مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

آیا می رسیم به آنجا که جامعه مان کارفرما بشودو حکمرانی نیز همچون عملی فنی؟


زندگی ، زبان و ساخته شدن آگاهی

آگاهی اجتماعی مدام در حال ساخته شدن[1] است وبا خود زندگی ما را از حالی به حالی می کند. نفوذ آگاهی اگرهم چند صباحی از عهدۀ نهادهای صلب وسختی برنیاید، آخر کار خودش را می کند و دیر یا زود از ذهن وجان ما تا محیط حیات در شراشر فرهنگ وجامعه سریان می یابد. آگاهی شهر، کلمات ما را  دگرگون می سازد با تمام عمق معناهای شان ودلالتهای شان. از جمله امروزه روز در دنیا کلمۀ حکمرانی دارد معنای دیگری به خود می گیرد

ما با یک منطق زندگی نمی کنیم وبا منطق دیگری حرف بزنیم. ما نخست فکر نمی کنیم وسپس آن را بر زبان بیاوریم. ما با زبان، از طریق زبان و در اثنای زبان می اندیشیم و آنطورکه زندگی می کنیم زبان می ورزیم. وقتی الگوهای زیست اجتماعی عوض می شود کلمات نیز، بار معنایی دیگری پیدا می کند. معنای فرزند، امروز نه آن است که در گذشته دلالت می کرد. اصلا کودک، مفهوم مدرنی با مضامین جدید روان شناختی است وغیر از طفل قدیم است. در گذشته کودکی وجود نداشت. کارکودک و بازی کودک وحقوق کودک وخود پرسشگری وخود تنظیمی و مدیریت استراتژیک کودکان از چند ماهگی  همه کلمات جدیدند. در گذشته، هم کار بود وهم بازی بود و هم حق و حقوق بود اما نه در معنای امروزی.  همانطور که پارلمان هم نبود و اینترنت هم نبود و مصرف به معنای امروزی نیز نبود و شهروند نبود و رأی نبود.  معنای پدر، امروز معنایی تازه غیر از مناسبات قبلی پدرسالار است. چنانکه معنای مسافت، معنای دیدار، معنای فاصله، معنای علم و معنای همه چیز دیگر نیز عوض شده است.

از حکومت تا حکمرانی

از جمله این کلمات که بارمعنایی شان دگرگون می شود، کلمۀ «حکمرانی» است. تحول معناهای اجتماعی چیز کمی نیست. زبان، ترجمان زندگی است. حکمرانی دیگر به معنای سابق وحتی معنای یکی دودهۀ گذشته اش نیست! جامعه ای که لغتنامه سیاسی اش با منطق متحول«زیست اجتماعی» تحول پبدا نکند، دچار اختلال ذهنی ویادگیری شده است و این به معنای آویزان شدن از عقربۀ زمان، توقف رشد و پویایی، و درنهایت؛ زوال وانحطاط است.

در گذشته کسانی حکومت می کردند و فعل حکومت کردن[2] وجود داشت.  اما ساخت وریخت زندگی امروزی، مقتضی چیزی دیگر است وآن حکمرانی[3] است. حکمرانی یا حکمروایی معنای مصدری متفاوتی دارد. مستلزم مشارکت شهروندان ونهادهاست وبلکه بایستۀ سطحی بالاتر از مشارکت یعنی «شراکت» وسهیم شدن همۀ بخشهاست. سرشت زندگی امروزی می رود که در آن، غیر دولت (به معنای بخش خصوصی، مردمی و حتی عمومی)در دولت حلول بکند. آن را تحت الشعاع خود قرار ب دهد. با خود بکشد، ببرد وبه کار بگیرد. جامعه جدید دارد کارفرمای دولت می شود وبر کیفیت کار او نظاره می کند.

دراینجاست که حکمرانی به عملی فنی وتخصصی تحویل می شود و این چیزی است که با اندکی تسامح به تعبیر فوکویی از «حکومت مندی»[4] نزدیک می شود.[i] البته این مفهوم حکومت مندی موضوع نقدهایی قرار گرفته است[ii]  ولی برکنار از این بحثها، در یک چیز چندان حرفی نیست و آن گذر از «معنای سیاسی» حکومت به «معنای فنی» حکمرانی است.  

