مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

تفکیک عقل ودین؛ بله. تابع ساختن عقل به دین؛ نه.

تفکیک ونو تفکیکیان؛ سنت گرایی یا بنیادگرایی؟

منتشر شده در مهرنامه، ش22، خرداد1391، صص234-236


قسمت چهارم

 

خلاصۀ بحث

مکتب تفکیک، مطمئنا از دینداری متعارف و  سنتی در جامعۀ ایران فراتر رفته است و با دعاوی وحساسیتهای حداکثری و خاصی همراه است. کار تفکیکیان و خصوصاً نوتفکیکی ها از نوع دین باوری و دینداری سنتی ومعمول نیست.

پس چیست؟ آیا می توان آن را نوعی «سنت گرایی» برشمرد؟ به نظر نمی رسد این مکتب در فضای سنت گرایی نیز توضیح پذیر باشد. سنت گرایی چنانکه در فوق تفصیلا بیان شد، نگاهش وسیع تر از محدودۀ منقول و فقهیات است، بلکه به سنتهای متنوع حِکَمی وعرفانی وادبی تاریخ اسلام وایران رجوع می کند وآنها را بسط می دهد.

این در حالی است که  تفکیکی ها و مخصوصا نوتفکیکی ها از این تاریخ ِ متنوع، دامن برمی چینند و اصرار بر بازگشت به اصول وچارچوبهای مورد اعتقادی خاصی دارند که به باور آنها در متون مقدس وبالاخص احادیث به شکل ناب موجود است. به نظر می رسد این در حقیقت نوعی سلفی گری شیعی است.

حتی روایت سوم که از سوی محمد رضا حکیمی به نام مکتب تفکیک ارائه شده است(حکیمی، 1371 و 1375) بیش از اینکه تفکیک عقل ودین باشد، منقاد کردن عقل به نقل مقدس است.

آنچه تفکیکی ها نمی کنند، تفکیک است!

مؤسس محترم مکتب تفکیک، از «عقل خود بنیاد دینی»(حکیمی،1380) و«عقلانیت جعفری»(حکیمی،1390)سخن می گویند. این اگر بدان معناست که صاحب نظر جدّی ما می خواهند قلمرو عقلانیت دینی را از قلمرو عقلانیت عرفی تفکیک بکنند، کار سترگ برازنده ای درخور ایشان است  و مورد تأیید رهیافتهای معرفت شناختی و تحلیل زبان است. اما به نظر نمی رسد که محتویات مکتب تفکیک در صدد این معنا باشد. بلکه سیاق کار به گونه ای است که نتایجش به جای تفکیک قلمرو های متفاوت دین ورزی و خرد ورزی، عمدتا به تابع ساختن عقل به نقل مقدس گرایش دارند.

مکتب تفکیک از «عقل خود بنیاد دینی» در برابر «عقل یونانی وهندی وگنوسی ورنسانسی» سخن می گوید(حکیمی،1380 و1390). این متضمن آن است که دین ورزی الزاما مناقض عقلانیت آزاد بشری است.

توجه کنیم که متفاوت بودن دین ورزی با خرد ورزی با مناقض بودن دین ورزی با خرد ورزی کاملا فرق دارد. ممکن است کسی بگوید دین وعقل دو قلمرو جدا از هم اند اما لازم نیست با هم ستیز وتنافر داشته باشندودر برابر هم وبر ضد هم قرار بگیرند. در اینجا نکتۀ ظریفی هست؛ فهمیدنی است که متفکران شیعی ایران، صورتی بدیع از صورتهای متنوع عقلانیت بشری وتاریخی را تأسیس بکنند و با  این کار به گونه گونی گسترۀ عقلانیت تاریخی وجهانی بیفزایند اما این کار که با مقید ساختن عقل به نقل برگزار نمی شود!

در مکتب تفکیک به طور مرتب از  التقاط تحذیر می شود(همان). در اینجا نیز اگر هدف، احتراز دادن از  تلفیق های آبکی «فلسفه و دین»، «علم ودین» ومانند آن است که ما در طول تاریخ مشوش فکر مان تا به امروز گرفتارش بودیم، قابل درک است وبسیار منطقی وموجه است، اما اگر با این عنوان ودر عمل، باب مراوده ومبادله وداد وستد معرفت بسته نشود.

یک بام ودو هوایی

از سوی دیگر و مهم تر از همه این است که در ادبیات مکتب تفکیک، فراوان می بینیم وقتی از عقلانیت وتجارب و منابع معرفت بشری سخن می رود، آنها ظنی دانسته می شوند(بسیارخوب)، اما چون نوبت به معرفت دینی می رسد دعوی قطعیت به میان می آید!(همان).

معلوم نیست که بشریت وذهنیت وتاریخیت و محدودیتها ومشخصات معرفت بشر در خود متون دینی وفهم آنها کجا رفته اند وچه شده اند؟! به نظر می رسد تأکید مکتب تفکیک به حصر حقیقت در قرآن وروایات(همان)، نتیجه ای جز انحصارگرایی وتک منبعی کردن معرفت وناب گرایی وسلفی گری ندارد.

آیا فرض ساده انگارانه ای نیست که ما فکر بکنیم کسانی با رجوع به احادیث ائمه و یا در دیدار امام غائب، در فضای معرفت نابی قرار می گیرند و از چنبرۀ یک تاریخ مزاحم! رها می شوند.

تفکیکیان ومخصوصا نوتفکیکی ها تصور می کنند که با گریختن از تاریخ شلوغ  اندیشه ها وتجارب متنوع انسانی،  با دامن برچیدن از سر وصدای بشریت یونان واسکندریه وایران وهند تا غرب جدید، ما در سکوتی آرام وقدسی قرار می گیریم و  آب خالص از سرچشمۀ دین بر می داریم! چه گوارا! اما آیا واقعیت از این قرار است؟ به گمان، چنین نیست و این رؤیایی بیش  نیست و چه تلخ!

 رهیافتهای خِرَد و تحلیل و معرفت شناسی وذهن شناسی وجامعه شناسی، همه دلالت به آن دارد که خلوص ناب مورد تأکید تفکیکیان؛ وهمناک است. بشریت در هرحال با ماست و صورت بندیِ خود متن دین و فهم آن و هر مکاشفه ودیداری، عمیقاً عنصری از «در این جهان بودن» ما را با خود دارد. ذهن وبدن مادی ما،  جامعۀ ما و تاریخ ما در هرحال با ما هست و در دین شناسی مان نیز مدخلیت دارد.

اما این فرض نیازمودنیِ«ناب گرایان» که ما آب صاف از منبع اصلی می گیریم، صورت همۀ مسأله های معرفت شناختی  ومباحث ذهن وزبان را  در عالم ذهن اعتقادی آنان پاک می کند. احساس وصول ورستگاری که از این طریق به «ناب گرایان» دست می دهد چنان نافذ است که می تواند همۀ کنجکاوی ها وپرسشها از درون وبیرون را یکسره از میان برچیند.

ادامه دارد.....

نظرات 3 + ارسال نظر
پ.ژ.... دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 16:34

درود بر جناب فراستخواه و ممنون از روشنگریتان

دو ایراد تایپی در متن هست و یک نکته...
ایراد تایپی یکی مربوط به قسمت سوم بخش سه. بنیادگرایی مذهبی است که "دورانهاست" به اشتباه "دورانهاست" تایپ شده و دیگری مربوط به قسمت چهارم و اینکه دین و عقل دو مقوله "جدا" از هم هستند که به اشتباه "جا" تایپ شده است.
انجا که در ادمه می فرمایید لزوما قرار نیست خردورزی و دین ورزی باهم ستیز و تنافر داشته باشند؛ آیا الزامی در دوستی و مودت این دو مگر باید باشد؟ که اگر باشد مطمئنا عقل تابع دین خواهد شد که نه به زور منطق (چونکه در دین ورزی هیچ ریشه ای از منطق و خردورزی نیست که شما آن را به چالش بکشید) بلکه به زور شمشیر همچنانکه بوده و هست. می خواهم بگویم اگر ارتباطی بین این دو باشد(که به نظرم نیست چون ماهیت جداگانه ای دارند) ستیز و تنافر هست تا دوستی و مودت و نوع ارتباط را نه استدلال عقلی که سنبه پر زور "ناب گرایان" تعیین می کند...


پاینده باشید

سلام بر خواننده منتقد عزیز وسپاسگزاری از یاداوری های خطاهای تایپی و نیز نقد محتوایی تان
رابطه این دو ساحت را نه لزوما منفی ونه لزوما مثبت تصور می کنم بسته به نوع دین وررزی ما ونیز صورت بندی ما از عقلانیت بستگی دارد
در ادامه همین بحث اشاره هایی شده است و تفصیلش مباحث مستقلی می خواهد به امید حق در یادداشتهای بعدی
با بهترین ها
م-ف

حسین دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 22:18

استاد عزیز سلام، مبحث جالبی است و خیلی هم به موقع. برای من خیلی اموزنده بود خسته نباشید.

سلام بر دوست منتقد عزیزم ونیازمند ملاحظات همیشگی تان
م-ف

پ.ژ.... سه‌شنبه 20 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 04:45

درود بر شما
ببخشد استاد
اما وقتی حرف از رابطه می کنید یا هست یا نیست
اگر هست که یا مثبت است یا منفی
اگر نیست که دیگر منفی و مثبت مفهومی ندارد
چنانچه به فرض های قبلی این دو پدیده بر گردیم بسیار مشخص تر می شود که ارتباطی بین این دو نیست کما اینکه شکاکیت در دین و سوال در خصوصآ مبانی آن در بسیاری مواقع امکانپذیر نیست که به الحاد و کفر می انجامد اما خردورزی اصالتا با ابهام و پرسش توامان است و وقتی مبانی و فرضهای دو پدیده مشابهتی نداشته باشند چگونه می توان در مورد آنها بحث کرد
منتظر بقیه قسمتها هستم

ارادتمند

سلام مجدد بردوست منتقد
قند مکرر است این نقدهای جدی شما
درک اینجانب آن است که دین ورزی و خرد ورزی دو ساحت جدا از هم اند ولی می تواند میان آنا رابطه مثبت یا منفی باشد
در مثال آن منتقد محترم، خرد می خواهد بحق پرسشگری وشکاکیت بکند ،با ابهام درگیر است ونقد آزاد می خواهد ونوعی دین ورزی هم امکان پذیر است که این سرشت خرد ورزی را به رسمیت بشناسد وبا او تعامل وگفتگوی افقی در پیش می گیرد وبه قلمرو زبان ومنطق خرد ورزی دست درازی نمی کند. این نوع دین ورزی نجیبانه وآزاد منشانه عقلا محال وممتنع نیست و در تاریخ ودنیای واقعی نیز نمونه هایی از آن داریم.
بازهم درباره نقد شما می اندیشم
م-ف
21 تیر91

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد