مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

اخلاق سیاسی بازرگان؛دوست داشتن مردم ونه سواری گرفتن از آنها

گفتگوی عظیم محمود آبادی با مقصود فراستخواه

روزگار ؛ اول بهمن 1390،  صفحۀ10

 

 

اخلاق سیاسی مرحوم مهندس بازرگان را در دوران مبارزه پیش از انقلاب چطور تحلیل می‌کنید؟

برجسته ترین مؤلفه اخلاق سیاسی بازرگان ، سعی ایشان برای فاصله گرفتن  از پوپولیسم رایج در جامعۀ ایران بود. انصافا برای یک کنشگر سیاسی ، این خیلی سخت است و مستلزم  نیروی اخلاقی ومعنوی، واستقلال فکری بسیاری است . این در واقع نوعی ترکیب رندی و پارسایی در سیاست ورزی است. رندی به این معنا که به نرخ روز  نیست وپارسایی به این معنا که توأم با اخلاص  وبی توقعی و  پرهیز از ریاکاری ومقدس نمایی است.

نسبت روحانیان با عوام زبانزد شده است ولی عوامزدگی در بیشتر نخبگان جدید و روشنفکران بویژه روشنفکران مذهبی ما نیز به صورتی دیگر شایع بود . به ندرت کسانی مانند غلامحسین صدیقی یا فریدون آدمیت را می بینیم که نخبه ای روی پاهای خود بودند نه سوار بر شانه های تودۀ جماعت. بازرگان اما انصافا خیلی کوشید تا دچار وسوسه های فریبندۀ هوچیگری وسیاست بازی در جامعۀ ایران نشود.

او دموکراسی می خواست نه «اوکلوکراسی». اوکلوکراسی، کاریکاتوری مبتذل  از دموکراسی است که در آن بازیگران سیاسی برای دستیابی به منابع کمیاب قدرت  از تودۀ بیچارۀ بدبخت سواری می گیرند. اما در دموکراسی ، یک نخبه می تواند حرف خود را بزند ، فکر واندیشۀ مستقل به دست بدهد، نه فقط قدرت سرکوبگر را بلکه قدرت جهالت و هیجانات کور را و باورهای رایج را و عادات ورفتارهای شایع را ومشهورات سیاسی قوم را  و مسلمات مردم را نیز نقد بکند. یک نخبۀ مردمی به معنای درست کلمه، مردم را دوست می دارد، منافع عمومی را  می خواهد، برای آسایش و آگاهی و آزادی ورهایی انسانها مایه می گذارد، ولی سرشان شیره نمی مالد. بازرگان خیلی تلاش کرد تا از «عوام-بازار» شایع سیاسی کناره گیری بکند.

 این را، هم در طرزتفکر وهم در سبک زبانی او می بینیم. اجازه بدهید هر دو رااندکی توضیح بدهم: نخست در ذهن، ایشان هرچند مسلمانی راست کیش بود ولی چون متوجه ظرفیتهای تجدد غربی برای عقلانیت و آزادی و رفاه وپیشرفت شد نتوانست از آن چشم بپوشد. اگر استقلال فکر نداشت بازرگانی که ما می شناسیم یک شیخ متشرع می ماند. اما وقتی به این نتیجه رسید که اروپایی ها در دینداری از ما صادقانه تر هستند این را فاش گفت: در «مذهب در اروپا».

 اگر بازرگان یک عوامگرا بود هرگز نمی گفت دیانت وتقدس جاهلانه منشأ خشکی و تعصب وحتی تکبر وسرانجام خشونت واستبداد می شود:در «درس دینداری ».  بازرگان این صراحت کلام را دارا بود که خیلی وقت پیش بگوید ریشۀ مشکلات ایران نه در دسیسه های دشمنان بلکه در سیرت وصورت وساختار جامعۀ خودمان است و بگوید در ایران به سبب ساخت روستایی غالب بر زیست اجتماعی، خردورزی رشد نکرده است وبه جای آن تقدیر گرایی رواج یافته است، و بگوید که دینداری برای ما بیش از حق پرستی وسیله ای برای نجات آخرت بود و بگوید که شاید دروغ وتقلب در هیچ ملتی به اندازه ایران شایع نبوده است: در «سازگاری ایرانی».

اگر بازرگان عوامگرابود در سال 1320 «فحش وتعارف درایران» را نمی نوشت ودر سال 1328 در گرماگرم سیاسی شدن جامعه ایران، «بازی جوانان با سیاست» را مورد نقادی قرار نمی داد ونمی گفت آقایان برای اینکه رئیس و وکیل بشوند حزب می سازند و .....

دومین موضوعی که خواستم توضیح مختصر بدهم، اسلوب زبانی بازرگان  است. گفتارها ونوشته هایش ساده  وبه دور از تکلف بود. برخلاف بسیاری از روشنفکران دیگر ؛ او کمتر، از صناعات برای تصرف خیال مخاطبان  وتولید احساسات و  یقین های جازم  ایدئولوژیک استفاده کرده است وبیشتر خواسته است حرف حساب خود را(هر چه هست) بگوید؛ بی آرایه ها . این سبب می شد که گفتارهای ایشان از  ابطال پذیری وقابلیت نقد وبررسی بیشتری برخوردار باشد.

  

چرا مرحوم بازرگان در مبارزه با رژیم سابق هیچگاه به مبارزه مسلحانه نزدیک نشد؟

به هرحال بازرگان در سیاست میانه رو بود. البته کسان دیگری «میانه رو» تر از او هم بودند. همانطور که بعضی از همفکران ودوستاران او ، معتقد بودند از میانه روی بازرگان بایستی قدری کاسته می شد. اگر مخالفان سیاسی دوره پهلوی دوم را به صورت یک طیف مدرّج در نظر بگیریم  حداقل می توانیم چهار الگو را از هم متمایز بکنیم: اول.موافقت با اصلاحات ومخالفت با  دیکتاتوری، دوم. مبارزه با رژیم به شیوۀ میانه روی ، سوم.مبارزه با رژیم به سبک علنی سازی وعمومی سازی مبارزه ، چهارم. مبارزۀ مسلحانه با رژیم. الگوی نخست در بخشی از جبهۀ ملی و کسانی مانند غلامحسین صدیقی بود که می گفتند  «اصلاحات آری، دیکتاتوری نه». اینان تا آخر کوشیدند مانع فروپاشی سیاسی در کشور بشوند و دموکراتیزاسیون آرام اصلاح طلبانه می خواستند والبته جامعه سیاسی ملتهب ما به همراه ندانم کاریهای نظام اقتدارگرای شاه،  به آنها اجازۀ موفقیت سیاسی نداد.

بعد از آنهاست که در طیف مخالفان، به الگوی دوم یعنی تیپ مهندس بازرگان می رسیم که به مبارزۀ سیاسی از نوع بایکوت اقدامات اصلاحی رژیم پهلوی مانند تحریم رفراندوم شاه  ومانند آن قائل ومایل بود وهمین سبب شد که در انقلاب 57 فعالانه شرکت کرد.

کمی این طرف تر در طیف مخالفان شاه، جوان تر های نهادهای دانشجویی خارج کشور بود که به الگوی سوم اعتقاد داشتند و قدری فتیلۀ مخالفت را بالاتر می خواستند ومهمتر از همه اینکه در  نیمه دهه 50 معتقد بودند باید دست به  اقدام سیاسی وسیع تری علیه رژیم زد، نمونه اش در آن دوران دکتر یزدی بود. ایشان در کتاب آخرین تلاشها در آخرین روزها (چاپ 1386 قلم:ص52-53)نوشته اند در سال 1355 با دوستانشان در خارج به این نتیجه رسیده بودند که قرائن حاکی از بحران جدی رژیم شاه است وحوادثی در انتظار ایران است و نیروهای آزادیخواه باید از موقعیت استفاده بکنند وبرای همین بود در همان سال طی نامه ای مفصل که از خارج به مهندس بازرگان ارسال کردند، از او خواستند گام هایی جدی ، علنی، وقطعی علیه سلطنت برداشته بشود. تحلیل ایشان در این کتاب آن است که اعتبار سیاسی وملی ودینی بازرگان به گونه ای بود که با دوستانش می توانستند ابتکار  مبارزات ملی را به دست بگیرند. ایشان معتقدند اگر به این پیشنهاد بذل توجه می شد، رهبری مبارزه ضد استبدادی وضد استیلای خارجی به دست مهندس بازرگان وطیف ملی ها می افتاد وشاید تحولات آتی در آن دوره به شکل دیگری سیر می کرد.

سرانجام  در طرف دیگر طیفی که یادشد، الگوی چهارم یعنی مبارزه مسلحانه قرار داشت. بدین ترتیب اگر طبقه بندی اینجانب موجه باشد، بازرگان دو درجه با مشی چریکی فاصله داشت. چون فکر می کرد تغییرات اجتماعی باید تدریجی وعمیق جریان پیدا بکند تا ضمن دیرپایی، هزینه های کمتری برجای بگذارد و مهمتر از همه اینکه صرفا به تسخیر مکانهای سیاسی تقلیل  پیدا نکند و آلودۀ  خشونت  نشود.

در کتاب خاطرات مهندس مهدی بازرگان که گفت وگوی ایشان با سرهنگ غلامرضا نجاتی است(رسا،1375، صفحۀ 331) می گوید:«مشکلات ایران را نه به صرف تشکیل حزب ساسی وتغییر رژیم ، بلکه به تربیت دموکراسی وامکان مجتمع شدن وهمکاری می توان حل کرد که ما در اثر 2500 سال زندگی غیر آزاد غیر دموکراتیک وغیر اجتماعی ، فاقد آن بوده ایم»

متأسفانه ماهیت «یکه سالار»نظام سیاسی پهلوی  سبب شد الگوهای مسالمت آمیز واصلاح طلبانه نتوانند در عمل موفق بشوند و زمینه برای فعالیتهای چریکی فراهم شد . بازرگان در مدافعات مشهور خویش در اوایل دهه 40 این چرخش «از اصلاحات به انقلابات» را در جامعه ایران پیش نگری کرد وگفت :« ما آخرین کسانی هستیم که از راه قانون اساسی به مبارزه سیاسی برخاسته ایم »  

 

اخلاق مهندس بازرگان و تقوای سیاسی ایشان در سال‌های بعد از انقلاب را چطور می‌توان تحلیل و تبیین کرد؟

پارسا منشی در عمل سیاسی بازرگان ، اتفاقا در سالهای بعد از انقلاب  بود که بارزتر شد و بیشتر به محک خورد. اینکه امروز بازرگان تقدیس می شود، چندان مهم نیست. بازرگان،بازرگان بود آنگاه که صفت لیبرال برای او یک کلمۀ قبیح سیاسی  ومذهبی وایدئولوژیک و یک فحش آبدار بود، آنگاه که پوپولیسم سیاسی ما،  نام ویاد او را قرین سازشکاری  وجاده صاف کنی امپریالیسم می کرد. بازرگان، زمانی بازرگان بود که در 19 بهمن 57 ، گوهر انقلاب را نه «خشم و غضب و توهین و برهم زدن» بلکه «انقلاب درونی و دگرگونی خواسته‌ها و روحیات و استعدادها» دانست (کیهان، 20/11/57).

 در روز 22 بهمن 57، این صدای بازرگان  بود که از رادیوی انقلاب شنیده شد و جوانان پرشور را به خودداری از هرگونه حمله، خرابکاری، آتش‌سوزی و آزار ارتشیان توصیه می‌کرد ( برای تفصیل بنگرید به : مشکلات و مسائل اولین سال انقلاب از زبان مهندس بازرگان، چاپ دوم، 1362: 84). بازرگان ، بازرگان بود وقتی که در چمن دانشگاه تهران اصرار داشت  تابرای حریفان بی اخلاق خود که در پشت شعارهای هیجان آلود مخاطبان کم تجربۀ پرمطالبه اش پنهان شده بودند، بگوید او یک بولدوزر سیاسی  نیست. در جامعه ای توده وار که ماشین های سیاسی ، به هرقیمتی دنبال مسافر هستند ، مناعت نفس واستقلال نظر بازرگان ، به گمانم تحسین برانگیز است.

در فضای چپ زدۀ ایدئولوژیک اول انقلاب ، اصالتی در ذهن وجان یک نخبۀ سیاسی لازم بود که بگوید: «اگر مقصود از انقلابی عمل کردن، زدن و ریختن و کشتن و پاشیدن و پا روی همة اصول و مقررات و قانون و نظام و متد و سیستم گذاشتن باشد، البته دولت و شخص بنده انقلابی نیستم» (بنگرید به :همان، 228). یا بگوید«این مسئله را باید به عنوان یکی از جرمهای دولت موقت و خود بپذیرم و جزو گناهانی که برای ما می‌شمارند یکی لیبرال بودن ماست» (کیهان، 9/10/58).

