مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

غلامحسین صدیقی ؛ نمونۀ فشرده ای از تاریخ معاصر ما


منتشر شده در مهرنامه آذرماه90، ش17،صص 154-155

 

قسمت اول

بررسی غلامحسین صدیقی ، صرف وقت برای زیست نگاری یک شخص نیست. تکه ای از بررسی حال وروز تاریخ معاصرماست. او تقریباً همسن وسال مشروطه بود. درسال 1370 از این دنیا رفت و نسلهای بعدی را با ابهامات ودشواری های  طرح تغییر  ورهایی جامعه ایرانی تنها گذاشت. همه ، رفیق نیمه راه این تاریخ پرصعوبت هستیم.

اما صدیقی که بود؟ شاید زیاد تکلف آمیز نباشد اگر در او فشرده ای از تاریخ معاصر دانشگاه ایرانی وهم سیاست ایرانی را مرور بکنیم:

 یک. دارالفنون با اندکی تسامح در بیان،  نماد جنبش نوین آموزشی ایران است  وصدیقی در آنجا درس خواند .

دو. اعزام محصلان به خارج ، سرنمونی از تکاپوی نخبگان جدید ما برای پیوستن به کاروان تجدد و همراهی با جهان پیشرو بود  وصدیقی با دومین گروه اعزامی به اروپا رفت تا در کالجها ودانشگاه های فرانسه ، قسمتی از علم جدید را  به عنوان نظام مدرن دانایی تجربه کند. این علم ورزی، ذیلی بود بر عقلانیت خودبنیاد بشری که با آن «انسانِ سوژه» و «کارگزار این عالم» به عرصه آمده بود. صدیقی با تحصیلاتش در حوزه فلسفه، آموزش و پرورش،‌  روانشناسی  و جامعه شناسی ، یکی از نخستین پیشکسوتهای علوم اجتماعی در ایران شد.

سه. آمدن دیرهنگام و پرابهام جامعه شناسی به ایران ، پیش از هرکس دیگر تداعی کنندۀ نام صدیقی و آموزش های اوست، واژۀ جامعه شناسی اختراع اوست.

چهار. دانشگاه نشانۀ بلوغ انسان مدرن و شهرمدرن است و ظهورجرأت دانایی بشر است، وصدیقی نخستین نسل استادان دانشگاه تهران  به شمار می آید که  از 1317به این سلک پیوست.

پنج. دانشگاه ایرانی از ابتدا در لبۀ فروکاسته شدن به ساختمانی از پروژۀ نوسازی دولتی بود و صدیقی در اوایل دهه 20 مسؤولیت دبیرخانه اش را داشت(شایگان،1385: 1/59).

شش.راه پیشرفت جامعه ایرانی از مسیر همکاری خلاق با جامعه بین المللی می گذشت و صدیقی از پیشروهای نمایندگی ما در مجامع جهانی مانند یونسکو بود.

هفت. علاوه بر انتقال دانش جدید ، نیازمند تولید دانش با روشهای علمی جهانروا برای رفتن به سروقت مسأله های محلی وبومی و  توسعۀ ملی بودیم و صدیقی مؤسسه مطالعات وتحقیقات علوم اجتماعی دانشگاه تهران را در 1327 بنیان نهاد.

هشت.جامعۀ ایران پس از شهریور 20 درگیر بحران دموکراسی بود  وصدیقی در مرکز این بحران قرار داشت.

نه. بسختی یک «شخص دومی» برجسته  ومردمی در عرصۀ  حکمروایی ایران به نام دکتر محمد مصدق پیداشد که می کوشید ملت ودولت را به هم پیوند بزند وصدیقی دوبار ودو نوع وزارت فنی وسیاسی او را برعهده گرفت و حاضر شد درپای این سودا، هم علم ورزی شیک وپیک آکادمیک و هم سیاست ورزی پرمدعای دموکراتیک را با کار گل اجرایی وپراتیک  در دنیایی واقعی وپرتعارض دربیامیزد(نمونه اش مشکلاتی بود که در وزارت کشور وبر سر لوایح قانونی گریبانگیرش می شد؛ برای مثال بنگرید به سؤالهای حائری زاده در مجلس وپاسخهای صدیقی درباب استعمال شمشیر /کوهستانی نژاد،1383: 440).

ده. جامعۀ درحال گذار  ما با مشکلات نهضت ملی وسپس بعد از کودتا با مرارتهای نهضت مقاومت دست به گریبان شد وصدیقی جزو مهمترین کنشگران محسوب می شد.

یازده. سپهر عمومیِ سرشار از بیم وامید ایرانی ، فکری ملی داشت وصدیقی بود که  برای تشکیل جبهه ملی دوم در بعد از مرداد32، کوشش های نافرجام به کارگرفت(اسلامیه،1381: 475).

دوازده. سرانجام پروژۀ مدرنیزاسیون ایرانی با اقتدارگرایی دولتی آغشته شد ، به تراکم تعارضهای سیاسی حل نشده در جامعه انجامید، حوزۀ عمومی و فکر ملی تضعیف شد، فکرهای دیگر جایگزین شد، فضا پیچیده شد و کار به انقلاب کشید. در این حیص بیص نیز باز این صدیقی ومعدودی چند شاید به تعداد انگشتان دست بودند که در مرکز تلاش برای یافتن راه برون شدن به شیوه های ملی و اصلاح طلبانۀ تغییرات در جامعه ایرانی، دست وپا می زدند ، آخرالامر هم نتوانستند. صدیقی با انقلاب  هرچند از وطن مألوف بیرون نرفت اما درون خانه عزلت گزید تا سالها شاهد متحسّر و خاموش وقایع باشد.

ادامه د ارد.....

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد