مقایسه دو سرمشق فردگرایانه و دیگردوستانه
در خاستنگاه های اخلاقی برای کوشش های مدنی
با نگاهی به سنت های جوانمردی در ایران
متن تحریر یافته بحث مقصود فراستخواه
در اجتماع حامیان جامعه مدنی
چاپ شده در اعتماد، 20 فروردین 96 شماره 3778، ص 7
در بحث حاضر فرض بر این تعریف از نهادهای مدنی است که در فضای میان دو مکان به وجود میآیند و مکان سوم متمایزی را تشکیل میدهند. مکان اول، مکان خصوصی و خانواده است. در این مکان افراد در صدد نگهداری شخصی وخانوادگی خود هستند.مکان دوم مکان دولت است. اما نهادهای مدنی مکان سومی از فعالیتهای داوطلبانه درون جوش در اجتماع پدید میآورند و سفارش اجتماعی خود را از متن جامعه میگیرند و البته تمایزهای خاص خود را دارند. یعنی متمایز از سازمانهای کسب وکار هستند چون هدف اصلی آنها بیشینه کردن سود شخصی نیست. هرچند ممکن است برای انجام فعالیتهای مدنی، به فعالیتهای اقتصادی نیز به قصد تقویت بُنیۀ مدنی خود بدون اهداف انتفاعی خصوصی دست بزنند.
نهادهای مدنی جریانی اصلی را (مین استریمی را ) در جامعه تشکیل میدهند که با خیلی از جریانهای دیگر تمایز دارند. مثلاً از سازمانهای دولتی وظیفهگرا متمایزند. از احزاب به معنای اخص کلمه متمایزند چون درصدد جایگزینی قدرت نیستند هرچند برحسب مأموریت درونزای اجتماعی، نهادهای مدنی نیز مطالباتی از دولت دارند، نقد و تأثیرگذاری بر دولت و سیاستگذاری عمومی وهمکاری ها وتعاملاتی با دولت دارند.
همچنین گفتیم که نهادهای مدنی از بنگاههای کسب وکار متمایزند و حتی به معنای اخص کلمه، غیر ازنهادهای صنفی و حرفهای و مثلاً کارگری و سندیکایی هستند هرچند که از حقوق و هویت اصناف و حرفهها دفاع می کنند. در اینجا باید از یک تمایز مهم دیگر نهادهای مدنی ذکری بکنیم و آن این که نهادهای مدنی «مردم نهاد» اند ولی توده وار نیستند با وضعیت تودهوار فرق دارند. این که مردم گلایههای پراکنده ای از امور دارند و در میهمانیها و تاکسی و اینجا و آنجا از امور عمومی شکایت میکنند یا هنگام دیدن زن کولی و کودکان خیابان از سر عاطفه کمکی به آنها میکنند و در زمستان گربهای را به پارکینگ خود میآورند و گرم میکنند و غذا میدهند اینها همه با ارزش هستند اما در سطوحی پایینتر از نهادهای مدنی هستند. تنها با وجود نهادهای مدنی است که این فضیلتهای مدنی، سازمان اجتماعی درونزا مییابند. مهمترین ویژگی نهادهای مدنی، نقش آنها در سازمان یابی درونزا و دموکراتیک اجتماعی از متن جامعه است. جامعه مدنی غیر از جامعه توده وار است.
اکنون برمیگردیم به موضوع بحث حاضر که اخلاق در نهادهای مدنی است. نخست باید بگویم که نهادها را به تعبیر گورویچ نباید شئیوار ببینیم و درآنها ذات انگار باشیم. نهادها در واقع حالت ساخت یافتهای از شیوههای فکر و احساس و اعمال و اخلاقیات ما هستند. مثلاً خانواده به همین صورت نهاد میشود. وقتی معانی و هنجارها و اعمال و خلقیاتی در ما مدام تکرار میشوند و پایداری پیدا میکنند در نتیجه تبلور و تشکل و ساخت اجتماعی مییابند و نهاد میشوند.پس نهادهای مدنی از روحیات اجتماعی و فضایل مدنی و اخلاقیات مدنی ما نشأت میگیرند وساختمند می شوند.
حال به بحث اصلی یعنی اخلاق در نهادهای مدنی بپردازم. به یک جهت دو سرمشق اخلاقی متمایز در خاستنگاه ها و پایه های اخلاق پویش مدنی به نظرم می رسد. سرمشق نخست «فردگرایانه» و سرمشق دوم «دیگر دوستانه» است. در سرمشق «فردگرایانه» ، اخلاق مدنی ادامه لذتها و خوشیهای فردی است. افراد در زندگی دنبال لذتهای شخصی هستند وقتی قدری در این جهت تأمین میشوند ، به کیفیت زندگی، به نیازهای دوستی و اجتماعی احساس نیاز پیدا میکنند و شادیهای توسعه یافتهای را دنبال میکنند و آن را در کیفیت گذران اوقات فراغت و در مشارکتهای مدنی و مشغولیتهای توسعه یافته جستجو میکنند. اما در سرمشق «دیگر دوستانه» ، اخلاق مدنی ادامۀ خطی لذتها و شادیهای فردی ما نیست. بلکه به تعبیر لویناس شنیدن صدای دیگری است. خصوصاً صدای فراموش شدگان اجتماعی و صدای محذوفان عالَم. اخلاق مدنی در این سرمشق، اخلاق در غم انسان نشستن است. اخلاق مدنی مبتنی بر غمخواری بشر، حس مسئولیت اجتماعی، فهم در هم تنیدگی سرنوشت مشترک جمعی، عدالتخواهی آن سوی پردۀ بیخبری، از خود گذشتگی، کمک به سازمان یابی اجتماعی برای مصونیت جامعه، دغدغه رفاه اجتماعی و آسایش خلایق است.
سرمشق اول مبتنی بر خودشکوفایی نسبتاً فارغالبال فردی از طریق مشارکت مدنی است اما سرمشق دوم مبتنی بر خودیابی و خودبازآفرینیِ پرمخاطره در اثنای همدردی با رنج دیدگان است. اولی لذت را استعلا میدهد ولی دومی با رنج نیز آشناست. اصولاً اخلاق در سرمشق اول به تعبیر اریک فرم بر «انسان برای خویش[1] » تأکید دارد به جای «انسان بر ضد خویش»[2] . اما اخلاق در سرمشق دوم از «انسان برای خویش» هم فراتر میرود و «انسان در غم انسان» را میخواهد.
البته منظور من از این دوتایی به معنای آن نیست که سیاه وسفید کنم و خصوصاً نمیخواهم یکی را نفی و دیگری را اثبات کنم. باید گذاشت هر دو سرمشق، آثار خود را نشان دهند. چون انتخاب هر یک از این دو سرمشق برای کوشش مدنی قدری هم موکول به تفاوتهای فردی ماست، باید بپذیریم که روحیات متفاوت اند ، سطوح علایق و تواناییها متفاوت اند و اصولاً وجود دو سرمشق اخلاقی در کوشش مدنی ریشه در تنوعات کثیر بشری دارد. از همه مهم تر چه بسا کسانی ابتدا با سرمشق اول وارد تمرین های مدنی بشوند ولی بعد پخته تر به رسند و در سطح بالاتری از بلوغ انسانی، سرمشق دوم را نیز عمیقا تجربه بکنند.
اما باید وزن هرکدام از این دو سرمشقی را که متمایز ساختم به درستی ارزیابی کرد مثلاً مزیت سرمشق اول این است که عمومیتر است و با تواناییهای حد متوسط همگان مناسبتر مینماید. اما مزیت سرمشق دوم در کمیابی اوست. ارزش آن به این است که بسیار اندکاند آنها که حاضرند برای رفاه و رهایی عموم هزینه بدهند. خصوصاً برای جوامعی مثل ایران که همیشه با مخاطرات درگیر بوده است. این نوع از کوشش های مدنی ارزش بالاتری دارند.
مدل نخست اخلاق مدنی و نهادهای مدنی، سرمشق مشارکت است اما دومی، مدل مقاومت است. در ایران همیشه خطر استبداد، خطر هرج ومرج، احتمال خلاء قدرت مشروع، خلاء نظم و امنیت پایدار و مشکل نابرابری است پس برای ایران، نژادی از نهادهای مدنی که اخلاق مدنی مقاومت داشته باشند کبریت احمر و کمیاب است. نهادهایی که حاضر باشند هزینه بپردازند و فداکاری کنند تا ایران بماند و توسعه پیدا بکند.
برای همین است اگر بخواهیم تبارشناسی هم بکنیم پیشینه ایرانی نهادهای مدنی همانطور که محققانی مثل کَهِن (Cahen,1991) بحث کردهاند به گروههای فتوّت و جوانمردی و عیاری برمیگردد که در آنها نوعی روحیه گذشت وجود داشت و در دورههای پرمخاطرهای مثل استیلای عرب، ناامنی، هرج ومرج و در برابر ظلم ظالمان و اجحاف یا بیاعتنایی اغنیا گسیل شدند و تشکل یافتند. میتوان در این زمینه به کارهای سعید نفیسی، محمد جعفر محجوب، زرین کوب، خانلری و مهرداد بهار رجوع کرد. در پایان منابعی را بریا مطالعه در این باب می آورم.
کَهِن، گروههای فتوت و جوانمردی و عیاران را نخستین غیرتهای شهری مدنی در تاریخ ایران دانسته است. سعید نفیسی میان آیین فتوت و اتحادیههای شهری در تاریخ ایران نسبتی یافته است. نقش عیاران (ایاران/ ای یاران) سالوکان، اخیها(برادران) شطاران یا شاطران را در آیینهای جوانمردی ایرانی میبینیم. (داستانهایی مثل سمک عیار و...). گاهی اینها را محزونان نامیدهاند به سبب غمخواریهاشان. برای همین است که آیینهای فتوت و جوانمردی که فضاها و حوزههایی اجتماعی بودند برای «در غم انسان نشستن»، اصولا جریان متمایزی از آیینهای جشنی ِ ایران به شمار می آیند. در جشنها نیز مردم اجتماع میکردند حتی به همدیگر میرسیدند اما رسم فتوت حاوی هزینههای بیشتری بود. نمونه آیینهای اجتماعی در تاریخ ایران از نوع جشنی آن، جشن آبانگان است. آب برای ما مهم بود میگفتیم آبادی. میگفتیم آبرو ، و در جشن آبانگان نیز مردم درکنار آبها اجتماع همگانی داشتد و گویا این رسم در میان پارسیان هند هنوز هم باقی است. این جشنها به نوعی شکلی از گذران اوقات فراغت مردم بودند. اما رسم جوانمردی حاوی ارزشهای گرم و پرهزینه انسانی و اجتماعی بود.
گروههای فتوّت در دو شکل عارفانه و پهلوانی مشاهده میشوند. آیینهای پهلوانی با آیین مهری، خدای مهر و جستجوی خدای حامی مردم و بینوایان و درماندگان و ستمدیدگان نسبت داشتند. در گروههای فتوت آثاری از حکمت خسروانی میبینیم. اما جوانمردی در شکل عارفانه را در فضیل عیاض (قرن دوم)، ابوسعید ابی الخیر(قرن 4 و5) خرقانی (اوایل قرن پنجم) میبینیم. تصوف جنبشی شهری بود که گاهی پدیدههای مدنی از خود آشکار ساخته است.
گروههای فتوت در خراسان، سیستان و همینطور آناتولی و دیگر جاها فعالیت میکردند. در میان بافندگان نیشابور، در مرو و دیگر جاها. البته آن تمایزی که در ابتدا میان اصناف و نهادهای مدنی گفتیم در تاریخ ایرانی ما نیز کم وبیش دیده میشود مثلاً کَلوها نهادهای صنفی بودند. ابن بطوطه به اصفهان که میرسد میگوید در آنجا اهل هر صناعتی، بزرگی برای خود انتخاب میکند و او را کلو مینامند. گاهی نیز این کلوها نقش کم و بیش مدنی پیدا میکنند در فارس کلوحسین و کلوفخرالدین بود.کلوها نوعی عملکرد مدنی نیز داشتند: هرکه از این هر دو رست، اوست اخی اوست کلو. پس میان هویتهای صنفی و مدنی ما ارتباطهایی وجود داشت. کما اینکه فتوت نامهها گاهی صنفی هستند مثل فتوت نامه آهنگران، سقایان، قصابان، چیت سازان.
گروههای فتوت سوگند نامههایی داشتند. تعهدات مشترکی داشتند مثل «سخا، صفا، وفا» برادرخواندگی و خواهر خواندگی داشتند. همین جا لازم است یاد کنم که هرچند زبان فرهنگ مردسالار بر واژه جوانمردی سایه انداز شده است اما زنان هم در این آیینها و جنبشها شرکت داشتند. فاطمه بلخی از فِتیان بود. او زنی بود که از مردی خواستگاری کرد و همسر احمد خضرویه مشهور( از معاصران بایزید بسطامی در قرن 2 و 3) شد.
در گروههای فتوت سلسله مراتبهایی وجود داشت مثلاً اول مهتر بود و سپس نقیب که جانشین مهتر تلقی میشد وسپس رفیقان.
این گروههای فتوت، برای خود اخلاقیاتی داشتند سهروردی ارکان فتوت را به دو سطح تقسیم کرده است رکن ظاهر مثل بند شلوار(سروال/سراویل) و رکن باطن مثل سخاوت و کرم کردن و عفو و چشم پوشی و درگذشتن. از مهمترین اخلاقیات در گروههای فتوت ارزش هایی مثل بخشایش، نوع دوستی و یاری درماندگان بود و فضایلی مدنی همچون بخشودن بر دوست و دشمن، برآوردن مراد نامرادان، مدارا با پیران و بخشودن برجوانان، داد خلق دادن و دستگیری از بینوایان.
خرقانی مراد دل گروههایی از جوانمردان در نیمه دوم قرن 4 و اوایل قرن 5 بود. شفیعی کدکنی سخنان او را در کتاب «نوشته بر دریا» آورده است که در میان آنها عناصری از فضایل مدنی را میبینیم، مضامینی همچون: اگر جبرئیل بر مصطفی نیامدی و مصطفی بر خلق نیامدی، بوالحسن همچنین بودی ( این نوع نگاه فرامذهبی به انسان ، بسیار مناسب برای حیات مدنی است)؛ شجاعت بخشش جان است و سخاوت بخشش مال؛ عالم برخیرد در کسب زیادت علم، زاهد برخیزد در کسب زیادت زهد، بوالحسن در بند آن بوَد که سروری به دل برادری رسد (غمگساری)؛ ننگ از مهربانی برخود، اگر بر خلق مهربان نباشم (انسان دوستی)؛ برکنار دوزخ ایستادن و دست هرکه را خواهند به دوزخ برند، گرفتن و به بهشت بردن؛ دست به کار، ذکر زبان و دل با حق تا خلقان را از کارما فایده باشد (مشارکت در تولید رفاه اجتماعی)؛ اگر این اندوه که بر دل جوانمردان است برآسمان نهی به زمین هوز آید. (غمهای متعالی).
بطور کلی یکی از ارزشهای جوانمردی در ایران شفقت برخلق بود که خرقانی نیز بر آن تأکید داشت. دوست داشتن فارغ از عقیده بدون تفاوت قائل شدن در این خصوص میان مؤمن وکافر. از مکاشفات خرقانی آن طور که عطار در تذکره الاولیا میآورد این بود که آوازی شنید «هان ابوالحسن خواهی تا آنچه از تو میدانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند»، شیخ گفت بارالها خواهی تا آنچه از کرم ورحمت تو میدانم با خلق بگویم تا دیگر سجودت نکنند، آواز آمد « نه از تو نه از من». این نوشته در خانقاه او مشهور است: هرکه از در آید نانش دهید و از ایمانش نپرسید. آن که خدای را به جانی ارزد بر خوان بوالحسن به نانی ارزد. تسامح از ارزشهای مدنی در آیینهای جوانمردی ایرانی بود چنانکه بوسعید چون که قرآن خواندی، آیات عذاب بیفکندی، او را گفتند: این چگونه قرآن خواندن است. گفت: ما امت مرحومهایم ما را با آیات عذاب چکار!
البته نمیتوان از جریان فتوت و جوانمردی ذات باورانه، توصیفی منسجم ویگانه به دست داد. فتوت سازهای اجتماعی بود که حسب شرایط اجتماعی و سیاسی ساخته میشد و بالا پایین میشد. درحالت طبیعی با قشرها و گروههای متن جامعه پیوند داشت و حامی امنیت و انسان دوستی و انسجام اجتماعی و همبستگی بود. اما گاهی به ضد خود تبدیل میشد و عملکردهای غارت گونه، راهزنی و شهر آشوبی به بار میآورد. ابناثیر نمونههای آن را در فِتیان بغداد و در طرفداری از امین، خلیفه عباسی ذکر میکند. یکی از مهمترین عوامل کژکارکردیهای گروههای فتوت نفوذ حکومت در آنها بود و سبب میشد در خدمت سیاستها تابع مقتضیات و قدرت و طبقات بالا قرار بگیرند. نمونهاش دوره خلیفه الناصرلدین الله در قرن 6 و 7 هجری بود؛ خلیفهای از سلسله عباسی و بر مذهب شیعه در بغداد که رسماً به آیین فتوت گرایید و سراویل پوشید. با غلبه دولت بر فتیان، کارکردهای دولتی در آیین جوانمردی نفوذ مییافت، شلوار از ناصر میگرفتند، جواز رسمی به میان میآمد، جاسوسی برای دولت میکردند و سیاسی میشدند. در تاریخ معاصر، نمونهای از فعالیتهای مدنی مستقل را در انجمنهای دوره مشروطه می بینیم که من قدری درباره آنها در «جامعه شناسی شهر در مشروطه» بحث کردهام. ویژگیهای نهادهای مدنی استقلال از دولت داوطلبانه بودن و سازمان یابی از متن جامعه بود.
متن پی دی اف چاپ شده در روزنامه اعتماد
با سلام .
با سپاس از حضرتعالی. آیا نفوز دولت بر فتیان به علت یکسانی ایده ئولژی مذهبی بوده یا نه؟
سلام بر دوست محقق منتقد ممنون ولی متوجه مرادتان و پرسش شریف تان نشدم
با سلام،
۱ - شرمنده از اشتباه تایپی نفوذ!
۲ - « ابناثیر نمونههای آن را در فِتیان بغداد و در طرفداری از امین، خلیفه عباسی ذکر میکند. یکی از مهمترین عوامل کژکارکردیهای گروههای فتوت نفوذ حکومت در آنها بود و سبب میشد در خدمت سیاستها تابع مقتضیات و قدرت و طبقات بالا قرار بگیرند. نمونهاش دوره خلیفه الناصرلدین الله در قرن 6 و 7 هجری بود؛ خلیفهای از سلسله عباسی و بر مذهب شیعه در بغداد که رسماً به آیین فتوت گرایید و سراویل پوشید. با غلبه دولت بر فتیان، کارکردهای دولتی در آیین جوانمردی نفوذ مییافت، شلوار از ناصر میگرفتند، جواز رسمی به میان میآمد، جاسوسی برای دولت میکردند و سیاسی میشدند»
این نفوذ به علت لمپنی این گروه ها بود یا علت ایده ئولژیک داشت؟ با سپاس از لطفتان