از مجموعه بحث های فراستخواه در کانون فرهنگی شید
زندگی هدفمند-2
اردیبهشت 93
مقدمه
خدمت دوستان و خانمها و آقایان سلام عرض می کنم. قبل از بحث اصلی ام، در آیاتی که توسط یکی از حضار تلاوت شد، نکتهای به ذهنم متبادر شد که میخواهم خدمت شما عرض بکنم. ممکن است در آن تاملی داشته باشیم. خوانده شد که "بلی من اسلم وجهه لله و هو محسن". طبق این آیه وآیات دیگر وحتی با نگاهی درون دینی؛ حقیقت اسلام تسلیم شدن به حق و حقیقت و توجه و رویکرد به یک امر متعالی است. سودای سر بالا گرفتن است. مسلمانان، ما از روح حقیقی اسلام دورمانده ایم. واژۀ اسلام را چه به معنای صلح بگیریم و چه به معنای تسلیم شدن بگیریم، از روح آن جندان خبری در ما نیست. انبیاء با انگشت ماه را نشان گرفتند، ما در انگشت خیره شدهایم و از ماه غافلیم. در ظاهر آیات قرآن خیره شده ایم. اما آیه از واژه اش نیز مشخص هست که نشانی از حقیقت است(از کعبه نشانی است تا ره گم نشود). ما آن حقیقت را گم کرده ایم. خود قرآن برای ما تبدیل به حجاب شده است. دیگر این آیهها برای ما آئیّت ندارند. دیگر برای ما آیه نیستند، یک حجابند، یک دکانند، وسیله ریاستند، وسیله خودخواهی و تعصّبند، زمینه ظهور بدترین خودخواهیهای ما شده اند. گرفتار بدترین تعصّبات، بدترین کینهتوزیها و خودفریبیها و خود آزاری ودیگر آزاری در قالب مذهب شده ایم. در حالی که روح اسلام این است که سودای سر شما بالا باشد. اسلام به معنای صلح با هستی، صلح با خود، صلح با دیگران است. سلام، بزرگترین شعار فرهنگ دینی ما است. اسلام یعنی سلام کردن به هستی و به همه. با هستی صلح کن، با هستی سمپاتی پیدا کن، همدل شو، جاری شو، فهم کن هستی را، منطق تعالی را، منطق بودن را، و آن اوجی که در هستی ودر بودن هست، همان خداست، اوجی که در تو هست، خداست.
خدا از کجا جلوه میکند؟ خدا از نگاههای ما جلوه میکند، از دلهای ما جلوه میکند، وقتی اوجی در خود میبینیم به خدا نزدیک میشویم. «من عرف نفس فقد عرف ربه». اگر در خود اوجی میبینیم، اوجی هم در هستی جستجو خواهیم کرد. این همان معنای "اسلم وجهه" است. روی وجود خویش را به آن اوج معطوف کن. این یک امر اگزیستانسیل است . یک امر وجودی است. روی هستی خود را به یک هستی برتر، به یک اوج برگردانید و کار نیکو بکنید و رفتار نیکو پیش بیاورید "وهو محسن". اسلام فطری همین است. این حقیقت اسلام است. ما این اسلام را تقلیل داده ایم به اسلام شرعی و آئینی. حالا این آیین هم اگر دولتی بشود ببینید چه میشود! . دین را منحصر کرده ایم به یک شریعت خاص آن هم در شکل دولتی. آقای مطهری با همان نگاه درون دینی در شرح "ان الدینَ عنداللهِ الاسلام"میگوید این اسلام، اسلام فطری است نه اسلام شرعی، نه اسلام مناسکی، نه اسلام رسمی. بعد میگوید کسانی که مسلم شرعی نیستند میتوانند مسلم فطری باشند. مثالی هم که او میزند ، دکارت است. می گوید دکارت یک مسلم فطری بود. این البته یک مثال است و مثالهای فراوانی وجود دارد. مهم آن رویکرد وجودی است و پی جوئی حقیقتی در خود است، مهم، پی آواز حقیقتی دویدن است. مهم این است که روی وجودتان بالا باشد. سودای سرتان بالا باشد. این همان جستجوی خداست و "خدایی که در این نزدیکی است. لای این شببوها، پای آن کاج بلند، روی آگاهی آب، روی قانون گیاه". پس خلاصه کنم ما هیچ،ما نگاه. خدا هم از اوج نگاه ما جلوه می کند.
بحث اصلی
اکنون به بحث اصلی مان در این جلسه وارد شویم. جلسه پیش بحث کردیم که شادبودن در حقیقت طرحی برای شادزیستن است. روانشناسی قرن 21 ، چرخشی کرده است و بحثهای خودش را به انرژیهایی که در آدمی وجود دارد معطوف کرده است. نیروهای مثبتی در انسان وجود دارد. ظرفیتهای مثبتی در آدمی هست. محققانی مقالات سالهای قبل روان شناسی را بررسی کرده اند و متوجه شده اند که روان شناسی قبلا بیشتر به اضطراب، افسردگی و این قبیل مشکلات معطوف شده بود اما امروز بیشتر به شادی توجه می کند. تحلیل محتوای تحقیقات روانشناسی کردهاند و نشان دادهاند که درصد درخور توجهی از تحقیقات روانشناختی معطوف شده است به وضعیتهای افسردگی، ترس، استرس، اضطراب، رنج. این محققان میگویند روانشناسی نیازمند به تغییر پارادایمی است که توجه خودش را معطوف بکند به ظرفیتهای انسان برای امید ، برای شادی ، برای آرامش. گستره امکانهای بسیار در آدمی هست، حیطه امکانها[1] برای آدمی بسیار وسیع است؛ امکانهای وسیعی هست برای شاد بودن، امیدوار بودن و خوب زیستن. منوط به اینکه تجربههای معنادار انسانی داشته باشیم، و اینکه به تجربههایمان معنا بدهیم و بتوانیم شرایط زندگیمان را ارتقاء ببخشیم و خودیاوری بکنیم و به خودمان کمک بکنیم[2].
تمام بحث من از اینجا با این فرض میخواهد شروع بشود که اگر قرار است زندگی شادمانهای داشته باشیم منوط به نگاهی است که به عالم و آدم داریم. به خود، به عالم، به آدم. خوشبختی ما خصیصه ای ذهنی دارد. این همان مفهوم «خوشبختی فاعلی-ذهنی»[3] است.. خوشبختی یک امر Subjective است بیش از آنکه Objective باشد. ما با تغییر طرز نگاهمان می توانیم موجبات بسیاری از شادمانیهایمان را فراهم بیاوریم. آنچه از آن خود ماست همین [نگاه] ماست. سهم ما در این عالم همین نگاهی است که به عالم داریم. عمل ما نیز از نگاه ما ارتقا پیدا می کند. این سهم ما در میان انواع محدودیتهای این عالم است. این سهم را از دست ندهیم. ما یک سهم بزرگی داریم که میتوانیم نگاهی خوب به این عالم پر از شرّ ها ومحدودیتها داشته باشیم و به خود و به اشیاء و به امور نگاه مثبتی داشته باشیم. مهم همین نگاه ما وفهم ماست. "مردمان سر رود آب را میفهمند گِل نکردند آب را ؛ ما نیز گِل نکنیم". این نگاه ها در واقع بادبانهای ذهن ماست. من همیشه از این «استعاره بادبان» استفاده می کنم. زمانی که مشکلات به من روی میآورد از بادبان ذهنم ونگاهم استفاده میکنم. من مشکلات زیادی دارم. وقتی به من هجوم می آورند، سعی ام معمولا این است که ذهنم و زاویه نگاهم را تنظیم بکنم و با ناملایمات مواجه بشوم. این قایقرانهای بومی را در نظر بگیرید. طوفان که میشود در طوفانیترین وضعیتها، آنطوری که یک بار سالهای سال پیش روی میز آرایشگاه در مجله دانشمند خواندم، با همان قایقهای خودشان، با بادبانهای خودشان بلَدَند که چگونه درست برخلاف جریان طوفان حرکت بکنند. به شکل اُریب و زیگزاگ به ساحل برسند. اینها یک دانش بومی دارند، میدانند که زاویه بادبان را چگونه در مقابل بدترین طوفانها تنظیم بکنند. از این طوفان استفاده میکنند و به جلو میروند. تمام ناملایمات زندگی برای ما میتواند وجود داشته باشد. ولی مهم آن بادبان ذهن ماست. پاسخ ذهن ما به این ناملایمات است. این که چگونه این ناملایمات را معنا کنیم. ناملایمات خواه ناخواه وجود دارد ومعمولا دست ما نیست ولی یک چیزی دست ماست، آن همان معنایی است که به این ناملایمات می دهیم . معنا میکنیم؟ به طرز خاصی به آنها نگاه میکنیم؟ تفسیر مثبتی از خود میکنیم؟ در واقع ما نمی توانیم عالم را بالکل تغییر بدهیم ولی می توانیم وضعیت وجودی خویش را یعنی طرز قرار گرفتن ونگاه خود را تغییر بدهیم و بهبود ببخشیم. وضعیت[4] وجودیمان را تنظیم بکنیم. به کمک تغییر وضعیت خویش وتغییر نگاه خویش، میتوانیم با ناملایمات مواجه شویم.
سلامت روانی نیز در درجه اول یک وضع ذهنی است. وضع ذهنی ما تعیین کننده سلامت روانی ، سلامت رفتار، سلامت شخصیت و مناسبات و روابط ماست. ذهن است که میتواند معطوف به محبت بشود. عشق از کجا میجوشد؟ از نگاه میجوشد؟ از دل میجوشد؟ از فهم میجوشد؟ میتواند خشم هم بجوشد. میتواند اضطراب هم از این ذهن برخیزد و... . مهم این است که ما چه طرحی برای زیستن داریم. به زیستن همچون یک پروژه نگاه بکنیم. همچون طرحی که میافکنیم نه وظیفههایی که بر ما تحمیل می شود یا عادتهایی که به آنها شرطی شده ایم . طرحی برای زیستن داشته باشیم. این طرح میتواند طرحی برای شادمانی باشد. قبلا درباره طرح شادمانی صحبت کردم. امروز می خواهم درباب طرح سود و زیان بحث کنم.
یافتههای علوم ِ شناختی، عصبشناختی و فلسفه ذهن میگویند که شخصیت و رفتار ما از ذهن نشأت میگیرد و وضعیت ذهنی ما و نگاه ما تعیین کننده نحوۀ زیست ما خواهد بود. پس خصوصیترین مایملک و دارایی ما ، نگاه ما است. ما هستیم که میتوانیم تصمیم بگیریم که چگونه نگاه بکنیم، همه چیز را ممکن است از ما بگیرند، ولی اینکه چگونه نگاه بکنیم دست خود ما است. البته من شرایط بیرونی را نفی نمیکنم. شرایط بیرونی جامعه و نهاد ها میتوانند تاثیر بگذارند. ما یک موجود اجتماعی هستیم، اما یک پایه معرفتی در درون خویش داریم. قدرت ابتکار داریم. حیطه امکانهای ما از این طریق گسترش می یابند. البته ذهن جدا از بدن نیست ، جدا از جامعه نیست، اینها را نفی نمیکنیم. تنها می گوییم ذهن نیز در این میان سهم مهمی دارد.
ذهن ما چیست؟ ذهن شبکهای از حالات[5] است. بعضی از این حالات را برایتان یادآوری میکنم. یکی از حالتهای ذهن، حالتهای ادراک[6] است. مثل دیدن، شنیدن، چشیدن. حالتهایی هم شبهادراکی[7] است. هست. خواب یک نوع شبه ادراک است که با همان ادراکاتی که کسی دارد به شکل خلاقی از ذهن ما می تراود. حالت بعدی ذهن، شناختی است. مثل اندیشیدن و استدلال. حالت دیگر ذهن، احساس است. احساسهای مثبت، احساسهای منفی. باز از حالات ذهن ما ، حالت عاطفی است. مثل نفرت که از ذهن سر میزند. مثل عشق که از ذهن سر میزند. سرانجام از حالتهای ذهن، یکی هم اراده یا اهمال است. شما وقتی که یک ارادهای به خرج میدهید و عظمتی دارید، این از ذهن بر میخیزد. اهمال کاری هم از ذهن ناشی می شود. پس وقتی میگوییم ذهن شبکهای از حالات است، در واقع ادراک و شبه ادراک و شناخت تا احساس و عاطفه وعزیمت را در بر میگیرد. ذهن یعنی نفرت. ذهن یعنی احساسات منفی. ذهن یعنی ادراکات نادرست. ذهن یعنی خوابهای وحشتناک و کابوس، بختک. فکر نکنید ذهن فقط خوبیهاست. اتفاقا مشکلات هم از همین ذهن است هر چه هست از همین ذهن است، خوب یا بد. یک لحظه ذهنم معطوف شد به یک رباعی از خیام، خیام شاعر نبود، ریاضیدان و دانشمند بود و بعد گویا 70 ، 80 تا رباعی هم گفته است. از جمله از او یک رباعی داریم که می گوید« مائــــیم کــه اصــل شــادی و اصــل غـــمیم، ســـرمایه دادیم و نــــهاد ســـتمیم، پـــــستیم و بـــــلندیم و کــــمالیم و کــــمیم، آئــــینه زنــــگ خــــورده و جـــام جـــمیم». شفافیت یا تیرگی ، شادی یا غم، داد و دَهش یا فروبستگی همه از ماست. ماییم که پست میشویم، یا بلند می شویم. ذهن ما می تواند منبع نفرت بشود یا منبع عشق بشود. فودور، نظریهای دارد درباره بقچهای بودن ذهن. یک بسته (پکیج) است، در ذهن انسان مودول های مختلفی هست، پیمانههای مختلفی در ذهن ما هست که ترکیبی از حالات ذهن اند. در شما ترکیبی از حالات مختلف ادراکی-شبه ادراکی-ارادی-احساس-عاطفه وجود دارد. ما با این ترکیب ها از حالات ذهن زندگی میکنیم اگر این ترکیب ها را بهبود و ارتقاء ببخشیم وضعیتمان بهبود خواهد یافت. پس خوشبختی، امری ذهنی و فاعلی( Subjective) است؟
برای اینکه زندگی هدفمند و معناداری داشته باشیم باید طرحی برای زیستن داشته باشیم وچه بهتر که این طرح هرچه بیشتر با طبیعت بشری ما متلایم وسازگار باشد. طبیعت مهمتر از فرهنگ است. در طبیعت بشر میل به سود و پرهیز از زیان هست . هر کس بدنبال مطلوبیتی برای خویش هست. اما نگاه ما به سود و زیان میتواند تعالی پیدا کند. از این طریق طبیعتمان را تعالی می دهیم. اخلاق یعنی استعلای طبیعت. اخلاق یعنی اوج گرفتن لذتهای ما، میلهای ما، احساسهای ما، ذهنهای ما. طبیعت وقتی تعالی پیدا میکند میشود شادمانی، بهزیستی، سعادت. اخلاق خلاف طبیعت بشر نیست بلکه تعالی طبیعت بشر است، تعالی لذت است و تعالی سود است.
سود، گناه آلود نیست. پول، چرک کف دست نیست. سود بخشی از طبیعت بشری است. همین سود اگر تعالی پیدا بکند انسان میتواند اوج بگیرد. زیمل جامعهشناس آلمانی کتابی دارد به نام فلسفه پول. آنجا میگوید پول متغیر وابسته است ولی برای ذهن های ما متغیر مستقل شده است! پول مناسبات تولید را بازنمایی میکند و نشانهگذاری کند. یک متغیر وابسته است، اما وقتی این متغیر وابسته تبدیل بع متغیر مستقل میشود و بر زندگی سیطره پیدا میکند، همه زندگی پولی میشود. در اینجاست که طرح سود سازگاریاش را از دست داده است. دنبال مطلوبیت بودن، جزو مهمترین سرمایههای بشری ماست اما به شرط اینکه حالت پایدار وخوبی داشته باشد کسی که دنبال سود است، دنبال زندگی است و اگر او همین طرح سود و زیانش را تعالی بدهد، خوشبختتر میشود، مناسبات مفیدتر و سالمتری هم با دیگران میتواند داشته باشد.
یک حالتی در ذهن ما هست که سود وزیان برای مان مغشوش می شود. این حالت لَختی ذهن ما و لختی بشریت ماست. امان از دست حالت لَختی بشریت! ماندگرایی، اینرسی. حالت لَختی ذهن این است که وارد بازی سود و زیان با دیگران می شود. در این حالت ذهنی من سودم را در ضرر دیگران جستجو میکنم . سود خود را میخواهیم، بیشتر هم می خواهیم، زودتر هم می خواهیم، قاعدهمندهم نمیخواهیم، به زیان کَسان هم میخواهیم. دینداری مان هم می شود ایجاد ضرر وزیان برای دیگران. فردوسی حکیم میگوید: زیـــان کَــــسان در پـــی ســـود خـــویش، بــــجویند و دین آرنــــــد پــیش. در اینجا طبیعت ما لَختی دارد، رویکردش به بالا نیست، اوج نگرفته است. جالب است که طرحهای سود و زیان در آخر تبدیل میشود به زیان-زیان، به طرح باخت-باخت. زنجیرهای از زیان در زندگی ما به راه می افتد. لایه ازون را سوراخ میکنم . زندگی مخدوش میشود، از هم گسیخته میشود. اولسون در کتاب "منطق کنش جمعی"[8] میگوید: "افرادی که فقط در راستای منافع شخصی خودشان عمل میکنند نمیتوانند کالاهای عمومی خودشان را تدارک ببینند". یعنی اگر قرار باشد در یک جامعهای همه افراد فقط در راستای منافع شخصی ، بیتوجه به زیان دیگران زندگی بکنند ، کالاهای عمومی کمیاب می شود، خیر عمومی رخت برمی بندد و در نهایت پایداری در زندگی ما وجود نخواهد داشت.
برعکس بازی سود- زیان، یک بازی متفاوتی از دست ذهن ما می تواند بربیاید که بازی سود، سود است. بازی بُرد، بُرد است. اینجا من دیگر بدنبال سود هستم ولی میخواهم این سودم را به میانجیگری سود دیگران دنبال بکنم. در اینجاست که برکت در زندگی ما پیدا می شود. بازی ها، بازی برد-برد می شود. سود خودمان را با سود دیگران به اشتراک می گذاریم. مقدس مأبی نمی کنیم که ما دنبال سود نیستیم. بلکه سود خود را با سود دیگران با هم می خواهیم. چه دلیلی دارد مقدس مآبی بکنیم؟ اگر به من یک برج حقوق ندهند دیگر به دانشگاه نمیروم. حالا بروم به دانشجویانم پُز بدهم که من استادم و شما دانشجوئید. اینقدر افاده لازم نیست. حقوق میگیریم، درس میدهیم . کارمان این است. مهم این است که این درس را خوب بگوئیم. بازیمان را سود-سود بکنیم. بگوییم بچهها من سر برج حقوق میگیرم وظیفهام چهار واحد درس دادن است. آمدم به شما درس بدهم، شما هم برای اینکه خودتان را ارتقاء بدهید و تحرک اجتماعی[9] داشته باشید آمدید برای درس خواندن. با همدیگر تقدس مبادله نکنیم، ریا مبادله نکنیم، بازار دروغ و فریب و تصنع ایجاد نکنیم، با هم صاف وشفاف و راحت باشیم و سود های مان را و لذت های مان را با هم مبادله کنیم. به میانجیگری سود همدیگر، سود بیشتری ببریم. سفره سود را در جامعه بیشتر کنیم. در جامعه تعادل به وجود می آید. جامعه به پایداری می رسد. اگر بازی سود-سود، بازهم توسعه پیدا بکند می تواند به بازی خیلی در سطح بالاتر برسد و آن بازی «سود، سود، سود» است. وقتی من با کسی معامله میکنم، سود-سود این بود که من و ایشان نفع ببریم، ولی «سود سود سود» این است که جامعه نیز از معامله ما نفع ببرد ، ذینفعانی هم که حاضر نیستند بهرهمند بشوند، نسلهای آتی هم خیری در این داشته باشند. حتی به ذینفعان غائب هم لطمه نزنیم. نسلهای بعدی را هم در نظر بگیریم، کائنات را هم در نظر بگیریم، اشیاء را هم بفهمیم، طبیعت را، خاک را، آب را. واین همان ظرفیتهای اوج بشریت است.
سوالات حضار:
سوال1: راجع به سرشت انسان که فرمودید سود-زیان وجود دارد، آیا فقط همین است یا این که چیزهای دیگری هم هست مثلا میل جنسی هست و... نظر شما چیست؟
سوال2: شما تعریفی از اخلاق داشتید که تعالی دهنده طبیعت و لذتها . اخلاق تعدیل لذات است یا تعالی آنها؟
سوال3: جایگاه عشق چیست؟ آن چیزی که به بازی «سود سود سود» می انجامد، عشق نیست؟
سوال4: آیا این قضیه سود-سود می تواند در ظاهر سود ودر نهایت، زیان باشد؟ با توجه به ضربالمثلی که می گوید "آمدیم ثواب کنیم کباب شدیم".
سوال5: قاعده سود-سود-سود بر اساس چه زمینههای اجتماعی به راه می افتد؟
فراستخواه:هر چه که صحبتها بیشتر میشود افقهای بیشتری گشوده میشود و در این میان محدودیتهای عرایض بنده بیشتر برملا میشود. البته من دستگاه پاسخ به سؤالات نیستم. فقط بحثهای شما طنین میاندازد و دوباره آدم را به اندیشیدن وا میدارد . ممکن است از این طریق محدودیتهای کلام خودش را در یابم و گاهی عمق بیشتری بفهمم و گاهی اضلاعی دیگر از حقیقت به روی بحث گشوده میشود و جستار گشائیهای تازهای اتفاق میافتد، رویدادهای تازهای دوباره در ذهن اتفاق میافتد.اندیشیدن، طرح ناتمام است و حقیقت غموض بیشتر از آن چیزی دارد که ما فکر میکنیم بتوانیم آن را تصاحب بکنیم. ما باید حقیقت را در چهره همدیگر جستجو بکنیم، یعنی از طریق مواجهه و گفتگو با هم حقیقت را جستجو بکنیم و از طریق گفتگو است که اضلاعی بیشتر از حقیقت برایمان مشهود میشود. دوستمان گفتند که طبیعت فقط سود نیست، میلهایی هم هست . این کاملا درست است. ما وقتی میگوییم اینها در طبیعت هست به معنای این نیست که چیزهای دیگر نیست. میل هایی در طبیعت بشر هست و اتفاقا اگر همین میلها مثل میل جنسی هم می تواند تعالی پیدا بکند. بسیاری از استعارههای عشق و استعارههای عرفان از استعارههای جنسی است. سفراط از زیبایی تن پلی می زند به سوی زیبایی های برتر. ما یک نهاد داریم ( Id)داریم و یک خود(Ego) و یک فراخود( Super Ego ). این غریزه ونهاد می تواند تعالی اجتماعی ومعنوی پیدا بکند.
گفتید اخلاق آیا تعدیلکننده است یا تعالی دهنده طبیعت؟ تعدیل یک سویهای از اخلاق است و تعالی دادن و استعلا بخشیدن سویه دیگری از اخلاق است. بههر حال اخلاق نیامده طبیعت را نادیده بگیرد. اخلاق میگوید در تو یک قدرتی هست که به شکل غضب بیرون میآید. چرا آن را به شکل شجاعت بیرون نمیآوری؟ نه ترسو باش نه بیباک باش، شجاع باش. به نظر میرسد هم میتوان تعدیل گفت و هم تعالی. گفتید عشق هم هست. بله گر نبودی عشق بفسردی جهان. بله محدودیتهایی در طرح سود وزیان هست که در جلسات دیگر بحث می کنیم.
از سوی دیگر ذهن جدا از جامعه نیست، ذهن جدا از تاریخ نیست. جدا از بافتارها وزمینه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، تاریخی، حقوقی و نهادی نیست. نهادها مهم اند، محیط نهادی مهم است، در یک محیط نهادی سود یک بازتاب دارد، یک معنا دارد، یک تأویل دارد، در یک جای دیگری یک تأویل دیگری دارد، مثلا در یک جایی سودها قاعدهمند است، در یک جای دیگر سود ها بیقاعده است. وبر از تفاوت جامعه مولد با جامعه هرج و مرجی بحث می کند. در جامعه هرج و مرجی بازی سود-سود چندان در نمیگیرد. شما باید گلیم خودتان را بکشید و سود-سود معنایی ندارد. جامعه در ذهن وسوسه می کند که به فکر سود آنی خود باش و اگر بازاری هم آتش بگیرد، دستمالی برای تو دربیاید اما حتی برای تغییر این چنین نهادها وزمینه ها نیز ما تنها با تغییر نگاه و با عمل خویش می توانیم امکانهای تازه به وجود بیاوریم. یک جایی وجود دارد که آنجا حوزۀ نفوذ ماست وآن فردیت ماست، آنجا اعلام حضور ماست وبا حضور ماست که طرح تغییر جامعه کلید می خورد. تغییر در تاریخ به صحه رسیده است، جوامع تغییر پیدا میکنند. میشود که قاعدهها بهبود پیدا بکند.
[1] Area of Possibilities
[2] "Help you self"
[3] Subjective wellbeing
[4] position
[5] States
[6] Perception
[7] Qusi Perceptual
[8] LOGIC of COLLECTIVE ACTION
[9] Social Mobility
سلام
جهان پر از فرصت های دوباره است.
زندگی سلام
درود برشما این اندازه کوتاه و سرشار از معنا
سلام،
با سپاس از این گفتار علمی - عارفانه.
با سلام از دوست محقق منتقد و مشتاق نقدها ونظر ها
سلام استاد گرامیم :
بسیار مبحث خوبی ست ودامنه دار بطوریکه این روزها در اکثر محافل نقل است .با وامی از حافظ...در خلاف آمد
سلام دوست خوبم وبهترینها
با درود و مهر و آرزوی بهترینها
گفتار امید بخش و روشنگری بود مانند همیشه ...
ضمن همدلی با رویکرد و نگاه شما میخواستم نکته ای را بیافزایم که در جامعه ما قبل از اینکه قران و آیاتش حجاب شود .... بروی همین ظاهر نیز حجاب های فراوانی کشیده شده است فضا و گفتمان دینی جامعه ما به شدت از ظاهر قران بدور افتاده است انبوهی از تبلیغات دینی رسمی و غیر رسمی وجود دارد که قران را دور از دسترس قرار میدهد و به بهانه واهی که قران ظنی الدلاله است مراجعه به آن و تدبر و استفاده از آن را کار مجتهدان و مفسران حرفه ای میداند و عموم مردم را به روایات مشکوک السند که مقتضی گفتمان رسمی است حوالت میدهد
در همان گفتمان درون دینی فراموش شده است که قران کریم ثقل اکبر است و علاوه بر نقد اسناد روایات ، لازم است که مضمون و محتوای روایات با نص قران کریم و عقل سلیم بشری که خود حجت درونی است تطابق و سازگاری داشته باشد .... ما با دینی روبرو هستیم که عمیقا به سوی غلو ، تطور یافته و از متون مقدس اصلی و سرچشمه های زلال خود دور افتاده است ...
استاد ارجمند با سلام وممنون از نقد ونظر شریف
م-ف
با سلام و درود بر جناب آقای غیاثی:
شاید بزرگترین ومهم ترین دغدغه ی اصلی بخشی از روشنفکران جامعه ی ما همین باشد که شما در نقدتان اشاره کردید اما این درد بی درمان نیست وبقول معروف راه برون رفتی نیز بایستی وجود داشته باشدبنظر شما چه باید کرد؟چگونه میشود این کتاب را که از مرکزیت وثقالت به حاشیه رانده شده به مسیر اصلی برگرداند؟واصولا چنین چیزی ممکن است؟
استادارجمند جناب دکتر عبایی هستند ومبارک است گفتگوی میان دو محقق عزیز
م-ف
با درود و مهر
از افزدوه فکری جناب داوجی اصل استفاده می نمایم و از استاد فرهیخته جناب فراستخواه عزیز که امکان انعکاس آن را فراهم آوردند سپاسگزرای مینمایم
البته راه هایی برای برون رفت از وضعیت بسته و دشوار کنونی وجود دارد اما این مسیر دشوار و پر مانع است
دین دولتی اقتضائات خاص خودش را دارد . دغدغه اصلی اش بسط اقتدار و تحکیم مشروعیت خویش است و این هدف با باز اندیشی و نو اندیشی دینی امکان پذیر نیست بنا براین قرائتی دلخواه و تحریف شده از دین را بر میشکد و به مدد رسانه های نفتی و دانشگاه های نفتی دیگر آن را به هژمونی تبدیل میکند
شاید با شکسته شدن انحصار در آموزش و رسانه بتوان به رشد و پویش و گسترش قرائت های دیگر دینی امید بست .... گسترش شبکه های اجتماعی نوین و آموزش های مجازی در شکستن فضای تک صدایی و منولوگهای اقتدار گرا موثر است
در میان عالمان دینی مستقل از حاکمیت رویکرد های محققانه جالب توجهی ملاحظه میشود
به گمان من معرفی کردن و باز نشر فراورده های پژوهشی این گروه از محققان امری لازم و بایسته است بخشی از رسالت دانشگاهیان و رسانه های آزاد عطف عنایت و معرفی و نقد آثار این گروه است
شخصیت هایی مانند :
احمد قابل - ترکاشوند - مجتهد شبستری - کدیور - مدرسی طباطبائی - غروی اصفهانی - عباس یزدانی - محقق داماد - صادقی تهرانی - منتظری - یوسف صانعی - موسوی بجنوردی و ........
سلام و رهایی....
اینکه دین دولتی با دین چنین وچنان میکند بحثی جداست و غیر قابل انکار اما اینکه ما با دین چه میکنیم بسیار حائز اهمیته ، ...اولا به دلایلی روشن فضای مجازی امکان بررسی و مکاشفه رودر رو در زمینه های مختلف دین پزوهی را بصورت جز به جز ونه کلی به ما نمی دهد ومحدودیت های بیشماری در این خصوص هست که نه تنها اندیشه های خلاق ونو را بارور نکرده بلکه به نوعی موجبات تزاید تکانه های تردید ودودلی آنهم از نوع یاس و دلمردگی میگردد که نمونه های فراوان آنرا هرروز در همین صفحات مجازی به وفور مشاهده میکنیم .
ثانیا باید به این سوال اساسی پاسخی مناسب داد که اصولا "چگونه قرآن را بخوانیم "؟ از کجای آن شروع و به کدام قسمتها بیشتر بپردازیم ؟بطور کلی سوالمان از او چیست تا به جواب مناسب برسیم ؟واگر غیر از این باشد در کوچه پس کوچه هایش گمراه ومردد خواهیم ماند ومقصود از آیه ی لا یمسه الامطهرون چیست ؟ یعنی تا پاکیزه نشدیم دست نزنیم؟یا دست بزنیم تا پاکیزه شویم؟واگر بخواهیم با این آیه قدری عمیق تر موضوع را ببینیم این معنی مستفاد میشود که تا رفتارتانرا تغییر نداده اید به وی نزدیک نشوید و بالعکس....ملاحظه میکنید از ابتدای کار کمیت لنگ است ...ما به کدام اقتدا کنیم؟
متشکرم...
با درود و مهر
جناب دواجی اصل من قصد مباحثه و اثبات نظریه ای را ندارم
اتفاقا فضای مجازی و شبکه های اجتماعی امکان دسترسی سریعتر و روان تری به محققان و پزوهشگران میدهد تا فارغ از هژمونی حاکمیتی به قرائت های دیگری ازمتون و منابع دینی دست یابند . اینگونه چه بسا فضای تک صدایی و استبداد فکری و فرهنگی شکسته شود
در مورد قران ، توصیه ساده ای دارم و آن باز خوانی متن قران فارغ از تفسیر های رسمی است . همیکنه یک بار به طور منظم و خطی از ابتدا تا انتها نه برای ثواب بلکه برای فهمیدن و دریافتن پیامهایش مطالعه شود .... تفاوت ان با اموزه های رسمی ارباب رسانه ها و منابر و برساخته های دینی استخراج و معلوم میشود
شاد و پیروز باشید
شاید بهتر باشد به جای اما و اگر و شک و تردبد به شکل پزوهشی این متن مطالعه شود
سلام....
سلام وبهترینها
سلام،
ما را از نوشته های مفیدتان محروم نفرمایید استاد بزرگوار. مدت هاست نمی نویسید.
دوست محقق عزیز وارجمند سلام از بنده ونیازمند نقدهای تان
مدتی کارهایم مثل کلاس وپایان نامه ومابقی قضایا زیاد شده بود وفرصت نمی کردم به این جا سر بزنم
امیدوارم بازهم بتوانم مشارکت کوچکی در این فضا بکنم و از ملاحظات دقیق شما بهره بگیرم
با تقدیم ارادت
م-ف
احتراما نشانی وبلاگ نشریه روشنگران :rnmag.blogfa.com