آگاهی جدید به حدی از اشباع می رسد که از حکومت، اسطوره زدایی وراز زدایی وافسانه زدایی می کند. چنین نیست که از پیش مقدر است کسانی خاص با اوصاف خاصی برجامعه حکومت بکنند. حکمرانی به معنای شبانی وراعیگری برای رعیت نیست. حکومت، پدری برای خانوادۀ بزرگ اجتماعی هم نیست. دولت، جعبه ای سیاه از اقتدار مشروع به معنای وبری نیز نیست. رازی ایدئولوژیک، دولت را دولت نمی کند و اقتداری مسحورکننده برایش تدارک نمی بیند. در سپهر آگاهی جدید، قضیۀ حکمرانی عبارت از  دوگانه ای میان دولت جور و دولت عدل، در معنای کمال گرایانه اش نیست. بلکه مضمونی اداری و فنی دارد.

مهم جامعه است که وصف کارفرمایی پیدا بکند وکارفرمایی فرهیخته بشود. کافرما کیست؟ کسی است که سرمایه از آن اوست. بالغ ورشید است. هویت حقوقی دارد. زندگی اش را خود اداره می کند. موجودی مستقل، آزاد و خودتنظیم است. بر امور خویش واقف وبصیر است. بسیاری از کارهایش را خود انجام می دهد وآنگاه برای انجام کارهای خاصی، برون سپاری می کند. استخدام وبه کارگماری می کند. فعالیتی را با اهداف خاصی که دارد به شرکتی واجد صلاحیتهای فنی وتخصصی سفارش می دهد، قرار داد می نویسد، تضمین هایی ایجاد می کند ودر ازای پرداخت پولی، کار هایی را با نتایجی خاص می خواهد و بر انجام این تعهدات نظارت می کند. جامعه جدید نیز  همین کار را با دولت می کند . نقش کافرمایی دارد ودولتها کنندگان کاری هستند برای او. 

نشانه شناسی یک انتخابات

در انتخابات اخیر سوسوی یک آگاهی در حال ساخته شدن اجتماعی را دیدیم. مردم در میان چند گزینۀ محدود پیش روی خود، مجموعه ای را ترجیح دادند که به کار کشور داری در این شرایط بین المللی وداخلی بربیاید. عاشق چشم وابروی کسی نبودند. از دوگانه های پیر وجوان، صنف، لباس و جناح خاص سیاسی تا می توانستند گذشتند. وارد منطقه ای خاکستری شدند.

شهروندان حتی به محدودیتهای انتخاب خود وبه ریسکهای آرای خود تاحدی واقف بودند. می دانستند کسانی را دعوت مجدد به کار می کنند که سالهای سال درکار بودند ، چنان گلی نکاشتند و معجزه ای از آنها سرنزد. خبط وخطاهای اندکی نداشتند. مردم اما چنین برآورد کردند که اینان خیرالموجودین اند. گفتند شاید واقع گراتر و جامعه بین تر ودنیادیده ترشده اند و احتمالا به مقتضای رقابت سیاسی، ازخود قدری بیشتر مایه بگذارند.

شهروندان چندان خود را درگیر منازعات دینی و مسلکی و ایدئولوژیک نکردند. منافع خود را سبک سنگین کردند. در دنیایی عینی ونه یوتوپیک دست به انتخاب زدند. تاجایی که می توانستند به وضعیت نگریستند و امکانپذیر ترین انتخاب عقلانی خود را به کارگرفتند. دلنگرانی شان این بود که چه جور مجموعه ای می تواند تنش ما با دنیا را تقلیل بدهد. چه ترکیبی از دولت می تواند ریسک ها را تاحد ممکن کم کند و در میدان مذاکره، عملکردی نسبتا کارامد داشته باشد. نگاهی حقوقی ونه شعاری در پیش بگیرد. برای اقتصاد، تدبیری عقلانی بجوید. با جامعه مدنی کم وبیش راه بیاید. زبان دنیا را بفهمد . توافقی نسبتا رضایتبخش در جامعه سیاسی ومیان نیروها وتعارضها به وجود بیاورد و  برنامه اش تاحدی آن قابلیت را داشته باشد که از طریق آن راه برون شدنی برای مسائل ملی و تقلیل مرارتها وتولید حداقل امکانهای نهادینه شدۀ لازم به خاطررفاه وشادی های پایدار و برای همه گروه های اجتماعی فراهم بیاید.

بدین ترتیب می بینیم که جامعه دارد بزرگ می شود. صفت کارفرمایی پیدا می کندو معنایی تازه از حکمرانی خوب(برکنار از منازعات ایدئولوژیک)در نظر دارد. جامعه بدون آنکه بخواهیم در حقش اغراق بکنیم و از او قهرمانی یا قدّیسی برای مخارج پوپولیستی بسازیم، در مجموع، تغییر می کند. بسیاری از گروه های جدید اجتماعی وشهروندان مطلع از دنیا روز به روز الگوهای تازه ای از زیست اجتماعی، هم  یاد می گیرند و هم خومی گیرند. نگاه شان به دولتیان، دارد عوض می شود. اکنون اما پرسش بزرگتر و مسأله  این است که آیا دولتیان نیز آمادۀ یادگیری و تغییر هستند؟             فایل پی دی اف



[1] Construction

[2]overning                                                                                                                                  

[3] Governance

[4] Govern mentality



[i] Burchell, G.; Gordon,  C. Miller,P. (1991)The Foucault Effect: Studies in Governmentality. University Of Chicago Press.

[ii] Walters W.(2011 )Governmentality: Critical Encounters.US:  Routledge.

نظرات 4 + ارسال نظر
پدر دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 13:43

با سلام ، چنین بنظر میرسد که این پروسه ی طولانی اما شدنی بخودی خود انجام نیافته و سرمایه گذاری بخش اعظم عقلانیت مسول را بدنبال داشته است، اگر عنصر آگاهی را بمثابه ی اصل وپایه ی این تحولات در نظر بگیریم این عنصر درکجای جامعه ی ما خانه کرده وتارو پودش را می تند ؟ چنانچه میدانیم قسمتهای مهمی ازاندام جامعه ی ما در ید قدرت دو مولفه ی جور وعدل در چالش بوده و تشخیص سره از ناسره را امری نامحتمل مینماید...لطفا در حد امکان پاسخ دهید....باسپاس از استادم

درود بر شما پدر عزیز...بازی حریفان سیاسی از چندسو همین که بتواند بخشی از مسائل و نیازهای ما را بازنمایی بکند و ما نیازمند بازی ها وپویش های بیشتر ومتنوع تری برای بسط آگاهی و خردورزی وسنجشگری نیاز داریم تا از این طریق گروه های اجتماعی مختلف در جامعه ایران معاصر بتوانند در طرح و فهم مسائل خود وحل مطلوب آنها توانمند تر و خودتنظیم تر وخودراهبرتر بشوند.

پدر سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 22:15

تاریخ معاصرنشان داده هرگاه وارد بازی سیاسی شده ایم آسیب های جدی دیده ایم وهرگاه به تماشا ایستاده ایم جز کف زدن وهورا چیزی عایدمان نشده است ..چگونه میشود بدور از هیاهو در بسط آگاهی وسنجشگری به نوعی تعامل با محیط دست یافت واینکه آیا مردم بعنوان کارفرما ی توانمند با مجریان حتی طرحهای کوچک وناچیز مانند تعمیر اتومبیل شخصی خود دچار مشکلات جدی اند وعاجز ، چه طرحی برای عبوراز این پارادایم اقتصادی فرهنگی سیاسی و....دارید......؟

سلام بر پدر عزیز وممنون از طرح بحث های بسیار مفیدتان
جامعه باید قدش بکشد...رشد بکند و به بلوغ برسد وبزرگ بشود
اگر چنین بشود از بازی نخبگان نیز جامعه می تواند به نفع خود استفاده صحیح بکند
در یادداشتهای قبلی از ابعاد مختلف درک ناچیزم را قلمی کرده ام
مثلا در این جا:
جِرم ونیروی جامعه، با نگاهی متفاوت به انتخابات
همینطور برای مثال در این جا:

جامعۀ بزرگ و مقتضیات آن
و....
بدرود ونیازمند مباحث تان
م-ف

خلیل چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 22:09 http://tarikhroze3.blogsky.com

سلام،

فکر می کنم هنوز باورشان نشده و می کوشند روش های تازه ای برای "حکومت کردن " پیدا کنند. از صمیم دل ارزومندم نظرم اشتباه باشد.

سلام و ممنون

[ بدون نام ] یکشنبه 22 دی‌ماه سال 1392 ساعت 14:00

اقای شما شما چرا به همه می فرمایید پدر

یک بحث هم عنوان نوشتار است که مساله ایران است
بجای این بهتر است مساله ایرانی بنویسیم
چون ایران بخبودی خود مساله ساز نیست ایرانیها مساله سازی کردند و می کنند

با سلام چون آن دوست عزیزی که در اینجا دوبار نظری اظهار کردند خود را با عنوان پدر معرفی کردند ...وگرنه دوست دیگر ی را که باز اینجا اظهار نظر داشتند با چنین عنوانی خطاب نکرده ام....مراد اینجانب از مسألۀ ایران ، مسألۀ ماندن و رشد وتوسعه و اعتلای ایران وایرانی است...ممنون از نقد آن دوست عزیز

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد