"معنویت و امید اجتماعی"درسگفتار اول: معنویت
https://www.instagram.com/p/CO3BU72BA18/
مدرس: مقصود فراستخواه
تعداد جلسات: دو جلسه
چهارشنبه: ٢٩ اردیبهشت و ۵ خرداد ١۴٠٠
ساعت ١٧:٠٠ الی ١٩:٠٠
هزینه شرکت در دوره: رایگان
کلاس در اسکای روم برگزار میشود.
درباره دوره:
دوره معنویت و امید اجتماعی در دو جلسه شامل دو درسگفتار برگزار میشود.
موضوعات درسگفتار اول:
▫️این چیست که مینامند معنویت؟
▫️طرح ذهن برای معنویت
▫️مهمترین دوتاییهای معنویت
▪️معنویت: دین/فرادین
▪️معنویت: خدا/انسان
▪️معنویت: اخلاق/ فرا اخلاق
▪️معنویت: وجودی/شناختی
▪️معنویت: فرد/جامعه
▫️تحقیقات تجربی درباره معنویت
▫️وسایل سنجش معنویت
منبع اصلی این دوره:
فصل چهارم از کتاب «ذهن و همه چیز، طرحوارههایی برای زیستن» نوشته "مقصود فراستخواه"
اطلاعات بیشتر:
09199020984
02188253719
چاپ چهارم ذهن وهمه چیز ، انتشارات کرگدن ، 1400
تکه هایی از کتاب
در ذهن انرژی متراکمی از آغازگری هست که اگر آن را آزاد کنیم، در بدن ومحیط زندگی ما جریان می یابد و به ما قدرت و خلاقیت می دهد. آغاز همه آغاز ها در بیرون، آغازی در درون ذهن ماست. هر تغییر و هر تحول موفق را که در دنیا می بینیم؛ از ذهن ها آغاز شده ....مغز ما گنجینه ای پنهان از قابلیتهای سطح عالی است که در سخت ترین شرایط بیرونی می تواند تکیه گاهی درونی برای ما باشد . مغز براثر تمرینهای ذهنی ما پرورش پیدا میکند. ما انعطاف پذیری مغزی- عصبی شگفت انگیزی داریم. وقتی ذهن ها با ذهن ها پیوند می خورند وهمراهی می کنند آغاز های تازه ای اتفاق می افتد وامکان های تازه ای حتی در لابلای محدودیت ها خلق می شود
کاوشی از چهار منظر دربارۀ عشق
هم اندیشی های بهمن 99
دلالتهای عرفانی واجتماعی عاشورا
تأملی مجدد
پنجشنبه شش شهریور 1399 ساعت هفت عصر به صورت لایو اینستاکرام
در اینجا:
@iranbiafa
رهایی از رنجهای مان
رنجها بخشی از جهان واقعی ما هستند. این جهان بنا به سرشت خویش هرگز خالی از رنج واندو نیست. حتی برای تولید وتجربۀ لذت وشادی باید رنج بکشیم . برای تعمیم لذتها به عموم مردمان وبرای داشتن شادی های پایدار باید بار رنجهایی را بر دوش بکشیم. لذتها و رنجها، شادی ها وغم ها در هم تنیده شده اند وشکوه را باید در همین رنگین کمان غم و شادی بجوییم . تا می توانیم باید برای تقلیل محنتها ومرارتها کوشش عقلانی و جمعی بکنیم اما نه تنها خود این کوششها حاوی رنجهایی است بلکه بعد از هرکوشش نیز رنجهایی همچنان باقی خواهد ماند. باید آموخت که با این رنجها به نحوی معنادار و رضایتبخش همراهی فعالی کرد. مسأله فقط تحمل رنج نیست می توان به غم ها معنا بخشید و در غم ها غوطه خورد و رنجها را گرامی داشت. ما در لبه های تماس خویش با جهان وبا خود ، عمدتا به تعینات مادی انس ذهنی گرفته ایم که کم و زیاد می شوند و می آیند ومی روند اما مهم آن سطحی عمیق از وجود است که اندرکمال خویش ساری است. بهترین پاسخ ما به بودن مان در اینجا شجاعت بودن است، احترام به هستی وبه کائنات وبه خود وبه دیگری است . فعالیت شخصی ومشارکت جمعی است ، به اشتراک گذاشتن صمیمانه خودمان در بهبود شرایط زندگی در این جهان است.
بخشی از سخنان مقصود فراستخواه در آیین سوگواری مادر اسماعیل خلیلی ( از دوستان وهمکاران ) ، 29 مرداد 99
در اینجا
https://www.instagram.com/p/CEHNCXLpMua/
کرونا و ساختار اقتصادی و اجتماعی شهرها در ایران
مصاحبه خانه گفتوگوی شهر با دکتر مقصود فراستخواه
بخشی از فایل صوتی این گفت وگو دربارۀ اضطراب و دلتنگی ما
اضطراب و دلتنگی ما
اضطراب کنونی بر اثر وضع ما در این همه گیری جهانی، فارغ از همه مرارتها ورنج هایش می تواند آن اضطراب عمیق وجودی مان را فعال بکند. ضطرابی اصیل که حاصل بودن ما در اینجاست. اینکه سر برآورده ایم و در این عالم هستیم به جای آنکه اصلا نباشیم . به تنهایی خود در اینجا بیشتر پی می بریم و بر می خیزیم و در این عالم می ایستیم با ظهور استعدادهای. با هنر و اندیشه و زبان و کار وکوششی که از این طریق بر اضطراب بودن مان در اینجا فائق بیاییم. رهایی از این تنهایی و دلتنگی جز بواسطۀ «ارتباط خلاق با دیگری» میسر نمی شود. ما طرحی ناتمام ایم و تنها به وساطت دیگری می توانیم تمام شویم و متحقق شویم، ظهوری شایسته پیدا کنیم وبه بودن مان در اینجا معنا ببخشیم.
متن کامل گفت وگوی نگار بزرگزاده از خانه گفت وگوی شهر با مقصود فراستخواه
اکنون بیش از شش ماه از آغاز شیوع ویروس کووید-19 در سطح جهان میگذرد. در این مدت زندگی شهری دچار تغییرات بسیاری شده است. تراکم جمعیتی در شهرها که از مزایای زندگی در شهر انگاشته میشد، اکنون آنها را بیدفاع کرده است. در پی کنترل این بیماری، محدودیتهای بسیاری در نواحی شهری در رابطه با استفاده از حمل و نقل عمومی، برگزاری رویدادها و اجتماعات، ازدحام جمعیت و غیره اعمال شد، که زندگی شهروندان را تحت الشعاع قرار داد. حال در گفتگو با جنابعالی قصد داریم تا به بررسی اثرات اقتصادی-اجتماعی این بیماری در شهر پساکرونا بپردازیم.
- به نظر شما، آینده اقتصاد شهری تا چه حد متأثر از این همهگیری جهانی بوده و چه آینده اقتصادی را میتوان برای شهروندان متصور شد؟
یکی از دوگانههای اصلی اقتصاد شهرهای ما، دوگانه تورم و توسعه است. این تورمها زندگی را برای شهروندان به حد استیصال برده و تابآوری اقتصاد و جامعه را به آستانه تنش رساندهاند. دوگانه دوم و اصلی اقتصاد شهرهای ما که در حقیقت عامل به وجود آورنده دوگانه اول بوده است، دوگانه عقلانیت و ایدئولوژی است. ما به جای اینکه یک اقتصاد عقلانی، خردگرایانه و مبتنی بر تدبیر و دانش داشته باشیم، دچار ایدئولوژیهایی شدهایم که تاکنون چارچوبهای اقتصاد ما را تعریف کردهاند. چارچوبهایی که باری از قداست و تحکم دولتی دارند. دوگانه دوم، اکنون به صورت کامل نمایان شده است؛ ایدئولوژی به تنهایی نمیتواند از عهده سامان دادن به زندگی مردم برآید. جامعه ایران در قبل از انقلاب نتوانست از عقلانیت «رونق» -که در اثر رشد اقتصاد و درآمدهای نفتی حاصل شده بود- آنطور که باید بهره ببرد. عدم بهرهگیری از عقلانیت رونق و توسعه، سبب شد تا رونق درآمدهای نفتی به درستی به زندگی مردم، بخش تولید و شکوفایی و مشارکت اجتماع ورود پیدا نکند. شرایطی که زمینهساز وقوع جامعه انقلابی دهه پنجاه شمسی بود. حال، ما به اجبار باید به جای عقلانیت رونق، عقلانیت بازار و عقلانیت دیپلماسی، که هرکدام میتوانستند اقتصاد ما را سامان دهند، با اقتصادی کساد، متورم و دوگانه روبرو شویم. من معتقد هستم که تنها عقلانیتی که میتواند بر دوگانگی عقلانیت و ایدئولوژی در اقتصاد شهرهای ما فائق آید، عقلانیت اجتماعی، علم-پایه، دانشبنیاد و نوآورانه است تا بتواند با بهکارگیری اقتصادهای نوظهور و زیرساختهای نوآورانه نظیر اقتصاد دیجیتال، به کمک اقتصاد شهری بیاید. لازمه برخورداری از این عقلانیت، رهایی از آن ایدئولوژی غالب است. کاملا واضح شده است که اقتصاد جامعه پیچیدهای مثل ایران را نمیتوان در چارچوب یک ایدئولوژی دستوری و دولتی گنجاند و سامان داد.
