مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

بر دانشگاه وآموزش عالی ما در دهۀ 80 چه گذشت؟

متن کامل گفتگو با مقصود فراستخواه که مجله مهرنامه انجام داده بود  و متأسفانه با تبدیل یکجانبۀ  آن به  یادداشت،  در  یازدهمین شماره  آن مجله در اردیبهشت 1390  منتشر شد


در دهه ۸۰ ، دانشگاه به عنوان یک نهاد بسیار مورد توجه قرار گرفت و به خصوص درباره استقلال آن بحث‌های زیادی شد که خود را هم در نحوه اداره دانشگاه و هم استقلال مالی آن نشان داد. ارزیابی شما از تلاش هایی که در تغییر ساختار وزارت علوم و نحوه اداره دانشگاه و وارد کردن هیات امنا و دادن اختیارات به دانشگاهیان شد چیست ؟


 دهۀ 80 نمونۀ کوچک ودر عین حال معرّفی از خصیصه های غالب تاریخ  ایران بود. مراد بنده، خصیصۀ گسست وبی دوامی وناپایداری است که مانع از  انباشت تجربه ها ودستاوردها می شود. از اواخر دهۀ 60 مجموعه ای از گفتمانهای تجدد وتغییر ودموکراسی در زیست جهان ققنوس وار ایرانی به رغم همه دشواریها رشد کرد وسرانجام در نیمۀ دوم دهه 70 تا درون  بخش هایی از دولت نفوذ  وتسرّی یافت  وآن را به همراهی خود کشید. اما این پویش معطوف به تحول ، با موانع و مصائب بسیاری مواجه بود و نتیجتاً در سه چهار سال اوایل دهۀ 80 از تک وتا افتاد.

پروژۀ حرمت گذاری به دانشگاه وبه رسمیت شناختن استقلال آکادمیک وآزادی علمی نیز جزوی از آن گفتمانهای تجدد خواهی بود. دلیلش این است که دانشگاه نهادی مدرن ومتعلق به عصر روشنگری است. دانشگاه  با خود دعاوی جدید سوژگی بشر را به همراه دارد؛ انسانی که از صغارت فکری واخلاقی در می آید و جرأت دانستن  پیدا می کند و به او، حسّ بلوغِ خود تنظیمی وخود گردانی مبتنی بر خرد ودانش خویش دست می دهد. دانشگاه یکی از نهادهایی است که از این حسّ دردناک سوژگی برآمده است ودر جامعۀ مدرن،  نهادمند شده است.

برای همین است که  گاهی از دانشگاه به «عقلانیت منفصل» جدید تعبیر می کنند، به عبارت دیگر دانشگاه یک ساختمان نیست بلکه عقلانیت منفصلی است که از ذهنیت ورویکرد مدرن بر پهنۀ شهر افکنده شده است ویکی از نهادهایی است که از بحبوحۀ آن،  فرایند عقلانیت برگزار می شود. البته عنایت داشته باشید که بنده  به« نمونۀ مثالی» دانشگاه نظر دارم و در صدد مبالغه واغراق گویی درباب دانشگاه نیستم وگرنه در همه جای دنیا،  دانشگاه های واقعاً موجود ،  با محدودیتها وحتی محافظه کاریها وبا انواع صُوَر قدرت درگیر بودند. اما به طور متوسط،  دانشگاه در دنیای جدید ، باری از امانت عقلانیت را بر دوش می کشید وسهمی از ظهورات جامعۀ مدرن شهری  وطبقه متوسط  جدید را با خود داشت.

دانشگاه  ها در بیرون دولت  ودر متن شهر به وجود آمدند. کثرت نهادهای اقتصادی ومدنی وصنفی وحرفه ای  که تا حد زیادی از دولت  مستقل هستند، از مشخصات جامعۀ شهری جدید بود ودانشگاه از جملۀ این نهادها بود. ادارۀ هیأت امنایی دانشگاه یکی از نشانه های استقلال دانشگاه از دولت بوده است. دانشگاه  بنا به سرشت ساختاری وکارکردی و زندگی علمی وهویت حرفه ای خود نمی تواند جزو دوایر دولتی و بخشی از  دیوانساری باشد زیرا در آن صورت «نادانشگاه» می شود. هیأت امنا  از نمایندگی های مستقل آکادمیک ومدنی واجتماعی واقتصادی وفرهنگی متشکل می شود و نمایندگانی از دولت تنها جزوی از این هیأت محسوب می شوند  وبرای انجام وظایف حمایتی وهماهنگیهای کلان سیاستی( نه سیاسی) در آنجا حضور پیدا می کنند ونسبتی تعاملی و افقی با سایر اعضا دارند. چنین هیأت امنایی است که  خط مشی های کلی دانشگاه  وراهبردهای اداری و پشتیبانی های مالی وحقوقی آن را تعیین می کند و بقیۀ رهبری علمی و مسائل آکادمیک وبرنامه های آموزشی و پژوهشی ودانشجویی را به خود شوراهای علمی وتخصصی وحرفه ای در درون دانشگاه ودپارتمانهای آن وا می گذارد.

   اما دانشگاه در ایران از این قواعد جهانشمول برخوردار نبود. از ابتدا در داخل دولت به وجود آمد و تنها با هزار زحمت  می توانست  استقلال خود را نهادمند بکند ومعمولا این به کمک افرادی در دولت  یا در حواشی نظام  کارشناسی و تصمیم سازی آن بود  که  به دلایلی  ضرورتهای استقلال آکادمیک را می فهمیدند. دانشگاهیان به کمک این قبیل سیاستمداران معدود بود که به سختی ، استقلال حرفه ای دانشگاه  را  حفظ و صیانت می کردند. اما گاهی همۀ دستاوردهای آنها به یک بار برباد می رفت.

چنین بود که هیأتهای امنای دانشگاهها در 23 اسفند 57  یعنی تنها یک ماه پس از پیروزی انقلاب رسماً منحل شد. در تبصره 33 قانون بودجه سال 1358، اعتبارات دانشگاهها از صورت کمک درآمد و موجب از بین رفتن استقلال مالی، اداری و تشکیلاتی دانشگاهها و مؤسسات آموزش‎عالی شد . این از همان گسستهایی بود که در ابتدا عرض کردم وتقریبا یکی دو  دهه طول کشید که دوباره دانشگاهیان بکوشند تا با انواع بیانات واستدلالها وتوجیهات،  حکمرانان را نسبت به ضرورت ساختی- کارکردی استقلال آکادمیک متقاعد بکنند واین در نیمۀ دوم دهۀ 70 ودو سه سال اوایل دهۀ 80 بود وکار ساده ای هم  نبود.

همانطور که اشاره شد دانشگاه بخشی از میدان چالشهای سنت و تجدد بود. دانشگاهیان این کوشش را تنها به مدد گفتمانهای روشنفکری معطوف به تجدد وعقلانیت و  وتحول وآزادی پیش می بردند.  نفوذ تدریجی  این گفتمانها در  میان لایه های کارشناسی وتصمیم سازی دولت و مجاب سازی سطوحی از مقامات واقع گرا و بهبودگرا در دولت در طول سالهای دهۀ 70 ، سبب شد که  لایحۀ جدیدی برای تغییر ساختار وزارت علوم در جهت تمرکز زدایی  وتصدی زدایی از دولت  و مبتنی بر اصول  استقلال  دانشگاه وآزادی علمی  تدوین  وارائه بشود  واداره هیأت امنایی دانشگاه مجددا به رسمیت شناخته بشود که البته چندین سال ، شورای نگهبان با همین لایحه نیز موافقت نکرد و سرانجام با تأخیر فراوان و جرح وتعدیلهایی در سال 83به تصویب رسید.

در تنظیم وتدوین برنامه چهارم توسعه  نیز  که باز در همان سال 1383 به تصویب رسید ، همین تکاپوها و چالشها به کار رفته بود. عنوان برنامه چهارم اساساً ، توسعۀ مبتنی بر دانش بود. اینجانب در جلسات کارشناسی وعلمی مربوط به  تدارک هر دو قانون شرکت وهمکاری ناچیزی داشتم.  در  در این برنامه ، دانشگاه در مرکز توجه قرار داشت. دولت «دوست دانشگاه» وحامی آن تلقی می شد که می تواند با تقویت دانشگاه ، برنامه های توسعۀ  ملی دانش بنیان را حمایت بکند. با همین رویکرد بود که بند الف ماده 49 برنامه چهارم تنظیم شد وبا تصویب آن در واقع قرار ملی بر این می گرفت که دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی و پژوهشی دولتی، صرفاً براساس آیین‌نامه‌ها و مقررات اداری، مالی، استخدامی و تشکیلاتی خاص مصوب هیأتهای امنای خودشان اداره بشوند و از چارچوبهای قانون محاسبات عمومی، قانون استخدام کشوری و سایر قوانین و مقررات عمومی اداری و مالی و استخدامی  مستقل باشند.

با برنامه چهارم ، دانشگاه ها نهادهایی « خود ـ محاسبه‌گر» وخود تنظیم  تلقی شدند که اعتبارات دولتی براساس قیمت تمام شده ، بر مبنای هزینه سرانة دانشجویی مطابق نرخ رشد ثبت‌نام مورد نظر در برنامه، و به عنوان کمک و به هزینة قطعی در اختیار آنها قرار ‌می گیرد. ذی‌حسابی وزارت امور اقتصاد و دارایی بر آنها نظارت نمی‌کند و به جای مدیریت مالی دولتی،‌ خودشان مالیۀ  مستقل و سازوکارهای حسابرسی درونی به وجود می آورند.

اگر روح این دو قانون می خواست مبنا قرار بگیرد دانشگاه ها تا حد زیادی  می بایستی در امر ریاست دانشگاه  و جذب اعضای هیأت علمی و پذیرش دانشجو  و ادارۀ امور خود مستقل می شدند و کیفیت آموزشها وتحقیقات و خدمات تخصصی شان را نیز از طریق ارزیابی درونی وبیرونی و بر مبنای قواعد رقابتی وبا همکاری نهادهای غیر دولتی و حرفه ای  مانند انجمنهای علمی  و با استفاده از ممیزین و  سازمانهای مستقل  اعتبارسنجی  ملی وبین المللی پایش می کردند  وبهبود  وارتقا می بخشیدند.

 به هر حال این دو قانون با همه جرح وتعدیلها به تصویب قوۀ مقننه  رسیده بود ،  اما تمام بحث در اینجاست که درست از دورۀ زمانی که قرار شده بود این دو قانون ، اجرایی بشوند ، مدیریت سیاسی کشور از این رو به آن رو شد. کسانی در صندلی های دولت و از جمله در پشت میزهای تصمیم گیری وزارت علوم  نشستند که ایدئولوژی آنها به صورت آشکار وپنهان با استقلال دانشگاه  وآزادی علمی به معنای متعارف مدرن و جهانی آن موافقت و و همسویی و همراهی نمی کرد.

 در این ایدئولوژی ، علم یک نظام دانایی مستقلی نیست که معرفت شناسی و روش شناسی جهانشمولی داشته باشد . بلکه باید بومی  واسلامی بشود . عقلانیتی،  مستقل از این ایدئولوژی به رسمیت شناخته نمی شود . ساحت معرفت عقلی و علمی وتجربی ، جدا ومستقل از مکتب و دین نیست و باید حسب اقتضا  توسط آن کنترل  وچک بشود. در نتیجه دانشگاه  نیز جزو ابواب جمعی دولت مکتبی محسوب می شود وباید خدمتگزار این ایدئولوژی باشد. سیاسی بودن پست ریاست دانشگاه نتیجۀ چنین رویکردی است. همچنین وجود نهادهای نظامی و مجاری آشکار ونهان سیاسی وایدئولوژیک در دانشگاه نتیجۀ این طرز نگاه به دانشگاه است. دانشگاه به جای اینکه نهاد مستقل آکادمیک و حرفه ای بماند و به صورت پایدار به تولید معنا وبه تولید اندیشه ودانش و به تحقیق وآموزش ونوآوری وکارافرینی و خدمات تخصصی وبه نقد و روشنگری اجتماعی کمک بکند ، تابعی از متغیرهای درون دولت و قدرت  می شود  و با هر تغییر در آن ، مدیریت دانشگاهی نیز به همراه معاونتها ومدیریتها زیر ورو می شوند.

از عجایب چیزهایی که در ایران می بینیم شکاف و فاصلۀ فاحش  میان متنها با ساختارهاست. گهگاه گفتارهای جالبی به زبان می آیند ، متنهایی چه بسا چشم نواز نوشته می شوند  وگاهی به طور موسمی شانس تصویب هم پیدا می کنند اما در نهایت، غالبا این ساختارهای سنگینِ  جان سخت ودیرپا  هستند که راه خودشان را می روند و کار خودشان را می کنند. برای مثال  از تمرکز زدایی و رفع تصدی از دولت و (در بحث ما) از استقلال دانشگاه وآزادی علمی سخن می رود ولی در عمل ، دیوانسالاری نفتی و ایدئولوژی دولتی  وگروه های فشار وگروه های رانتی  وفرهنگ  وعادتواره های متناظر با آن کارخودش را می کنند.

قانون به معنای نوشته هایی امضا شده و ابلاغ شده نیست ، قانون یک نهاد اجتماعی است . پشت قانون یک ثبات فرهنگی، یک قدرت هنجاری و نظام ارزشی  و یک طرز تفکر مدرنی است که می گوید جامعه چیزی جز قرارداد اجتماعی و تعاملات عقلانی بشری  نیست. جامعه مستقل از این یا آن دولت است. در نتیجه ما ، قوانین بعضا خوبی داریم که مسکوت می مانند و به اجرا در نمی آیند و به جای آن سیاستهایی است که به سرعت  می آیند و با قدرت اعمال می شوند . با انواع عناوین، اختیارات متعارف دانشگاهی محدود می شوند . این را در پذیرش دانشجو، در نگهداشت و حرمت و نکوداشت و جذب هیأت علمی ، در اداره امور فرهنگی دانشگاه ، در زندگی ورشد وبالندگی دانشجویی، در تعاملات بین المللی، و در برنامه های درسی وآموزشی  بویژه در علوم انسانی واجتماعی مشاهده می کنیم.   


تولید علم و ارزیابی کیفی آن هم بسیار مورد توجه بود و واقعیت‌نمایی  مقالات «آی اس آی» مسئله ساز شد. تلا‌ش‌ها در این زمینه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

 

حتی  دانشجویی که دو واحد درس  سیستمها خوانده باشد متوجه است که تولید علم  ، در واقع خرده نظامی از کل سیستم اجتماعی ماست. برای تولید علم به معنای مطلوب کلمه ، سایر خرده سیستمها باید با خرده سیستم تولید علم باید همداستان باشند و فراسیستمها ، تمامیت علم را به رسمیت بشناسند.  برای مثال نمی شود که از یکسو ، علم ستیزی وخرد ستیزی بشود و درسوی دیگر از او ابزار گونه خرج بشود ، آن هم به صورت گزینشی وحسب مقتضیات قدرت وسیاست.  تولید علم وقتی وجه اصیل و ریشه دار خواهد داشت که به علم به عنوان مرجع مستقل نگاه بشود، تولید علم وقتی  با دوام و پایدار خواهد بود که قرار بر این باشد مسائل کشور براساس علم،  رفع ورجوع بشود. تولید علم  علی الاصول با انگیزه های درونی اهل علم برای گسترش کران دانش بشری  ویا بر مبنای تقاضاهای واقعی متن جامعه صورت  می گیرد. برای تولید علم ، لازم است نهادهای علمی آزاد  ومستقل باشند تا  از جامعۀ واقعی  علامت وسفارش بگیرند ، تولید کنندگان  فکر و علم در تولید ومبادلۀ  اندیشه و علم آزاد باشند ، علم  در فضایی رقابتی وبا ابتکارات درونزای جامعه علمی تولید بشود، در او بنا به سرشتی که دارد تنوع وتوازن و تکثر وجود داشته باشد وده ها لوازم دیگر.

مقالات با امتیاز «آی آس آی» ( یعنی در مجلات مستند شده توسط مؤسسه اطلاعات علمی «Institute for Scientific Information»)در همه جای دنیا تنها یکی از محصولات علمی محسوب می شوند وهمۀ تولید علم نیستند. تولید علم دارای  آثار  وعلائم مهمتری است مانند  انواع دیگر مقالات که در  نشریات علمی  و مستقل و  آزاد کشور چاپ بشود  ، پتنت ها وثبت اختراعاتی که از نظام حقوقی  وحمایتی  ومشوقهای مطلوبی برخوردار باشند ، شبکۀ  اجتماعی وملی وبین المللی مناسبی برای نوآوری، برای بهره برداری راحت از علم ، برای فرصتهای برابر راه اندازی کسب وکارهای «فکر بنیان» و «دانش بنیان»،  سهولت تولید کتاب بدون مشکلات نشر وپس از نشر بویژه در حوزه علوم انسانی واجتماعی،  وجود حوزه ای عمومی برای طرح مباحث انتقادی  وتعاملات آزاد  ومتکثر فکری و علمی و ده ها آثار دیگر.

