گزارش مختصر از مناظره در دانشگاه تربیت مدرس:
http://dinonline.com/doc/report/fa/4998/
میخواهم با بیانی واقعگرایانه و انتقادی، کلیگوییها را کنار بگذارم. من منتقد «علم دینی» هستم، همچنین منتقد سایر مفاهیمی مثل علم بومی و اسلامیسازی علوم و مفاهیمی هستم، پس سهم ناچیز بنده اینجا پرسش از «علم دینی» خواهد بود.
دینی، زندگی دینی، ایدئولوژی دینی و اقتدار و کنترل دینی دارد. «رگ رگ است این آب شیرین، آبشور». امر دینی خوب، بد، مفید و مضر دارد. جایی امر دینی سلطه و خشونت است و در جای دیگر عرفان ناب و عدالتخواهی و انساندوستی میشود.
در امر دینی چه گزارههایی هست که با علم ارتباط پیدا میکند؟ من گزارههای دینی را به دو قسمت تقسیم میکنم: گزارههای پایه و ثانوی. گزارههای پایه در ادیان تفاوت دارد. مثلاً در دینهای انسانمدار تعدادی گزاره پایه هست مثلاً گزاره پایهشان خدا نیست، معانی کائناتی حیات باطنی بشر انسان و چرخههای کلان هستی مثل کارما و چیزهای دیگر است. در دین های خدامدار نیز گزارههای پایهای هست مثل امر الوهی، سطح وجودی فرامادی بشر (روح داشتن انسان)، سرنوشت غاییِ نجات و عقوبت، بشارت و انذار رسولان و...
گزارههای ثانوی در امر دینی وجود دارد که تولید میشوند، تاریخی هستند و گاهی متضاد و متعارض میشوند. این گزارههای ثانوی دین گاهی رهایی بخشند و گاهی تمامیتخواه. گاهی انحصاریاند و میخواهند تکلیف علم و آموزش علم را تعیین کنند. صلحجو یا خشونتگرا هستند. برابرخواه یا نابرابرخواه، اقتدارجویانه یا غیر اقتدارجویانه، عقلگرا یا عقل ستیز، تعصبآلود یا تسامح آمیز، اخلاقی یا غیراخلاقی هستند.
مفروضاتی در امر دینی و امر علمی
امر دینی ناب نیست؛ آغشته به معرفتهای بشری مثل روانشناسی، جامعهشناسی است. امر دینی تاریخی، کثیر و متحول است. ادراکات دینی ما مرتب تغییر پیدا میکند، بااینهمه امر دینی گزاف نیست، دستور، روش و ضوابط دارد. کسانی که در این حوزه کار میکنند میتوانند تفسیری را بر تفسیر دیگر ترجیح بدهند و مانند این.
امر علمی هم ناب نیست. انواع متافیزیکها بر امر علمی سایه انداخته است. فضاهای پارادایمی بر امر علمی مسلط میشوند. امر علمی تاریخی است و کثیر است و تحول پیدا میکند. علم مدرن بخشی از طرح اجتماعی در جهت توسعه و رهایی است. پس از انقلابهای علمی از قرن دوازدهم تا امروز علم بخشی از پروسۀ بشر معطوف به رهایی و طرحی اجتماعی است. بااینهمه نیز برای خود روش و ضابطه دارد. علم نمیتواند به دیانت تقلیل پیدا کند. معتقدم تقلیل علوم انسانی به فرهنگ صحیح نیست. علم، علم است، سیاست نیست و برای خودش روش و منطق و آزمون، بررسی اعتبار وثاقت و موجهیت دارد و الا تبدیل به شبهعلم یا ناعلم میشود.
علم دینی که بهویژه پس از انقلاب تقویتشده است و همان اقتدار دولت دینی است که به این امر کمک میکند، این نوع علم دینی مرا نه بهعنوان یک مؤمن و نه یک دانشآموز، قانع نمیکند.
تأثیر امر دینی بر امر علمی
امر دینی در امر علمی فیالجمله میتواند تأثیر بگذارد و میگذارد اما این از نوع مبادله و دادوستد معرفتی است. ساحتهای این دو عرصه میتوانند با هم گفتوگو کنند و این امر مبارکی است. امر علمی ساحت شک و نقد و پرسشگری است. ساحت آزمون و استدلال و اعتباریابی است. درنتیجه تأثیر یکجانبه و خطی نیست. امر دینی نمیتواند تأثیر متعین بر علم بگذارد و امرونهی کند. علم چموش است و نمیتواند اهلیِ دین شود. علم برای خود حرف دارد و حتی میتواند دین را تغییر بدهد.
مهمتر از همه اینکه در علم یک بافت تفحص وجود دارد و یک بافت توجیه. مدلی قیفمانند که از طرفی شامل نظریهها و دادهها برای اکتشاف و تفحص است اما در طرف دیگر که استدلال و داوری و
آزمون است قیف باریک میشود و امر دینی کمترین تأثیر را در امر علمی میگذارد یا میتواند بگذارد؛ یعنی اگر امر دینی تأثیری در علمورز میگذارد بیشتر در انتخاب مسئلههاست، در فضای پارادایمها، متافیزیکها، فرهنگ و انتخاب دادهها و نحوه ورود به دادهها و انتخاب نظریههاست. همه این تأثیر در منطقه دیسکاوری است؛ اما وقتی وارد بررسی علمی میشویم، تأثیر امر دینی کنترل میشود.
دین نسبت به علم چه هست و چه نیست
امر دینی نسبت به علم چند ویژگی دارد:
۱. در نحوۀ اکتشاف معرفت بخش است
۲. مربی و راهنمای دانشمند. مثلاً اگر در تحقیقات علوم اجتماعیام به نتیجهای رسیدم که اگر بیان کنم، محدود میشوم و فرصتهای اجتماعیام گرفته میشود، اما چون دیندارم میگویم، چون مؤمن کتمان حقیقت نمیکند. درنتیجه دانشمند مؤمن ضوابط را رعایت میکند. چون به حقیقت تعهد دارد.
۳. مشوق و برانگیزاننده است: هو الذی سخر لکم فی البر و البحر. امر دینی بود که بسیاری از بچه مذهبیها را به خواندن دروس اجتماعی تشویق میکرد.
اما امر دینی نسبت به علم چه چیزی نیست:
دین جایگزین علم نیست. رقیب و حریف علم هم نیست. قاضی و مفتش علم هم نیست و کنترلکننده فرآیندهای علمی در مرحله آزمون نیست.
حمید پارسانیا:
تعریف درستی از علم وجود ندارد
دربارۀ اینکه علم و دین چیست قاعدتا تعریف ما راجع به علم تعیینکننده است. آیا ما تعریف واحدی از علم داریم؟ ساینس از نیمه قرن نوزدهم تا نیمه دوم قرن بیستم تقریباً هیمنهای داشت اما پسازآن تعاریف عوض شد. با این تعاریف متنوعی که در یک قرن و نیم گذشته به وجود آمده است نسبت علم و دین فرق خواهد شد. اگر با رویکرد پوزیتیویستی حلقۀ وینی با این مسئله مواجه شویم اصلاً گزارههای دینی مهمل و بیمعنا هستند و علم کاملاً مستقل است. رویکرد دیگر میتواند این باشد که علم دانش آزمونپذیر باشد آنگاه دیگر گزارههای دینی و ارزشی نمیتواند گزارههای علمی باشد.
آیا دین گزارههای متافیزیکی است؟ در رویکردهای پس از «حلقۀ وین» که به تعدد معناها و بازیهای زبانی و چرخشهای زبانی معتقد است دین مهمل نیست و حوزهای مستقل از علم است و کارکرد مستقلی دارند.
رویکرد مابعد تجربی تعریف دیگری از علمدارند آنها علم را به گزارههایی تعریف میکنند که خصلتا آزمونپذیر نیستند، این گزارهها از سنخ گزارههای متافیزیک هستند. پس باید دید تعریف ما از دین و نسبت آن با غیر علم مثل فرهنگ و متافیزیک و گزارههای ارزشی تفاوت دارد. ما میتوانیم تعریفی از علم ارائه دهیم اما اینکه بخواهیم تعریف واحدی از علم ارائه دهیم اینطور نیست. جامعه علمی هم امروز دیگر اینگونه بحث نمیکند. مباحث جدی فلسفه علمی معنا را به حوزه فرهنگ بازمیگرداند و اساساً برساخته اجتماعی میداند و علم با این تعریف پدیدهای تاریخی است لذا ممکن است چند سال دیگر این تعریف از علم نباشد، پیش از آنهم این تعریف نبوده است. اساساً پرسش از علم محض خود نیز تاریخی است. اینها مباحثی است که باید پیش از بحث مطرح شود.
دین چیست؟
از سنخ علم و آگاهی است یا تعهد؟ آدم متدین کسی است که چیزی را میفهمد یا کسی است که چیزی را میپذیرد؟ آیا خدا دین است یا باور به خدا دین است؟ آیا اسماء و صفات خدا دین است؟ آیا طبیعت دین است یا چگونگی تعامل با طبیعت دین است؟ این هم جای بحث دارد تا برسیم به بحث نسبت علم و دین. اصلاً مگر علم میتواند دین باشد و دین میتواند علم باشد؟ من اصلاً قائل
نیستم که علم دین است. علم میتواند دینی یا غیردینی باشد. علم شناخت است. یکی از مفاهیم کلیدی قرآن علم است. آیا مفهوم علم که در قرآن است به معنای علم در نیمه قرن بیستم است؟ مفهوم علم به همان معنایی که آمده است عین دین است؟ آیا کسی که علم دارد دین دارد؟ کسی که دین داشت و علم نداشت درست است؟ اینها باید روشن شود. «المتعبد بغیر علم کحمار الطاحونه یدور و لا یبرح من مکانه» کسی که عبادت میکند خر دوار و اسب عصار است دور میزند و راه بهجایی نمیبرد؛ بنابراین بحث بسیار متنوع است و باید در مفاهیم مقبول صحبت کرد. ما میتوانستیم نشستی راجع به چیستی دین بگذاریم.
دین مربوط به حوزه علم و اراده انسان است
به نظر میرسد دین مربوط به حوزه علم و اراده انسان است. در قلمرو اراده تشریعی خداوند است. دین مجموعه عقاید و رفتارهایی است که انسان میتواند طور دیگری آن را انجام دهد. آگاهی و اراده در آن مؤثر است. اگر به متافیزیک سعادت و فلاح و مانند آن معتقد بودیم، آنگاه دین ارادۀ امر متعالی داشتن است و بهسوی آن امر قدسی رفتن است. خود امر قدسی دین نیست. درواقع رویکرد دینی داشتن در مقابل رویکرد دینی و این جهانی داشتن است. اگر کسی معتقد باشد که هستی قدسی وجود ندارد و انسان امری این جهانی محض است حالا از او اعتقاد به امر قدسی را بخواهید یا اگر علم را به حس تقلیل دهد، با این نوع هستیشناسی نمیتوان دیندار بود؛ و اگر چنین است این چالش شخصیتی وجود انسان است. معرفت و علم هم دین نیست.
علم چیست؟
علم دارای مراتبی است. برای داشتن معرفت و علم داشتن به اینکه خدایی هست یا نیست، درواقع ایمان فعل انسان است و میتواند کور باشد، از روی تعصب باشد... درواقع علم ملاک صحتوسقم دین است. اینکه چه کسی دینش درست است و چه کسی دینش غلط است. درست و غلط بودن دین را با علم میشناسیم. نداشتن علم باعث میشود در قلمرو دین باید کور عمل کنیم. به تعبیر وبر در یک فرهنگهایی عقلانیتهایی وجود داشته که راجع به الههها سخن میگفت امروز در فرهنگ مدرن که عقلانیت ابرازی و علم آمده است چنین گزارههایی نداریم، این الههها اما از بین نرفتهاند بلکه از کوههای «المپ» به کوچهبازار آمدهاند. چهکار باید کرد. علم حق ندارد سخن بگوید. هرکس از شیطان خودش باید پیروی کند؛ یعنی دیگر در جهان مدرن علمی نداریم که راجع به اینها داوری کند چون علم را به دانش آزمونپذیر تعریف کردهایم و دانش را از ارزش جدا کردهایم. اینها علمی نیستند و دین فقط به انتخاب انسان بازمیگردد و چه کسی درست میگوید یا غلط هیچ معیاری در این مسئله نخواهیم داشت.
اگر سراغ آموزههای اسلام بهعنوان یک دین برویم اینگونه است که باید با علم دین را بشناسیم. علم هم غیر از حس و عقل و وحی است. حس و عقل و وحی منابع معرفت علمی هستند. لذا دین وحی یا عقل یا حس و علم نیست. بلکه دین چیزی است که بهوسیله عقل و وحی و حس آن را میفهمیم. وحی بودن وحی را هم باید علم بگوید. پس تعریف از دین نیز مربوط به عقلگرایی، حسگرایی یا وحی گرایی ما دارد.
پس علم غیر از دین است و دین و منبع معرفتی دیگری برای علم به نام عقل و وحی و حس داریم و شناخت حسی بدون معرفتهای عقلی اگر بخواهد در حوزه علم باقی بماند از رویکردهای پسامدرن سر درمیآورد و ارزش معرفتی و جامعهشناختی خود را از دست خواهد داد.
پس علم دین نیست و دین علم نیست. ما با علم دین را میشناسیم منتهی علم در معنای پوزیتیویستیاش توان داوری راجع به علم را ندارد. به جدایی دانش از ارزش میرسیم و رابطه بیرونی بین علم و دین برقرار میشود.
علم نقش ابزاری دارد. اینکه ارزشها چیست و چگونه از آن استفاده کنیم علم است؛ اما اگر تعریف دیگرگونه از علم داشته باشیم، دین هویتی انسانی خواهد داشت و در حاشیه اراده انسان تحقق تاریخی پیدا میکند و هویت متعالی خود را از دست خواهد داد و بهعنوان یک حقیقت نمیتوانیم از آن یاد کنیم یعنی اعتبارش به اراده انسان بازمیگردد و بس و چیز دیگری نخواهد بود. البته با یک رویکرد میتوان با چند لحاظ علم را دینی دانست نه دین: به لحاظ ساختار درونی، روش، موضوع، شخص عالم، فرهنگ، تاریخ و تمدن.
مقصود فراستخواه:
با تحکم و از روی سلیقه نمیتوان واژهها را تعریف کرد
بخشی از این کلام دلالتهایی داشت اما من با کل ساختار بحث ایشان اختلاف دارم؛ یعنی اساساً با ساختار زبانی و انتخاب واژهها. من به این صورت نمیتوانم برای خودم وحدت ذهنی پیدا کنم و بحث کنم. در بحث علم و دین مخاطب همین انسان طبیعی و تاریخی و اجتماعی مخاطب دین است. این انسان، انسان واقعی است. انسان چند ساحتی است، ذهن و زبان و علمورزی و دین ورزی دارد، انسان ساحت فلسفی و زیباشناسی دارد، ساحت اخلاقی دارد و ساحت علمی هم دارد. نمیتوان با واژگان، تحکمآمیز و انتزاعی ارتباط برقرار کرد. منظورم از تحکمآمیز این است که ما نمیتوانیم بهطور سلیقهای واژهها را تعریف کنیم.
وقتی میگوییم علم یعنی همین جامعهشناسی. حالا اگر بخواهیم با تعابیر خودمان علم را تعریف کنیم، این همان علمی نیست که وجود دارد.
گفتمان علم دینی، خودستیز است
گفتمان علم دینی، پارادوکسیکال است، متناقض نماها و مهمل نماهایی در این گفتمان وجود دارد. این گفتمان از واژگان و مفاهیم پسامدرن به نفع معانی پیشامدرن استفاده می کند. دعاوی پسامدرن را به نفع پیشامدرن مصادره به مطلوب می کند. مثلاً اینکه میگوییم علم یک شناخت عینی نیست، بلکه تحت تأثیر جامعه و فرهنگ و تاریخ است. اینها بخشی از دعاوی پسامدرن است. قبول میکنیم؛ اما همین ادعا در مورد دین هم وجود دارد. اگر بخواهیم دعاوی گفتمان علم دینی را بر دعاوی پسامدرن سوار کنیم، در کبرای استدلال این دعاوی به دین هم منتقل میشود. پس شناخت عینی در مورد دین هم وجود ندارد. درک ما از دین تحت تأثیر جامعه، روانشناسی تفاوتهای فردی است. گاهی گفتمانهای قدرت اینها را به وجود میآورد.
اگر با همان دعاوی پسامدرن میخواهید گفتمان علم دینی را توجیه کنید و بر همین اساس کتاب جامعهشناسی دینی به آموزشوپرورش بدهید، این گفتمان از پایبست ویران است.
از سوی دیگر اگر پارادایمها در علم دخیلاند در دین هم دخیلاند. من نمیدانم ما چرا دچار چنین آشفتگیای شدهایم. میآییم از کتاب «Against method» فایرابند (Paul Feyerabend) را که جزء آنارشیستها در فلسفه علم است، در مقدمات بحث بهرهبرداری میکنیم و میگویند دیگر امروز روش معنا ندارد. ضد روش به وجود آمده است؛ اما ضد روش در دین هم وجود دارد. این بحثها در معرفت دینی هم جریان دارد. گفتارهای علم دینی خودستیزند.
علم دینی صورتی از علمزدگی جدید اما پنهان و وارونه است
از سوی دیگر اینها میخواهند علم را با معارفی دینی کنند که این معارف هم دینی ناب نیستند، کلام دینی، یا فلسفه دینی هستند که یکی زمانی از یونان یا جاهای دیگر آمدهاند، حالا اینها میخواهند مبنای معارفی شوند که علم را دینی کند.
با اصرار تکلفآمیزی مواجهیم که میخواهد ایدئولوژیای را به نام علم دینی که به نظر من صورتی از علمزدگی جدید، علمزدگی پنهان و وارونه است ارائه می کند.
نقش مومنان در گسترش و غنای علم
اما بحث آخری که آقای دکتر پارسانید مطرح کردند میتواند مفید باشد این است
که علم میتواند با ساختار، روش، عالم، فرهنگ و تاریخ میتواند دینی شود، من معتقدم در هیچیک از اینها علم دینی نمیشود. در همۀ اینها مبادله و اشتراکگذاری مؤمن و علم میتواند صورت بگیرد.
هرچه دینداران در علم با روشهای علمی بیشتر کار بکنند، نقش دغدغهها و درکها و معانی خودشان را بر ساحت علم نیز میزنند و این غناست و تنوع علم را در دنیا بیشتر می کند. کسی که مؤمن است میتواند در انتخاب مسئله در علم تأثیر بگذارد. هرچه مقالات و تحقیقات علمی از جانب مؤمنان مسلمانان با فرهنگهای متفاوتشان توسعه پیدا کند مطمئن باشید، اشتراک ما در علم بیشتر خواهد شد و علم جهانی غنا پیدا می کند. کسانی که در دنیا کار علمی میکنند نیز از این مسئله استقبال میکنند و معتقدند نباید انحصار و مونوکالچریزم وجود داشته باشد. نمیتوان به نام دین منطق علمی را گرفت، علمی که در هژمونی دین بر آن سیطره دارد دیگر علم نیست و لا علم است. برخی از کسانی که مثل لگنهاوزن و فرید العطاس که درگیر مسائل علم دینی هستند احتیاط میکنند. لگنهاوزن میگوید شما باید با این علم اجتماعی موجود آغاز کنید. مسلمانان نباید این علوم اجتماعی موجود را با انواع بحثها حاشا بکنند. باید بیایید کار علمی بکنید و به دنیا کمک کنید. ما چقدر میخواهیم نان دنیا را بخوریم. یک مقدار هم مسلمانان علم تولید کنند. دین هم ما را به فهمیدن مسائل بشریت تشویق می کند. برای تقلیل مرارتهای بشر تلاش کن. مسلمانها مدتهاست در تعطیلات تاریخی هستند و برای بشریت کاری نکردند. با این کار هم باری از دوش بشریت برمیدارند و هم علم را غنا میبخشند. بااینوجود باید قلمروها را باید تفکیک کرد. ما دچار خلط قلمروها هستیم. دین و دولت را خلط کردیم. دین و سیاست را خلط کردیم. دین و علم را نیز خلط کردیم. باید اینها را تفکیک کرد. اینها هرکدام قلمرو و ضوابط خاص خود را دارد و یکپارچگی اینها نیز باید در عین قبول کثرتها باشد.
حمید پارسانیا:
با تعاریف پوزیتویستی نمیتوان دیندار شد
تعریف علم به لحاظ تاریخی متنوع است و این تعریف از علم عمر چندانی ندارد. بااینوجود سالهاست که این تعاریف به چالش کشیده شده است. آقای دکتر اشاره کردند که ما اگر تعریفهای پستمدرن را از دین بپذیریم دین روی هواست و من این را میپذیرم و از موضع رویکردهای پستمدرن وارد این بحث نمیشوم. دینی که آنها میگویند کاملاً تاریخی است و حقیقتی مقدس و متعالی نیست. البته من معتقدم با رویکرد پوزیتیویستی نیز نمیتوان دیندار بود. علمی که آزمونپذیر و ابطالپذیر است قبول دارم اما محدود کردن معنای علم به این معنا را که یک حادثه تاریخی است نمیپذیرم. اینیک بحث معرفتشناسی است که کدام تعریف درست است بحث دیگری میطلبد و اینجا موضعی اتخاذ نمیکنم.
تعریفی که دکتر فراستخواه از علم ارائه کرد، تعریف پوزیتیویستی نرم بود. من معتقدم با این تعریف منطقاً نمیتوانیم دیندار باشیم و رواج این تعریف در حوزه فرهنگ اسلامی خودش چالشزاست. در فرهنگ ما تعریفی از دین و علم وجود دارد، (البته این دلیلی بر درست بودن دین و فرهنگ ما نیست) باید تعریف مقبولی یافت تا با آن وارد بحث شد.
علم غیر از دین است. ما کاملاً نقادانه برخورد میکنیم. علم اگر به برخی حیثیات دینی شد، باعث نمیشود که موردنقد قرار نگیرد. حتی این نقد هم مقدس میشود. سطحی از علم را که میتوان قبول کرد، علم وحیانی است که در دست ما نیست و معصوم است و نقد نمیپذیرد.
سلام،
با سپاس از این گزارش مختصر. چه خوب بود اگر میشد مشروح این گفتگو انتشار می یافت.
سلام بر دوست محقق منتقد گرامی ام برگزارکنندگان تحریر می کنند تا بفرستند درج خواهم کرد، عزیز
سلام آقای دکتر
علاقمندم نظرتون رو در مورد این مطلب بنده که لینک آن در ذیل آمده بدانم، باتشکر
http://iusnews.ir/fa/news-details/165321/دانشگاه؛-یک-مسیر-از-دومنظر/
سلام ومممنون از اینکه کار می کنید ومی نویسید به امید حق می خوانم واستفاده می کنم، عزیز
موفق باشید
شود آیا که در میکده ها بگشایند. . . و این دیوارهای ستبر موسوی یا عیسوی نام از گرد حس معنوی بردارند تا روح سرکش ، در هم صحبتی آسمان بر بال طرب بنشیند و پرستش را ترجمه شبانه کند ،
درود
با سلام و احترام
مثل همیشه خوب و آموزنده
با تشکر
سلام بر شما وممنون و مشتاق نقد ونظر تان، عزیز
م-ف
با سلام و ممنون از تفکر و اندیشه های ناب و نایاب شما استاد عزیز .ما که دائم اندیشه ورزی هایمان را در دریای پاک اندیشه های شما شستشو می دهیم.
باری ،کاش به طور دقیق ابتدا مناظر کنندگان تعریفی دقیق از علم یا دین را به دست می دادند تا بهتر مشخص می شد کدام تعریف از دین ،علم نیست یا کدام علم می تواند دینی باشد.... اگر بطور کلی، علم را معرفت و شناخت بدانیم پس دین نیز مانند سایر علومی چون تاریخ و سیاست و اخلاق و... در حوزه و محدوده علم قرار می گیرد اما چنانچه علم را معرفتی خاص بدانیم که یا از طریق عقل یا تجربه یا آزمایش حاصل می شود قطعا با دین می تواند زاویه پیدا کند .زیرا همانطور که می دانید بسیاری از دستمایه ها ی دینی ،از دسترسی عقلی خارج و گاه فراعقلی و غیر تجربی اند... به بیان بهتر علم دارای مبادی و قواعد عقلی است اما دین الزاماً خود را ملزم به متابعت از مبادی عقلی محض نمی کند چون گاه به طرح پدیدارهایی می پردازد که جنسی مشابه پدیدار های علمی ای که اندیشمندان در پی کشف روابط حاکم برآنند، ندارند...
از دیگر سو وقتی دین خود را مترتب بر قوانین و پیش فرض ها و پیش فهم های ثابت و لایتغیری می داند که نه قابل زیادتی است نه پیراستنی و حتی کم کردنی (البته اغلب دینداران چنین باوری دارند) چگونه می شود که علمی باشد؟
علم و دین ،علی الظاهر هر دو برای حل مسائل زندگی و آسایش بشر تلاش می کند اما آیا وقتی منشا علم ورزی ،فکر نقاد و جستجو گر انسانی است و منشاء دین ورزی ،امور متافیزیکی! وقتی دستمایه های دینی فرا تجربی و پیشینی اند ! در حالی که دستمایه های علم، پسینی ... وقتی دین بر ساخته ی الهی است و علم تماماً برساخته ای انسانی ... وقتی علم و دستمایه های آن الزاما قابل تجدید نظر و احیاناً ابطال پذیرند در حالی که دین کمتر حاضر به پذیرش تغییر در اصول خود است! وقتی دین در ابعاد مختلف، رویه ای تقریباً تعبد محور ی دارد و علم رویه ای بیقرارمحور ی و روزنه یابی های مستمر برای یافتن حقایق نوتر..
آیا اساسا مقایسه علم و دین با وجود چنین ساحت های متفاوت و البته گاه متضاد با یکدیگر، می تواند توزین درستی باشد ؟
تن های نحیف
این همه زور!!!
من در تعجبم!
چگونه می برند بر دوش خود
اینهمه
حجم عظیم جهالت های خویش را!!
استاد نازنین ما در قرون وسطایی مدرن!! می زییم با انبوه جهالت هایی که برما تحمیل شده است!! چه حالی می کنیم با اندیشه های شما.....موید باشید و سپاس از این که هستید...
سلام ضمن اینکه زلال نگاه شماست ورنه در این سو هم اندیشی بیش با انواع محدودیتها نیست؛ سپاس از ارزش افزوده دیدگاه های آن عزیز و بیان تمایز ها...البته بیشتر از مقایسه در اینجا کانون بحث معطوف به نحوه مناسبات ومبادلات میان این ساحتهای معرفتی وزبانی است..امید که تحقیقات وتأملات شما نسل چابک فکری روشنی بیشتری براین فضا بیفکند...درود برشما ومشتاق نقدهای تان همی همچنان....
م-ف
راز شکست پروژه ی علوم انسانی اسلامی نوشته : بهروز رضایی منش (برای امتحان می آید)
من با دکتر عبدالکریم سروش موافقم که در خطاب به قائلان علم دینی گفت این گوی و این میدان. بفرمایید کار کنید و نتیجه کارتان را عرضه کنید. خوش بود گر محک تجربه آید به میان/ تا سیه روی شود هر که در او غش باشد. ما در انقلاب فرهنگی اول انقلاب نتوانستیم. شما هم یک بار دیگر بخت خود را بیازمایید. و این بار سکاندار و فرمانده این پروژه آیت الله مصباح بعنوان رییس موسسه علمی پژوهشی امام خمینی قم بود. با بودجه دلاری و نامحدود نفتی، روحانیانی را برگزیدند و گفتند اینها دین را می شناسند. اینها را می فرستیم بروند و علم انسانی غربی را بیاموزند و برگردند آن را اسلامی اش کنند. و این افراد به غرب رفتند و تحصیل کردند و برگشتد. و اکنون آنها هم عالمانی شده اند مانند دیگر دانشگاهیان!. یعنی بر آنها هم زبان علم غربی غالب شده است و با این زبان جهانی علم زورهایی زدند تلاشهایی کردند. ولی تا اینجا که ما شاهدیم این عالمان دینی علوم انسانی غربی آموخته نتوانستند از زیر عبای خود علوم انسانی اسلامی در بیاورند و به جهانیان نشان دهند و روی استکبار جهانی را کم کنند. حالا دیدند و متوجه شدند که کار بسیار سخت است. لذا کمی منعطف شدند و دستور دادند که بجای علوم انسانی اسلامی بیایید علوم انسانی بومی ( اسلامی - ایرانی ) تولید کنید. و در این زمینه هم همه پروژه ها و پولها را دادند به خودی هایشان و در پایان هم نوشته هایی را تجلید کردند و در کتابخانه ستاد انقلاب فرهنگی گذاشتند تا بلکه بتوانند رهبر معظم انقلاب را خوشنود سازند. ولی نتوانستند آن تحقیقات را نه اسلامی اش را و نه اسلامی - ایرانی اش را به شکل روش نوین "نقلی-میدانی" انجام دهند و کتابی به دست دانشگاهیان بدهند تا بلکه روی دانشگاهیان را کم کنند و به آنها بگویند شما سواد نداشتید. شما توان نداشتید. شما انجام ندادید. ولی ما بالاخره با همه مشقاتی که این راه داشت به توفیق الهی توانستیم و انجامش دادیم. و ما مکلاهای دانشگاهی هم خوشحال شویم و بگوییم الحمدلله! اینها در آنچه می خواستند بالاخره اینقدر اصرار و ابرام کردند که موفق شدند.
بنده حتا ناراحت نیستم از اینکه با 1- رویکرد ایدئولوژیک 2- رویکرد نقلی (نقل گرایی) 3- رویکرد عقلی ( فلسفی / معرفت شناختی) 4- رویکرد علمی با مقوله و به قول شما با امر "علم دینی" مواجهه هایی به عمل آمد. و در هر یک از این رویکرد ها، حدودا یک ده سالی عمر و زمان همه (خود و ملت و دانشگاه ها و بودجه و فضای عمومی) را صرف کردند. ولی از این ناراحتم که اینها بالاخره نتوانستند با تولید حتا یک اثر ابلیس غرب یا غرب ابلیسی را خوار و ذلیل!!! کنند. و می دانیم که خواهندگان و مشوقان علوم انسانی اسلامی / بومی (اسلامی - ایرنی) ، از آغاز انگیزه و قصد اصلی اشان علم و علمی نبود. بلکه انگیزه و سائق اصلی سیاسی بود. می خواستند روی غرب و علوم انسانی غربی را کم کنند. که نشد. متاسفانه علوم انسانی مثل تولید علم انرژی هسته ای نبود و نیست. در تولید علم انرژی هسته ای کار بسیار آسان تر بود. زیرا در تولید علم و محصول انرژی هسته ای ما نمی خواستیم علم نوینی ایجاد کنیم. لذا از این جهت کار در مقایسه با علوم انسانی اسلامی / بومی (اسلامی - ایرانی) بسی سهل تر بود. در آن به امکانات مالی و انسانی و علمی و تجهیزات نادر نیاز داشتند که الحمدلله زمین و دانشمند و آزمایشگاه و بودجه دلار نفتی و قطعات و مواد و نقشه ی راه آن را توانستند تهیه کنند. آنها را به "چک لیست" و "گانت چارت" تبدیل کردند و از همه نقاط دنیا به هر روش ممکنی که بود تهیه کردند و در ایران اسمبل و اجرایی اش کردند. ولی متاسفانه در هر حال تولید علوم انسانی اسلامی یا علوم انسانی بومی مانند تولید انرژی هسته ای این چنین سهل و قابل عملیاتی کردن به چک لیست و گانت چارت نبود. و ما در تولید علوم انسانی خواه اسلامی اش خواه بومی اش به توفیقی رضایت بخش دست نیافتیم. راز شکست این پروژه چیست؟ راز شکست آن بنظرم اینست که ما توان خلق "یک علم دیگری" با ماهیت جدیدش را نداشتیم. متاسفانه نتوانستیم به این قصدمان جامه عمل بپوشیم زیرا قابل اسمبل و مونتاژ کردن نبود. نیاز به آفرینشگری و عمل ابداعی داشت. که متاسفانه بودجه های فراوانی که به حوزه و روحانیان و اساتید خودی دادند نتیجه ی مفید و عملی و ملموسی نداشت و نتوانست رضایت کارفرما (حکومت مقدس ایدئولوژیک اسلامی) تامین کند.
با سلام ممنون از طرح بحث همکار ارجمند
م-ف
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری
سلام عزیز ونیازمند نقد ونظر شریف تان/مقصود