مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

جریان شناسی روشنفکری دینی

پدیدارشناسی روشنفکری دینی 


بحث شده در  نشست دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران به یاد مهندس بازرگان

13 بهمن 93

مقصود فراستخواه

گزارشی از این بحث  طی زمستان 93؛ در «شرق»،«سخن ما» و «نافه» چاپ شده است

 اما متن زیر تحریر ویراسته ودقیق سخنرانی و از نظر مؤلف، قابل استناد است

ترتیب بحث من بدین قرار خواهد بود:

1-               مقدمه در باب روشنفکری و عمل روشنفکرانه و قصه روشنفکری دینی

2-               جریان شناسی روشنفکری دینی ارایه یک مدل : نیاکان ، پدران ، ونسلهای فرزندان)بحثی در تبار تاریخی و نژادهای بعدی)

3-               مطالعه ای تطبیقی به اجمال میان گونه های روشنفکری دینی

4-               پدیده رشد و نابازگشتی ( Proliferation ) در روشنفکری دینی

5-                نقد روشنفکری دینی

یکم. تعریف روشنفکری

روشنفکری تنشی وجودی و معنایی و معرفتی است، برای روبه روشدن انتقادی با انواع وضعیت ها و موقعیت های پروبلماتیک انسانی و اجتماعی.  به تعبیر ادوارد سعید، روشنفکری سرشتی غیر رسمی و آماتور دارد . عمل روشنفکری خصوصیت رویدادی دارد و نه و وظیفه ای . عمل روشنفکری وقتی روی می دهد که احساس می کنیم با شرایط بشری، با  زیست اجتماعی وبا جهان اجتماعی آنطور که برای ما شکل داده شده است ، مشکل داریم و میخواهیم در تغییر این شرایط و دگرواره دیدن و دگرواره سازی این شرایط شرکت کنیم و این کار را  از راه تولید معرفت و معنا و تولید نقد ، نقد قدرت،  نقد سنت و  نقد ایدئولوژی انجام می دهیم. این را از طریق کردارگفتمانی دنبال می کنیم که معطوف به تعالی و رهایی است؛ از طریق تولید نشانه ها و از طریق تولید سیاست های بازنمایی امور. روشنفکری عملی ست که میخواهد بگوید امر اجتماعی وانسانی، به طرز رضایتبخشی بازنمایی نمی شود و نیاز به بازنمایی مجدد دارد. بدین ترتیب است که می گوییم روشنفکری به معنای روبه رو شدن معرفتی و انتقادی با انواع وضعیتهای پروبلماتیک انسانی واجتماعی است. برای مثال وقتی اوپنهایمر ، انیشتین و  بور،  بیانیه ای در باب دانش هسته ای منتشر کردند، این یک عمل روشنفکری است. در این مورد این ها دیگر دانشمندی رسمی وحرفه ای (ساینتیست) نبودند بلکه کار روشنفکری کردند. وقتی برشت یا یاسپرس به سروقت نازیسم می روند این جا عمل روشنفکری صورت می گیرد یا مواجهه ولتر با سیطره ملال آور در سنت، یا وقتی ساخاروف به نقد  لنینیسم و استالیینسم برمی خیزد یا بنیامین با یهود ستیزی در می افتد یا سیمون دوبوآر که مساله جنسیت را طرح می کند، اینها همه نمونه هایی از یک مواجهه روشنفکرانه است.

 حالا نوبت به معنای «روشنفکری دینی» می رسد که من نیز آن را در  داخل گیومه، به عنوان یک نحله واقعا موجود در جامعه معاصر ایران به کار می برم. او نیز  تنشی ست برای روبه روشدن انتقادی با موقعیت پروبلماتیک در عالَم دینی و آدم دینی، و نسبت آن با جهان اجتماعی. «روشنفکری دینی» تنشی ست در یک موقعیت خاص که خود امر دینی پروبلماتیک شده است. وقتی که میان حیات انسانی و امر دینی مناقشه ای وجود دارد، بین زندگی بشر و حیات اجتماعی با امر دینی مناقشه ای هست و روشنفکر دینی آن را برملا می کند.

پس آن چیست که میخوانندش «روشنفکر دینی» ؟ جماعتی که هم احوال و تجربه های دینی و حسّ وحال مؤمنانه به امر متعالی دارند و هم ترس و لرز عقلانیت جدید دارند. دچار ترس و لرز وجودی شده اند، وجودی به معنای اگزیستانسیل و کیرکگاردی. جماعتی که هم دغدغه ایمان آوردن در دنیای جدید را دارند و هم دلنگرانی عقلانی و تحلیلی، یاانتقادی، یا تأویلی و هرمنوتیک را.

به گمان من این تنش، تنشی اصیل است که بررسی آن از این منظر، کمتر مورد توجه محققان شده است. بدین معنا، «روشنفکر دینی» بخشی از تاریخ فکری ماست. من «روشنفکر دینی» را به مثابه یک منزلت نخبه گرایانه نمی دانم .همانطور که به عنوان یک برچسب غیریت ساز  که در جامعه ما متأسفانه رایج است واژه «روشنفکر دینی» را به کار نمی برم. من پی جوی حالات جماعتی هستم که کم وبیش حس و حال مومنانه دارند ودر همان حال  به این دنیای جدید پرتاب شده اند؛ دنیایی پر از کثرت ، دنیایی شک آلود ، دنیایی مبهم که از صراحت می گریزد، دنیایی سر به سر غموض و ابهام و پیچیدگی و پرسش ! از در و دیوار این دنیا پرسش می بارد، پرسش هایی که بسیاری همچنان  ناگشوده می مانند. دنیایی پر از نقشه های ذهنی متکثر ومتعارض ، دنیایی مملو از اعتراض، اعتراض  به وضعیت بشری.

 پس «روشنفکر دینی»  کسی ست که هم کم و بیش آن تجربه های مومنانه را دارد و هم وسوسه سوژه گی به معنای دکارتی کلمه؛ (کوژیتو ارگو سُم: می اندیشم پس هستم).  هم دغدغه ایمان وهم  جرأت دانایی به معنای کانتی! هم حیات دینی و هم حیات ذهنی در کلان شهر به معنای زیملی! هم سودای امر الوهی و هم تجربه مدرنیته به معنای مارشل برمنی اش! هم ذهن خداگرا و هم ذهن بی خانمان که پیتر برگر از او بحث کرده است! 

در جهان پیشا مدرن، مردم برای پاسخ پرسش هایشان ، یک راست به سراغ سنت می رفتند . پاسخ های آماده ای  در سنت بود و کسانی هم آن ها را استخراج می کردند و یا خود پرسشگران به دنبال این پرسش ها می رفتند و به هر حال سنت، پاسخ های مهیایی برای ما داشت. جواب های آماده برای سوال های ساده. اما اکنون شرایط پیشا مدرن نیست، دیگر آن چرخۀ تکراری مناسبات روستایی نیست، زمان هبوط و صعود نیست ، زمان پیشرفت یا عقب ماندن است و زمانی است که دیگر با ریتم طبیعت همنوا نیست و ریتمی از کائنات و " غلغلی " از اجزای عالم به گوش نمی رسد. این زمان، زمان فناوری اطلاعات و تقسیم کار اجتماعی  وتخصصی شدن هست  و زمان مابعد تخصصی شدن هست و اضطراب هست و یکپارچگی ذهن، مدام تهدید می شود  و بشر با تفرّق وجودی درگیر است و محتوای زندگی بسیار پرتنش شده است، در چنین زمانی پرسش من این است : آیا نمی سزد که رویکردی پدیدار شناسی نیز به روشنفکری دینی داشته باشیم؟

چرا؟ برای اینکه بخش بزرگی از مردمان دیندار که در دنیای امروز با اوصافی که چند لحظه پیش برخی از خصوصیتهای پرتنش آن را توصیف کردم،  زندگی می کنند و تجربه درشهر بودن و در شهر راه رفتن را دارند، اینان به احتمال زیاد، روشنفکران دینی را عددهایی از جنس خود می بینند که فقط با حروف درشت نوشته شده اند . ایمان امروزی دیوار به دیوار شک شده است ، دیواربه دیوار الحاد است. جامعه ریاکار ما اجازه نمی دهد این مسایل برملا شود. ورنه این تعارض ها در زندگی روز مره بسیاری از گروه های جدید اجتماعی هست و فقط روشفکران دینی آن را از منظر درونی برملا می کنند. «هیچ کس بی دامنِ تر نیست اما دیگران، باز می پوشند وما در آفتاب افکنده ایم! ». این است راز اقبال عمومی در یک دوره به روشنفکری دینی، این است راز اقبال به بازرگان و اقبال به شریعتی که البته لزوما هم دائمی و خطی  نیست. مادامی که مردم احساس می کنند تنش این روشنفکران حالا حالاها معنا دار است و مسالۀ خود مردمان هم هست این اقبال نیز کم بیش وجود دارد. زیرا «روشنفکر دینی» رهیافتی از درون و در عین حال با ترس ولرز و انتقادی به دین دارد . رهیافتی که به تعبیر مردم شناسان «امیک» است و «اتیک» نیست . بدین معنا شاید بتوان گفت اگر روشنفکری دینی نبود مثل این بود که چیزی کم داشتیم. بابی از معرفت در مسألۀ امر دینی معاصر وایمان در دنیای جدید  بسته می ماند. اگر روشنفکری دینی نبود  باید در پی او می گشتیم. چون در این جا یک منطقه وجودی معرفتی و یک منطقه خاکستری هست. و دنیایی که نمی خواهد تسلیم  سیاه و سفید بودن  بشود.

اگرعارفی در دنیای امروز از کشف المحجوب واز تماس با یک هستی متعال حرف بزند جالب است، اما عجب نیست. چرا جالب است چون دنیای جدید دنیایی است که به تعبیر مارتین بوبر در وضعیت کسوف امر الهی فرورفته است و جالب خواهد بود اگر عارفی همچنان به این خورشید دل ببندد واز حسّ او در وجود خویش سرشار شود و  برای ما حدیث نفس بکند. اما سلوک روشنفکر دینی با قصه مرسوم عارفان تفاوت دارد. شمس را می گشاییم و مولانا به ما می گوید:«زین دودناک خانه گشودند روزنی، شد دود و اندر آمد خورشید روشنی». عارف تمامی افکار ما را مثل دودی متصاعد از یک خانه بسته می بیند وبرای او مهم تابش نور خورشید از بیرون بر ذرات دود افکار ما ساکنان این خانه است. اکنون در دنیای جدید آن خورشید مفروض در حجاب عقلانیت بشر کسوف کرده است وماه عقلانیت جدید  انسانی  میان ما و آن خورشید قرار گرفته  وکسوف شده است و روشنفکر دینی  نه می تواند از آن خورشید سر درکشد ونه می تواند از امکان های آگاهی وخرد ورزی خویش وقمر عقلانیت خویش دل بکند.  روشنفکر دینی ذرات روشنی را نه در بیرون از این عالم وآدم بلکه در همین «دودناک خانه» طلب می کند و با همه سختی هایش همچنان روشنی را از عقلانیت و دموکراسی و انسان گرایی طلب و تمنا می کند، و از ظرفیتهای وجودی خود آدمیان بی صاحب دنیای جدید می جوید، آیا این عجب نیست؟ آیا این تجربۀ پارادوکسیکال ارزش مطالعه کردن و  ارزش اندیشیدن ندارد؟

دوم.جریان شناسی روشنفکری دینی

همان گونه که در ابتدا عرض کردم برای توضیح مختصر «روشنفکر دینی»  از مدل نیاکان و پدران و نسلهای فرزندان استفاده می کنم

1.تبار تاریخی : نیاکان

تبار تاریخی«روشنفکر دینی» از نظر من، البته در آن سوی گسست های جامعه شناختی ومعرفت شناختی دنیای مدرن، در دنیای پیشامدرن به معتزله می رسد ، به فیلسوفان مسلمان مثل فارابی وابن سینا وابن رشد می رسد ، به دانشمندان روشنگر و نقاد مثل خیام می رسد که هم دانشمند حرفه ای بود و هم یک روشنفکر آماتور به معنای عام کلمه. نیز  تبار تاریخی «روشنفکر دینی»  به برخی شطحیات عرفانی ، وبه ادبیات و شعر روشنگرانه نوع عبید زاکانی ، حافظ ، مولانا می رسد. این ها همه را در تبار تاریخی روشنفکری دینی می بینیم . برای نمونه معتزله در سده دوم هجری بحث اختیار بشر را مطرح کردند؛ در توضیح آزادی بشر. عقل را یک حجت و یک مرجع اعتبار مطرح کردند. اجماع را مطرح می کن کردند  برای زندگی اجتماعی.  و انسان را مطرح کردند برای حق و حقوق . اجازه بدهید شاهد مثالی بیاورم.  «ابوبکر اصمّ» را بنگرید. وی فقیه ومفسر و متکلم معتزلی است در قرن دوم که‌ دارای تألیفات‌ فراوان‌ انتقادی بود ، از قدرت کنار کشید و از ارباب حلقه ها عزلت گزید. به کفر وزندقه متهم شد. متأسفانه‌ آثار او باقی‌ نماند‌ و تنها خلاصه‌ای از آراء او را در منابعی‌ مثل فهرست ابن ندیم می بینیم. او می گوید مردم دیندار، می توانند بدون نیاز به خلافت و بدون نیاز به امامت،  صورتی از نظم اجتماعی متناسب با دین برای خود ایجاد کنند. پس می بینیم دوازده سیزده قرن پیش از نائینی، اصمّ  از تاسیس عدالت توسط مردم دیندار بدون نیاز به امامت و بدون نیاز به خلافت بحث کرده است. مثال دیگر از این تبارتاریخی غیلان دمشقی است که اختیار بشر را تأکید کرد و اینکه حکومت به قریش اختصاص ندارد و موکول به اجماع است. امام اوزاعی به کفرش فتوا داد و هشام بن عبدالملک فرمان قتل او را صادر کرد. در دمشق به دارش آویختند. جعدبن درهم در همان قرن دوم تعقیب وزندانی وکشته شد و..... از این نمونه ها بسیار است.

2.زمینه سازی اولیه: پدران

در این جا از اقبال و سید جمال و خرقانی و نجم ابادی و سنگلجی نام می برم که زمینه سازی اولیه در روشنفکری دینی را به عهده داشتند .

3.نسلهای فرزندان:

3-1. نسل راه اندازی:

نسلهای فرزندان روشنفکری دینی از شهریور بیست به عرصه می آیند و  بازرگان و شریعتی نمونه های برجسته این نسل اول هستند

3-2. نسل تنوع یابی:

بعد از نسل اول، دوره تازه ای از روشنفکری دینی می رسد که دوره تنوع یابی است. «روشنفکر دینی»  در این مرحله به تنوع یابی خلاق می رسد. اگر بازرگان و شریعتی وحتی پیمان، تیپ های کلاسیک «روشنفکر دینی»  بودند، در دورۀ پساانقلاب اسلامی،  تیپ های تازه ای ظهور می کنند . شبستری ، سروش و کدیور و... که این ها نسلهای بعدی هستند.

وقتی یک پدیده به درجه ای از تنوع خلاق می رسد، تولید گونه های تازه و نژاد های تازه ای می کند که نشان از بلوغ آن دارد. این نشانۀ روشنفکری حرکت به  سطوحی از بلوغ است و راز ادامه وجود یک جریان  نیز همین است. با این استمرار نشان می دهد که در خود این پدیده «ظرفیت آغاز» وجود دارد و از طریق همین تنوع خلاق بود که روشنفکری دینی در ایران معاصر نهادینه شد .وقتی پدیده ای از نسل اول به دوم و از نسل دوم به نسل سوم منتقل شود یعنی نهادینه می شود . به لحاظ جامعه شناسی نیز به این می گویند نهادینه شدن یک فکر . روشنفکری دینی برای جامعه نوعی تازه از سنتهای معرفتی ایجاد  کرد وتوسعه داد. همانطور که در گذشته نیز اگر فارابی و ابن سینا نبودند ما سنت های عقلی مشّائی واشراقی و مانند آن را نداشتیم . به این معنا روشنفکری دینی هم یک نوع عقل دینی یا دین عقلی را در دنیای جدید نهادینه کرده و توسعه داده است . راز ماندگاری روشنفکری دینی البته تا امروز ، همین تنوع خلاق بوده است .

سوم. مطالعۀ تطبیقی به اجمال

طرح روشنفکری دینی را می توانیم در هفت ویژگی با هم مقایسه بکنیم. این هفت ویژگی عبارتند از :

1.                 حوزۀ رشته ای

2.                 مشکل اجتماعی

3.                 نیروهای اجتماعی و مکان های اجتماعی

4.                 مخاطبان اصلی و پایگاه اجتماعی

5.                 راهبردهای معرفتی

6.                 سیاست های بازنمایی

7.                 کارنامه

بازرگان  وشریعتی و روشنفکری پساانقلاب اسلامی،  هر کدام به حوزه هایی رشته ای  تعلق داشتند. به مشکل اجتماعی خاصی متمرکز بودند.  با نیروهای اجتماعی مشخصی همراهی بیشتر می کردند و مکان های اجتماعی که فعالیت عمده آنها در ان صورت می گرفت ،با هم قابل مقایسه است. همینطور می توان مخاطبان  وپایگاه اجتماعی شان را با هم مقایسه کرد. بدین ترتیب بود که هرکدام از اینان برحسب ویژگی هایی که اشاره شد، به راهبردهای معرفتی متمایزی متوسل شدند وسیاست بازنمایی و کارنامه خاص خود را داشتند.

بازرگان به حوزه رشته ای علوم طبیعی و فنی تعلق داشت.  مشکل اجتماعی که درگیر بود،  خودکامگی نهادِ سلطنت بود. با گروه های ملی محشور بود. در نهادهای سیاسی وصنفی عمل می کرد. مخاطبان  وپایگاه اجتماعی او  لایه های عمدتا بالای طبقات متوسط ویقه سفیدها  و گروه های صنفی ومشاغل تخصصی و کار دانشگاهی بود. راهبرد معرفتی اش  آزاد سازی متن دینی یعنی قرآن  از  انحصار متولیان رسمی بود .  سیاست بازنمایی  که به کار گرفت همسخن کردن دین و علم، دین وآزادی ، و دین وملیت بود و  کارنامه اصلی اش دین آزادیخواه بود.

شریعتی به حوزه رشته ای فلسفه اجتماعی، تاریخ وادبیات تعلق داشت.  مشکل اجتماعی که درگیر بود،  علاوه بر خودکامگی نهادِ سلطنت، نابرابری های برنامه های توسعه و تحجر دینی بود.  با گروه های جدید اجتماعی (جوانان، زنان، دانشجویان)محشور بود. در نهادهای فرهنگی و آموزشی و حاشیه های دانشگاهی عمل می کرد ،  مخاطبان  وپایگاه اجتماعی او  لایه های عمدتا پایین طبقات متوسط با خاطرات فقر ومحرومیت(به عبارتی فرزندان کویر در شهر)بود. راهبرد معرفتی اش  آزادسازی تاریخ وادبیات دینی مثلا با  گفتارهایی همچون تشیع علوی وصفوی، مذهب علیه مذهب بود.  سیاست بازنمایی  که به کار گرفت همسخن کردن دین وایدئولوژی عدالتخواهی بود و  کارنامه اصلی اش دین تحول خواه بود.

روشنفکری دینی پسا انقلاب ، با تمامی خواهی مذهبی مشکل داشتند. با گروه های حاشیه شده در دولت و گروه های حاشیه در  حوزه های دینی محشور بودند. با نهادهای مطبوعاتی ورسانه ای  عمل می کنند .  مخاطبان  وپایگاه اجتماعی آنها  عمدتا طبقات متوسط فرهنگی است. راهبرد معرفتی آنها  آزادسازی معرفت دینی، آزادسازی قرائت های دینی وآزادسازی حیات دینی بوده است.  سیاست بازنمایی  که به کار گرفتند مواردی مانند   هرمنوتیک و بسط تجربۀ نبوی بود .  کارنامه اصلی روشنفکری دینی پسا انقلاب، را شاید بتوان  دین کثرت گرا  عنوان کرد.

روشنفکری دینی به قدری وارد فرایند تنوع یابی گسترده شد که حتی از ادامه تنوعات روشنفکری دینی، نژاد تازه ای نیز درآمد که می توان با تسامح آن را روشنفکری فقهی نامید! حوزه رشته ای  آن فقه و تفسیر و کلام است، مشکل او رابطه میان دولت دینی و ساحت دین وحوزۀ دینی است. مکان او در فضاهای میان حوزه وجامعه  است و گروه هایی از طلاب جوان ومذهبی ها را نمایندگی می کند ، مخاطبان  او در میان طبقات جدید دارای گریز از مرکز هستند. راهبردش آزاد سازی فقه دینی و حوزۀ علمیه است . برخی تأملات تازه دینی مثل منطقه فراغ را به میان می آورد و از دین عمومی به جای دین دولتی و رسما به قاعدۀ فقهی از حق انسانی بهائیان برای زندگی وتحصیل سخن می گوید.

شاید در یک جمع بندی خوش بینانه بتوان حاصل کار روشنفکری دینی را از منظری که در اینجا به آن متمرکز شده ایم، راهبرد معرفتی «دین مدنی» دانست. این راهبرد در برابر سه راهبرد رقیب قابل مقایسه است: یک. دربرابر دین سنتی سنتگرایان،  دو. دربرابر دین دولتی متعلق به گفتمان رسمی ،  سه. در برابر دین خصوصی متعلق به پارادایم غالب روشنفکری سکولار.

چهار. روشنفکری دینی و پدیدۀ رشد و نابازگشتی ( Proliferation )

این تنوعات سبب شد که روشنفکری دینی نوعی گسترش گفتمانی پیدا کرد . من این روند را "تکثیر و رشد وافزونگی بدون بازگشت" (پرولی فریشن) می نامم . در جریان تولید، وقتی تنوعات به یک حدّ از رشد می رسد یا در جریان یک  فناوری زمانی که چنین رشدی اتفاق می افتد می گویند وارد مرحله نابازگشتی شده ایم . دیگر مسألۀ یک یا چند درخت نیست. جنگل هست. این  یک وضعیت جنگلینگی در مقابل درختینگی است. در آموزه های بودایی هم پرولی فریشن به نفوذ گستردۀ یک معنا گفته می شود. معنایی که با واژه های مختلف از او یادمی شود، چه راما، چه ایزد، چه الله؛ یک دردمشترک، یک تقلای مشترک اما با تعبیر متفاوت. این نوعی افزونگی یک امر است. روشنفکری دینی نیز براثر تنوع و ازدیاد معنایی خود در جامعه ایران انتشار پبداکرد  وتا درون دولتها وحوزه ها نفوذ وتسرّی یافت. حتی بدون اینکه نام آن به زبان بیاید. روشنفکری دینی در ایران یک نوع اجتماعی شدن هرچند به معنای ناقص کلمه پیدا کرده است، در نتیجه، امروز ما به جای روشنفکران دینی در شکل اشخاص خاص، با یک نوع انبساط روشنفکری دینی به معنای عام روبه رو هستیم. یعنی اگر هم روشنفکران دینی محدود بشوند ویا نباشند ویا باشند وچندان مورد توجه قرار نگیرند، بازهم معانی ومفاهیم آنها کم وبیش به زبانهای مختلف و تعابیر مختلف اینجا وآنجا در جامعه ایران هست.  شاید برای همین است که  در جامعه ایران بنیادگرایی وافراطی گری مذهبی درصورت های خشن آن چندان شانس گسترش ندارد. در مقایسه با جوامع دیگر منطقه اسلامی ،  جولان بنیاد گرایی خشن از نوع داعش و مانند آن در جامعه ایران - به معنایی که در جوامع دیگر می تواند وجود داشته باشد وهست ، اندک دیده می شود.

پنج. نقد روشنفکری دینی

من در اینجا از روشنفکری دینی به عنوان بخشی از تاریخ فکری تاریخ معاصر ایران و از انتشاراجتماعی و برخی نتایج مثبت آن سخن گفتم.  اما به نظر اینجانب این نقش روشنفکری دینی یک امتیاز نیست بلکه یک مسوولیت است. مسؤولیتی است که روشنفکری می بایستی در قبال اقدامات خود انجام می داد.  چرا؟ برای اینکه شواهد بسیاری در دست است که روشنفکری دینی نیز به نوبۀ خود در تولید دولت دینی و بسیاری از مسایل مترتب به آن سهیم  است . پس اگر چنین است، روشنفکر دینی به خاطر دعاوی روشنفکرانه اش مسوولیت دارد در قبال وضعیتی که در به وجود آوردنش سهیم بوده است، کوشش های لازم داشته باشد وهزینه بدهد . همه گروه ها و همه ما در این باب سهیم بودیم و هستیم اما این ذره ای از مسؤولیت جریان روشنفکری دینی نمی کاهد. اکنون باید به قاعده ای برگردیم که می گوید هر تمدنی توسط کسانی تحول پیدا می کند که آن را پدید آورده اند. اگر در پیدایش دولت دینی ، روشنفکران دینی سهیم بودند که بودند، پس در کوشش برای عقلانی شدن آن و در حل مسایل و معضلات ناشی از آن و در عرفی کردن آن نیز باید درگیر بشوند.این همان پروژۀ  عقلانی شدن دین و رحمانی شدن دین و عرفی شدن دین ، آزاد سازی امر دینی، دین ورزی همراه گفت و گو ، مدنی شدن  و دین به دور وبرکنار از خشونت و...، این ها همه مسوولیت های روشنفکری دینی است.

در این بحث از رشد وانتشار و پرولی فریشن روشنفکری دینی سخن گفتم. این به یک معنا پسا روشنفکری دینی و یا حتی پایان روشنفکری دینی هم می تواند تلقی بشود.  یعنی دعاوی روشنفکری دینی چنان انتشار می یابد که دیگر به معنای یک جریان خاص محو می شود . آن معانی که روزی جماعت خاصی روشنفکر دینی در مجالس می گفتند امروز در حرفهای روزمره مردم تکرار می شود. پس رشد بدون بازگشت  واجتماعی شدن وعمومیت یافتن به تعبیری همان پایان روشنفکری دینی به معنای نخبه گرایانه است. مخصوصا که متن جامعه ایران با تحولاتی گسترده در گیر است. بسیاری از گروه های جدید اجتماعی با امکان های جدید ارتباطی وبا انفجار اطلاعات، دیگر چندان در اتمسفر ارزش های نخبه گرایانه نفس نمی کشند.

هویت های بزرگ و جامع روشنفکری جای خود را به هویت های کوچکتر می دهد. هویتهای سبک زندگی،خرده فرهنگها، هویت های در حول مسألۀ جنسیت ، مسألۀ  قومیت ومانند آن شکل می گیرد. روندهای تازه ای آغاز شده است مثل توجه به بدن، کالایی شدن، ارزشهای پراگماتیستی ، چرخش از فضاهای ملی ما به فضاهای ملی ودر عین حال جهانی، عبور جامعه از فراروایتها وحتی ابرروایتهای روشنفکرانه! دامنۀ کثرت گرایی از کثرت گرایی سیاسی و فرهنگی به کثرت گرایی  معرفتی  گسترش یافت واکنون زمان مرکز زدایی از معرفت و زمان گسست ها وتنش های تازه ای است. البته نمیخواهم در باره جامعه ایران مبالغه کنم ، هنوز ما در جامعه ای به سر می بریم که شاخص میانگین میزان تحصیلات، هفت هشت سال بیشتر نیست. یعنی در زیرساختهای توسعه ای هنوز خیلی مشکل داریم ، چه در اقتصاد نفتی ورانتی مان وچه در خلقیات اجتماعی مان و چه ساختارها و چه سایر بنیانها ونهادها. ولی این تحولات مابعد مدرن را هم نمی توان نادیده گرفت که جامعه ما شاید قبل از آنکه بتواند پروسه ای از تجربۀ مدرنیته را طی بکند به آن پرتاب می شود.

به هرحال اینها تنش های تازه ای در جامعه ماهستند که معلوم نیست روشنفکری دینی با آن ها می خواهد یا می تواند چه بکند؟ آیا روشنفکری دینی از عهده این عویصه ها برمی آید ؟ جامعه ایران از انبوه گفتارهای نخبه گرایانه روشنفکری دینی اشباع شده است و حتی از کلان روایتهای روشنفکرانه به معنای عام آن نیز جامعه خسته شده است. واژه هایی مانند عدالت ، دموکراسی، عقلانیت برای گروه های اجتماعی جدید خیلی کلی شده اند و تکراری می نمایند . معنایی از آن ها نمی چکد. برسش این است که بله دموکراسی وعدالت، اما چگونه ؟ ابر روایت ها و گفتارهای کلان دیگر بی معنا شده اند. در نتیجه به نظر می رسد که روشنفکران از آن چه می خواهند هل بدهند عقب می مانند! واین مایه نگرانی هم هست. چون جامعه در هرحال به نقد و روشنگری اجتماعی وعمل روشنفکرانه نیاز دارد.

اما جامعه ما خیلی با شتاب به آینده های مبهم پرتاب می شود. منتظر نخبه های روشنفکری نیز  نمی ماندو میخواهد از آن ها عبور کند. پس زبان حال چنین جامعۀ پرمخاطره ای را  با قدری احتیاط می شود گفت این است: خداحافظ روشنفکری ایدئولوژیک و نخبه گرا، خداحافظ روشنفکری ارگانیک، برج عاج نشین، پیامبرگونه، جهانروا، منجی وار وحامل ارزش های جامع!

بدین ترتیب راه حل های دیروزی وپریروزی نه تنها جواب نمی دهند بلکه خود، بخشی از مسأله اند. امروز، مساله های تازه وپیچیده ، راه حل های چند گانه لازم دارند. زمان، دیگر زمانی نیست که درباره روشنفکری دینی مبالغه بشود. روشنفکری به طور کلی نیاز دارد که خود را از گفتارهای ابهام آلود و کلی رها کند. ما در باب ایدئولوژی توحید ودرباب باد وباران در قرآن ودر خیلی از دعاوی روشنفکری دینی مبالغه کردیم و نتیجه اش دین رتوریک بود، دینی که خیلی یوتوپیک شد و آن گاه خیلی پولیتیک و پوپولیستیک شد و در نتیجه هژمونیک و بوروکراتیک و تئوکراتیک شد. آیا وقت آن نرسیده است که  تامل کنیم. شاید مبالغات دیگری در راه است.   فایل پی دی اف از اینجا قابل دریافت

نظرات 6 + ارسال نظر
اسدی سه‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 23:51

با سلام، اشاره خوبی داشتید ، جامعه ما دچار شتاب شده و روشنفکری از آن چه که هل می دهد گاهی عقب می افتد ، شاید هم به خاطر جریان شتابنده گسترش اطلاعات است که ماده اولیه کارگاه تفکر و اندیشه است ،تحریر بدون ویرایش این سخنرانی جنابعالی راقبلا سایت نیلوفر منعکس کرده بود ،

سلام برشما ممنون والبته دو مطلب جدا ودر دو زمان جدا با دو مسألۀ متفاوت هرچند خویشاوند
با بهترینها
م-ف

دواجی جمعه 21 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 21:20

سلام و سرسبزی:
ممنون از مفاهیم ارزنده وآموزنده با بیانی بسیار شیوا و فراخ که رسالت روشنفکری دینی را صد چندان میکند وبه اواعتبار دین گزاری میبخشد نه دین داری شاید "صبح نزدیک است."...

سلام و به شکوفایی بیشنش ها و کنش های تان

مهدی قنبرنیا سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 14:40

با سلام و احترام
مثل همیشه آموزنده و پر محتوا
با تشکر

سلام وبهترینها واشتیاق شنیدن نقدهای تان
م-ف

خلیل پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 23:30 http://tarikhroze4.blogsky.com

با سلام،

با سپاس از این تقسیم بندی روشنفکران دینی و تحلیل موقعیت اجتماعی آنان،

بهترین کاری که آنها می توانند انجام دهند تا مسئولیت تاریخی خود را به نمایش بگذارند، دوری از روایات، احادیث، سنت است .

آنها اگر فقط به سراغ احکام روشن قرآن- بدون تفسیرهای چپ اندر قیچی سنتی –بروند خواهند دید جز احکام فردی چیزی بیشتر باقی نمی ماند.
این کار را هر چه زودتر انجام دهند به مسئولیت تاریخی خود بیشتر توجه کرده اند.

سلام وبهترینها و ممنون از بیان نظرهای تان
م-ف

[ بدون نام ] شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 19:54

با سلام به محضر استاد وکسب اجازه: :

وبا ارج نهادن به نظر عالی دوستم جناب خلیل ، بیان چند نکته را لازم دانستم .....
قرآن خود به روشنی و فصاحت آنچه را که به رشد و آگاهی وحریت انسان مربوط است بیان نموده ، به نظر حقیر مشکل از ماست که آنچنان که باید تا به امروز کار ی جدی روی آن انجام نداده ایم ومتاسفانه به چند ترجمه و یا تفسیر اندک بسنده کرده ایم به قول مرحوم علامه طباطبایی "وقتی قرار باشد کسی به تنهایی تفسیر بنویسد حاصل اش جز این نخواهد بود"باید قبول کنیم ما فقط کشتی نشستگانیم ومنتظر باد شرطه ، کار گذشتگان زمین مانده نگاه نو به این کتاب نیست هرچه هست نقل دیگران از زبان دیگران است ، چگونه می شود از زمین مرده انتظار سرسبزی داشت ؟ این گفته ی حافظ مدام آویزه ی گوشمان شده وقرنهاست که بدان عادت کرده ایم ...شهر خالیست زعشاق بود کز طرفی .....مردی از گوشه برون آید وکاری بکند...همیشه منتظر کسی یا کسانی بوده ایم بی آنکه بدانیم هرکدام از ما در حیطه ی عمل اجتماعی کنشگر و سازنده ایم ، چالشها به اعتبار رفتارهای ما هنجار می شوندونماد بخش پذیربر کلیت شهری تا آنجا که دین در سلوک تنش ها و عرف ها بسط یافته از حوزه ی فردی خارج شده و برتنه ی ستبر و زمختش شکوفه های جدید سر میزند.....بهروز باشید

سلام ناقد عزیز
چقدر باارزش است این نگاه شما که معطوف به کنشگری نوپدید
وسرشار از مسؤولیت شخصی است
سهیم شدن هرکس به نوبه خود در پویش تاریخی واجتماعی بشریت
برای چه؟
برای ارتقای شرایط زیست و برای تقلیل مرارتها
یکی از بایسته های این مهم، به گمان بنده کوشش برای فهمی بیشتر وعمیقتر و موجه تر از جهان اجتماعی است
هرچند می دانید که این فهم پرتنش است اما معنادار
دلیری آگاهی و شور با مردمان زیستن
درود...درود...

سعید دوشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1394 ساعت 21:53

سلام.آیا ترکیب روشنفکر دینی ذاتا یک ناسازه نیست؟ چگونه می شود یک روشنفکر که به هیچ کسی جز کاوش و فهم حقیقت دل نداده است در قالب یک فرد دیندار مومن به اصول موضوعه ای باشد که نه تنها در درستی شان بلکه در بود و نبودشان از زمان طلوع خردو فلسفه تاکنون نزاع بوده است ؟!
ادیان ،جهان را در یک منظومه تعریف می کنند و پاسخ تمام سئوالات را به نصوص خود ارجاع می دهند...چه زیبا گفته است ویتگنشتاین:...اگر به دنبال آرامشی ایمان بیاور اگر به دنبال حقیقتی ،جستجو کن.

دوست منتقد خوب سلام وممنون از نقد شریف تان
در جاهای دیگر راجع به این موضوع بحث کرده ام. برای مثال:

نسبت روشنفکری با دین و سیاست و مابقی قضایا
http://farasatkhah.blogsky.com/1392/02/28/post-179/

خرد گرایی شکننده در ایران؛نقدهاو پرسش هایی درباره
پروژۀ عقل دینی و دین عقلی
http://farasatkhah.blogsky.com/1391/08/29/post-159/

الهیات سیاسی ادغام شده و تمایز یافته؛بازرگان و حائری
http://farasatkhah.blogsky.com/1389/10/19/post-29/

مواضع روشنفکری دینی در آزمون اجتماعی؛بررسی موردی مهندس بازرگان
http://farasatkhah.blogsky.com/1391/11/02/post-167/

آیا در دورۀ «پساروشنفکری» به سر می بریم؟ به چه معنا؟
http://farasatkhah.blogsky.com/1392/11/19/post-219/

درود بر شما
م-ف

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد