مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

«آموزش وپرورش» و ساخته شدن شهروند/ انتظار جامعه از مدارس


 

گفتگوی مهدی فخرزاده با مقصود فراستخواه

 

چشم انداز شماره 77

دوماهنامه اسفند 91 وفروردین 92

صفحه 24 تا 26

 

 

انتظار جامعه از مدرسه چیست؟ از این منظر که انتظار دارد خروجی مدرسه چه آموزش هایی دیده باشد؟

اگر مراد از جامعه، شهروندان آگاه است به گمانم  آنها از مدرسه انتظار دارند  فرزندان را  آمادۀ زیستن در دنیایی جدید ومتحول بکند. خانواده هایی که پدر ومادر هایشان «با فکر» اند و متوجه دگرگونی های این جهان اند،  وقتی دست دختران وپسران خود را می گیرند وبه مدرسه می سپارند حداقل انتظاری که دارند به تصور ناچیز اینجانب چهار چیز است :

نخست، فرزندانشان  در مدرسه تحصیلات علمی پایه و اطلاعات و  معلومات به دست بیاورند و هوش فکری ( IQ ) و خرد تحلیلی و تفکر انتقادی شان پرورش پیدا بکند.

دوم، خلاقیت، مهارتهای دستی وهنر وزیباشناسی آنها شکوفا بشود.

سوم، هوش عاطفی( EQ) وکمال وادب  و استدلال اخلاقی آنهاست.

چهارم، هوش اجتماعی، مهارتهای زندگی و فرهنگ شهروندی شان به طور متوازن شکوفا بشود، بتوانند با دیگران بهتر ارتباط برقرار بکنند، اجتماعی بشوند، عقاید وسبک های مختلف زندگی را  تحمل بکنند و مانند آن.

 همه این انتظارات را شاید در یک عبارت بتوان خلاصه کرد: رشد همه جانبۀ موزون وپایدار. پرسش شما خیلی مهم ومعنادار است. می فرمایید انتظار جامعه از مدرسه چیست. چیزی که امروزه در ایران کمتر به آن توجه می شود، اتفاقا همین جامعه ومردم است. گویا همه چیز به خواست دولت و گروه های حاکم  منوط می شود وخواست وانتظارات شهروندان، خانواده ها  وگروه های اجتماعی به طور شایسته در نظر گرفته نمی شود.

محتوای آموزش وپرورش باید توسط  عقلای مستقل جامعه،  متخصصین وحرفه ای ها ،  معلمان ، محققان وکارشناسان آزاد ومنتقد سمت وسو داده بشود. جامعۀ مدنی و اجتماعات محلی باید در خط مشی گذاری امر مهمی مانند  آموزش وپرورش واقعاً دخیل  واثر گذار باشند. اجازه بدهید مثالی عرض بکنم آیا تاکنون پیمایشی ملی توسط سازمانهای پژوهشی مستقل وملی در همه استانهای دور ونزدیک کشور انجام گرفته است که از معلمان ومدیران و اولیای خانه ومدرسه ودانش آموزان با تکنیکهای صحیح نمونه گیری وروشهای متقن علمی ، نظردقیق شان درباب عملکرد آموزش وپرورش پرسیده بشود، وضع موجود و مطلوب وشکافها بررسی بشود ، نتایج در سطح عمومی انتشار یابد و  دولت از آن در بازنگری سیاستها وبرنامه های خود  بهره گیری بکند؟

مدرسه ، مسؤولیت انتقال میراث فرهنگی ما به نسلهای آتی را برعهده دارد؛ میراثی با  همۀ تنوعات آن و  نه اینکه روایتی خاص و دولتی از فرهنگ بر فرزندان مان تحمیل بشود.  مدرسه مسؤول آماده ساختن فرزندان برای  فهم تغییرات ، آمادگی برای دگرگونیهاو  سازگاری فعال با تحولات و همراهی آگاهانه و خلاق با  آنهاست.

از مدرسه انتظار می رود که به فرزندان کمک بکند تا لذت پرسیدن و تحلیل و اکتشاف  وزیباشناسی  را تجربه بکنند ، یاد بگیرند که چگونه بیاموزند ،   توانایی  طرح مسأله و حل مسأله به دست بیاورند ، قدرت تخیل و طراحی و ساخت  وبه کار گیری پیدا بکنند ،  تفکر انتقادی  و خود- تأملّی در  آنها شکوفا بشود، ، با مهارتهای زندگی و با کیفیت زندگی آشنا بشوند، برقراری ارتباط با دیگران  و کارکردن با آنها را بیاموزند.  حس بشردوستی، صلح، برابری، عدالتخواهی، احترام به دیگری، رعایت حقوق وآزادی های دیگران، عدم خشونت و دلبستگی به محیط زیست در آنها شعله ور بشود، یادبگیرند که با هم وبه رغم بسیاری تفاوتها  زندگی بکنند و گفت وگو وتوافق  وهمزیستی بکنند.

دروس و ساختار مدرسه چه میزان از این انتظار را می تواند برآورده کند؟

متأسفانه این انتظار به نحو مطلوب برآورده نمی شود. به تعبیر آلتوسر وقتی  آموزش وپرورش در قبضه  دولت وخود دولت در انحصار گروه های خاصی قرار می گیرد به ابزار ایدئولوژیک تبدیل می شود.  برنامه درسی، کتاب درسی ، معلم، مشاور، مدیر  و فوق برنامه ها به  خدمت یک  ایدئولوژی دولتی در می آیند. تنوع ، پرسش افکنی ،خلاقیت ، استقلال فکری ، آزاد اندیشی ، باز اندیشی ،  پویایی ، تغییر و عطش دانایی رنگ می بازد.

متأسفانه غالب برنامه ها و فوق برنامه ها از دانش آموزان در مهم ترین مراحل رشد شخصیت آنها ، عملا رفتارهای تصنعی و ظاهر سازانه وحفظیات سطحی طوطی وار   می خواهند. به شکل ها وقالبها بیش از  محتواها  ودرونمایه ها  اهمیت داده می شود. آموزش وپرورش ما حافظه گرا ، سطحی نگر  وابزارانگار شده است.

نه تنها در  کتب درسی و برنامه های رسما اعلام شدۀ آموزش وپرورش انواع ضعفها وایرادها را می بینیم بلکه ابعاد مسأله از این هم پیچیده تر است. در مطالعات برنامه درسی از مفهومی به عنوان «برنامه درسی پنهان» بحث می شود که در هیچ سندی یا کتابی به آن تصریح نمی شود ولی از طریق اعمال ورویه ها و روابط والقائات  و  عقاید و نمادها وتبلیغات بر مدارس حاکم می شود.

اکنون بر مدارس ما برنامه درسی پنهانی از روالها و مقررات و قواعد رسمی غلبه دارد که  به دانش آموزان تصویری منفی از آنها می دهد. مثلا به آنها تلقین می کند که باید از بیرون کنترل بشوند و قادر به خود تنظیمی درونزا نیستند. این امر  عزت نفس اخلاقی  ومعنوی آنها را تضعیف می کند.  برنامه درسی پنهان حاکم بر آموزش وپرورش، روح پرسشگری وماجرا های ذهنی و پویش های طبیعی درونی فرزندان مان  را خاموش می سازد و شفافیت رفتار را از آنان سلب می کنند.

جهان با شتاب شگفت انگیزی در تحول است. دگرگونی های متن جامعه ما نیز اندک نیست. به هرحال بچه ها در خانه ها و  گروه های دوستی با رسانه های جدید سر وکار پیدا می کنند، آفاق تازه ای پیش روی چشمان آنها گشوده می شود. اطلاعات وارتباطات آنها مرتب در حال گسترش است. اگر    مکانهای رسمی آموزشی ما نتوانند با این تحولات همراهی بکنند به موزه های آموزشی بدل می شوند. مراجعۀ یکنواخت و موظف به این موزه ها برای بخش قابل توجهی از دانش آموزانی که کم وبیش در معرض  تحولات جهان وجامعه  قرار دارند ، ملال آور و خسته کننده شده است.

همه اینها نتیجه اش آن شده است که مدارس نتوانند آنطور که  باید وشاید انتظارات چهارگانه اوایل صحبت مان را  برآورده بکنند. مخصوصا در امر اجتماعی کردن فرزندان، آموزش وپرورش ضعفهای بسیار جدی دارد. علتش  وزارت محوری به جای مدرسه محوری  است . علتش دولت سالاری و ایدئولوژیک شدن آموزش وپرورش است که مانع ابتکارات درونزا در مدارس و با مشارکت  معلمان و دانش آموزان و خانواده ها واجتماعات محلی می شود وگرنه اینان مطمئنا  شایستگی وتوانایی آن را دارند که آموزش وپرورش ما را متحول  وکارامد بکنند و کیفیت واثر بخشی مورد انتظار در آن به وجود بیاورند و شهروندان آگاه وتوانا ومسؤولی برای فردای ایران تربیت بکنند.

 امروزه چه نهادهایی در جامعه ایران امر شهروند سازی را هدایت می کنند؟

شهروند(Citizen) به معنای ساکن شهر یا اهل شهر (Inhabitant ) نیست بلکه اساسی ترین بار معنایی در شهروند آن است که در امور عمومی شهر، دخالت و مشارکت دارد. مفهوم مخالف شهروند، رعیت(Serf ) است.

در گفتارهای رسمی ما ، کلمه شهروند به صورت  ریاکارانه  تکرار می شد. غالب برنامه ها و رویه ها و طرز برخورد با مسائل، رعیت انگارانه است . شهروند سازی به رسانه های آزاد ومستقل غیر دولتی، به نهادهای مدنی، به فضای عمومی ، به اجتماعات محلی درونزا  ودر بحث ما به «مدارس»مبتکر نیاز دارد.

 

چه کاستی هایی در این زمینه وجود دارد و چه راه حل هایی به نظر می رسد؟

از رعیت تا شهروند، فاصلۀ کوچکی نیست . این در حقیقت  انتقال از یک طرز تفکر و سرمشق  به یک طرز تفکر و  سرمشق دیگر است. ساخته شدن شهروند در غرب  مرهون عوامل بسیار بود .  دگرگونی الگوها ونظامهای  آموزشی از مهم ترین این عوامل به شمار می رود. مدارس جدید در جوامع توسعه یافته،  نسل جدید را بر مبنای فکر انسان باوری و  خرد انتقادی  ودموکراسی وحقوق بشر به بار آوردند.

 برای اینکه مدارس ما نیز فرزندان مان را شهروندانی آگاه وتوانا ومسؤول به بار بیاورند، چنانکه در پاسخ به سؤال قبلی تان عرض کردم، لازم است به جای آموزش وپرورش وزارت محور ، آموزش وپرورش مدرسه محور و معلم محور و دانش آموز گرا داشته باشیم. تعامل آزاد وخلاق میان  معلم ودانش آموز در کلاس جریان پیدا بکند و خانواده ها در ادارۀ محتوایی مدرسه (ونه فقط تأمین منابع مالی!) نقش مؤثر پیدا بکنند و از ظرفیتهای نهادهای مدنی واجتماعات محلی و متفکران ومنتقدان مستقل اجتماعی استفاده بشود و معلم ومدرسه اختیارات کافی داشته باشند وابتکار عمل با آنها باشد. برای این کار ما به مشارکت واقعی خانواده ها و اجتماعات محلی ومعلمان وانجمنهای صنفی وعلمی نیاز داریم.

باید غائبین دنیای تعلیم و تربیت را به مرکز ماجرا دعوت بکنیم. باید حاشیه ها را به متن تصمیم گیریها فرابخوانیم. دولت در همه جای دنیا ، حامی  مؤثر آموزش وپرورش عمومی است ، اما این کار را با مشارکت واقعی و مؤثر نهادهای مدنی و غیر دولتی  واجتماعات محله ای انجام می دهد. کار دولت ، ظرفیت سازی و جلب مشارکت و حمایت است.

این خلل و فرجی که در نتیجۀ این سبک و سیاق آموزش و پرورش در جامعه و نسل‌های جدید ایجاد می‌شود، چه ارتباطی با آسیب‌های اجتماعی دارد؟

آسیب های اجتماعی همچون اعتیاد و بزهکاری، ریشه در آنومی اجتماعی دارد. درونی شدن هنجارهای اجتماعی در نسل های جدید است که  آنها را دربرابر آسیب ها مصون می سازد. سؤال این است که درونی شدن هنجارها  چگونه صورت می پذیرد؟ پاسخ روشن است: با اجتماعی شدن. پرسش بعدی این است که این اجتماعی شدن از چه طریقی روی می دهد. جوابش معلوم است: خانواده ومدرسه از جملۀ مهم ترین وتعیین کننده ترین نهادهایی هستند که انتظار می رود کودکان ونوجوانان در آنها وبا آنها، اجتماعی بشوند. حالا اگر آموزش وپرورش  نتواند  این مسؤولیت خود را در اجتماعی شدن نسل های جدید به طور مطلوب انجام بدهد ، فرزندان جامعه از پرورش مصونیت های درونی  لازم دربرابر  آسیب های اجتماعی محروم خواهند ماند وبه عبارت دیگر آسیب پذیر خواهند شد. اجازه بدهید قدری بیشتر توضیح بدهم.

آموزش وپرورش  ما به عللی که در لابلای عرایضم  گفتم وبراثر ضعفهای ساختاری وسیاستی وبرنامه ای وعملکردی اش،  از تحولات  جدید زمانه پس افتاده است. هنجارهایی را بر فرزندان اعمال می کند که متعلق به دنیای امروز نیست.  هم در هدف گذاری های آموزش وپرورش دولت سالار و ایدئولوژیک ما و هم در روش هایش، ایرادهای اساسی وجود دارد. نتیجه اش این می شود که نتواند با  دگرگونی های محیط جهان و تحولات متن جامعۀ ایرانی همراهی بکند. پیامد نهایی، این است که تعلیم وتربیت رسمی در آموزش وپرورش، فرمال و خشک و تصنعی وظاهرگرایانه و سطحی نگر می شود ودر ذهن وجان بچه ها چندان نفوذ پایدار نمی کند. این منشأ ضعف هنجاری بچه ها می شود.

از سوی دیگر بخشی از بچه ها معمولا وقتی از متن زندگی طبیعی خانوادگی و از پویایی های گروه های دوستی و از دنیای اطلاعات و  ارتباطات امروزی به مدرسه می روند، محیط مدرسه را متفاوت با دنیای واقعی بیرون می بینند ، کتابهای درسی و محتویات و شیوه های  رسمی،  چیزهایی را می خواهد برآنها اعمال بکند که با منطق درونی جهان زیست شان مغایرت دارد. این سبب تعارضی میان هنجارهای رسمی آموزش وپرورش با هنجارهای جاری در خانواده و گروه های دوستی و فضاهای اطلاعات وارتباطات می شود.

بدین ترتیب فرزندان ما در آموزش وپرورش با دو مشکل  جدی دست به گریبان هستند: ضعف هنجاری وتعارض هنجاری. واین یعنی آنومی اجتماعی. وقتی هنجارهای اجتماعی در ذهن وضمیر ورفتار نسل های جدید ضعیف می شوند یا دچار تعارض می شوند، آسیب ها افزایش پیدا می کنند. چرا؟ چون عواملی که در این گفتگو کم وبیش به آن اشاره کردیم، مانع از این می شود مدرسه  به طور اثر بخش ومطلوبی از عهدۀ  اجتماعی کردن فرزندان بربیاید. حاصل این همه، آسیب پذیری کودکان ونوجوانان در برابر انحرافات اجتماعی مانند اعتیاد و بزهکاری است. در حالی که آنها استعدادهای بالقوۀ کافی برای مصونیت دربرابر این آسیب ها داراهستند. درواقع این ضعف نهادهای ماست که نمی توانند ظرفیتهای سرشار درونی آنها را به درستی پرورش بدهند و آنها را در مقابل انحرافات ، توانمند و شکوفا سازند.

فایل پی دی اف

نظرات 4 + ارسال نظر
محمود عبایی سه‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 22:43

با سلام و درود همیشگی به استاد ارجمند حناب فراستخواه عزیز

مثل همیشه گفتاری سنجیده و متکی به شناخت عمیق به موضوع بحث ( اموزش و پرورش و ساخته شدن شهروند ) را طرح فرموده اید . تحلیل های شما همیشه آموزنده و راهگشا است . به درستی نشان داده اید که دستگاه تعلیم و تربیت رسمی ما به نیازها و انتظارات معقول جامعه خود وقعی نمی نهد . در این مورد نیز مشتری مداری عامدانه مورد غفلت قرار گرفته است . ظاهرا ماموریت اصلی این دستگاه صرفا تولید یک ایدئولوژی برای توجیه وضع موجود است . پرورش هوش نظری و هیجانی و بعد اجتماعی و انتقال فرهنگ و تربیت منش و توانایی زیستن و بسط دانش و روح حقیقت جویی در نظام رسمی آموزش و پرورش به رویایی دست نیافتنی شباهت بیشتری دارد . حتی این دستگاه از توانایی زبان آموزی نیز عاجز است . بچه های ما در مدرسه زبان انگلیسی که هیچ یک زبان شسته رفته فارسی را هم به خوبی یاد نمیگیرند . به خاطر دارم که دانشمند فقید مرحوم خانم دکتر پریرخ دادستان در دهه 70 یک تحقیق پیمایشی طولی را ظرف 5 سال با گروهی از پژوهشگران زبده به عمل اورند و چندین شاخص مهم رشد قوای ذهنی را در دانش اموزان دبستانی شهر تهران اندازه گیری کردند . جناب دکتر نتیجه اسف بار و غیر قابل انتشار تشخیص داده شد . از جمله معلوم شد که رشد عقلی و ظرفیت نگه داری ذهنی دانش اموزان تهرانی بعد از سه سال اموزش رسمی ( سال اول ابتدایی تا سوم ) از سن عقلی 6/4 سال به 4/4 تقلیل میابد . یعنی اگر دبستانها را تعطیل کنیم و بچه بروند در خانه و پارک و خیابان به بازی و تفریح بپردازند لااقل به طور طبیعی سن عقلی انها افزایش می یابد . این دستگاه حتی از باز تولید ایدئولوژی قصد شده سیاست گزاران خود هم عاجز است ......
به هر حال استفاده کردیم و با اجازه شما این مقاله را برای دانشجویان دوره کارشناسی ارشد برنامه ریزی درسی به عنوان متن مکمل درس توصیه مینمایم اطمینان دارم افق های روشنی در پیشا روی ذهن انان می گشاید . همچنان در تولید و نشر اگاهی پیروز و ثمر بخش باشید

همکار ارجمند جناب دکتر عبایی با سلام نکات مهمی آورده اید بسیار درخور تأمل هستند . مشکل زبان آموزی وسایر کاستی ها در خصوص رشد ذهنی فرزندان و یافته های روان شاد خانم دکتر پریرخ دادستان.....
سپاس بسیار از این افزوده های با ارزش
با تقدیم احترام
م-ف

رضا تاران شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:47 http://rezataran.ir/

با سلام وادب
معمولا از دیدگاههای مفید شما استفاده میکنم
در کنار دیدگاهههی شما در زمینه انتظر مدرسه باید توجه داشت که مهمترین امتیاز برای یک فرد استقلال فکری و شخصیتی است که انسانها را بسمت آزادگی سیر میدهد مدارس در ایران افرادی وابسته و غیر مستقل تربیت میکنند . و افراد غیر مستقل از زندگی نه تنها لذت نمیبرند که معمولا در رنج هستند.

سلام بر محقق ارجمند
ممنون از طرح بحث بسیار مهم تان
نیازمند نقدها ونظرهای تان همی همچنان
م-ف

خلیل شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 18:41 http://tarikhroze.blogsky.com

سلام،

مهاجرت های بسیار نیز یکی دیگر از پیامدهای چنین سیستمی است. با سپاس از شما

سلام بر محقق ارجمند
ممنون از افزوده باارزش دانش تان
وبهترینها
م-ف

غلامرضا پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1395 ساعت 19:53

سلام بر تمام محققان ارجمند. از نوشته های ارزشمندتان استفاده بردیم. تربیت نیروی انسانی همیشه از سخت ترین کارهای بشر بوده است. بهترین شعارها را می توان مطرح کرد، اما تبدیل آن به برنامه و سرانجام دریافت محصول نهایی و خروجی مورد انتظار بسیار سخت و گاهی ناممکن است. ما اگر ایدئولوژی قابل دفاعی داشته باشیم، چه اشکالی دارد که همان را با تمام ادله و مستندات به فرزندانمان القا کنیم؟ در عین حال، در نقد سایر ایدئولوژی ها بکوشیم؟ ایدئولوژی اسلامی، فقط خواسته حاکمیتی نیست، بلکه خواست اکثریت جامعه نیز هست. زیرا تهدیب نفسانی و حاکمیت فضایل اخلاقی تنها از طریق ایدئولوژی قابل دفاع اسلامی ممکن است و تنها راه سعادت همین است، هر چند در مقام اجرا با ضعف های زیادی مواجه هستیم.

سلام بر شما دوست محقق منتقد وممنون از بیان دیدگاه ها...بله بسیاری از خانواده های مؤمن انتظار دارند فرزندان شان تعلیم وتربیت صحیح اسلامی پیدا بکنند آن هم از راه صجیح وبا شیوه های صحیح وآزادمنشانه ....واین غیر از ایدئولوژی یکجانبه و انحصاری حاکمیت سیاسی است
با احترام

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد