مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

قطار ما از ریل خارج می شود؟

«هوگو»[1]را مارتین اسکورسزه[2] ساخته است. فیلم،  برگرفته از کتاب « برایان سلزنیک» به نام اختراع «هوگو کابره[i] » است.

 داستان رؤیاهای پسری یتیم به نام هوگو و متعلق به قشر پایین جامعه است. پدر او تعمیرکار ساعت و سرشار از استعداد فنی است، استعدادی که در تلاش برای تعمیر آدم مکانیکی  نمایان می شود؛  این روبوت خراب از یک موزۀ به نمایش گذاشته شده درایستگاه،  برجای مانده است. آدم مصنوعی، توانایی نویسندگی دارد ولی اکنون دیگر این توانایی او ظاهر نمی شود.  پدر وپسر با صد ذوق واهتمام می خواهند آدمک مکانیکی را دوباره به سر نوشتن بیاورند.

 با مرگ پدر در یک  آتش سوزی، دایی نگونبخت هوگو که در ایستگاه قطاری در پاریس متصدی نگهداری وتنظیم ساعت این ایستگاه است، هوگوی تنهای بیکس را در محل کار خود می کارد تا بتواند راحت به دنبال ولنگاری هایش برود.  هوگو همچنان در آن محفظۀ هولناک ساعت،  به زندگی غریبانه و  فقیرانه ای ادامه می دهد . جایی خفه وگرفته  که تمام شهر مدرن  پاریس با چشم انداز برج ایفلی  از آن دیده می شود. از این پارادوکسهای دنیای متجدد  در سرتاسر فیلم فراوان است.

هوگو مرتب با آدم ماشینی  غمگینی که اکنون یادآور پدر نیز شده است ور می رود  تا مگر بتواند آرزوی مشترک پدر - پسری شان را  این بار بتنهایی پی بگیرد. کلیدی هست که او باید پیدا بکند. حضور بارز  و نقش اصلی  بچه ها در این فیلم، گویا می خواهد سرنوشت آینده تمدن وماشینیسم  را به رفتار نسل جدید موکول بکند. هوگو، دوست دختر ماجراجویی به نام  ایزابل دارد. او برخلاف هوگو  از قشر متوسط فرهنگی  جامعه است. آن دو  رابطه ای بسیار صمیمانه دارند.  یک بار وقتی هوگو بر اثر فشار مشکلاتش از بغض گریه می ترکد و می خواهد از گریستن خود در پیش آیزابل طفره برود،  آیزابل به او دلداری می دهد که  اشک ریختن کار انسانهاست[ii].

 آدم  فلزی وتجهیزات معظم پش ساعت ایستگاه و بیشتر اشیای مرکزی فیلم،  نمادی از چرخ دنده های بی روح هستند و شاید می خواهند محدودیتهای تمدن جدید فناوری را به نمایش بگذارند . زمان خطی مدرن  و «پیشرفت  سرد» از دیگر نمادهای چشمگیر در سرتاسر این فیلم هستند.

پس زمینه ای از نابرابری های اجتماعی ، هوگو ودیگر کودکان آوارۀ گرسنه و بینوا  را با فرزندان قشرهای متوسط در معرض مقایسۀ بیننده می نهد.  هوش ومهارت درخور توجه هوگو  همزمان در تعمیر ماشین انسانی واسباب بازی های خراب، و در سرقت زیرکانه تخم مرغ و بطری شیر برای سدّ جوع خویش ظاهر می شود وبه کار می رود ؛ ظرفیتهای سرشاری که می توانند به کار اکتشاف وخلاقیت وشکوفایی بشر بربیایند، درگیر ابتدایی ترین نیازهای معیشتی می شوند.

 گشت زنی بازرس گوستاو در ایستگاه (ایستگاهی که اکنون به محل زندگی مردمان تبدیل شده است!)وکنترل سختگیرانۀ بچه های گرسنۀ خیابانی برمبنای بخشنامه های صادرۀ دولتی ، نمادی از قفس بوروکراسی و  خشکی های بیرحمانۀ  قوانین سفت وسخت در جامعۀ  شیک وپیک نابرابر جدید است. هوگوی گرسنه بارها مورد تفتیش وتعقیب این بازرس وظیفه شناس  قرار می گیرد. یک بار او با آویزان شدن از عقربۀ  زمان، اما در جهت حرکت عقربه به جلو ، خود را از دید قانون ودیوانسالاری پنهان می دارد؛ میل یک نسل برای گریختن رو به جلو  از این زمان.

پای مصنوعی بازرس گوستاو وباقی چیزها آثار ویرانگر جنگ جهانی را به یاد می آورند.  جنگ خانمانسوزی که به روایت فیلم، جورج ملیس[3] کارگردان را نیز از هنرخود بیگانه کرده است. مردمان حوصله دیدن فیلم  های خوب را ندارند. کارگردانِ تنها و همسر دستیارش را کسی نمی شناسد، آنها غریبانه زندگی می کنند . ملیس، از تولید فیلم دست شسته است، آثار قبلی خود را از بین برده است و  تعمیرکار اسباب بازی شده است.  آیا اسباب بازی های خراب حاصل تمدن جدید ماست؟  

 هوگو، ترکیب ناهمگونی از کابوسهای وحشتنتاک ورؤیاهای پرشکوه است. در کابوس ها، قطار این تمدن از ریل خارج می شود و همۀ مردم وتأسیسات اجتماعی و استعدادها را ویران می سازد.اما در رؤیاها؛ ماشین قرین خلاقیت  و ماده زمینه ساز معنا می شود. ملیس به آفرینش هنری بازبر می گردد.

اما آنچه انسان ماشینی غمزده برای بچه ها بر روی کاغذ پیش روی خود می کشد؛ طرحی تراژیک و انتقادی  است که فشنگی  بر چشم راست تمدن ما(شاید نماد عقل ارتباطی) اصابت کرده است واز آن خون می چکد وچهره دردناکش تنها با چشم چپ( گویا نماد عقل ابزاری)دیده می شود.   

در پس همه تردیدها ودلهره ها اما راه برون شدنی احساس می شود؛ در افق هوگو و ایزابل، «کتاب» و آگاهی در سپهر عمومی ، تنها روزنه ای به آینده است که شایدبتوان از آن  چشم انداز روشنی جست.

دیالوگهای فیلم که در میان هوگو وایزابل رد وبدل می شود وقتی به اوج می رسد که هوگو می گوید همه چیز برای غایتی ساخته شده است. «باید دلیلی برای بودن هر چیز وجود داشته باشد». آدم ماشینی، هست برای اینکه چیز معناداری بنویسد؛ ساعت هست برای اینکه گذشت زمان را به ما  گوشزد بکند؛ قطار هست برای اینکه ما را از جایی به جایی ببرد؛  لابد آیزابل هم هست چون دلیلی برای بودنش به همراه هوگو  وجود دارد. «همۀ ما اینجا هستیم تا کاری بکنیم». به  همین دلیل هوگو می گوید برایش بسیار آزار دهنده است آنگاه که حتی یک اسباب بازی  نتواند کاری بکند که برای آن ساخته شده است؛  وقتی دلیل بودن خویش را گم کرده ای ، مثل ماشین شکسته  وخرابی هستی.[iii] 

تأویل سخن هوگو در فیلم به اوج می رسد؛ این آیزابل است که با نوشتن، روایت هوگو را به سپهر آگاهی جمعی وبه نسل بعد انتقال می دهد. شاید تا پاسخی به همان«مسألۀ هوگویی» بدهد و دلیلی برای بودن خویش بجوید.


فایل پی دی اف



[1] Hugo

[2] Martin Scorsese

[3] Georges Méliès



[i] Brian Selznick's novel The Invention of Hugo Cabret.

[ii] there's nothing wrong with crying

[iii] Everything has a purpose, even machines. Clocks tell the time, trains take you places. They do what they're meant to do, like Monsieur Labisse. Maybe that's why broken machines make me so sad, they can't do what they're meant to do. Maybe it's the same with people. If you lose your purpose, it's like you're broken.

نظرات 7 + ارسال نظر
احمد احمدی نژاد شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 17:58 http://sahneyekta.blogfa.com

درود و سلام بر استاد عزیز و فرهیخته... انشای بسیار زیبایی از دید جامعه شناسانه به هوگو بود من پیش از این چنین تصوری از اولیور تویست داشتم البته نه به این ظرافت و زیبایی.. نکته ای که همیشه برام قابل سوال و اهمیته و اگه صلاح بدونین من رو یاری کنین در رسیدن به حل اون اینه که چرا جامعه شناسی به طور خاص وارد سینمای ایران نمیشه تا دردهای موجود در جامعه رو با فهم و بینشی نقادانه به منصه فیلم و تصویر بکشه و چه موانعی بر سر این راه وجود داره؟

دوست ارجمند جناب احمد آقای عزیز
نسل جدید جامعه شناسان یعنی شما به این حوزه وارد می شوید ورونق می دهید به امید حق
م-ف

نوران یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:22

با سلام خدمت استاد ارجمند چقدر قشنگ نکات و درسهای فیلم را گرفتید و انتشاار داده اید اما من یک نقد به نوشته شما دارم شما لطافت و تاثیر زیبای عشق و همدلی را در این فیلم کمتر برجسته کرده اید . این لطافت و معجزه را گارگردان به زیبایی حتی با استفاده از حضور دو تا سگ در فیلم و آرامشی که سگ اول پس از رسیدن به جفت و همگن و همنوع خود به ان رسید می توان دید یا آنجا که کلید راه اندازی روباتی که سالها خاموش و مانند یک تکه آهن بی جان در گوشه ای افتاده است با یک کلید به شکل قلب (که معمولا به عنوان نماد عشق و دوست داشتن است ) جان می گیرد گشوده می شود و به فعالیت بر می خیزد نکته تاثیر کانون خانواده و تجربه دوست داشتن همراهی و کانون عشق خانواده را در جمله افسریا ماموری که به دنبال هوگو بود می توان دریافت آنجا که اشاره می کند خانواده ای نداشته و در پرورشگاه بزرگ شده و شاید به همین دلیا می تواند بیرحمانه برخی مسولیتهای خشن را که از طرف حکومتها به این نوع افراد واگذار می شود را انجام دهندد اما در انتهای فیلم گارکردان به زیبایی از فطرت عاشق بشر که در نهایت بنه دنبال عشق و دوستت داشتن می تواند از یک اهن سرد بی روح و خشن به موجودی لطیف رقیقالقلب تبدیل شود استفاده می کند و با نشان دادن متحول شدن افسر به ظاهر خشن این تاثیر را بهه زیبایی نشان می دهد جمله دنیا را مانند یک دستگاه می بینم که هیچ قطعه اضافه و بدون استفاده ندارد پس همه ما آدمها برای منظور و هدفبی به این دنیا آمده ایم به نظرم جمله شاهکلیدی این فیلم است قطار تمدن را کاملا با شما موافقنم که می تواند از خط خارج شود و چه آسیب هایی را بدنبال داشته باشد .چرخ دنده ها و قطعات مکانیکی هم ماشینی شدن جهان و دنیارا نمایانگر است و بسیاری استعاره ها و نمادهای پر معنای که در فیلم ابسیار زیاد مشاهده می شود به نظرم هر صحنه کاملا با هدف القا ی یک مفهوم مشخص عمیق و زیبا طراحی ودر فیلم و مونتاز آن چیده شده است هیچ صحنه ای صرفا برای پر کردن ساعت نبود و با ید آفرین گفت به این همه دقتت در انتخاب دیالوگ ها استفاده از نمادها و هماهنگی و استفاده به جا از جاذبه های سینمایی برای انتقال مفاهیم عمیق و شیرین و پر مغز و آفرین به شما که با این نقد زیبا فیلم را مجددا برای ما باز خوانی و به نمایش مجدد در آوردید با احترام نورشاهی

دوست بزرگوار خانم دکتر عزیز
ممنون از نقد جدی تان بر نگاه سطحی من
چقدر برایم جالب بود که هوگو را از چشمان سرشار از احساس وعاطفه انسانی شما هم ببینم. نکاتی را یاداوری کردید که برای من مغفول مانده بود
مخصوصا که من صدای انگلیسی با زیر نویس فارسی را دیدم ولی شما دوبله شده وسه بعدی را
خانم دکتر خوبم من هیچوقت در این 15 سال از همصحبتی ومباحثات علمی با شما سیر نشده ام
فیلم یکی است ولی گرسنۀ معانی بسیار است؛ به تعداد هر بیننده.
با بهترینها
م-ف

حمید یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 14:16

استاد سلام
واقعا برای من جالبه واقعا تحسین برانگیزه.خیلی خوبه استاد خیلی تعبیر زیبایی بود.

سلام بر دوست ارجمند
ممنون ونیازمند نقدها ونظرهای شما
م-ف

شاهده دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:50

استاد من هنوز فیلم را ندیده ام اما حتما به لطف معرفی شما خواهم دید.با خواندن مطلب دقیق و برانگیزاننده تان تصویری برایم ایجاد شد که در آن ایزابل نیز نقشی دارد برای هوگو شبیه نقش هوگو برای آدم آهنی...شاید ایزابل معنایی ست برا ی هوگو که در "سفر قهرمانیش"می یابد...اتصال یک زن به شهود و حتی همان ماجراجویی نوریست در راه...معنایی ست به مثابه دلیل برای زیستن...که به زیور دوست داشتن آراسته ست...سپاس بیکران

سلام بر شاهده عزیز
چقدر جالبه حدسیات هوشمندانه تان درباره ایزابل پیش از دیدن فیلم
شاید انسانها با هم دلیل بهتری برای بودن خویش بتوانند بجویند
پویشهایتان همی روان
م-ف

سارا دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 15:09

سلام استاد گرامی
هنوز موفق نشدم فیلم را ببینم اما نمی دانم چرا تاخودآگاه به یاد فیلم Wall_e افتادم

سلام بر دوست ارجمند
وال –ای روایتی آخر الزمانی است از این که زمین به انبار فضولات انسانی تقلیل یافته است و به زباله دان متروکه ای تبدیل شده است.
فیلم از شائبه لفاظی دوری می جوید و درگیر حسّی است از هماهنگی انسان با طبیعت، با خود، وبا همنوعانش
نمی دانم اگر هوگو را ببینید وسوسه مقایسه آن با وال –ای همچنان با شما خواهد بود
یاکمتر مقایسه پذیر خواهید یافت مثل بیشتر چیزها
دست کم در هردو نیروی عشق وشور زندگی که هست
اما تا شما ندیده اید باید منتظر بود
با بهترین آرزوها
م-ف

سارا شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 14:12

حتما استاد میبینمش ممنون

ف.ر دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:20

سلام و احترام
به عقیده بنده در این دنیا همه چیز برای هدفی ساخته شده حتی اگر آن چیز کارش محدود ساختن باشدُ محدودیت است که استعداد ها را شکوفا می سازد به قول کورت ونه گوت نیاکان پنگوئن ها شکوه هوانوردی را وا نهاده اند در عوض ماهی بیشتری نصیبشان می شد!!

ممنون دوست منتقد
م-ف
24 مهر91

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد