مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

گاه وبیگاهی دانشگاه در ایران؛ نشستی پیرامون کتاب، دانشگاه فردوسی مشهد


گاه وبیگاهی دانشگاه در ایران

تألیف مقصود فراستخواه

نشستی پیرامون کتاب

دانشگاه فردوسی مشهد

سه شنبه 25  آذر

ساعت شش عصر

لینک در پوستر پیوستی

 


تأمل در شرایط کنونی کشور وضرورت تغییرات اساسی بموقع و معقول


تأمل  در شرایط کنونی کشور وضرورت تغییرات  اساسی بموقع و معقول

گفت وگوی احسان انصاری با مقصود فراستخواه

آرمان ملی دوشنبه 17 آذر 99

صفحات اول و یازده

فشارهای اقتصادی به چه میزان ساحت اجتماعی را تحت‌تأثیر قرار داده است؟چرا دغدغه‌های اجتماعی جامعه ایران زیر پوشش مشکلات اقتصادی پنهان شده است؟


از نظر روانشناسی اجتماعی جامعه ایران در شرایطی قرار گرفته که عصب اجتماعی خسته شده است. امروز زندگی روزمره مردم از جهات مختلف تحت‌فشار قرار گرفته است. شرایط به شکلی است که به یک‌باره بخش بزرگی از جامعه از بازار کار خارج شده، گستره فقر در جامعه افزایش پیدا کرده و بیکاری روز‌به‌روز بیشتر شده است. تحرک اجتماعی حالت معکوس نیز دارد. به عنوان مثال لایه‌های پایینی طبقه متوسط به دلیل گسترش فقر به طبقه فرودست جامعه تنزل پیدا می‌کنند. از سوی دیگر تحمل مردم نسبت به مشکلات جامعه کمتر شده است. نکته مهم اینکه جنبه عینی فشارهای موجود در جامعه مشخص است اما جنبه‌های ذهنی را نیز باید درنظر بگیریم. وقتی فشارها برای آنها بی‌دلیل و بی‌معنا باشد تحملش سخت‌تر و طاقت‌فرساتر می‌شود. جنبه عینی مشکلات نیز دارای آستانه تحمل است و این آستانه تحمل تا یک زمان مشخص می‌تواند این مشکلات را تحمل کند. مشکل زمانی تشدید می‌شود که مردم تفسیر معناداری از این فشارها نداشته باشند و احساس کنند این فشارها را بیهوده تحمل می‌کنند. مردم احساس می‌کنند این فشارها نباید در این اندازه و مقیاس در جامعه وجود داشته باشد. اینکه مردم چه معناهایی به این فشارها می‌دهند دارای اهمیت است. هنگامی مشکلات جامعه عمیق‌تر می‌شود که فشارهای موجود برای بخش بزرگی از جامعه معنا‌‌دار نباشد. اگر در سیاست‌های عمومی ما خطاهایی جدی هست و به این مشکلات منتهی می‌شود در آن صورت عقل می‌گوید‌ خودفرموده را تدبیر نیست. «نیکولاس طالب» در کتاب «پوست در بازی» عنوان می‌کند: «پوست سیاستمداران باید در بازی زندگی روزمره مردم باشد و اگر از دغدغه‌های روزمره مردم فاصله بگیرند دچار تفکراتی می‌شوند و تصمیماتی که می‌گیرند برای مردم طاقت‌فرسا می‌شود». نباید‌ توهمات در تصمیم‌گیران جامعه مانع درک واقعیت زندگی روزمره مردم شود.


چرا مردم احساس می‌کنند فشــارهایی که تحمل می‌کنند، بیهوده است؟


تفاوت قدرت با مشروعیت چیست؟ مردم قدرتی را می‌پذیرند که برای آنها دارای معنا باشد.هنگامی که مردم یک قدرت را می‌پذیرند به معنای آن است که برای قدرت معنا قائلند.این در حالی است که اگر مردم برای قدرت معنایی پیدا نکنند اتفاق دیگری رخ می‌دهد. امروز مردم این سوال را می‌پرسند که چرا سیاست‌های تصمیم‌گیران جامعه به شکلی بوده که این همه فشار روی مردم وارد شده است؟به صورت طبیعی مشکلات زمانی تشدید می‌شود که سیاست‌ها بهنگام و عقلانی نباشد. این در حالی است که در جامعه ایران تغییرات مهمی ایجاد شده است. به عنوان مثال تحصیلات‌ و میزان آگاهی و ارتباطات مردم نسبت به گذشته بیشتر شده است. به همین دلیل نیز به راحتی برخی استدلال‌ها و توجیهات رسمی در تصمیم‌گیری‌ها را نمی‌پذیرند. شاید گفته شود بخش‌هایی از جامعه این استدلال‌های رسمی را می‌پذیرد که در چنین شرایطی ما با جامعه قطبی شده مواجه خواهیم بود. قطبی شدن جامعه به صورت غیر‌منسجم و بدون توافق نیز باعث می‌شود همبستگی اجتماعی از بین برود. همبستگی اجتماعی یکی از ارکان اصلی سلامت اجتماعی است. به‌همین دلیل اگر این همبستگی به هم بخورد جامعه با چالش‌های بزرگ‌تری مواجه خواهد شد. شهروندان باید نسبت به جامعه احساس تعلق داشته باشند و از اینکه عضوی از جامعه هستند احساس مثبتی داشته باشند. شهروندان باید احساس کنند جزئی از یک کل هستند که آن کل از همه اجزای خود حمایت می‌کند. اگر تهیدستان شهری در جامعه ما این احساس خود را از دست بدهند و به این نتیجه برسند که در جامعه کسی به آنها توجه نمی‌کند احساس خود را نسبت به کل از دست می‌دهند. نکته مهم دیگر اشتراک اجتماعی است. شهروندان باید احساس کنند در جامعه نقش دارند. در شرایط کنونی تهیدستان، حاشیه‌نشین‌ها و طبقات فرودست جامعه احساس می‌کنند جامعه نسبت به آنها بی‌تفاوت شده است. این افراد با مشاهده نابرابری‌های فاحش اجتماعی احساس بی‌عدالتی پیدا می‌کنند. به همین دلیل نیز نسبت به کل بیگانه می‌شوند.


این وضعیت تنها درباره طبقه فرودست جامعه وجود دارد؟ آیا این احساس در طبقه متوسط جامعه نیز به وجود آمده است؟


این وضعیت درباره طبقه متوسط نیز وجود دارد. بخش بزرگی از طبقه متوسط از دایره این طبقه خارج شده و وارد طبقه پایین شده‌اند. این به معنای اخراج بخشی از طبقه متوسط از این طبقه بوده است. مشکل دیگر بخش بزرگی از طبقات متوسط جدید شهری ما در پذیرش اجتماعی است. در پذیرش اجتماعی، گروه‌های اجتماعی باید احساس کنند تفاوت‌های آنها جدی گرفته می‌شود. باید تفاوت‌های قومیتی، جنسیتی، مذهبی و... مورد پذیرش قرار بگیرد. اگر احساس شود که این تفاوت‌ها جدی گرفته نمی‌شود جامعه در وضعیت نامطلوبی قرار خواهد گرفت. به عنوان مثال در تحقیقاتی که ما انجام داده‌ایم، مشخص شده که بسیاری از دختران جوان بدون اعتراض نسبت به ساختارهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی به دنبال سبک زندگی‌ای هستند که خودشان به آن تمایل دارند. در این زمینه نیز هیچ ستیزی با ساختارهای موجود ندارند و تنها دغدغه سبک زندگی دیگری دارند. با این وجود به دلیل اینکه تحمیلاتی به آنها وارد می‌شود آنها نسبت به این تحمیلات از خود مقاومت نشان می‌دهند. این افراد هیچ دعوایی با کسی ندارد و تنها دوست دارد لباسی بپوشند که دوست دارند. هنگامی که نوعی از سبک زندگی به آنها تحمیل می‌شود مقاومت آغاز می‌شود. دلیل آن نیز این است که فرد احساس می‌کند مورد پذیرش قرار نمی‌گیرد. از سوی دیگر همبستگی اجتماعی زمانی محقق می‌شود که شهروندان به نهادها و سیستم اعتماد داشته باشند. در چنین شرایطی جامعه قابل‌پیش‌بینی خواهد بود. به عنوان مثال اگر صداهای مختلف در درون متعارض باشد در این شرایط با یک جامعه غیر‌قابل پیش بینی مواجه هستیم.


در حرکـت یک جامــعه به جلو ساحت‌های مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی باید به صورت زنجیروار به یکدیگر کمک کنند و جامعه را جلو ببرند. این در حالی است که در جامعه ایران وضعیت به این شکل نیست و همه‌چیز تحت‌تأثیر مسائل اقتصادی قرار گرفته است. چرا چنین اتفاقی رخ داده است؟


اقتصاد یکی از ارکان اصلی زندگی مردم یک جامعه است. این در حالی است که در جامعه ایران اقتصاد دفرمه شده است. اقتصاد در ایران بیش از اندازه سیاسی شده است. در چنین شرایطی این اقتصاد از نرم یک اقتصاد عقلانی، محاسبه‌گر و سود و زیان خارج می‌شود. این در حالی است که کشور، تنش‌های مهمی نیز با آمریکا و برخی از کشورهای منطقه دارد. در چنین شرایطی معنای فشارهای اقتصادی برای مردم است که تأثیر این فشارها را کم یا زیاد می‌کند. نهاد‌گرایانی مانند «نورث» جوامع را به دو دسته «نظم دسترسی محدود» و «نظم دسترسی باز» تقسیم می‌کنند. در نظم دسترسی محدود سازمان‌های الیت انحصاری و دسترسی‌های محدود به اطلاعات و انواع امتیازات سیستماتیک نابرابر است و افرادی وجود دارند که از رانت‌های مختلف بهره می‌برند. این در حالی است که بخش دیگری از جامعه چنین دسترسی‌ای ندارند. این نظم دسترسی محدود به همراه فشارهای اقتصادی نتیجه دیگری به بار خواهد آورد. در چنین شرایطی مردم احساس می‌کنند با نابرابری‌های سیستماتیک مواجه هستند. این در حالی است که نظم دسترسی باز متکی بر رقابت، دسترسی آزاد به سازمان‌ها و حاکمیت قانون برای انسجام‌‌بخشی به جامعه است. نکته دیگر اینکه ممکن است در جامعه نارضایتی‌هایی وجود داشته باشد اما ساختارهایی به عنوان ضربه‌گیر وجود دارد. در چنین شرایطی امکان نهادینه سیستماتیک قانونی وجود دارد که از این طریق می‌توان به سیستم نقد وارد شد. بین اراده‌ها و ساخته‌ها در هر جامعه‌ای باید‌ موازنه برقرار باشد‌. در مردم اراده معطوف به زندگی وجود دارد. تعبیر اراده معطوف به قدرت نیز در این‌ بار صدق می‌کند. قدرت به معنای امکان تأثیر گذاشتن بر محیط. انسان در محله و جامعه‌ای که زندگی می‌کند باید احساس کند دارای قدرت است. اگر فرد در جامعه‌ای احساس کند که دارای قدرت کافی برای تأثیرگذاری نیست، دچار حس بی‌قدرتی می‌شود. احساس بی‌قدرتی برای فرد ‌حس بیگانگی به وجود می‌آورد. بی‌قدرتی به معنای این است که فرد اراده‌ای دارد که ساخت‌های جامعه اجازه نمی‌دهد این اراده‌ها تأثیرگذار باشد و به نتیجه برسد.امروزه در همه ساخت‌های جهان نابرابری و بی‌عدالتی وجود دارد. این وضعیت در کشورهای غربی و آمریکا نیز وجود دارد. با این وجود در این کشورها انعطاف‌هایی وجود دارد و مردم می‌توانند با ضربه گیرهایی که وجود دارد اراده خود را بر ساختار‌ها منتقل کنند. به همین دلیل بخش‌هایی از نارضایتی‌ مردم تعدیل می‌شود و گشایش‌هایی صورت می‌گیرد. نباید شرایطی به وجود بیاید که برخی از مناطق کشور احساس کنند مستعمره مرکز حکومت در تهران هستند یا از بازی خارج‌ند و به شهروند درجه چندم تبدیل شده‌اند. بخش‌هایی از جامعه نیز از نظر رفاهی زیر خط فقر هستند. در چنین شرایطی موازنه بین اراده‌ها و ساخت‌ها به هم می‌خورد و اراده‌ها ساختار‌شکن می‌شوند. هنگامی که اراده‌ها می‌توانند با ساخت‌ها وارد گفت‌وگو و چانه‌زنی شوند شرایط می‌تواند رو به بهبود برود اما اگر اراده‌ها احساس کنند نمی‌توانند با ساخت‌ها وارد گفت‌و‌گو و مذاکره و چانه‌زنی شوند و نقش موثری ندارند در آن صورت این اراده‌ها تدریجا شکل ساختار‌شکن به خود می‌گیرد.تحقیقات نشان می‌دهد که جامعه ایران در مسیری در حال حرکت است که تحمل مردم دارد کمتر می‌شود.


چرا در حالی که تحمل مردم نسبت به گذشته کاهش پیدا کرده و فشار‌ها نیز بیشتر شده اما جامعه به مسیر خود ادامه می‌دهد؟ آیا یک قوه عاقله تاریخی که ریشه‌های فرهنگی و اجتماعی در تاریخ ایران دارد باعث می‌شود جامعه ایران به راه خود ادامه بدهد یا تجربه‌های تاریخی به مردم ایران آموخته که نباید بی‌گدار به آب بزنند؟


یک نوع عقلانیت محدود در ایران شکل گرفته است. در اعتراضات اجتماعی سال‌های اخیر نیز بخش‌هایی از جامعه شاید با اعتراض‌کنندگان همدل بودند اما همراهی نمی‌کردند. به این وضعیت عقلانیت محدود گفته می‌شود. عقلانیت محدود در شرایطی مطرح می‌شود که افراد در زمان تصمیم‌گیری با محدودیت اطلاعاتی، گستردگی و پیچیدگی مساله، محدودیت‌های شناختی ذهن و محدودیت و ابهامات دیگر مواجه هستند. در این حالات تصمیم‌‌گیرنده به جای راه‌‌حل بهینه در پی دست‌یابی به راه‌حلی رضایت‌‌بخش است. وضعیت ژئو‌پلتیک، ژئوکالچر و ژئو‌اکونومیک ایران و مجموعه شرایط تاریخی جامعه ایران، مردم را با توجه به یک عقلانیت محدود به این نتیجه می‌رساند که نمی‌توانند همه خواسته‌های خود را در کوتاه‌مدت محقق بدانند. این یک خصیصه فرهنگی است که بی‌دلیل نیز به وجود نیامده است. این یک نوع هوشمندی است که می‌شود به او هوش زمینه‌ای گفت. مردم ایران نسبت به کانتکست تاریخی خود یک هوش زمینه‌ای دارند. نمی‌توان هوش و خرد جامعه را تحقیر کرد. در جامعه نوعی خرد وجود دارد که عنوان می‌کند در شرایط کنونی دست به عصا حرکت کن. البته نباید برداشت اشتباهی از این هوش زمینه‌ای صورت بگیرد مبنی‌ بر اینکه مردم رضایت کامل دارند یا تغییرات را نمی‌خواهند. این دیدگاهی است که ممکن است در بین برخی از تصمیم‌گیران جامعه مطرح باشد. مردم بسیار اعتراض دارند ولی عقل‌شان می‌گوید به خاطر ایران و آینده فرزندان‌شان با احتیاط عمل کنند. باید قدر این مردم را دانست و سیاست‌های به‌هنگام و مؤثر برای اصلاحات ساختاری داشت. اگر تحمل مردم از این آستانه عبور کنند بدون‌اینکه حتی خودشان بخواهند کار از دست‌شان خارج می‌شود. قرار نیست مردم به صورت آگاهانه به دنبال تغییرات رادیکال باشند. بنده معتقدم در شرایط کنونی تغییرات رادیکال برای جامعه خطرناک است. امروز جامعه در یک وضعیت حساس قرار گرفته است. مردم نیز مشکلات را مشاهده می‌کنند اما این احتمال وجود دارد که نتوانند این مشکلات را تحمل کنند. در چنین شرایطی گام‌های مهم و موثر به‌هنگامی از سوی سیاستگذار باید برداشته شود. باید شرایطی به وجود بیاید که مکانیسم‌های ایمنی جامعه از بین نرود و تاب‌آوری اجتماعی بیشتر شود. امروز جامعه ایران با امیدهای لرزان و بیم‌های بزرگ مواجه شده است. امیدهای مردم ایران حالت پرنوسان و لرزانی پیدا کرده و بسیاری از مردم نمی‌دانند در آینده چه خواهد شد. این در حالی است که بیم‌های مردم روزبه‌روز بزرگ‌تر می‌شود. از سوی دیگر جامعه ایران با بهنگامی یا نابهنگامی تغییرات مواجه است و این دغدغه را دارد که آیا تغییرات به‌موقع و کنترل شده صورت خواهد گرفت یا تغییرات به شکل سراسیمه خواهد بود. بهترین سناریویی که می‌تواند امیدها را تقویت و تغییرات را اساسی و بهنگام و به‌موقع کند این است که اصلاحات نهادی و ساختاری در نهاد‌های تصمیم‌گیر جامعه صورت گیرد. تا زمانی که این اصلاحات ساختاری و نهادی صورت نگیرد تاب‌آوری جامعه رو به کاهش پیدا می‌کند.


فایل پی دی اف


تربیت معلم در ایران وتحولات آمورشی نوپدید

تربیت معلم در ایران وتحولات آمورشی نوپدید

بحث فراستخواه  در نشست تخصصی گفتمان تربیت معلم

12 آذر 99

ساعت ده تا دوازده


 

در غیاب آزادی آکادمیک ؛ هم اخلاق علمی و هم فلسفه وجودی علم مخدوش می شود


به گزارش ایکنا، مقصود فراستخواه، استاد موسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی در نشست «اخلاق  علمی، استقلال دانشگاهی و آزادی آکادمیک؛ تأملی درباره نیم قرن تجربه ایران»، که از سوی انجمن اخلاق در علوم و فناوری عصر دوشنبه دهم آذرماه به صورت مجازی برگزار شد، با بیان این پرسش که معلمی چقدر ارزشمند بوده و چقدر فاقد ارزش است، گفت: اخلاق در اینجا اساساً در سه رویکرد و منطق توضیح داده می‌شود. گاهی اخلاق را با نتایج توضیح می‌دهند. گاهی فارغ از نتایج، بلکه با حق و حقوق و مسئولیت توضیح می‌دهند، گاهی هم آن را با فضلیت توضیح می‌دهند.

وی افزود: اگر بخواهیم اخلاق دانشگاهیان را توضیح دهیم، این است که چقدر فعالیت‌های این گروه برای جامعه سودمند است؛ یعنی اخلاق علمی را با نتایج آن بررسی می‌کنیم. یعنی وقتی دانشگاهیان فعالیت‌هایشان علمی و ارزشمند هستند که بتوانند ارزش‌هایی به جامعه بدهند، مثلاً مشکلی را از جامعه برطرف کنند. پس حالت اول این است که چقدر نتایج اعمال دانشگاهی ارزشمند است که بتوانیم بگوییم که فعالیت‌هایشان اخلاقی است.

 فراستخواه تشریح کرد: حالت دوم این است که دانشگاهیان چقدر کاری را که به عهده گرفته‌اند، درست انجام داده‌اند؟ استادان و محققان آمده‌اند که کاری را انجام دهند. پرسش اخلاق این است که دانشگاهیان چقدر حق و حقوق مردم یعنی ذی نفعانشان را برآورده کرده‌اند و چقدر آن را برآورده نکرده‌اند. در حالت سوم، پرسش این است که اخلاق را با فضلیت توضیح می‌دهیم؛ یعنی می‌گوییم که دانشگاهیان با کار علمی، فضلیت‌های انسانی را می‌توانند متجلی کنند. اینجا بر روی فاعل اخلاقی تأکید دارد.

وی افزود: بحث اصلی‌ام این است که مطالعات دانش‌آموزی‌ام به دو فرض رسیده است. فرض اول این است که در سطح کلان و عام، اخلاق علمی را بدون آزادی آکادمیک و استقلال دانشگاهی اساساً نمی‌توانیم توضیح دهیم. یعنی با هیچ کدام از آن سه رهیافت نمی‌توانیم آن را توضیح دهیم. اگر آزادی و استقلال نباشد، موضوعیت اخلاق علمی مخدوش می‌شود. به طور کلی اخلاق با اختیار و آزادی معنا دارد و بدون این امکان ندارد.

فراستخواه در ادامه گفت: فرض دوم این است که اگر آزادی علمی و استقلال دانشگاهی نباشد، نه تنها اخلاق علمی بلکه فلسفه وجودی علمی و علم‌آموزی هم مخدوش می‌شود. یعنی فلسفه وجودی علم و سرشت علم ایجاب می‌کند آزادی علمی و استقلال نهادهای علمی را.

وی با اشاره دیدگاه‌های کانت و ماکس وبر گفت: اینها دو متفکری بودند که اتفاقاً زیست دانشگاهی داشتند و نظریه‌پردازان جدی علمی و دانشگاه و اخلاق علمی بودند. کانت درباره جدال دانشکده‌ها بحث می‌کند و در آن دیدگاه‌های خود رابه صورت تفصیل درباره اخلاق آکادمیک بحث می‌کند. این دو متفکر را انتخاب کردم که بتوانم نسبت اخلاق علمی و استقلال آکادمیک را بیان کنم. کانت می‌گوید کار انسانیت راست نمی‌شود، جز با عقلانیت، یعنی انسان جرائت دانستن داشته باشد. کانت در  اینجا به طرح عقل می‌رسد. برای اینکه این خردگرایی عملیاتی شود، باید به طرح علمی تبدیل شود. کانت می‌گوید برای اینکه این طرح پیش برود، لازمه‌اش این است که علم نهادینه شود و برای نهادینه شدن علم، دانشگاه مهم می‌شود و علم از طریق دانشگاه است که نهادینه می‌شود. کانت دانشگاه را یک پارلمان تعریف می‌کند که لازمه‌اش آزادی است. یعنی همه چیز را آزادانه بیازماییم و در علم یک عینیت وجود دارد و دانشمند باید به عینیت وفادار باشد.

به گفته فراستخواه، برای اینکه این اتفاق بیافتد، در دانشمندان باید تعهد ذهنی به استدلال وجود داشته باشد، یعنی ما باید برای همه چیز یک استنتاج علمی داشته باشیم و وفاداری به حقیقت علمی داشته باشیم. این وفاداری به حقیقت علمی مهمترین پایه‌ای است که کانت برروی آن ایستاده است. کانت در اینجا می‌گوید دولت نمی‌تواند متولی حقیقت باشد. در صورتی‌که دانشگاهیان و متفکران هستند که باید پی‌جوی حقیقت باشند. کانت به این نتیجه می‌رسد که دانشگاه‌ها باید قدرت علمی داشته باشند، برای اینکه بتوانند به حقیقت علمی وفادار باشند. کانت در اینجا می‌گوید دانشگاهیان با سه قدرت یعنی قدرت‌های دینی، حکومت، نهادهای اقتصادی مواجه هستند و آن‌چیزی که برای دانشمندان مطرح است، مبنایی نیست که این قدرت‌ها می‌گویند، بلکه مبنایشان استدلال است. اینجاست که دانشگاهیان برای جستجوی حقیقت علمی نیاز به دیسیپلین دارند.

فراستخواه یادآور شد: کانت می‌گوید ایدئولوژی‌ها نمی‌توانند برای علم خط و نشان بکشند و برای آن چارچوب تعیین کنند، بلکه جستجوی علم ایجاب می‌کند که منطق خاص خودش را داشته باشد و در جستجوی حقیقت علمی است و در اینجاست که علم به خودآئینی دانشگاه می‌رسد. یعنی دانشگاه خودش باید خودش را تنظیم کند و فعالیت‌هایش را رتق و فتق کند و خودگردان و خودتنظیم باشد. و در اینجا به آزادی و استقلال آکادمیک می‌رسد. در اینجا به این نتیجه می‌رسد که سرشت علم کثیر است. حکومت و قدرت‌های دینی باید پایشان را از این جدال بیرون بکشند که دانشگاهیان بتوانند کارخودشان را پیش ببرند. اینجاست که کانت می‌گوید علم یک کار ناپایان است.

استاد موسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی با بیان  اینکه به تعبیر کانت علم یک فرایند ناتمام است، گفت: ناتمامی این فرآیند به این دلیل است که علم در یک زمان معین و محدود به پایان نمی‌رسد، بلکه ناتمام است و دانشمندان و استادان دانشگاه به همین خاطر بازنشسته نمی‌شوند. کانت می‌گوید این عقلانیت دانشگاهی و علمی باید به یک عقلانیت مدنی تبدیل شود.

فراستخواه در ادامه با اشاره به وبر گفت: وبر هم همین مسیر را در بحث سیاستمدار و دانشمند و سخنرانی مهم‌اش در دانشگاه مونیخ بحث می‌کند. او می‌گوید که زندگی انسان مرتب در حال اینرسی و لختی است. زندگی بشر همیشه در معرض فساد و زوال است، برای اینکه بر این اینرسی و زوال فائق بیاییم نیازمند شناخت موثق هستیم. این شناخت موثق باید مرتب تنظیم شود. باید مرتب ببینیم که جهان را درست می‌فهمیم؟ ما باید با تعهد به عینیت و استدلال‌ها آنها را بازاندیشی کنیم.

وی افزود: برای این کار، علم لازم است، در واقع علم یک طرح اجتماعی است که برای تداوم زندگی اجتماعی لازم است. وبر از اینجا به این می‌رسد که اخلاق درست‌کاری پژوهشانه است که دانشمندان در دانش‌پژوهی‌شان درست کار و وفادار به واقعیت داده‌ها باشند. اینها نیازمند این است که دانشمندان آزاد باشند و در  مقابل قدرت‌های دیگر استقلال خودشان را داشته باشند.

به گفته فراستخواه، با این مقدمه که اساساً بدون آزادی آکادمیک و استقلال نهاد علم، هم اخلاق علمی وهم اصل فلسفه وجودی علم دچار اغتشاش می‌شود، باید بگویم که در ایران در این پنج دهه گذشته، شرایطی بوده که اخلاق علمی مخدوش شده است. اگر امروزه شاهد ناهنجاری اخلاقی و ... هستیم، تمام اینها نتیجه پرمناقشه شدن اخلاق علمی در این پنج دهه شده است. علت این است که دانشگاه یک قلمرو مستعمره شده است. مشکل علم در ایران از اینجا ناشی شده است که دانشگاه بخشی از مستعمره دولت شده است. در دهه ۴۰ و  ۵۰ قبل از انقلاب، دانشگاه کنترل سیاسی و اداری شده است. این سبب شد که دانشگاهیان با سیاسیون ائتلاف کردند و آنچه وبر گفت مخدوش شد و از این ائتلاف شرایطی در دانشگاه به وجود آمد که بیش از اندازه سیاسی و حتی سیاست‌زده شد. جمله معروف شاه این است که دانشگاه تهران لانه زنبوران شده است.

فراستخواه بیان کرد: از طرفی نهادهای مدنی ضعیف بودند، چون اگر این نهادها قوی بودند، شاید اصلاً انقلاب رخ نمی‌داد، به همین دلیل بار سیاسی بر دوش دانشگاه افتاد و خیلی این بار را حمل کرد و از آنجا ایدئولوژی‌های سیاسی مختلفی وارد دانشگاه شد و اتفاقاً قربانی اصلی این هم خود دانشگاه بود. بعد از انقلاب یک کنترل ایدئولوژیک هم بر کنترل‌های بروکراتیک و سیاسی اضافه شد و نهادهایی وارد دانشگاه شدند که به طور رادیکالیستی در کار دانشگاه دخالت کردند.

وی یادآور شد: اگر قبل از انقلاب اختیارات بیرونی دانشگاه نقض می‌شد، در بعد از انقلاب هم اختیارات معرفتی دانشگاهیان زیر سوال رفت و گویی مثلاً اساساً یک جامعه‌شناس نمی‌تواند جامعه را توضیح دهد. و دانشگاهیان در این زمینه‌ها اختیارات معرفتی‌شان مخدوش شد و در نتیجه اخلاق دانشگاهی مخدوش شد. دولت بدترین متولی اخلاق است، بلکه دولت خدمتگذاری است که برای زیرساخت‌های اجتماعی و فعالیت‌های عامی مانند امنیت و ... ایجاد شده است و اساساً متولی اخلاق و حقیقت نیست، اگر بخواهد متولی این دو شود، بدترین روزگار  برای اخلاق و حقیقت است.   

فراستخواه در ادامه گفت: نتیجه این وضعیت این شد که دانشگاهیان پنج دسته شدند؛ یک طایفه گریزپایان دانشگاهی شدند و در واقع مهاجرت کردند. در نتیجه فرار مغزها را داشتیم. اینجا سایه یک نوع اخلاق فایده‌گرا را داریم. یعنی دانشگاهیان احساس کردند که اینجا نمی‌توانیم کاری کنیم و به همین دلیل مهاجرت کردند تا شاید بتوانند مفید واقع شوند. بخش دوم را رمزپردازان دانشگاه می‌گویم یعنی افرادی که در اینجا ماندند و در پشت تخصص‌شان پنهان شدند، چون آزادی علمی نبود، پشت حرفه‌شان پنهان شدند، یعنی با یک زبان تخصصی ادامه کار دادند. اینجا اخلاق مسئولیت مخدوش می‌شود.

وی سومین گروه را عمل‌گرایی دانشگاهی نامید و گفت: این گروه به مشاوره به دولت و بازار و حتی حوزه علمیه پرداختند. اینها سعی می‌کردند از این طریق خدماتی را عرضه کنند. اینجا هم نوعی از اخلاق فایده‌گرا را داریم. اسم این را اخلاق متوسط دانشگاهی گذاشته‌ام. چهارمین گروه کارمندان دانشگاهی هستند، بخش بزرگی از دانشگاهیان با شرایط به وجود آمده به کارمندان دانشگاهی تبدیل شدند و به نوعی اخلاق وظیفه‌گرای صوری انجام می‌دادند. نوعی اخلاق محتسبانه باب شد که این کارمندان هم تا این حد توانستند کار کنند. یعنی اخلاق متعارف دانشگاهی به وجود آمد. پنجمین گروه شهروندان دانشگاهی هستند، یعنی دانشگاهیانی که عام‌گرا هستند و نه مهاجرت کردند و نه پشت حرفه خودشان پنهان می‌شوند و ... اینها کسانی هستند که سعی می‌کردند که روشنفکران حوزه عمومی هم باشند. و سعی می‌کنند وارد جامعه بشوند و با نهادهای مدنی و مسائل اجتماعی ارتباط داشته باشند. اینها با رویکرد انتقادی به سازمان‌ها  و ادارت و قوانین و ... مواجه می‌شوند و سعی می‌کنند کنش ارتباطی با جامعه داشته باشند. اینها در مقابل تجاری‌سازی علم، اجتماعی شدن علم را مطرح می‌کنند. یعنی علم باید بیان اجتماعی داشته باشد و متعهد به مسئله‌های اجتماعی باشد و زندگی اجتماعی را مسئله‌مند کند. اخلاق در این گروه، اخلاق مسئولت، اخلاق فضلیت و اخلاق فایده را پوشش می‌دهد.


ا

اینجا


در اینجا






اخلاق علمی، استقلال دانشگاهی و آزادی آکادمیک؛ تأملی دربارۀ نیم قرن تجربۀ ایران

اخلاق علمی، استقلال دانشگاهی و آزادی آکادمیک؛

تأملی دربارۀ نیم قرن تجربۀ ایران

بحث مقصود فراستخواه در انجمن ایرانی اخلاق در علوم وفناوری

دوشنبه ده آذر 1399

ساعت شش ونیم عصر  تا هفت ونیم 

از طریق لایو اینستاگرام



در اینجا


https://www.instagram.com/p/CIFcUdlp3Ff/



شبهای تاریخ معاصر، کنشگران مرزی ؛ جلسه دوم

شبهای تاریخ معاصر  

کنشگران مرزی

نشست  دوم 

جمعه هفتم آذر 99  ساعت هشت شب

مختصری از مبانی نظری ؛ منظر نخست(فضاهای آستانه ای )

کنشگران مرزی چگونه ساخته می شوند

تبارشناسی کنشگران مرزی

تصور کنیم ایران را : سقوط اصفهان


https://www.instagram.com/p/CIBWT3Cp7ta/


صلح اجتماعی؛ از ایده آل تا واقعیت

صلح اجتماعی؛ از ایده آل تا واقعیت

بحثی از مقصود فراستخواه در 
دانشکده حقوق دانشگاه تربیت مدرس
چهارشنبه پنج آذر 1399 ساعت پنج عصر 

یادی از دکتر غلامعباس توسلی در زمانه ای ازانبوه دردها و مصائب جامعه ایران

یادی از  دکتر غلامعباس توسلی  در زمانه ای ازانبوه  دردها و  مصائب جامعه ایران

گروه علوم اجتماعی دانشگاه الزهرا

سه شنبه چهار آذر ماه 99

ساعت پنج عصر تا شش ونیم عصر

لینک :   webinar.alzahra.ac.ir/tarhim



https://www.instagram.com/p/CH5nr5CpyOk/




 

یک استاد یک تجربه

سلسله وبینارهای

"یک استاد یک تجربه"

با جمعی از اساتید در حوزه های مختلف

 با هدف به اشتراک گذاری تجربیاتی که اساتید در طول فعالیت حرفه ای خود

 در زمینه های تدریس، پژوهش و ترویج علم ( بیان محدودیتها، مزیتها و چالشهای خود و ...) داشته اند....

نشست نخست با مقصود فراستخواه


https://www.instagram.com/p/CHveJjXp9X7/

اجتماعی شدن علوم اجتماعی

اجتماعی شدن علوم اجتماعی