سلسله مباحث ذهن

درسگفتارهای  خرداد وتیر92

طرح لذت

قسمت پنجم :

لذتهای  رفلکسیو  و لذتهای رفلکتیو

 

طرح های مختلفی در ذهن ما برای زیستن هست. یکی از این ها، طرح لذت است. تا اینجای کار دیدیم که ما بخشی از زندگی خویش را می خواهیم با طرح لذت دنبال کنیم. همچنین دیدیم که ظرفیتهایی در طرح لذت هست والبته  محدودیتهایی نیز.

اکنون وقت آن است از ملاحظاتی بحث کنیم که  دربارۀ لذتهای بشر وجود دارد. تاچه حدی این ملاحظات را می توان با خود طرح لذت به نحو رضایتبخشی رفع ورجوع کرد؟ فرض بنده این است که هرچند بخشی از مسائل لذت بردن را با خود طرح لذت می توان حل کرد، اما برخی را نمی توان. اگر این فرض درست باشد شاید بتوانیم نتیجه بگیریم که زندگی تنها با طرح لذت قابل توضیح نیست، درست مثل آن کودکی که در آغاز این بحث گفتیم. او نیز در تجربۀ زیست خود به این نتیجه می رسد که زندگی فقط با طرحواره مکیدن یا فقط با طرحواره پرتاپ یا طرح «همانند سازی» قابل پی جویی نیست.

دستۀ نخست: ملاحظاتی دربارۀ لذت که در خود طرح لذت تا حدودی قابل رفع است

از این دسته ملاحظات، می توان به اختلاف عجیبی اشاره کرد که در لذت های مردمان دیده می شود. کسانی از خوردن غذاهای سالم بی ضرر به قدر کفایت  لذت می برند اما  کسان دیگر لذاتی را می خواهند که معمولا در  خوردنی ها ونوشیدنی های مشکل ساز یافته می شود. تا نوشابه  های رنگین گازدار نباشد آرام  وقرار نمی گیرند، نمک فراوان در غذا نریزند نمی شود و مانند آن. لذت جویی پای آنان را تا اعتیاد به سوء مصرف مواد مخدر و الکل می کشاند. ولی کسانی دیگر در لذت تنفس عمیق و ورزش و فعالیت ها وارتباطات خلاق هنری وفکری واجتماعی، کم وکاستی نمی بینند که حاجت به دود ودم باشد. برخی  از اینکه بدی را به بدی  تلافی کنند لذت می برند  ولی برخی دیگر در عفو و بلند نظری وگذشت ، لذتی می بینند که اصلا در انتقام نیست.

به نظر می رسد این دسته ملاحظات درباب لذت را تاحدودی بتوان در چارچوب خود طرح لذت رفع ورجوع کرد. مثلا می توان لذتهای خویش را به دو نوع تقسیم کنیم: یک. لذتهای  رفلکسیو(reflexive)دو. لذتهای رفلکتیو( reflective).

لذتهای رفلکسیو، بسیار غیر ارادی وناخودآگاه اند وتا بدانجا پیش می روند که حتی ممکن است اصل لذت بردن ما را نیز برباد بدهند ویا آن را لوث بکنند. تا اندازه ای این را با خود طرح لذت  می توان فهمید که چرا لذت گرایی ما  چنان عکس العملی  باشد مثل عکس العمل زانو نسبت به برخورد چکش رفلکس، که دست ما را از خود لذت نیزکوتاه کند. برای اینکه لذت های مان پایدار باشد، بهتر است  فکورانه ومتأملانه لذت ببریم وتا حد امکان خودآگاهانه و رفلکتیو.

 

همینجا آشکار است که ما علاوه بر طرح لذت، به طرح های دیگری برای توضیح زندگی مان نیاز داریم. برای اینکه لذتهای نوع دوم داشته باشیم، نیازمند آگاهی هستیم. با وجود این حتی در چارچوب طرح لذت نیز واقعا می شود بخشی از لذتهای رفلکتیو را تجربه کرد واز سطح  لذت بردن به صورت رفلکسیو فراتر رفت.

مثالی می زنم. غذاخوردن های بعضیها را در نظر بیاورید. ظاهرا از آن لذت می برند ولی خیلی رفلکسیو. ناخودآگاه وبرحسب عادتواره ها سر غذا می روند، سبک مصرف شان  را کمپانی ها و ابزارهای رسانه ای و آگهی های بازرگانی شکل می دهند. برنامه غذایی شان با رفلکس های ناخودآگاه اجتماعی تنظیم و برگزار می شود، رفلکسیو می جوند یا اصلا نمی جوند. چنان گرم صحبت یا تماشای تلویزیون هستند که  نمی دانند کی شروع کردند، چه خوردند وکی تمام شد.

اما برخی وقتی سر سفره اند، هرچند دستمالی از نان و پنیر، فقط غذا می خورند ونه کار دیگر. غذاخوردن بخشی از زندگی است. جویدن ها ومزه ها فکورانه است تا آنجا که نان با آنها زمزمه می کند که چقدر لذیذ است. لذتِ چشیدن را تجربه می کنند وآن را استعلا می دهند. با آب ونان تماس وجودی دارند. اینها را از آن خود می کنند و تجرد می بخشند. عطرها ومنظره ها را. نغمه ها را. دید وبازدیدها، ارزش ابزاری ندارند. بلکه  خودشان  لذتبخشند، ارتباطات با دیگران، فی حد نفسه  لذتبخش است، گپ وگفت ها، خودِ زندگی است. برای عاشقان، عشق ترفندی سوداگرانه نیست. حسّی بیغرضانه است.

میل های رفلکتیو،  بدن ما را هوشیار می کند و پالایش می دهد. نیازها وتمناهای رفلکتیو ، تن وذهن وجان ما را با طبیعت وبا دیگری پیوند می دهد. لذتهای رفکتیو، زیستن را به یک ماجرای غیر تکراری، اکتشافی و پیوسته تازه، و به تجربه ای ارزنده  مبدّل می کند.