مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

برای اهر و خواهرانش ؛ مصیبتی تازه و کلیشه های کهنۀ تکراری

سرشک دل چه کند با این شرایط بشری. آن هول وهراسی که سراسیمه تکان می داد، فرزندان مان را، زنان و مردان  مان را در این گوشۀ دیگر از سرزمین پرمصائب. آن دردها. آن استخوان های شکسته. آن نفَس های بریده. جگر گوشه هایی که دیگر در میان نیستند. وآن ها که هستند؛ با بدن های تکه پاره، عضوهای از دست داده. دار وندار اندکی که در یک لحظه نابود شد.  کودکان و سالخوردگان بی پناه . داغ های تازه  و  دور دیگری از مرارت ها. باز این چه شوربختی است که بر جان ما افتاد......

از همان عصری که خبر آمد، باردیگر کلیشه های مکرر آشنا در این دیار آغاز شد واین بار برای ورزقان، هریس و اهر و کورسوی آبادی های حیات و معیشت سختی در آن حومه که دور فلک غدار این را نیز از ما دریغ داشت.

اما مگر از این کلیشه های ملال آور چه بر می آید؟ هیچ. تا حالا چه کردیم که حالا گره از کار فروبستۀ خویش بگشاییم. آقایان که طبق معمول تسلیت می گویند، گروهی اعزام می کنند،  مبلغی موهبت می فرمایند و صدقه سری و تشریفات است که این بار نیز تکرار می شود.

ما خودمان نیز دست کمی از آقایان نداریم.  همه چیز ما مثل همه چیز مان است. در بهترین حالت تقلیل یافته ایم به عکس العمل های مستقیم آنی و  غریزی مانند ریختن اشکی و کشیدن آهی، انداختن پولی در صندوق، شرکت در گروه امداد، دادن وسیله ای، توزیع  کالایی، حمل پیکری و نجات مجروحی، رد وبدل پیام هایی در تلفن، و کلمات و تصاویری در اینترنت. و قدری که غوغا نشست، بیچاره اهر  می ماند در آنجا با هریس، با ورزقان و دیگر خواهران کوچک و بزرگ لت وپارشدۀ شان. می مانند تا حمل کنند بر شانه های نحیف شکستۀ خود ، درد مضاعفی را که بر آنان تازه شده است. تا باز نوبت کدام تکه از این سرزمین بلادیده برسد.

دنیای امروز، دنیای جوامع بزرگ است. دورۀ زندگی قبیله ای خیلی وقت است که به سر رسیده است. در آن گروهها و جوامع کوچک، حوائج مردم از طریق عکس العمل های عاطفی مستقیم برطرف می شد. اما اکنون از دست این واکنش های غریزی چندان بر نمی آید.

امروز در جوامع بزرگ موفق، عقل وعاطفه واخلاق در قالب قواعد رفتاری و هوشمندی سیستم های اجتماعی، نهادینه شده است. در واقع، به جای همبستگی ها و غمخوارگی های بیواسطۀ موردی وآنی و مشخص و عکس العملی در ابعاد کوچک آن دوره، امروز همین غمخوارگی به میانجیگری سیستم های هوشمند والگوها و قواعد اجتماعی، نهادینه شده است.

به طوری که انسان ها بدون این که چه بسا همدیگر را بشناسند و یا در جریان آنی مشکلات هم قرار بگیرند، به طور منظم به همدیگر برای زندگی خوب ورضایتبخش اجتماعی کمک می کنند. اتفاقا این خالصانه تر و کمتر آغشته به تظاهر وتکلف است واز همه مهمتر اینکه اثر بخش ودیرپا و به طور اساسی گره گشاست.

حتی اگر بخواهیم قدری مبالغه کنیم چه بسا عکس العمل عاطفی مشخص و آنی را نتوان اخلاق نیز نام نهاد. اخلاق بالغ اجتماعی وقتی است که رفتار بشر دوستانه ما متکی بر  میانجی های «خرَد عملی» است وتابعی از منطق زندگی اجتماعی است. این اخلاق امروز به شکل قول وقرار ها وقواعد وقراردادهای منظم وسیستماتیک، در جامعه بزرگ نهادینه می شود وگرنه با آن عکس العمل های مستقیم بی میانجی ساده در جوامع کوچک، دیگر نمی توانیم درد مشترک بشری ومرارت هایمان را درمان بکنیم.

اکنون نه شرایط ونه رمق برای بحث مفصل در این باب نیست اما تنها یک مثال می آورم. در جوامع موفق امروزی،  نهادهای محله ای و مدنی و سازمانهای غیر انتفاعی به صورت حقوقی وقانونی توسط دولت حمایت می شوند. آنها پلتفرم مناسب ومؤثری برای مشارکت داوطلبانه اجتماعی در امور مختلف فراهم می آورند. ولی ما نه تنها مدیریتی مبتنی بر شایستگی و سازمان های کارامد  و حرفه ای از جمله در برنامه ریزی  و مسکن وشهر سازی و آموزش و سلامت  ومانند آن را نداریم، با انواع ساز وکارهای ایدئولوژیک وسیاسی  وبوروکراتیک، مانع از آن نیز می شویم که بخش غیر دولتی  وخصوصا بخش مدنی و غیر انتفاعی توانمند و مبتکر وخلاقی در این سرزمین پابگیرد تا بتواند در همه مسائل واز جمله مصائبی از این دست، فکر ها وکارهایی اساسی بکند. مصائبی که اکنون در گوشۀ محروم دیگری از کشورمان تازه شده است ونه اولین است ونه آخرین. 

 فایل پی دی اف

متن مقدس وتنش هایش-4


در آمدی بر قرآن پژوهی انتقادی-4

 

ادامۀ تنشهای دورۀ میانی

 

متن تحریر یافته ویراستۀ سخنرانی مقصود فراستخواه در رمضان 1390 در «دفتر پژوهش‌های فرهنگی دکتر شریعتی»

 

بحث از قسمت سوم وارد تنشهای دوره میانی شد. مقدمه ای ذکر شد. اکنون توصیف مختصر چهار تنش در دوره میانی:

 

     1.تنش  دلالت

پرسش تنش زا این بود که قرآن چقدر در دلالت خویش مستقل است و چقدر برای فهم آن به ضمایم روایی نیاز است.

حدیث گرایی در میان عامه و  حجیت اخبار در شیعه از اینجا نشأت گرفته است و به صورتهای آشکار ونهان، بر کلّ معرفت دینی در اسلام استیلا یافته و سایه انداخته است. بدین ترتیب، حجم متون ونصوص مقدس از محدودۀ کلمات قرآن فراتر رفته وبیشتر شده است.

ابعاد این موضوع وقتی خود را نشان می دهد که توجه کنیم عبارات قرآنی نوعا کلی و قابل تفسیر بود و به همان میزان قابلیت انعطاف نسبی داشت. اما عبارات احادیث غالبا ناظر به مصادیق وجزئیات بودند. همین امر سبب شد که روایات مذهبی موجب افزایش خط وخطوط بیشتر برای جامعۀ دینی و تنگ تر شدن «منطقة الفراغ» زندگی مردم می شدند.

«منطقة الفراغ» آن قلمروی است که حتی معتقدان به مذهب نیز می گویند حکمی از شرع مستقیما در امور آن قلمرو در دست نیست. پس لابد جایی برای عقل وعرف و علم ورزی وفکر آزاد باز می شود. اما این منطقه نیز محدود می شد. محدثان برای خیلی از امور به حدیثی استناد می کردند. خصوصاً در شیعه اغلب فراوانی این احادیث متعلق به دورۀ محمد باقر و جعفر صادق و بعد از آن در سدۀ دوم  وسوم هجری است.

بویژه آن که از سدۀ چهارم، گفتمان فقه نیز به وجود آمد و با ساز وکار هایی که دست فقها بود، به قرآن و مخصوصا روایات استدلال می کردند و از این طریق، فتاوا و احکام فقهی تولید می شد. نمونه اش احکام فقهی حداکثری حجاب است که تحت تأثیر فرهنگ مذکر و مناسبات مردسالار شکل گرفتند و دایرۀ وقار وعفاف عرفی را حتی به پوشاندن موی سر و دست و ساعد و ساق پا گسترش دادند. به گونه ای که در دورۀ قبل از انقلاب، عالمی دینی در تراز مرتضی مطهری یک کتاب کامل با عنوان مسألۀ حجاب نوشت تا بلکه بتواند با رعایت همه احتیاطات معمول مذهبی استدلال بکند که نگاه به زنان فقط در حدّ کف دست و گردی صورت آنها تحت قیود وشروطی می تواند به لحاظ فقهی مجاز باشد و تازه این را نیز خیلی از بزرگان حوزه از او نپذیرفتند.

تولید این مقدار احکام شدید و غلیظ  اگر تقدس روایات سدۀ دوم در شیعه، و غلبه حدیث گرایی واشعریت در عالم اهل سنت نبود تنها با آیات قرآن امکان پذیر نمی شد چون آیات مربوط به پوشش زنان در قرآن خیلی کلی تر از این روایات هستند و در کنار تفسیرهای سنتی و رسمی ، قابلیت  انعطاف برای تفسیر های ملائم تر وعرفی تر را نیز دارند(اخیرا محققان و صاحبنظران دینی مانند امیر حسین ترکاشوند و محسن کدیور در زمینه حجاب شرعی و برای تعدیل این احکام حداکثری مباحث مفصل روایی وفقهی به عمل آورده اند و در سایتهای خود منتشر کرده اند).

گفتمان فقه به پشتگرمی قدرت و یا هویت سیاسی - مذهبی، اسباب کنترل حداکثری زندگی فردی واجتماعی مردم را به وجود آورد. فتوای شرعی برای همه امور زندگی مردم تولید می شد. پس هم فقها و هم بزرگان حدیث واخباری ها می کوشیدند تقدس روایات  وحتی وابستگی قرآن به آنها را حفظ بکنند و این تنش نخست متن قرآنی بود.

     2.تنش ظاهر وباطن

تنش ظاهر وباطن، دو طرف داشت. در یکسو گرایشهایی مانند ظاهریه بود.  رشد این گرایشها  سبب غلبۀ نص گرایی و قشری گری به نام متن مقدس در جهان اسلامی شد .

در سوی دیگر، گرایشهای مخالفی مانند اسماعیلیه شکل گرفت که با باطن گرایی دینی وتأویلات متن، انواع خواسته های فرقه ای و مسلکی را به نام باطن متن مقدس، رنگ تقدس می بخشیدند و جنبۀ رمزی واسرار آمیز به دین می دادند.

در واقع هر دوی ظاهریه و باطنیه، هرکدام به نوعی جریان متعارف وآسیب پذیر و شکنندۀ عقلانیت در جهان اسلامی را (که در تنش بعدی بیان می شود) هرچه بیشتر تضعیف کردند.

     3.تنش عقل ووحی

    تنش عقل ووحی در گروه های جدید ومعدودی از نخبگان مسلمان در آن دوره پیدا می شد که کم وبیش با آثار تمدن های پیشرو آن روزگار مانند یونان آشنایی معمولا با واسطه ای پیدا می کردند.

معتزله و سپس  فیلسوفان مسلمان، با این تنش معرفتی درگیر شدند که چرا عقل بشری  مستقل از متن دینی نتواند بابی به روی کشف واقع و نیل به حقیقت باشد و یا حسن وقبح امور را مستقل از شرع نفهمد. آنها تلاش می کردند برای معرفت عقلی وبشری خود، شأنیتی  دست وپا بکنند. در عین حال چه به دلایل اعتقادی خود وچه تحت فشارهای جامعۀ سنتی مذهبی وقدرت فقها و رجال دین، می کوشیدند از یکسو  عقلیات  را با الهیات  توجیه بکنند  و از سوی دیگر مفاد وبیان متن مقدس را نیز از طریق تفسیر های تازه با ادراک واستدلال عقلی سازگار سازند و آنچه را در تعارض با عقل می یافتند تأویل بکنند.

نمونۀ این راه حل های علاجیه برای برون شدن از تنگنای تنش عقل وشرع را در مکتب ابن رشد مبنی بر «حقیقت دوگانه» می بینیم که پیشنهاد می کرد از دو طریق مستقل وموازی یعنی هم عقل بشری وهم متن مقدس، به دنبال اضلاع مختلف حقیقت برویم. 

     4.تنش  شریعت ، طریقت و حقیقت

    صوفیان وعارفان نیز در لبه های تنش چهارم یعنی تنش «شریعت، طریقت وحقیقت» ایستاده بودند . آنها با جان ودل تقلا می کردند که بگویند حقیقت مهم تر از هرچیز دیگر است . عارف نمی توانست باب شهودات قلبی و تجربه های شخصی معنوی را به نام متن مقدس ببندد و به ظاهر کتاب وحدیث وشریعت بسنده بکند.

او احساس نیاز می کرد به معارفی که درونی تر،  شخصی تر و تازه تر باشد. حسّی تر، گرم تر و نرم تر باشد.  ذوقی تر ومتنوع تر وسیال تر باشد. البته عارفان نیز مانند فیلسوفان چه به دلیل ایمان و اعتقادات دینی خویش و مخاطبان علاقه مندشان، و چه تحت فشار مستقیم و غیر مستقیم سنتها ونهادها وقدرتهای شرعی، تا حد امکان می کوشیدند واردات قلبی و ذوقیات و کشف و شهود معنوی خود را با ظاهر متن وشریعت جمع بکنند و طبعا در مظانّ تعارض، دست به تأویلاتی می زدند.

عشق های عارفانۀ مولانا یا عشق متنعّمانه و حتی رندانۀ حافظ نمونه هایی از این  تنش بودند  که در برابر متن گرایی متکلمانه، مفتیانه، زاهدانه و محتسبانه پیدا شدند.

ادامه دارد.....

 

متن مقدس وتنش هایش-3

در آمدی بر قرآن پژوهی انتقادی-3

 

تنشهای دورۀ میانی

 

متن تحریر یافته ویراستۀ سخنرانی مقصود فراستخواه در رمضان 1390 در «دفتر پژوهش‌های فرهنگی دکتر شریعتی»

 

در دو قسمت قبلی از تنشهای دورۀ اولیۀ تاریخ اسلامی در قالب پنج تنش وشش متن بحث شد . اکنون نوبت به دوره میانی  می رسد.

 

تنش های دورۀ نخست که  پیش از این بیان شد، برای جامعه ای در مقیاس کوچک مکه ومدینه واطراف آن در جزیره العرب تا حد زیادی توسط  اولیای امور قابل کنترل بودند و تعادلی سنتی به وجود آمده بود. حوزۀ اسلامی در ابتدا  از جهان متحول زمانه نیز تقریبا  منزوی وآرام بود. مهاجران و انصار بودند و جدید الاسلام ها از اعراب.  نسل اول یعنی صحابه و نسل دوم یعنی تابعان  جوابگوی مسائل می شدند. حکومتی شکل گرفته بود. مدعیان  ومعارضان را سرکوب می کرد. مصحفی رسمی در اختیار بود. حتی نوشتن حدیث از پیامبر ممنوع شده بود که اختلاف ایجاد نکند . جامعۀ کوچک وبسته هنوز با ارتباطات  تازه ومسائل تازه درگیر نشده بود.

چنین بود تا اینکه عوامل مختلفی این تعادل سنتی را  رفته رفته با مشکل مواجه کرد؛ عواملی مانند گسترش حوزۀ اسلامی در بیرون جزیره العرب، فتح سرزمین های دیگر، مسلمان شدن دیگر ملل که با فرهنگ ها و افکار مختلف بشری آشناتر بودند، ارتباطات، آگاهی ها، تردیدها، پرسش ها، ترجمه ها و مباحثات ومابقی قضایا. تنشهای سده های میانی تاریخ اسلامی از اینجا نشأت گرفتند.

ابتدایی ترین مسأله ها از این واقعیت برخاست که متن قرآنی ناظر به خیلی از جزئیات نبود  واین، گرایش اولیای امور جامعۀ اسلامی را که می خواستند همه امور را به متن مقدس ارجاع بدهند وبه آن استدلال ورفع ورجوع بکنند با مشکل مواجه می ساخت. از سوی دیگر دلالتهای متن قرآنی نوعا حالت کلّی داشت ونمی شد قطعا فهمید که نظر قرآن درباب این یا آن امر خاص چیست. به این موضوع، «ظنی الدلاله بودن» قرآن می گویند. اینجا بود که پای احادیث پیامبر وصحابه به میان آمد. یعنی به دایرۀ متن مقدس در اسلام افزوده می شد. شیعیان نیز که گروه اقلیت بودند در کنار قرآن و علاوه بر روایات پیامبر، به  احادیث ائمه خود اهمیت می دادند و حجیت قائل می شدند.

بدین ترتیب دائره نصوص شرعی حتی در حد مصحف رسمی نماند. به شعاع دائره متن مقدس در تاریخ اسلامی افزوده می شد و این شعاع در شیعۀ امامیه طولانی تر هم شد. برحسب اعتقادات نهادینه شدۀ این مذهب، قول و فعل وتقریرات ائمه، مثل پیامبر و بلکه به مثابۀ مبنای دوم در کنار قرآن، دلیل قاطع شرعی است. بنابراین شکل گیری تاریخی نصوص و متون  مقدس از  23 سال دورۀ بعثت فراتر رفت و تا اوایل سدۀ چهارم ادامه پیداکرد و متعاقبا کتابهای حدیث پر حجمی به وجود آمدند.

مسألۀ حادّ بعدی ورود افکار وآثار یونان واسکندریه به حوزۀ تمدنی اسلام بود که متن مقدس و معارف وحیانی آن را با چالش های عقلی دست به گریبان ساخت. از سوی دیگر نسبت میان  نیازهای معنوی تر وذوقی تر وعرفانیات  با ظاهر شریعت در متن، بحث انگیز می شد . مجموعۀ این ها موجب پیدایش تنشهای تازه ای در سده های میانی تاریخ اسلامی شد که  در قالب چهار تنش بیان می کنم

 

ادامه دارد....

متن مقدس وتنش هایش-2


در آمدی بر قرآن پژوهی انتقادی-2


تنشهای دورۀ اولیۀ تاریخ اسلامی


متن تحریر یافته ویراستۀ سخنرانی مقصود  فراستخواه در رمضان 1390،

در «دفتر پژوهش‌های فرهنگی دکتر شریعتی»

 

در قسمت قبلی از «متن معنا» به «متن یک» تعبیر شد که همان «معانی وحی» بود و مرادات اصلی  مربوط به معرفت وحیانی پیامبر بود. متن یک متنی معنوی بود، قابل انعطاف واز نوع معنا بود. در آنجا  گفته شد که  متن مقدس در همین حد «وحی معنا» نماند و تا به این  جهان بشری سرازیر شد صورت های این جهانی تر پیداکرد که تشخص وتعین داشتند و و سرانجام در یک صورت نهادینه شدند، متن های دو تا شش از این رهگذر  به وجود آمدند که  تنش های خاص خود را داشتند:

 

1.تنش انتقال از معنا به لفظ

( متن دو: قرائت نبی)

 وحی معنا توسط پیامبر قرائت می شد. پیامبر هربار که به او وحی می شد وحسب شرایطوموقعیتهای مختلف،  آیات وسوره ها را قرائت می کرد. بذر تنش اول از همین جا افکنده شد.  آیا آنچه پیامبر می خواند، صورتی ملفوظ بود که او خود به مفاد ومعنای وحی می داد یا انتقال بیواسطۀ وحیی بود که آن وحی از پیش متعین  بود وبه صورت لفظ آماده شده بود و از بیرون وبالا به او  ارسال شد؟ بنا به شواهد زیادی، حداقل در زمان پیامبر،  مؤمنان حسب جهان بینی آن روزی شان نوعا چنین باور داشتند که اینها عین کلام ملفوظ الهی هستند که از بیرون به پیامبرالقا می شود و برزبانش جاری می شود واو خود هیچ است در این میان. البته مخالفانش چیزهای دیگری می گفتند که در خود آیات قرآنی بعضا به آنها اشاره شده است مانند اینکه آیات وسوره ها برگرفته از اساطیر گذشته است واملای دیگران است ومانند آن. اما مؤمنان همان باور رایج عمومی را داشتند.

بعدها بود که دست کم در قرون دوم وسوم  و در لابلای مباحث کلامی،  اقوال و آرایی پدید آمد که آنچه بر پیامبر وحی می شد از جنس معنا بود و او آنها را از طریق کلمات  خود  بر زبان می آورد. در واقع تا مسلمانان با دیگر ملل وفرهنگها ارتباط یافتند و افکار و آثاری وارد حوزۀ آنها شد وخصوصا با منظرهای عقلی وفلسفی آن دوران آشنایی یافتند ، نخبگانی می کوشیدند مقوله دینی وحی را توضیح این جهانی بدهند چون به هرحال در این جهان اتفاق افتاده بود. نتیجتا دیدگاه های نادر کلامی در سده های دوم وسوم به میان آمد مانند «معنا از وحی و لفظ از پیامبر» که اندکی پیش اشاره کردیم. در یکی دو قرن بعدی فیلسوفان مسلمانی مانند فارابی وابن سینا نیز، وحی را از طریق انواع  ومراتب عقول انسانی توضیح می دادند و اتصال این عقول به شعور وآگاهی در کل وجود. این دیدگاه ها در سطح فرهنگ مذهبی عامه نهادینه نشدند و گفتمان غالب ورسمی آن ها را نپذیرفت وفقط در حواشی کتابها وگزارش های تاریخی ماندند (فراستخواه،1376: 303-306). امروز نیز که  فلسفۀ سنتی اسلامی رسما پذیرفته شده است و در حوزه ها تدریس می شود آرای حکیمان مسلمان ما چنان توضیح داده می شود که با آن عقیدۀ سنتی عمومی تعارض پیدا نکند.

به هرحال نخستین تنش متن مقدس در تاریخ اسلامی، تنش میان «وحی معنا» با وحی ملفوظ بود یعنی با تلفظ پیامبر از وحی . تنش میان خود وحی و قرائت نبی از وحی. اما اقتدار کلام رسمی بر این تنش که ما آن را «تنش انتقال از معنا به لفظ»  می نامیم  فائق آمد و عقیدۀ غالب همان باور عمومی شد که پیامبر، عین متن مقدسی را خوانده است که در همان قالب الفاظ از خدا به او وحی می شده است. تنها در دورۀ معاصر است که بار دیگر این تنش از حاشیه فراموش شدۀ  مباحث کلامی به میانۀ مباحث عمومی آمده است که نمونه اش را در مباحث اخیر دو صاحبنظر مسلمان ایرانی یعنی عبدالکریم  سروش  و محمد مجتهد شبستری می بینیم. چون مباحث آنها در جراید وسایتها به قدر کافی منتشر شده ودر اختیار همه شماست ارجاع نمی دهم. در اینجا باید بگویم که سالها پیش از آنکه این مباحث دربگیرد ، اینجانب نیز کوششی به بضاعت ناچیز خود انجام داده بودم ودر مباحث منظم «جلسۀ هفتگی قرآن تبریز»در اواخر دهۀ 60 واوایل دهۀ 70 شمسی طرح کرده بودم که متن تحریر یافتۀ بخشی از آنها به صورت کتابچه هایی در همان زمان منتشر شد و بعدا در بخش سوم کتاب دین وجامعه نیز با عنوان کلام جدید دینی  چاپ شد( فراستخواه ، 1377: 329- 506).

اما  علاوه بر «تنش انتقال از معنا به لفظ»،  چند  تنش دیگر نیز از همان عصر پیامبر به وجود آمد که  به آنها اشاره می کنم.

2.تنش انتقال از قرائت پیامبر به قرائات میان مردم

 (متن سه: قرائات محفوظ)

متن های پراکندۀ  شفاهی واقتضایی که پیامبر در قالب آیات وسوره ها  می خواند ،  به محض استماع توسط پیروانش حفظ می شدند. از این طریق قرائت پیامبر وارد فضای اجتماعی می شد؛ در قرائتهای  حفظ شده توسط دیگرمؤمنان. این مرحله از متن را قرائات محفوظ می گوییم.   بدین ترتیب متن از شخص پیامبر جدا شد و در میان مردم  به صورت  متن هایی مقدس ومتبرک  زبان به زبان چرخید. این  دومین تنش متن مقدس در تاریخ اسلامی بود. متن متصل  که تنها متعلق به پیامبر بود وشخصی بود وتکرار ناپذیربود، به  شکل متن های  منفصلی درآمد که قابل تکرار  و تکثیر بودند و هستی اجتماعی  و جریان این جهانی داشتند. صحابه وتابعان یکی از دیگری می شنیدند و حفظ می کردند و این متنها را اینجا وآنجا می خواندند  وبه آن با دیگران احتجاج می کردند. آیات وسوره ها را قرائت می کردند هرکدام به گویشی، ودر حدی که توانسته بودند حفظ بکنند . متن مقدس، برای این گروه های اجتماعی، هویت و حجت وقدرت ومنزلت اجتماعی تولید می کرد وشگفتا خود نیز متقابلا در معرض این عوامل  اجتماعی قرار می گرفت. مخصوصا از فتح مکه و غلبۀ اسلام بر جزیره العرب، وقتی فرد متعلق به قبیله ای از قرآن سخن می گفت برمبنای همان قرائت محفوظ خود بود که با آن منزلت می یافت، محل مراجعه می شد، به قرائت او استناد  واحتجاج می شد.  از همین جا تنش های تازه ای به وجود آمد. بارزترین  نمود اجتماعی  این تنشها، اختلاف قرائات میان حافظان وقاریان وطوایف وقبایل بود که حتی از زمان حضور خود  پیامبر آغاز شد و ایشان به تسامح با آن رفتار می کردند(فراستخواه،1370).

3.تنش انتقال از متن های محفوظ به متن های مکتوب

(متن چهار: صُحُف)

متن در حد صرفاً شفاهی نماند وبه کتابت درآمد. قدر مسلم این است که در زمان پیامبر، کلمات قرآنی علاوه بر حفظ شدن ، توسط  آن دسته از مؤمنان معدودی که نوشتن بلد بودند در  ادواتی مانند چرم، چوب، استخوان واحیانا کاغذ،  مکتوب نیز می شدند . کاتبان  آن  را می نوشتند، از روی آن می خواندند و به آن استناد می جستند. این ابتدا در حد  پاره هایی دربرگیرندۀ آیات وسوره های پراکنده بود(صحف).  هرچه بود  آن هستی ِ اجتماعی متن  مقدس که  قرائات محفوظ داشتند، با مکتوب شدن، قوّت بیشتر پیدا می کرد . تا چیزی در حد گفتار شفاهی است تا حدی قابل انعطاف است ولی وقتی نوشته می شود، تشخص وتعین نهایی پیدا می کند.  نهادینه تر و سخت تر  می شود ودیگر آن انعطاف شفاهی را ندارد.  صحف مکتوب در دست مردمان به مثابۀ نصوص مقدس هرچه بیشتر مورد استناد و مایۀ منزلت و منشأ قدرت می شدند وبیش از پیش در معرض عوامل اجتماعی  واقع می شدند.  اختلاف بر سر این صحف نیز دشوار تر  ومسأله ساز تر بود. این نوع اختلاف نیز از زمان پیامبر سرباز کرد و ایشان همچنان در جزئیات کتابت وقرائت آنها و اختلاف ومشاجراتی که با استناد به آنها به وجود می آمد، به تسامح رفتار می کردند(فراستخواه،1370) 

4.تنش  تدوین های غیر رسمی کل متن مقدس

 ( متن پنج: مصاحف)

 با رحلت پیامبر ، نبوت پایان یافت. اما ایمان وهویت و انگیزش و تحرک  وآرزوها ومطالبات یک قوم مسلمان شده تازه داشت آغاز می شد.این بار متنهای مکتوبی  در میان مسلمانان وجود داشت  که  از نظر آنها حاوی مجموع الفاظ مقدسی بودند که در مدت رسالت بر پیامبر وحی شد. اینها حالت تألیف وگرداوری داشت وبه آن ها مصحف می گفتند. چند یک از صحابه،  مصحف هایی فراهم آورده بودند و با خود داشتند مانند ابی بن کعب، ابن مسعود، علی بن ابیطالب، معاذ، ابو موسی اشعری، حفصه زن پیامبر، زید بن ثابت، انس بن مالک. همچنین مصحف هایی در چند منطقه وجود داشت مانند شام وحجاز وعراق.

  در واقع پس از پیامبر، هریک از بزرگان صحابه ومناطق ، مصحف موجود در پیش خود را مجموعۀ راهنما  تلقی می کردند. به آن رجوع می کردند ، با استناد به آن نظر می دادند و دربارۀ امور احتجاج می کردند. به هرحال در این مرحله نیز مصحف برای افراد وجماعت منشأ نفوذ و منزلت و برای گفتارها ودعاوی منشأ مشروعیت می شد وخود نیز در معرض این عوامل قرار می گرفت. نوع استنادها و استدلال ها به متن تابعی از این عوامل بود. با وجود این  ما شاهد انعطاف ، تنوع و کثرتی هستیم. هیچیک از  این مصحفها، به عنوان متن مقدس رسمی واحد، جنبۀ حکومتی پیدا نکرده بودند. بلکه حاوی راهنمایی های مقدس الهی بودند و با مراجعه به هر یک از این مجموعه ها ، مسلمانان به قرآن استناد  واز آن کسب راهنمایی می کردند.

 اما یک تنش همچنان وجود داشت وآن اینکه تا چه حد این مجموعه ها کامل یا ناقص بودند و آیا  ترتیب قرار گرفتن آیات در هر سوره ونیز ترتیب سوره ها در این مصاحف تا چه اندازه به  دستور پیامبر وتا چه حد تابع اجتهاد وامکانات خود صحابه بود؟ این موضوع  در علوم قرآنی بویژه از حیث نقد تاریخی  محل بحث بوده است. هرچند  باز قول مشهور رسمی بر این  قرار گرفته  است که ترتیب قرآن،  بویژه ترتیب آیات در هرسوره  عینا به اشاره پیامبر  بوده است . در اصطلاح  علوم قرآنی به این، توقیفی بودن ترتیب سور وآیات می گویند که به عقیده رسمی تبدیل شده است (رامیار، 1362  : 211-297). هرچند باب  نقد و تحلیل به روی آن بازاست.

5.تنش  انتقال از تدوین های متعدد غیر رسمی  به تدوین واحد رسمی

 ( متن شش: مصحف عثمانی)

چنانکه در قسمت های قبل اشاره کردم، متن مقدس منشأ تولید نفوذ و منزلت و قدرت اجتماعی می شد و خود نیز در معرض این عوامل قرار می گرفت. به بیان دیگر موضوع فقط در این حد نماند که مجموعه های راهنما محل رجوع برای نیازهای درونی مسلمانان در زندگی فردی واجتماعی شان است. بلکه موضوع آغشته به مسألۀ قدرت ومنزلت وهویت وسایر عوامل این جهانی وتاریخی شد. از همین رو بزرگان صحابه که در رأس امور اجتماعی وتصمیم گیری  وحکومت قرار گرفته بودند  برای غلبه برتنش کثرت مصاحف در میان صحابه  ومناطق ، اصرار براین داشتند که یک متن مقدس زیر نظر قدرت مستقرخلافت،  تدوین  بشود تا آن را  به  کل جامعه ابلاغ بکنند وبه جای مصاحف متعدد، فقط این متن واحد رسمیت وتقدس پیدا بکند وچنین کردند.

بدین ترتیب  با فتوحاتی که می شد و با  گسترش  منطقه ای و فراقاره ای اقتدار خلافت، شاهد  پیدایش حوزۀ تمدنی اسلامی با محوریت یک دین نهادی شده هستیم که  متن مقدس به صورت یک مصحف واحد در مرکز آن قرار دارد . یعنی این متن، که دیگر آن وحی معنای سیال ومنعطف نیست بلکه قرائت و کتابت شده  است و سند رسمی شده است و تشخص پیدا کرده است وبه صورت یک مصحف درآمده است،  حقیقت تمام تلقی می شد و از طریق او، حضور امر مقدس در جامعه بازنمایی می شد . مصحف، منشأ گفتمان و قدرت ومرجعیت شد. چنین بود که دنیای اسلام ، متن محور ومتن بنیاد شد. همۀ ساحات انسانی مانند عقل وعرف به نوعی تحت الشعاع متن مقدس قرار گرفتند و می بایستی  که تابع آن  ومطابق با آن باشند.

ادامه دارد......

متن مقدس وتنش هایش-1

در آمدی بر

قرآن پژوهی انتقادی

 

 تحریر یافته و ویراستۀ

سخنرانی مقصود فراستخواه

 رمضان 1390

«دفتر پژوهش‌های فرهنگی

دکتر شریعتی»

 

متن مقدس در تمدن اسلامی، مرکزیت یافت. در مقایسه با تمدنهای «یونانی – غربی» وحتی تمدنهای شرق آسیا؛  تمدن «سامی- عربی و اسلامی»  در تکوین تاریخی خود، «متن- بنیاد» شد. آکنده از متن شد. این یکی از مهم ترین تفاوتهای اجتماعی- فرهنگی جوامعی است که به حوزۀ تمدنی اسلامی تعلق دارند. جوامع متعلق به  دیگر حوزه های تمدنی، در این حد وابسته به متن نیستند. متن دینی در مرکز ماجراهای فکری ما قرار گرفت.

بی سبب نبود که  نخستین دلیل آوریهای مذهبی در صدر تاریخ اسلامی، با عنوان «کلام» شکل گرفت. چون اولین جرّ وبحثها درباب چند وچون سخن گفتن خدا بود با بشر. از طریق کلمات و از طریق یک متن.  هر کس حکایتی به تصور از این  می کرد وشگفتا که حتی امروز نیز یکی از پرمناقشه ترین مسائل فکر دینی همین است.

اما مقتضیات این جهانی و شرایط بشری ما نیز پیوسته بر متن مقدس سایه انداخت. به بیان دیگر اگر متن مقدس در آسمانهای برین ودر عالمی دیگربود، چندان بحثی نبود. تمام مسأله ها وقتی آغاز می شود که از متنی سخن می گوییم در این  جهان و در تاریخ. از همین جاست که تنش های متن مقدس شروع می شود.

در تاریخ اسلامی، متنی به صورت مصحف شریف نهادینه شده است یعنی همین قرآنی که به مثابۀ اجماعی ترین واصلی ترین کتاب مرجع در دست مامسلمانان است. اما نه این  نهادینه شدن بدون تنش بود ونه بعداً این متن بدور از تنش و برکنار از تنش مانده است.  در بحث حاضر، تنشهای متن مقدس در تاریخ اسلامی را به سه دورۀ متمایز تقسیم بندی  می کنم:

نخست. تنشهای دورۀ اولیۀ تاریخ اسلامی

دوم. تنشهای دورۀ میانی تاریخ ما

سوم. تنشهای معاصر

 البته در هر دوره نیز انواع تنشها وجود داشت که آنها را هم دسته بندی می کنم. در دوره نخست  از پنج دسته تنش بحث می کنم. در دورۀ میانی چهار دسته تنش. در دورۀ معاصر نیز  سه  دسته تنش. مجموعا 12 تنش را از آغاز تا به امروز طبقه بندی کرده ام.

آنچه در اینجا می آورم خلاصه ای از مطالعه ای است که برحسب ماجراهای ذهنی خویش و درک ناچیزم از ریشه مسائل اجتماعی جامعه ایران ودنیای اسلام، انجام داده ام . تفصیلش از حوصلۀ بحث حاضر بیرون است. این خلاصه احتمالا بتواند برای محققان فهرستی از برنامه های پژوهشی در حوزۀ مطالعات قرآنی به دست بدهد والبته محملی نیز باشد برای نقد منتقدان و ایراد گیری از این مطالعه کنندۀ کم دانش وطرح ملاحظاتی که از آن به امید حق برای اندیشیدن بیشتر واحیانا کشف خطاها و  محدودیت ها ونارسایی ها و ضعف های گفتارم بهره خواهم  گرفت.

نخست. تنشهای دورۀ اولیۀ تاریخ اسلامی

اگر بخواهیم از اولین متن مقدسی  سخن بگوییم که با بعثت پیامبر رحمت موضوعیت یافت، این متن همان«معانی وحی» بود در واقع متنی معنوی بود. متن اول «وحی معنا» بود. پرسش اصلی در متن معنا این بود که  مرادات اصلی  خداوند متعال چه بود. معرفت وحیانی پیامبر در اصل چه معانی را دنبال می کرد ودر صدد چه بود.

برای مثال لفظ «الله» در فرهنگ موجود عرب آن دوره  وجود داشت ولی پیامبر به معرفتی فراتر از قوم و فرهنگ رایج  دربارۀ این «الله» رسیده بود ؛ خدایی متعال(برتر از بت هاو توصیفات رایج). همینطور پیامبر از طریق «وحی معنا» به  معرفتی تازه درباب زندگی پس از مرگ  ودر باب جاودانگی انسان  که جزو معتقدات ریشه دار بود، رسیده بود. همینطور دربارۀ حقیقت دینداری و خداپرستی و اخلاق اجتماعی و  مانند آن.

 پس اولین متن مقدس در تاریخ اسلام، این «وحی معنا»  بود. اما متن مقدس در همین حد «وحی معنا» نماند. متن مقدس تا به این  جهان بشری سرازیر شد، صورت های این جهانی تر پیداکرد. متن اول بسیار قابل انعطاف واز نوع معنا بود. اما به صورت متن دو و متن سه و همینطور متن های بعدی جریان یافت که تشخص و تعین داشتند ونهادینه شد. تنش ها در اثنای این جریان تاریخی و اینجهانی «وحی معنا» شکل گرفتند.

این مطالعه کننده کم دانش، در دورۀ اولیۀ تاریخ اسلامی  پنج  تنش را شناسایی کرده ام ودر اثنای آن از متن دو تا متن شش سخن گفته ام که در زیر تقدس متن اول یعنی «وحی معنا» تکوین یافته اند.

 

 

ادامه دارد......

اسیر برساخته های اوهام خود هستیم؛

روایتی از فیلم وحشت در آمیتی‌ویل


فیلم وحشت آمیتی‌ویل[1] ،  برگرفته از  رمان «وحشت در آمیتی‌ویل» نوشتۀ جی آنسون[2] در سال 1977 است.[i] دو سال بعد در 1979  از این موضوع،  فیلمی ساخته شد وبعد فیلمهای دیگر . فیلمی که در اینجا  تداعی آزادی  را از آن روایت می شود،  نسخۀ 2005 به کارگردانی آندره داگلاس [3] است.  

آمیتی‌ویل[4] محله ای  واقع در نیویورک است. فیلم براحتی می تواند ژانری از عقاید و اوهام ارتجاعی باشد اما می تواند نیز نشان بدهد که چگونه حسّ تسخیر شدگی توسط ارواح خبیث در اواخر قرن بیستم (1974)ودر امن ترین منطقه قلب تمدن جدید ، هنوز دست از انسان بر نمی دارد.

 مهم این است که ما متن فیلم را چگونه خواهیم خواند. مؤلف در میان نیست. مهم عمل خواندن  ماست؛ آنگاه که فیلم را می بینیم.  من روایت خودم را از داستان آمیتی ویل  در اینجا می آورم.  حادثۀ آمیتی ویل  دلالت می کند که چگونه انسان به اسارت برساخته های ذهن وضمیر خویش در می آید  و غرق در امواج  وهمناک تخیل آمیز  آشفتۀ آن   می شود.

  خانۀ 112 در کنار رودخانه زیبا قرار دارد وبسیار خوش منظر و غرق در  شکوهی کلاسیک است، بر سردرش «خانۀ آرزوها » نصب شده است.  اما در همانجا  فرزند ارشد خانواده رونالد دی فئو[5]  گویا بر اثر استعمال ماریجوانا به وضعیتی از اختلال ذهن وروان دچار می آید که با کشتن شش تن از اعضای خانواده، فجیع ترین قتل خانوادگی را مرتکب می شود. علت ودلیل قتل والدین و سپس خواهران و برادران توسط رونالد جونیور ، پیامی است که از ارواح شنیده می شود: بگیر آنها را، بکش آنها را[6].

 دو سال بعد جورج لوتس [7]بهمراه همسرتازه اش کتی[8]( زن جوانی که پس از مرگ شوهر قبلی خود متکفل سه فرزند بود) در اوج عشق ومغازله  وبا یک دنیا شور زندگی مشترک، به سبب وسوسه شدن به قیمت پایین خانۀ 112 آنجا را می خرند و با فرزندان،  اسباب کشی مسرورانه ای می کنند. همه چیز بر وفق مراد است.  اما حافظه ای از جنایت که در ذهن خویش داشتند، در پس زمینه ای از مشکلات بظاهر کوچک  زندگی روزمرۀ آنها با انواع وهم ها وخیالات بزرگ وبزرگ می شود، شاخ وبرگ می یابد و بر ذهنشان مستولی می شود. این نیز به نوعی همان اصل پارتویی است که می گوید چه بسا 80 درصد مشکلات عمده از 20 درصد جزئیات ظاهرا ناچیز پدید آمده باشد.

مشکلاتی که در بادی امر کوچک اند، می توانند شرایط مساعدی باشند که در آن،  توهم ترسناک ارواح به مدد انواع داستانها وشایعات بر ذهن اعضای بزرگ وکوچک خانواده غلبه بکند و به احساسها وخیالات ورفتارهایی منجر بشودکه خانۀ مجلل آرزوها را بر سرهمه  آنها ویران می سازد.

این مشکلات بظاهر جزئی، می تواند سوء تفاهمات میان جورج و فرزندان کتی باشد، می تواند دوپارگی عشق کتی در میان خاطرۀ شوهر قبلی وفرزندانش از یکسو و جورج از سوی دیگر باشد، تردیدهایی باشد که آهسته آهسته در رابطه ها  وتماسهای آنها و در عالم  «میان-ذهنی» آنهاها نفوذ می کند، نمونه این  بدگمانی ها را هم در جورج بزرگسال  و هم دختر کوچک کتی، چلسا[9] ؛ به یکسان ودر دو جهت خلاف  می بینیم.

 جورج در عاشقانه ترین لحظه هماغوشی با کتی نمی تواند گریبان ذهن خود را از کابوس های  وهمناک برهاند. دوست داشتنی ترین احساس او نسبت به زنش، با مواجهۀ شبانه روزی خود با اشباح برساختۀ ذهن خویش،  به بدترین حس ها تبدیل می شود. کتی هرچه خاطرۀ پرشور عشق ودوستی را برایش یاداوری می کند نمی تواند نتیجه بگیرد.

دختر کتی اکنون با  تجربه های سنگینی مانند  مرگ پدر ، آمدن یک مرد دیگر به جمع خانه  کلنجار می رود . ذهن کودکانه اش نمی تواند این تجربه ها را به صورت رضایتبخشی معنا بکند  ودر نتیجه تحت تأثیر حرفها و داستانها،  پی در پی صورت متجسدی از  جودی[10]  را می بیند ، دختر مقتول خانوادۀ قبلی که به او می گوید مادرش زنی خوب است اما جورج  مردی بد نیت است.

 روح تجسد یافته جودی که ذهن  چلسا  آن را برساخته است، از او می خواهد برای دیدار پدرش خود را از بالای بام ساختمان به رودخانه پرتاب بکند.  بد بینی های پارانوئیدی  جورج  به پسر کتی سبب می شود او را عامل بدبختی ها  تصور بکند  و تا حد شکنجه، مورد انواع خشونتها وتهدیدها قرار بدهد.

 کتی دست به دامن پدر روحانی کلیسا می شود ولی این پدر نیز  خود غرق دراین نوع توهمات است!  حتی عروسک موجود در دست دختر کتی  را همان عروسکی می بیند  که دختر کشته شدۀ خانواده قبلی ساکن در این ساختمان با خود داشت. مضطرب است چطور  این عروسک یک چشم  که  همراه با دختر قبلی دفن شد دوباره به خانه برگشته است!  نمایندۀ کلیسا در نبرد با  صُوَر معکوسی از پای در می آید که  برساخته های تاریخی خود کلیساست . صلیب،  وارونه می شود.  گویا عقلانیت جدید وعقاید مذهبی  به یکسان در نجات بشر از چنگال ذهنیتها واوهام مصیبت بار، عاجز می مانند.

کاری از دست فناوری جدید هم بر نمی آید.  تقلاهای کتی در توسل به انواع عکس برداریهای مغزی و معاینات پزشکی از جورج  نتیجه نمی دهد. پزشکان به روان پزشکان ارجاع می دهند  ولی  گره فروبستۀ این خانوادۀ بیچاره گشوده نمی شود.

ریشۀ مشکل در اعماق ذهن ماست،  جایی که نه اشعۀ ایکس به آن می رسد،  نه داروها مؤثر می افتد ، نه اندرزها و اذکار و  اوراد  می تواند کاری بکند ونه سایر فنون و دانشهای سطحی. این  طرز فکر ها و نگاه های ماست که باید دگرگون بشود.

با اینکه جورج در سطح  لقلقۀ زبانی می گوید که« خانه ها هیچکس را از بین نمی برند، این انسانهاست که همدیگر را می کشند »[11] ولی در عمق ذهن وضمیرش،  اسیر وگرفتار توهمات  و سوء ظن ها و بداندیشی های بیمارگونه است و در نتیجه او از همان انسان هایی می شود که می خواهند همدیگر را بکشند.

 تخیلات و برساخته های ذهن اعضای خانواده ( کوچک وبزرگ) به اشکال مختلف بر آنها مستولی می شود: به شکل بوهای متعقن، صداهای مرموز ، پارس کردن غیر معمول سگها،  باز و بسته شدن شدید در ها و پنجره ها ، سایه ها واشباح، روشن و خاموش شدن چراغها، تصاویری وحشتناک در آیینه،  و خوابها وکابوسهای شبانه.

جورج در منتهای بی خویشتنی که از آشفتگی ذهنش ناشی می شد به قتل زن وبچه هایش وسوسه می شود. داستان یک زندگی رؤیایی پس از 28 شبانه روز زجر ودردسر وترس ودلهره ومصیبت ، به غم انگیز ترین شکلی در حالی به پایان می رسد که  کتی (یعنی مقاوم ترین عضو خانه 112 در برابر اوهام )تقلا دارد فرزندان خود را از چنگ  اوهام مالخولیایی وخشونت آمیز جورج  برهاند؛ مرد بدبین بیرحمی که خود نیز یکی از قربانیان کابوس های ذهنی اش شده بود.

اشیا وامور (در طبیعت، در ودیوار وفضای زندگی، اعضای خانه، آدمها، آشنا وبیگانه،  تازه واردها، غریبه ها،  تماسها ورویدادها )  می توانند برای ما برحسب طرز نگاه ها وذهنیتهایمان،  معانی نشانه شناسی  متفاوتی داشته باشند؛  آرام در آنجا و دوستان ما،  یا با انواع تداعی ها و پیامهای آزار دهنده ودلالتهای ناراحت کننده، مشکل ساز وحتی جنایت بار. «ما هیچ، ما نگاه»[ii].


فایل پی دی اف

 



[1] The Amityville Horror

[2] Jay Anson

[3] Andrew Douglas

[4] Amityville

[5] "DeFeo"

[6] KATCH EM, KILL EM

[7] "George Lutz"

[8] Kathy

[9] Chelsea

[10] Jodie

[11] Houses don't kill people. People kill people.



[i]  رُمان  در سال 1390 با ترجمۀ محمدرضا ملکی در ایران از سوی نشر قطره منتشر شد.

 

[ii]  عنوان کتابی از مجموعه شعر هشت کتاب  سهراب سپهری