مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

ابوزید و نقد قرآن شناسی سنتی

 

ماه جولای یادآور «نصر حامد ابوزید» است. متفکری آزاد اندیش. در جولای ۱۹۴۳ آمد و در جولای ۲۰۱۰ رفت. پانزده سال پیش به دنبال حکم ارتداد علیه ابوزید، اینجانب برخی از آرای قرآن پژوهی او را در مقاله ای برای فارسی زبانان ارائه کرد. متأسفانه فایلی از آن را در اختیار نداشتم جز برگ های تایپ شده که تصویر چند برگ از آن را در اینجا می آورم تا یادی باشد از متفکر منتقد، و شاید فرصت نقد و ملاحظه ای مجدد برای خوانندگان علاقه مند.

 

 

فایل پی دی اف

نظرات 8 + ارسال نظر
مچتبی علی اکبر پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 18:36

مشکل حکایتی است ..........
در گذشته و اکنون و می دانیم که در آینده ، هنوز و هنوز رای به ارتداد و کفر و زندقه می دهند کسانی که خداوند نماینده ی ایشان است در آسمان .
خوبی آدم ها این است که عمر کوتاهی دارند ! وگرنه باید تنهایی را در این دنیا تجربه می کردند از فرط حکم کشتن دیگران !
آرزوی عمر دراز و مانند گذشته پربار برای آنکه بودنش برای من بهانه ای است برای زندگی ، مقصود عزیز .

دوست ارجمندم مجتبای عزیز . هم مباحثۀ خوب سالها. در چهرۀ هم پی چیزی می رویم که از یک یک ما سرریز می شود وهمه ماست وبیشتر از ما . با ما ودر ماست ودر بسیط ِ بودن است و نا پیداست. معنا ومقصودی برای زیستن مان اگر هست این اوج است که در نگاه شماست و در احساس اخلاقی شماست و در حرمتی است که به انسانیت در برابر خدایگان ونمایندگان شان می نهید و حق زیستن می خواهید. ما ذره بی انتهاییم. ذره ای از سرگردانی، از رقص و پیچ وتاب، که گاهی در هاله مبهمی دیده می شود وگاه گم می شود.
م-ف

مصطفی جمعه 30 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:16

سلام معلم نازنینم
به نظرم امد شاید بی مناسبت نباشد این جمله را از کتاب گزارش به خاک یونان ص۳۶۵باز گو کنم .اندک اندک احساس می کردم که هر مذهبی که وعده براورده ساختن ارزوهای انسان را می دهد تنها پناهگاه ترسو ها ست وزیبنده انسان واقعی نیست.
این رسیدن است ابوزید رسید بی گمان دیگران هم اندک اندک می رسند

سلام بر دوست فراموش نشدنی سالهای دور و معلم خوب
ممنون از اظهار نظر واگر ممکنه کتاب را به طور کامل معرفی کتاب شناسی کنید نخوانده ام
م-ف

مصطفی جمعه 30 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 18:18

سلام مجدد
گزارش به خاک یونان نویسنده نیکوس کازانتزاکیس ترجمه صالح حسینی انتشارات نیلوفرخیابان انقلاب خیابان دانشگاه تلفن۶۶۴۶۱۱۱۷

درود وسپاس

علی یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 13:10 http://fetragh.blogfa.com/

استاد با سلام ودرود.امید که سالم وسرحال باشید.همیشه بهتون سر زده ام اگر چه چیزی ننوشته ام.
در نوشته ای از یکی از مطالب شما نقل کردم ودوستی نقدی بر آن نقل قول نوشته خواستم نظر شما را هم جویا بشوم:
بخشی از نوشته ی من:
دین ودین ورزی به امکان وسبکی از زندگی تبدیل شده است .کسانی ممکن است این شکل از زندگی را بپسندند یا نپسندند.ازنظردکترفراستخواه،« دین‌ورزی بیش از آنکه یک قید یا اجبار باشد یک امکان تلقی می‌شود ودربازار عرضه می‌شودوحسب تقاضا‌ها وعلایق وذائقه‌ها رونق می‌گیرد یا کسادی می‌یابد.کسانی به مکان‌های دینی می‌آیند چون احساس نیاز می‌کنند وکسانی دیگر نه.» چشم پوشی بر امکاناتی که دین به بشر ارائه می کند،کج سلیقگی وناعقلانی است.مهمترین امکانی که دین به فرد می دهد ،معنادادن به زندگی است.

نقد:
مهمترین دلیل سکولار ها برای جدایی دین از سیاست همین جمله ی آخر شماست که به نقل از دکتر فراستخواه فرموده اید «دین ودین ورزی به امکان وسبکی از زندگی تبدیل شده است .کسانی ممکن است این شکل از زندگی را بپسندند یا نپسندند» مفهوم این جمله آن است که دین یک امر شخصی است و هیچ کس یا هیچ نهادی اعم از دولتی یا غیر دولتی حق تبلیغ و تحمیل آن را بر دیگران ندارد . در صورتی که دین یک سبک و روش نیست زیرا سبک وروش زندگی ، محصول و مخلوق بشر است که بقول دکتر محترم شما ، ممکن است عده ای این روش را بپسندند و یا نپسندند ، اما به اعتقاد ما به عنوان یک مسلمان دین برنامه ای الهی است ، که پذیرش این برنامه برای بشریت الزام آور است ؛ و تخطی از آن موجب عذاب الهی است و در عین حالی که پذیرش دین توأم با الزام و اجبار است ، اما خداوند باز هم انسان را در این پذیرش ، مختار نموده است : « آِنا هَدَیناهُ السبیل ، اما شاکراً و آِما کفوراً ..» . بنا براین پذیرش دین برخلاف نظر دکتر محترم یک احساس نیاز نیست ، بلکه یک برنامه ی زندگی آسمانی است که خداوند انسان ها را در پیاده کردن این برنامه منوط به اینکه اهل سعادت باشد یا شقاوت ، آزاد گذاشته است و تعلقی به ذائقه ی آنها ندارد .


با احترام

با سلام وعرض ارادت خدمت شما دوست ارجمند وآن دوست ناقد عزیزتان
اجازه بدهید درک ناچیزم را بگویم که چگونه کسی می تواند یک مؤمن صمیمی ومخلص وجدی باشد وهمچنان قائل به این باشد که دین‌ورزی نه یک قید یا اجبار بلکه یک امکان است ...

از نظر یک مؤمن ، دینداری صحیح یک امکانی است که خداوند متعال آن را برای بشر فراهم کرده است. اما طرح الهی این نیست که انسانها بدون اینکه آزادانه وبا میل ورغبت بخواهند، باید دینداری در پیش بگیرند
اگر طرح الهی این بود در آن صورت برای بشر ارادۀ آزاد وعقل وقوه فکر وانتخاب وامکان گناه نمی داد وبشر را به طور غریزی دیندار می آفرید وهمه او را بی اختلاف به طور صحیح وخالص می پرستیدند.

این چیزی است که در قرآن هم آمده است وبه پیامبر اسلام مرتب خطاب می شود که اگر خدا می خواست همه مؤمن می شدند . طرح الهی این نیست . بلکه آن است که انسان آزادانه وبا طوع ورغبت وبا میل ونیاز و آگاهانه اگر بخواهد از این امکان استفاده بکند واگر نخواهد نکند. فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیکفر

بله از دیدگاه یک مؤمن کسی که برخلاف دین صحیح عمل بکند مثلا ظلم بکند ودروغ بگوید وحق کشی بکند معذب می شود اما آن کمالی که از دینداری صحیح می خواهد نصیب انسان بشود ، تنها در حالت دینداری آزادانه است.

اجازه بدهید مثالی عرض بکنم. بدگویی در پشت کسان حرام است اما نه به این صورت که برای مردم در کوچه وخیابان مأمور بگمارند واگر آنها تشخیص دادند که مردم پشت سر دوست ودشمنشان باهم به بدگویی می پردازند دستشان را با خشونت بگیرند و سوار ون بکنند و به کمیته انتظامی ببرند. بلکه مردم به لحاظ فکری ورفتاری وفرهنگی به سطحی می رسند که از بدگویی می پرهیزند.

چه فایده دارد مردم بزور بگویند اعتقادشان چنین است وچنان است یا بزور روسری سرشان بکنند یا به اکراه یا ریا نماز بخوانند و حتی مسافر ومریض ومعذور هم نتواند در ماه رمضان در شهر جایی برای غذا خوردن پیدا بکند .

اما وقتی افراد با آزادی از امکان دینداری صحیحی که خداوند متعال برای بشر به ودیعه نهاده است استفاده بکنند در آن صورت از سر نیاز درونی می کوشند برنامه های زندگی خود را مطابق ایمان خود تنظیم می کنند. مثلا دروغ نمی گویند چون به حقیقتی متعال قائل اند، ظلم نمی کنند چون معنایی را باور دارند وحساب وکتابی را باور دارند ، پس کارشان را درست انجام می دهند حق را ناحق نمی کنند، علم می آموزند، خرد می ورزند ، اخلاق می ورزند، ادب می ورزند، به مردم خدمت می کنند، از ضعیف حمایت می کنند به حریم دیگران در زندگی اجتماعی تجاوز نمی کنند به حقوق انسانها وحتی مخالفان احترام می گذارند عدالت می ورزند وعدالت می خواهند و مهربانی می کنند ودر برابر ظالمان به حقوق مردم می ایستند واگر خواستند حکمرانی بکنند ویا رئیس جمهور بشوند با رضای مردم وبا انتخاب آنها به سرکار می آیند وبا رضای آنها برسر کار می مانند واز قدرت سوءاستفاده نمی کنند به خاطر ایمان شان مسؤولیتهای خود را درست انجام می دهند وبرای عدالت وحقوق مردم حساسیت نشان می دهند و بر دیگران وحتی مخالفان خود ستم نمی کنند ، انحصار طلبی واقتدارگرایی وتمامی خواهی پیش نمی گیرند و همینطور سایر برنامه ها....

اما اگر دین با الزام واجبار از سوی حکومت ها وقدرت ها بر افراد تحمیل بشود این دیگر آن امکان با ارزش الهی نیست بلکه یک دستور بشری وبخشنامه حکومتی ویک قدرت ودم ودستگاه سیاسی است. ممکن است در ظاهر برنامه های مذهبی اجرا بشود ولی هیچ لطفی وهیچ کمالی وپاداش معنوی برای مردم از این راه عاید نمی شود بلکه بازار سالوس وریا ومردم فریبی ومقدس نمایی راه می افتد و ایمان هم ارزش خود را از دست می دهد و وسیله حق کشی و سرکوب وفریب خلایق و جور وستم وتبعیض می شود.

با آن دوست ناقد خوب تان موافقم که خداوند انسان را در پذیرش دین یعنی در استفاده از این موهبت ، مختار نموده است : « إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً..» . اما با دیدگاه این ناقد محترم اختلافی دارم وآن این است که گویا این دوست عزیز تناقضی می بینند میان اینکه پذیرش دین یک احساس نیاز است ، واینکه یک برنامه ی زندگی آسمانی است که خداوند انسان ها را در پیاده کردن این برنامه منوط به اینکه اهل سعادت باشد یا شقاوت ، آزاد گذاشته است .
ولی اینجانب تناقضی نمی بینم. قول به اینکه دین یک موهبت الهی است تناقضی ندارد با قول به اینکه انسان ها آزادانه واز سر نیاز درونی وخواست قلبی وبا میل و رغبت از این موهبت استفاده بکنند . در این صورت است که دینداری از نوع چشیدن وتجربه کردن مثل یک ذائقه می شود وشیرین وتعالی بخش می شود.

البته به شرطی که ما از جایگاه خداوندی پایین بیاییم و در مقام خداوندی برای مردم اجبار ایجاد نکنیم.

بویژه آنکه غالبا هم آنچه ما دین می دانیم دین هم نیست بلکه تفسیر رسمی ما از دین است وجهالتها و اوهام و تحجر و قشریگری ما ورسوبات تاریخی ست که به نام دین واحکام دینی بر مردم تحمیل می کنیم و غل وزنجیرهایی است که به نام مذهب بر ذهن وجان وبدن مردم تحمیل می شود وحتی منطقۀ فراغ زندگی آنها را نیز محدود می کند وچه بسا حتی پا به حریم زندگی خصوصی مردم هم دراز می کنیم به نام تولیت دینی!چه بسا تفاسیری از دین را که از تفسیر ما صحیح تر وعاقلانه تر و معنوی تر واخلاقی تر است سرکوب می کنیم.

اگر عالمی ژرف اندیش با استدلال توضیح دهد که مثلا حقیقت ستر وعفاف در اسلام این است ونه آن، اگر متفکری دیگر نشان دهد که هدف اصلی انبیا عدالت واخلاق ومعنویت است آن را سرکوب می کنیم ولی مردم را اجازه نمی دهیم با ظواهری که خود دین می دانیم ذره ای اختلاف داشته باشند در نظر یا عمل.

این به گمان بنده دین نیست بلکه قوه قهر وریاست طلبی و منفعت جویی و جاه طلبی ودکان داری ودم ودستگاه وجهالتها وتعصبات و اوهام ماست که برمردم تحمیل می کنیم . پناه بر حق.

با بهترینها برای شما بزرگوار و آن ناقد عزیزمان
م-فراستخواه
اول مرداد91

علی یکشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:53

آقای دکتر از وقتی که گذاشتید بسیار سپاس ومثل همیشه آموختیم

زنده باشید دوست جستجوگر صادقی در پی معنا وحقیقت

محمد اقبال لاهوری گوید:
ساحل افتاده گفت : « گر چه بسی زیستم

هیچ نه معلوم شد آه که من کیستم .»

موج ز خود رفته ای، تیز خرامید و گفت :

« هستم اگر می روم گر نروم نیستم . »


و فریدون مشیری در پاسخش:
موج ز خود رفته رفت
ساحل افتاده ماند .
این، تن فرسوده را،
پای به دامن کشید؛
و آن سر آسوده را،
سوی افق ها کشاند .
ساحل تنها، به درد
در پی او ناله کرد:

" موج سبکبال من،
بی خبر از حال من،
پای تو در بند نیست !
بر سر دوشت، چو من،
کوه دماوند نیست !
« هستم اگر می روم » ! خوشتر ازین پند نیست .
بسته به زنجیر را لیک خوش آیند نیست . "

ناله خاموش او، در دلم آتش فکند
رفتن؟ ماندن؟ کدام؟ ای دل اندیشمند ؟
گفت : - "به پایان راه، هر دو به هم می رسند ! "
عمر گذر کرده را غرق تماشا شدم ،
سینه کشان همچو موج، راهی دریا شدم
هستم اگر میروم، گفتم و رفتم چو باد
تن، همه شوق و امید، جان همه آوا شدم
بس به فراز و نشیب، رفتم و باز آمدم،


زآن همه رفتن چه سود؟ خشت به دریا زدم !
شوق در آمد ز پای، پای درآمد به سنگ
و آن نفس گرم تاز، در خم و پیچ درنگ؛
اکنون، دیگر، دریغ، تن به قضا داده است !

موج ز خود رفته بود، ساحل افتاده است !

زنده باشید
م-ف
دوم مرداد91

خلیل سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 20:29 http://tarikhroze.blogsky.com


سلام،

با سپاس از شما. این متن راهنمای دیگری است برای دینداران و بی دینان!

1 - خوشبختانه بحکم ارتداد، مهدور الدم نشد. برخلاف اینجا.
2 - نوشته اید: ص 7- آخرین جمله.

" شاید برای جامعه ی کنونی ایران به سبب پس زمینه های اعتقادات شیعی ، این نوع نگاه تاریخی آسان یاب و موجه بنماید".

این سخن از واقعیت تاریخی اقتدار گرایی دینی دور است.

توجه تان می دهم به :

الف - بلایی که پیش از اسلام، توسط زرتشتیان مقتدر سر مزدک و مانی آمد.

ب - پس از اسلام، با کاهش قدرت خلفای عرب در مناطقی از ایران، و نبود یک حکومت دینی مقتدر، حرفتان اندکی درست است؛ توجه کنید به حکم ارتداد افرادی مانند بوعلی سینا.

اما از زمان صفویه – به عنوان اولین مقتدر شیعی - به این سو، دچار اشتباه تاریخی شده اید. ببخشید که این طور رک و پوست کنده می نویسم. خود بهتر می دانید که حکومت شیعی صفوی با کمک آیت اله هایی مانند کروکی، مجلسی و ... چه بلایی سر حتا متشرعان مذهبی آورد تا چه رسد به دیگران. بطوری که باعث بزرگترین مهاجرت تاریخی ایرانیان - تا آن تاریخ - به دیگر سرزمین ها شد مانند هند و عثمانی. تعداد مهاجران فرهیخته چنان بود که باعث دو مکتب ادبی عراقی و هندی در ادبیات ایران شد.

از آن زمان تا انقلاب اسلامی ، هر اندیشه تازه ای – کاری به درست و نادرست بودن ندارم – توسط حکومت با فتواهای آیت اله ها سرکوب شده است. توجه تان می دهم به سرکوب شیخیه و نیز سرکوب و کشتار وسیع بابیه. حتا امیرکبیر لشکری سی هزار نفری برای سرکوب بابیه به زنجان فرستاد.

پس از انقلاب اسلامی هم که اظهر و من الشمس است. به حکم آیت اله ها چند هزار جوان در سراسر کشور به گورستان فرستاده شدند. حتا بعضی از آنان حکم ارتداد و قتل فرزندان خود را صادر کردند مانند آیت اله محمدی گیلانی.

ملاحظه می شود که پس زمینه های شیعی هم مربوط به زمانی است که شیعه در قدرت نبوده است و موقعی که در قدرت بوده است نه تنها حکم به ارتداد بلکه حکم به مهدورالدم داده است. خدا پدر دادگاه مصر و آیت اله هایش را بیامرزد که ایشان را مهدورالدم نکرد.

سلام بر محقق منتقد گرامی
ضمن تشکر از ایرادتان گویا عبارت بنده برای حضرت عالی گویا نبوده است.
منظورم این است که نقدهای ابوزید درباره خلافت پس از پیامبر برای فرهنگ شیعی مسأله ساز نیست وما نتوانیم بفمهیم که چقدر سخت است کسی در فرهنگ سنی به نقد وبررسی مفهوم خلافت بپردازد. این موضوع با عقاید شیعی برخورد نمی کند.در نتیجه آسان یاب وموجه می نماید اما نظیر نقد وتحلیل ابوزید دربارۀ خلافت ، اگر بخواهد در خصوص مفهوم امامت صورت بگیرد مطمئنا با این تصلب وامتناع از نقد که درما وجود دارد چندین برابر آنجا مشکل برای یک متفکر ایجاد می شود.
م-ف

آتشک جمعه 6 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 18:16

سلام استاد گرامی،
یادش به خیر ایام نوجوانی که بیش از اینها حوصله و شور و شوق همه چیز را داشتم اولین بار در مجله کیان که آن را می بلعیدم و نمی فهمیدم مصاحبه ای از ابوزید خواندم و بعدها کتاب معنای متنش را خواندم. اما همانند تمامی غفلت های امروزه و هر روزه نمی دانستم که مرحوم شده است
یاد و خاطره اش به خیر

سلام بر دوست و همکار تحقیق و علم ورزی ، پیوسته در خود تأملی وانتقاد از خود وپویا وسرشار، پاره ای از آتش زندگی ، عشق، دانایی وروشنی
م-ف

امیر جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 00:47

امیدوارم اگه ذره ای تو وجودت انسانیت و شرف وجود داشته باشد به راه راست هدایت بشید . واقعا این همه عناد و دشمنی با دین جای بسی تعجب و شگفتی است . برای توجیه زندگی دنیوی حیوان صفتانه باب میل هوای نفس . ای کاش به جای تحقیق در مورد نقد و اشکال نظر و اعتقادی بیشتر به دنبال حقیقت واقعی جهان آفرینش می پرداختید افسوس بر دلهای بیمار !!!!!


برگ درختان زرد در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت کردگار

کاش به جای نقد آیات قرآن به توجه و تامل در آیت و نشانه هایی در اطراف خود می پرداختید تا بفهمید که همه این آیات و نشانه ها به قادر مطلق و آن وجودی که موجدیت هر چیز به واسطه وجود او تحقق یافته معطوف می شود ..


این ذهن های بیماری که این چنین نقادی های بی پایه و اساسی که بزرگان علم بار ها و بارها جواب یاوه گویی های آنان را داده اند مطرح می کنند .. کاش با نگاهی بدور از تعصب و کینه با کلام وحی برخود می کردند

در هر صورت اگر امثال شما طالب حق و حقیقت هستید پیشنهاد من به شما برای شروع مستند کتاب الهی است و باقی متون و جواب های این یاوه گویان بی خرد را اگر خواستید معرفی میکنم ... کتاب هزار تقلب دیگر نوشته مهدی چهل تنی هم می توانید رجوع کنید ..

دوست عزیزمحقق منتقدم جناب امیر با سلام واحترام ممنون از نقد آن بزرگوار و نیز سپاس از این همه آرزوها وامیدهای خوب تان برای اینجانب...شرف وانسانیت ودوری از تعصب وکینه و طلب حق وحقیقت بهترین هدایایی است که شما نازنین صمیمانه برای این کمترین آرزو کرده اید...آن کتاب را که اشاره کرده اید سعی می کنم اگر دسترسی داشتم بپپیدا بکنم وبخوانم وببینم چه نکاتی دارد...درود برشما

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد