مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

شخصیت ایرانی و مناسبات قدرت

گزارش اعتماد از نشست نقد کتاب «ما ایرانیان» 

با حضور خانم دکتر فاطمه صادقی ناقد محترم کتاب و اینجانب 


از اینجا دریافت فرمایید


توضیح لازم:   در این نشست اینجانب از تحقیق   خانم ماری کاترین باتسن (انسان شناس ومردم شناس آمریکایی )دربارۀ ایران بحث کرده ام  ودر ضمن صحبت افزوده ام ایشان دختر  انسان شناس فرهنگی معروف خانم مارگارت مید است.  گویا همین سبب شده است گزارشگر محترم اعتماد که تنها بخش بسیار کوچکی از عرایض اینجانب را در این نشست در گزارش خود آورده است، آنچه را که من از باتسن دربارۀ ایران به تفصیل بحث کردم ،  به مادر ایشان یعنی مارگارت مید نسبت داده است و اتفاقا عکسی  نیز که  در گزارش روزنامه چاپ شده است از مارگارت مید است ونه  خود باتسن. 

ما ایرانیان ، طرحی برای زیست بهتر داریم

یکشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۴ تهران ۰۵:۰۶ - ۴ اکتبر ۲۰۱۵

 

ایران / اجتماعی

خُلقیات «ما ایرانیان»

مرتضی کاظمیان

۱۳۹۴/۰۷/۱۱

آیا می‌توان از «فرهنگ ایرانی» و به‌طور خاص «روحیات ایرانی» به‌مثابهٔ مفهومی ایستا و امری ثابت سخن گفت؟ و اگر پاسخ مثبت است، این فرهنگ و خلقیات، واجد چه ویژگی‌هایی است؟

از محمدعلی جمال‌زاده تا مهدی بازرگان شمار قابل توجهی از نویسندگان و پژوهشگران و اندیشمندان و سیاحان کوشیده‌اند هر یک به قدر بضاعت خویش و مبتنی بر داده‌های در اختیار و روش خاص خود، به پرسش‌های پیش‌گفته، پاسخ دهند. مقصود فراستخواه، نویسنده و پژوهشگر اجتماعی در جدیدترین تحقیق و کتاب خود (ما ایرانیان) به بخش نخست پرسش فوق، پاسخ منفی می‌دهد و تأکید می‌کند که روح ایرانی ماهیت متعین و ثابتی نیست که با ذات‌باوری بتوان از صفات و خصوصیات آن سخن گفت.

فراستخواه «فرض‌هایی» دارد؛ ازجمله این‌که:
ـ فرهنگ ایرانی از الگوهای آموخته‌ای به‌وجود آمده و رنگین‌کمانی متنوع است.
ـ نمی‌توان فرهنگ ایرانی را به خلق‌وخوها ـ آن هم با روایتی یک‌سره منفی ـ فروکاست.

ـ فرهنگ (و ازجمله خلقیات و روحیات) مردم قابل یادگیری و اکتساب است و طی زمان و در شرایط مختلف و در تعامل با محیط‌های متفاوت، و هرچند به‌کندی، دچار تطور می‌شود.

او می‌کوشد در پژوهش خود از دو نکته ـ که «خطای فاحش» توصیف‌شان می‌کند ـ بپرهیزد:
نخست، تقلیل‌گرایی؛ این‌که نگاه جامع و کل‌گرایانه به همهٔ وجوه و ابعاد فرهنگ ایرانی نیاندازد.
دیگر، از نگاه ایستا و ذات‌باورانه که منجر به نادیده گرفته شدن منطق تحول و پیچیدگی در فرهنگ و نگرش‌ها و گرایش‌ها و رفتار جمعی ایرانیان می‌شود، دوری کند.

با این همه، و مبتنی بر این نقطهٔ‌عزیمت‌ها و فرض‌ها، او تلاش می‌کند در خلقیات و روحیات و فرهنگ ایرانیان، نقادانه درنگ کند، و برخی ویژگی‌های آن را مورد تأمل قرار دهد.

برخی نتایج تأمل‌برانگیز پیمایشی ملی

فراستخواه و همکارانش برای پیگیری موضوع تحقیق، به پیمایشی ملی با استفاده از نظر اعضای هیئت علمی دانشگاه‌های ایران دست می‌یازد. برخی از نتایج قابل تأمل این پیمایش به شرح زیر است:

ـ بیش از ۹۵ درصد جامعهٔ آماری به درجات مختلف موافق هستند که خلقیات ایرانی مشکل دارد.

ـ حدود ۷۲ درصد مخاطبان پیمایش به درجات مختلف موافق بوده‌اند که با وجود همهٔ تحول، پویایی و تنوعی که در فرهنگ ایرانیان هست، چیزی به نام روح و روحیهٔ ایرانی وجود دارد.

ـ پاسخ‌دهندگان، مهم‌ترین مؤلفه‌های بحث‌برانگیز خلقیات ایرانی را به ترتیب چنین دانسته‌اند:
ضعف فرهنگ کار جمعی و فعالیت مشترک گروهی؛ ضعف انتقادپذیری؛ رودربایستی زیاد (تعریف و تمجید حضوری، و قضاوت منفی غیابی)؛ پنهان‌کاری و عدم شفافیت؛ خودمداری؛ غلبهٔ احساسات بر خردورزی؛ رواج دروغ؛ و ضعف گفت‌وگو و توافق پایدار.

ـ پاسخ‌گویان همچنین اصلی‌ترین و محوری‌ترین مشکل در خلقیات ایرانی را این‌چنین برشمرده‌اند:
عدم پیوند زدن میان منافع فردی و منافع عمومی؛ وجود فاصلهٔ میان ظاهر و باطن؛ غلبهٔ هیجانات و تلقین‌پذیری بر استدلال‌ورزی و خردگرایی؛ مطلق‌گرایی، جزمیت و تعصب؛ تقدیرگرایی؛ بی‌اعتمادی؛ ترس نهادینه؛ بی‌قاعده و غیرقابل پیش‌بینی بودن رفتارها.

ـ بیش از ۷۶ درصد پاسخ‌دهندگان ـ به نسبت‌های متفاوت ـ معتقدند که ضعف‌های موجود در خلقیات ایرانی از ضعف‌های موجود در ملل اروپایی بیش‌تر است.

۶۸ درصد نیز معتقدند که این ضعف‌ها از برخی ملل آسیایی توسعه‌یافته (چون ژاپن و کره جنوبی) بیش‌تر است.

ـ مخاطبان پیمایش در پاسخ به این پرسش که خلقیات ایرانی تحت تأثیر چه عواملی است، عامل اصلی را ساختارها و نهادهای جامعه (مانند اقتصاد نفتی) توصیف می‌کنند؛ در درجهٔ دوم مشکل را در کنشگران می‌بییند؛ و در نهایت به علل خارجی (مانند تهاجم نظامی، سیاسی، فرهنگی و دسیسه‌های بیگانگان) اشاره می‌کنند.

ریشه‌یابی وضع، و تأملی در علل تکوین فرهنگ ایرانیان

در بررسی ریشه‌های تکوین وضع فرهنگی مستقر، و علل شکل‌گیری آنچه که خلق‌وخو و فرهنگ ایرانی نامیده می‌شود، فراستخواه به مؤلفه‌های گوناگون و متعدد، از جمله زیست تاریخی ایران نیز می‌پردازد. او معتقد است که در ایران میل به ناپایداری و ناامنی نهادینه شده، و به‌گونه‌ای شدید و عمیق وجود داشته‌است.

به تعبیری، یکی از هسته‌های اصلی مشکلات ایران، بی‌ثباتی، ناامنی و بی‌نظمی نهادینه بوده‌است. روندی که موجب گزینش اجتناب‌ناپذیر انواع دروغ و تزویر ـ در برابر اقتدارگرایی حاکم و ناامنی مستقر ـ شده‌است.

شرایط زیست تاریخی و اجتماعی، گروه‌های مردم را در معرض دروغ قرار داده و انگاره‌های اهورایی در نکوهش دروغ، نتوانسته مستولی و مستقر بماند و کاری از پیش ببرد. به تعبیری، منطق عینی و مناسبات واقعی به دروغ، برای باقی ماندن، نفاق، تملق، بی‌اعتمادی و درون‌گرایی تمایل داشته‌است. دوران تسلط مغول، به‌مثابهٔ یک برش تاریخی مهم و شاخص، قابل استناد است.

فراستخواه همچنین از منظری سیستمی، به تأثیر محیط پرکشاکش نخبگان بر خلقیات اجتماعی در طول تاریخ ایران اشاره می‌کند. آنجا که در محیطی از کشمکش نخبگان به بیشتر مردم عادی احساس بد «مفعولیت سیاسی» و «بازیچه بودن» دست می‌دهد. وضعی که عزت نفس را مورد تهدید قرار می‌دهد، و به‌شکلی قابل پیش‌بینی، وقوع هر شرّی را محتمل می‌سازد.

لطمه خوردن احترام به روح جمعی، نفی حرمت‌داری دیگران و بی‌اعتنایی به آن در مناسبات میان‌گروهی یا درون‌گروهی، و «قهر» در مناسبات اجتماعی (از خانواده تا حکومت) مقوله‌های مهم دیگری است که موجب افزایش بی‌اعتمادی به دیگران و فرصت‌طلبی و کاهش سرمایه اجتماعی ارزیابی شده؛ از این زاویه، اعتماد از بین می‌رود و جای آن را بدبینی، ترس از دسیسه، پنهان‌کاری و غیبت و مفاهیم همسو می‌گیرد.

وی ضمن تشریح نقش نهادها و وجوه الزام‌آوری که برای افراد ایجاد می‌کنند، نقش متقابل افراد و کنشگران در نهادها را مورد اشاره قرار می‌دهد. نهادهایی که بازتابی از حوزه‌های نمادین حیات بشر هستند، از نظام‌های معنایی، هنجاری و ارزشی نشأت می‌گیرند و تابعی از تحولات هستند، و البته به نوبهٔ خود با این تحولات در رفتار مردم و خلقیات اجتماعی تأثیر می‌گذارند.

از همین منظر است که تحولات نهادهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ایران معاصر (به‌ویژه دوران پهلوی و پس از انقلاب) نیز مورد تأمل قرار می‌گیرد. نفت به‌عنوان عاملی مهم در کانون بخشی از این تحلیل است. به باور فراستخواه، خلقیات معاصر ایرانیان تا حدود زیادی بوی نفت می‌دهد. نفت منبع درآمد مستقلی برای حکومت بود که می‌توانست با آن، جامعه را دور بزند. اقتصاد رانتی، موجب و میدان نامساعدی برای تقرب‌جویی به قدرت، زرنگی منفی، فرصت‌طلبی، زد و بند، قیمومت‌طلبی، دلالی و مفاهیم مشابه شده‌است.

این‌چنین، عیوب و نارسایی‌هایی که در سرمشق توسعهٔ ایران وجود داشت نه تنها مانع از آن شد که خلقیات اجتماعی از رهگذر توسعه به اندازهٔ لازم بهبود یابد و ارتقاء پیدا کند، بلکه خود مشکلاتی (ازجمله موارد ذکر شده) نیز در روحیات و اخلاق اجتماعی به‌وجود آورد.

فراستخواه در تحلیل پیامدهای انقلاب، تصریح می‌کند که انقلاب و جنگ ـ با وجود همهٔ دشواری‌ها و هزینه‌ها ـ می‌توانست اخلاقیات اجتماعی را متحول کند، روحیهٔ همبستگی جمعی و تعاون را گسترش دهد، زیست اجتماعی مبتنی بر دادگری و مهرورزی و رهایی را اعتلاء دهد و ارزش‌های معنایی و رفتاری ایجاد کند. اما عواملی مانند تحجر، انحصارگرایی، خودمحوری و خلط قلمروها، مانع از این شد. ضمن اینکه، تمامیت‌خواهی نهادمندشده بزرگ‌ترین عامل مسئله‌ساز بود.

افزون بر اینها، اسلامیت صورت‌بندی شده رسمی و دولتی و شکل‌گرایانه، نتوانست با ملیت و قومیت و برابری و آزادی و پیشرفت، هم‌زیستی مسالمت‌آمیز برقرار کند. شقاق و تنافر شکل گرفته، موجبی برای تعارض‌های هنجاری در جامعه شد. خلقیات مردم نه تنها اعتلاء نیافت بلکه با آسیب‌های جدیدی دست به گریبان شد.

تمایل به سامان‌دهی زندگی فردی بدون میانجی‌گری خیر عمومی، کاهش انگیزه در پرداخت هزینه برای دیگران، تضعیف مشارکت در امور عمومی، تلون و تزویر، مقدس‌مآبی و ریا و تظاهر، به‌عنوان نمونه‌هایی از این تعارض‌ها، مورد اشاره قرار گرفته‌اند.

چه می‌توان کرد؟

نویسنده پاسخ به این پرسش را در دو کلمه ردیابی می‌کند: یادگیری و کنش. وی تصریح می‌کند که مراد از یادگیری تنها یادگیری فردی نیست، بلکه یادگیری گروهی، سازمانی و اجتماعی است.

مبتنی بر این مفروض که یادگیری اجتماعی تنها از جنس شناخت نیست، بلکه در آن عنصر عمل و پراکسیس نیز وجود دارد، فراستخواه معتقد است که از رهگذر کنش انتقادی و خرد ارتباطی، الگوی زیست اجتماعی بهتری مشق و تمرین می‌شود.

اهمیت اصلاحات نهادی (مانند نهاد دولت، و آموزش و پرورش) بجای خود؛ عمل رهایی‌بخش و کنش انسان‌ها خود موجبی برای تغییر وضع و الگوها و شیوه‌هاست. از این منظر، جامعه نیازمند رویکردی شبکه‌ای و طرحی همه‌جانبه و آهسته و پیوسته است؛ طرحی ژرف، مبتنی بر مشارکت لایه‌ها و گروه‌های اجتماعی گوناگون.

هر حلقه‌ای که به‌وجود می‌آید، هر اجتماع محلی، هر نهاد مدنی و هر پویش درون‌زای جمعی و هر جنبش عمیق اجتماعی می‌تواند نقطهٔ عزیمتی برای دانش بیش‌تر، ژرف‌تر و منش اجتماعی بهتر باشد.

 

دربارۀ صلح

صلح با خویشتن آغاز صلح با جهان بیرون وبا دیگران است

http://www.etemadnewspaper.ir/Default.aspx?NPN_Id=254&pageno=7

http://cgie.org.ir/fa/news/72074

مقصود فراستخواه در نشست صلح و مطالعات میان رشته ای در کتابخانه ملی ایران ، افزود: جنگ هایی بیرونی نیز ناشی از جنگی است که در درون با خود داریم. آنچه باعث آشتی و صلح می شود غلبه به کلیشه و جزمیت های ذهنی خود است. وقتی با خود روراست شده و محدودیت های فکری خود را می پذیریم گام اول را برای صلح برداشته ایم.

وی عامل دوم را فهم غیر دانسته و تصریح کرد: وقتی متوجه می شویم سایر انسان ها نیز مانند ما دلایلی برای حرف ها و اعمال خود دارند خشممان فرو می نشیند. جنگ ها از عجز ما از درک دیگران ناشی می شود و همسران؛ همسایه ها، ملت ها، ایدئولوژی ها و مذاهب چون نمی توانند همدیگر را بفهمند از در درگیری با یکدیگر درمی آیند.

عضو هیات علمی موسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی با بیان اینکه نیازی نیست دلایل دیگران از نظر ما درست باشد ولی به محض فهمیدن همین موضوع گفت وگو آغاز شده و گفت وگو یعنی صلح ادامه داد: گذر از عینیت گرایی خام عامل دیگر ایجاد صلح است و این یعنی اینکه ارتباطی که ما با واقعیت داریم مطلق نیست و تنها جلوه هایی از واقعیت بر ما ظهور پیدا می کند یعنی پذیرش اینکه دیگران نیز از زاویه ای به دنیا می نگرند که ما از آن محرومیم.

نویسنده کتاب تدبری در آیات قرآنی، وابستگی متقابل زندگی انسان ها به همدیگر را زمینه ساز آشتی دانسته و گفت: وقتی ملتی متوجه می شود که با سایر ملل وابستگی متقابل دارد و باید برای زیست در یک منطقه جغرافیایی نیاز متقابل به کشور دیگر دارد دست از خصومت برمی دارد.

وی دلیل دیگر وقوع جنگ را  جنگ عقل کل ها دانست و افزود: بخش بزرگی از جنگ ها از عقل کل  ها ناشی شد ولی باید دانست عقل و عقلانیت با هم متفاوتند. عقلانیت یک فرایند اجتماعی و شبکه ای گفت و گو است که در جریان ارتباط با دیگران اتفاق می افتد و با سرشت جمعی ما مرتبط است اما عقل فردگرا و خودخواه است.

مولف کتاب ما ایرانیان، زیبا شناسی را مولد دیگر صلح دانسته و گفت: وقتی حضرت عیسی (ع) در حال عبور از دشتی جسد متلاشی اسبی را دید حواریون شروع به گله از بوی بد آن کردند اما حضرت گفت این اسب چه دندان های زیبایی دارد. یعنی دیدن زیبایی های هستی انسان را به آرامش می رساند.

وی پایداری، توافق اختلافی، تحیر و درک پیچیدگی هستی را از عوامل دیگر مولد صلح ذکر کرد.

نویسنده کتاب دانشگاه و آموزش عالی در ادامه خصلت میان رشته ای علوم جدید را عاملی در ایجاد صلح دانسته و گفت: تاریخ علم در دنیا تا کنون از 3 موج عبور کرده است. موج اول تا پایان قرن 18 بود که تنوع و تخصص گرایی اندک ویژگی آن بود. موج دوم هم از اوایل قرن 19 شروع شده و بخش اعظمی از قرن بیستم را نیز به خود اختصاص داد که طبقه بندی و تخصص زیاد خصلت آن بود.

وی تصریح کرد: موج سوم که از اواخر قرن بیستم شروع شد و تاکنون ادامه دارد نگاه کل گرا، ساختاری و شبکه ای به سوژه های علمی دارد و سعی دارد تمام ابعاد یک موضوع را ببیند. از این منظر دیگر یک مهندس ساختمان فقط به فکر طراحی نقشه ساخت و ساز نیست بلکه محیط زیست خود را نیز در نظر می گیرد چرا که متوجه می شود پایداری شغل وی بسته با بقای محیط زیست دارد.

فراستخواه به مطالعات پرایس به عنوان پیشرو و چهره سرشناس مطالعات علم سنجی دنیا اشاره کرده و افزود: وی در آخر مطالعه خود که مربوط به دهه 90 میلادی بود با اشاره به شاخص ها و اسناد معتبری که روی آنها مطالعه کرده بود اعلام کرد که از 8 دانشمند برتر کل تاریخ، 7 نفر آنها هم اکنون زنده اند. یعنی علم در طول موج سوم خود تا این حد دستاورد داشته است.

وی سطوح معرفت را به ترتیب اطلاعات، دسته بندی اطلاعات، دانش، خرد و حکمت و در نهایت سکوت ذکر کرده و گفت: صلح و سکوت دوستانی قدیمی اند و وقتی در سطح اجتماع بخواهیم متکلم وحده بوده و نخواهیم حرف دیگران را بشنویم صلح پایدار برقرار نمی شود. سکوت عمیق معرفتی به ما کمک می کند صدای دیگر آدمها وحتی صدای دیگر موجودات این سیاره را بشنویم.

فراستخواه با ذکر مثالی افزود: شما در نزاع های خیابانی نیز مشاهده می کنید که وقتی یکی از طرفین دعوا سکوت می کند نزاع به پایان می رسد. در سطوح عمیق نیز صلح بادوام وقتی اتفاق می افتد که انسان سکوت های عمیق تری را تجربه کند و به باطن و معنای سخنان مختلف توجه کند.