علم صرفا با رشد  یک محصول توسعه نمی یابد . ما در بحث با دانشجویان می گوییم سیستم پنج عنصر اصلی دارد که عبارت اند از درونداد، فرایند، محصول، برونداد و پیامد. اگر درونداد هایی مانند مقررات وبرنامه ها ،  فرایندهایی همچون  مدیریت سیاسی  نهادهای علمی  و دشواری تعاملات  علمی بین المللی با سیاست خارجی پرتنش وبحث انگیز ما ، بروندادهایی مثل دانش آموختگان بیکار دو رقمی  و پیامدهایی از قبیل مشکلات  کیفیت زندگی و موانع  اثر بخشی  وکاربرد دانش در این سرزمین را در مد نظر قرار بدهیم آن وقت متوجه می شویم که بازی با عدد و رقم های تعداد مقالات ، به معنای توسعۀ پایدار در تولید علم نیست.

تولید واقعی علم با پروپاگاندا وبه صورت نمایشی  وکمّی  محصَّل نمی شود. ما به کیفیت تولید علم نیاز داریم. کیفیت تولید علم نیز  به صرف  اجابتِ سیاستهای دولت حاصل نمی‌شود . در رویکردهای انتقادی، کیفیت علم به معنای سهیم شدن علم در تحول و بهبود جامعه و تأثیر اجتماعی  علم در نیکبختی مردمان است که تنها از طریق توازن قدرت و اختیارات ذی‌نفعان مختلف مانند استاد و دانشجو ونویسنده ومحقق ومتفکر و اهل کسب وکار دانش وانجمنهای علمی و نهادهای  غیر دولتی  در کنار  دولت و بنگاه  وسایر عوامل به دست می آید.

گذشته از اینها ، علم فقط یک سیسستم رسمی نیست، بلکه یک زندگی هم هست و شور این زندگی محتاج خیلی ملزومات سیاسی وفرهنگی واجتماعی وفکری وعقلانی در سطح ملی وبین المللی  است. معیار پیشرفت در تولید علم تنها رشد «دوپینگ وار» و صوری در تعداد مقالات «آی آس آی» آن هم در برخی رشته ها نیست ، بلکه به توسعۀ عمیق وهمه جانبۀ ریشه ها وفرایندها وفضاهای آزاد وپر جنب وجوش و مستقل ودرونزای علمی در جامعه است. تا ریشه در آب است امید ثمری هست. اگر نهادهای علمی مستقل رشد نکنند ، اگر آموزش وپرورش ما فرصت خلاقیت ندهد و نتواند فرزندان ما را  اهل پرسش گری ونقادی و دوستدار دانایی تربیت بکند ،  اگر کثرت گرایی و تضارب آرا و جریان آزاد  مبادلات فکری  وعلمی در کار نباشد ، توسعۀ علمی پایدار وبادوامی نخواهیم داشت.

تحقیقات زیاد در کشور های آسیایی نشان می دهد که ناپایداری های سیاسی،  سمّ مهلک تحقیقات علمی و برنامه های توسعه ای این جوامع است. تنش های سیاسی و  نگرش سیاسی حاکم بر روند فعالیت های دانشگاه ، حاکمیت تفکر سیاسی بر فضاهای علمی و تعلقات خاص گروهی، قومی و جناحی ، با آزادی علمی و فراغت خاطر در کار پژوهشی منافات دارد. این همه،  ریشه در  احساس تولیت و قیمومت بر دانشگاه دارد که خود متضمن  بی اعتمادی به دانشگاه ودانشگاهیان است. این بی اعتمادی ، انکار شواهد آشکار برآمده از انواع پیمایشهای ملی  وتحقیقات میدانی در جامعه ایران  است که در آنها بیشترین حرمت گذاری به دانشگاه و بیشترین اعتماد عمومی به دانشگاهیان از سوی  مردم ابراز شده است که بسیار بالاتر از اعتماد آنان به مقامات دولتی  است.

 از سوی دیگر ، دولت در هیچ کجا، کارفرمای بزرگ موفق وعدالت پیشه ای در حوزۀ تحقیقات نبود. ما برای تولید علم به معنای واقعی کلمه ، به  رشد بخش غیر دولتی مستقل در  فکر  وعلم ورزی و پژوهش وبه فضای باز وآزاد رقابتی و منصفانه نیاز داریم  واین به دلیل فقدان پوششهای حمایتی وتسهیلگرانۀ برابر و براثر  موانع دست وپاگیر سیاسی ومقرراتی و به سبب وجود  رانتها اتفاق نمی افتد. انحصاری  ویا شبه انحصاری بودن تحقیقات در دولت، عملا زمینۀ رقابت علمی، تحرک و پویایی نظام تحقیقات و نیز تقاضا گرا بودن آن را از بین برده است و حاصل کار، غالبا انجام تحقیقات بسیاری در قفسه های ادارات وسازمانهای دولتی است که معمولا  هیچ وقت به کار گرفته نمی شوند. مراکز علمی دولتی ، نوعا ساختار بوروکراتیک واداری واجرایی وابسته به ایدئولوژی دولت دارند . توزیع استانی و رشته ای پژوهشگران نیز متوازن نیست.

از این گذشته ، رشد مقالات علمی در  متن اجتماع علمی ما ، مطمئنا می بایستی بسیار بیش از اینها اتفاق می افتاد  و آنچه می بینیم(وخود جای شکر دارد) تنها نوعی  اینرسی از پویایی درونی جامعۀ علمی بزرگ و مستعد ماست. حدود صد هزار نفر هیأت علمی داریم. به اینها بیفزایید حدود سی وپنج هزار  دانشجویان دکتری تخصصی را که  بخشی از آنها در حال تحقیق رساله خود هستند. اگر هریک از این تعداد زیاد سرمایۀ انسانی تخصصی و آموزش دیدۀ ایران ،  سالی یکی دو مقاله علمی اثر بخش، تولید ومنتشر بکنند  و بخشی از آنها به اکتشاف تازه و نوآوری واختراع  وخلق ایده و فناوری نیز نایل بیایند  ما  می توانیم شاهد جهش علمی بزرگی در این گوشۀ عالم  بشویم.

 اما این نیازمند ملزوماتی مانند استقلال حرفه ای مجامع علمی و  جریان آزاد مبادلۀ اطلاعات ، تعاملات راحت بین المللی، وسایر ملزومات سیاسی وفرهنگی واجتماعی وحقوقی است که در عرایض قبلی به آنها اشاره کردم. بنده در حد دانش آموز کوچک ، به طور شبانه روزی وهفتگی با تحقیقات مرتبط با این امور سر وکار دارم و در این تحقیقات ، آشکارا می بینم که مهمترین مشکل کار تولید علم در ایران کنونی ، چیزهایی از قبیل  موانع مدیریتی ، سیاستی ، ایدئولوژیک ، سیاسی و فرهنگی  وانگیزشی است. یکی دو روز پیش دوست محققم که دارد یک فرصت مطالعاتی در خارج را به اتمام می رساند وتحقیقی در حال پایان یافتن در دست اوست، به استناد مطالعۀ موردی جدید خود در یکی از اصلی ترین و مطرح ترین دانشگاه های بزرگ وبا سابقۀ ایران می گفت که هفتاد وچند درصد دانشجویان دکتری آن دانشگاه در فکر مهاجرت هستند.   


آیا می‌توان گفت در دهه ۸۰ با افول فعالیت سیاسی دانشجویان نسبت به دهه‌های قبل روبرو بوده‌ایم؟

بله  وبه نظر بنده به عنوان مطالعه کنندۀ کوچک مسائل دانشگاه، این یک مشکل جدی برای آیندۀ هم علم وهم کشور  است. شهروند جوانی که در پر تب وتاب ترین دورۀ رشد فکری و اجتماعی ودر محیط پرسشگری ودانشجویی  نتوانسته باشد  ابراز وجود و مشارکت راحت بکند و خود را عیان وبیان بکند ، و رفتار مشارکت خواهی او تا حد کیفر انضباطی و محرومیت تحصیلی برایش هزینه داشته باشد ،  چگونه  وقتی نخبه ای حرفه ای و نیرویی متخصص شد ، خواهد توانست از حسّ سنگین  آرزوهای سرکوفت شده اش رهایی یابد؟ چگونه می تواند از احساس بیگانگی اجتماعی  واز درد مزمن شکاف ملت ودولت خلاصی پیدا بکند؟

وانگهی خلاقیت کردگاری ، مخالفان ومنتقدان را برای تحول وتعالی جوامع به عرصه وجود فرامی خواند و  گویا  طرح شگفت انگیز کلانی ، این سرمایه های پر جنب وجوش انسانی را برای پویشهای درونی جامعه ما به ودیعه  می نهد و ارزانی می دارد و ما خداوندگاران!  با پس زدن آنها ، این سرزمین را از ساز وکارهای طبیعیِ ایمنی شناختی و  از نظام سلامت اجتماعی و  رشد وپویایی محروم می سازیم. 

دانشگاه؛ کارخانۀ تولید متخصصان قالب ریزی شده  نیست. دانشجویان نیامده اند که در دانشگاه  فقط واحد بگذرانند ومدرک بگیرند وسپس به استخدام در آیند و به آدم سازمانی تقلیل پیدا بکنند. زندگی دانشجویی وفرهنگ دانشجویی از مهمترین مباحث تخصصی  آموزش عالی است. رشد وبالندگی دانشجو( SD) بحثی بسیار جدی در مطالعات آموزش عالی است. دانشجو فقط علائق شناختی فنی وابزاری ندارد ، بلکه علائق شناختی ِ  تفسیری وارتباطی وانتقادی او مهمتر است. دانشجو نیازبه ابراز هویت فردی وگروهی دارد،  نیازهای فکری و منزلتی و اجتماعی دارد، در گیر با چالشهایی مانند سنت وتجدد است . مسائل دانشجویان لزوما منحصر به مسائل خاص صنفی ورفاهی وبیولوژیک نیست ، آنها انواع نیازهای دوستی وقومی و فرهنگی و سیاسی و معنوی و خود شکوفایی  وتحقق ذات دارند و تربیت آنها برای آیندۀ کشور بدون پذیرش مشارکت همه جانبۀ آنان میسر نمی شود .

از سوی دیگر افکار وگرایشهای دانشجویان بنا به سرشت خویش  متکثر است .  دینی وسکولار ، لیبرالی وچپ، ملی وقومی، موافق  ومخالف هستند. تنها راه این است که این همه نگاه مفرط امنیتی و انضباطی بردانشگاه و فرهنگ حاکم نشود . مداخلات آشکار ونهان نهادمندی که  ایدئولوژی حکومتی در دانشگاه  و بر دانشگاه دارد ، از مهمترین اسباب تنش زایی سیاسی دانشگاه است.  مدیریت فرهنگی دانشگاه جزوی از اداره حرفه ای آن وتابع قواعد تخصصی آموزش عالی است . استقلال آکادمیک به معنای استقلال دانشگاه در  مدیریت آزاد منشانۀ  مسائل دانشجویی هم هست.  از این طریق می توان  فضایی منصفانه به دور از  انحصار و خشونت  در دانشگاه داشت تا نیازهای متنوعی که عرض کردم  از طریق فوق برنامه های مسالمت آمیز در دانشگاه فرصت کافی برای بروز پیدا بکند و نظمی  درونزا به خود بگیرد وقاعده مند بشود وحساب درس وبحث ویادگیری های تخصصی  و هنجارهای آکادمیک را نیز نگه بدارد و دانشگاه را نه ابزار ایدئولوژی دولتی ونه دفتر  احزاب سیاسی مخالف بخواهد .

جنبشهای دانشجویی می توانند  محیطی پر نشاط برای تمرین گفتگو و توافق و هم زیستی در عین اختلاف نظر باشند  و فرصتی برای نخستین تجربه های مشارکت سیاسی  ومدنی  و خلاقیت و مسؤولیت  ملی بهترین فرزندان این سرزمین  از طریق  نقد  در حوزۀ عمومی فراهم بیاورند. گذشته از این  دانشگاه  حسب تعریف ، نهاد تولید و مبادلۀ  فکرومعنا و کانون نقد و پرسشگری و شکاکیت علمی و کثرت اندیشی است واگر به برج وباروی تک اندیشی و تک صدایی  تقلیل پیدا بکند وجزوی از نظام دولتی وایدئولوژیک  محسوب بشود ، دیگر برازندۀ نام دانشگاه نیست  و نمی تواند هم سهمی درخور ، در توسعۀ پایدار علمی واجتماعی داشته باشد.


فایل پی دی اف متن گفتگو را می توانید از اینجا دریافت کنید

نظرات 8 + ارسال نظر
یاشار دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 17:17

آقای دکتر
نظرات بسیاری خوبی ارائه فرمودید و در واقع عمده ترین چالش های آموزش عالی در ایران را اشاره فرمودید ولی بنده یک سئوالی داشتم آیا می توان از دولتی که همه بودجه دانشگاه ها را تامین می کند انتظار داشت که در اداره و سیاستگذاری آن دخالت نکند؟ پس بنظر می رسد که ما با دو مشکل عمده روبرو هستیم: ۱- عدم توانایی دانشگاهها در تامین مخارج خود ۲- نگاه ایدئولوژیک حاکم بر کشور که به مانند سقفی بر سر آموزش عالی ماست
و سئوال دوم من هم در ارتباط با این دو چالش است آیا شما راه کاری برای غلبه بر این دو چالش عمده سراغ دارید

با سلام به منتقد گرامی، جناب یاشار عزیز
ممنون از نقد وژرف نگری
البته این درست است که هرچه دانشگاه ها بتوانند با جامعه وصنعت وجهان کار وخدمات مراوده فعالی داشته باشند وبا پاسخگویی به تقاضاهای آنها وانجام خدمات تخصصی ، به منابع اعتباری خود تنوع ببخشند ودرآمدهای اختصاصی خود را افزایش بدهند ، بهتر می توانند جای پاهای خود را برای استقلال دانشگاهی وآزادی علمی محکم بکنند ، پس تا اینجای موضوع بنده هم با دیدگاه حضرت عالی در حد درک ناچیز خود همراهی دارم اما چند نکته لازم به ذکر است:
1.دولت همه بودجه دانشگاه های ما را تأمین نمی کند و بخش بزرگی از بودجه های آموزش عالی ما به انحای مختلف توسط مردم پرداخت می شود مثلا در پیام نور وغیرانتفاعی ها وآزاد اسلامی ومجازی ها وشبانه و... 2.توجه داشته باشید که در کشور ما حرف خصوصی سازی خدمات از جمله آموزش عالی زده می شود اما اولا به جای خصوصی شدن به معنای رقابتی شدن، بیشترین اتفاقی که می افتد اختصاصی سازی وازاین دست به آن دست شدن است و ثانیا ومهمتر از همه ، لازمۀ خصوصی سازی ، آزادسازی هم هست که ما در آن با انواع موانع ساختاری ومقرراتی و رویه ای مواجه هستیم.3. در واقع دانشگاه های غیر دولتی ما نیز که منابع خود را آشکارا به صورت غیر دولتی تأمین می کنند ، باز تابعی از کنترل حکومتی و مدیریت دولتی وحتی به نوعی مالکیت دولتی وشبه دولتی هستند. 4.بسیاری از مداخلاتی که به برخی از آنها در پاسخم به سؤالات اشاره کرده ام بیش از آنچه از کمکهای مالی دولتی به دانشگاه ناشی بشود ریشه در طرز تفکر پیشامدرن و تمامی خواهانه و ایدئولوژی دولتی دارد.5. در همه جای دنیا وحتی کشورهای با نظام لیبرالی نیز دولتهای ملی در سطوح فدرال وایالتی کمکهای مالی واعتباری وحمایتهای بزرگی از دانشگاه ها ومؤسسات آموزش عالی به عمل می آورند اما مطابق سنتهای جا افتاده آکادمیک ، این کمکها به بهای مداخله در همه امور دانشگاهیان ودانشجویان نمی شود 6.بویژه آنکه در بخشی از این جوامع ، کمک های دولت از طریق نهادهای میانی به دانشگاه ها داده می شود ، نهادهایی که استادان پیش کسوت واجتماع علمی در آن عضو هستند ومی دانند که ضمن کمک گرفتن از دولت برای دانشگاه ها از حریم استقلال وآزادی آکادمیک دفاع بکنند.7.همچنین دولت به صورت مشتری خدمات دانشگاهی وپژوهشها ودوره های دانشگاهی به آنها کمک می کند واز این طریق ، اولویتهای توسعه ملی را به کمک دانشگاه ها دنبال می کند و8. در هر حال ، کمک های عمومی به دانشگاه ، صدقه ای از جیب شخصی این یا آن مقام نیست بلکه منابعی متعلق به همه جامعه هست ودانشگاه ها به دلیل بازده اجتماعی وعمومی که بویژه در اقتصاد دانایی و زندگی مبتنی بر دانش وارتقای کیفیت زندگی دارند، ذیحق استفاده از منابع عمومی هستند و مسؤولیت این حمایت با دولت است.
تفصیل قضایا را در حد بضاعت اندک خویش در سه کتاب 1.سرگذشت وسوانح دانشگاه 2.دانشگاه ایرانی ومسألۀ کیفیت و3. دانشگاه؛ منظرهای جهانی و مسأله های ایرانی عرضه کرده ام وکتاب چهارمی در این حوزه که متأسفانه به همراه دو کتاب دیگرم در سایر حوزه ها موفق به گرفتن مجوز از بوروکراسی ممیزی دولتی نشده واین خود درد جانکاه دیگری از مشکلات زیستن در چنین جامعه ای با این گونه ساختارها ورویّه هاست ونه تنها تضییع حقوق انسانهاست، به ضرر منافع ملی ومصالح عمومی نیز تمام می شود.
به سان اسم شریفتان، زنده وسرشار باشید
م-فراستخواه
19 اردیبهشت90

اشراق پنج‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 20:35

باعرض ادب واحترام دیدم نوشتید دوکتاب شما را مجوز نشر نداده اندوگلایه کرده واین را منافی با حقوق انسان ها دانسته اید.میخوام بگم ممیزی اگه انسان یه خورده منصف باشد یک امر معقول ولازم برای رشد وتعالی جامعه وحفظ حقوق انسانی است واین را هر انسان با وجدانی با اندک تاملی درک میکند.

دوست عزیز محققم
با سلام وعرض ادب
ممنون از مخالفت شما با نظر بنده
بنده متفاوت با شما فکر می کنم
انصاف وعدالت را در آزادی بیان می بینم
شاید منظور حضرت عالی کتابهایی فرضی است که در آن به امور شخصیه افراد خاص پرداخته شده وبه حقوق انسانها تجاوزشده باشد وقانوگذار مشروع به صورت دموکراتیک ، ضوابطی عادلانه برای آن وضع بکند واجازه ندهد که کسی از طریق نشر کتاب به حریم خصوصی انسانها لطمه بزند .
اما یه خورده انصاف وعدل شما در این است که بیان آرا واندیشه ها و نقد حوزۀ عمومی از طریق نشر کتاب آزاد باشد وقضاوت دربارۀ محتویات این نوع کتابها ونقد آنها به عموم جامعه وبه خوانندگان بالغ عاقل واگذار بشود.
ممیزی کتابها قبل از نشر بر مبنای گرایش های جناحی وسیاسی ومنافع گروهی و انحصار طلبی ایدئولوژیک ، ظلم فاحش ، تعدی به حقوق ،غیر اخلاقی ، غیر قانونی ،ومغایر با منافع ملی ومصالح عمومی کشور ماست. بنده برای رعایت همین مصالح عمومی است که تا قدر مقدور دندان به جگر گذاشته ام وگرنه باید در برابر این تعدیات و مظالم به انحای مختلف اقدام واز حقوق خود دفاع کرد.
ضمنا عطف به مکاتبات قبلی امیدوارم عنوان تحقیق خود را انتخاب کرده باشید ودست به کار شده اید وکار مفیدی برای جامعه انجام بدهید
م-فراستخواه
جمعه 23اردیبهشت90

مصطفی دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 13:30

سلام استاد ومعلم عزیزم
کتاب سرگذشت وسوانح دانشگاه در ماه اسفند کمیاب شده بود.
ما همچنان مشتاق خواندن کتا ب های شما هستیم.

سلام بر همه آموزگاران واز جمله حضرت عالی
وضع کتاب در جامعۀ ما بسیار نامطلوب و بررسی عوامل آن بحث مهمی است
ممنون از لطف شما ومثل همیشه نیازمند شنیدن نقدهای شما
م-ف
27 اردیبهشت90

سروش دوشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 13:41

سلام جناب اقای فراستخواه
من از خوانندگان همیشگی شما هستم .با اجازه شما می خواستم به اقا یا خانم اشرق عرض کنم . لطفا انصاف دهید وبه شعور ما با این گونه انتقاد کردنتان احترام بگذارید.

با سلام بر حضرت عالی
ممنون از لطفتان چه قدر خوشحالم خواننده ای سیاه مشقهای بنده را می بیند وبه امید استفاده از نقد ونظر جناب عالی
دیدگاه ها مختلف است .جناب عالی بهتر وعمیقتر از بنده توجه دارید که هر کسی از منظری نگاه می کند. موقعیتها وعلایق افراد وگروه ها متفاوت است. بهترین شیوۀ زندگی اجتماعی گفتگو با احترام متقابل وشنیدن صدای دیگری ودرک رفتارهای دیگران است .چه خوب است که به تعبیر حضرت عالی به شعور وحقوق وآزادی همدیگر حرمت قائل بشویم و نباید انتظار داشت که همه، مواضع وتحلیلها وارزیابی های یکسانی از امور داشته باشند.هرچند ارزشهایی مانند حقوق انسانها ، ارزشهایی جهانی وروشن هستند اما در تفصیل قضایا هرکس برداشتی از آن می کند. دموکراسی وخرد جمعی وگفتگوی آزادمنشانه ، شیوه ای از طرح و حل اختلافات بر سر امر اجتماعی وسیاسی وفرهنگی است کهبه رغم محدودیتهایش تا جایی که فکر کوچک بنده قد می دهد بهتر از آن تا کنون ارائه نشده است.
بازهم ممنون از نقد شما
م-فراستخواه
27 اردیبهشت90

اشراق سه‌شنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 18:25

با سلام وعرض ادب واحترام می خواستم به دوست زیبا صورت وسیرت احتمالیم سروش بگم متاسفم که ظرفیت شنیدن نظری مخالف نظرتان را ندارید.همچنین انتقاد من مطابق با نص قانون اساس بود که دولت به معنای عام ان نه قوه مجریه وظیفه دارد هر انچه را که مخل به رشد وتعالی وسعادت جامعه اسلامی تشخیص داد را از نشر وگسترش ان جلوگیری کند که مصداق بارز ان به نظر حقیر مباحث اندیشه ای می باشد هر جند حقیر شخصا معتقدم تمام زندگی عمومی انسان ها با ید تحت نظارت وممیزی باشد وهیچ چیز نباید به صورت یله ورها اجازه انتشار وعمومی شدن را داشته باشدبه خصوص مباحث فکری البته با نظر اقای فراست خواه موافقم که ممیزی نباید بر اساس مسایل سیاسی وجناحی باشد بلکه باید در چهار چوب قانون باشد واحساسم این است که اگر انسان ها خالی از حب وبغض و منفعت های شخصی مساله ممیزی را درست تصور کنند صحت ولزوم ان را تصدیق می کنند.با ارزوی بهترین ها برای استاد فراست خواه ودوست خوبم سروش.

با سلام مجدد دوست عزیز
ممنون از اظهار نظر
عقاید شما محترم است هرچند بنده درباب این مفروضات جناب عالی که از آنها سلب آزادی اندیشه وبیان در می آید ملاحظاتی اساسی در ذهن ناچیز دارم
برای تشخیص راه های رشد وتعالی وسعادت جامعه، باید به جای دولتها ، توجهمان به خرد جمعی و متفکران مستقل و محققان و دانشمندان و گفتگوهی آزاد محدود نشده در حوزۀ عمومی معطوف بشود .
تمام زندگی ما باید تحت ممیزی اختیاری عقل واندیشه واخلاق ومعنا وخودآگاهی باشد نه تحت سلطۀ قدرتها ودولتها واحزاب ونهادها.
همان حب وبغض ومنفعتهایی که اشاره فرموده اید در همه هست ودر حاکمان هم هست اتفاقا در حاکمان خطرناکتر است وبه تضییع حقوق انسانها و لطمه های سخت به بشریت می انجامد.
اکنون به خاطر شرکت در یک همایش مقیم و فارغ نیستم به امید حق باشد تافرصتی دیگر
به حق می سپارمت
م-فراستخواه
مشهد
29 اردیبهشت

سروش جمعه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 23:02

سلام
اشراق گرامی
آری من هم به حق می سپارمت

مجتبی علی اکبر شنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:59

دوست گرامی : جناب اشراق
وظیفه ی دولت چیست ؟ تعریف دولت در دنیای مدرن چگونه است ؟ حقوق و تکالیف انسانها در نسبت با دولت مردان بر چه مدار است ؟ و نیز در رابطه ای دیگر حقوق و تکالیف دولت مردان در نسبت با شهروندان چیست ؟
حدود آزادی و معنای آن در حیطه ی اندیشه و تفکر تا کجاست ؟ حق تعیین مفاهیم محدود کننده در فرهنگ عمومی و مطالعات اختصاصی در علوم انسانی و غیر آن بر عهده ی کیست ؟
کمی در باره ی این سئوالات فکر کنیم ، و نیز سرنوشت تاریخی خودمان را مرور کنیم ، به نظر شما بیشتر باید نگران کدام نوع ممیزی باشیم ، حداقلی یا حداکثری ؟ و دیگر این که در تاریخ فرهنگ این مرز و بوم ، بیشتر از کدام یک ضرر و آسیب دیده ایم ؟
اصولا هیچ گاه آزادی آنقدر بوده است که نگران انصاف و عدالت خودمان در نقد ممیزی باشیم ؟!!

اشراق یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:26

سروش عزیزم یاغبانازخزان بی خبرت میبینم اه از ان روز که بادت گل رعنا ببرد.ازادی بیان.ازادی قلم واندیشه وبحث وگفتگو مورد انکار هیچ دانشمند اگاهی نیست.اما می گویندممیزی ونظارت در کارنویسندگان وشاعران وهنرمندان ومانع شدن از نشربرخی اثارانان کار درستی نیست.به هنر مند نمی توان خط دادوبه شاعر نمی توان گفت این طور بگو وان طور بگو وبه نویسنده نمی توان دیکته کرد که این گونه بنویس.اینان را باید به حال خود گذاشت وگرنه جلوی خلاقیتشان وازادی اندیسه وبیانشان گرفته می شود.می گوییم مگر قران مجید نفرمود<وتعاونواعلی البروالتقوی ولاتعاونواعلی الاثم والعدوان>پس اگر نویسنده ای داستان ورمانی بسیار جذاب افریدامامسولان دین وفرهنگ کشوردیدند این اثربه گسترش گناه کمک میکند ایا به حکم<ولا تعاونواعلی الاثم>نباید به او بگوینداین طور ننویس زیرا کمک به گناه واثم است؟اگر شاعری خواست مانند مشروطه روحانیت رابا اشعارخود بکوبدواین عامل حفظ مملکت واستقلال ودیانت مردم را بدمعرفی کندایا نباید به گفت این طور شعر مگوچون کمک به گناه وعدوان است؟اگر هنرمندی با سبک وسلیقه وذوق ویزه ای که دارداثری هنری افریدکه موجب تزلزل دیانت وفساد اخلاق جوانان باشدایا نباید جلوی نشر ان را گرفت واز این راه مانع تزلزل عقاید وفساد اخلاق جوانان شد؟ایا ازادی بیان با مسموم کردن غذای روحی جامعه فرقی ندارد؟ایا عقل وشرع اجازه میدهد به نام ازادی بیان با قلمی زیبا ونثری امیخته با نطم حقانیت وجامعیت اسلام عزیز رازیز سوال برد؟سروش گلم عاسق گل وبلبلم دام سخت است مگر یار شود لطف خدا ورنه ادم نبرد صرفه زشیطان رجیم.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد