مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

دیالکتیک خاموش فضاها در شهر



منتشر شده در مجله  آسمان، 2/6/92 ،شماره پنجاه وشش،ص32

1.فرض اصلی

فضا، بُعدی از زندگی آدمی است. آفریدن فضا، داشتن فضا و توسعۀ فضا برای زیستن، حق بشر است. فضای شهر از اَعمال وتجربه های انسانی به وجود می آید یا دقیق تر آن است که بگوییم اعمال وتجربه ها اصولا فضامندند. فضا امری متناقض نماست. هم هژمونیک است و ساز وکاری است برای صورت بندی سلطه، تفوق و سود. وهم امکان های آگاهی، ارتباط و عمل رهایی بخش را برای گروه های اجتماعی وشهروندان فراهم می آورد.

2.مبنای نظری

در یادداشت پنجم، از جستارگشایی های بدیع «لوفور» در مطالعات فضا بحث شد. وی دو سویه از فضای شهر را از هم متمایز ساخت: یک. فضاهای سیطره[1]، دو. فضاهای اقتضایی[2]. سویۀ نخست فضا در واقع، وجه سیستمی و ساختاری و رسمی آن است اما سویۀ دوم، ظرفیتهای پنهان ضمنی در فضاست که مردم آن را در متن زندگی خود کشف وخلق می کنند. این ظرفیتها در فضا، حسب مقتضیات ونیازها و  پویایی های شهروندان وگروه های اجتماعی  از طریق اعمال وارتباطات آنها پدید می آیند.[i]

لوفور فضا را پدیدارشناسی کرد وبا نگاهی انسان شناختی به حیات شهر وبه فضامندی، بحث از حق شهر در انداخت. در سال 1968 اثر  او با نام «حق شهر» منتشر شد. دیوید هاروی(متولد1935)استاد مردم شناسی وجغرافیا در دانشگاه شهر نیویورک، بررسی های انتقادی فضا و از جمله همین حق شهر را بسط داد.[ii] .

برمبنای آرای این دو متفکر منتقد، فضا خصیصه ای ارتباطی دارد و با اینکه معمولا در بادی امر برای کنترل مردمان صورت بندی می شود اما خواه ناخواه ودیر یا زود  به تصرف مردم در می آید و بخشی از  زیست جهان مردم می شود. از دل همان فضاهایی که برای تسلط بر مردم و یا بهره کشی از آنها برپا می شوند، با نفوذ تدریجی تجربه ها و آگاهی ها و اعمال زندگی مردمان، آهسته آهسته وبه صورت خاموش و ضمنی، روزنه ها و رخنه هایی حاصل می شود. شکافها و فضاهایی نوپدید به وجود می آید و به انسانها امکان هایی فراهم می آورد تا خود باشند نه آنطور که لزوما سیستم های رسمی و ایدئولوژی های مسلط می خواهند.

این است سیر جدالی فضاهای غیر رسمی با فضاهای رسمی که در تاریخ می خزد. میلی در جهت رهایی بر فضای اجتماعی زندگی بشر  نقش بسته است که از عمیق ترین نیازهای انسانی نشأت می گیرد وبا  آگاهی وعمل آنها متحقق می شود.

3. مورد جامعۀ ایران 

صورت بندی فضاهای رسمی و تکوین فضا های غیر رسمی از دل آن، در تاریخ معاصر ایران نیز  جریان داشت، اما به طور غیر خطی و حتی از خلال وگسستها وبازگشتها. در زیر چهار مرحله از این جریان برای نمونه ذکر می شود:

یک. منافع طرف هایی تازه در نظام قاجار ایجاب کرد که  اقداماتی از سوی کسانی مانند عباس میرزا ، قائم مقام ها و امیرکبیر صورت بگیرد، تأسیسات و مکانهای تازۀ اداری و آموزشی و رسانه ای مثل تلگراف و نشریات به وجود آمد و از دل این صورت بندی های تازه ، فضاهایی نیز برای گروه های جدید شهری در انجمنها، اصناف ، محافل منورالفکری و مطبوعات به وجود آمد.  جنبش مشروطه در این فضاهای اقتضایی رشد کرد و به ثمر رسید.

دو. همین نظام مشروطه بعداً خود به صورت فضای رسمی بی خاصیت درآمد. تا اینکه علایق و مقتضیات طرفهای تازه ای در حکومت پهلوی به پروژۀ مدرنیزاسیون وبرنامه های توسعه انجامید. بار دیگر فضاهای جدید شهری، دانشگاهی، اجتماعی و فرهنگی شکل گرفت. پشت این فضاها، گرایش هایی در دربار و دولت وگروه های حاکم وحواشی آنها بودند. اما در همین فضای مدرنیزاسیون بود که افق هایی برای تحول خواهی، آزادیخواهی و عدالتخواهی در متن جامعه گشوده شد و به انقلاب بهمن 1357 انجامید. این انقلاب البته به صورت خاصی سوق یافت و نهادینه شد.

سه. آنگاه از دهه دوم جمهوری اسلامی ودر واکنش به مشکلات ناشی از جنگ و افراط کاری ها و سیاستهای نادرست، طرفهایی مقتضیات و منافع را در آن دیدند که تجدید نظرهایی واقع بینانه تر صورت بگیرد. از این طریق فضاهایی برای دختران( از درس خواندن تا دوچرخه سواری)، فضاهایی برای شهروندان در فرهنگسراها و در سطح شهر و در استفاده از ویدئو و مطبوعات ومانند آن فراهم آمد. جنبش اصلاح طلبی از دل این فضاها برپاشد. اما به گسست انجامید.

چهار. از رهگذر رشد فضاهای رسمی اشاره شده در فوق به رغم همه بازگشتها وگسستها،  میل به زندگی در مردم  باردیگر جنبیدن گرفت و دیالکتیک خاموش فضاهای رسمی وغیر رسمی، همی همچنان پیش رفت. فضاها را در شهر و پیرامون خود ببینید: « اتوبانها، پاساژها، مجتمعات خدماتی، ورزشگاه ها، نمایشگاه ها، تفرجگاه ها، مدارس و دانشگاه ها، مکانهای تولید، مبادله، مصرف و ارتباط، فضاهای اقتصادی و اجتماعی وفرهنگی، پوشش های مخابراتی و فضاهای رسانه ای ومطبوعات و مابقی آنها». پس پشت بیشتر آنها چیست؟ جز مناسبات قدرت وثروت و رانت و ایدئولوژی های غالب که هدف اصلی شان تسلط بر انسانها، تصاحب منابع و کنترل ذهنها وجانها وبدنهاست. اما همین فضاهاست که ناخواسته و ذره ذره امکان هایی به دست شهروندان می دهند. مردم از لابلای همین فضاها، اینجا وآنجا، فرصتهایی کم وبیش به چنگ می آورند برای  تجربه کردن، آگاه شدن، هویت یافتن، اظهار وجود، کنشگری و سیاست های زیستن، و عیان ساختن وبیان ساختن خویش.

فضای غالب معمولا در تصاحب قدرت وثروت وایدئولوژی های مسلط است. هرچند از طریق این فضاها، احتمالات دستیابی بخشی از جامعه نیز به رفاه، به نظم، به دانش وتکنولوژی، به سرگرمی و به کالاها و خدمات دیگر فراهم می شود اما هدف اصلی آن است که  به زندگی شهروندان قید بزنند، مرزبندی وفاصله گذاری بکنند. این فضاهای غالب،  مردمان را می گیرد. اثری القایی دارد. افسون می کند. به آداب واطوار در می آورد. عاداتی ایجاد می کند. الگوی مصرف وحتی الگوی اندیشیدن می دهد ویا تابوهایی درست می کند. ساکنان در شهر می دانند موضوع کنترل هایی اند که از آنها درباره اش نظری نمی خواهند.  فضاهای شهر، جایی است که قرار نیست در آن هر حرف را به زبان بیاوری، نباید هر طور که دلت بخواهد لباس بپوشی یا ارتباط برقرار بکنی. رسانه به رغم تمام قابلیتهای فنی وجهانی اش، فضایی است فقط برای بعضی حرفها و بعضی تصاویر و بعضی اطلاعات. نه هر حرف وهر اطلاعات. فضاها همچنان سلسله مراتبی و هرمی هستند، متمرکزند، متقارن اند، مرزبندی شده و طبقه بندی شده اند و قس علی هذا.

اما از نشت تدریجی تجربه ها واعمال ضمنی و ارتباط ها وآگاهی های شهروندان در درون همین فضاهای رسمی، ظرفیتهایی نوپدید به ظهور می رسد که امکان هویت یابی های تازه وتجربه های تازه  برای مردم فراهم می شود. در این فضاهای ضمنی و اقتضایی است که الگوهای نو از اندیشیدن و رفتار، سبک زندگی متنوع برای گروه های اجتماعی، وامیال و آرزوها و مطالبات فروخورده کم وبیش می جنبد و  سر بر می آورد.

از همین رهگذر،  سپهری فکری واجتماعی و فرهنگی برای جامعه  گشوده شد که دیوید هاروی  از آن با عنوان «فضای امید» بحث کرده است[iii]. جنبش انتخاباتی دعوت به اعتدال و تدبیر و عقلانیت،  نمونۀ ایرانی این فضای امید است.


 

اکنون نوبت دولت است که دوستی خود را با این پویش درونزای  اجتماعی به اثبات برساند؛ این بار اما نه با سخنرانی ها وشعارها و مناظرات انتخاباتی، بلکه با ابزار های کارامد نهادی و مدیریتی و با حکمرانی خوب.


پی دی اف.......



[1] dominated space

[2] appropriated spaces



[i] Lefebvre, H. (1991) The production of space. Oxford, Basil Blackwell.

این کتاب در 2007 تجدید چاپ و در ایران نیز ترجمه شده است:  لوفور،هانری(ترجمه1389) تولید فضا.  محمود عبدالله زاده ، علی میرآخورلی. تهران: مرکز مطالعات و برنامه‌ریزی شهر تهران.

[ii] Harvey, David(2008)The Right to the City. New Left Review 53 sept/oct 2008: 23-40.

[iii] Harvey, D. (2000), Spaces of hope. Edinburgh.

 

آگاهی سیّال در شهر از منظر مطالعات فضا



یادداشت پنج از ستون «آگاهی وجامعه»

مجله آسمان، 27 مرداد 92، ش55

بیان مسأله

اتفاق مهم آن است که در آگاهی اجتماعی می افتد. طرح طرح ها در ایران ، طرح آگاهی جدید فاعلی است. بحث دربارۀ سرشت این آگاهی از یادداشت اول آغاز شد. یادداشت دوم به مقتضیات آگاهی در جامعۀ بزرگ (متفاوت با جامعه به معنای سنتی) اختصاص یافت. یادداشت سوم از جِرم یک جامعه در مقایسه با جرم دولت سخن گفت و از نیروی آگاهی های نوپدید در جامعه. موضوع یادداشت چهارم، ریزقدرت منتشر در شهر و در آگاهی شهری بود. در یادداشت حاضر آگاهی اجتماعی جدید از منظر فضای شهری پیجویی می شود، با این فرض که زیست ما آکنده از فضاست.

پایۀ نظری

مسأله بیش از آن است که  گفته شود ما در فضا زندگی می کنیم. بلکه باید گفت ما فضامند می زِیِیم. فضامند می اندیشیم. فضامندی[1] جزو خصائص هستی وادراک ماست. آگاهی اجتماعی نیز  بواسطۀ فضا ودر فضا شکل می گیرد. فضای شهر است که مشحون از آگاهی می شود. آگاهی سیالی درفضا جریان پیدا می کند؛ مثل ذرات هوا و مثل ذرات نور.

فضای شهر تنها امری هندسی دارای ابعاد فیزیکی و حاوی اشکال واشیا نیست. فضا، امری ادراکی است، امری ارتباطی واجتماعی است. هنجاری است و عاطفی است. برآمده از نحوۀ زیست و مناسبات و اعمال انسانی است و  این امکان را فراهم می آورد که ما به تجربه های خویش معنا بدهیم.

سنّت توضیح امور از طریق فضا را هانری لوفور(1901-1991) جامعه شناس فرانسوی بسط داد. وی دربارۀ فضای شهری، ریتم زندگی روزمره در آن وبه طور کلی دربارۀ فضامندی حیات اجتماعی آرائی به دست داد[i]. لوفور تیپولوژی ای سه تایی از فضا ارائه کرد[ii]. سه نوع فضا هست.

فضای یک

نوع اول فضا همان است که به طور معمولی ومتعارف از آن سخن می رود وبیشتر به ابعاد فیزیکی موضوع دلالت می کند؛ خیابانهایی که باید رفت، جاهایی که باید رسید. آنچه ساختمانها را، مکانهای کار وتفریح وزندگی ما را و مسافتها و فاصله ها را دربرمی گیرد. در آن  خدماتی  می دهیم یا می گیریم، دیده می شویم، کنترل می شویم، تعامل می کنیم و مابقی قضایا.  این معنا از فضای شهر تداعی کنندۀ تماس ها وحس های معمولی ماست. حصّه ای از فضا که با تصرفات بشری، از طبیعت و از کائنات بریده می شود ودوخته می شود وما را فرامی گیرد. خیلی وقتها طبیعت را نیز زخمی می کند.

فضای دو

نوع دوم فضا، فضایی است که از طریق گفتمانهای مختلف، بازنمایی[2] می شود. مثلا برای برنامه ریزان شهری، فضا و اماکن وارتباطات، معنایی فنی و تخصصی دارد. برای سیاسیّون، شهر وخیابانها و دیوارها و مکانهای حزبی و تریبونها، فضاهایی برای ارادۀ معطوف به قدرت  ورقابت بر سر قدرت است وتابع قواعدی است. برای دانشگاهیان، پردیس و آکادمیا فضای هنجاری خاصی هست. همینطور است که در بیمارستان، نمادهای سکوت نصب می کنند. در پادگانها نرده می کشند. در فرودگاه، تابلوی عکسبرداری ممنوع می زنند. در پاساژها ویترین می آرایند، موسیقی می نوازند وبازار گرم می کنند و...

از همین عداد، مهم تر از همه فضاهایی در شهر هست که با صورت بندی های مختلف ثروت وقدرت برساخته می شوند و گرانبارند از گفتارهای ایدئولوژیک متناظر با این صورت بندی ها.  مناسبات سیطره وسرمایه، فضاهایی را به قصد بیشینه سازی سود خود، به قصد کنترل و به قصد تأثیر دلخواه بر روی ما، برای مان ترتیب می دهند ولبه های انتهایی این شبکۀ فضایی ِ صورت بندی شده، به انواع فروشگاه ها و ادارات وسازمانها ونهادها وسیستم ها می رسد.

بدین ترتیب فضاهای بازاری و رسانه ای، فضاهای دفتر و دیوانی، فضاهای انضباطی، آموزشی وقضایی به وجود می آید و با توسل به اقسام ایدئولوژی ها برما سایه انداز می شود. فضاهای مداخلات و  تنظیمات ومقررات شهری شکل می گیرد و خود را بر زندگی انسانها چنان تحمیل می کند که آنها نمی دانند کی و چطور وچرا در این فضاها پرتاب شدند و چگونه این فضاها بازتولید شد وبرآنها استیلا یافت.

فضای سه

اما نوع سوم فضا، آن فضای غیر رسمی وبسیط است که مشحون از  تجربه های زیستۀ عمومی شهروندان است و از پرکتیس ها واعمال زندگی روزمرۀ آنان نشأت می گیرد وفضای ایماژها و احساس ها  وانگیزش ها ومعانی و تخیلات وتداعی ها وآگاهی های پنهان شهروندی است.

 ما همه با معنای نخست فیزیکی فضا آشناییم و برحسب گفتمانها و ایدئولوژی ها نیز مشمول ومحصور  فضاهای خاصی به معنای دوم آن می شویم. اما سطح  اخیر و سوم از فضا، سطح مهمی از فضاست. فضای تجربه های خاموش، ولی مداوم و ژرف و نافذِ روزمرۀ ماست. این معنا از فضا در یک گفتمان خاص علمی و فنی و ایدئولوژیک نمی گنجد، منبسط است، سیال است، خاصیتی اثیری دارد. حاوی کلیّت زیست ماست و در  محیط حیات ما منتشر است و جریان دارد.

 دربرابر آن فضا های رسمی طبقه بندی شده وانضباطی که در فوق گفته شد، این فضای سه فضای بسیطی است که بیشتر برآمده از اعمال وتجربۀ زیستۀ خود شهروندان است. نشأت گرفته از ریزقدرت منتشر در شهر است(یادداشت چهارم). این فضا، حاوی فرهنگ عمومی است. زندگی روزمره از این فضا سرشار می شود. این فضا مملوّ از میل به رهایی و آگاهی و «خود ابرازی» و خلاقیت وگونه گونی وتنوعات سرکش است.

این فضا بیشتر خصیصه ای اجتماعی دارد تا سیاسی واقتصادی. در همسایگی ها، دوستی ها، محله ها، حرفه ها وصنوف، ودر  فعالیتهای خودجوش داوطلبانه و ارتباطاتِ کدبندی نشدۀ همشهریان در اینجا وآنجا شکل می پذیرد. فضایی برآمده از اعمال وابتکارات درون جوش «ان جی او» ها و شبکه های اجتماعی است. از روابط غیر رسمی محیطهای کار و تفریح نشأت می گیرد. در پارکها و کافه ها و دوره ها و حلقه ها به وجود می آید و انواع فضاهای گفتگویی و تعاملی را  به راه می اندازد. میکرو قدرت اجتماعی منتشر در شهر که یادداشت قبلی از آن سخن گفت، سرشار از این نوع فضاها وپشتگرم به این فضاهای بسیط و اثیری است.

محتویات فضای سه، کمتر خصیصۀ صریح و کلامی دارد. ضمنی است. از جنس ارتباط وهمکنشی طبیعی است. سرشت این فضا، ادراکی وهنجاری وعاطفی است. نظم هایش عمدتا درونزا شکل می گیرد و بهتر است بگوییم از متن زندگی می روید. بیشتر،  از پایین به بالاست و نامتقارن است. شبکه ای است تا سلسله مراتبی. کمتر برون تنظیم، وبیشتر خود- تنظیم است. آهسته آهسته و بی صدا چکّه می کند. چنان که گاهی سیستم های رسمی، از انبساط این فضا غافلگیر یا درمانده می شوند(نمونه اش انتخابات اخیر بود). به سختی قابل کدبندی و کنترل رسمی است. آگاهی اجتماعی در این فضاست که تدریجا تکوین می یابد وانباشت پیدا می کند و ونقش آرام و خاموش اما مؤثر وعمیق  ودیرپا و ماندگار خود را بر وقایع جامعۀ امروزی ایران می زند.

پی دی اف..........................................................



[1] spatiality

[2] representation



[i] Lefebvre, H. (1991) The production of space. Oxford, Basil Blackwell.

 

[ii] Harvey,D.(2004). SPACE AS A KEY WORD. Paper for Marx and Philosophy Conference, 29 May 2004,p8,  Institute of Education, London.

ریزقدرت منتشر در شهر

                                                                 هفته نامه آسمان،ش54، بیست مرداد92، صفحه 45

طرح مسأله

قدرت در سیستم های اجتماعی، صورتهای مختلفی دارد. سرمایه، قدرت است. آنها که تصاحب بیشتری بر منابع مادی این عالم به چنگ می زنند، کمند قدرت خویش برخلایق می افکنند وچه ها که نمی کنند. همینطور است سایر صُوَر قدرت. قدرتی که با اختیارات حکومتی به وجود می آید و بر مردمان اِعمال می شود؛ بیشتر هم به ناروا. ایدئولوژی، صورت دیگر قدرت است و دربارۀ امور چنان با صدای بلند وقاطع سخن می گوید که صداهای دیگر چه بسا ناشنیده می مانند. هژمونی، شکلی از قدرت است که تفوّق ایجاد می کند. از صورتهای دیگر قدرت می توان برای نمونه به قدرت قانون وقدرت رسانه نیز اشاره کرد.

آیا امکان مقاومت در برابر این قدرتهای درشت برای مردمان هست؟ آیا مردم می توانند ابتکارات وخلاقیتهایی در مواجهه با این همه اَشکال بزرگ قدرت از خود نشان بدهند؟ «ریزقدرت» مفهومی است برای توضیح این مسأله. 

ریز قدرت چیست ودر کجاست؟

 ریزقدرت در آگاهی وزبان وعمل اجتماعی است. برخلاف نگاه غالب ومتعارف سیاسی که قدرت را چیزی در آنجا، عمدتا در بالا، در حاکمان، در ساختارها ونهادهای رسمی دولتی ودر مقررات حکومتی می بیند، کسانی مانند ریچاردسنِت[i] (استاد جامعه شناسی دانشگاه نیویورک ولندن)خصیصۀ «اثیری» و بسیار ریزی از قدرت نشان می دهند که در ذهن وروان جمعی است ودر جاری اعماق جامعه  نهفته است.

سنِت در کتاب اقتدار[ii] که در دهۀ 80 انتشارداد [iii] ، از قدرتی منتشر در زیر پوست شهر ودر هستی آدمها بحث کرد. قدرت از معناهایی به راه می افتد که افراد انسانی به خود می دهند و به اعمال خود وروابط خود. قدرت با خودآگاهی های فردی واجتماعی، فیضان و سَرَیان  می کند. به تعبیری برگرفته از کلام سِنِت(سنت، پرهام، 1378: 30)؛ مردم دلشان می خواهد حاکمان بفهمند آنها این اندازه اهمیت دارند که محل توجه قرار بگیرند. انسانها، مهم اند و می خواهند مهم بمانند.

نگری وهارت در دوگانۀ مشترک خود یعنی «امپراتور» و «انبوه خلق»[iv] به نحو دیگری به سروقت این بحث می آیند. امپراتور، معرّف قدرت سخت و درشت در بیرون است با همۀ ابزارهایش. اما انبوه خلق[v] حاوی دو پتانسیل جدّی است: یکی سوژگی است، یعنی میل به آگاهی فاعلی خود بنیاد. دومی تنوعات عجیب درونی است. گروه های مختلف سنی، جنسیتی، قومی، طرز تفکرها، امیال، گرایشها، ذوق ها و سبک های زندگی در این انبوه خلق،  چنان پویایی درونزا به وجود می آورد که کار را بر قدرتهای درشت بیرونی سخت می کند. ریز قدرت از متن این انبوهگی سر بر می کشد.

میکرو قدرت در ایران

صبح که از منزل بیرون می زنید، هرچقدر هم زود باشد این انبوه خلق را در خیابانها می بینید. نوعا باسوادند، به احتمال زیاد شب پیش نیز  با رسانه های خارجی وماهواره ها و اینترنت محشور بودند، شاید چند ایمیل رد وبدل کردند، به فیس بوک سری زدند، احتمالا تویت کردند. معمولا به رغم هر فیلتر وپارازیت، خیلی چیزها از جهان می شنوند و می بینند. حافظۀ روزمرۀ آنها گرانبار از اطلاعات وایده هاست و بناگزیر از محدودۀ گفتارهای رسمی در کشور بیرون می زند.

سبک های زندگی این انبوه خلق را می نگری، در همین نمونۀ کوچک ظاهر لباس ورفتار به قدر کافی کثیر است و الباقی کثیرتر. تا فرصتی در تاکسی، اتوبوس و مترو دست می دهد بلافاصله از حرف زدن ودیگر شواهد، متوجه تنوعات قومی و زبانی آنها نیز می شوی. کم وبیش تحصیلات دارند و بخش قابل توجه شان چند سال بعد از دیپلم نیز درس خوانده اند. دوره های مختلف آموزشی مثل زبان وکامپیوتر وغیر آن رفته اند ویا می روند. از صنوف وکسب وکارهای مختلفی هستند. انواع مهارتهای ارتباطی واجتماعی دارند. چیزی به گوش گذاشته اند ومی بینید که دارند گوش می دهند اما نمی دانید چیست. جلوی کیوسک ها به تیتر روزنامه ها سَرَکی می کشند، گاه زیرلبی چیزی می گویند، متلکی می پرانند. به اندک بهانه ای درباب مسائل عمومی با هم بحث می کنند، نسبت به قبل با رواداری بیشتر. میل به فهمیدن دارند. با تلفن همراه  شان ور می روند، پیامی می فرستند یا در داخل آن متنی می خوانند، بازی ای می کنند، فیلمی می بینند. یا بعضا نوت بوک وآی پدی هم درآورده اند و دارند کارهایی می کنند. تو گویی یک پا خبرنگارند ومفسّر آماتور اخبار واتفاقات از سطح جهان تا منطقه تا داخل. به بازار بورس و به قیمت دلار حساس و پی جویند. لازم شد وارد گود می شوند وبا بازار نیز بازی می کنند.

این تازه روی کوچه وبازاریِ انبوه خلق است. در خانه ها و مغازه ها، در مکانهای کار وتفریح، اوقات فراغت، میهمانی ها، همسایگی ها، ارتباطات وشبکه های اجتماعی؛ این مردم، آن روی دیگر نیز دارند؛ با شگردهایی از آگاهی و ترفندهایی از  زبان و علایم و نشانه ها که در سطح وسیعی از تنوعاتِ وحشی وسرکش سر می زند. طیف قابل توجهی از اینها، دوستی وکسی وآشنایی در این یا آن نقطه جهان دارند، اگر هم امکان رفت وآمد برای بخشی از اینها نیست، باری روابط که هست. قابلیتهای جابه جایی وتحرک اجتماعی شان خواه ناخواه افزایش وگسترش پیدا می کنند. هنجارها، ارزشها و نگرش ها روز به روز، عرض شان عریض  می شود و ته وتوی شان ناپیدا.  خدا این مردم را یک بار می آفریند اما خودشان، بارها. مدام  وپی در پی دارند خودشان را کشف می کنند و از نو خلق می کنند.

این است ریزقدرت منتشر؛ در آگاهی جدید شهری، در زندگی روزمره، در زبان اجتماعی، در اعمال ونشانه ها و ارتباطات وشبکه ها. این صورتی اثیری از قدرت است و در حال انبساط. سپهر عمومی را ازخود می آکند، فرهنگ عمومی را  تنوع می بخشد، در زیر پوست حیات جامعه می دَود وانحای صورتهای درشت و شناخته شدۀ قدرت را در بازار، در دولت، در مقررات حکومت ودر رسانه،  به چالش می کشد و با گفتارها وایدئولوژی های رسمی  یکی به دو  می کند.

انتخابات با همۀ شگفتی هایش تنها گوشه ای از شگردهای میکروقدرت اجتماعی و در حال تکوین ایرانی با قدرتهای آشکار است. ضریب نفوذ و تأثیرات خاموش اما نیرومند ریزقدرت نهفته در انبوه خلق، هر روز وشب ، مازادی از نقش خود  را بر سیستمها وساختارهای رسمی قدرت می زند و آنها را به تحول ودگردیسی وامی دارد.

صورتهای رسمی قدرت، اکنون خود را در میدانی متفاوت از بازیها می بینند؛ با طرف هایی تازه وقواعدی دگرواره و نوپدید. و ای کاش که همچنان ببینند. اینک  زمانی است برای تغییر، اما نه جابه جایی آدمهایی که قدرت به معنای مرسوم را دست گردانی می کنند بلکه آموختن گرامر تازه ای از سیاست.  دستور زبانی از حکمرانی که در سپهر معانی و فرهنگ لغات آن، معنایی جدید وبدیع از قدرت، قدم به هستی نهاده است و آن، ریزقدرت منبسط وسیال در آگاهی شهری و در زبان و عمل اجتماعی است. دیگر، هر بازی قدرت بی این طرف تازه، ناتمام است.

 فایل پی دی اف.....



[i] R. Sennett

[ii] Authority

[iii]  با ترجمه ای در ایران از باقر پرهام، تهران: شیرازه، 1378.

[iv] آنتونیو نگری و مایکل هارت (۱۳۸۴) امپراتوری. رضا نجف زاده، تهران: قصیده سرا.    آنتونیو نگری و مایکل هارت (۱۳۸۶) انبوه خلق: جنگ و دموکراسی در عصرامپراتوری. رضا نجف زاده، تهران:نشر نی.

 

[v] multitude

جِرم ونیروی جامعه، با نگاهی متفاوت به انتخابات

منتشر شده در آسمان، ش52، 5مرداد92، ص37

 

نصیحت الملوک ها

انتظارات از دولت که مدتهایی مدید،  ترجیع بند گفتارهای رایج سیاسی ما شده بودند( چه قبل وچه بعد انقلاب)نسخۀ امروزی تری از نصیحة الملوک ها واندرزنامه های قدیمی هستند. نوعی بازی با مجموعه صفر اند. در گذشته می گفتند «دولت عدل» و امروز می گوییم دولت پاسخگو یا دموکراسی و مانند آن.  آن موقع حرف نخبگان این بود «به نوبت اند ملوک در این سپنج سرای، کنون که نوبت تُست ای مَلِک به عدل گرای». الان هم فهرستی از درخواستهای سیاسی ردیف می شود از قبیل اینکه دولت باید به حقوق ملت وآزادی ها وچه وچه  ملتزم باشد.

 اما نه در آن اندرزنامه ها ونه در این گفتارهای سیاسی، هیچ معلوم نشد که آخر چگونه؟ ...وقتی جامعه کوچک است ودولت بزرگ است، این چه انتظاری است که گوشش بدهکار حرف ملت باشد یا به حقوق آنها چندان التفاتی بکند؟ مجادلات سیاسی برسر دموکراتیزاسیون دولت در حالی که جامعه کوچک مانده و او بزرگ است، تقریبا شبیه دعوا بر سر کیسه های خالی است.

اندازۀ جامعه واندازۀ دولت

در اینجا بهتر است از یک استعارۀ فیزیکی استفاده بکنیم. مسلّم که مفاهیم فیزیک برای توضیح جامعه کفاف نمی دهند اما می شود با احتیاط های لازم از آنها مدد گرفت. قانون جاذبه می گوید وقتی از دو چیز، یکی بزرگ باشد، نیروی(F) بیشتری خواهد داشت وآن دیگری را به سوی خود خواهد کشید. در این میان دو متغیر مهم، یکی جِرم( m)  ویکی فاصله(r) است.

در قضیۀ جامعه ودولت نیز هراندازه جامعه بزرگ بشود ودولت نیز در فاصلۀ زیاد دوری از او نباشد، جامعه خواهد توانست با نیرویی که دارد، دولت را به سوی خود بکشد. یعنی به حقوق خویش متقاعد، و به خود پاسخگو بکند.

انتخابات 92 دلالتهای نشانه شناسی مهمی داشت. انتخابات یک لحظۀ اجتماعی[1] برجسته از زمان جامعۀ ایران بود. تغییرات تدریجی  وذخائر ایام وسالیان، در این لحظه با یک رفتار پرقدرت ظاهر شد. مقدمات ومقارنات و نتایج  این انتخابات از منظر بحث حاضر، حاصل نیرویی بود که جامعه ایران مدتی است دارد در خود می اندوزد و واجد آن می شود. جِرم ونیروی جامعه تدریجا افزایش پیدا می کند و فاصله دولت نیز از جامعه آهسته آهسته کاهش می یابد. پس جامعه گویا کم وبیش می تواند دولت را درحوزۀ کشش خود قرار بدهد. بدون اینکه زیاد خوش بین باشیم می شود این را از علامت های امید قلمداد کرد.

بزرگی ونیروی جامعه به چیست؟ به  آگاهی اجتماعی است، به نهادهای مدنی وصنفی است، به بخش غیر دولتی قوی، به بلوغ فرهنگ سیاسی، به پختگی نیروهای تحول خواه ومانند آن است(برای مفهوم بزرگی جامعه بنگرید به یادداشت دوم از این سری).

بزرگی دولت به چیست؟ به دریافتهای نفتی مستقل از مردم، به افسون ایدئولوژی، به قدسی شدن قدرت، به انحصارات اقتصادی وامثال آن است.

فاصله دولت وجامعه

اما فاصلۀ دولت با جامعه چگونه کم وزیاد می شود؟ هرچه دولت از حیث امکانهای رسانه ای وارتباطی وفضای عمومی جامعه، دور از انظار جامعه  است  و کارهایش قابل اطلاع یابی نیست، در واقع  فاصله بیشتری با جامعه دارد و به این راحتی در حوزۀ نیروی کششی جامعه قرار نمی گیرد. ماهواره، اینترنت، فناوری اطلاعات وارتباطات، شبکه های اجتماعی ومانند آن موجب کاهش فاصلۀ دولت از گوش وزبان می شود.

اینشتن تبصرۀ خوبی به نیوتون زد وعامل دیگری برای توضیح گرانش ها به میان آورد وآن «انحنای فضا-زمان» است. چرا زمین جاذبه دارد؟ نه فقط برای اینکه جرم آن بزرگ است بلکه به این علت که  انحنای فضا-زمان را خم می کند.

جامعه ایران آهسته آهسته فضاها وزمانهایی برای خود، ایجاد کرده است که برحسب سرشت شان تاحد زیادی دور از تطاول دولت اند. تا مجتمع های تجاری ساخته می شود،  بلافاصله جمعیت می ریزد به آنجا. امکانهای سیالی برای پاساژگردی به دست گروه های اجتماعی می افتد و از این طریق  «فضا- زمان» اجتماعی را به نفع خود خم می کنند وسبک های زندگی متنوعی در پیش می گیرند. دهها مثال دیگر هست که در یادداشتهای بعدی بحث خواهیم کرد.

مداخله دراینها برای دولت براحتی مقدور وعملی نیست، پس انحنایی در «فضا- زمان» اجتماعی به نفع جامعه در حال شکل گیری است و دولت روز به روز در تور کشش جامعه می افتد. اگر این فرایند پیش برود کم وبیش همان اتفاقی می افتد که در جوامع صاحب دموکراسی های پایدار برقرار شده است. در این حالت، منظومه ای کارامد از جامعۀ مدنی، حوزۀ عمومی، بازار وبخش غیر دولتی ودولت به نفع شهروندان شکل می گیرد ودولت به لحاظ ساختی وکارکردی، خصیصۀ  پاسخگویی پیدا می کند.

جثّۀ جامعه چگونه بزرگ می شود؟

برای اینکه جثّۀ یک جامعه بزرگ بشود لازم است جرم بحرانی[2]لازم را طی بکند وپشت سر بگذارد. در «پویش شناسی اجتماعی»[3] ، جِرم بحرانی یا جثۀ بحرانی را به آن مقدار از رشد مواد ومصالح وظرفیتهای یک چیز می گویند که می تواند با نیل به آن از خود آثار تازه ای بروز بدهد و نقطۀ  عطف تحولی را تجربه بکند (  Oliver & Teixeira,  1985  )[i]  

جامعه ایران مقدار زیادی از این فرایند را طی کرده است. امکان های آگاهی شهری  وارتباطات و شبکه های  اجتماعی روز به روز افزایش می یابد. حتی در دور دست ترین روستاهای جامعه ایران نیز مردم  از ماهواره و اینترنت و سایر وسائلی استفاده می کنند که  به آسانی قابل کنترل ومهار نیستند. تلفنهای همراه به کامییوتر های توجیبی بدل شده اند.

همانطور که در فضاهای «پاساژ گردی» و سبک زندگی گفته شد، این ظرفیتهای اطلاعاتی وارتباطی ورسانه ای نیز جرم ونیروی جامعه ایران را افزایش می دهد.  انحنای فضا زمان اجتماعی را به نفع مردم بیشترمی کند وشهروندان را توانمند می سازد.

اینفوسفر ایرانی

سپهر آگاهی ایرانی، حوزۀ پرقدرتی از کشیدن دولت به سمت حقوق و منافع جامعه شده است. این همان  اینفوسفری[4] است که به رغم همه موانع ومحدودیتها ، خواه ناخواه گسترش ونفوذ پیدا می کند. اتمسفر، سپهر گازها وذرات است. ژئوسفر، هستی ورفتار سنگ وخاکی است که بر روی آن قرار داریم. هیدروسفر، سفره و گردش آب در این زمین است. بیوسفر، موجوداتی است که می آیند ومی روند و  اینفوسفر، جریان اطلاعات و ارتباطات و سپهر آگاهی است وزندگی وفرهنگ وجامعه  امروزی   به طور خاصی برحسب آن متحول واز نو صورت بندی  می شود.

اینفوسفر ایرانی مثل آب وخاک وهوا، متعلق به این سرزمین  شده است و قابلیتهایی تازه برای جامعه مدنی وحوزۀ عمومی ونیروهای تحول خواه اجتماعی فراهم می آورد. اینها بخشی از جرم ونیروی نوپدید در جامعۀ ایران برای برکشیدن دولت به سوی خود است وتشکیل آن منظومۀ کارامدی که در اینجا از او بحث کردیم.

وانتخابات

دیدیم که چگونه جامعه در انتخابات 92 با هشیاری، حرفهای دل خویش بر دهان بخت آورانی از درون مرکزی ترین لایه های قدرت مستقر بگذاشت و با نیروی پتانسیل و قدرت نهفته اش کسانی از درون مجموعه حکومت (از هاشمی تا روحانی) را به سوی مطالبات معوقۀ اجتماعی برکشید وآنان را با خود به اعتدال همراه ساخت و همچنان می کوشد بلکه به دست اینان روال تدبیرامور عمومی را به راه مصلحت همگانی و منافع ملی برگرداند.

فایل پی دی......................................................



[1] social moment

[2] Critical Mass

[3] social dynamics

[4] Infosphere



[i] Oliver P., G. Marwell & R. Teixeira 1985. A Theory of Critical Mass. I. Interdependence, Group Heterogeneity, and the Production of Collective Action. American Journal of Sociology. 91: 522-556.

جامعۀ بزرگ و مقتضیات آن



منتشر شده در آسمان، 29 تیر92، شماره 51  : 47-48

جامعه ایران، جامعۀ بزرگی می شود. بزرگ، اینجا به معنای یک وصف کلی وتعارف آمیز نیست. ساختار و صفات جمعیت ایران واقعا در حال دگرگونی های مهمی است. روابط ومناسبات در متن جامعه متحول می شود. در نهادهای بدنۀ  اجتماعی تغییرات معناداری روی می دهد. در نهادخانواده، نهادهای ارتباطی، صنفی، مدنی و بقیه. جامعه از خود علائم رشد و بلوغ نشان می دهد. این اتفاق کوچکی نیست.

درروان شناسی و علوم تربیتی می گویند دورۀ بلوغ فرزندان از حساس ترین وخطیرترین دوره های رشد برای خانواده هاست. گروهی از پدر،مادرها غافلگیر می شوند. فکر می کنند دختر،پسرشان هنوز بچه اند. بی خبر از اینکه در بدن و مغز وذهن آنها، درگرایشها ونیازهای شان و خواسته ها و روحیات وروابط اجتماعی آنها تغییرات تعیین کننده ای اتفاق افتاده است. آنها بزرگ شده اند، ارتباطات مستقل از خانه دارند؛ با مدرسه، با شهر ونهادهای بیرون خانه(حتی وقتی که در خانه به سر می برند). دوستانی دختر وپسر دارند که والدین شان نمی شناسند. اطلاعات یا دسترسی به اطلاعات آنها دائم فزونی می گیرد. سبک های زندگی متفاوتی اختیار می کنند. با فضاهای مجازی و اینترنت محشورند. در  شبکه های اجتماعی  عضوند ومابقی قضایا.

پدر مادرهایی که این تغییرات را بهنگام وحتی قبل از وقوع  ملتفت نباشند ، عاجز ترین پدر مادرهای دنیا در کمک به ظهور استعدادهای فرزندان شان وشکوفایی ونیکبختی آنها خواهند بود. داستان جامعه نیز از این قرار است. سیاستگذاران، مدیران وحکمرانان از جمله آنهایی هستند که لازم دارند بموقع علائم بزرگ شدن جامعه را  عمیقا دریابند.

وقتی ساخت زندگی اجتماعی وشهری تغییر می یابد، جغرافیای معرفت مردم و روحیات و مناسبات آنها نیز دگرگون می شود. این یک تغییر اکولوژیک است اما نه در آب وهوای طبیعی بلکه در محیط آگاهی و اطلاعات وارتباطات و محیط نهادی جامعه. نژادهایی که با تحول اکولوژیک سازگاری فعالی نداشته باشند، منقرض می شوند. نژاد های مدیریتی وحکمرانی نیز از قاعدۀ تطابق خلاق با محیط مستثنا نیستند.

شاهدی تاریخی برای تحول اذهان اجتماعی پابه پای تحول الگوی زیست دراینجا باختصار می آورم. در دوره هایی که مناسبات غالب جوامع را شکار، گرداوری غذا و یا دامپروری وکشاورزی سنتی  تشکیل می داد، مردم نوعا با ذهن هایی «برون بنیاد» به عالم وآدم می نگریستند و زندگی می گذرانیدند( در نوشتۀ نخست توضیح داده شد). خدایان در مرکز ذهن انسان نفوذ داشتند ودر نتیجه معابد وخانه های خدایان هم، در مرکز دایرۀ ساده زیستگاهاجتماعی بود. تئوکراسی های اولیه بدین ترتیب پدید آمدند.

  بزرگ شدن اجتماعات، مهاجرتهای گروهی، ازدحام جمعیت و پیچیده تر شدن نسبی مناسبات، سبب  شد که سر وصدای جمعیت برای خدایان دردسرساز بشود. پیام آنها دیگر دشوار تر به گوش مردمان می رسید. در تحقیقاتی که راجع به حوزۀ بابل ومیان رودان و تمدن سومری انجام گرفته است، شواهدی برای این مدعا یافته اند. در اسطوره آکدیِ آتراهاسیس(Atrahasis)خدایان از هیاهویی که با افزایش جمعیت انسانی مرتب بیشتر می شد، برمی  آشفتند و زبان به شکایت وعتاب می گشودند که صداها و گفتارهای مردم برای آنان مثل صدای نعره های گاوان، آزار دهنده گشته است! مردم برای خدایان مایۀ رنجش می شدند(Saggs,1962:384-5;Nardo,2007:46-47;Jager,2001: 11-12 ).[i]

با رشد جوامع، پادشاه خدایان[1] به پیشکار خدایان[2] و مستأجر خدایان[3] تحول می یافتند. تئوکراسی های صلب وسخت به کثرت اجتماع آغشته می شدند ورقیق تر و عرفی تر می شدند. گروه های انسانی و اجتماعی کم وبیش از صغارت بیرون می آمدند. ذهن درون بنیاد و فاعلی انسانی  به جای ذهن دو مکانی، مجال ظهور پیدا می کرد(جینز،  ترجمه 1389 :  220-221)[ii].

شواهد ملموس در زندگی روزمرۀ مردم و در چهره کوی وبرزن وشهر وخیابان، از بزرگ شدن وپیچیده شدن جامعۀ ایران خبر می دهد. مرور گذرا در آمار واطلاعات شکسته بستۀ موجود نیز مؤید تغییرات در متن جامعۀ ایران است. جمعیت در حال تحول ایران، درخود حاوی انواع پدیده هاست وبا خود امور نوپدیدی به حوزه زیست اجتماعی در این سرزمین روانه می کند.

با مقایسه سرشماری 90 با آمار 85، می بینیم شهرنشینی ازمرز 71 درصد گذشته است. اندازۀ خانواده، کوچک شده است. بُعدخانوار از «چهار» به «سه ونیم» رسیده است. این درحالی است که تا سال75،  بُعد خانوار ایرانی حدود 5نفر بود. میانگین سن از حدود  22 سال در دهۀ 55 و65، به «30 » سال بالغ شده است. طبق پیش بینی های منتشر شدۀ دپارتمان امور اقتصادی واجتماعی سازمان ملل، این شاخص در چند دهۀ آتی بازهم افزایش خواهد یافت[iii] جمعیت 14 ساله و زیر آن در  سال 65 حدود 45 درصد بود اکنون به حدود 23 در صد رسیده است وجای خود را به  سنین 25 سال به بالا داده است. جمعیت ایران از حالت مخروطی در می آید. از این جمعیت متنوع فقط 12 میلیون نفر در تهران ساکن اند. تراکم نسبی جمعیت بیشتر شده است واز 43 به 46 نفر در هر کیلومتر مربع رسیده است. تهران که جای خود دارد و این شاخص در آن از 800 تجاوز کرده است.

باسوادی جمعیت 6ساله وبالاتر به 85 درصد رسیده است. در تهران 90 درصد هم شده است.  اطلاعات مردم روز به روز درحال افزایش است. تحصیلات در حال افزایش است. بیش از 10 میلیون نفر در ایران دارای تحصیلات عالی هستند و زنان نزدیک به نصف این رقم را به خود اختصاص می دهند.  بیش از 11 میلیون نفر نیز به رغم همه مشکلات ومحدودیت ها به هرحال به اینترنت دسترسی دارند. حدود 30 درصد  اینها جوانان 15 تا 24 سالۀ کشور اند. در بیش از 33 درصد خانوارها رایانه هست. این شاخص در سال 85 حدود 22 درصد بود. استفاده از شبکه های ماهواره ای تلویزیون فراگیر گشته است وروز به روز زیادتر می شود. به رغم هر اصرار وابرام، هنجارهای اجتماعی در داشتن ماهواره، قوانین رسمی را عملا بلاموضوع ساخته است. این امر در عضویت در شبکه های اجتماعی مجازی نیز کم وبیش دیده می شود. هنجارهای غیر رسمی متن جامعه روز به روز پرفشار و تعیین کننده میشود وراه خود را به فحوای زندگی عمومی باز می کند. عمل واقعی اجتماعی(پرکتیس ها)، خود را به هر ترتیبی که هست بر سیاستهای رسمی(پالیسی ها) تحمیل می کند.

جامعۀ بزرگ، جامعه ای متنوع است. شب وروز اطلاعات و افکار کثیری در آن رد وبدل می شود. جامعه ای که چه بخواهیم وچه نخواهیم بالاخره با دنیا وصل است. آنچه از در می رانیم از پنجره می آید. مقیاسی نسبی از  انفجار آگاهی در جامعۀ ایران دارد شکل می گیرد. فضاهای شهری، دیگر آن فضاهای سادۀ قبلی نیستند. محیط چند رسانه ای با همه فراز وفرود ها و آسیب های وارده، به طرز اجتناب ناپذیری در حال تنوع وگسترش است و این، سبب می شود که  مردم صدای همدیگر را می شنوند وهویت شهروندی شان خواه ناخواه تقویت می شود.

ساده ترین اقتضای بزرگ شدن جامعه آن است که حکمرانی خواه ناخواه، به عملی فنی و تخصصی تبدیل می شود. الگوهای قبیله ای، سنتی و هیئتی و حتی دیوانسالار نمی تواند از عهدۀ ادارۀ جامعۀ بزرگ بربیایند. جامعۀ بزرگ میل به سازمان یافتگی درونزا وکارمدتری دارد.

فایل پی دی اف



[1] god-kings

[2] steward-king

[3] the tenant of the god



[i] Saggs,H.W.F.(1962)The Greatness that was Babylon.NY:Mentor Books. Nardo,D.(2007)Ancient Mesopotamia.NY:greenhaven Encyclopedi Series. Jager, B.(2001)The Birth of Poetry and the Creation of Human World. Journal of Phenomenological Psychology.Vol. 32,No. 2,fall 2001.( Gods having become disturbed by the noise made by an ever-increasing human population…Human speech that sounded to them like the mooing or bellowing of cowes. The human were annoying…..)

[ii] جینز، جولیان(ترجمه1389)خاستنگاه آگاهی؛ در فروپاشی ذهن دو جایگاهی(کتابهای یک تا سوم). ترجمه خسرو پارسا ودیگران. تهران: آگاه.

 

[iii] Department of Economic and Social Affairs(2004) WORLD POPULATION TO 2300. New York: United Nations