دوگانه سوم اقتصاد شهرهای ما، رانت و رقابت است؛ یعنی در فقدان ساختارهایی که از رقابت، مشارکت و نوآوری مردم حمایت میکنند، ساختارهای فاسد، رانتی و مبتنی بر منافع شخصی به وجود آمدهاند. نتیجه این روند، استیلای ساختار رانتی بر اقتصاد شهرهای ماست که بر همگان آشکار شده است.
این دوگانگیها به مثابه زخمهایی هستند که ما پیش از طغیان بیماری کرونا نیز با آنها مواجه بودیم و این بحران سبب شد تا این زخمها بیش از پیش سر باز کنند. اقتصاد ما به ایرادهای جدی دچار بود که با شیوع این بیماری، آستانه تحمل به سر آمد و مشکلات و دوگانگیها همچون حفرهها و شکافهای عمیق با زخم نیشتر کرونا برملا شده است. اکنون، اقتصاد شهری همچون پاشنه آشیل و چشم اسفندیار زندگی شهروندان خصوصاً صاحبان کسبکارهای محلی، جوانان و کارآفرینان شده است. اقتصاد شهرهای ما ظرفیتهای تابآوری خود را از دست داده است و نیاز به تفکر و بازبینی جدی دارد.
- بیماری کرونا، چه نکاتی را در خصوص مدیریت شهری برجسته میکند؟
در مدیریت شهری نیز همانند اقتصاد، ما با معضل مشابهای روبرو هستیم. مشکلاتی که از پیش وجود داشتهاند، با شروع بحران کرونا برملا شدهاند. من تصور میکنم که پیش از شروع بحران، ما با پدیده شکست سازمانی[1] روبرو بودهایم. بروکراسی ایران، بروکراسی ناکارآمد، دولتی و نفتی، همانند اقتصاد، رانتی و فاقد عقلانیت و شایستهگرایی است. شکست سازمانی، در وهله اول نتیجه شکست نهادی[2] است که در این مورد نهادهای مدیریت شهری را شامل میشود. مصداق شکست نهادهای مدیریت شهری در نزول کیفیت کار، نزول کیفیت خدمات، فقدان شایستهگرایی و پایین بودن رضایت شغلی و درآمد ناکافی کارمندان قابل ریشهیابی است. به نوعی که نهادهای مدیریت شهری در ایران دستخوش منافع و تداخل جناحهای سیاسی بوده و کمتر بر پایه شایستگیهای حرفهای و منافع خود مردم سامان پیدا کرده است. متعاقباً خدمات و کیفیات قابل ارائه این نهادها نیز همگی نزول پیدا کرده و اینگونه است که کیفیتهایی نظیر امنیت، رفاه، خدمات ارزان و در دسترس همگان، برابری فرصتها، مشارکت و خلاقیت از شهروندان دریغ شده است. تمام این کاستیها سبب شدهاند تا مدیریت شهری ما همچون بدنی که ایمنی ضعیف و تغذیه نادرست داشته و مراقبتهای سلامتی لازم را به جا نیاورده است، با ورود ویروس جدید، از پای درآید.
- با شروع همهگیری ویروس جدید کرونا، تابآوری کالبدی-محیطی اجتماعات شهری در برابر این ویروس چگونه بوده است؟
حال در وضعیت وجود کرونا یا پس از کرونا (که به نظرم باید بیشتر روی مورد اول تأکید کنیم)، یک اتفاق محتمل این است که آمادگیهای شناختی و هیجانی تازهای برای تغییرات اساسی در مردم شهر ایجاد شود. جامعه ایران قرن سیزدهم هجری شمسی را با شیوع بیماری وبا آغاز کرد و تمام این صده را نیز با انواع دیگر بیماریهای همهگیر مانند طاعون، دیفتری و غیره، دست و پنجه نرم کرد؛ به نظر من میتوان نتیجه گرفت همین شیوع بیماری در این برهه تاریخی بود که مردم را برای مشروطیت و اصلاحات اساسی آماده ساخت. در طی این بحران بود که مردم به این نتیجه رسیدند از حکومت قاجار، ایران به سامان نمیرسد. در نتیجه به وجود آمدن این آمادگی حسی و هیجانی در اثر تجربه زیست اجتماعی و زندگی روزمره آن زمان، زمینه برای دگرگونی ساختارها (که اقتصاد شهری، مدیریت شهری و غیره همگی نمونههایی از آن هستند)، آماده شد.
یک مطلب مهم این است که چطور میشود که در تجربههای زیست و در ادراک اجتماعی[3]، مردم در شهرها روز به روز بیشتر به این موضوع واقف میشوند که ساختارها به اندازه کافی عقلانی نیستند تا از عهده اداره زندگی در دنیای امروز بربیایند. مردم خلأ وجود این ساختارهای عقلانی را روز به روز بیشتر حس میکنند. ساختارهایی که برای نیازهای مردم به عنوان مالکان و صاحبان اصلی شهر احترام بگذارند، مشارکت محور باشند، آزادمنش و همیارانه باشند؛ یک چنین آمادگی شناختی و هیجانی برای تغییرات اساسی را من در پس بیمها و هراسهایمان میبینم. رویاهایی که تازه در حال شکلگیری هستند. گرچه که ما دویست سال است که با این رویاها زندگی میکنیم ولی در دوران حاضر، این رویا در مقیاس دیگر، با آمادگیهای بیشتر در شهرهای ما تولد یافته است. ما متوجه شدهایم که ساختارهای موجود از عقلانیت و آمادگی لازم برای رویارویی با تغییرات زندگی شهرنشینی برخوردار نیستند.
از اینجا میتوان نتیجه گرفت که تمام این مسائل، سختیها و اضطرابی که در حوزه شیوع بیماری جدید پیش آمده است، تنها با رجوع دوباره به اجتماع حل شدنی است. نهایت راه برونرفت از این مسائل بازگشت به اجتماع است. شرایطی در حال حاضر بر جامعه حاکم شده است که همه به ارزشهای بقا بازگشتهاند؛ من بارها در گفتوگوهای دیگر حتی پیش از شروع این همهگیری اشاره کردهام که یکی از اثرات سختیها و مشکلات جامعه در این دوران، ارزش یافتن دوباره بقا و فردگرایی خودمدار برای مردم است. با ترویج فردگرایی، جامعه حذف میگردد. یعنی ساختارها در صدد حذف اجتماع برآمدهاند و میخواهند یکجانبه و تحکممحور تصمیم بگیرند و در همین جهت عقاید و رانت خاص خود را برای اداره جامعه به کار گرفتهاند. این جریان حتی از سوی خود مردم نیز تقویت میشود، به نوعی که تنها گلیم خود را از آب بیرون میکشند و ناخودآگاه با این رفتارها، اجتماع را از زندگی خود حذف میکنند. این یک وضعیت نگران کننده در جامعه است. در این شرایط است که ما با بیماری کووید-19 در همه دنیا مواجه شدهایم. در این مواجهه عالمگیر، هر جامعه به مقداری که درگیر آسیب و ضعفهای درونی و فاقد تابآوری است، در مقابل این بیماری نیز آسیبپذیرتر است. این بیماری بالاخره به پایان خواهد رسید؛ اما در این میان، جوامعی که از تابآوری کمتری برخوردار هستند، برای مدت بیشتری آسیبپذیر خواهند بود.
ما در جامعه ایران، ظرفیتها و قابلیتهای مثبت و بسیار خوبی نیز داریم، ولی متأسفانه عارضهها و آسیبهای ناشی از سوء مدیریت و مشکلات دیگر که عرض کردم نیز به همان میزان زیاد هستند. بنابراین ما در حال حاضر دچار خلأ اجتماع شهری هستیم. با قرارگیری در شرایط حاضر، اکنون شهر، حتی بیش از پیش از اجتماع خالی شده است. شما ببینید که فعالیتهای اجتماعی ما نظیر شرکت در گفتوگوها و سمینارها، جمع دوستان و آشنایان، حضور در خیابانهای شهر و غیره در اثر رعایت فاصلهگذاری فیزیکی تا چه حد کاهش یافته است. ما در حال حاضر به جای «شهر شهریاران» با «شهر عابران» مواجه هستیم. به تعبیر حافظ:
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد
شهر بیشهروند؛ شهر بیحضور، شهر بیگفتوگو؛ شهری که میدان (آگورا) ندارد. گویا شهروندان در شهر نیستند. این تغییر شاید برای کسانی که نیاز به شهروند نداشتند، وضعیت آزاردهندهای نباشد. اما این وضعیت برای تابآوری اجتماع شهری بسیار پرمخاطره است. اکنون «فاصله» جای «رابطه» را گرفته است و تنها مقری که همچنان از این ارتباط نگهداری میکند، بستر ارتباطات مجازی و الکترونیکی است. این بسترها گرچه ظرفیت بسیاری دارند ولی هیچگاه جای ارتباط واقعی و طبیعی زندگی را نمیگیرند. ما به جای «تجمع» و گفتوگو و ارتباطات حاصل از آن، با «تفرق» مواجه هستیم. حس «غربت» به جای «آشنایی» که تا حدودی مشخصه شهرهای بزرگ بود، الان با شدت بیشتری تجربه میشود. همین مصاحبه میتوانست در یک محل عمومی یا فرهنگی یا در یک جمع، به صورت زنده، گرم و خلاق رخ دهد.
در حال حاضر کیفیت اوقات فراغت شدیداً تنزل پیدا کرده است و در بهترین حالت، «اوقات فراغت جمعی» که زمینهساز مباحث تمدن، هنر، شعر و غیره میباشد جای خود را به «اوقات فراغت خانوادگی» داده است. اتفاقی که ما شاهدش هستیم این است که مکانهای عمومی به نفع مکانهای خصوصی عقبنشینی کردهاند. در طی چهار دهه اخیر ما نتوانستیم مکانهای عمومی که بستری برای گفتوگو و مشارکت بودهاند را در راستای مسائلی مانند مشکلات شهر، کشف استعدادهای شهر، تقلیل مرارتهای شهروندان، گفتمانسازی بین نهادهای مدنی، حرفهها و شوراها، افزایش تابآوری شهری و غیره توسعه دهیم. در حال حاضر، فضاهای عمومی فعال ما به پلتفرمهای شبکههای اجتماعی مانند توییتر، تلگرام، اینستاگرام و امثالهم تبدیل شدهاند و دیگر خبری از گفتوگوهای شفاهی و چهره به چهره که ریشه در فرهنگ و سنت ما دارند نیست. این فضاها به هیچ عنوان نمیتوانند جایگزین فضاهای شهری واقعی باشند.
- شما چه ویژگیهایی در «شهر پس از کرونا» یا «شهر با کرونا» را پررنگتر میبینید؟ کرونا چگونه حیات شهری را دگرگون خواهد کرد؟
این شرایط دشوار که به اختصار در اینجا مطرح شد، میتواند زمینهساز خلاقیت و ایجاد فرصتهای تازه نیز شود. تجربه زیسته بنده به من ثابت کرده است که هرجا و هر زمان با دشواری، محدودیت و سختی روبرو بودهایم، پس از آن شاهد خلاقیت، آفرینشهای ذهنی، تجربههای تازه و خروج از رکود و رخوت بودهایم.
برای مثال، همه ما انسانها به واسطه شرایط فعلی دچار اضطراب هستیم. این اضطراب علیرغم تمامی مرارتهایی که در ما ایجاد میکند، سبب میشود انسانها به تنهایی خود بیشتر واقف شوند، وجود خود را بیشتر احساس کنند و منجر به ظهور آدمی از جنبههای مختلف اجتماعی و اقتصادی مانند هنر، کارآفرینی، و فرصتهای جدید شود.
دومین نکته مثبت، از درون «حس دلتنگی» بیرون میآید. دلتنگی به طبیعت، به شهر، به مراودات اجتماعی، دلتنگی به دیگری و غیره. این حس دلتنگی سبب میشود که در حال حاضر و پس از پایان شرایط فعلی، اهمیت و نقش آنان که دلتنگشان هستیم را در زندگی خودمان بیش از پیش بدانیم.
یکی از استنباطهای بنده در مورد شهر پساکرونا این است که ما قرار است با جامعهای رویدادی مواجه باشیم. جامعه رویدادی یعنی جامعهای که در آن امر «نوپدید» حرف آخر را خواهد زد. جامعهای که منتظر یک رویداد است. جامعه ایران همیشه آبستن رویدادها و امور نوپدید بوده است. در شهر اتفاقاتی خواهد افتاد، جوانههایی خواهد زد، خلاقیتهایی ظهور میکند. ارزشهای اخلاقی جامعه میتواند دوباره به شکل «رویدادی» ظهور پیدا کند. به عنوان مثال حس درد مشترک بین تمامی جامعه میتواند سبب ظهور آزادگی، مروت و همدردی -که ریشه در آیین ایرانی ما دارد- به شکلی تازه و نوپدید شود. شهرهای بزرگ، کوچک و روستاهای ما تبدیل به فضاهایی رویدادی خواهند شد. ملموسترین مثالی که از ارزشهای نوپدید میتوانم به آن اشاره کنم، هشتک اعدام نکنید است که در روزهای اخیر اتفاق افتاد. در دورهای که به نظر میرسد همه شهروندان درگیر کوهی از مشکلات مالی، معضلات اقتصادی، بهداشتی و بیماری هستند به ناگاه صدای جمعی اجتماعی از زیر آوار بلند میشود. تاکید من در این مثال به وجوه اخلاقی آن است، زیرا در نظر من این پدیده به هیچ عنوان امری سیاسی نیست. این الگوی جدید همدردی و همدلی، نوعی امر نوپدید محسوب میشود که در مقیاس جهانی تبدیل به یک روند[4] و مدل میشود، که میتوان آن را نوعی تابآوری قلمداد کرد. زیرا نشان میدهد که زیر پوست این شهر به رغم تمامی مشکلات، هنوز اخلاق و همبستگی انسانی حاکم است.
تشرّف ِ به مرگ یا تصرف بر مرگ
مرگ از منظر زندگی
گفت وگوی امیرتاکی با مقصود فراستخواه
نشریه پرسش، ویژه نامه « بحران مرگ فراگیر»، ضمیمه اندیشه وعلوم انسانی ، اصفهان زیبا، ش 4، تیرماه 1399: 21- 29
فراستخواه در این گفت وگو برای ما از دو مواجهه متفاوت با مرگ سخن می گوید: مواجهه اول، هرمنوتیک مرگ و تشرّف ِبه مردن است ومواجهه دوم تصرف علمی وتکنولوژیک ِ مرگ است. روی آوردِ نخست اگزیستانسیل هست اما روی آورد دوم؛ سابجکتیو . در مواجهۀ نخست، فراستخواه با بهره گیری از نوعی حکمت عرفانی ومعنوی، از حسیّات شخصی خویش وتجربه های زیستۀ هیجانی وادراکی خود، با ما می گوید و توضیح می دهد که چگونه فردی مثل او که ساعات متمادی از زندگی شبانه روزی اش با تدریس وتحقیق و دانشجو و حوزه عمومی و کار وفعالیت و اجتماع و خلاصه با کثرت و کنش وزندگی جمعی آغشته است سعی دارد در پسِ پشت، از طریق یک تجربۀ معنابخش و با عمل معنادادن به مرگ نه تنها با مرگ کنار بیاید بلکه با آن مغازله بکند وهر شب وروز با ان در آویزد و در آمیزد و لذت ببرد. اما در سطح دوم بحث توضیح می دهد که چگونه علم وتکنولوژی مدرن در همان حال که می کوشید مرگ را از میان بردارد و به تأخیر بیندازد، خود مرگ آور ومخرب بود. تمام سخن فراستخواه به نحو پارادوکسیال با دیالکتیکی از مرگ و زندگی درگیر است.
متن کامل گفت وگو در نشریه پرسش، ویژه نامه « بحران مرگ فراگیر»، ضمیمه اندیشه وعلوم انسانی صص 21 تا 29
فهمیدن خود وفهمیدن دیگری
شخصیتهای ما متفاوت ولی هویت انسانی مان یکی است. هویت کائناتی واحدی نیز داریم : «نسبم شاید برسد به گیاهی در هند»...غفلت ودور ماندن از آن وحدت غایی است که سبب بیگانگی ما با خودمان، با دیگری وباطبیعت می شود. می توانیم در اقلیم وحدت سکنی بگزینیم وبا همدیگر صلح بکنیم، با هستی، با دیگری و باطبیعت صلح بکنیم؛ فهمیدن خود وفهمیدن دیگری. انتظار گزافی است که دیگران مثل ما باشند. تفاوت شخصیتها ناشی از ترکیبات متنوع غریزی ، عاطفی وعقلانی است. شخصیت های متفاوت می توانند با هم زندگی رضایتبخش و گفت وگوی همیارانه ای داشته باشند ، خود را با دیگری به اشتراک بگذارند، نیمه های گمشده خود را در دیگران جستجو بکنند واوج با شکوه شخصیت خویش واوج باارزش بودن شان را طلب و تمنا بکنند.
بخشی دیگر از بحث فراستخواه دربارۀ نه گانۀ شخصیت آدمی، خانه اندیشمندان علوم انسانی
روزنی از دیوار زمان، آیا می توان یافت؟
روزنی از دیوار زمان، آیا می توان یافت؟
ذهن بی خانمان امروزی در جهانی مرکز زدایی شده قرار گرفته است. این «وضع ذهن» در دنیای مدرن وبویژه در شرایط پسامدرن است. دنیایی بی سایبان مقدس. در چنین وضعی است که اینجا وآنجا به انواع مناسبتها دلتنگیِ «رجوع به اصل» به وجود می اید. چگونه می توان هم پیش رفت وهم بازگشت ؛ منتها نه به پس، بلکه به اصل. جنبشی در اروپا هست با عنوان جنبش آهستگی . دنیای ما خیلی با شتاب و سراسیمه به پیش می رود . چطور می توان قدری او را آرام کرد وبا آرامش بیشتری جلو رفت اما بدون بازپس ماندن از پیشرفت و حقوق و دمکراسی و آزادی ها و توسعه. انسان نیاز به تأمل ومراقبت دارد ورجوع به اصل ، اما بدون محروم شدن از حقوق وآزادی هایش. زمان دوری و زمان پیشرفت می توانند با هم آشنا بشوند. می توان سفر در خلق کرد با حق. بودن در عالم وچشم دوختن به یک حقیقت؛ کثرت در وحدت، و وحدت در کثرت. به این منظور باید روزنی در این عالم کثرت ساخت برای نگریستن به یک وحدت غایی. به تعبیر سهراب، روزنی از دیوار زمان که چهره خودمان پیدا شود وبتوانیم اوج بگیریم وپر از فانوس و پر از پل بشویم ومانع و مزاحم دیگری نباشیم و سرشار از ربط خلاق بشویم. جویبار چشمان ما به دریای نامتناهی هستی بپیوندد و ریه ها از ابدیت پر وخالی بشود.
(تکه ای دیگر از بحث فراستخواه دربارۀ نه گانۀ شخصیت آدمی، خانه اندیشمندان علوم انسانی )
فایل صوتی