مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

شهر ایرانی گندی شاپور چگونه حفظ شد ؛ یک قصه کوتاه

یک قصه تاریخی

آقایان لطفا اجازه بدهید دیپلماسیِ دولت ادامه پیدا بکند. بگذارید در سایۀ مذاکرۀ هوشمندانه و ارتباط مثبت با دنیا ، اقتصاد وفرهنگ وعلم و زندگی در این سرزمین عزیز رونق یابد. بگذارید ایران بماند.  قول وقرارهای بین المللی را محترم بشمارید وبه شکل آشکار وپنهان بازی های پرثمر را برهم نزنید. من برای این قصه ای تاریخی می آورم:

در فتحِ ایران،  گندی شاپور به تسخیر عرب در آمد ولی داستانی شگفت انگیز حسب نقل، مانع از تخریب آن شد که طبری و ابن اثیر در تاریخ های خودآورده اند. برده‌ای عرب به نام مُکنِف که سپاه عرب با خود آورده بودند چون در اصل، گندی شاپوری بود در بحبوحۀ محاصرۀ شهر، امان نامه‌ای با تیری به این سویِ داخل باروی شهر پرتاب کرد. رؤسای خردمند و معتدل گندی شاپور امان را پذیرفتند و دروازه بگشودند. امرای سپاه عرب (ابوسیره از سرداران ابو موسی اشعری) گفتند ما چنین امان نامه‌ای ندادیم.  بعد معلوم شد برده‌ای آن را پرتاب کرده است. اختلاف میان امرای مغرورِ سپاه عرب افتاد که چگونه برحسب امان نامۀ  برده‌ای عرب به این شهر مهم ایران  امان بدهیم. عاقبت از خلیفه دوم پرسیده شد و خبر آمد که امانِ یک بردۀ مسلمان نیز برای همۀ مسلمانان، واجد اعتبار و لازم الرعایه است، به حکم آیۀ «اوفوا بالعهد ان العهد کان مسؤولا» (اسراء، 34). بدین ترتیب گندی شاپور ویران نشد، از بین نرفت و فعالیتهای علمی گندی شاپور این دانشگاه ایرانیِ  1700 سال پیش تا مدتها در آن باقی ماند.