مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

انقلاب، دین، مردم و ارزیابی عملکرد سه دهه گذشته ما

گفتگوی سمانه معارف با  مقصود فراستخواه؛ بهمن 93 :

* در زمان وقوع انقلاب اسلامی ایران، ما با دو دسته از دینداران مواجه بودیم؛ مومنانی که به صفوف مبارزه علیه رژیم گذشته پرداختند و حامی انقلاب بودند و دینداران و مومنانی که سکوت کردند یا همراه انقلاب نبودند. چرا نگاه دینداران جامعه ایران به مقوله انقلاب با هم متفاوت بود؟

فراستخواه: نباید دین را به این یا آن ایدئولوژی سیاسی  فروکاست ، حال این ایدئولوژی هرچه باشد: سوسیالیسم یا  لیبرالیسم یا  ناسیونالیسم و یا بنیادگرایی. به نظرم انقلابی بودن و انقلابی نبودن، دو گرایش سیاسی است که ربطی به دین ندارد. کسانی می خواهند جامعه را تغییر انقلابی دهند،کسانی هم می خواهند با روش اصلاحات کار بکنند ، هردو دسته ممکن است دیندار یا غیر دینی باشند. بنابراین در یک تحلیل منطقی چهار دسته می شود : بعضی از دینداران انقلابی هستند و بعضی از دینداران انقلابی نیستند، بعضی از غیر دینداران انقلابی هستند و بعضی از غیر دینداران انقلابی نیستند. دیندار ان و غیر دینداران ،  ممکن است در مشی سیاسی خود  محافظه کار، لیبرال منش و معتقد به اصلاح و تغییرات مسالمت آمیز قانونی باشند. من معتقدم نباید دین را به یک ایدئولوژی سیاسی خاص فروکاست؛ دین باید در قلمرو خاص خود بماند چرا که ایدئولوژی ها می آیند و می روند و تغییراتی در آنها صورت می گیرد، اما غایات و گوهر معانی دینی مربوط به حیات روحی و معنوی انسان و همچنین مربوط به ارزش های پایه ای بنیادین اجتماعی است. برخی ارزشها وآموزه های اجتماعی در دین نیز نباید به این یا آن ایدئولوژی احاله شود. مثلا ما می گوییم دین مان  الهام بخش عدالت است، اما این عدالت لزوما در سوسیالیسم نیست، نمی توانیم بگوییم عدالت لزوما یعنی همان سوسیالیست و کمونیست. زیرا ممکن است کسی بخواهد عدالت را از طریق یک جامعه آزاد بازار دنبال کند.  لذا او  به این مساله معتقد می شود که اگر در جامعه رقابت، اشتغال و آزادی سرمایه به وجود آید، از طریق رشد سرمایه داری، شغل ها افزایش پیدا می کند و سپس توسعه و رونق به وجود می آید و به طور طبیعی عدالت به کل جامعه انتشار پیدا می کند؛ ممکن است من شخصا  عدالت را با این روش  قابل حصول ندانم  و  روش های دیگری دنبال بکنم، پس عدالت به عنوان یک آموزۀ دینی نباید به یک ایدئولوژی فروکاسته شود؛ چه سوسیالیسم وچه لیبرالیسم.  به نام  عدالت می تواند، ایدئولوژی های مختلفی وجود داشته باشد.  اما دین با همان زبان خاص تربیتی  ومعنوی  واخلاقی خود می گوید به عدالت رفتار کنید  اما نمی گوید لزوما  با  کدام ایدئولوژی سیاسی. دین می خواهد ارزش های بنیادین و غایی زندگی و حیات روحی انسان را تعالی دهد. از سوی دیگر نکته مبتابه جامعه ما این است که چنین القا می شود  که هر کس به مسایل و ایدئولوژی های سیاسی دولت  دینی، نقدی داشته باشد، محکوم به ضد دینی بودن است!! مشکل دولتی شدن دین همین است. می بینید حتی دینداران هم آزادی و حقوق خود را از دست می دهند، چه رسد به غیر مذهبی ها. بنابراین معتقد بودن به اینکه دین آموزه های اجتماعی دارد به معنای برهم زدن روال های منطقی یک زندگی عمومی دموکراتیک و گفت وگوی مدنی و مسالمت آمیز و خرد جمعی نیست. اجازه بدهید مثالی از این آموزه های اجتماعی عرض بکنم. گوهر معنوی  دین بنا به درک بنده ، احترام به انسان ها به عنوان عالی ترین تجلیات الهی ست، بنابراین در زندگی اجتماعی خود برای انسان ها احترام قائل می شوم . حالا هر ایدئولوژی هم وجود دارد که برای انسان ها به نحوی  احترام قائل می شود، آن ایدئولوژی را می پسندم. مثال دیگر این است که دین الهام بخش عدالت  است، باید به فکر گرسنگان و فراموش شده ها بود. آیا عدالت و احترام گذاشتن به انسان ها یک مفهوم اجتماعی نیست؟! بنابراین دین دارای ارزش ها و تعالیم اجتماعی  است، اما این نباید به دست دولت و در انحصار دولت و ابزار دست دولت باشد.

* انقلاب ایران یک حرکت سیاسی و دینی بود. آن نوع دینداری و نگاه دینی که منجر به انقلاب اسلامی ایران شد، چگونه نگاهی بود؟

فراستخواه: در آن دوره از انقلاب ایران، اقبالی عمومی فراهم شد؛ اکثر مردم علاقه مند به تحول شدند، با این انقلاب همراهی کردند و حتی دین را به عنوان یک عامل مهم و کمک دهنده به تحول خواهی  وآزادی خواهی وعدالت خواهی دانستند  و آن را  به عنوان یک مفهوم مرکزی به رسمیت شناختند، به تعبیر دیگر در آن دوره اکثریت مردم هم انقلاب و هم اسلامی بودن ومعنوی بودن واخلاقی بودن  این انقلاب را پذیرفتند. به هر حال این انقلاب با مشارکت همه گروه های اجتماعی ایران اعم از چپ، لیبرال و ملی و مذهبی و همچنین به کمک روحانیان و مراجع و با سهم مؤثر باورهای دینی مردم و کمک گروه های مذهبی و همچنین با مفاهیمی مانند شهادت و در راه خدا مبارزه کردن، به پیروزی رسید؛ به نظر من برخی عملکردهای بعدی بود که مساله را در ابعاد مختلف مخدوش کرد.

* منظورتان چه عملکردی از سوی چه کسانی است؟

فراستخواه: برخی از کسانی که مدیریت های بعدی را به عهده گرفتند، اگر در مواردی گرفتار انحصارگرایی نمی شدند و با مردم مهربانانه تر رفتار می کردند، با سبک زندگی مردم و تنوع های جامعه و حتی تنوع های گروه های سیاسی دیگر، رفتار مسالمت آمیز، آزادمنشانه و مهربانانه ای در پیش می گرفتند و یک گروه یا جناح سیاسی نمی خواست  تک سالاری و تک روی کند، طبیعی بود که همراهی می توانست همچنان با قوت وشکوه ابتدای انقلاب ادامه پیدا کند که در این صورت می توانستیم رونق و شکوفایی بیشتری و پیشرفت های بسیار بهتری را داشته باشیم. اگر در مقاطعی شکاف ها و تعارضاتی به وجود آمد، بیشتر به این دلیل بود که تعدادی از گروه ها می خواستند بر گروه های دیگر تسلط پیدا کنند و چندان حاضر به گفت وگوی مسالمت آمیز با یکدیگر نبودند.

* در جامعه امروز ایران، دیدگاه های متفاوتی درباره میزان تأثیرگذاری انقلاب اسلامی بر تقویت باورهای دینی نسل های بعد از انقلاب وجود دارد، انقلاب اسلامی بر باورهای دینی نسل ها چه تأثیری داشته و در آینده چه تأثیراتی خواهد داشت؟

فراستخواه: در این مورد، نگوییم عملکرد «انقلاب اسلامی» بلکه بگوییم عملکرد مسوولان در جمهوری اسلامی. عملکرد دولت ها، مسوولان و مقامات جمهوری اسلامی در دوره های مختلف، در خصوص امر دینی متفاوت و گاهی متعارض و متناقض بود. از یک سو اقداماتی انجام داده  اندکه از نوع ترویج، تبلیغ و اشاعه دین است و از طرف دیگر در مواردی با عملکرد خود، سرخوردگی ها و وازدگی هایی را به وجود آورده اند. در جامعه ما  انواعی از دین گرایی و اسلام خواهی اشاعه یافت که توام با خشونت و دگرستیزی بود، اینها در جامعه تنش و مشکل ایجاد می کرد. در نتیجه من تصور می کنم عملکرد برخی مسوولان به دلیل بعضی رفتارهای انحصارگرایانه و یک جانبه و نپذیرفتن کثرت و تنوع، به ضرر دین تمام شد.

بخشی از زندگی نوجوانی و جوانی من قبل از انقلاب بود و می توانم تجربه شخصی خود را بگویم که قبل از انقلاب دیکتاتوری و خودکامگی بود وبه همان دلیل انقلاب کردیم، اما تمامیت خواهی نبود، یعنی هیچ وقت حکومت در عقاید ما دخالت نمی کرد، من که دانشجو بودم فقط از نظر سیاسی کنترل می شدم نه از جهت عقاید دینی.  در حالی که بعد از انقلاب گرایشی به وجود آمد و وجود دارد که می خواهد عقاید دینی جامعه را نیز کنترل  کند.

در نتیجه ی چنین رفتاری، حتی برخی گروه های دینی خود را در بیان مسایل دینی و انجام اعمال دینی آزاد ندیدند، چه رسد غیر مذهبی ها.  چنین وضعی مطمئنا نمی تواند  ، نظم رضایت بخش وپایداریا باشد. انقلاب اسلامی به عنوان یک خواست عمومی در جهت تحول، آزادی، استقلال و  عدالت و در جهت این بود که مردم می خواهند در سرنوشت اجتماعی و سیاسی خود دخیل باشند و از کشورهای خارجی مستقل شوند، پیشرفت  مادی  ومعنوی کنند و آزاد باشند. خواسته مردم هنوز هم می تواند باشد و آزادیخواهی هیچ لطمه ای به دینداری مردم نمی زند و مشکلی با دین ندارد.

در آن دوره عده ای قائل  به  وطن، ملیت و انسانیت وعده  کثیری هم علاوه بر اینها قائل به یک حقیقت ماورایی و متعالی و امر الوهی  بودند . این دسته کثیر  اعتقاد داشتند باید برای رضای خدا به مردم کمک کرد و برای عدالت اجتماعی و آزادی مردم تلاش و جان فشانی کرد اما  برخی نیز عمدتا  یک نوع نگاه ملی داشتند و به خاطر ایران در پای انقلاب حاضر به جان فشانی شدند؛ در نتیجه هر دو دسته دینی و غیر دینی در این انقلاب سهیم بودند؛ چپ ها، مارکسیست ها، ملّی ها و مذهبیون. خود مذهبی ها نیز متنوع بودند گروهی از مذهبی های نوگرا، روشنفکر و نواندیش و گروهی دیگر سنتی و حتی اصولگرا بودند. من معتقدم در جامعه اصولگرایان، بنیادگرایان و کسانی که دیدگاه های بسیار اصولگرایانه مذهبی دارند، نیز باید مشارکت کنندو دیدگاه هایشان را بیان کنند، همانطور که در آستانه انقلاب همه جریان ها از جمله روشنفکران مذهبی و ملی، چپ ها، سنت گرایان و اصول گرایان حضور داشتند و ائتلاف کردند. جان فوران در کتاب «ائتلاف شکننده» خود، مشکل ایران را این می داند که  هر از چند گاهی ائتلاف هایی نا پایدار و شکننده  در جهت رهایی، پیشرفت و توسعه به وجود می  آمد اما  این ائتلاف ها  شکننده بود واین منجر به تعارض، اختلافات، فرقه گرایی و واگرایی های تازه می شود.

* چه عواملی در از بین رفتن ائتلاف ها و رشد تعارضات و فرقه گرایی ها دخیل هستند؟

فراستخواه: یکی از عوامل، اصرار برخی از گروه ها به فزون خواهی است. برخی از گروه ها می خواهند تنها ایدئولوژی خودشان مسلط باشد و حاضر به گفت وگوی آزادمنشانه و بازی منصفانه  با ایدئولوژی های دیگر نیستند.، ما تا وقتی سبک زندگی یکدیگر را نپذیریم، مدام با یکدیگر کشاکش مخرب خواهیم داشت.

در ترکیه دینداران با جامعه عرفی همراهی کردند، تنوعات جامعه را در یک سطحی پذیرفتند و در نتیجه اکنون می توانند نسبتا موفق تر  از نظائرخود در ایران پیش روند، بخشی از مشکلات ترکیه را حل می کنند و پیشرفت هایی  را در این کشور تجربه می کنند، اما وقتی در یک جامعه ای اصرار بر یک فکر، حزب، جناح،  یک قرائت و درک از دین و همچنین ایدئولوژی مذهبی خاصی به عنوان ایدئولوژی رسمی و اجباری به وجود می آید، موجب می شود تعارضات ویرانگر وبیگانکی به وجود بیاید و پیشرفت آنطور که باید و شاید صورت نگیرد، واقعا جامعه ایران لایق این بود که بعد از این سی سال پرهزینه ، حداقل پیشرفت بیشتری داشته باشد. می بینیم کشورهایی چون کره جنوبی و حتی ترکیه در مواردی زیاد از ما جلو تر هستند. ایران سرزمینی است که تاریخ و  ملت و فرهنگ بزرگی دارد، دین اسلام نیز  در نوع خود ظرفیت های بسیار خوبی دارد؛ معتقدم مردم ایران لایق یک زندگی بهتر و آبرومندانه تری هستند.

* در مواردی که پیشرفت مناسب نداشته ایم اشکال کار از دیدگاه شما کجاست ؟

فراستخواه: یکی از دلایلی که نتوانستیم زندگی بهتر داشته باشیم از دست دادن فرصت هاست. در برخی از مسایل دچار هزینه های بسیار غیرعقلانی شدیم . حقیقتا درست نبود که  این هزینه ها را به سبب تنگ نظری، تحجر، فزون خواهی و یک جانبه گرایی و انحصارطلبی و افراطی گری بر این جامعه تحمیل  می کردیم. متأسفانه ملت خیلی هزینه داد  اما  به اندازه هزینه هایمان نتیجه نگرفتیم؛ هزینه ای که جامعه ایران برای دموکراسی، آزادی، تجدد، پیشرفت و تحول داده است، حتی کمتر از اروپایی ها نیست. به نظرم بخشی دیگر از این عقب ماندگی ناشی از عملکرد نادرست برخی مسوولان و اصرار برخی گروه های سیاسی با ظاهر یا با عنوان مذهبی  بود  در تحمیل برداشت خودشان به عنوان یک روایت نهایی دینی بر جامعه.  ناشی از درست رفتار نکردن با جامعه،  ناشی از فزون خواهی ها و خودخواهی ها، منافع گروهی و جناحی و رانت ها، ریاست طلبی ها، جاه طلبی ها و تعصبات ایدئولوژیک و سیاسی   به قیمت نادیده گرفتن  مصلحت  مشترک ملی و منافع اجتماعی.

 

پیوند

http://shafaqna.com/persian/top-news/item/106665


                                                                  فایل پی دی اف را از اینجا دانلود می توانید بکنید 



فضیلتهای خرد ورزی و علم ورزی

قسمت آخر متن تحریر شده سخنرانی در « انجمن ایرانی اخلاق در علوم وفناوری »

با عنوان

تأمل در اخلاقی بودن علم ورزی

 14 مهرماه 93 

چاپ شده در: یک. نشریه سخن ما ش 5 بهمن 93، صص20-22، دو .نشریه انجمن 



نگاه محتسبانه به اخلاق 

 اکنون به قسمت دوم بحث می رسم. در این بخش از عرایضم درنگی خواهم داشت درباب رویکرد مرسوم اخلاقی در جامعه ما. معمولا وقتی صحبت از اخلاق در علم و فن آوری میشود بیشتر نگاه آیین نامه ای داریم و این از اخلاق مرسوم و به ویژه حاکم بر کشور ناشی میشود که اخلاق را یک نوع «اخلاق محتسبی» میداند نه اخلاق «خود- تنظیم گر» و اخلاق «انسان گرا».

یک طرز فکر کمال گرای توام با پدر سالاری سیاسی که دولت را نماینده حقیقت تمام ومسئول محتوای اخلاقی جامعه عنوان می کند. اصولا  جامعه ی ما جامعه نصیحت گراست ودولتیان ما هم بیش از مدیریت، نصیحت می کنند. یک جامعه که در آن لفاظی اخلاقی زیاد است و از در و دیوار اخلاق میبارد، همه نصیحت اخلاقی می کنند. در حالی که گفته اند اندرز چون به سه سطر برسد طولانی می شود. اخلاق محتسبی در جامعه ایران ریشه تاریخی دارد. نگاه آیین نامه ای و انضباطی و قضایی به اخلاق داریم. تا صحبت از اخلاق علمی میشود بحث سرقت علمی پیش می آید وبیشتر جنبۀ کارآگاهی پیدا می کند. این متأسفانه در خارج از ایران هم رواج دارد. نرم افزار های تقلب یابی تولید میشود، مثل Viper یا JISC Turnitin. حتما با این سایت ها آشنا هستید و از این طریق میتوانید تقلب مقالات خودتان را پیدا کنید. این به لحاظ حقوق مالکیت فکری خوب است اما اخلاق علمی چیز دیگری است. برای اخلاق، این نوع نگاه کنترلی اصلا خوب نیست.

 اخلاق محتسبی، اخلاق نابالغی ذهن است. در مقایسه با اخلاق خود تنظیمی انسان گرا که اخلاق بلوغ است، اخلاق یادگیری اجتماعی است. انسان صلاحیت یاد گیری دارد. انسان صلاحیت خود تنظیمی دارد. تمرکز در اخلاق انسان گرا بر قابلیت ها و  صلاحیتهای انسان است، صلاحیت های وجودی که در انسان هست و میتواند شکوفا شود. انسان میتواند «خود-تعیین گر» باشد، «خود-نظم دهنده» باشد. دل آدمی معطوف به خیراست و اخلاق از او برمی خیزد نه از بخشنامه های دولتی ونه حتی از بخشنامه های غیر دولتی. حتی این منشورهای اخلاقی حرفه ای که بنده مقداری در آن کار کرده ام،  این هم نباید صرفا جنبه آیین نامه ای پیدا کند. اخلاق، آن منشوری نیست که به  در و دیوار بیمارستان و دیوار دانشکده بزنند. اخلاق از نوع یادگیری است، از نوع رشد درونی و نیاز درونی است. زندگی اخلاقی همان تعالی بخشیدن به زندگی روزمره ومناسبات ماست، اینکه ما نیاز به این فضیلت هارا احساس کنیم و لذت این فضیلتها را بچشیم. لذت اخلاقی بودن را دریابیم.

 اخلاق محتسبی اخلاق اقتدارگراست. اخلاق منفی مبتنی بر یک انگاره منفی نسبت به انسان است. مبتنی بر تئوری X دربارۀ انسان است نه تئوری Y. فرض تئوری X  این است که انسان  به طبع خویش میخواهد خلاف کند، فرض مان درباره انسان این است که از اول هم گناه کار بوده است: «گناه نخستین». انسان باید از بیرون کنترل شود. فرض مان این است که در مدرسه بچه ها تقلب میکنند مگر خلافش ثابت شود وباید بالای سرآنها بود تا تقلب نکنند و همین فرضها باعث شده است  آموزش و پرورش، عزت نفس فرزندانمان را از آنها بگیرد. یعنی به این صورت که اساسا تعلیم و تربیتی که ما آغاز میکنیم از کلاس اول با یک برنامه درسی پنهان  به بچه ها القا میکنیم که شما باید کنترل شوید، البته در برنامه درسی رسمی مان خیلی جملات غرّا درباره انسان وتوصیف و تکریم از انسان است که انسان خلیفه خداست و چنین و چنان است. اما با برنامه درسی پنهان به بچه هایمان القا میکنیم که مایل به گناه اند وما باید مرتب آنها را کنترل بکنیم . درنتیجه عزت نفس این بچه ها را از آنها میگیریم.

این با نوعی درماندگی آموخته در جامعه ما نیز ارتباط می یابد. درماندگی آموخته یعنی اینکه  فرد می آموزد درمانده است وما ملت هم جمعا گویا چنین آموخته ایم که درمانده ایم و نمیتوانیم وکسانی لازم است ما را به راه بیاورند. این نکته بسیار دهشتناکی است و به نظر من اخلاق محتسبی از این ناشی میشود. من به عنوان یک عضو کوچک انجمن ایرانی اخلاق در علوم و فن آوری تذکر میدهم  که مراقبت بکنیم نگاهمان به اخلاق علمی نیز به این اخلاق محتسبانه آلوده نشود. چرا این همه می گوییم سرقت علمی  ونمی گوییم امانت علمی. این یک نشانه شناسی است و نشان میدهد نگاه ما منفی است و مدل ما مدل «والدکودک» است، اقتدار گراست و محتسبانه است. انسان آکادمیک کانون کنترل درونی دارد. انسانی است که می تواند «خود تعیین گر» باشد. میتواند خودش را تغییر بدهد یا یاد بگیرد.

اصولا زیست اخلاقی برای ذهن وبدن انسان، مطبوع تر و ملائم تر است تا زیست غیر اخلاقی. امانت داری برای آدمی راحت تر از سرقت است کما اینکه راست گفتن مطبوع تر و آسان تر از دروغ گفتن است. کسی که دروغ می گوید هزار بلا بر بدن خود می آورد. ابزارهای دروغ سنج از تشنجات عضلات بدن ثبت می کنند که شخص دروغ میگوید. پس دروغ گفتن برای ارگانیزم ما خیلی سخت است، آن چیزی که برای بدن ما راحت است، راست گفتن است. کسی خیلی راحت تر از آن که یاد گرفته است دروغ بگوید میتواند یاد بگیرد که راست بگوید. دوستی برای ما راحت تر از دشمنی است، در دشمنی میدانید چقدر عذاب میکشیم تا دشمنی بکنیم. امادر قصه دوستی، زلال وجاری میشویم. محبت اساسا مارا تعالی میدهد.

 اخلاق امری معقول است، اخلاق یعنی عقل، اخلاق یعنی عقلانیت، اخلاق یعنی انسان ها یاد گرفته اند که جامعه با راستی رشد میکند. این یک عقلانیت است، یک عقلانیت تاریخی و اجتماعی است. "هایک" میگوید که این اخلاق نتیجه ی تجربه تاریخی است. عاقل مردمان از رهگذر تاریخ اجتماعی آموخته اند که اخلاق  اساس زندگی است. اخلاق با میانجی های کلامی و گفتاری بوجود نمی آید، اخلاق یک دانش ضمنی است که گروه های اجتماعی در عمل به دست می آورند. ما به طور ضمنی با عقلمان متوجه می شویم که محبت برای جامعه بهتراست تا نفرت. جامعه با محبت بزرگ میشود، سرشار ومبارک و فرخنده میشود، گشایش می یابد. این یک نوع عقلانیت است. اخلاق ضرورت رفاه اجتماعی است. همانطور که اصل ضرورت علت ومعلولی از معقولات ثانیه است، یعنی اینکه آب تا به صددرجه نرسد نمیجوشد. همانطور هم میگوییم تا جامعه عدالت نداشته باشد به آن سعادت ونیکبختی جمعی که باید برسد نمیرسد.  اخلاق اجتماعی نتیجه رشد مغز مردمان آن جامعه  ونتیجه رشد قابلیتهای شناختی و عملکرد مغز آنهااست. در مغز پیشرفتۀ انسانی همانطور که قدرت پردازش های نظری وجود دارد توانایی پردازش های اخلاقی نیز هست. نگاشتهای مغزی، این پردازش ها را در نواحی گیجگاهی ولب های پیشانی وآمیگدال نشان می دهند. در نتیجه وقتی مغز آسیب میبیند پردازش های اخلاقی مشکل دار میشود. پس اخلاق نه با نصیحتگری ونه با تولیت محتسبانه دولت بلکه با حمایت های دولت  واهتمام ملت ونهادهای مردمی از پرورش مغز های ایرانی وبا افزایش ظرفیتهای عملکرد شیمیایی مغز فرزندان و با تعالی بخشیدن به توانایی های شناختی مردمان بویژه با فراهم آوردن زمینه های توسعه دانش جمعی ویادگیری های اجتماعی شکوفا می شود. بنابراین برای پیشرفت اخلاق فعالیتهای علمی نیز لازم است خود انجمنهای غیر دولتی علمی و خود دانشگاه ها با استقلال آکادمیک و خود دانشگاهیان ومتفکران  و روشنفکران  وحرفه ای ها با آزادی علمی و آزادفکری کوشش کنند که این نوع اخلاق عقلانی رونق بگیرد. اخلاقی که شعبه ای از خرد جمعی است.

فضائل  علم ورزی و خرد ورزی

بخش سوم  وآخر بحث من از سطح ظاهری اخلاق فعالیتهای علمی به عمق آن منتقل می شود. علم ورزی، ممارست علمی و تجربۀ علمی اساسا در عمق خود می تواند واجد زیبایی هایی  بشود وفضائلی را به منصه ظهور برساند. این همان اخلاقی بودن خود علم ورزی است. علم ورزی در آن سطح عمیقی که عرض کردم، مشحون از تجربه اخلاقی است. خود علم یا تمرین علم و تجربه ی علمی سرشار از تجربه ی اخلاقیست. گوهر علم ورزی فضیلت ذهن است. "زاگزبسکی" در کتابی با عنوان " Virtues of the Mind " که در دانشگاه کمبریج چاپ شده است از دلیل آوری به مثابه فضیلت ذهن بشر بحث کرده است. برای جامعه ما که میل به گریز از عقل داردو مقدس مآب شده است و جامعه ای است که به لحاظ تاریخی خیلی میل دارد از عقل و از فهمیدن بگریزد،  برای یک چنین جامعه ای لازم است یادآوری شود که دانایی، خود یک فضیلت است وبا فضیلتهایی آراسته تر می شود. ابعاد این فضایل ذهن را من در یک لیست نه تایی دیگر تنظیم کرده ام.

1. دلیری دانستن

اولین فضیلت علم ورزی شجاعت است. دلیری دانستن به تعبیر "کانت"، ای انسان دلیری دانستن داشته باش. در دوره روشنگری انسان میخواهد از صغارت در بیاید و بلوغ پیدا بکند. قوام علم ورزی به دلیری دانستن است  ودلیری، بزرگترین کمال لایق انسانی است. دلیری یکی از کمالات بشر است و یکی از مهمترین ارزش های اخلاقی است. شجاعت غیر از تهور و غیر از بی باکی است. همان اصل طلایی ارسطو که میگوید یک طرف جُبن و یک طرف تهور است. شجاعت آن حد اعتدال بشر و اصل طلایی اخلاقی است. تجربه علم ورزی با شجاعت همراه است، اراده معطوف به دانستن ناشی از یک جراتی است که بر اینرسی موجود در خودتان فائق میشوید. یک اینرسی در ما هست که از دانستن می هراسیم، جرأت پرسش های عمیق را نداریم. مولانا ما میگوید:" اُستن این عالم ای جان غفلت است". می خواهیم در غفلت زندگی بگذرانیم. پس یکی از فضیلت های ذهن ، همین انگیزه دانستن است، همین که من میخواهم بدانم یک فضیلت است. اگر همه سعی کنند  بدانند بسیاری از مشکلات بشر حل میشود. انگیزه شناختی یک فضیلت ذهنی است،

2. وفاداری به حقیقتی که قابل بررسی مجدد میان ذهنی است

دومین فضیلت ذهن در علم ورزی، وفاداری بازاندیشانه به حقیقت است. این که ما وفادار به حقیقت باشیم[1]، به حقیقت علمی وفاداری متاملانه داشته باشیم. حقیقت علمی حقیقتی است که با بررسی به وجود می آید وقابل توجیه و دلیل آوری جمعی است. حقیقت علمی یعنی حقیقت  قابل بررسی مجدد و قابل توجیه «میان ذهنی»[2] به روشی سیستماتیک. علم یک معرفت پاکیزه است. چرا؟ برای آنکه قابل بررسی عمومی  و میان ذهنی است. یعنی من مطلبی میگویم و دوستان هم میشنوند و میتوانند آن رابررسی بکنند و این بررسی به شکل میان ذهنی پیش میرود. علم روش دارد؛ روشی سیستماتیک. کمی یاکیفی. در علم هر چیزی را نمیتوان گفت بلکه باید در علم چیزی بگوییم که قابل بررسی مجدد توسط دیگری باشد. این حقیقت علمی است. وفاداری به حقیقتی با این مقدار شفاف و قابل بررسی مجدد میان ذهنی،  خود یک فضیلت است.

3. مراقبت به اینکه باورهایمان صادق و موجه باشد

سومین فضیلت ذهن در علم ورزی، مراقبت به صدق است[3] واینکه باورهای ما نه باورهای ذهن نابالغ بلکه باور صادق موجه باشد[4]. این را  اگر تجربه کنیم متوجه میشویم که خیلی لذت بخش است. در واقع ما باید به نوعی مراقبت به صدق باشیم یعنی مراقب باشیم که باورهایمان صادق  ونیز موجه باشد. یعنی ای انسان وقتی می خواهی باور بکنی برای باورت توجیه معقولی داشته باش. نه یکجانبه بلکه میان ذهنی، یعنی دیگران نیز بتوانند نقد کنند و از این طریق بتوانی نتیجه بگیری که این باور صادق و موجه است.

4. حساسیت به شواهد جدید ومتفاوت

چهارمین فضیلت، حساسیت به شواهد است. کسی که علم ورزی میکند حساسیت به شواهد دارد، یعنی چه؟با شواهدی چیزی را گفته است و الان شواهد تازه ای می بیند و به این شواهد تازه حساس است. ابطال پذیری علم ، نمونه ای از  حساسیت به شواهد جدید است. ما باید مخصوصا به شواهد تازه ای حساس باشیم که فرض های  سابق و جاری ما را نقض می کنند. چرا ما این همه بدبختی در جامعه داریم؟ چون یک ایدئولوژی داریم که اصلا حساس به شواهد نیست، دنیا هم اگر به هم بخورد ایدئولوژی ما پولادین است و هیچ ترکی برنمیدارد! اما معرفت علمی برخلاف ایدئولوژی، معرفتی است که شواهد خلاف می تواند آن را نقض میکند.

5. آمادگی ویرایش ذهن خویش وکلام خویش

پنجمین فضیلت ذهن در علم ورزی، آمادگی ونیروی اخلاقی لازم برای ویرایش مجدد استدلالهایی است که تا این لحظه به عمل آورده ایم، یافته هایی که به دست آورده ایم ونتایجی که به دست آورده ایم. یعنی بر اساس شواهدجدید، خود را متعهد بدانیم که  استدلال هایمان را  وبیان خودمان را ودرک خودمان را پی در پی ویرایش کنیم. لازمه اش این است که حس تصاحب حقیقت به ما دست ندهد. حقیقت مملوک ومقهور ما نیست بلکه بر ما متجلی می شود، بر دیگران نیز متجلی می شود، با جلوه های متفاوت  ومتعدد، هر لحظه به صورتی، برای هر کس به صورتی، گه جوان وگه پیر است. هر لحظه به شکلی در می آید، دل می برَد ونهان می شود.

6. فهم اینکه دیگران بدون نقد ما مشکل بتوانند با سخن ماارتباط برقرار کنند.  

ششمین فضیلت ذهن در علم ورزی، گشودگی سینۀ ما به نقد شدن توسط دیگران است. کنجکاوی صمیمانه ما به گفتارهایی که دیگرواره اند و پرسشگرانه  اند و در دعاوی ما باب چون وچرا می گشایند. این یک اوج گیری اخلاقی است. این همان فضیلت رؤیت حقیقت در چهره دیگری است. کنجکاوی صمیمانه به گفتارهای دگرواره است. دیگران بدون نقد ما حتی نمیتوانند سخن مارا بفهمند. دیگران بدون نقد ما نمی توانند خود را دربارۀ دیدگاه های ما با ما به اشتراک بگذارند، چون لازم دارند مطالب ما را در دستگاه مفهومی خود دریابند پس بناگزیر در بیرون شالوده های معرفتی ما می کوشند با افکار وگفته های ما تماس پیدا بکنند و در نتیجه بناگزیر از طریق نقد ماست که می توانند خود را دربارۀ حرفهای ما با ما به اشتراک بگذارند.

7. قضاوت منصفانه درباب دعاوی واستدلال های دیگران

هفتمین فضیلت ذهن در علم ورزی، انصاف در ارزیابی استدلالهای دیگران است. در  هر استدلالی کم وبیش ظرفیتهایی هست، چه بسا نکته ها وزیبایی ها و حقیقتهایی هست. چرا  فقط محدودیتها و تعارض ها وتناقض ها را به رخ آنها بکشیم. بگوییم با مفروضات و چارچوبهایی که ما داریم  فلان استدلال با این یا آن شواهد بیرونی قابل توجیه نیست یا درون خود از انسجام وسازوارگی لازم برخودردار نیست. 

8. حضور در قلمرو مشاع معرفت

هشتمین فضیلت ذهن در علم ورزی، امانت[5] است. یعنی درستکاری و ذکر همه منابع مورد استفاده داده ها وایده ها و آرا و نظریاتی که بیان می کنیم . اینکه حق مشاع معرفت درعلم را درک کنیم وسهم دیگران  را در این قلمرو مشاع بفهمیم. . این مخصوصا با ظهور محیطهای سیال مجازی وشفاف تارجهانگستر ابعاد بیشتری پیدا کرده است. از حضور دیگران وحشت نکنیم، ما تنها نیستیم. علم یک قلمرو مشاع است. ما همه برزیگران همدیگریم.

9. فروتنی معرفت شناختی

نهمین فضیلت ذهن در علم ورزی، این است که هرچه بیشتر می دانیم، می فهمیم که هنوز هیچ نمی دانیم وبه نسبت شعاع دایرۀ معلومات ما، محیط مجهولات ما گسترش می یابد. سخن زیبایی در فرهنگ خودمان داریم که «هر ظرفی با ریختن در آن پر میشود؛ مگر ظرف علم که هرچه می ریزی باز هم وسعت پیدا میکند» تا بدان جا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم. یا به تعبیری از ابن سینا «دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت، یک موی ندانست ولی موی شکافت، اندر دل من هزار خورشید بتافت،آخر به کمال ذره ای راه نیافت». این تواضع  واین فروتنی معرفت شناختی یکی از بزرگترین فضیلتهای ذهن بشر است.

فایل پی دی اف متن کامل تحریر شده



[1] reflective loyalty to the truth

[2] intersubjective

[3] careful with the truth

[4] justified true belief

[5] honesty

مسؤولیتهای اخلاقی علم

متن سخنرانی مقصود فراستخواه در « انجمن ایرانی اخلاق در علوم وفناوری »

با عنوان

تأمل در اخلاقی بودن علم ورزی


 14 مهرماه 93 

چاپ شده در: یک. نشریه سخن ما ش 5 بهمن 93، صص20-22، دو .نشریه انجمن 

مقدمه

همانطور که از عنوان بحث  پیداست در اینجا نمی خواهم از اخلاق در فعالیتها ونهادها وارتباطات علمی، خیلی سخن بگویم. چون فعالیتهای علمی با خود عمل علم ورزی دو سطح متفاوت اند. یک سطح این است که شما فعالیتی به نام علم می کنید ویک سطح مهم تر وعمیق تر، خود تجربۀ علم ورزی است. اولی یک فعالیت علمی به معنای وظیفه ای و کارکردی[1] است و دومی یک عمل وممارست و برزش و تجربه علمی است[2]. روح فعالیتهای علمی، همان عمق تجربه علم ورزی است. حسّی است که  از علم ورزیدن داریم. شما در تجربه علم ورزی تان چه حالاتی دارید، چه اوصافی دارید؟ سطح عمیق، همان  تجربه علم ورزی است، نه وظایف و فعالیتهایی که به طور معمول تکرار می کنیم. مثلا مر رویم کلاس درس می دهیم ، مقاله می نویسیم و مانند آن.  روح فعالیت های این سطح بیرونی ، همان تجربۀ ژرف علم ورزی است، صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی.

عرایض من در سه قسمت تنظیم شده است. در قسمت اول فعالیتهای علمی سطح بیرونی را در یک تقسیم بندی منطقی حداقل  به نُه قسم فعالیت خلاصه  می کنم و برای هریک چند نمونه از مسؤولیتهای اخلاقی را به یادتان می آورم. در اینجا مایلم این نُه قِسم فعالیت علمی را به «نُه تا» نام گذاری بکنم، چون اول همه را با حرف«ت» آغاز کرده ام. در جدولی این مدل تقسیم نُه تایی فعالیتهای علمی را برای شما نشان می دهم و البته در آن ادعای حصر منطقی و ادعای استقصای منطقی ندارم. اینجانب تنها با تأمل در تجربه های خود و همکاران و محیط علمی پیرامون خود به این طرح تقسیم بندی نه تایی رسیده ام:



مسؤولیتهای اخلاقی در علم

در قسمت اول بحث هریک از این نُه کارکرد علم ورزی را با ذکر شمه ای از مسؤولیتهای اخلاقی  ما در آنها مختصرتوضیح می دهم:

1-تحصیل علم؛ در اینجا اخلاقیات وظیفه ای  مانند قدرشناسی استاد را داریم، یا مثلا امانت در انجام تکالیف درسی، یک صفت و کمال اخلاقی است، همچنین است امانت در پاسخ به سؤالات امتحانی،  بذل جهد در کارآموزی وکارورزی، رعایت سایر هم درسان ومانند آن. دانشجوی خوب از منظر اخلاق دانشجویی است که تقلب نمی کند ، خودش را در کلاس به اشتراک  می گذارد، به استاد وبه همکلاسی ها احترام می نهد و مابقی قضایا.

2-تعلیم علم؛ فضایل اخلاقی یک آموزشگر علم  این است که درسی را بدهد که در آن دانش  وتبحر کافی دارد، در انتقال دانش ودر تسهیل گری و توانمند سازی دانشجویان برای تولید وکاربرد دانش ، کوتاهی  وکم فروشی نکند، سنگ تمام بگذارد، به دانشجویان احترام بنهد، در نگاه به آنها ودر ارزیابی آنها عدالت بورزد، محتوای مورد نیازفراگیران را قبل از تدریس تهیه کند، دقت وصحت در قضاوت داشته باشد، رعایت وقت کلاس را بکند، در کیفیت تدریس بذل جهد به خرج دهد و...

3-تولید علم و دانش یا همان پژوهش وتحقیقات ؛ اخلاق پژوهش این است که امانت در استناد داشته باشیم، مسؤولیت اخلاقی یک محقق،  استناد و مرجع‏دهی کافی و گم نکردن ردپاهاست. بگذاریم مسیر علم به عنوان یک مِلک مشاع با رد پاهای تحقیقات محققان، به بزرگی جهان و به درازی زمان باقی  بماند.  در پژوهش های مان رعایت حریم خصوصی بکنیم، حقوق حیوانات  رادر مداخلات آزمایشگاهی منظور بداریم، اجازه بدهیم صدای حیوانات در این سیاره شنیده شود و یکسره ابژه ای برای بشر نباشند. حقوق آزمودنی های انسانی را نیز جدی بگیریم، گاهی از دانشجویانی که با اینجانب پایان نامه کار می کنند می‏پرسم که اطلاعات دموگرافیک این پرسشنامه های تان چقدر ضروری است؟ چقدر حق داریم از پاسخگویان، اطلاعات شخصی نالازم بخواهیم!؟ مسؤولیت اخلاقی داریم که وقت و حقوق و حرمت مشارکت کنندگان  در تحقیق را رعایت بکنیم ، همچنین  حقوق  ومنافع سفارش دهندۀ تحقیق را در نظر بگیریم. آیا تحقیقات ما به درد مردم می خورد، جوابگوی نیازها هستند یا  جلد می شوند و  در قفسه ها می مانند(سندروم تحقیقات در قفسه ها) آیا خواست مشروع وکاربردی سفارش دهنده  تحقیق را می توانیم در انجام تحقیق برآورده سازیم؟ و...

4-تبدیل علم(به فناوری و به صنعت وبه ثروت)؛ یعنی تجاری‏سازی علم. بخشی از داستان علم از اینجا شروع می‏شود که علم به فناوری و ثروت تبدیل می‏شود. باید توجه داشت که اینجا نیز ما مسؤولیتهای اخلاقی داریم. دانشمندان اخلاقا مسؤولیت دارند دربارۀ مضرات احتمالی نتایج دانش خود حساسیت داشته باشند وبیندیشند وتدبیر کنند، به عوارض جانبی علم توجه  کنند . برای مثال در در دانش هسته ای استعداد ویران سازی و مرگ باری و بیماری آوری هست. در دانش اینفو  و فناوری های سایبری، این امکان هست که تهدید هایی را برای حریم خصوصی به بار می آورند. در دانش کاگنو(علوم وفناوری های شناختی) این معرض هست که وارد ذهن انسانها بشویم ومداخلات نادرست بکنیم، چرا که امروزه با نگاشتهای مغزی پیش‏بینی می‏کنند که شما تصمیم به عملی دارید یا نه! اینها همه مسؤولیت اخلاقی دارد. همچنین است سایر اخلاقیات حرفه ای محققان مثل رعایت محیط زیست، رعایت حقوق مشتریان،  رعایت مالکیت معنوی در ثبت اختراعات و...

5-تبادل علم؛ مبادله علم از دیگر فعالیتهای معمول علمی است. نمونه اش همین نشست ماست. در این زمینه نیز مسؤولیت اخلاقی داریم مانند رعایت نوبت گویندگان، احترام به طرفهای دیگر بحث، توجه به حقوق مستمعان، امانت داری در ارائه بحث، رعایت کیفیت محتوایی بحث. اخلاق مبادله علم این است که حالت افقی و گفتگویی واحترام آمیز و مؤدبانه و منصفانه و عادلانه باشد.

6-ترویج علم یعنی عمومی‏سازی علمی؛ مشکل جامعه ما این است که علم در جامعه ما بیشتر در برج عاج های دانشگاهی وروشنفکری جریان دارد  و عمومی‏سازی نمی شود. زندگی مبتنی علم نداریم و علم برای ما خیلی وقتها یک کالای تجملی و پرستیژی است. کدام راننده و یا سیاستمدار با علم عمل می‏کند. علم در متن زندگی ما نیست و در حواشی و برج‏و باروهای علمی و تخصصی است. درعمومی سازی علم، بزرگ ترین مسؤولیت اخلاقی ما عدالت ورزی است. تفاوت فاحش فرهنگسراها را در شمال و جنوب شهر ببینید؟ ترویج علم باید برای همه گروه‏های اجتماعی فرصتهای یکسان ایجاد بکند وحاشیه ای ها وطرد شدگان را از توانایی های آگاهی محروم نگذارد.

7-توزیع علم؛ که همان انتشارات چاپی، الکترونیکی، انتشار کتاب و مقاله  است و ارزشهای اخلاقی خاص خود را دارد مثل کیفیت آثار ومحصولات علمی. الان خیلی بازار سیاه کتاب سازی باب شده است. کتابهای خوب چه بسا  فرصت انتشار ندارند اما بازار پر از کتابهایی است که چندان محتوای عمیقی به خواننده نمی دهند. رعایت حقوق خصوصی دیگران در کتابها، رعایت اخلاق استناد در انتشارات، ذکر دقیق وامانت دارانۀ منابع، نقل درست مطالب، پرهیز از سرقت های آشکار وپنهان علمی و...

8-تجویز و توصیه علم؛ این بخش در حلقه های نه گانۀ فعالیت های علمی خیلی مهم است. اهل علم اخلاقا مسؤولیت دارند  که تجویزهای حاصل از تحقیقات ومشاوره های علمی بتواند گرهی بگشاید نه اینکه کلاف مسائل بشری را پیچیده تر هم بکند.  مثلا یک پزشک با چه احساس مسؤولیتی نسخه می نویسد، توصیه به دارو ورادیولوژی و ام آر آی و عمل جراحی  وآزمایش می کند! آیا مردم را خرگوش آزمایشگاهی تلقی می کنیم. یک مشاور روان شناسی چقدر می تواند  در توصیه های خود به زن وشوهر وپدر ومادر ، مشکل خانواده را بدرستی حل بکند. یک مشاور اقتصاد ومدیریت و جامعه شناسی چقدر واقعا به سیاست‏گذار که می‏خواهد بر اساس علم تصمیم بگیرد کمک  می کند؟ متأسفانه که دولتها در کشورهای توسعه نیافته با علم کار نمی کنند اما اگر قرار باشد با علم کار بکنند نباید دیگر با حرف های ما محققان  سیاستهای غلطی در پیش بگیرند وهزینه روی دست جامعه ما بگذارند. اینها وظایف اخلاقی ماست. ما در توصیه علم مسؤولیت داریم که به حقوق مخاطبان ومخصوصا به حقوق عمومی  و به رفاه اجتماعی توجه کنیم، تجویز علمی وپیشنهاد دادن یک سیاست یا یک اقدام ، اخلاقاً کار حساس و پر مسؤولیتی است و...

9- تشخیص و تعیین و تمییز علم؛ مثل داوری کردن کارهای علمی دیگران که ما درهیأتهای تحریریه نشریات علمی برعهده داریم وکار خطیر واز حیث اخلاق بسیار حساس است. ممیزهای وزارت فرهنگ و ارشاد مسؤولیت اخلاقی دارند اگر به اقتضای سیاست  ها  وایدئولوژی حاکمان، مانع انتشار کتابهای انتقادی بشوند و  اجازه چاپ به دیدگاه های مخالف ومنتقد ومتفاوت ندهند. اگر چنین کنند عملی غیر اخلاقی مرتکب می شوند . خود ما نیز در انجام فعالیتهای معمول دانشگاهی وعلمی مان  شایسته نیست مقالات و پروپوزال های دیگران را سرسری وغیرمسؤولانه داوری کنیم، این خلاف اخلاق علمی است.  مثال دیگر عمل غیر اخلاقی در کارهای دانشگاهی ، برنامه‏ریزی درسی بدون نیاز سنجی لازم است. آیا این یا آن برنامه‏درسی  که تدوین می کنیم چقدر جزو اولویتهای دانشجویان و دانش آموختگان وکارفرمایان وجامعه است؟ رشته‏ای هایی که در کشور مرتب ایجاد می شود، بر اساس کدام  نیازسنجی است!؟

نمونه ای از وضعیت بسیارغیراخلاقی در علم، اثر ماتیو است. علم در انحصار برخی خواص هست وهر روز آنها کتاب شان منتشر می شود، جایزه می گیرند، به شهرت می رسند، اما خیلی آدمهای باسواد ناشناخته می مانند، گمنام می آیند وکمنام می روند. یعنی فرهنگ وسیستم های ما به گونه ای است که مرتب به خواص مشهور توجه می کند و شایستگان ناشناخته، هر روز بیشتر به بوته فراموشی سپرده می شوند.  داورها داورتر می‏شوند! داوریها در انحصار گروه های خاصی قرار می‏گیرد. نویسنده‏هایی هرروز نویسنده‏تر می‏شوند اما کسانی اجازۀ نشر کتاب های شان را ندارند. جرگه ها و کُلونی  هایی در دانشگاه های ما حول قدرت ایجاد می شود ودانشگاهیانی که نمی خواهند با ارباب حلقه ها کار کنند به حاشیه می روند.  اینها همه فقط نمونه ای از شواهد خلاف اخلاق است که بر دنیای علم ما حاکم شده است. وقتی که انواع انحصارات به نام علم ایجاد می کنیم، در حقیقت از ارزشهای اخلاقی تخطی می‏کنیم.

بقیه متن تحریر شده سخنرانی در روزهای پیش رو  درج می شود



[1] Science function

[2] Science practice/experience

اصالت با آرمان است یا واقعیت؟



منتشر شده در صدا،ش21، چهارم بهمن 93، ص 46

 

این دوتایی نیز مثل بسیاری از دوتایی ها می تواند گمراه کننده بشود. در دنیای رئال ما معمولا یک منطقۀ خاکستری هست که در او  همان طور که عناصری از واقعیت وجود دارد، ذراتی از آرمان نیز منتشر است. به طور کلی واقعیتهای اجتماعی و سیاسی واقتصادی ما و اعمال ما گاهی باغ وبوستان آرمان ها وگاهی گورستان آرمانها هستند. در گزینۀ نخست، واقعیتها صورت بندی عینی وبیرونی آرمانهایند. از آرمانها مشروب ومشحون می شوند. اما در گزینۀ دوم برعکس، واقعیتها مدفن آرمانها هستند.

به عبارت دیگر در شق اول، آرمانهای انسانی جذب حیات واقعا موجود ما می شوند، جذب در مناسبات رئال ما می شوند و درونی می شوند. در شق دوم اما این آرمانها نه تنها جذب و درونی نمی شوند بلکه صُوَر مختلف مناسبات منزلت و معرفت و ثروت وقدرت واقعا موجود، آرمانها را حذف وسرکوب می کنند. به آنها مجال ظهور و  بروز  وانتشار نمی دهند.

نمونه حالت اول را می توان در سیستم های پیشرفتۀ رفاه اجتماعی خصوصا در کشورهای اسکاندیناوی دیدکه تبلور سیستماتیکی از آرمان همبستگی ارگانیک در خانواده بشری هستند. سیستم اجتماعی طوری تنظیم شده است که حتی گاهی تا 90 درصد،  مالیات از درآمدها به طرز رضایتبخش و داوطلبانه ای دریافت می کند و آن را در تولید رفاه اجتماعی به جریان می اندازد. این بدان معناست که آرمان تکافل جمعی در یک ملت به جای صندوق صدقه در شکل اهرم های قانونی وحقوقی وسیاستهای پولی و مالیاتی نهادینه شده است و اخلاقِ«کمک به غیر» از حالت سنتی واکنش های موردی وانفعالی فرد به فرد، به سطحی از هوشمندی وهمبستگی جمعی در قالب کمک های غیر مستقیم همه به همه، به وساطت سیستم های کارامد اجتماعی بلوغ یافته است.

نمونه حالت دوم، انواع مناسبات سلطه یا استبداد است که اصرار به حذف آرمانهای نوع دوستانه و آزادیخواهانه از فرهنگ زندگی اجتماعی دارند. در یک سیستم اندک سالار ، هرچه هم از آرمانها داد سخن سر بدهیم باید بدانیم قاعدۀ نهادینۀ اجتماعی مبنی بر حذف آنهاست. یعنی در زندگی واقعا موجود، حاکمان به سر بقیه کلاه می گذارند  وبقیه هم سعی دارند  به سر همدیگر واگر توانستند به سر حاکمان کلاه بگذارند. پس دیگر چه جای احترام به«غیر»؟

با این توضیحی که در سطور قبل داده شد می توان دوباره در نسبت آرمان با رئال پلتیک تأمل کرد.  قوام  امر سیاسی همانطور که به امر واقع است، به امر آرمانی هم هست. دیپلماسی مذاکره از یک سو نظر به امر واقع دارد زیرا بویژه  امروزه در دنیا  قدرت، ساختی توزیع شده وبخش­بخش­شده دارد، بازیگران متعددند و بازی ها به شدت موکول به هم اند. بازیگران متعدد برای رسیدن به اهداف یا انجام کارهای شان و تجهیز منابع شان بیش از پیش به یکدیگر وابسته شده اند. پس تا اینجا دیدیم که مذاکره عملی معطوف به امر واقع است. اما دیپلماسی مذاکره از نوعی امر آرمانی هم مشروب می شود وآن این است که  می گوید برای خاطر مصالح عموم حتی شاید لازم باشد نخبگان سیاست گاهی از قاعدۀ پسند عامه نیز قدری فاصله بگیرند ومخصوصا هیچگاه  اسیر گروه های فشار  وانواع ایدئولوژی های نیرومند پوپولیستی نشوند.

هنوز یک پرسش در سطح زیرین  وخُرد مسأله وجود دارد. آرمان چیست؟ ما یک مدل نظری بسیار ساده برای فهم رفتار  بشر در سنتهای معرفتی کهن خویش داشتیم:«العامله تحت الشوقیه والشوقیه تحت المدرکه» یعنی اعمال ما تحت تأثیر اشواق وشوقیات ماست و شوقیات هم تحت تأثیر ادراکات است. در تئوری های جدید، همین معنا بسط وتحول داده شده است ومدلهای نظری پیچیده تری برای بیان این قضایا فراهم آمده است. اما من مایلم با  همان سنت کهن بحث کوتاه خود را ادامه بدهم.

آرمان، ترکیبی از شوق و ادراک است. هر آنچه دیده می بیند(ادراک)، دل یاد می کند(شوق). این زنجیره در مقیاس های بزرگ خود، آرمان ها را شکل می دهد. هرچه ادراکات ما به سطح بلوغ و به درجات عقلانیت  می رسند امید ریاضی بیشتری هست که شوقیات ما نیز توسعه وتعالی پیدا بکند. در نتیجه آرمانهای ما نیز عام گرا تر، انسانی تر، جهانشمول تر ومتعالی تر می شود. آرمانهای بلندی مثل بشردوستی، آزادی خواهی، عدالت، معنویت، صلح، رفاه اجتماعی، حقوق بشر، احترام به مخالفان و پرهیز از خشونت حاصل چیست؟ به نظر می رسد این نوع آرمانها از یک جهت نتیجۀ توسعه ادراکات انسانی وآگاهی ها هستندو حاصل خرد جمعی وارتباطی هستند  واز جهت دیگر ناشی از بسط و اعتلای شوقیات آدمیان اند. آرمان یعنی درک یوتوپیک ما از خود واز هستی واز دیگری. چنین است که به خود و به «غیر» حرمت قائل می شویم.

اکنون می توانیم نتیجه اجمالی بگیریم. آرمان کی غلط انداز می شود؟ وقتی  که اولا  انرژی شوقیه در او شکل عصبیت وهیجانات کور به خود می گیرد و در محصوره ای گروهی و طبقاتی وناسیونالیستی ونژادی  می ماند و ثانیا زمانی که در بخش ادراکی آرمان، عقلانیت بر نمی تابد یا پشتوانۀ ادراکی آرمانها صرفا در حد عقلانیت ابزاری و اصالت سود و شیءانگاری متوقف می شود و یا گفتمانهای معطوف به قدرت براو سایه  می اندازد . در این صورت به احتمال زیاد ما با کژتابی آرمان و خصوصا با پیچش های ایدئولوژیک آرمان مواجه خواهیم بود. در این حالت متأسفانه شاهد خواهیم بود که آرمانها با وعده بهشت، برای مردمان جهنم می سازند.

 اما فقط آرمان گرایی نیست که در غیاب خردورزی و با انواع صورتهای هیجانی برای زندگی ما مشکل ساز می شود بلکه عمل گرایی نیز می تواند بشدت فریبنده باشد. آنگاه که فرادستان با یک تبانی غیر مستقیم، ادبیاتی را بازتولید بکنند که در آن،  مشکلات فرودستان وگروه های طرد شده یا فراموش شدۀ اجتماعی عملا داخل پرانتز می ماند. می گویند بیایید واقع گرا باشیم و ترجمه سلیس اش این است که پاساژهای بزرگ خرید، فرش های قرمز دیپلماسی و زرق وبرق مجلل مراکز شهری را ببینیم و خیلی نخواهیم آن زوایای محرومیت و گرسنگی و مرارت و  نگونبختی و  در حاشیه ماندگی را  بنگریم و به میان بیاوریم.

بدین ترتیب در پراگماتیسم، در رئال پلتیک، در رئال اکونومیک وهر امر رئال دیگر همواره این تمایل هست که گورستان آرمان های انسانی ما باشند و  به انحای مختلف  حتی متظاهرانه سعی بکنند  این آرمانها را از یادها ببرند. در دنیای رئالی که نصف آن (48 درصد) با روزی کمتر از  دو دلار آمریکا محکوم به زندگی هستند، هنوز هم باید در به در آرمان عدالت اجتماعی را  ونوع دوستی را سراغ بگیریم.

فایل پی دی اف