قرار بر این است که ما آدمیان با هم زندگی اجتماعی بکنیم. مبنایی ترین «اعتبار عقل عملی» که بلافاصله پس از این «قانون نانوشتۀ بشری» به میان می آید، عدل و داد است. «حُسن عدالت» و «قُبح ستم»، سنگ زیرین ساختمان جامعۀ انسانی است. حقانیت دین نیز اگر هست ، منوط به عدالت است. آن نوع دین ورزی که موجب بی عدالتی و قرین ستمگری باشد، مطمئناً از معنا وحقیقت تهی می شود. آن، حجابی وهمناک از خودخواهی های نامعقول ماست و ظلماتی در ظلمات است. هیچ دلیلی در هیچ کجای عالم برای بی عدالتی آدمی وجود ندارد. این دلایل اند که خود باید به صحّۀ عدالت برسند.
به تعبیر شریفی از علامّۀ طباطبایی، مردمان همه سود خویش می خواهند ، چیزی که هست مردمان عاقل برای منفعت ومصلحت خود، منفعت ومصلحت دیگران را نیز ملحوظ می دارند و چنین است که مفهوم اجتماع، اعتبار می پیدا می کند. مردمان عاقل ،بلافاصله، برای ادامۀ این اجتماع ، عدالت را می خواهند و از همینجاست که اعتبار عدل ، وبی اعتباری ستم آغاز می شود (طباطبایی، 1372، اصول وفلسفه روش رئالیسم، 2 / 209 )
این اعتبارات پایۀ عقل عملی، گزاره های عامّ و جهانشمولی هستند که می توانیم در پرتو آن ، هم شرایط مصر وتونس را بدرستی بفهمیم و هم درباره موقعیّت کنونی و مخاطره آمیز جامعۀ سیاسیِ ایران، درنگ و تأمّل بکنیم. به این « اعتبارات عقل عملی»، نه مبارک و نظامیان همسود وی التفات کردند و نه مقامات آمریکایی در سیاستهای منطقه ای خود. معلوم هم نیست که اِخوان المسلمین و دیگران، پس از این، چقدر به این گزاره های پایۀ حیات اجتماعی، هشیار و وفادار باشند. این همان تراژدی سهمناک گریز از عقلانیت است که مدام ، تکرار می شود وشرایط بشری ما را تیره وتار می کند وسرچشمۀ مرارتهای ماست.
اکنون بلافاصله بر گردیم به سرزمین خودمان . ما با دموکراسی خواهی و جنبش حقوق بشر مردم کشورهای منطقه همصدایی می نماییم. حقیقتاً آیا از بغض مُعاویه است یا حُب علی ؟ با آنها همنوا می شویم برای اینکه عدالت را می خواهیم یا برای اینکه با مخالفان جدل بکنیم؟ اگر برای خاطر عدالت است، این عدالت، همان «بایدِ» عام و جهانشمولی است که نه فقط بر مصر که بر امصار واعصار، وبر زندگی اجتماعی و فرهنگ سیاسی ما هم ناظر است. ما نیز در اینجا واکنون ، باید زندگی اجتماعی بکنیم وبه همین دلیل واضح است که باید تابع عدالت باشیم.
پایی که بر روی عدالت وحقوق گذاشته می شود ، انکاری بر «زیست ِ اجتماعی» بشر است. اعتبار نظم سیاسی ، فرعی از اعتبار اجتماع وذیلی بر آن است . اجتماعی که موجودیت وبقای او نیز موکول به عدل وداد است .بدون اعتبار عدالت ، معنایی برای هیچیک از ترتیبات وتنظیمات ما باقی نمی ماند که حکومت نیز یکی از آنهاست(الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم).
بازی با «اعتبارات عقل عملی» خطرناک است . برای سرزمین ما در این موقعیت منطقه ای و جهانی ،خطرناکتر است. خصوصاً که جراحّی اقتصادی سنگینی نیز بر روی اندام نزار این جامعه انجام گرفته است و در این نقاهت، نیاز به مراقبت شدید دارد. آسیب پذیریهای دیگر فرهنگی و اجتماعی مان را هم به آن بیفزایید.
در چنین شرایطی، ما بیش از هر زمان دیگر محتاج آن «چسب درونزای اجتماعی» هستیم که جنسش از عدالت و ترکیبش از مکالمه ومفاهمۀ سیاسی و مدیریت رضایت بخشی تعارضهاست. اختلافات سیاسی، لازمۀ لاینفکی از جامعۀ عاقل و بالغ و رشید است. خصوصاً جامعه ای با مشخصات قشربندی وریخت شناسی اجتماعی ما.
طرح حیات سیاسی با تفاوت افکار و علایق ومنافع سرشته است. آنچه ما نیاز داریم این نیست که هیچکس وهیچ گروهی، مخالف و منتقد نباشد و افقی متفاوت نشان ندهد وچیزی بجز آنچه حاکمان می پسندند ، نخواهد . آنچه ما نیاز داریم این است که به رغم اختلافات وحتی به رغم وجود مناقشات ،مایل و قادر باشیم با هم زندگی اجتماعی و سیاسی بکنیم وبه هم احترام بگذاریم وحقوق متقابل یکدیگر را نگه بداریم و به میثاقهای مشترکمان وفادار باشیم.
و این راست نمی آید جز به امکان قانونمند فضایی برای گفتگو کردن و حوزه ای عمومی و حقیقتاً آزاد برای پرسش افکندن و نقد کردن که خود نیازمند فرهنگی از تسامح و دیگر پذیری وانتقاد پذیری است. ظاهراً همۀ موافقان ومخالفان، دعوی عدالت و بهروزی و نیکبختی ورستگاری مردمان را دارند پس چرا به رقابتهای منصفانه وآزادمنشانه رضا ندهند. آیا وقت آن نرسیده است که سیاست ورزی در این مرزوبوم نه رنگ تقدس به خود بگیرد ونه به قیمت گزاف انواع فاجعه های حق وحقوق انسانی، مدام قهرمان و اسطوره درست بکند.
همان قاعدۀزندگی اجتماعی که حکم می کند نظم ونظامی باشد، همان نیز دلالتی قاطع دارد که نظام، مخالفان فعال خود را در فعل ونه فقط در قول، به رسم عدالت بشناسد. هیچ حکومتی در جهان، بدون مخالف نیست ( آن هم در این دنیای ِ جهانی شدۀ هر لحظه سرشار از اطلاعات و ارتباطات که طنین آرام بالهای پروانه ای در جایی ، آن سوی دور می تواند توفانی به پا کند ) اما مخالف نیز فقط آن نیست که در دل خویش مخالف باشد ! یا فقط در پستوی خانه و در محفل ومیهمانی ، ایراد کار مقامات بگوید و از اظهار نظر و فعالیت رسمی در سپهر عمومی صرف نظر بکند.
مخالفان و منتقدانی در جامعۀ سیاسی کنونی ما هستند که آشکارا می خواهند در چارچوب قانون، و با استفاده از حقوق مشروع آزادی قلم و بیان و اجتماعات و انتخابات، دیدگاه ها و خواسته های خود را پیگیری بکنند. اینها از جنس بسیاری از ایرانیانی هستند که اینجا وآنجا در سرزمین ما زندگی می کنند. اگر اینان اقلیت بسیار کوچکی بودند باز هم می بایستی به حکم عدالت از همۀ امکانات قانونی برای استفاده از حقوق مسلّم خویش برخوردار می شدند، چه رسد به اینکه، طرفدارانی از متن همین جامعه وقشرهای اجتماعی ما دارند وهمه، آنها را خوب می شناسیم.
حکومت از انواع امکانات رسانه ای و ارتباطی و تبلیغاتی و بسیج اجتماعی برخوردار است و حداقل ِ مُرّ عدالت ایجاب می کند که برای مخالفان فعّال و منتقد خود نیز همچون موافقانش، به ابتدایی ترین حقوق مشروعشان پای بند باشد. این تنها راه نهادمند شدن و قانونمند شدن جامعۀ سیاسی کشور و سیاق مسالمت آمیز آن است و تنها راه مصون ماندن آن از انواع چپ وراست «افراط گرایی» هایی از دوسوست که برای جامعۀ ما بحرانهای لاینحلی به بار خواهد آورد و هستی اجتماعی مان را با تهدیدها و هزینه های جبران ناپذیری دست به گربیان خواهد ساخت .
فرهنگ سیاسی ما خیلی از نفرت و خشونت و حذف گرایی و «مرگ خواهی» برای دیگری آکنده شده است. ادب حق وادب خلق ،کجا عزلت جسته است؟ چرا سلب حقوق انسانی این وآن ، وحکم وتعقیب و حبس وحصر آدمیان، برای ما تا بدینسان، آسان می نماید؟ وه اگر فرهنگ وساختارها و مناسباتی داشتیم که تا این اندازه ، به هربهانه ای از آتش غضب برنمی تافتیم ویا حداقل، راهی معنوی برای خاموش کردن لهیب آن در وجود خویش می یافتیم که شراره های آن، چنین بر بنیان های حیات اجتماعی ما نیفتد.
به کجا می رویم؟ پرخاش «اعدام خواهی» برای مخالفان وحریفان سیاسی و تحریک جماعتی برضد آنها، از سوی کسانی که صاحب اقسام پستها ومقامات اند و انواع امکانات نابرابر برای ایرادگرفتن از مخالفان و استدلال کردن علیه آنها دارند، حقیقتاً نه تنها مغایر با اخلاق و حریّت، بلکه برخلاف ادب سیاسی مرسوم ومتعارف عقلایی است. اما بدتر از همه، حقیر شمردن حقوق انسانهاست وبی عدالتی آشکار است و بی عدالتی، همان آتشی است که اگر بیش از این دامن بگستراند نه تنها همۀ ما ایرانیان ، تر وخشک، در آن خواهیم سوخت که ثبات و تمامیت یک سرزمین و زیباترین ذخائر معنوی و فرهنگی و میراث حرمت وحیثیت جهانی آن را نیز برباد خواهد داد.
سلام
احسنت،آب است این،جان کلام همین است.امید که همه با هم این سرزمین را بیش از این نسوزانیم و گره ای که با دست باز می شود را این چنین پیچ در تاب نیدازیم.باید هر کس به سهم خود قدمی پیش بیاید و پس برود!بدیهی است هر که بامش بیش برفش بیشتر.این روزها مضمون کلام بسیاری همین کلمات است که شما نوشته اید.امیدوارم امروز به عاقبت کارهایمان بیندیشیم که فردا دیر است.
سلام وعرض ارادت و احسنت به شما
در امیدتان شریکم
نیازمند نقد ونظر
م-ف
چهارم اسفند۱۳۸۹
با سلام .استاد عزیز..بنده دانشجوی شما هستم البته ترم جدید..واقعا این مطالبی که تحریر کردید چند روز بود مثل بغض پینه بسته در گلویم مانده بود وگوشی به وسعت تمام عالم میخواستم تا فریادش بزنم..از این وقایع در این روزها..با برخوردی که با روشنفکران شده همه وهمه درد آورند نمیدانم چه بر سر ایندگان خواهد امد..
سلام وعرض ارادت خدمت هممباحثه عزیزم
حس همدردی صمیمانه شما با جامعه ارزش اخلاقی دارد
آینده را شما با تکاپوهای علمی وپویشهای انسانی واجتماعی خود رقم خواهید زد
م-فراستخواه
۴ اسفند
این شکل سیاست ورزیدن و این قسم بداخلاقی ها و دروغ گویی ها نام دین را هم آلوده کرده. مانده ایم ما که مخالف برداشت های افراط گرایانه و سلفی مسلکانه هستیم با تناقضات به هم پیچیده خودمان چه کنیم
با سلام وعرض ادب خدمت شما ناقد بصیر
در روزگار وهمناک ساده اندیشی های مبتذل چه مبارک است طرح تناقضهای ما
ممنون از اظهار نظر
م-فراستخواه
4 اسفند
جناب دکتر وبلاگ خوبی دارید
همیشه پیگیر ام
جناب اشکان عزیز
شرح پریشان حالی هاست
و نیازمند نقد ونظر
م-فراستخواه
۴/۱۲/۱۳۸۹
از این همه دروغ خسته شده ام
با سلام وعرض ادب
غبار پایتان را به سرشک غم بباید شست
راستی است که می ماند
م-فراستخواه
چهار اسفند۱۳۸۹
با عرض سلام و خسته نباشید به استاد عزیزم
مقاله بسیار زیبا انسانی و اخلاقی است.
اما بنظر می رسد که این مملکت بیش از همه اینها به راهکارهای عملیاتی نیاز دارد. چون هر کسی با یک دید خود را مالک این جغرافیا می داند یکی به نام دین دیگری به نام یک نژاد خاص و هر یک از این دو در زمانی که به دور از قدرتند اخلاق مدار می شوند و در زمان حاکم شدن قدار سرکش
پس راهی باید که این ملک بعنوان یک سرزمین مشترک برای همه اقوام و ادیان باشد
با سلام وعرض ادب وارادت خدمت هم مباحثه ای عزیز
با شما موافقم والبته سیاه مشق بنده هم از باب اندرزنامه نیست راهکار ها به گمانم کم وبیش از نوع همین مواردی هستند که در این یادداشت آمده است مانند «امکان قانونمند فضایی برای گفتگو کردن و حوزه ای عمومی و حقیقتاً آزاد برای پرسش افکندن و نقد کردن که خود نیازمند فرهنگی از تسامح و دیگر پذیری وانتقاد پذیری است» و اینکه«نظام، مخالفان فعال خود را در فعل ونه فقط در قول، به رسم عدالت بشناسد.»در خصوص تذکر بجای پایانی تان درباب سرزمین نیز دردو یادداشت دیگر این وبلاگ ۱.مدرنیته ایرانی ۲. ایران/ کدام ایران یاداوری هایی آمده است.از اظهار نظرتان ممنون
م-فراستخواه
۵ بهمن
سلام معلم عزیزم
کو گوش شنوا
باسلام وعرض ادب
امید اجتماعی تان شکوفان باد
م-ف
سلام
دقیقا دوست عزیز ! مرگ خواهی و حذف طلبی مشکل اصلی ایران امروز است !
با سلام
وچشم به راه نسلی که می خواهد زندگی بکند وبگذارد دیگران هم زندگی بکنند
م-ف
یک تعریف ساده دموکراسی این است که حاکمان با رای مردم نصب و با رای مردم عزل شوند، متاسفانه در کشور ما صدها سال است که هر کس یا گروهی به قدرت می رسد بر روی صندلی ریاست خشکش می زند و تمایل به پایین آمدن نمی دارد. یعنی آنان به انواع حیل و دروغ و نیرنگ و نفاق از دین مداری گرفته تا سرزمین مداری و میهن پرستی و غیره خشکیدن خود را بر روی تخت سلطنت توجیه می کنند. اگر روزی جامعه به اهمیت و جایگاه یک نظام دموکراتیک و سکولار (جدایی دین از دولت) واقف گردد، یک قدم و جهش بزرگ به سمت دموکراسی برداشته شده است. به امید آن روز.
با سلام
بنا به تصور این دانش آموز / دموکراسی یک ایدئولوژی نیست روشی کارامد است و البته مدلهای متنوعی دارد هرجامعه بهتر است منطق تغییرات درونزای خود را در پیش بگیرد. بهتر است به جای جهش در اشکال به پویشهای جوهری جامعه و تحولات عمیق و مداوم وپایدار بیندیشیم
م-ف
انحصار و احصار و انحصار چند صدساله ایرانی روش برخورد مسالمت آمیز را یا نمی داند یا عادت هایش او را از آنها نمی کَند. این اتفاق برای آنکه در صحنه ی اقتدار نشسته و توجیه دینی هم دارد صدالبته سخت تر است. چنین آدمی که نمی اید بدلیل لطف شخصی از مواضع اعدام خواهی و حصرخواهی اش کوتاه بیاید. اگر زمانی برای کوتاه آمدن بوده سر شده و اقتدارگرا امتحان اش را پس داده چه او سالهای متمادی فرصت اصلاح و یافتن رفتاری مصالحه آمیز داشته! اما از این طرف بایست هشدار داد که در دام افراطی گرایی و تقابل هماهنگ برنیاییم. کف خواسته ها امروز از زبان خاتمی طرح می شود و به خشونت وتمسخر پاسخ می بیند. به گمانم باید از نوشته هایی برای دو سوی قضیه چرخید و توجه را به سمت قشری برگرداند که می شنود و اصلاح پذیر است. ورنه ما هم چنین آرزوها برای مخاطب تکیه زده بر اریکه قدرت را داشتیم اما این روزها گوشهایش خیلی سنگین است. درست است، فرهنگ سیاسی ما خیلی از نفرت و خشونت و حذف گرایی و «مرگ خواهی» برای دیگری آکنده شده است اما چاره اش دست من بی توسل به امکانات و قدرت نیست. من تنها می توانم و وظیفه خود می دانم که در خشن ترین تقابل ها، بر روند انسانی و ادب سیاسی از جانب خودم مصر باشم ورنه که طیف حذف گرا فرهنگ سیاسی خود را عیان کرده و مجال چرخشی برایش نمانده.
خدا امثال شما را از ما ایرانی های بی پشتوانه و بی پناه نگیرد.
سپاس
با سلام وعرض ادب...
روزگار غریبی است، مخلوقاتی ، خداوندگاری در سر دارند! کرامت بشر انکار می شود، حق وحقوق آدمی از یادها رفته است، جنون و جهالت دست به دست هم داده است، جامعه از دست می رود، باد می کارند تا توفان درو کنند، زمانی برای حس استیصال عقلهاست؟ نه ! باید اندیشید، باید سخن گفت عمل کرد وحرمت حقیقت نگه داشت، باید ایستاد ، ریشه ها در آب است، خواب باید دید، امید باید بست....
نیازمند نقد ونظر شما
م-فراستخواه
ششم اسفند1389
سلام؛
چیزی که به نظر من میرسد این است که شما از زاویه اخلاقی و استعلایی به قضیه مینگرید و بنابراین تا حدی به ایدئالیسم متمایل میشوید؛ وانگهی آنها که نقدشان میکنید از زاویه قدرت و محافظت از قدرت به مسئله نگاه میکنند و بنابراین به اوضاع و احوال واقعی توجه بیشتر میکنند. اما پارادوکس اینجاست که نگاه شما، از اوضاع و احوال واقعی و نتایجی که به بار میآورد و به بار خواهد آورد برمیخیزد؛ حال آنکه نگاه آنها ناشی از بدبینی و پارانویاست. و جالبتر اینجاست که - چون به قول هراکلیتوس خوی هرکس سرنوشت اوست - همین توهم برای آنها رنگ واقعیت خواهد گرفت و همان خیال نیز برای ما محقق خواهد شد.
باید ببخشید؛ حسب تکلیف و وظیفه نکاتی را عرض کردم. با احترام؛ حسین
با سلام وممنون از نقد و نکته سنجی
تصور بنده این است که توجیه عقلانی عدالت که بر پایه آن استدلال کرده ام ، فحوای واقع گرایانۀ روشنی دارد. ایده هایی مانند عدالت هستند که دنیای رئال ما را می توانند به طرز رضایتبخشی توضیح بدهند . این آقایان هستند که به منطق واقعی زیست اجتماعی بی اعتنایی می کنند ودر خیالات نفسانی خود به سر می برند . فکر می کنم که حضرت عالی نیز در بیان دقیق خود اتفاقا به این وجه قضیه با تعبیر پارادوکس اشاره کرده اید.
اما حقیقتا چه مبارک است این سنت انتقاد . وقتی نقد شما را خواندم در پرتو روشنایی آن ، درک بیشتری از ابعاد موضوع به بنده دست داد حتی از جملات خود دوباره استفهام کردم . هیچ امری با یک پاره از سخن وبا یک نگاه منحصر وبا یک نوع کلام خاص، توضیح پذیر نیست و به تعبیر «دیدرو» نیاز هست که همزمان چندین دهان برای سخن گفتن درباره امور بگشاییم؛ دهان من وتو و او وهمه ....
بازهم ممنون
م-فراستخواه
7 اسفند 1389
سلام
عدالت و تساهل اگر چه در گام اول اموری اخلاقی اند، اما در عمل اجتماعی باید قانونی باشند. با نگاهی به قانون اساسی، می بینیم بسیاری از اصول آن متضادند بویژه با اصل 110 که جایی برای عدالت و تساهل باقی نمی گذارند. این وضع نه مربوط به قانون اساسی جمهوری اسلامی بلکه مربوط به هر نوع قانونی است که بر پایه ی مبانی ایده ئولژیک نوشته شده باشد. با سپاس
با سلام وعرض ادب
صورت بندی قانونی برای عدالت وترتیبات مناسب ساختاری و حقوقی مبتنی بر عدالت همانطور که تذکر داده اید بسیار مهم است ومهمتر از آن وجود سپهر عمومی وگفتگوهای مدنی برای توافق درونزا وپایدار بر سر راه های رضایتبخش و مسالمت آمیزی در جهت نیل به آن صورت بندی ها وترتیبات است.
از اظهار نظرتان ممنون
م-ف
۸ اسفند
با تشکر از توضیح خوب شما. من یادداشت را دوباره خواندم. راست میگویید استدلال شما مبتنی بر نظریه عدالت است و نظریه عدالت هم در متن و بطن سنت قرارداد اجتماعی صورتبندی و مفهومپردازی شده است و کاملا هم میتواند با مناسبات واقعی دنیای دموکراتیک مدرن مطابقت و مجانست داشته باشد. مسئلهای که من عرض میکنم ناظر به اوضاع و احوال و شرایطی است که در جامعه امروز ما همچنان جاری است. «همچنان» یعنی اینکه این وضع یک وضعیت حادثی نیست؛ به قول حکما قدیم است. یعنی تصور میکنم هنوز در جامعه ما قرارداد اجتماعی ریشه ندوانده و تبدیل به سنت نشده است. ما حتی در حقوق خصوصی هم هنوز تبعیت کامل نمیکنیم از الزامات قرارداد اجتماعی؛ چه رسد به حقوق عمومی. شما ملکی میخرید بعد سند آن قلابی از آب درمیآید یا فروشنده سند را در زمان مقرر در قرارداد تحویل نمیدهد. راننده تاکسی به نرخهای مصوب بیاعتناست و با پرخاش و خشونت بیشتر میطلبد. و مثالهای زیادی که ما در زندگی روزمره برخوردهای مکرر با آنها داریم. حقوق عمومی اوضاع بدتری دارد. وقتی ملک خصوصی یک نفر مصادره میشود، وقتی دریاچه ارومیه بواسطه جاده و سی و سه پل بواسطه مترو و فلان بنا به واسطه سد و بهمان منطقه بواسطه هر چیز دیگر در معرض فنا و خرابیست خب همین وضع بر اداره شهر و جامعه نیز حاکم است و دولت و حکومت و این قبیل موضوعات هم ادامه همان مشکلات هستند. و اینها به نظر من ناشی از دموکراتیک نبودن یا مدرن نبودن یا پایبند قرارداد اجتماعی نبودن و متوجه مفهوم تازه عدالت نبودن و... است. برای همین وقتی میفرمایید بنشینیم و از این کارهای ناپسند دست برداریم و به جای آن با هم گفتگو کنیم و مخالفمان را تحمل کنیم و ... من احساس میکنم که سخن متین و درست و خیرخواهانه شما در حال و هوای جهانی دیگرست. وقتی خانواده مقتولین سقوط هواپیما حتی شایسته یک تسلیت از سوی مدیر شرکت هواپیمایی هم نباشد دیگر فاصله هاست تا رئیس «جمهور»!
این بود که فرمایش شما را حمل بر نوعی ایدئالیسم کردم و این ترک و حفرهای که در دیدگاه شما هست اتفاقا به نظر من بسیار مهم و ارزشمند است و ما از خلال همین سوراخها و درزهاست که از این فضای گلخانهای به جنگل سر خواهیم کشید و نفسی تازه خواهیم کرد. ما حکم عکسی را داریم که باید از درزهای قاب عکس به بیرون فرار کنیم. گلهای روندهای هستیم که باید ترکهای شیشه گلخانه را دریابیم. آسمان از اینجا دیده میشود اما آسمان «واقعی» در پس شیشه است و شیشه این گمان را در ما پدید میآورد که میان ما و آسمان هیچ حائلی وجود ندارد. برای همین باز هم از شما سپاسگزارم که مینویسید و چه خوب هم مینویسید...
با سلام وعرض ارادت
بسیار توضیحات دقیق ومفیدی برایم بودند
بهترین آرزوها
م-ف
9اسفند1389
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت :
خدایا این مسیح همیشه امیدوار را برای همین اندک امید بخشی حفظ کن!
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
.....
سلام بر دوست بزرگوارم
امید از هستی شما می تراود .
وجود اندر کمال خویش جاری است
تعین ها امور اعتباری است
امید به جاری اعماق ....
م-فراستخواه
سلام استاد
شاید در هیچ تمدنی و فرهنگ و ادبیاتی به اندازه ما بر اخلاق و فضایل انسانی تاکید نشده اما چرا آن نظر به عمل منتهی نمی شود رازی است که بقول کانت روح مرا به اعجاب وا می دارد شاید استاد گره از این کار بگشایند چرا که رازدانند.
سلام بر دکتر برهان عزیز
ثنویتی که در دین تاریخی ما نیز منعکس شده است و بازتابی از دوگانگی ریشه دار، میان اخلاق و مناسبات ماست. در همه جوامع؛ خیر و شر ، هر دو در میان مردم و در سرشت جدالی زندگی هستند ولی در ایران، ساخت زندگی و مناسبات ،بیش از اندازه جولانگاه اهریمن می شد واهورامزدا را می بایستی در دور دستهای آسمان می جستیم. ارزشهای اهورایی در آن بالا؛ از ما راست گویی ودادگری میخواست ولی سیاق ساختارها و مناسبات اهریمنی غالب در اینجا و اکنون، به دروغ وبیداد سوق میداد.به جای منطقۀ خاکستری زندگی در جوامع بختیار ؛ جامعۀپرابتلای ایران،عمدتا با فاصله ها و شکافهای فاحش سیاهی با سفیدی مواجه بود. در اسطورهها و باورهایمان، راستی، مهمترین ارزش انسانی بوده است و دروغ ودغل ، بدترین رذیلت . اما اقتضای معیشت و مناسبات ومعاملات با این ارزشهای زیبا مغایرت داشت. دروغ ودغل در ایران،هرگز دلیل اخلاقی موجهی نداشت ولی علل اجتماعی و تاریخی نیرومند بسیاری داشت .دلایل ما اهورایی، و زمینه های ساختی-کارکردی ما اهریمنی بودو این شاید سرّ ثنویت نظر و عمل ما بود. بهترین و بیشترین واژه های اخلاقی را با بدترین عادتواره ها و مناسبات واقعی در اینجا می بینید، هم اکنون ستمگران را تقبیح می کنیم ولی خود ، عدالت پیشه نیستیم. این را ذات باورانه عرض نمی کنم، ما مطمئنا می توانیم طور دیگر هم باشیم ولی فعلا نیستیم شاید هم می خواهیم باشیم وهمین خواستن ، چیز کمی نیست، حضرت عالی در همین نقطۀ خواستن ایستاده اید وبرای ما طرح مسأله می کنید وهمین خواستنها امیدبخش اند ....
نیازمند نقد ونظرتان
با عرض ادب
10 اسفند1389
م-فراستخواه