 

علی رغم سابقه مبارزاتی برجستۀ ایشان، سهم خواهی نکردن شان در جمهوری اسلامی را چقدر در نتیجه رفتار اخلاقی ایشان می‌دانید؟

بازرگان اهل دریوزگی سیاسی نبود. این را نباید فقط به عنصر اخلاقی واصالت اندیشه ای ایشان تحویل داد، بلکه یک دلیل عمده را باید در ویژگی های طبقۀ متوسط  وبورژوای  جدید ملی ما جستجو کرد. اگر در غرب ، امکان نهادینه شدن دموکراسی فراهم آمد، یک علت عمده اش وجود طبقات مستقلی بود که می توانستند در برابر قدرت سیاسی بایستند وبگویند: «ما هستیم. روشنفکر یا مخالفی سیاسی که چشم به راه حقوق و مواجب سربرج خویش از دیوانسالاری دولتی باشد، زیر پایش سست است. هرچند شغلی تخصصی و خصوصیت حرفه ای هم داشته باشد، به هرحال آسیب پذیر است. یک مشکل جدّی طبقات متوسط وبورژوازی ایرانی همین بود وبه همین دلیل نیز نمی توانستند چندان در طرح تغییر و رهایی جامعۀ ایران موفق باشند.

طبقاتی که نظام  تولیدی و درامدی  کم وبیش مستقل خود را داشته باشند ، بامقداری نیروی اخلاقی ومعنوی ، می توانند مناعت طبع سیاسی را تجربه بکنند و بازرگان چنین بود. ایشان علاوه بر کارهای فکری وسیاسی، در  کارهای اقتصادی پاکیزه غیر دولتی نیز شراکت داشت، فعالیت حرفه ای می کرد ودر عین حال  اگر با نگاه وبری نگاه بکنیم ، اهل تبذیر و اسراف  ومصرف گرایی وریخت وپاش نبود وبا همان اندک درامد مستقل می توانست روی پاهای خود بایستد.  این «جای پای طبقاتی» به علاوۀ تربیت اخلاقی وروح معنوی کافی بود که در بازی سیاست عزت نفس خود را محفوظ بدارد.   

 

چه نسبتی میان اخلاق مرحوم بازرگان و اخلاق حاکم در جامعه سیاسی وجود داشت؟ 

نخبگان چند نوع اند. شاید به یک لحاظ بتوان آنها را به سه دسته تقسیم کرد: دیروزیان، امروزیان، فرداییان. دیروزیان از دنیای خود وزمانۀ خود عقب می افتند. جامعه ، میل به دگرگونی وتجدد وپیشرفت وآزادی دارد اما اینان از آن می ترسند یا منافعشان به گونه ای با مناسبات سنتی وفرسوده گره خورده است که اصولا نمی خواهند تغییری صورت بگیرد ودر برابر آن می ایستند وگاهی انصافا این مقاومت دربرابر تغییرات، شکل مسخره آمیز یا جنایتباری هم به خود می گیرد.

دستۀ دوم امروزیان است که غالبا با مشهورات زمانه ومدهای روز می آویزند و باب طبع رایج سخن می گویند و روی شانه ها می روند. البته همین که  این نخبگان ، مطالبات اجتماعی را می فهمند ودر پیشبرد گذار جامعه سهیم می شوند، ارزش بسیار دارد، اما گاهی کار به «عوام بازاری» و پوپولیسم  وهوچیگری و موج سواری سیاسی می کشد که در پاسخ به سؤالات پیش عرض کردم.

می ماند دستۀ سوم که فرداییان اند و نه تنها تسلیم جباران  ومتحجران ، بلکه اسیر فضاهای هیجانی و جوّ ها و مدهای سیاسی وفکری نیز نمی شوند ،سلام وصلوات وسوت وکف وغوغای تودۀ جماعت آنها را وسوسه نمی کند. افقهای قدری دورتر را می بینند. به ژرفاها چشم می دوزند، مردم را صمیمانه دوست دارند، دلشان به حال آنها می سوزد ولی نظر خود را صادقانه با آنان در میان می گذارند هرچند باب طبع آنها وموافق باورهای موجودشان نباشد. چه بسا ابتدا پس زده می شوند ولی روزی  ممکن است نیات خیر آنها برای جامعه آشکار می شود. بازرگان این شانس را داشت که زود معلوم شد حرفهایش بیراه نبود. نخبگانی هستند که مردم  خیلی دیرتر به معنای حرفهایشان می رسند.

 بازرگان همانطور که محسور و مرعوب قدرت نشد، فضای احساسی چپ زدۀ دهه 60 ایران نیز او را مشعوف نساخت. این فضای ملتهب البته با تفکر  اصیل چپ هم فاصلۀ بعیدی داشت . اما بعد از چند صباحی ، آموزگار تاریخ، درسی به نسل از خود بیخود شده داد که از بازرگان حلالیت خواستند . چقدر زیباست این آیۀ قرآنی : «فامّا الزبد فیذهب جفاءً واما ما ینفع الناس فیمکث فی الارض»(کف روی آب بناگهان می رود وآنچه به سود مردم است می ماند).

 

 چرا رفتارهای سیاسی معتدلانه مهندس و التزام وی به قواعد اخلاقی در دوران دولت موقت پذیرفته نشد و به نوعی توسط جامعه پس زده شد؟ آیا مساله فوق به دلیل حاکم بودن شرایط انقلابی و احساسی جامعه بود و یا دارای علل دیگری بود؟

علتش فقط احساسات انقلابی مردم نبود . ما در سطح ظاهری آن دوره ، اختلاف افراطی گری با  اعتدال خواهی را می بینیم، ولی در پس ِ پشت، تاریخی متراکم از گروه های منافع وعلایق وجود داشت که جریانهای فکری وگفتمانی مختلفی آنها را نمایندگی می کرد. میدانی از  نیروهای سیاسی که معمولا  به این سادگی دست از خواسته های خود برنمی دارند.

جامعه ،فضای راحتی از آگاهی واخلاق نیست، بلکه محل تعارض نگاه ها واحساسات و امیال و منافع هست. چنین نیست که اختلاف آرا و مرامها و مذاهب وبرداشتها بسادگی قابل رفع ورجوع باشد وبه اتفاق نظر بینجامد. رئالیستی نیست که انتظار داشته باشیم بازرگان توضیح می دادند و گروه های تندرو نیز بسادگی قانع  و متقاعد می شدند، براحساسات وهیجانات فائق می آمدند و به ملاک خردورزی و واقع گرایی باز می گشتند .

 مسأله تنها برسر تفاوت دیدگاه ها  ومعرفتها نیست، تعلقات ومنفعت ها نیز چه بسا با هم برخورد می کنند وطُرفه اینکه مرز میان منفعت ومعرفت هم چندان شفاف نیست وغالبا عقایدبا اغراض ، حقیقتها با هویتها، دیدگاه ها با پایگاه ها، فکر ها با میلها ، طرز اندیشه ها با نوع زیستها ، ادراکات با مناسبات  و دلایل با علتها در هم تنیده اند. کثرت در جوامع پیچیدۀ کنونی چندان آسان قابل تحویل به وحدت نیست  و موضوع به سادگی رفع اختلاف در  یک  جامعۀ سادۀ بدوی هم نیست. پس چاره چیست؟

 به نظر می رسد تنها راه ، وجود فضایی عمومی برای «گفتگوی آزاد محدود نشده ومنصفانه» باشد. اگر چنین شود فرصت اندیشیدن بیشتری برای جامعه درباب اختلاف دیدگاه ها بر سر ادارۀ کشور فراهم می آید و گروه های اجتماعی، می توانند تصمیمات سنجیده تری بگیرند.

آمارتیاسن در کتاب توسعه به مثابه آزادی ، این تعریف از توسعه را به دست داده است: «توسعه، گسترش افق انتخابهای مردمان است». به همین دلیل آنان نیازمند فضایی آزاد از گفتگو هستند تا نتایج انتخابهای خودشان را درباب سرنوشت عمومی خویش ، مرتباً بیازمایند وبه محک بزنند وباز بعداً انتخابهای بهتری بکنند. این راهی برای حل رضایتبخش اختلافات  ومناقشات اجتماعی است. شیوه ای که با وجود همه محدودیتها ونارسایی هایش گویا بهتر از آن پیدا نشده است.

فایل پی دی اف

نظرات 6 + ارسال نظر
اشک یکشنبه 2 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 22:51 http://tashkan.blogsky.com/

به قول ِدکتر سروش:
بازرگان ، با دین بازرگانی نکرد...


موفق باشید آقای فراستخواه

با سلام وممنون وبهترین آرزوها نثارتان
م-ف

زارع از تبریز دوشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 20:49

بازرگان افتخار ایران بود اما نمی دانم چرا قدر این عزیزان را بسیاری نمیدانند وحتی نمی شناسند!؟

خنک آنان که برای ذات حق زیستند نه قدرشناسی این وآن
موفق باشید دوست عزیز
م-ف

اریایی چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 14:56

با سلام و تشکر از مطالب و ...
نخبگان را به سه دسته تقسیم کرده اید:آیا دیروزیان را میتوان نخبه انگاشت
با تشکر مجدد

با سلام وممنون از دوست خواننده منتقد
نخبه در عرایض بنده فاقد بار ارزشی است و توصیف گروهی از عاملان اجتماعی است که بنا به علل مختلفی مانند پایگاه اجتماعی، جایگاه گروه مرجع برای طیف هایی از جامعه ، رهیری جریانهای فکری وسیاسی و احزاب ونمایندگی های گفتمانی به آنها نخبه(elite )اطلاق می شود.نخبگان می توانند سنتی یا مدرن ، واپسگرا یا تحول خواه باشند و حاصل عمل آنها ممکن است با منافع عمومی مطابق یا مخالف باشد، خدمت یا خیانت بکنند وغیر آن...
این البته درک ناچیز بنده بود
با بهترین آرزوها
م-ف
پنجم بهمن 90

خلیل چهارشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 19:58 http://tarikhigam.blogsky.com

سلام،

با درود بر روان پاک و بی آلایشش،


یادمان نرود که بخش بزرگی از حضور روشنفکران مذهبی نتیجه ی اندیشه های بازرگان است. توجیه دیدگاه های دینی با توسل به علوم تجربی هم یکی دیگر از نتایج کارهای ایشان است بی توجه به نتایج مثبت یا منفی از کارها. مطهرات در اسلام، باد و باران در قران، عشق و پرستش

با سلام وممنون از اظهار نظر
نوشته ناچیزی در این موضوع از بنده درمهرنامه جدیدشماره18 درج شده است نیازمند نقد ونظر
م-ف

مهدی زعیم جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 15:04

استاد ارجمند با سلام و تحیت
جامعه روشنفکری دینی و تلاش های مجدانه برای سنتز موفقیت آمیز وخوانش های آشتی جویانه دین و مدرنیته و نقدهای منصفانه بر تجربه های دینی و مدرن وامدار بزرگانی چون مرحوم بازرگان است که یاد و نامش همیشه زنده باد .
بزرگی که به حق بازرگان بود . هم " بازرگان" خوبی بود و هم بازرگان " خوبی " و در عمر با برکتش جز راستی و درستی متاعی عرضه نکرد و برای خویش جز عزت و شرافت اندوخته ای نداشت .
از جنابعالی نیز بی نهایت سپاسگزار و امید وارم روزی را در ایران شاهد باشیم که انسانهای از نوع آینده ی ما بر دو دیگر فزونی بگیرد.

سلام بر دوست عزیزم
ممنون وهمراه کوچکی با آرزوهای بزرگ شما هستم
م-ف

اشک دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 22:24 http://tashkan.blogsky.com/

به نظرم دلیل این که باز هم برخی از اندیشه ها و حتا رفتارهایِ مهندس بازرگان استقبال نمی کنند ، ذهنیت ِمنفی شان نسبت به مهندس است.

خیلی وقت ها ذهنیت است که مهم تر از واقعیت است.

ممنون از طرح دیدگاه انتقادی منتقد عزیز
ذهنیت ها ممکن است گویای شواهدی باشند اما در هرصورت نیاز به بررسی وآزمون تا حدامکان عینی دارند مخصوصا در سپهر عمومی وفضای گفتگوهای منصفانه میان ذهنی
م-ف

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد