مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مکان جدید آگاهی اجتماعی در ایران


 

 

سلسله یادداشتهای کوتاه مقصود فراستخواه در مجله آسمان (1)

شماره پنجاه 22 تیر92 ص 46

 

 

1.مسأله

جامعۀ معاصر ایران طی دهه ها در پای طرح های مختلفی پیچ وتاب خورده است. مثل طرح تجدد، طرح آزادی وحقوق بشر، طرح عدالت وبرابری، طرح ساختن ملت- دولت، طرح پیشرفت و توسعه، طرح عقلانیت، طرح دموکراسی، طرح علم آموزی وعلم ورزی جدید، طرح اخلاق ومعنویت و دیگر طرح های تحول خواهی. اما گویا یک طرح است که طرح ِ طرح هاست. به نظر می رسد که طرح ِ طرح های ما، طرح آگاهی است.

مراد از آگاهی در اینجا آن آگاهی اول شخص فاعلی است که انسان می خواهد برپای خویش نسبت به خود وبه جهان به دست بیاورد؛چه جهان طبیعی و چه جهان اجتماعی. برای تغییر این جهان، برای ارتقای شرایط بشری در این جهان وبرای تقلیل مرارتهای مان نیز، راهی جز این آگاهی خود بنیاد انسانی سراغ گرفته نمی شود. این ماییم یعنی این انسان ایرانی است که باید «دلیری دانستن» پیدا بکند، کوله بار آگاهی بردوش بگیرد، رنج آگاهی بکشد و طرح آگاهی فاعلی خویش را بر سپهر زندگی ایرانی بیفکند. در این روشنی آگاهی است که احساس می شود دنیایی پیش می رود وما در می مانیم. با این آگاهی است که مردمان به حقوق خویش واقف می شوند، علت امور عالم وآدم را پی جویی می کنند واینکه چگونه با فقر، با بیماری، با اسارت با بی عدالتی ونابرابری وبا انحطاط رو به رو بشوند و راه تولید ثروت و شادی و توزیع رفاه اجتماعی به قدر امکان از کدام سوست و نیکبختی بشر و شکوفایی هستی انسانی به رغم همه محدودیتهای او در چیست؟

2.پایۀ نظری بحث

مفهوم مرکزی آگاهی به این معنا آن است که زندگی بشر از بیرون عیان وبیان نمی شود و از بیرون به سامان نمی شود. کانون توجه در این معنا، طرح آگاهی درونزای آدمی است و تقلای دانایی از درون ساحت انسانی. دراینجا فرض پایه دگرگون می شود. فرض بر این قرار می گیرد که ذهن «برون بنیاد» دیگر کفاف نمی دهد و ذهن «خود بنیاد» است که با چالاکی و پرسش افکنی، و با نقد و سنجشگری به میان می آید. این در حقیقت خروج گروه هایی انسانی و اجتماعی از صغارت تاریخی است و بلوغ بشری است.

نظریه پردازان و محققانی از این به مثابۀ جهش بزرگ در سطح بدنی، ذهنی و اجتماعی انسان بحث کرده اند. مورگان این جهش تاریخی را با تئوری تحول نوظهور[1]  توضیح داده است. تحول در ساختار وعملکرد نیمکره های مغز مردمان (Clayton,2004: 13-17 )[i].

جولیان جینز، روان شناسی آمریکایی (از هاروارد، مک گیل و ییل) این موضوع را گذر تاریخی از ذهن دو مکانی[2] دانسته است. ذهن دو مکانی آن گاه که درصدد فهمی ومعرفتی برای تأمین نیازهای درونی و حل مسائل حیات است، چنان می انگارد که فحوا ها ومعناها از بیرون به او می رسد، کسی از بیرون به او دربارۀ امور سخن می گوید، راهنمایی می کند ودستور می دهد. تندیس های کشف شده، خدایان و«پادشاه-خداوندان» را در حال سخن گفتن به انسان نشان می دهند. دهان آنها باز است ودستشان را به اشاره دراز کرده اند. کارکردهای شناختی ذهن دو مکانی، به صورت شنیدن، دیدار و دریافت پیام است. صداهایی که به گوش انسان های مستعد می رسد اقتدار تمام دارد؛ از پیرامون واطراف(جنگل، بیابان و...) واز دور دستها. نیمکرۀ راست مغز بسیار فعال بود. تجربه های عمیق شنیداری وگاه بصری در خواب وبیداری در این منطقه از مغز اتفاق می افتاد و آن گاه در  نیمکره کمتر فعال چپ بازتاب می یافت واز این طریق بیان می شد(جینز، ترجمه1389: 85-100)[ii].

از نظر جینز، تحول های بزرگ دورانی در اجتماع وروابط ومناسبات والگوی زیست و در تولید وتغذیه بشر روی می دهد و تحولاتی در بافت وکار مغز انسان وشبکه عصبی او براثر تطابق با این تغییرات محیط به وجود می آید. نیمکرۀ چپ مغز فعال تر می شود. جغرافیای معرفت عوض می شود. ذهن، درون بنیاد می شود. عملکردش چنان می شود که خود می گوید وخود می شنود. در این حالت، ذهنهای انسانی بربنیادخود وبا هم پی جویی می کنند. داده هایی را گرد می آورند، برمی رسند و می پردازند. نقد و گفتگو وتحلیل وآزمون می کنندیا به نیروی درونزای خیال و انتزاع ومفهوم سازی متوسل می شوند و ظرفیتهای بیانی و کنش کلامی که از بنیاد خود می تراوند وهرچه هست چنان می بینند که برپای خویش ایستاده اند. مکان یگانۀ آگاهی همین ذهن های مردمان است و مسأله ای که هست بودن و تنهایی بشر در این عالم کرانه ناپیداست بی هیچ سایه بان. صورتهای مثالی به نفع صورتهای عقلی کاهش می یابند. جینز به تفصیل بحث کرده است و برای این کار به سراغ دانش شناختی، علوم مغز، عصب شناسی ونیز تحلیل محتوای متون، آثار وشواهد تاریخی رفته است.

3.نمونه های تاریخی

پرآوازه ترین«کهن الگو»[3] از انفجار این نوع آگاهی «انسانپایه»، یونان دورۀ پیشاسقراطی(تالس وفیثاغورث و...) است. طرحی که البته بنای آن بر عقلانیت خود تنظیم بشری بود و برآمدن و بالیدن آن تا ارسطو ادامه یافت، این شاهدی از  جهش مورد بحث در حوزۀ مدیترانه و جغرافیای غربی است. عصر کنفوسیوس حکیم نمونۀ آسیایی از این نوع جهش بود. اگر غرب مدرن پشتگرم به جهش دورۀ پیشاسقراطی است، الگوی موفقیتهای چینی، نقش و اثر از پس زمینۀ کنفوسیوسی با خود دارد.

هند این تحول تاریخی را در گذر از وداها به اوپانیشادها ونیز با ظهورتعالیم بودایی طی کرد. وداها بیشتر به زبان خدایان بودند؛ سرود خدایان ونیایش ها ودستورهای قربانی وشعائر. اما اوپانیشادها یا ودانتا (به معنای پایان وداها )، در سده های سوم تا ششم پیش از میلاد، زبانی انسانی تر وفلسفی تر داشتند با عطف به درونمایه های شعائر.  در همۀ گوشه وکنار این سیاره، لزوما چنین جهش های بشری به تمام نرسید، با تأخیر روی داد و با انواع محدودیتهای زمینه ای، اجتماعی و فرهنگی.

4.نتیجه

طرح ِ طرح های تحول خواهی، طرح آگاهی اول شخص فاعلی است وبنای آن بر خردورزی انتقادی است. مسائل کنونی سرزمین ایران وافق فردای ما در فضای این نوع آگاهی پی جویی وصورت بندی می شود. گروه های جدید اجتماعی آن گاه که صبح می کنند و چون به ادارۀ زندگی فردی واجتماعی خویش می اندیشند و نگاه شان به عالم وآدم و ارزشها ونهادها همه در طرحی نو از آگاهی است و متفاوت از آگاهی سنتی است. این طرح تازه از آگاهی خصوصا با صورت بندی ایدئولوژیک از درک سنتی آگاهی در بعد از انقلاب تفاوت پارادایمی عظیمی دارد.

وقتی دریاچه ای، از طبیعت این سرزمین حذف می شود، وقتی به مدیریت روابط بین الملل و ریشۀ تحریم ها اندیشیده می شود یا به تدبیر اقتصاد وتولید ثروت و یا به فرهنگ و سبک زندگی فکر می شود، همه در طرحی نو از آگاهی است، چه در تاکسی واتوبوس و مراکز خرید و حیات کوچه وبازار شهر. چه در میهمانی ها ومحافل وچه در سپهر عمومی و سطوح فکری ومحیط های نخبه ای.  فضای آگاهی جدید نه آگاهی سنتی است ونه بمراتب  قالب بندی ایدئولوژیک سه چهار دهۀ اخیر از آگاهی سنتی.

مکان آگاهی نوپدید در ایران، درون ِ ذهن ها ومیان ذهنهای شهروندان است. تمایل آن به پرسش افکنی و نقد و سنجشگری است. مغزها وشبکه های عصبی به همراه شبکه های ارتباطی واجتماعی در تبدل اند. این یک تغییر جدی است؛ چه در سطح بیولوژیک بدنها و کاسۀ سر ها وچه در سطح اکولوژیک جامعه. جغرافیای معرفت انسان ایرانی دگرگون می شود. ذهن درون بنیاد، سودای استقلال دارد؛ در نقد وآزمون و در ظرفیتهای بیانی آزاد ومتنوعی برپای خویش. می شود از مصادیق عینی تر آن بیشتر بحث کرد.


فایل پی دی اف



[1] Emergent Evolution

[2]bicameral mind

[3] archetype



[i]   Clayton, Philip ( 2004 )Mind and Emergence; From Quantum to Consciousness. Oxford University Press. http://www.scribd.com/doc/55424974/Clayton-Mind-and-Emergence-From-Quantum-to-Consciousness-Oxford-2004.

[ii] جینز، جولیان(ترجمه1389)خاستنگاه آگاهی؛ در فروپاشی ذهن دو جایگاهی(کتابهای یک تا سوم). ترجمه خسرو پارسا ودیگران. تهران: آگاه.

 

نظرات 4 + ارسال نظر
م_اسدی چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 20:46

آگاهی آن کاتالیست کیمیایی ، و برداری که شایسته است امتداد راه باشد هر چند که ره ناهموار است و گاه پر پیچ وخم

درود بر شما...آگاهی بیشتر از کاتالیست نیز هست...آگاهی چراغی است و جهت نمایی است و انرژِ بزرگ بشر برای زیست بهتر است

معین پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:02 https://plus.google.com/u/0/116243714058559624419/posts

سلام و صبح به خیر

از مرحوم حسین عظیمی شنیدم که گفت :آگاهی سر آغاز فرزانگی است. اما آیا آگاهی ابتدای یک فرایند است و یا انتهای آن؟ شاید هم این طرحِ طرح ها نتیجه فرایندِ طرح های گوناگون پیشین باشد.

غرض عرض ارادت بود

سلام بر دوست محقق وهمکار ارجمند ..بله لابد سیر از داده به اطلاعات آن گاه دانش ونهایتا خردوفرزانگی مد نظرشان بود که البته در مقالات اخیر مرحله ای پس از فرزانگی نیز هست وآن سکوت ژرف است. اما در خصوص ادامه طرح بحث حضرت عالی تصور می کنم ابتدا وانتهایی نیست شبکه ای در هم تنیده است... ممنون از طرح مسأله وافزوده های تان/م-ف

حسین جمعه 1 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 16:34

سلام،
این انسان ایرانی است که باید «دلیری دانستن» پیدا بکند، کوله بار آگاهی بردوش بگیرد، رنج آگاهی بکشد و طرح آگاهی فاعلی خویش را بر سپهر زندگی ایرانی بیفکند. در این روشنی آگاهی است که احساس می شود دنیایی پیش می رود وما در می مانیم. با این آگاهی است که مردمان به حقوق خویش واقف می شوند،...چه قدر متین و جذاب و مبنایی است. اما گره ذهنی برای من در این مورد یا به عباتی در ادامه این سخن یه راستی درست این می باشد که چگونه مردمی می توانند به این آگاهی دست یابد. به عباتی اگر به جای "باید" در این بررسی به شدن و "می شود" فکر نمود، چگونه ی شود این یادداشت را ادامه داد؟

سلام وممنون دوست منتقد عزیزم بله طرح بحث مهمی است با هم بیندیشیم عزیز

خلیل چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 19:57 http://tarikhroze3.blogsky.com

سلام،

و اما این گفتگوهای زبانی در مکان های گوناگون معمولن با یک جمله به پایان می رسند :

" ...نمی دانیم، هر چه خدا بخواهد! "

سلام البته ما بشر محدودیتهایی داریم ولی باید مرتب بر آگاهی وعمل خود بیفزاییم خلاصه هراتفاقی بیفتد موکول به آگاهی وعمل ماست

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد