مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

دشواره های اخلاق دینی ؛ دربارۀ استقلال اخلاق از دین- 5

بخش پنجم

 

دشواره های «اخلاق دینی»

 

3ـ مسألۀ  افعال خدا و تکلیف الهی

از پرسش های فلسفه اخلاق یکی هم این است که به چه معنایی این یا آن کار، اخلاقی است. سه رویکرد عمده وجود دارد. رویکرد نخست این است که به فعل اخلاقی، همچون وظیفه[1] بنگریم. دوم به عنوان فضیلت[2] نگاه بکنیم و سوم اینکه  به استناد پیامدها ونتایج اش[3] ، آن را اخلاقی بشماریم؟  دیدگاههای فیلسوفان اخلاق در این باب مختلف است(فراستخواه،1387).

اما در «اخلاق دینی» بیشترین تمایل به رویکرد اول  است که اخلاق از جنس وظیفه قلمداد  می شود. چرا؟ برای اینکه اگر عملی را بدان جهت می گوییم اخلاقی است که عین فضیلت است(رویکرد دوم) یا آثار نیکویی دارد(رویکرد سوم)، در این دو رویکرد چندان نیاز نیست که برای خوب بودن آن عمل به فرمان الهی نیز استناد بکنیم. اما وقتی فضیلت خود افعال ویا نتایج خوب افعال در مدّ نظر ما نیست، نوبت به  این می رسد که  آن را از نوع وظیفه بدانیم. در اینجاست که سؤال می شود چه کسی ما را موظف به وظیفۀ اخلاقی می کند ؟ پاسخ «اخلاق دینی» این است که خداوند ما را به  آن مکلف می سازد (Irwin,2009:368 ).

پس به نظر می رسد در اخلاق دینی، «اخلاق همچون فضیلت» یا «اخلاق همچون مطلوبیت معقول»، کمتر در مرکز توجه است و اخلاق عمدتاً به وظیفۀ اخلاقی از سوی خدا تحویل می یابد. اما خرد جدید ممکن است با این پرسش درگیر بشود که اگر هم خدایی هست، از کجا معلوم که او فعلی به نام «تکلیف کردن» داشته باشد. به عبارت دیگر ممکن است کسی به امری متعال در عالم وآدم گرایش داشته باشد که الهامبخش نوعی تعهد درونزاست ولی آیا آن امر متعال لزوماً موجود متشخصی است که از ما تکالیفی می خواهد وحساب می کشد؟

 تکلیف، حتی در علم کلام که دانشی درون دینی است، موضوعی بدیهی نبود و از دیرباز محل بحث ومناقشه واقع شده است. در کتب کلامى و مباحث الهیّات، بگو مگوهایی بود درباب اینکه آیا تکلیف ، از افعال خداست؟  براى نمونه، مقصد سوم کتاب «تجرید» در اثبات صانع و صفات و آثار اوست و فصل سوم همین مقصد، راجع به افعال خداوند است که خواجه با استدلال درباره خدا و صفات و افعال او، دلایلى نیز برای ضرورت تکلیف به عنوان فعل الهی مى آورد. این گواهی می دهد که تکلیف به عنوان فعل الهی ، امری  نظری بود ونه بدیهی(تجرید الاعتقاد ، ص83).

 فیلسوفان قدری بیشتر در این موضوع کنجکاوی وجرّ وبحث کرده اند(برای مثال بنگرید به ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، 1379 ق). آیا خدا فاعل بالقصد است، مانند ما انسانها، مقاصدی زاید بر ذات دارد  و در افعال او همچون ما آدمیان ، اغراضی هست واز جملۀ آن غرضها و مقاصد این است که مردمان را آفریده است به قصد اینکه چنین بکنند وچنان نکنند و  سپس اغراض خود را در قالب تکالیف دینی به آنان ابلاغ کرده است؟

قول به تکلیف بشر  با تلقی «شخص وار» ازخدا،  گمان نمی رود که  به این آسانی از راه خردجدید قابل استدلال باشد. پس «اخلاق مبتنی بر تکلیف الهی» ممکن است چندان برای عقل امروزی قابل فهم نباشد.

حتی اگر  کسانی با نظر به امری متعال در هستی، تعهداتی احساس می کنند ، چرا این تعهدات لزوما باید بیرونی وتوسط انبیا و از نوع تشریعی باشد مگر از طریق عقل و وجدان آدمی،  دریافتنی نیست؟ بدین ترتیب حداقل خرد جدید ضرورتی نمی بیند که  اخلاق را از طریق تکلیف الهی به معنای مرسوم دینی دنبال بکند.

4 ـ مسألۀ صفات خدا؛ «اخلاقى بودن خدا»

صرف نظر از اینکه وجود خدا موضوع قضایای جدلی الطرفین است یعنی درباره اش آرا وافکار متناقض به صورت «له وعلیه» وجود داشته است، دایلمای دیگری هم  بر سر صفات خدا پیش می آید.

 معمای هیوم در کتب فلسفی  مشهور است. وی در کتاب گفتگو درباب دین طبیعی،  پرسشهای دیرین و هنوز ناگشودۀ اپیکور را دوباره به میان آورد و گفت : اگر خدایى هست، چرا دنیا را به گونه اى تنظیم نکرده که این همه شرور نباشد؟ اگر نتوانسته است این شرور را چاره کند، قادر و توانا نبوده است؛ و اگر مى توانسته و نکرده، مهربان و خیّر نبوده است.

 اصولا آیا خدا می خواست جهانی برپاکند که بهتراز این باشد و امکان شرّ در آن فراهم نشود؟ اگر می خواست ونتوانست، پس در این صورت قادر متعال نیست. اما اگر می توانست ونخواست چنین بکند پس خیر خواهی وکمال او چه می شود؟  Hume , 1990: 100-101 [i].

گویا به دلیل همین دشواریهای سیر از وجود خدا به ضرورت اخلاق بود که هیوم آنچه را که خود «اخلاق عامیانۀ مذهبى» مى دانست، سست و بى تمکین قلمداد کرد و توجیهات دیگرى براى اخلاق لازم دید. زیرا به نظر او اصولاً و به لحاظ منطقى، بایدهاى اخلاقى از استى ها و هستى ها (و از جمله: هستیِ خدایی قادر متعال) استنتاج نمى شود.

خوب بودن دستگیرى از بینوایان، منطقاً از وجود داشتن خدایى اخلاقی براى جهان قابل استنتاج نیست. بایدهاى اخلاقى، ساحتى مستقل براى خود دارند و اعتبارشان از هست و نیستِ چیزى، نه قابل اثبات اند ونه قابل نفى.

صرف نظر از اینکه جهان چگونه است وچیست وچقدر اساس اخلاقی دارد، مردمان برای آرامش و شادی و شکوفایی خودو زیست اجتماعی رضایتبخش،و برای منافع  ومطلوبیتهای عمومی تر وپایدارتر ، به صرافت اخلاق می افتند.


ادامه دارد.......



[1] Duty

[2] Virtue

[3] Concequences



[i] Is God willing to prevent evil but unable to do so? Then he is not omnipotent. Is God able to prevent evil but unwilling to do so? Then he is malevolent (or at least less than perfectly good).(Hume,1990: 100-101)

 

نظرات 6 + ارسال نظر
مرتضی شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:09

با سلام
سپاس فراوان از بحث مهمی که شروع کرده اید
با اشتیاق پیگیری می کنم
متشکرم

دوست محققم
سلام و مشتاق بهره گیری از ملاحظات و نقدهای عمیق شما
م-فراستخواه

حمید کشاورز شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 15:05

با سلام و خدا قوت به استادم

بحث های داغی در میان همکارانم در خصوص مطالب شما انجام دادیم.همیشه گفتم بنده در خصوص مطالب شما فقط یک خواننده هستم و نقد نمیکنم.استاد اگر برای شما امکان داشت برداشت فیلم را در فهرست کارهایتان باز دنبال کنید.

سلام به دوست عزیز
ممنون وبرداشت از فیلم نیز به امید حق پیگیری می شود
م-ف

مطهر دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:01 http://modara.blogfa.com

با سلام و سپاس
بهره بردم.ممنون.

دوست عزیز مطهر
ممنون وبلاگ خوبت را هم دیدم
چه مطالب مفید والهام بخش فکر وذکر
وچه نام قشنگی: مدارا
به مناسبت مطلبی که در وبلاگ تان گذاشته بودید ، چقدر خوب می شد نظرتان را دربارۀ سیاه مشقی از بنده ، یک وقتی بخوانم واستفاده بکنم
با عنوان «زمین پر از علامت سؤال است» امروز گذاشته ام در صفحه تأملات تنهایی
زنده باشید
م-ف

عبدالله محمدی پنج‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 10:57

سلام! با همه ایرادی که در مورد وجود خدا و رابطه او با اخلاق گرفته شده و صرف نظر از پاسخ های داده شده و صحت و سقم آنها، این ایراد اساسی به نظریه های اخلاقی سکولار مطرح است اولا منشا ومرجع اخلاق چیست وبه چه دلیل باید اخلاقی بود؟ ثانیا اگر زندگی و وجود انسان منحصر به همین جهان است وبا مرگ او همه چیز تمام می شود ، چرا انسان باید دست از دنبال کردن منافع شخصی و نفسانی خود -حتی به قیمت زیر پا گذاشتن حقوق دیگران - بردارد و به ایثار و فداکاری به خاطر دیگران بپردازد؟ لطفا فارغ از هرگونه شعار های زیبا ولی بدون دلیل ، بفرمایید، در جهانی که هیچ ناظر و داور مستقل و مطلقی وجود ندارد، چه ترجیحی میان خدمت و خیانت خواهد بود. با تشکر از توجه وپاسخ شما!

دوست محقق منتقد خوبم ممنون از پی جویی مباحث با نگاه انتقادی وجدی تان...حتما در نقد شما درنگ می کنم وبیشتر تأمل می کنم....
آیا به نظر آن عزیز معقول وپذیرفتنی نیست که راه های زیست اخلاقی را متنوع بدانیم . کسانی اخلاقی بودن خود را با گرایش به خدایی متعال توضیح می دهند وکسانی نیز به هرعلت یا دلیلی، بیشتر به این صورت راحت ترند که زیست اخلاقی را به جای اعتقادات الهیاتی و یامذهبی، از طریق تربیت و تعالی بخشیدن به وجدان انسانی دنبال بکنند ؛ از طریق توجه به منافع دیگران ومصالح عمومی واجتماعی ؛ از رهگذر تعالی بخشیدن وعمق بخشیدن به مفهوم منافع ومطلوبیتهای فردی و کشف جای پاها و کمالات روحی ومعنوی وشخصیتی در خویش وتلاش برای ظهور این ظرفیتهای بی پایان.....؟؟
هردو بازهم فکر بکنیم و بازهم نقد بفرمایید، عزیز
متفاوت با شما فکر می کنم اما دوست تان دارم از صمیم قلب، نازنین
م-ف
18 اردبهشت 94

حمید پنج‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 19:33

تشکر ! مطالب مفیدی بود.

سلام بر شما وممنون و مشتاق نقد ونظر تان، عزیز
م-ف

عبدالله محمدی جمعه 1 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 11:36

با سلام وتشکر از توضیحاتتان در رابطه با ایراد قبلی بنده ، متاسفانه در بیانات جنابعالی پاسخی برای سؤالات خود نیافتم .بعلاوه آیا منظور شما از تنوع راههایی زیست اخلاقی اینست که اخلاق امری سلیقه ای و بدون مبانی معقول ومنطقی است؟ در این صورت راه تمیز میان اخلاق و غیر اخلاق چیست؟وآیا راهی برای ترجیح میان این راههایی متنوع اخلاقی وجود دارد؟در ارتباط با وظیفه گرائی در اخلاق دینی وهمچنین وجود شرور در عالم وچگونگی تناسب آن با خیرخواهی و عدل خداوند نیز نکاتی وجود دارد که در صورت لزوم ذکر خواهد شد. با تشکر مجدد از توجهات شما

سلام عزیز ...اندیشیدن وگفتگو پیوسته ناتمام است... مطمئنا تنوع وتکثر به معنای سلیقه ای شدن وفقدان منطق وقاعده نیست.. انحصار گرایی است که سلیقه ای و فاقد مبانی معقول ومنطقی است.. این همه تأکید بر کثرت اصولا نشأت گرفته از دغدغه ای اخلاقی است... گفتگوی آزاد در حوزۀ عمومی راه را برای تمییز های معتبر وموجه وپایدار می گشاید..موفق باشید
م-ف

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد