مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

این طبیعت بی قرار ما

طبیعت بی قرار ما 

 نوروز اگر هم  جشنی است وجنبشی است در وهلۀ اول، از آن طبیعت است.  این برای بهانه ای کفایت می کند که در چنین روزی، درک ناچیزت را از طبیعت با مخاطبان خویش در میان بنهی.

چیست این که طبیعتش می نامند؟ ترکیبی بغایت متنوع از عناصر که روز وشب با آن ودر آن به سر می بریم؛ از بدن های خویش تا اشیای پیرامون، درخاک و در و دشت ، تا کائنات دور وستارگان زیبایی که اثر عتیق نوری برجای مانده از اجرام متلاشی شده در آسمان ما هستند. طبیعت، کثرتی کرانه ناپیدا از بی نهایت کوچکها تا بی نهایت بزرگهاست؛ صورت بندیهایی مختلف از ذرات وبارهای مثبت ومنفی با خصائص ورفتارها وحالات واطوار متفاوت.

طبیعت همین حسّ ها و میلها و نیازهای من، این دردها ولذتها و این احساسهای من است. طبیعت، زمین وآسمان ودرخت و ابر وباد و سبزه وآب وخاک است. گاهی سرد است و گرفته، وگاهی در بسط وگشودگی است. گاه خشک  می شود وگاهی نرم نرمک می روید وصد هنر نهفته از خویش عیان می کند. طبیعت، این بدنهای ماست که گاهی میل به رخوت ولختی دارند وگاهی در جنب وجوشند و ادراکات عالی و نیازهای برتر می جویند.

طبیعت، سرشتی جدالی دارد. حاوی اضداد است،  بریک منوال نیست. بی قرار است. افتان وخیزان است. پایین وبالا می شود. روبه  افول و سردی می نهد، پژمرده می شود، می خشکد، می پوسد، زوال می یابد اما از دل  همین پوسیدن ها وگندیدنها باردیگر می جنبد، جوانه می زند، می روید، سر برمی آورد، سبز می شود، می شکفد وغنا می گیرد و بر وبار می دهد. می خوابد و بیدار می شود.

حیات طبیعت  از رهگذر تخمیرهایش  سرزده است، از جمادی مرده است ونامی شده است ، از عالم حیوانی به اطوار انسانی رسیده است.  در بشریت نیز چندین وچند مردن و باردیگر بال وپر گرفتن، رویۀ معمول در  این طبیعت است؛ پس تورا هرلحظه مرگ ورجعتی است.[i] طبیعت ما،  فضای میان اینرسی ها وحرکتهاست، فضای میان ماندگرایی ها ولختی ها از یکسو و رشد ونماها و جنبیدن و روان شدن و شکفتن و روییدن و پرثمر شدن  از سوی دیگر است.

طبیعت ما، تعادل خویش را در بی تعادلی می جوید. از اسفندی که دیروز به سرآمد تا به امروز ، هوا چقدر از حالی به حالی شده است؛ سرد شده است، برف باریده است اما همچنان می گوییم بهار می آید وحقیقتاً هم می آید، مگر می شود که نیاید.

 بدنهای ما پاره ای از همین طبیعت اند. می خوابند، خسته می شوند، می ترسند، میل های بظاهر حقیری می کنند و همی بیدار می شوند، سودای سر بالا می گیرند، می اندیشند، به تقلا  در می آیند، می جنبند وعزیمت می کنند، تنش می خواهند ، کلنجار می روند، هوای دلیری می کنند وارزش ها می آفرینند. طبیعت ما،  همۀ اینهاست. بدنهای واقعی ما همین است؛ از آن نانی که  می خواهیم به دست بیاوریم تا این معنایی که  دوست داریم به دست دهیم.

 جامعۀ ما  از همین بدنها به وجود آمده است؛  هنجار دارد وبی هنجاری نیز. در قبض وبسط است، افت وخیز می کند، از حالی به حالی می شود، گروه هایی کثیر با احوال متفاوت است، سیر اطوار و طی ادوار می کند ، نشیب وفراز دارد، افول می یابد، دوباره  به پویش در می آید  و تجدید می شود. تاریخ و جامعۀ ما همۀ اینهاست.

در اینجا ممکن است دو طرز نگاه متفاوت، اتفاق بیفتد. نگاهی  که فقط این یا آن وضع وحالت را می بیند ونگاهی که به سرّی نهفته در  پس پشت اوضاع و حالات،  چشم می دوزد. شاید اگر با زبان فلسفۀ قدیمی خودمان بگوییم؛ نگاه اول،  اصالت را به تعیّنات وماهیّات می دهد ونگاه دوم ، به وجود. من شخصاً دوست دارم تعینات را اهمیت بدهم و  ماهیتهای واقعاً موجود متعین را نظاره بکنم اما پیوسته در ظلّ وجود و از منظر وجودی؛ «وجود اندر کمال خویش ساری است، تعیّن ها امور اعتباری است  «[ii].

 آن وجود اصیلی که هست، سعۀ هستی اش همۀ طبیعت مارا فراگرفته است، همۀ طبیعت ما با تمامی اطوارش، مرئی و مَجلای اوست. این اوست که با طبیعت در ظهور  وبطون است. در این نزدیکی؛ لای این شب بوها، پای آن کاج بلند، روی آگاهی آب، روی قانون گیاه[iii]. صحرا اوست ، دریا اوست ، اما فروکاستنی به یکی از این تعیّنات نیست. امری عظیم فراسوی همۀ اینهاست. سّری در طبیعت هست که هر لحظه به شکلی بت عیار در می آید، دل می برد ونهان می شود. هر دم به لباسی در می آید، گه پیر وجوان می شود [iv] .

طبیعت سرزمین ما، هم  برگ ریز خزان و برف وبوران و زمستان و هوای «بس ناجوانمردانه سرد» است و هم بهار است وفصل شکفتنهاست. نیاکان ما، چلّه ویلدای سرد او را با نوروز متعادل و ملایمش یکجا گرامی داشتند. مهم ، فهم آن راز عشقی است که در ذرات طبیعت هست ؛ « گر نبودی عشق بفسردی جهان»[v].

 در طبیعت بدن هایمان نیز میل های روزمرۀ ما رفیق شفیق نیازها و درکها و کششها وگرایشها و معانی و عزائم و مطلوبیتهای سطح بالای انسانی ما هستند. در اینجا نیز آنچه اهمیت دارد به یاد داشتن آن زلال هستی خویش است که بسیار بسی برتر از  میلها وطبایع ماست، از جنس آگاهی وادراک وتمییز است، باز شدن وبسط یافتن است، از نوع سربرآوردن و شکفتن وبه بار و بر رسیدن است، «درصدف خویش گهر  ساختن است»[vi].  طبیعت بدن ما ذره ای از نور بی انتهاست، تکه ای  از حقیقت است،  نَمی از یَمی است  و قطره ای از دریای خروشان وجود است.

  طبیعت جامعۀ ما نیز حاوی اضداد و  حاصل کشاکش نیروهای مختلف زندگی است و از رهگذر همین تضاد ها و فرود وفراز هاست که  تحول  وتحقق پیدا می کند. درست مثل همان حیات که از دل تخمیرهای طبیعت ظاهر می شود، جنبشها وپویشهای اجتماعی ما نیز از متن فروبستگیها، بحرانها ودشواریها سر بر می آورند.

مهم این است که اصالت وجود خویش را از یاد نبریم. مثل طبیعتی که با تمام فراز ونشیب هایش ، از پای وپویه نمی ماند ، ما نیز هستیم و می مانیم. گوهری درماست که از پس میلها ولختی های روزمرۀ مان ، تکان می خورد وما را به عزیمتی بیشتر ، به خودآگاهی  وخود شکوفایی، به اخلاق و بلوغ انسانی و به  رشد وتوسعۀ اجتماعی  وبه آن بلند اوج خویش فرامی خواند.

 آن وجود اصیل نهفته ای که  طبیعت ما به او آغشته است، زیر پوست ما همچنان موج می زند  و  آواها ونواهای بلندی از زیستن را طنین می اندازد و به یادمان می آورد که در پس همۀ سرگرمی ها و تضادها و افت وخیزها وسوء تفاهمات مان، با آن آشنا هستیم؛

ما همه  اجزای آدم بوده ایم

در بهشت آن لحن ها بشنوده ایم

گرچه بر ماریخت آب و  گِل شَکی

 یادمان آید از آنها چیزکی[vii]




[i]  دفتر اول مثنوی

[ii] شبستری، گلشن‌ راز:43

[iii]  از سپهری؛ صدای پای آب.

[iv] اقتباس از مستزاد  مشهور منسوب به مولانا  در غزلیات شمس  که بنابر تحقیقات اخیر، سرودۀ یکی از مریدان اوست( هر لحظه به شکلی بت عیار در آمد؛   دل برد و نهان شد، هر دم به لباس دگران یار بر آمد؛  گه پیر و جوان شد)

[v] دورِ گردون ها ز موج عشق دان       گر نبودی عشق بفسردی جهان
کی جمادی محو گشتی در نبات؟      کی فدای روح گشتی نامیات(مثنوی مولوی؛ 5/9-3854  )

[vi] از اقبال لاهوری

[vii]  مثنوی مولوی؛  4/ 7-736

نظرات 7 + ارسال نظر
ارسلان دهقانی چهارشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:16

Aziz ve deyerli ustadim yene yazinizi chox chox sevdim.
Yeni bir yıla girerken sevgi ve barış diliyorum. Savaşların, acıların ve felaketlerin, geçip giden koca bir yıl gibi geride kalması umuduyla..

teşekkürler
Barış için umut dolu bir yıl
M - F

شاهده شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:11

استاد عزیزم کلمات پی در پی شما شاید صورتی از طبیعت باشد که دگرگونی دارد،پایین و بالا می شود...بهار می شود...سپاس

سلام بر شاهد ریز بین بالا پایین شدنها
دوستی الهام دهنده؛ پیوسته در گشت وگذار وتکاپو وتقلا اما با آرامشی گسترده در ژرفای جان
درست مثل طبیعت دریاها که امواجی در سطح دارند و آرامی در دل .....
م-ف

اشک - غریبه شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 23:45 http://tashkan.blogsky.com

جناب ِاستاد!

نوروزتان مبارک
شاد و تندرست باشید

سلام دوست عزیزم ممنون ومبارکی ها از شماست . من هم برای شما بهترین آرزوهایم را نثار می کنم.
م-ف

ardogan یکشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 00:15 http://ardogan.arzublog.com

salamlar siz sayin ustada
yeni yiliniz mubarak olsun.
sizdan dilayiram manim blogima tashrif gatirib va onarila va nazarlarizi yazilarimin haqqinda buyurasiz. chox mamnun inayatizdan

Selam
teşekkür ederim
Ben tebrik etmek istiyorum
Bir sonraki fırsat, ben blogunuza görmek ilgi olacak

خلیل سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 19:19 http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

سال نو بر شما شاد باد.

سلام از من
مبارکی ها از شماست
م-ف

حمید یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 14:00

استاد عزیز.حمیدکشاورز هستم
خوشحالم که طبع هنری بسیار عالی هم دارید.شخصیت بسیار جالبی دارید.بدون تعارف عرض میکنم.وبلاگ بسیار عالی هم دارید.موفق باشید.

سلام وچقدر خوشحالم از دیدن نام وملاحظه شما جناب کشاورز ،دوست بزرگوار
هرچه هست در نگاه شماست
با تقدیم ارادت
م-فراستخواه
27 فروردین 91

میترا یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 15:46

هر چند یک ماهی از بهار میگذرد ولی نوشته زیبایتان بی نیاز تاریخ مصرف است و امروز و هر روز هم خوشایند است بخصوص که تشبیه قشنگتان در بیان لختی جسم وجان زمستانی که در هجوم شور زندگی به ناگاه تحول بهاری میکند هرچه پر تکرار رخ دهد مبارکتر میشود.
آشنایی با وبلاگ شما یکی از آن بهار هاست.

هرچه هست در نگاه شماست. تکاپوهای فکری تان صفت دشت ودمن بهاری دارد بهار با شما می آید وسال از شما نو می شود
زنده باشید وپر اهتزاز
م-فراستخواه
سوم اردیبهشت91

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد