متن کامل تحریر شده سخنرانیمتن کامل تحریر شده سخنرانی فراستخواه
در بزرگداشت شریعتی، دانشکده فنی دانشگاه تهران
10 آذر 93
منتشر شده در شرق، تاریخ 16 آذر93
بیان مسأله
موضوع بحث اینجانب، تأمل در فهمی است که از اخلاقی بودن خویش داشتیم وداریم. با نگاه مختصر به چرخش های اخلاقی جامعه معاصر ایران، می کوشم درباب کارنامه روشنفکران دینی خصوصا شریعتی گفت وگویی بشود. چرخش های اخلاقی از یکسو مسأله ساز و از دیگر سو افق ساز بودند. حداقل سه چرخش را نام می برم: نخست گذر از اخلاق دینی به دین اخلاقی، دیگری افتادن به ورطه «دین غیر اخلاقی» و سومی گسترش اخلاق غیر دینی و عرفی.
به طور سنتی، مذهبیها اخلاقی بودن خویش را با دین صورت بندی میکردند. حیات اخلاقی از طریق عقاید رسمی و تکالیف و مناسک دینی توضیح داده میشد. کتاب هایی مثل معراج السعاده و جامع السعادات از نراقی های پسر وپدر در دوره قاجار تا آثار مرحوم مطهری، همه در چارچوب اخلاق مذهبی بودند. امادر آفاق معرفتی و زیست اجتماعی ایران روندهایی جریان داشت که از نفوذ اخلاق مذهبی در اذهان و دلها می کاست. شهرنشینی جدید، تغییرات اجتماعی و جابهجاییهای پاردایمی موجب می شد که بخشی از گروه های جدید اجتماعی، دیگر مثل سابق نتوانند تمایل نهفته در دل خویش به خیر وفضیلت را برمبنای مذهب پی جویی وبرگزار بکنند. اخلاق شرعی برای بخش قابل توجه از گروههای جدید اجتماعی بحث انگیز و مناقشه آمیز می شد. یعنی هم به لحاظ معرفت شناختی ونظری، پرسشهای تازه ای به میان می آمد و اخلاقی بودن به اتکای اصول و تکالیف دینی را محل تردید قرار می داد و هم در واقعیت جامعه، اخلاق مذهبی به شکل سنتیِ آن، دیگر چندان چنگی به دل اینان نمی زد. درک و استطاعت بشر جدید با مردمان دوره قبل فرق میکرد. چه بسا انسان جدید و حداقل بخشی از گروههای جدید اجتماعی دیگر نمیتوانستند اخلاقی بودن خود را به نحو رضایتبخشی با دین صورت بندی بکنند. من قبلا در مقاله ای به تفصیل درباب دشواره های اخلاق دینی بحث کرده ام و حداقل 6 مشکل را توضیح داده ام ودر وبلاگم هست. اما امشب به موضوع از منظر آنچه در واقعیت اجتماعی روی میداد می پردازم.
جامعۀ ایران طی دورۀ معاصر خویش، در گذرگاه سختی قرار گرفته بود. از یک سو اخلاق دینی حداقل برای بخشی از گروه های جدید اجتماعی، نفوذ و کارایی سابق خود را از دست میداد و از سوی دیگر جایگزین شدن اخلاق غیر دینی برای همۀ گروههای اجتماعی و در مقیاس بزرگ به این آسانی ممکن نبود. نتیجه اش سست شدن بنیانهای اخلاقی بود که کل جامعه را تهدید می کرد.
در چنین شرایطی ایران به کنشگران تازه نیاز داشت. جامعه برای مصونیت از این ورطه، وبرای طی مطلوب دوره گذار خود، به عاملان فکری واجتماعی و به تیپ تازه ای از واسطههای تغییر نیازمند بود. روشنفکران دینی از دهه 20 به عرصه آمدند و فهمی نو از دین به دست دادند، دین وایمان را با عقلانیت وعرف جدید آشنا وهمنوا ساختند و سبب گشتند نوعی افق جدید گشوده شود . این افق تازه ، گذر از اخلاق دینی به دین اخلاقی را تسهیل کرد. آنها حاوی تجربههای تازهای از نسبت با امرالوهی شده بودند که میتوانست سیاق جدید از حیات اخلاقی را پشتیبانی کند، مشروب بسازد و مشروعیت ببخشد. چنین بود شکل بدیع کارآمدی از «دین اخلاقی» توسعه یافت.
نمونه های دین اخلاقی ودین غیر اخلاقی
نمونه برجسته ای از این روشنفکران دینی بازرگان و شریعتی بودند. آنها تلاش میکردند که از مفاهیم سنتی اخلاق، روایتی تازه به دست دهند. مثلاً اگر شجاعت یک ارزش اخلاقی بود، به آزادیخواهی و مطالبۀ حقوق انسانی تعبیر می شد. آن شهروند که بر حقوق بشری خویش پای می فشرد با تجربۀ شجاعت، در حقیقت نوعی تمرین اخلاقی می کند. دانایی جدید که با شک و پرسشگری قرین بود، به تعبیر کانت صورتی از دلیری بود که نشانه ای از اخلاق در منش فکری تلقی می شد. مثال دیگر شفقت و عدالت است که در صدر ارزشهای اخلاقی قرار داشت، این نیز به کوشش برای برابری به معنای جدید تعبیر شد. عدالت طرحی اجتماعی است برای توزیع بختهای زندگی به همه گروه ها و خصوصا توزیع مجدد فرصتها به نفع فراموش شدگان و طرد شدگان جامعه. بدین ترتیب شرکت در طرح عدالت، تمرینی اخلاقی است. حیات معقول که در اخلاقیات سنتی بود با عقلانیت جدید پیوند داده میشد . این فکری معقول و رفتاری معقول است که به دیگرانی که عقاید ما را ندارند ومی خواهند زندگی بکنند احترام بگذاریم وحق انتخاب وسبک متفاوت زندگی شان را به رسمیت بشناسیم. روشنفکران دینی از مدارا و تسامح سنتی که فضیلتی اخلاقی بود ، معنایی نزدیک تر به رواداری و آزادمنشی و کثرت گرایی جدید به دست دادند و از حلم و سعۀ صدر سنتی نوعی اخلاق ومنش دمکراتیک فهمیدند.
بازرگان در کار در اسلام(1325 ) عادت به بیکارگی را به مثابۀ یک مسأله اخلاقی در ایران مورد بحث قرار داد و اخلاق کار واخلاق حرفه ای را به میان آورد:چند هزار سال شعر گفتیم، حال قدری هم کار کنیم. خود نیز در
در عمل چنین بود . هشتاد سال پیش اتحادیه مهندسین ایران را به صورت یک شرکت هفت نفری تشکیل داد که از نخستین شرکتهای مهندسین مشاور ایران محسوب شده است یا بعد از اخراج شدن از دانشگاه در سال 1333 با استادان دیگر شرکت مهندسی یاد را به وجود آوردند. این درک تازه از دین به نوعی شبیه اخلاق پروتستانی بود که یک دیندار ، اجابت دعوت حق را در کارکردن و تولید ثروت به همراه مصرف معقول می بیند وازنظر ماکس وبر به رشد اقتصادی برخی جوامع اروپایی کمک کرد.
بدین ترتیب اخلاق اجتماعی در ایران که دیگر نمیتوانست در خانۀ دین، کرایه نشینی بکند، به کمک روشنفکران دینی بیرون آمد و خانهای برای خود ساخت، در همسایگی دین. به نظر میرسد اگر دین اخلاقی به عرصه نمیآمد ، حداقل برای بخش بزرگی از جامعه با ضعیف شدن اخلاق مذهبی، به این آسانی اخلاق عرفی و غیر مذهبی جایگزین نمی شد. بلکه اگر دین اخلاقی شناخته نمی شد بسیاری از گروه های مذهبی چون نمی توانستند با اخلاق مدرن همراهی بکنند عملا و نظراً به «دین غیر اخلاقی» کشیده می شدند. چنان که در بخشی از مذهبی ها شاهد بودیم وهستیم. مراد من از دین غیر اخلاقی ، جزمیت ها و تعصبات مذهبی است که منشأ نفرت وخشونت به دیگرانی می شود که عقاید ما را ندارند وبه احکام ما عمل نمی کنند. به نام دین به خود حق می دهیم که حوزه عمومی را وبدن مردم را و لباس مردم را و ذهن مردم را کنترل کنیم. این نوعی دین باوری ودینداری است که بدجوری، غیریت ساز شده است، انسانها را با هم دیگر بیگانه می کند، دیوارها بالا می برد، بذر قساوت وبیرحمی ونامهربانی می پاشد ، حس بخشایش و بشردوستی را مخدوش می کند و به اخلاق صلح و آزادمنشی و احترام به انسان ها وبه نزاکت وادب اجتماعی لطمه می زند. پس حقیقتا باید نام چنین دین باوری ودین ورزی را «دین غیر اخلاقی» بگذاریم.
روشنفکران دینی دو کار مهم کردند. از یک سو فضای معرفتی و افق فکری برای دین اخلاقی فراهم آورند و از سوی دیگر میدان عمل اجتماعی برای رشد اخلاقی بخشی از قشرهای دینی جامعه را برپا ساختند. یعنی در اینجا میتوان به روشنفکری دینی از این منظر نگاه کرد که هم مدرسۀ فکری برای دین اخلاقی به وجود آوردند و هم مکانهای سومی برای ممارست اخلاقی ایجاد کردند. مکان سوم، مکانی است ورای مکان اول یعنی خانه و مکان دوم یعنی مکانهای کار و آموزش رسمی . در مکان سوم افراد داوطلبانه جمع میشوند. مکان سوم بدون اینکه هویتهای فردی را از بین ببرد، هویتهای جماعتی ایجاد میکند. نسبتاً جذاب است. خود جوش است. مکانی برای تعاملهای اجتماعی است. ورای نقش های اجتماعی رسمی است . در مکان سوم، طبقه اجتماعی، حرفه و غیر آن، شرط عضویت نیست. مکان سوم هم سطح کننده است . معیارهای رسمی عضویت یا سلب عضویت ندارد. گفتگوهایش گرم است. تازگی دارد. حالت خوشایند و دوستانه دارد. سرمایه اجتماعی باز تولید میکند. کانون ها وانجمن ها وحسینیه ارشاد نمونه ای از مکانهای سوم بودند که تجربه تازه ای از دین اخلاقی را رونق می بخشید.
مقایسه دو مشرب کارکردگرا و اگزیستانسیل
دین اخلاقی توسط روشنفکران دینی حداقل با دو مشرب نسبتا متمایز توضیح داده می شد. یک مشرب بیشتر به کارکردهای بیرونی حیات اخلاقی توجه داشت. نماینده برجسته این مشرب مرحوم مهندس بازرگان بود. اما از همان زمان رویکردی هم بود که نگاه به درون حیات اخلاقی و محتوای وجودی آن داشت. رویکردی که حداقل بخشی از عمیقترین سطوح و لایههای حیات خوب و شایستة اخلاقی را در فهمها و تجربه های درونی طلب وتمنا می کرد. گوهر «دین اخلاقی» را در نوعی سلوک درونی و حس و حالهای روحی جستجو میکرد. این نگاه را که در آن روزها چندان نیز غالب نبود ، میشد از زنده یاد شریعتی سراغ گرفت.
ژانری که انصافاً شریعتی مبدع آن شد. وقتی میگفت «آزادی، عدالت، عرفان» یا « آزادی، آگاهی، آفرینندگی»، نگاه به درون داشت. چه آن عرفان و چه این آگاهی و آفرینندگی، معنا و مفهوم وجودی داشت. معنایی اگزیستانسیل داشت. حتی آزادی بیشتر به معنای رهایی بود. هدف فقط «آزادی از» نبود که از سلطه ستمگران و جباران و زورگویان آزاد بشویم بلکه نوعی «آزادی در» و نوعی رهایی درونی از این طریق جستجو میکردیم. این نوع ادبیات عمدتاً در شریعتی بود و نه در بازرگان. شما لنگة کویریات شریعتی را در هیچ کس دیگر نمیبینید. هر چند بازرگان نیز توجهی به درون دارد مثلا در دل و دماغ، 1326 یا ضریب تبادل مادیات و معنویات، 1322یا عشق و پرستش، 1336 و نیک نیازی، 1346. اما در شریعتی است که این عنصر از عمق و وضوح و تجلیات آشکارتر و نافذتری برخوردار می شود. شریعتی کویریات خویش را متمایز از اسلامیات و اجتماعیات میدانست: آنچه مردم میپسندد اجتماعیات است وآنچه هم خودم و هم مردم می پسندیم اسلامیات است و آنچه برای خودم می پسندم، کویریات است.
اینها را در مهم ترین آثار شریعتی می بینیم؛ بامخاطبهای آشنا، نیایش، هبوط در کویر، انسان بیخود وگفتگوهای تنهایی. در آن غیبت محض، حضوری بود. کسی بی کس ام را پر میکند. از عین القضات نقل میکردکه که این را الم باید نه قلم. شمس صاعقه ای بود بر مولوی آن گاه که در مغرب خویش به مراد رسیده بود. می بینیم در منظر شریعتی، غروبی در خود آدمی هست ویکباره شروق روی می دهد و طلوع سر میزند. حتی تجربة امر الهی نیز برای شریعتی در یک جدال خیر و شر معنی دارد. همانطور که مارتین بوبر توضیح می دهد شرّ در عمق نیست بلکه از سطح وجود آدمی او را غافلگیر میکندو با سرایتی ویروس وار انسان را که میتواند همه چیز باشد هیچ چیز میکند. امر الوهی در حقیقت حس حضوری است که ما را از این ابتدال شرارت رهایی میبخشد. شریعتی را در کویریات خویش می بینیم که خدا را حس میکند در برابر این زشتیها، خیانتها، ترویجها و پستیها و بیرحمیها . تنهایی اش را با یک تنهایی وجودی در هستی تقسیم می کند و باران مهربانی را به صورت اگزیستناس تجربه می کند. در اینجاست که تجربیات زیستة درونی از حیات اخلاقی مهم میشود. نگاه کارکردگرایانه به اخلاق شاید برای برخی مذاقها قدری خشک و یکسره عقلانی بنماید، اما مشرب وجودی و اگزیستانسیل، محتوایی انرژیک و عاطفی دارد.
اخلاق بشر نیازمند حس و حال است. مستلزم تنشهای اگریستانسیل هست. احوال روحی و سلوک وجودی لازم داردو تقلاًها و تمناهای باطنی. آن هم نه در خلوت صوفیانه بلکه در جاری زمان، در متن عمل اجتماعی، از رهگذر نوعی پراکسیس وجودی. نوع تازه ای از پرکتیس های اخلاقی مشحون از تفکر انتقادی و عمل رهایی بخش در شریعتی هست. نوعی همدلی با هستی و درک عظمتی درکائنات که تا عمق هستی ما سرریز می شود. چشم دوختن به اوجی در هستی خویش. درکی یوتوپیک از خود. بحث چهار جبر شریعتی را ببینید . انسان اخگری از میل رهایی است و مهم تر از همه یک حس و حال درونی برای رهایی از جبرهای درون ، سلوک درونی در خود، رفتن از سطحی از وجود خویش به سطحی عمیقتر و پایدارتر در خویش. تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق. بلکه گردونی و دریایی عمیق. شریعتی در انسان و تاریخ (1348 دانشکده فنی) تاریخ را نیز سفری تلقی می کند برای پخته شدن آدمی. تاریخ اصرار دارد ما را بسازد وما نیز می خواهیم تاریخ را بسازیم. آن امر وجودی در اینجا خلاقیت و رهایی است.
سویه های روشن وسویه های تاریک
در این بخش از عرایضم می خواهم قدری از موضوع بحث فاصله بگیرم و یک نقطه ابهام و یک ورطه را در رویکرد شریعتی نشانه بگیرم. سوسن شریعتی قبل از من از یک شریعتی، از یک پدر به تحسین سخن گفت که همیشه ودر هر دوره یک شریعتی کامل بود وهمواره همه چیز داشت. اما چشمان کم سوی من در شریعتی انواع فراز ونشیب ها و بالا پایین شدن ها می بیند. مثل همه ما ومثل همه انسانهای دیگر. شریعتی نیز سویه های روشن وسویه های تاریک دارد. ببین عالم همه درهم سرشته، ملک در دیو وشیطان در فرشته. درک اگزیستانس شریعتی از دین و از اخلاق، استعدادی نیز به پیچش ایدئولوژیک دارد که اتفاقاً میتواند بار هیجانی اگزیستانسیل را در شکل ایدئولوژیک به قهر و جزمیت و نفرتهای تازه و بیگانگیهایی از نوع دیگر سوق بدهد. ایدئولوژی، مستعد آن است که به صورت آگاهی کاذب وارونه ای ما را با دیگری بیگانه بکند. در همین دانشکده فنی سال 1346 نسبت به قبل تعداد دختران در فنی بیشتر شد (البته همچنان یکی دو درصد بیشتر نبودند) ولی برخی از دانشجویان و استادان سیاسی که سیاق فکری ایدئولوژیک داشتند گفتند اینها را رژیم برای مشغول کردن دانشجویان فرستاده است و برای منصرف کردن آنها از مبارزه! این یعنی بیگانگی انسان با انسان. یعنی نوعی آگاهی کاذب وارونه . همین سویه ایدئولوژیک بود که بعدها در سیاست، منشأ جزمیتها و خشونتگراییهای تازه شد.
اخلاق سرحالی واخلاق رهایی
اجازه بدهید بحث خویش را با اشاره به یک چرخش دیگری به پایان ببرم که در این سالهای اخیر در میان گروههای اجتماعی ما در حال اتفاق افتادن هست و من به عنوان یک ایرانی کوچک از این چرخش، خوشحال نیستم. چرخش از اخلاق کنش به اخلاق آرامش، چرخش از اخلاق «معطوف به جمع» به اخلاق «معطوف به فرد»، چرخش از اخلاق رهایی به اخلاق سرحالی. از یک سو زمینههای کافی در فردگرایی خود مدار ایرانیان وجود داشت. از سوی دیگر کژتابیهای دنیای پسامدرن ما نیز به آن مزید می شود. جامعه ای که هنوز تجربه مدرنیته به قدر کافی نداشت، به دنیای پست مدرن پرتاب می شود و این به فردگرایی خود مدار ما و میل به لذتهای آنی و شخصی و مانند آن را دامن می زند.
وقتی روح نسل دهه 40 و 50 را با روح نسل امروزی مقایسه میکنیم میبینیم حس وحال درونی در اخلاق در حال دگردیسی است. آن موقع اگزیستانس و عرفان معطوف به رهایی بود اما امروز بیشتر شاهد انواع روانشناسی ها و معنویت های معطوف به لذت و شادی هستیم. اخلاق سرحالی می گوید شاد بودن هنر است، اما اخلاق رهایی می گفت شاد کردن، هنری افزون تر. این می گوید بگذارید راحت زندگی بکنم اما آن می گفت بیایید باهم بهتر زندگی کنیم. اخلاق سرحالی؛ اخلاقی فردگرایانه، متمرکز به زندگی روزمره و رضایت فردی است در حالی که اخلاق رهایی، اخلاقی جماعتگرایانه، معطوف به عمل و پراکسیس اجتماعی و رضایت جمعی است. این؛ اخلاق آرامش و اخلاق نیکوکاری است، آن؛ اخلاق آفرینش و اخلاق فداکاری بود. این قابل تحویل به اخلاق مجلسی و نخبهگرایانه است ولی آن، اخلاق اجتماعی بود و اخلاق با مردمان رقصیدن بود.
به نظرم اخلاق سرحالی، شاید نتواند به حیات اخلاقی پایدار جامعه چندان کمکی بکند. جامعه به یک ذخیره انرژیک اخلاقی نیاز دارد که عمیق و وجودی ورهایی بخش باشد. همانطور که جامعه به ذخیره ژنتیکی برای شکوفایی فکری وعلمی وفنی و سرمایه انسانی نیاز دارد و متأسفانه با رفتن نخبه ها، ژن آنها و ظرفیتهای ارتباطی و تعاملی آنها نیز ازاین سرزمین خارج می شود و طبق برخی تحقیقات با پدیده ای به نام رقیق شدن مغزها( Intellectual dilution )مواجه می شویم و متوسط هوشبهر جامعه تنزل پیدا می کند و ذخیره ژنتیکی کاهش می یابد. همینطور هم هست که ذخیره انرژیک اخلاقی جامعه مثل یک سرمایه اجتماعی به توسعه فرهنگی واجتماعی در یک سرزمین لازم وحیاتی است. اخلاق سرحالی نمی تواند پشتوانه محکمی برای عمق یافتن وتوسعه چنین ذخیره انرژیک اخلاقی در جامعه باشد درحالی که اخلاق رهایی ، این خاصیت را داشت. بدین ترتیب به گمان من هرچند ما در دوران پسا شریعتی زندگی می کنیم اما در شریعتی هنوز ظرفیتی برای تأمل در مسائل ایران و مسائل اخلاقی ایرانیان هست.
ارائه ی شما عالی بود ؛ استاد عزیز
بسیار استفاده کردم ...
با آرزوی خوبی و خوشی برای شما
سلام ونیازمند نقدتان ...وممنون از لطف تان
با سلام و احترام
ممنون از تسهیم و اشتراک دانشتون. با این روحیه و تلاشهاست که کشور به آبادانی علمی و آگاهی درونی خواهد رسید به امید آن روز
سلام بر آن عزیز نازنین و همراه با امیدهای تان عزیز
با سلام و عرض ادب!
مثل همیشه زیبا بود و لذت بخش. همراه با تولید معنا ها و مفاهیم تازه مثل: "رقیق شدن مغزها"- "اخلاق رهایی و اخلاق سرحالی"- "دین غیر اخلاقی" و...
صورت بندی تازه ای از فرایند تاریخی اخلاق جامعه ما.
با همه احترام و علاقه ای که به روان زلال دکتر شریعتی داریم، نقد استاد، به آن بزرگ، در ایدئولوژی پردازی یا دست کم فراهم آوری زمینه ای برای برآمدن نوعی ایدئولوژی، را می یپذیرم. ولی همراه با شما و به سهم خود، با شور آمیخته با شعور خانم سوسن شریعتی هم عریبگی نمی توانم کرد!
سلام دوست نازنین وممنون از ملاحظات باارزش
ونیازمند نقدم
م-ف
با درود و مهر
با سپاس از نوشتار روشنگر شما استاد فرازنه به وِیژه مساله شناسی شما که همواره به مسایل روز جامعه توجهی عالمانه می کنید
استاد گرامی اینجانب نیز وب سایتی گشوده ام که بضاعت مختصر خود را در آنجا در معرض نقد و نظر اندیشمندان قرار داده ام تا از افزوده های فکری و معرفتی شان کسب فیض نمایم
باعث افتخار است که گاهی این دانش آموز را به حضور و نقد و نظر خود بنوازید
نشانی
drabaee.com
با احترام محمود عبائی
جناب دکتر عبایی عزیز با سلام وعرض ارادت وتهنیت ..چشمم روشن به سایت پربار.... بهره می گیرم به امید حق ... پابرجاباد و سرشار...
م-فراستخواه
با سلام،
با عرض پوزش بسیار؛
هرگز سایه سنگین ایدئولژیک و ملاحظات اخلاقی به آن را بدین حد ندیده بودم. با سپاس
با سلام وممنون ونیازمند نقد آن عزیز
م-ف
سلام و زیبایی نثارتان........
هربار که مطالب نغز وپر معنایتان را می خوانم بار معنایی می گیرم و بارور می شوم ، ذهن من به هرچه پلشتی و شرارت پشت می کند و در سایه سار شعور کلمات اوج می گیرد و راز آلود میگردد ومانند دانش آموزی نادان میشودکه پیوسته هراس سوال دارد و شوق دانستن طرفه آنکه روبرویش شما باشید بمثابه ی دریا ومن حقیر قطره ، این ذهن روبه روشنی مدام باخود می گوید چرا شریعتی در دهه ی 50ایدولوژیک و رهایی بخش شد اما در دهه ی 60همان تفکر به تچزم و دگماتیسم گرایید...نقد رفتاری جامعه ی روشنفکری ما چگونه از وی گذشت و از تفکر و تعهد واندیشه رهایی بخش درونی یک شبه بی نیازگردید به طوری که برخی از آنان به یکباره پنبه اش را زدندو کارش را تمام شده دانستند سوال من اینجاست چگونه این فرآیند انجام یافت....؟با تشکرفراوان
سلام برشما دوست نازنین و پرسش افکنی ونقد باارزش...باید اندیشید برای بهتر زیستن وبهتر عمل کردن....از طرح بحث تان ممنونم عزیز ....باشد تا فرصتی دیگر ودر انتظار تحلیل ها و نوشته های تان
م-ف