀ عمومی و گردش مسالمت آمیز قدرت و ونهادهای مدنی و امکانات دادگستری و سایر امکانات نهادی به گونه ای است که اسباب سلب حقوق وآزادیها ویا فساد حکومتی و به خطر افتادن منافع ملی و مصالح عمومی تا حد امکان و به صورت دموکراتیک کنترل می شود و نیازی به روشهای خشونت آمیز نیست.
ضمنا سخن هیچیک از ماها واز جمله سید جمال و غیر سید جمال نسخه همیشگی نیست وپیوسته نیازمند نقد است
همچنین با شما موافقم که با آزادی آزادی گفتن دهن شیرین نمی شود وباید اسباب نهادی ورفتاری و فرهنگی آن توسعه پیدا بکند
ونیز با شما موافقم که تاریخ قدرت تاریخی آغشته به دروغ است چه در پیش از استعمار وچه در دوره استعمار وچه در عصر پسا استعماری ودنیای کنونی
موفق باشید
م-فراستخواه
سوم اردیبهشت 90
با بهترین آرزوها

عطا.م دوشنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 15:49 http://tarahaei.blogfa.com

هدفم کشیدن پای آمرکا در یک بحث ساده نیست. بلکه می خواستم به وسیله منطق فردگرای آمرکایی گفته فوق را نقد کنم. آن هم از دو جهت یکی اینکه گفته فوق اسباب کم شدن آزادی های عده ای می شود که مثلا می خواهند با جامعه همنوا نباشند چون در گزاره صاحبان عادات و افعال معلوم نیست که چه کسانی هستند. یعنی جمله فاعل ندارد. پس می توان هرکسی را که رفتاری همسوی جامعه ندارد و به اصطلاح پرابلماتیک است را شامل شود.
دوم اینکه به نظر من حضور دگر اندیشان در جامعه (اگر که در جامعه اخلاق مدارا و خصوصیات دموکراتیک بودن رشد یافته باشد) نه تنها لازم بلکه برای پیشرفت ضروری است.
یعنی از آن جمله (به جای خشونت ونفرت نسبت به صاحبان عادات و افعال، باید موجبات رشد آن عادات واعمال در جامعه از بین برود) یک ایدئولوژی تمامیت خواهی به مشامم میرسد.
شاید هم که ره به خطا پیموده باشم.
ممنون از بذل توجهتان

منتقد عزیز جناب عطا
بازهم ممنون از پیگیری بحث
با اصل دیدگاه های شما در حد ذهن قاصر خویش موافقم تأکید درستی بر حقوق متفاوت بودن وآزادیهای فردی دارید . حساسیت بجایتان نسبت به خطر تمامیت خواهی با معناست.اما آن عبارت در صدد بیان چیز دیگری است. به عدم خشونت دلالت دارد. راه اصلاحات نهادی را بر راه های خشونت آمیز وحذف فیزیکی افراد ترجیح می دهد. به هرحال دعاوی شما در کلیت خود با معناست وبهتر است مستقل از آن عبارت به معانی کلام شما توجه کنیم که معانی با ارزشی است. مهم مقاصد ومفاهیم ماست ونه نفی واثبات یک قول یا یک قائل خاص.
با مهر
م-ف
چهارم اردیبهشت 90

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد