مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

فلسفه فناوری ، هوش مصنوعی وآینده آموزش عالی ودانشگاه

بیست و ششمین همایش کشوری آموزش علوم پزشکی

سمپوزیوم «فلسفه فناوری ، هوش مصنوعی  وآینده آموزش عالی ودانشگاه»

دانشگاه علوم پزشکی ایران

مرکز همایش های بین المللی رازی

پنجشنبه 4 اردیبهشت 1404

ساعت ده ونیم تا دوازده ونیم ق ظ

حمیدرضا نمازی، مریم سلیمانی، شاپور اعتماد، مصطفا تقوی  و مقصود فراستخواه 

 

آینده کیفیت در دانشگاه ایرانی


هجدهمین کنفرانس بین المللی «ارزیابی و تضمین کیفیت در نظام‌های دانشگاهی»

 اردیبهشت 1404

دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران


برنامه کامل اینجاhttps://s33.picofile.com/file/8483992668/%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%D9%87%D8%AC%D8%AF%D9%87%D9%85%DB%8C%D9%86_%DA%A9%D9%86%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3_%D8%A7%D8%B1%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%A8%DB%8C_%DA%A9%DB%8C%D9%81%DB%8C%D8%AA_%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C%DB%8C.pdf.html

توسعه مناطق محروم وروستایی ؛ خطاهای حکمروایی و اقدام های ملی لازم

توسعه مناطق محروم وروستایی ؛ خطاهای حکمروایی و اقدام های ملی لازم

  پوشه شنیداری در کانال تلگرامی فراستخواه  

با مدیران وکارشناسان این حوزه ،20 فروردین 1404

گزارش مشروح خلقیات پژوهی بر مبنای آثار فراستخواه + مردم نامه


اینجا

https://www.aparat.com/v/gzj46eu


#مردم‌نامه#آرش حیدری#داریوش رحمانیان#مقصود فراستخواه#خلقیات ایرانیان

0:00 مقدمه

3:53 بخش نخست سخنان آرش حیدری

34:07 بخش نخست سخنان داریوش رحمانیان

1:15:46 بخش نخست سخنان مقصود فراستخواه

1:49:32 پرسش‌های حاضران

1:56:40 بخش دوم سخنان آرش حیدری و پاسخ او به پرسش‌ها 2:07:25 ب

خش دوم سخنان داریوش رحمانیان و پاسخ او به پرسش‌ها 2:14:53 ب

خش دوم سخنان مقصود فراستخواه و پاسخ او به پرسش‌ها این نشست چهارشنبه، 24 بهمن 1403، ساعت 17

مردم‌نامه

خانۀ اندیشمندان علوم انسانی با همکاری گروه تاریخ و باستان‌شناسی خانۀ اندیشمندان علوم انسانی و مؤسسۀ اکنون برگزار شد.

سخنرانان: مقصود فراستخواه آرش حیدری داریوش رحمانیان

دبیر نشست: سعیده حیدری‌نژاد

عکاس و فیلم‌بردار: عاطفه حصارکی‌زاد



زندگی و شادی از مواجهه خلاق با غمهای مان بر می‌خیزد؛ ملاحظاتی راهبردی برای توسعه پایدار ایران

زندگی و شادی از مواجهه خلاق با غمهای مان  بر می‌خیزد

ملاحظاتی راهبردی برای توسعه پایدار ایران

فیلم صحبت مقصود فراستخواه  

در نشست 118 نهاد مدنی« سیر رهیافت آگاهی( سرآ)» ، رشت

در گذار سال 1403 به 1404

https://www.aparat.com/v/wzgu24x

 

#مقصود_فراستخواه #مقصودفراستخواه
#فراستخواه
#farasatkhah

#دکتر_مقصود_فراستخواه

#مقصود_فراست_خواه

#غم بزرگ#ایران#عرفان

سلامت روان در دنیای پلورال و نیاز به دمکراسی عمیق معرفتی؛ تغییر مبلمان جهان

سلامت روان دنیای پلورال  و نیاز به دمکراسی عمیق معرفتی؛

تغییر مبلمان جهان

بحث کوتاه فراستخواه در چهاردهمین همایش سلامت روان و رسانه

اول اسفند 1403

به نقل از تلویزیون  اینترنتی اکو ایران

فیلم در اینجا:

https://www.aparat.com/v/baq374c

کنشگری مرزی؛ در شکل فردی و در شکل نهادی ( متن تحریر یافته سخنرانی در نشست خیر وخرد)

کنشگری مرزی؛ در شکل فردی  و در شکل نهادی  

متن تحریر یافته سخنرانی مقصود فراستخواه در نشست خیر و خرد

۲۸ اسفند ۱۴۰۳

مأخذ:

https://alefbayefarda.ir/%D8%A8%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%86%D8%B4%D8%B3%D8%AA-%D8%AE%DB%8C%D8%B1-%D9%88-%D8%AE%D8%B1%D8%AF-%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D9%86%D8%B4%D8%B3%D8%AA/     



نیز در اینجا:

https://t.me/mfarasatkhah/2182 

 

دارالاکرام حامی آموزش کودکان و نوجوانان فاقد سرپرست موثر در واپسین روزهای سال بیست‌وهفتمین نشست خیر و خرد را برگزار کرد. بیست‌وهفتمین نشست خیر و خرد با حضور دکتر مقصود فراستخواه و با نگاهی به کتاب کنشگران مرزی و به موضوع سازمان‌های مردم‌نهاد و شکاف دولت-ملت اختصاص یافت و با پرداختن به نقش ان‌جی‌اوها در ایجاد پل میان دولت، ملت و حاکمیت، به تحلیل موضوع توسعه و شناسایی مفهوم کنشگر مرزی در معنای فردی و نهادی آن در تاریخ ایران پرداخت.


مقصود فراستخواه در مقدمه‌ی این نشست با بیان این فرض که در ایران نوعی نبوغ بقا وجود دارد، گفت: اینکه یک ملت طی هزاره‌ها مانده یعنی توان بقا و دوام دارد. ساختارها در ایران درمانده‌اند و کیفیت ندارند و کیفیت عاملان آن را جبران کرده که همان مکانیزم و ساز و کار داستان است که به علت وجود ساختارهایی علیل و کودن و فاقد هوش و مهربانی کیفیت ساختار کم بوده است؛ در نتیجه کیفیت عاملان انسانی سعی کرده تا کمبود یا نبود این کیفیت را جبران کند؛ عاملانی هوشمند تاب‌آوری داشته‌اند و بیش از ساختارهای آماده عمل کرده‌اند؛ چراکه صورت‌های خیال ایرانیان وسیع بوده است و اگر راه‌هایی به روی ما بسته می‌شد راه‌های دیگری خیال می‌کردند و تخیل خلاق شان راه‌های متنوع شیوه‌های عمل را متنوع می‌ساخت.

ایشان یکی از شیوه‌های عمل متنوع را کنشگری مرزی نامگذاری کرده‌ است تا کمک کند این نوع خاص از کنش به آشکارگی برسد؛ چراکه یکی از کارهای اخلاقی و علمی یک محقق باید کمک به یک فرد تاریخی غریب مانده و شناخته‌نشده است تا ظاهر شود، به آشکارگی برسد و شناخته شود.فراستخواه با اشاره به اینکه صورت‌های خیال ایرانیان وسیع و متنوع است، گفت: کنشگری مرزی به عنوان یک نمونه در این مطالعه به کار رفته است؛ چراکه الگوی منازعه در ایران غالب بوده و شکاف دولت و ملت ما را به سوی یک سازه منازعه پیش برده است.

ایشان کنشگری مرزی را یکی از علاجیه‌های ایرانی و نبوغ بقا معرفی می‌کند که حیطه‌های امکان تازه‌ای پیدا می‌کند و سعی دارد در تردد میان ایوان جامع و دیوان دولت کارهایی بکند.  فراستخواه تاکید کرد: سخن گفتن از تنوع صورت‌های عمل و آنگاه متمرکز شدن به یک صورت از عمل که همان کنشگری مرزی است به معنای نفی صورت‌های دیگر اجتماعی نیست؛ چراکه کنشگر مرزی کمتر مورد اعتنای جامعه‌ای واقع شده که در آن ایدئولوژی‌های توده‌انگیز و پوپولیستی بیشتر رواج پیدا می‌کردند. هر حکومتی از دیدگاه‌ مذهبی ما یک حکومت جائر بوده و این تابوی مذهبی در شکل سیاست ورزی روشنفکرانه هم ظاهر شد و در آن به حکومت به عنوان یک شر نگاه می‌شد و در نتیجه کسی که در حکومت بود یا رفت‌وآمد می‌کرد دیگر درباره‌اش فکر نمی‌کردیم و برای همین کنشگر مرزی در پرده مانده است.

ایشان یکی از مهم‌ترین خصیصه‌های کنشگران مرزی را اینگونه معرفی کرد که به جای اصرار بر ورق زدن تاریخ، اهتمام به نوشتن سطور تاریخ دارند؛ آنها می‌گویند ورق خوردن تاریخ لازم است اما بیش از اینکه اصرار بر ورق خوردن خالی تاریخ داشته باشیم، بیاییم تاریخ را بنویسیم، چون اصرار بر ورق زدن تاریخی که سطور آن را ننوشته‌ایم و فصول آن را کامل نکرده‌ایم شاید اصرار بجایی نباشد. در واقع کنشگران مرزی بیشتر به تحریر سطور و تدوین فصول کتاب ایران اهمیت می‌دهند؛ یعنی می‌گویند ما باید آموزش مدرن راه بیندازیم و برای ۸ هزار دانش‌آموز بازمانده از تحصیل تسهیلاتی مهیا کنیم و یا حوزه کتاب عمومی و نهادهای مدنی را تقویت کنیم. همچنان که بر اساس آمار سازمان بین‌المللی کار در کشورهای اروپایی، آمریکا و کانادا ۳۰ درصد از شهروندان عضو یک نهاد عام‌المنفعه هستند.

کنشگران مرزی معتقدند باید آگاهی جدید در ایران ایجاد شود و با دعوت به قانون، قبل از ورق زدن تاریخ ایران، فکر قانون در ذهن ایرانی توسعه پیدا کند و سامان اداری کشور بهبود یابد؛ چرا که هر حکومتی نیاز به سامان اداری دارد و تقویت تدبیر دولت؛ توسعه نگاه عقلانی؛ تولید رسانه؛ هنر؛ فرهنگ؛ نمایش و اندیشه وارتقای آگاهی و اخلاق همه این کارها نوشتن سطور ایران است؛ پس ابتدا سطور کتاب را بنویسیم و بعد به فکر ورق زدن آن بیفتیم.

ایشان افزود: البته کنشگران مرزی در ورق زدن تاریخ هم خیلی موثر بودند و مثلا در دوران پیشامشروطه از زمان عباس میرزا تا ۸ دهه سطور کتاب ایران نوشته شده است؛ به عنوان مثال میرزا یوسف مستشارالدوله کدهای حقوق بشر را توضیح داده و سعی کرده کدهای حقوق فرانسه را با فرهنگ ایران توضیح دهد او در راه اشاعه این فکر در دولت، تنش‌هایی متحمل شده است و این همان نوشتن سطور است؛ بنابراین کنشگران مرزی بیش از ۸ دهه سطور کتاب ایران را نوشتند تا مشروطه ورق بخورد و در ورق زدن سطور مشروطه هم بیشترین مشارکت را داشتند تا با کمترین هزینه مشروطه اتفاق بیفتد.

ایشان گفت: یکی از مفروضات کنشگران مرزی این است که اگر تغییرات به صورت رادیکال و کمال‌گرایانه در جامعه دنبال شود، دیگر چیزی از جامعه نمی‌ماند که بتوانیم درباره‌ی توسعه آن صحبت کنیم و این جامعه یک موجودیت است که اگر خیلی رادیکال بخواهیم آن را تغییر بدهیم پاره می‌شود و دیگر چیزی باقی نمی‌ماند. آنها معتقدند تحول یک جامعه را باید به گونه‌ای توضیح دهید که جامعه‌ای بماند تا بخواهد تحول ایجاد کند و فرض عجیبی که دارند فرض زوال ایران است و می‌گویند نکند تحولات ایران را طوری دنبال کنیم که توسعه‌ای ایجاد نشود.او گفت: آنچه کنشگران مرزی می‌گویند این است که کمال‌گرایانه نمی‌توان جامعه را تغییر داد؛ چراکه در نگاه کمال‌گرایانه، موجودیت جامعه زایل می‌شود و دیگر نمی‌توان از تغییر صحبت کرد.

ایشان در ادامه گفت: کنشگران مرزی کمال‌گرا و ذات‌باور نیستند و بیشتر با صفات و خصیصه‌ها درگیرند. آنها می‌گویند امکانات ما محدود است و باید با همان عقلانیت محدود و  تقلیل خطاها کارهایی کنیم. واقع‌گرایی؛ عمل‌گرایی و روحیات ارتباطی و تعاملی از دیگر ویژگی‌های آنهاست؛ کنشگران مرزی دارای توافق اختلافی هستند؛ یعنی با وجود اختلافات با دیگران کار می‌کنند و بیشتر به رئال پلیتیک توجه دارند و نه سیاست‌ورزی در آسمان؛ آنها می‌گویند حقیقت اینجا یا آنجا نیست بلکه در میان است و در گفت‌وگوها ممکن است فرصت ظهور پیدا کند؛ به در میان‌بودگی حقیقت توجه دارند و در طیف خاکستری فکر وعمل می کنند به جای اینکه سیاه یا سفید بکنند. 

ایشان با طرح این پرسش کنشگران مرزی که اگر بخواهیم میان دیوان دولت و ایوان ملت در تردد باشیم آنگاه چه بر سر اعتماد ملت به ما می‌آید، گفت: کنشگران مرزی به اعتماد اینگونه نگاه نمی‌کنند و می‌گویند اعتماد یک سرمایه‌ی اجتماعی است و نه کالایی که بتوان آن را خریداری کرد بلکه اعتماد در یک مزرعه‌ی اجتماعی پرورش پیدا می‌کند. در تاریخ ایران خیلی از کنشگران مرزی دیرتر شناخته شده‌اند چون خیلی اصرار ندارند تا اعتماد اجتماعی را به صورت کالایی با خود داشته باشند بلکه بیشتر سعی دارند منافع اجتماعی را دنبال کنند؛ در نتیجه پوپولیستی فکر نمی‌کنند.

ایشان افزود: کنشگران مرزی فقط کنشگرانی برای دوره‌های ثبات نیستند و تحقیقا مشخص شده که در دوره‌های درهم‌ریختگی و فروپاشی کنشگر بوده‌اند؛ مثلا در دوره ساسانی که سیستم دولت و سامان اداری با حمله‌ی اعراب ساقط و زوال آغاز شده است و در دوره‌های مغلوبیت، درهم ریختگی، یاس، استیصال و غارت بود که خاندان‌هایی که ریشه در خاک ایرانی دارند برخاستند و در خلافت عرب وزارت و دبیری ایجاد کردند و سامانیان را به وجود آوردند.

ایشان با اشاره به نهاد دبیری در تاریخ ایران آن را یک نهاد مرزی دانست که فکر و حافظه و فرهنگ ایرانی در یک دوره فروپاشی آن را ایجاد کرده تا بتواند سامان اداری را به نفع مردم نگون‌بخت بگرداند. همچنین افزود: راه‌اندازی بیت‌الحکمه و جنبش شاهنامه‌نویسی در دوره جابه‌جایی قدرت‌ها و استیصال و نه در دوره استقرار اتفاق افتاد.

ایشان به تدوین آیین‌های اداری اشاره کرد و افزود: منشی‌گری و اداره دیوان و  دانش و تمدن ایرانی در این فضاهای مرزی توسعه پیدا کرده است و فردی مثل ابن مقفع در درون دستگاه خلافت آثار ایرانی را به عربی ترجمه کرد؛ آثاری که مربوط به مدیریت و نظام اداری ایران است. همچنین سامان خدا دهقانی زرتشتی بود که سامانیان را در دوره فروپاشی و استیصال ایجاد کرد و نیز جنبش شعوبی بهزادان پسر ونداد که برای برابری و مبارزه با نژادپرستی راه افتاده بود و جنبش سیاه‌جامگان از مرزهای میان دولت و جامعه مشروب شد و جاری شد.

فراستخواه عطاملک جوینی، شمس‌الدین و بهاء‌الدین را در مرزهای جامعه دانست که در دوره ایلخانی و پسامغول و پساهجمه و فرو ریختن نظام‌های کشور توانسته‌اند برای مردم و کشورداری فرصت‌هایی ایجاد و به بازار و اقتصاد کشور کمک کنند و در نتیجه اصناف و بازار در زمان ایلخانی خیلی پیشرفت کرد.

ایشان تاکید کرد که وقتی تحقیقا تاریخ را مطالعه می‌کنید هزاران راه نرفته وجود دارد؛ گرچه ممکن است کنشگر مرزی حذف شود اما ظرفیت مرزی در ایران وجود دارد و تنوع صور خیال به قابلیت‌های تمدنی کمک می‌کند تا مدام میان دولت و جامعه فضا ایجاد شود. ایشان درباره‌ی روایت نخبه‌گرا از کنشگران مرزی هشدار داد که به فهم کنشگر مرزی لطمه می‌زند گرچه نمی‌توان از نخبگان صرف نظر کرد اما  خیلی از عاملان ناشناخته غیر نخبه در لایه های پایین تر اجتماعی سعی کرده اند در قالب نهادهای صنفی وحرفه ای ومحلی و مدنی  و ان جی اویی در مرزهای میان دولت وجامعه تلاش بکنند.

از سوی دیگر در ایران مفهوم نخبه عوض شده و نخبگان معمول ظهور پیدا کرده‌اند که قبلا نبوده‌اند.فراستخواه با اشاره به تغییرات تکنولوژی؛ تغییرات شهری و جهانی شدن ارتباطات گفت: چگالی جمعیتی جامعه و سواد باعث شده تا در ایران نخبگان معمولی به میزان فراوان به وجود بیایند اما هیچ وقت در هیچ تاریخی جامعه بدون نخبه نبوده است. مشیرالدوله، امیرکبیر، مستشارالدوله، امین‌الدوله، فروغی نخبه بودند. در پشت سر مستشارالدوله چندین نفر در رده‌های بالا و پایین کار کردند یعنی مستشارالدوله به علاوه‌ی برخی افراد. پشت سر این نخبگان آدم‌های مرزی و فضاهای مرزی و عملکردهای مرزی زیادی بوده است تا این نخبگان تولید و ساخته شدند. این نخبگان در خلا ظهور نکرده‌اند بلکه در فضاهایی مرزی امکان ظهور یافته‌اند. یک دهم نوک آب نخبه است اما نُه دهم زیر آب و این فضاهای مرزی است که در لابلای دولت و جامعه کار می‌کردند.

برای مثال محمد بدایع‌نگار کارمند دولت و کارشناس جزء بود اما کارهای مرزی مهمی  کرده است؛ اینان کنشگران مرزی کمتر شناخته شده اندکه در پشت سر امیرکبیرها باید رؤیت پذیرشان بکنیم؛ در حالی که ما فقط امیرکبیر را در یک دهم بالای آب دیده‌ایم. یا میرزا شفیع قزوینی که کتاب قانون را نوشته از نخبگان نیست، بلکه یک کلاهدوز است که قانون را می‌فهمد و یا رشدیه که در پشت سر امین‌الدوله است و در تهران با او کار می‌کند یک کنشگر مرزی است و امین‌الدوله در جنبش ملی آموزشی از او حمایت می‌کند. طیفی از آد‌م‌ها که ظرفیت‌هایی را تشکیل می‌دهند در مرز این سرکوب و این جامعه ایستاده‌اند و سعی می‌کنند انس و آشنایی ایجاد و تغییر را تسهیل کنند. همچنین شصت بازرگان با امین‌الضرب کار می‌کردند و با هم صنفی را تشکیل دادند که در فضاهای مرزی کار می‌کردند و همین‌طور در پشت سر کنشگران مرزی روشنفکران قرار داشتند.

ایشان روزنامه‌نگاران، تاجران، ادبا، شاعران، اهل هنر، مستوفیان، مدیران و منشیان را از کنشگران مرزی دانست و افزود: ما به اشتباه روایت کنشگر مرزی را روی فرد می‌نشانیم حال اینکه نهادهای مرزی خیلی مهم‌تر بوده‌اند. در ادامه فراستخواه به خاندان‌ها در ایران پرداخت و خاندان‌های جوینی، فروغی، برمکی و نوبختی را یک نهاد معرفی کرد؛ چون ایران مثل جوامع کلاسیک اروپایی جامعه‌ای طبقاتی نبود و بعضی کمبودهای طبقاتی را خاندان‌ها تکمیل می‌کردند و فضایی مرزی به وجود می‌آوردند.

این استاد دانشگاه طبقات اعیان، اصناف، امنای محله، وکلا، فتوت‌نامه‌ها، نهاد جوانمردی، کدخدا، نهادهای ریش‌سفیدی و کلانترها را نیز یک نهاد معرفی کرد که در میان جامعه و حکومت کار می‌کردند. ایشان خاندان بیگلربیگی را یک نهاد، مقام محلی و فضای مرزی معرفی کرد که به حاکمیت نامه می‌نوشت که: من بیگلر بیگی کارم رفاه عباد و آبادی بلاد است و و مالیات‌های مقرری رأس حکومت را نقد می‌کرد.

ایشان تاکید کرد کنش مرزی هم می‌تواند در هیات فردی و هم در فضا و نهاد مرزی مثل صنف و انجمن رخ بدهد. در ایران امروز نیز اجتماعاتی سیاست‌ساز وجود دارد که در آن کارشناسان، پژوهشگران و متخصصانی سیاست‌ها را محل گفت‌وگو قرار می‌دهند و به سیستم مدیریت کشور فشار می‌آورند و فضاهای اجتماعات سیاست‌ساز فضاهای مرزی هستند. نویسنده کتاب کنشگران مرزی فردوسی، ابن مقفع، اعتضادالسلطنه، فروغی‌های پدر، پسر و برادر؛ امین‌الضرب‌ها؛ رشدیه‌؛ احتشام‌السلطنه؛ محمد بدایع‌نگار؛ یحی دولت‌آبادی؛ محققان در مراکز پژوهشی؛ مشاوران؛ امنا؛ علی‌اصغر حکمت؛ اسماعیل مرآت؛ علی‌اکبر سیاسی؛ رضازاده شفق؛ فخرالدین مرادی؛ احسان نراقی؛ محمد بدایع نگار را کنشگران مرزی فردی در تاریخ ایران معرفی کرد و از خاندان‌های ایرانی؛ سنت‌های دبیری؛ سنت‌های مستوفی‌گری به عنوان کنشگران مرزی نهادی یاد کرد و افزود: مثلا شاهان صفوی تربیت شهری نداشتند؛ آنها کاری جز جنگیدن و زندگی ایلی بلد نبودند و سنت‌های دبیری در فضاهای مرزی آنها را با آداب اداری شهر آشنا کرد و یا پدر مرحوم مصدق که از خاندان مستوفی بود . استیفا یکی از همین نهادهاست. او  به شاه قاجار رساله می‌نویسد و یک سنت اداری ایجاد می‌کند و درباره‌ی امتیاز فضل می‌گوید: اینگونه نیست که به راحتی مقام را به آدم‌ها بفروشی؛ چرا که باید فضل و شایستگی در میان باشد.

فراستخواه دیوان رسایل؛ دیوان استیفا؛ شورای نجبا؛ دارالحکمه؛ دارالفنون؛ دارالترجمه؛ دارالتالیف؛ نامه‌ی دانشوران؛ مهندس‌خانه؛ هیات صحیه؛ اتاق تجارت و روزنامه را از فضاهای مرزی معرفی و تاکید کرد: سازمان‌های عام‌المنفعه مثل دارالاکرام نیز که می‌خواهد باری از دوش جامعه‌ای بردارند که به دلایل مختلف سرپرست موثر ندارند؛ امکانات ندارند و دیده نمی‌شوند و می‌خواهد این افراد را رویت‌پذیر بکند و به سیاستگذار اطلاعات بدهد و بگوید چه اتفاقی افتاده که این بچه‌ها بازمانده از تحصیل شده‌اند و از این طریق به حل این مسئله کمک کند و در این راستا با وزیر، نماینده و مقامات حکومتی گفت‌وگو می‌کند و این همان عملکرد مرزی است که امید اجتماعی را می‌سازد.

ایشان افزود: در نتیجه هر نوع فعالیتی که به جای فقدان به امکان و به جای نزاع به گفت‌وگو فکر می‌کند و می‌خواهد هزینه‌ها را کم و اثربخشی را بیشتر کند و مسئله ایران را به طور صلح‌آمیز دنبال کند و از شبکه‌های مختلف کنش‌های اجتماعی نیز استفاده کند و آنها را انکار نکند این خود کنش متمایزی است که سعی دارد با تردد میان دیوان و ایوان فرصت مناسب ایجاد ‌کند، متقاعد ‌کند، سیاست بسازد و قانون را تغییر بدهد و مشکلات شهر را پی‌جویی کند و با سازمان‌های ذی‌ربط گفت‌وگو کند تا آیین‌نامه مناسب نوشته شود، اصلاحات قانونی صورت بگیرد تا به مجلس و نیز سیاست‌گذاری‌های کلان برود و مشکلات برطرف شود..

فراستخواه در بیان تفاوت میان کنشگر مدنی با کنشگر مرزی گفت: کنشگر مدنی برای مشکل آب اعتراض می‌کند و این حق اوست اما کنشگر مرزی به دنبال برقراری ارتباط با سازمان‌های مختلف است تا معضل بحران‌های اقلیم را از طریق بهبود سیاست‌ها حل کند و سپس آن را در جامعه به شهروندان نیز آموزش ‌دهد و البته گاهی بخشی از لایه‌های کارشناسی و مدیریتی دولت هم وارد فضاهای مرزی می‌شوند؛ همان کسانی که در فضاهای اسفنجی و مفصل‌های لیز و لغزنده کار می‌کنند و می‌دانند مشکلات کشور از کجا نشأت گرفته است؛ آنها زبان علمی، اجتماعی، عرفی و سکولار دارند و نه مذهبی و ایدئولوژیک .  در دولت برای ملت  کار می‌کنند و می‌توانند در تدوین برنامه‌ها، اصلاحات و در دوره‌های ثبات و فروپاشی برای رفاه اجتماعی و حقوق اجتماعی عملکرد مرزی داشته باشند.

در ادامه حاضران به نقد وپرسش آغاز کردند.:

پرسش یک:

·      ایده‌ی شما در شرایط فعلی ایران تبعات منفی دارد؛ وقایع تاریخی یک ملت با ده سال قبل آن این‌همانی ندارد چه برسد با عصرهای دیگر. موضوع کنشگران مرزی تا ۲۰ سال پیش در ایران موثر بوده است. مرزی که شما می‌فرمایید یک طرف آن حاکمیت و طرف دیگر آن کنشگران، نهادهای مدنی و آدم‌ها هستند. کنشگر مرزی معنا ندارد اگر کنشگر ذوبی باشد.

پرسش ۲

·      آیا بدون ساختارهای بنیادی می‌شود صفحات تاریخ را نوشت و به عنوان کنشگر مرزی نقش تعیین‌کننده داشت؟ آیا کنشگری مرزی بدون ساختارهای بنیادی توان تغییر را دارد؟ چراکه گفته‌اید کنشگری مرزی از درون ظرفیت‌های جامعه برمی‌خیزد.

پرسش ۳

·      اساسا کسانی که کنشگر مدنی هستند منافع ملی را می‌بینند و بر حسب مقتضیات از امکانات ساختار حکومت استفاده می‌کنند. در منافع ملت منافع ملی مهم است و ممکن است در این میان با حکومت وارد مذاکره شوند. این اقتضائات کجاست؟ برای همه نمی‌توان یک مدل قابل تعمیم ارائه کرد.

توضیحات دکتر فراستخواه دربارۀ این پرسش ها ونقدها

دنیا را پرسش‌ها پیش می‌برد و نه تقریرها، بیان‌ها و اثبات‌ها؛ چراکه با اثبات گرایی، دنیا از تحول دور می‌شود و با تعریف‌ های اثبات گرایانه  ممکن است دنیا تخریب شود؛ چراکه عالم پویاتر از تعریف‌های ماست. جهان انسانی پیچیده‌تر از تعاریف ماست؛ ما به سوژه‌های سرکش نیاز داریم و اگر پرسش‌های خوبی مطرح کنیم، پاسخ‌های خوبی هم دریافت خواهیم کرد. در سال ۱۳۸۹ اولین بحث کنشگران مرزی را در دانشگاه علامه طباطبایی مطرح کردم و در آنجا غلامحسین صدیقی، پدر آموزش جامعه‌شناسی و کنشگر ملی و فعال، را یک کنشگر مرزی معرفی کردم که مورد توجه اصحاب علم و نقد وبررسی قرار گرفت. کنشگر مرزی تنها کنش یا مهم‌ترین کنش ایران نیست و به عنوان یکی از صورت‌های کنش در ایران معرف می‌شود. جامعه می‌تواند و حق کنش دارد شهروندان منتظر ما نیستند که مفاهیم را توضیح دهیم چون آنها محکوم به زندگی هستند و نظریه کنشگر مرزی کنش های دیگر را نفی نمی‌کند. گاهی اقتضا می‌کند کنش مرزی و یا کنش چند رگه‌ی مدنی و مرزی داشته باشید.

از سوی دیگر کنش مرزی مثل هر نوع کنش دیگر هم ظرفیتها وهم محدودیت هایی دارد. در کتاب کنشگران مرزی از 16 محدودیت کنشگران مرزی بحث کرده ام. ؛ آنها میان دولت و ملت در تردد هستند؛ گاهی دچار ادغام و چسبندگی در ساختار شده‌اند و نتوانسته‌اند چالاکی لازم را داشته باشند. کنشگر مرزی یک کارت شناسایی نیست که به کسی داده شود بلکه یک عملکرد است که ممکن است از یک کنشگر مرزی یا از یک شهروند عادی و یا نخبه سر بزند؛ نقش نیست بلکه یک عملکرد است و می‌تواند تکرار شود و یک فرد بر حسب اقتضا می‌تواند چند نوع عملکرد داشته باشد.

در تاریخ نباید تمثیل کرد و این یکی از مغالطات بزرگ است مثلا خلیل ملکی کنشگر مدنی تندی بود که در دوره‌ای عملکرد مرزی داشت؛ تحلیل او از اصلاحات ارضی این بود که یکی از اصلاحات ضروری ایران برای گذار به دوره توسعه است و این را برنامه‌ای ملی می‌دانست و می‌گفت نباید اختلاف ما با حکومت سبب شود که این برنامه ملی را نادیده بگیریم؛ در نتیجه گفت‌وگو کرد؛ در حالی که همین شخص در دوره‌ای دیگر یک کنشگر رادیکال بود.

در مورد تاریخ نمی‌شود تمثیل به کار برد اما می‌شود تحلیل کرد و قاعده درآورد؛ کسانی در ایران بودند که به سرمشق فقدان نمی اندیشیدند بلکه به سرمشق امکان باور داشتند و وقتی احساس می‌کردند هیچ چیز نیست یک حیطه امکان را کشف می‌کردند؛ چرا؟ چون اینها در پارادایم امکان نفس می‌کشیدند.

کنشگران مرزی مثل نراقی‌ها اینگونه فکر نمی‌کردند که اول باید ساختار فرو بریزد تا بعد ببینیم چه کنیم کسانی مثل احمد اشرف اینگونه فکر نمی‌کردند؛ آنها برای تولید برنامه گام برمی‌داشتند و کنش مرزی داشتند. خیلی از بزرگان کنش‌های مرزی داشتند، چون فرض آنها این بود که باید ابتدا صفحات را بنویسیم و به فکر تقویت سامان اداری و آموزش باشیم وپا به پای آن تاریخ مان ورق بخورد. در جامعه‌شناسی بحثی به نام ساختار و عاملیت وجود دارد. بر حسب جوامع معادلۀ ساختار و عاملیت تفاوت می کند؛ در ایران بیشتر عاملان تاریخ را جلو برده‌اند و عاملیت در ایران مهم‌تر از ساختار بوده و کمک کرده که ساختارها بهبود پیدا کنند و یکی از عاملیت‌ها عاملیت مرزی است. در ظرفیت فرهنگی و تمدنی و ظرفیت انسانی و اجتماعی ایران نوعی دلهرۀ زوال است و نارضایتی تاریخی وجود دارد از جمله در خیام، فردوسی، حافظ و . در نتیجه این امر تلاش کرده که عاملیت را همچنان با وجود مشکل ساختارها حفظ کند. نهاد با ساختار فرق دارد و چون ساختار سیاستگذاری ما به یک ان‌جی‌او نگاه امنیتی دارد پس اگر بخواهید برای کودکان خیابانی کاری بکنید، باید دو تا سه دهه تلاش کنید تا مجوز دریافت کنید. پس ساختار بر ضد کنش شماست، اما شما عاملیت می‌کنید و کنش خود را به رغم ساختارهای محدود دنبال می‌کنید و در عین حال برای تغییر ساختارها باید کنش‌های زیادی وجود داشته باشد و کنش‌های مرزی یکی از عوامل تغییر و بهبود ساختارها بوده است. با وجود محدودیت‌های ساختارها می‌شود فضاهای امکان تازه‌ای پیدا کرد و نقبی زد و بهبودی بخشید.

کنشگر مدنی هم یکی از انواع کنش ایرانی است . در ایران انواع صورتهای کنش مثل کنش صنفی، کنش حرفه‌ای، کنش‌ محلی، کنش حلقه‌های دوستی، کنش اجتماعات همسایگی هست؛ در کنار این کنش‌ها یک کنش مدنی هم در احزاب و نهادهای سیاسی وجود دارد. کنش مدنی منافع ملی را مبنا قرار داده یعنی مبنای انسان‌دوستی و اخلاقی دارد و بر حسب اقتضا عمل می‌کند؛ گاهی گفت‌وگو؛ گاهی اعتراض؛ گاهی چانه‌زنی؛ گاهی مقاومت.

در یک فرد می‌تواند عملکرد مرزی و مدنی جمع بشود اما در برخی افراد ممکن است یکی از این دو بیشتر شود. حتی کنشگران مدنی متفاوت‌اند؛ برخی در دستگاه حکومت و برخی در ایوان جامعه در ترددند؛ اما وقتی با هم گفت‌وگو می‌کنند، می‌توانند مبادله کنند و تقسیم کارهای خلاقی را رقم بزنند و کارها را پیش ببرند و به شرط اثربخشی و اخلاق است که می‌شود از عملکرد مرزی استفاده کرد اما اگر کنشگر مرزی در ابهام بماند برای امید اجتماعی و تنوع صور عمل اجتماعی خوب نیست؛ چراکه توسعه یعنی گسترش افق انتخاب‌های مردمان یک جامعه. آرزو می کنم  افق انتخاب‌های نوع عمل در یک جامعه گسترش بیابد و برخی شهروندان یکی از این افق‌ها یا ترکیبی از آنها را انتخاب کنند.

من نمی‌خواهم کنش مرزی را در شکل کنش مدنی ادغام کنم هر چند که کنشگر مدنی هم می‌تواند کنش مرزی داشته باشد. به طور کلی ما در ژئوپلیتیک و جغرافیای سختی زندگی می‌کنیم که بسیار پیچیده است؛ جهان هم شرارت‌بار شده و موقعیت منطقه‌ای و سرزمین ما هم بسیار پیچیده است؛ در نتیجه در دوره‌ای که ناامیدی اجتماعی بسیار شده است، باید بتوانیم برای حفظ نبوغ بقا در ایران و گشودن آینده‌ی این سرزمین صورت‌های مختلف کنش را نعریف کنیم و توضیح دهیم و اجازه شناسایی بدهیم تا انسان‌ها حسب شرایط فردی خود کنش‌های مختلفی داشته باشند؛ چراکه هم‌افزایی کنش‌ها برای آباد کردن ایران لازم است. کنش مرزی برای دوره‌ی ثبات نیست بلکه برای دوران سخت و دشوار تغییر و فروپاشی است. کسانی که برای آموختن بچه‌ها و محیط زیست کار می‌کنند امکان‌های سامان اداری را فراهم می‌کنند.

نقد و پرسش دیگر

·      حد فاصل میان امر سیاسی و امر مدنی بسیار لغزنده و خطرناک است و نیاز به فهمیده شدن دارد. نهادهای مدنی یا مرزی به آموزش نیاز دارند. دو امر وجود دارد: بی‌تفاوتی و بیگانگی نسبت به امر سیاسی که در نهادهای مدنی محلی بیشتر است و دومین امر لغزندگی شدید به سمت امر سیاسی. اما چه آموزش‌هایی لازم است؟ کجا متکفل این آموزش‌ها به نهادهای مدنی است؟

توضیح دکتر فراستخواه

کنشگر مرزی از سر استیصال اجتماعی به وجود می‌آید و سعی می‌کند از تمام ظرفیت‌ها و صورت‌های عمل برای حقوق و رفاه اجتماعی استفاده کند. ما کنشگری آماتور می‌کنیم در حالی که کنشگری یک امر حرفه‌ایست ما بدون تنوع وکیفیت کنش های مان هست که سطور و اوراق تاریخ خود را می نویسیم چون با ورق زدن خالی تاریخی که خوب ننوشته ایم  کاری پیش نمی‌رود؛ منتظر نباشیم آدم‌های افلاطونی تاریخ را  ورق بزنند و اوضاع ما را درست کنند؛ باید اوضاع از همین پایین از میان جوامع محلی از جمله کنشگران مرزی حل شود و توسعه بیابد.

باید کنش مرزی را از بچگی و به طور صلح‌آمیز به کودکان آموخت تا بتوانند از طریق گفت‌وگو مشکلات محله را از راه تعامل با سازمان‌های مسئول مطرح و فرصت ایجاد کنند و اثربخشی داشته باشند. هم‌مسئلگی یعنی همین که مسئله شما مسئله بسیاری از کنشگران اجتماعی  وگاه مسألۀ بسیاری از رده های دولتی است. ما باید روی عاملیت تمرکز کنیم و کیفیت انسانی بهره‌وری ملی کار را بر اساس آموزش دقیق، تجربیات جهانی و با حفظ تنوعات دنبال کنیم.

اگر شما تنوع بسترهای عمل داشته باشید مجموع سیگمای جمعی کنش‌های تان یک چگالی و ظرفیتی برای توسعه و بهبود جامعه‌ی ایران ایجاد می‌کند. ما باید با عقلانیت از کمال‌گرایی فاصله داشته باشیم؛ چکش‌های قضاوت را علیه انسان‌ها به کار نگیریم و بگذاریم فرصت گسیل شدن به سمت جامعه داشته باشند.

دوباره می‌سازمت وطن اگر چه با خشت جان خویش، ستون به سقف تو می زنم ( فراستخواه دربارۀ کتاب اخلاق در ایران بین زمین وآسمان )


خداد خادم:

*امروزه مسئله اخلاق یکی از مهم‌ترین مسائل جوامع جهانی و ایران است. به همین سبب این کتاب بسیار مهم است. در ابتدا می‌خواهم از یک پرسش کلی به بحث بنشینیم. در جایی که اخلاق را فقط به خلق‌وخو محدود نمی‌کنید و آن را فراتر از این مسائل می‌دانید، در کتاب اشاره کرده‌اید که یک نفر ممکن است دیندار نباشد اما اخلاقی زندگی کند و برعکس افرادی هم ممکن است که دیندار باشند و اخلاقی زندگی نکنند. یعنی در این حالت اخلاق بسیار گسترده می‌شود. به این سبب می‌خواهم از این جا آغاز کنیم که مفهوم اخلاق در این کتاب به چه معنایی به کار برده شده؟

همین‌طور است. اخلاق ساحتی جهان‌شمول است و خیلی مبنایی‌تر از مسائلی مانند دین و مانند آن است. من در این کتاب به نوعی از منظر پدیدارشناسی به اخلاق پرداخته‌ام. اخلاق یک نوع  مواجهه شناختی وعاطفی احترام آمیز است که شما نسبت به خودتان و دیگری و عالم دارید. در یک وضعیت حرمت داری نسبت به خود، جهان و دیگری قرار می‌گیرید. این تجربه ای از بودن وزندگی است و لازم است به روش پدیدارشناختی این وجد را و این حس و حال را فهم کرد. یعنی بدون پیش‌فرض‌های نظری می توان به این تجربه عمیق انسانی روی آورد و آن را فهمید . به طور جهان‌شمول یک انسان  می‌تواند در وضعیتی شناختی وعاطفی قرار بگیرد که نسبت به خود و دیگری و جهان احترام قائل بشود. او عزت نفس دارد و می‌خواهد حرمت خود و دیگری و جهان را حفظ کند. مثلا محبت به دیگری، حیوانات، محبت به هرکسی فارغ از عقیده‌اش، نژاد و جنسیتش‌، دین و ...بی دلیل دیگری را دوست داشتن، طرد نکردن ورعایت حق وحقوق . این حس وحال اخلاقی خیلی وسیع‌تر است.

همچنین در این کتاب اخلاق را به صورت یک نوع عقل عملی و یک نوع عقلانیت نیز در نظر گرفته‌ام؛ سطحی از زندگی به شرط اندیشیدن ما را به سمت اخلاق می‌برد.  اساسا با اخلاق است که انسان واجتماع در تاریخ باقی مانده و اقوام روزگار با اخلاق زنده‌اند.  



*مبنای عقلانی اخلاق در کتاب هم به صراحت آمده است.

بله، اساسا اخلاق هم از جنس خرد  و  فهم است و هم از جنس احساس وعاطفه. هم اوج آگاهی  وهم پرورش احساسات بشری است. اخلاق، محبت و دوست داشتن است. چنانکه داماسیو، عصب‌شناس شناختی شرح داده است در مغز هم جنبه شناختی هست و هم وجه عاطفی. انسجام قوی وقتی اتفاق می‌افتد که شناخت و عاطفه‌  در وضعیت یک‌پارچگی قرار می‌گیرد. من در فصلی از کتاب توضیح داد‌ه‌ام که این یک‌پارچگی عاطفی و شناختی، اخلاق است. یک وجد اخلاقی، یک نوع دوست داشتن دیگری، احترام به دیگری، فهم دیگری و احساس مسئولیت نسبت به دیگری.

*اصلا پذیرش دیگری.

پذیرش دیگری، گفت‌وگو با دیگری و دوست داشتن دیگری. چیزی فراتر از مدارا بلکه رواداری.  روا می‌داریم که دیگری متفاوت با ما باشد. رواداری بیش از مدارا است. مدارا وقتی است که من یک نفر را تحمل می‌کنم، می‌گویم عقیده‌اش با من متفاوت است و باید تحمل کرد. اما زمانی هم هست که روا می‌دارم و می‌گویم دیگری متفاوت با من فکر می‌کند و معلوم نیست که حقیقت نزد چه کسی است.  حقیقت در میان است و ما باید گفت‌وگو کنیم. من مالک حقیقت نیستم و بخشی از حقیقت هم در گفت‌وگو  پدیدار می شود. همچنین روا می دارم که دیگری سبک زندگی متفاوت با من داشته باشد و همچنان برایم محترم است

*   ربط خود ودیگری

بله ، ریکور بحثی دارد، می‌گوید حقیقت در چهره دیگری است. من در دیگری نیمه گم شده خودم را پیدا می‌کنم. بخشی از حقیقت را از دیگری می‌شنوم. مجموعه اینها همان نکته ابتدایی است که اخلاق یک امر انسانی، جهان‌شمول با یک بنیان‌های عقلی، شناختی و عاطفی است و از اوج شادی‌ها و غم‌های انسانی  حاصل می شود. ما در زندگی تنش‌هایی داریم، وقتی این تنش‌ها تعالی پیدا می‌کنند ما در وضع اخلاقی قرار می گیریم.  تنش تشنگی، تنش خستگی و انواع تنش ها داریم اما  همین تنش‌ها وقتی توسعه پیدا می‌کنند اخلاق می‌شوند. وقتی شادی‌هایتان تعالی پیدا می‌کنند و مثلا شادی پایدار را در  سعادت انسان‌ها، در کمک به دیگری ، خیر عمومی (مثلا همسرتان در موسسه محک، وقتی احساس می‌کنند که توانستند کودکی را نجات بدهند اخلاق همین شادی است.) اخلاق نه تنها شادی های متعالی بلکه  غم های متعالی هست، غم انسان‌ها، غم نابودی محیط زیست، نسل‌های فردا، هوا، آب، بچه‌ها و مرغان، ماهیان... که ما آن را نابود کردیم. این غم که در آینده این‌ها چه می‌کنند؟ این اخلاق است. احساس مسئولیت نسبت به دیگران و آینده، نسبت به سرنوشت عمومی، بنابراین به نوعی اخلاق ادامه شادی‌ها، غم‌ها و ادامه بسط عقلانیت ماست که می‌فهمیم: «چون باید زندگی کرد پس باید زندگی اجتماعی کرد و چون باید زندگی اجتماعی کرد پس باید عدالت ورزید». توجه کنید خیلی روشن است، جهان شمول است. هرکجا که باشید یک منطق کلی وجود دارد، بدون اینکه جزمیت و ایدئولوژی بشود. پایه‌هایی بسیار جهان‌شمول انسانی هستند که ما می‌گوییم می‌خواهیم زندگی کنیم، بدون زندگی اجتماعی نمی‌توانیم زندگی کنیم و بدون عدالت هم نمی‌توانیم زندگی اجتماعی کنیم. یعنی عدالت نباشد زندگی اجتماعی مختل می‌شود. پس در اینجا عدالت اعتبار پیدا می‌کند. در اینجا آمده‌ام و گفته‌ام که اخلاق یک سلسله اعتبارات، سلسله ارزش‌‌گذاری‌هایی است که عقل ما به کمک عاطفه‌مان انجام می دهد.

*   هم قوۀ عاقله وهم عاطفه

 کانت اخلاق را بیشتر با استدلال‌های عقلی پیش می‌برد که بسیار هم مهم است اما افرادی مانند ماکس شلر وجوه عاطفی اخلاق را هم برجسته می کند. شلر از جامعه‌شناسان برجسته معرفت است و از مهم‌ترین پایه‌گذاران پدیدارشناسی است. ایشان کتابی با عنوان کین‌توزی دارد که آقای گنجی و صالح نجفی ترجمه کرده‌اند. در این کتاب شلر می‌گوید این کین‌توزی که در جامعه امروزی ما هست ما را به کجا می‌برد؟ درگیر با کین‌توزی است. در جامعه یک نوع نفرت، کین‌توزی وجود دارد و نوعا وسیع شده و همه به گونه‌ای کینه دارند. کینه نسبت به انواع چیزهای دیگر، از درون این کین‌توزی شلر دچار یک نوع ترس بزرگی است که می‌گوید ما را به کجا می‌برد؟ جالب است که ایشان این بحث را در یک جامعه مدرن مطرح می‌کند. حالا تصور کنید که جامعه ما به طور درست و حسابی مدرن هم نیست و یک شکل بسیار ویرانگر تر از کین توزی در او هست و اخلاق می خواهد این وضعیت را بهبود ببخشد وبه جای آن مهر ورزی و مراقبت و پیوند وهمبستگی را جایگزین بکند .

*بهتر است بگوییم که شلر این بحث را در جامعه توسعه یافته مطرح می‌کند.

بله، ولی ما حتی مسیر توسعه را با موفقیت طی نمی کنیم و به هم ریخته شده‌ایم. توجه می‌کنید که در جامعه ما چقدر کین‌توزی وجود دارد. باری ماکس شلر در آنجا اخلاق را نه فقط از طریق عقل بلکه با محبت، احساس و از طریق پدیدارشناسی احساس و با روش پدیدارشناسی که عبارت از فهم تجربه‌ها، بیان می‌کند. به اینجا می‌رسد که یک نوع احساسات هدفمند، احساسات و عواطف تعالی یافته است که اخلاق را بوجود می‌آورد که در آن غم‌خواری حیوان، غم‌خواری محیط زیست، غم‌خواری دیگری غم‌خواری همسایه، غم مخالف، غم نسل دیگر، غم انسانی که یک غم‌خواری جمعی، همبستگی جمعی را بوجود می‌آورد. پس می‌توانم بگویم اخلاق هم مبناهای تعالی عاطفی انسانی دارد، وجدها و تجربه‌های متعالی عاطفی و احساسی انسان است و هم استدلال‌های عقلی و شناختی وتحلیلی  دارد. یک نوع استدلال اخلاقی(moral reasoning) وجود دارد، شما در اخلاق یک نوع استدلال می‌کنید. یعنی کسی که مهر می‌ورزد، کسی که به عدالت رفتار می‌کند، کسی که حق افراد را رعایت می‌کند، حقوق دیگران را رعایت می‌کند. پشت رعایت حقوق دیگران، عدالت درباره دیگران، راستی، درست‌کاری و... هم یک استدلال عقلی و هم یک نوع احساسات و عواطف تعالی یافته وجود دارد. در نتیجه اخلاق ادامه رنج‌ها و شادی‌های ماست. ادامه فهم‌ها، استدلال‌ها، حس‌ها و اندیشه‌های تفکر ماست. به تعبیر داماسیو یک انسجام قوی، یک ادغام خلاق  شناختی وعاطفی ما را به اینجا می کشاند که با خودآگاهی انسانی، کیهانی، کائناتی بسیار وسیعی که التفات به دیگری پیدا می‌کنیم. لویناس می‌گوید اخلاق شنیدن صدای دیگری است. صدای دیگری را می‌شنوی، دیگری را رؤیت می‌کنی، تو را می‌فهمم که هستی، به جای اینکه نفهمم. از کنار تو به سردی گذر نمی‌کنم. تو را طرد نمی‌کنم، تو را نادیده نمی‌گیرم. به تو گوش می‌دهم. پل ریکور می‌گوید؛ حقیقت در صدای دیگری است. حقیقت در چهره دیگری است. همه اینها یعنی اخلاق.

*    در کتاب اخلاق را مستقل از دین دانسته اید

بله اخلاق خیلی اعمّ از دین است. خود دین نیز باید با اخلاق سنجیده شود. یعنی تفسیر دینی و رفتار دینی به نحوی نباشد که ما را به رفتار غیر اخلاقی مثل سلب حقوق دیگری و آزادی وحرمت دیگران سوق بدهد. البته سال‌ها پیش شش حالت را بررسی کرده‌ام. ما اخلاقی داریم که اساسا دینی نیست، و اساسا کسی که یک آدم عرفی است و هیچ دینی را دنبال نمی‌کند می‌تواند خیلی هم اخلاقی باشد. اما کسی دیگر می‌تواند  برای اخلاقی بودن از دین هم استفاده کند. یعنی یک نوع درک اخلاقی از دین دارد و پایه‌های اخلاقی بودنش را با دین هم توسعه می‌دهد. در عین حال دین هم قابل فروکاستن به اخلاق نیست، دین چیزهای دیگری غیر از اخلاق هم دارد . از سوی دیگر دین می‌تواند به نحوی باشد که اخلاق را نابود کند، کما اینکه در جامعه ما و در شکل ایدئولوژیک دولتی عملا این کار را کرده است. ما دین اخلاقی داریم و دین غیر اخلاقی. اخلاق دینی و اخلاق غیر دینی هم داریم.

در مجموع اخلاق به عنوان یک ساحت مستقل انسانی است ریشه در مغز، ریشه در آگاهی‌ها و ذهن انسانی و ادراکات انسانی و عواطف انسانی دارد. یک امر جهان‌شمول است. دو انسان با دو نژاد متفاوت، با جنسیت متفاوت و با دوره تاریخی متفاوت، با ادیان و فرهنگ‌های متفاوت می‌توانند در یک امر جهان‎شمولی به نام اخلاق با هم تفاهم کنند و یک زندگی اخلاقی برگزار کنند. از درون آن یک نوع پایداری برای زندگی درمی‌آید. اخلاق پشتوانه توسعه پایدار (sustainability) است با اخلاق یک نوع افزایش و برکت ایجاد می‌شود، زنجیره ارزش‌های اجتماعی توسعه پیدا می‌کنند. برای زندگی یک پایداری می‌شود.


*استاد می‌خواهم به کارهای قبلی و سابقه خودتان برگردم، به داماسیو اشاره کردید، من کتاب خاستگاه آگاهی جولیان جینز در ذهنم آمد، که ذهن دوجایگاهی را مطرح می‌کند که در ذهن و همه چیز درگیر آن بودید. کتاب‌هایی مانند ذهن و همه چیز، ما ایرانیان،  کتاب کنشگران مرزی که برگزیده کتاب سال شد. بفرمایید ارتباط مجموعه این کتاب‌ها با این کتاب یعنی اخلاق در ایران در چیست؟

برای خود من هم جالب است که جنابعالی به عنوان یک محقق توجه دقیقی دارید و کار علمی را با اخلاق بدرستی ربط می‌دهید. بله یک حس اخلاقی است که محققان را به رنج پژوهش برای پاسخ به مسائل  محیط پیرامون شان فرا می خواند. اجازه بدهید چند مثال از تقلاهای مطالعاتی محدود خودم عرض بکنم.


نخست، سیاه‌مشقی با عنوان مسئله ایران است که در آنجا با مسئله یک سرزمین با تاریخی هشت هزار ساله، که گرفتار انواع مشکلات شده است، درگیر هستم با یک نوع حسرت تمدنی، یک نوع حسرت سرمایه انسانی (91 میلیونی) که بدون بهره وری در این سرزمین زندگی می‌کنند. در آنجا از جِرم بحرانی بحث کرده‌ام. تغییراتی در آگاهی‌های جامعه، اطلاعات و ارتباطاتشان با جهان پیدا شده، تحصیلاتشان بالا رفته، (فقط بیست میلیون تحصیل‌کرده عالی در ایران زندگی می‌کند). اما سیستم رسمی با این جمعیت هم‌زمان نیست. مردم، صفات جمعیتی‌شان عوض شده است آگاهی پیدا کرده‌اند، با دنیا ارتباط دارند و مقیاسی از زندگی برای خوب زیستن و نیکبختی اجتماعی دارند. ولی سیستم با زندگی این جمعیت آشنا و هم‌زمان نیست و تازه سربه‌سرش هم می‌گذارد. رنج این جامعه و اینکه دریغ از جامعه که نفله می‌شود. در آن کتاب «جامعه معطل» را توضیح داده ام.


دوم، آینده پژوهی است . حس مسؤولیت اخلاقی ومراقبت از جامعه همچنین یک مطالعه کننده‌  را به  آینده‌پژوهی سوق می دهد که مثالش میز آینده‌پژوهی بود وطی اواخر دهه 80 ودر طول دهه 90 آن را به عنوان یک ساختار گفتگویی ایجاد کردیم وچند ده پنل آینده پژوهی حول مسائل مختلف برگزار شد و نتایجش انتشار عمومی یافت.

*    کتاب ما ایرانیان هم از یک حساسیت اخلاقی برخاسته است.

بله حساسیت اخلاقی بود که اینجانب را به مطالعه و تحلیل خلقیات اجتماعی  سوق داد وبه کتاب«ما ایرانیان» انجامید. سابقه اش به جلسات حسینه ارشاد در بنیاد فرهنگی مهندس بازرگان در سال‌های  86تا  1388 برمی‌گردد. دو سالی که افرادی چون زنده یادان عزت سحابی و استاد غلامعباس توسلی ودیگران در این جلسات شرکت می کردند. اینجانب هر هفته نتیجه مطالعاتم را در سه ربع می‌گفتم و سپس حاضران  بحث می‌کردند. در آنجا درگیر این بودم که چرا ما مشکلات خلقیاتی پیدا کردیم؟ ریشه‌های نهادی آن در کتاب ما ایرانیان بحث شده  و این که ایرانیان خلقیات ذاتی بد ندارند. اینکه بگوییم ایرانی جماعت دروغگوست، کار جمعی نمی‌کند و.... هیچکدام منطقا موجه نیست . نهادهای اجتماعی، وضعیت‌های ساختاری و یک زمینه‌هایی هست که ما را کرخت می‌کند و اگر محیط نهادی درست تنظیم شود، همین انسان‌ها در این سرزمین می‌توانند همبستگی داشته باشند، خلاق باشند با همدیگر روراست و خیلی مهربان باشند و ... در آخرش هم به یادگیری و کنش رسیده‌ام. که با شبکه یادگیری و کنش و هم کنشی معطوف به خیر عمومی و معطوف به مشارکت در نهادهای عام‌المنفعه فضاهای جمعی، همسایگی و .... فرهنگ عمومی ایرانی  توسعه پیدا می‌کند.

*   کتاب اخیر کنشگران مرزی چطور؟

 این تحقیق نیز با مسأله ای اخلاقی شروع شد واین درد که چرا  ما طی تاریخ گرفتار شکاف ملت و دولت شده‌ایم و الگوی منازعه وستیز و رادیکالیسم شگل گرفته است. گویی ما بدون به هم ریختن همه چیز نمی‌توانستیم مسائل خودمان را حل کنیم. این یک تنش اخلاقی است که نسبت به این سرزمین احساس می کنیم. چرا این قدر منازعات بی حاصل داشتیم واز توسعه باز ماندیم؟ این معضل،  ذهن و جان محقق را درگیر خود می کند.  در مطالعاتم به این نتیجه رسیدم که ایرانیان به رغم  تاریخ سخت‌شان باقی مانده ا‌ند چون صورت‌های خیال‌شان وسیع بوده و الگوهای مختلفی از عمل را می‌توانستند ابداع کنند تا بتوانند از این موانع ومنازعات بی حاصل با شیوه های معقول تری عبور بکنند از جمله اینکه تردد میان ایوان جامعه و دیوان دولت می‌کردند. مثلا غلامحسین صدیقی، مجید تهرانیان، علی اکبر سیاسی سعی می‌کردند از طریق تردد با دیوان دولت هم که شده است فرصت‌هایی برای جامعه ایجاد کنند. اینجا محقق احساس می کند یک نوع عاملیت مهمی در ایران است که ناشناخته مانده و با شناخت این  نوع از عاملیت می‌توانیم از برخی از بن‌بست‌ها عبور کنیم. البته همین‌ کنشگران مرزی نیز پاسخ نهایی حل مسأله نیستند زیرا برای مثال گاهی چسبندگی به دیوان پیدا می‌کنند

*    در« ذهن وهمه چیز» درگیر چه بودید؟

احساس می کردم گاه در دانشجویانم  و دوستان و نزدیکانم وخودم نوعی رخوت و مانْد و لختی به وجود می آمد ومانع پویایی می شد . برای همین مطالعاتی انجام دادم وبه این نتیجه رسیدم که در ذهن ما ظرفیت آغاز هست. گاه دچار فرسایش ذهنی می‌شویم. درصورتی‌که ذهن می‌تواند دوباره سرشار شود، به جای ذهن انبار ، ذهن سرشار باشد. در ذهن ظرفیت آغاز هست.   واز همینجا انواع طرح های مختلف زندگی را بحث کرده ام

*درواقع آنجایی که اخلاق را منبع پیشرفت و پیش‌برد می‌دانید.

به تعبیر دیگر، بیداری اخلاقی وقتی روی می دهد که ذهن ما دوباره سرشار بشود.  ما در معرض آن هستیم که دچار رخوت و فروبستگی بشویم و حس شکست گریبانمان را بگیرد. از این در کتاب به عنوان فرسایش ذهنی بحث کرده ام. حتی در مهندسی نیز گاهی از فرسایش و خستگی بتون و خاک نام برده می‌شود و بتون و خاک دیگر کرنش ندارد و درنتیجه ماده از آن حالت پذیرش خارج می‌شود و خسته می‌شود و از هم می پاشد  و فرو می‌ریزد. انسان‌ هم همین‌طور است من در ذهن و همه چیز دنبال این هستم که در ذهن ظرفیت آغاز وجود دارد که علیه فرسایش وجودی‌اش برخیزد و دوباره خودش را سرشار کند وآغاز بکند.

خودتان تجربه‌های مختلفی داشته‌اید، به هر روی اخلاق توجه به مسئولیت‌های جمعی و اجتماعی، مسئولیت خیر عمومی و خیر عمومی است. تا یک نفر بدبخت هست هیچ کس خوشبخت نیست. البته اخلاق فقط دوست داشتن دیگری نیست، اخلاق یک نوع دوست داشتن خود هم هست. یعنی احترام به خود.

*به تعبیر روان‌شناسان تا خودت را دوست نداشته باشی دیگری را هم دوست نداری.

درود بر شما، عزت نفس، خاستنگاه مهم اخلاق است. یعنی شما ابتدا برای خودتان احترام قائل می‌شوید . تجربه ای به شما می گوید یک موجود با ارزشی هستید . من وقتی به عزت نفس می رسم پس مراقبت می کنم که دچارابتذال نشوم. این  فهم وجود خود است که به انسان یک نوع نشاط اخلاقی می‌دهد و به دنبال آن حرمت به دیگران و بقیه چیزها را داریم.

به هر حال اخلاق یک ساحت بسیار مهم ، یک نحوۀ زیست و  تجربه دل‌کشی است که سعی کرده‌ام مبناهای نظری بسیار متنوع آن را بیان کنم. البته در این کتاب اخلاق، نه اخلاق نصیحت و اخلاق محتسبی بلکه  اخلاق به معنای مراقبت است. اخلاق یعنی مراقبت از خود و مراقبت از دیگری و مراقبت از طبیعت و اقلیم و اکوسیستم زندگی ومراقبت از این پوسته نازک زیستنگاهی نادر که تا کنون هنوز غیر از این سیاره و منظومه در بقیه بخش های غبار کیهانی فعلا سراغ نداریم. تجربه اخلاقی ، تجربه مراقبت از خود هست که پست، فرومایه، ذلیل، خوار، شرور، نامهربان نشویم. حق دیگران را نادیده نگیریم. آلوده به ستم و پستی و بدی نشویم. این شرف، آزادگی، حریت و شهامت زندگی درخور وارجمند، همه ریشه در اخلاق مراقبت از خود و دیگری دارد. برای اینکه بتوانیم با اغتنام فرصت از این نظم کائناتی نادر شکوفان شویم

* صحبت‌های جنابعالی من را یاد هرم مازلو انداخت، که عزت نفس و شکوفایی اوج آن است. انسان زمانی به آنها می‌رسد که مراحل ابتدایی یعنی نان، آب، مسکن  که متاسفانه جامعه ما درگیر آن است. به تعبیر جنابعالی، جامعه ایران یک جامعه ضعیف است و نهادهای مدنی که بتوانند حامی منِ انسان ایرانی باشند در این جامعه ضعیف هستند. در کتاب آماری از شرایط استرس را در ایران (تهران)  83 درصد و در کل امریکا 49 درصد آورده‌اید. براساس فرمایشات جنابعالی جامعه ما چقدر از مسائل اخلاقی خودش دور شده است؟

این را در فصلی با عنوان بخت اخلاقی توضیح داده‌ام و از نظریات بخت اخلاقی استفاده کرده ام. بخت اخلاقی یعنی انسان‌هایی که در جوامع مختلفی زندگی می‌کنند بخت‌های اخلاقی متفاوتی دارند. یعنی بچه‌ای که در جامعه‌ای که در آن سیستم‌های حمایتی، امکان شغل، امکان‌آموزشی، برابری، حق و حقوق و ... مدیریت عقلانی هست، به دنیا می‌آید، در چنین سیستمی با یک عقل متوسط می‌تواند اخلاقی باشد. یعنی شانس اخلاقی بودن برایش فراهم و زیاد است. جامعه برای اخلاقی بودن با او همکاری می‌کند. چرا؟ چون مهیا می‌کند، آموزش خوب را برایش فراهم می‌کند. امکانات سلامت فراهم می‌کند، امکانات مشارکت فراهم می‌کند. شانس اخلاقی خیلی بالاست.

*درصد خیلی پایینی آنرمال می‌شوند.

چون جامعه نرمال‌شان اخلاقی است. می‌دانند که باید مراقب محیط زیست باشند. آمار سازمان بین‌المللی کار نشان می‌دهد که 30 تا 40 درصد مردم اروپا در یکی از نهادهای عام‌المنفعه عضو هستند و مشارکت می‌کنند در امریکا و کانادا هم همین است. درصورتی‌که یک زمانی در ایران پژوهش می‌کردم به یک درصد هم نمی‌رسد. در جامعه‌ای که شغل نیست، آموزش صحیح نیست، امکان مشارکت نیست، مدیریت صحیح عقلانی نیست. شانس اخلاقی مردم پایین می‌آید. این نکته‌ای است که شما اشاره کردید یعنی در جامعه فرصت‌های اخلاقی بودن از دست مردم گرفته می‌شود. محدود می‌شود. اتفاقا اینجا باز اخلاق است که می‌توانیم به آن پناه ببریم.

شما در کنار کنشگر مدنی، یک پدر هستید، یک استدلال اخلاقی دارید که باید برای فرزندتان کار کنید. بهترین فرصت آموزشی را برایش فراهم کنید، به فکر آینده‌اش باشید، احساس مسئولیت پدری، عاطفه پدری اگر استعلا پیدا کند و اوج بگیرد و مقداری بسط و عمق پیدا کند یک نوع حس اخلاقی ارزشمندی می شود. اخلاق ادامه عواطف و هیجانات و آگاهی‌های ماست همان خودآگاهی پدری شما اولین قدمش توجه به فرزند خودتان است. بعد فرزند همسایه و بعد دوست فرزندتان که مثلا کیف ندارد. شما به آن هم توجه می‌کنید. اول از توجه به فرزندتان آغاز می‌شود یعنی دیگری شما، همسرتان ، فرزندتان ، همسایه‌تان ، هم‌محله‌ای‌تان و دوست‌تان و مخالف تان ، انسانی با نژاد دیگر با عقاید دیگر ، با سبک زندگی دیگر . از این طریق می رسیم به «دیگری تعمیم یافته » که دورکیم و دیگر جامعه شناسان مطرح می‌کنند. شما یک دیگری تعمیم یافته‌ای را نه در جلوی چشم بلکه در سطح عالی ادارکی احساس می کنید که در قبال آن مسئولیت دارید. جامعه‌ای که درمانده شده و بخت‌های اخلاقی را از دست داده اتفاقا برای مواجه شدن با این مسئله دوباره یک جای پاهای اولیه اخلاقی لازم دارد. پس اخلاق جای پای معرفتی وعاطفی و ارتباطی و وجودی  است که ما نیاز داریم روی آن بیاستیم و زندگی درخور وارجمندی را تجربه بکنیم. در کتاب بحثی را پی جویی کرده‌ام که این جهان با اخلاقی بودن ما همکاری می‌کند.

*حتی اگر بخواهیم از ادبیات دینی استفاده کنیم یعنی کل فطرت.

بله، کانت نیز این را به شکل دیگری توضیح داده است. در صد سالگی استاد دکتر محمد علی موحد در شب‌های بخارا در دائره‌ المعارف بزرگ اسلامی گفتم استاد موحد با خدا به خوبی همکاری کرده است. منظورم این است خداوند این عالم را آفریده است و چون از طبیعت این عالم امکان، شرارت هم بر می خیزد، خداوند انسان را (به سبب عقل  و وجدانش) به همکاری با خود برای مراقبت نسبت به این شرارت نهفته در عالم امکان دعوت کرده است. همکاری با خدا درجهت رفع بدبختی‌های این عالم. با خدا همکاری کردن برای بهبود شرایط زیست  در این جهان. بدین ترتیب این جهان یک جهان ناتمام است برای کامل شدن طرح این جهان ناتمام، نیاز به اخلاق است. جهان در نیمه راه است برای اینکه این طرح ناتمام جهان را تمام کنیم و جهان خوبی باشد ما یک جای پایی لازم داریم، این جای پای معرفتی و عاطفی، همان اخلاق است. اخلاق شما را در جایگاهی قرار می‌دهد که به لحاظ حرفه‌ای، اجتماعی برای کامل کردن این طرح ناتمام احساس مسئولیت می‌کنید. در این جهان خیلی زنان ومردان وکودکان آواره‌ بی سرپناه هست فقر و نگونبختی هست هزاران بی گناه که در آتش کینه توزی ها وجنگها می سوزند و جان شان را از دست می دهند گرسنگی در جهان که می‌دانید چقدر وحشتناک است. تنش اخلاقی ، پاسخی است به این شرارتها. تنشی که خودتان در رابطه با نابود شدن اقلیم داشتید، حسی  شما را گسیل می‌کند به جهان برای بهبود شرایط زیست در این جهان. این همان اخلاق است  و جالب این است که اینجا احساس طلب‌کاری از جهان نمی‌کنید بلکه احساس می‌کنید خود حقیقی تان را تازه پیدا می‌کنید. در این همکاری برای بهبودی و کامل کردن طرح ناتمام و کمک در جهت بهبود این عالم، هیچ منتی بر کسی نمی‌گذارید، چون خودتان را پیدا می‌کنید. یک نوع وجدها و مسرت‌های عمیقی پیدا می‌کنید که در هیچ مسرت ظاهری نیست در واقع احساس می‌کنید به یک شکوفایی نزدیک می‌شوید.

مازلو از منظر روان‌شناسی و اینگلهارت از منظر جامعه‌شناسی بررسی می‌کند. او می‌گوید جوامعی هستند که فقط می‌خواهند خودشان را سرپا نگه بدارند، یا به تعبیری درگیر ارزش‌های بقا هستند. اما جوامعی هستند که مراحل بقای‌شان حل شده و به فکر ارزش‌های خودشکوفایی و خودبیانی هستند. اگر هر دو مقیاس را در نظر بگیرید. ما در ارزش‌های بقایی اینگلهارت یا ارزش‌های زیستی مازلویی هستیم اینجا مسئله اخلاق خودش را نشان می‌دهد. در اینجا یک جای پای خودآگاهی و یک استدلال اخلاقی است که به شما می‌گوید برای کشف نفس و شکوفایی باید به سراغ این نگونبختی ها رفت و جهان را سامان داد. این یک ندا و یک وجدان اخلاقی است. فرانس برنتانو کتابی با عنوان خاستگاه شناخت اخلاقی دارد که آقای مرتضی بحرانی آن را ترجمه کرده است. می‌گوید وقتی جامعه در یک وضعیت معذب قرار می‌گیرد اخلاق نابود می‌شود ما باید از وضعیت وجدان معذب خودمان را رها بکنیم و در خودمان جایگاه‌‌‌های اخلاقی بودن را پیدا کنیم

*   رئالیسم عاملانه را در کتاب بحث کرده اید

بله یکی از مباحث این کتاب، رئالیسم عاملانه است یعنی درست است که جامعه شرایط مساعدی برای اخلاقی بودن ندارد، ولی دست کم من نیز به عنوان موجود خودآگاه با وجدان که حس شرف و عزت نفس را می فهمم بخشی از این جهان هستم. پس من می توانم برای بهبود این جهان از یک بیداری اخلاقی در خودم شروع کنم و بتدریج برای بهبود اوضاع بکوشم. تمام جوامع موفق به همین صورت بهتر و نسبتا اخلاقی تر شده اند.

*          دسته بندی هایی از اخلاق دارید مانند اخلاق نصیحت ، اخلاق محتسبی و...

یکی از مباحث کتاب انواع نسخه های اخلاق است. در کتاب بسیاری از این روایت های اخلاقی نقد شده است مثل اخلاق نصیحت و  اخلاق محتسبی. به جای آنها بر «اخلاق مراقبت» تأکید شده است.  اخلاق محتسبی ، حکومت را متولی اخلاق می کند در نتیجه حکومت به نام اخلاق سرکوب می‌کند. به نام اخلاق سانسور می کند، به نام اخلاق رسانه ها را در قبضه خود می آورد، سینماگر و هنرمند را محدود می کند ،  سبک زندگی دختران وپسران این سرزمین کنترل می کند و ومتولی حقیقت می شود ودر عین حال غیر اخلاقی ترین انحصارات و رانت‌‌ها و امتیازات در او هست. ناشنوایی سیتماتیک دارد. درد شما را نمی‌بیند و درک نمی‌کند. طرد می‌کند. مثلا گفتمان رسمی آموزش و پرورش مهار است بچه‌ها را مهار می کنیم و  از اول در ذهن آنها فرو می بریم که  دشمنانی وجود دارد که شما باید با آنها بجنگید . سیستم به بچه‌ها به جای محبت و همبستگی جنگ یاد می‌دهد. برایش دشمن تعریف می‌کنیم. اینها همه مثالهایی از اخلاق محتسبی است. اما اخلاق مراقبت می گوید متولی اخلاق، نه حکومت بلکه یکایک وجدانهای بیدار شهروندان و متفکران و کارشناسان  وخبره ها و مربیان مستقل اخلاقی است که با همان رئالیسم عاملانه  وبا وجدان های بیدار اخلاقی شان به سر وقت اصلاح بدبختی ها می روند.

*شناخت خود و شناخت دیگری.

بله، من هم بخشی از این واقعیت غیر اخلاقی جامعه هستم و می‌توانم برای تغییر واصلاحش مشارکت کنم. اینجاست که باید یک جای پاهای محکمی در وجود خودم پیدا کنم. اخلاق یک نوع خودآگاهی است ،وجدان بیداری که در خودش جای پاهایی برای خوب بودن، عزت نفس پیدا می‌کند. احساس می‌کند که در مواجهه با این رنج و نگون‌بختی جمعی می‌توان برخاست و راه  برون‌رفتی پیدا کرد. یک نوع دعوت اخلاقی عمیقی شما را به شادی‌های خیلی متعالی دعوت می‌کند که در شنیدن صدای دیگری، در کمک به دیگری و... است. مانند اینکه همه زیر آوار مانده‌ایم اما بلند می‌شویم و زخم کسی را که در کنار ما بیشتر از ما مجروح شده می‌بندیم و منت هم نمی گذاریم چون حس تازه‌ای نسبت به خودمان پیدا می‌کنیم درک بهتری از خودمان پیدا می‌کنیم. شما وقتی تصویر بهتری از خودتان پیدا می‌کنید. انگاره‌تان از خودتان عوض می‌شود پدر خوبی می‌شوید، همسر خوبی می‌شوید. شهروند خوبی می‌شوید.مدیر خوبی می شوید احساس می‌کنید تقلیل مرارت‌های جمعی شما را هم اوج می‌بخشد. در نتیجه هیچ منتی بر دیگری نمی‌گذراید.  احساس می‌کنید که خودتان را تعالی می‌دهید. خودتان را بسط می‌دهید و منتی بر دیگری ندارید. به تعبیر ماکس شلر وقتی ما احساس می‌کنیم همه هم‌مسئله هستیم، یک نوع حس هم‌دردی و هم‌نوایی و همبستگی جمعی در ما بوجود می‌آید.

 پایان اخلاق پایان اجتماع است. اگر استدلال اخلاقی متوقف بشود اجتماع بشری فرو می ریزد و یک چرخه معیوب شکل می گیرد. بقای اجتماع مرهون جای پاهایی از  عزت نفس اخلاقی و نوع بیداری اخلاقی است. الان جامعه ما بیشتر از مراقبت از این جامعه، عمدتا بد حکومت را می گوید. نقد قدرت البته حق یک شهروند است اتفاقا وجدان اخلاقی هم می گوید که باید ساختارهای حکمرانی را نقد کرد. اما باید خودمان را هم نقد بکنیم و باورهای غلط و رفتارها وفرهنگ مصرف و بقیه را هم نقد بکنیم متأسفانه نه تنها حکومت بی‌کیفیتی داریم، اپوزسیون بی‌کیفیتی هم داریم. آیا از درون جامعه‌ای که آکنده از نفرت است دموکراسی درمی‌آید؟

*   دمکراسی از پایین به بالا

بله درست می فرمایید، اگر  فقط مدام تاکید کنید که حکومت این کار را کرده و ... به جامعه القا می‌کنید که ما هیچ مسئولیتی نداریم. ما نیازداریم که مسئولیت جمعی را به همدیگر یادآوری کنیم و مسئولیت باورهای خودمان را بپذیریم.

ما نسلی بودیم که خواننده شریعتی و فرانتس فانون بودیم باید خودمان را نقد کنیم،  مسئولیت خودمان را هم بپذیریم. مشکلات ما از کدام بت‌واره‌های ذهنی و کلیشه‌ها و عقاید است و از چه نوع استدلال‌هایی به اینجا رسیدیم؟ کجای مبارزات ما ایراد داشت که به یک رادیکالیزم منجر شد؟ و از درون آن یک رادیکالیزم مذهبی و یک توتالیتاریزم درآمد. توتالیتاریزمی که می‌خواهد به کمال‌گرایی برسد. اگر ما مسولیت خودمان را درقبال وضعیت امروزی بپذیریم و بعد برای بهبود وضعیت، نقد این وضعیت، جلب مشارکت جمعی و همبستگی اجتماعی، تلاش کنیم، مسئولیت مشترک‌مان درقبال بهبود این اوضاع، یک نوع عزیمت اخلاقی است و می‌تواند پایداری ایجاد کند.

*در ادامه اگر مایل‌اید به رابطه دولت ضعیف با بحث اخلاق اشاره کنید.

آنچه در این کتاب تأکید شده است اخلاق کبیر به جای اخلاق صغیر است. اخلاق صغیر فقط بر اخلاقی شدن یکایک مردم متمرکز می شود ولی اخلاق کبیر بر اخلاقی شدن نهادها ودولت واخلاقی شدن قدرت نیز پای می فشارد. شهروندان اخلاقی و حکمرانی اخلاقی همدیگر را تقویت می کنند؛ یک وضعیت جامعه خلاق و یک دولت خلاق. حالا اگر دولت خوب نیست دست کم باید شهروندان مسؤول باشد که دچار یک چرخه باطل یعنی دولت ضعیف وجامعه ضعیف نشویم.  در کتاب کنشگران مرزی این توضیح بیشتر داده شده است که در ایران هیچ وقت ساختار نبوده که ما را از بن بست‌ها عبور بدهد در بزنگاه‌های تاریخی  عاملان هوشمند بودند که ایران را نجات داده‌اند نه ساختارها. مثلا عرب حمله کرده، فردوسی زبان این مردم را حفظ کرده، یا خاندان‌های ایرانی مانند آل نوبخت، برمکی یک نهاد وزارت درست کردند. پس باید به خود مسؤولیت کنشگران اجتماعی تأکید بکنیم

*          در واقع جامعه اخلاقی و دولت اخلاقی پا به پای هم

ملاحظه بفرمایید؛ ما مدام می‌خواهیم تاریخ ایران را ورق بزنیم بدون اینکه این تاریخ را بنویسیم. اصرار بر ورق زدن تاریخ بدون اینکه مسئولیت‌مان را متوجه شویم برای نوشتن سطور، ورق زدن تاریخ بدون اینکه سطورش را بنویسم ورق زدن خالی است. ما سال 57 تاریخ ایران را ورق زدیم که خوب بشود، من دانشجو بودم و تصورم این بود که مشکل ما رژیم است اگر رژیم را تغییر بدهیم آزاد می‌‌شویم و درست می‌شود، اما تجربه تاریخی نشان داد که کار به این سادگی نیست. چون به قدر کافی فصول این کتابمان را ننوشته بودیم. باید یک جامعه مدنی و حرفه‌ای و... قوی داشته باشیم. جامعه و محله و خانواده قوی، خانواده یادگیرنده داشته باشیم. ما براساس یک استقرای تاریخی قاعده‌های تاریخی ایران را باید بفهمیم. قاعده‌های نهادی آن چه بوده؟ یک قاعده‌اش عاملیت هوشمند است. کنشگرانی که می‌گویند من مسؤولیت اخلاقی دارم اگر من اخلاقی باشم جهان هم با من همکاری می‌کند.  

مثلا شما می‌بینید، قاسم‌آباد، علی‌آباد و.... در ایران الگوی تحولات«فرد-گروه- جامعه» بوده است. اول یک فرد برخاسته و بعد چند نفر جمع شده‌اند و و در نهایت یک آبادی یا دهستان یا ... شکل گرفته است. تاسیسات تمدنی را بررسی می‌کنید می‌بینید عاملیت‌های هوشمند بوده است که توانسته روزنامه، چاپ، مفهوم دولت مدرن ، عقلانیت، آموزش و مدرسه و تجدد را به میان بیاورد. اینها تکیه‌گاه‌های وجودی ومعرفتی لازم دارد که اخلاق است. مثلا رشدیه وقتی می‌بیند که اختلاف سواد در ایران با دنیا چقدر است. به فکر مدرسه می‌افتد و تمرکزش را بر یادگیری می‌گذارد. یا باغچه‌بان به فکر کرو لال‌ها می‌افتد.

به هر حال دولت ضعیف و جامعه ضعیف یک سیکل معیوب ایجاد می‌کنند. برای اینکه از این سیکل رها شویم عاملیت‌های هوشمند لازم داریم. یکی از جای پاهای این عاملیت، بنیان های اخلاقی  و بیداری اخلاقی است که شما را به یک درک اخلاقی از خودتان سوق می‌دهد و عزت نفس پیدا می‌کنید و علیه بدبختی‌ها بلند می‌شوید و به جای اصرار یکجانبه بر ورق زدن تاریخ به تدوین سطور و صفحات تاریخ تان اهتمام می ورزید. امثال عجم اوغلو مورد به مورد جوامع مختلف را مطالعه کرده است و در آخر به این نتیجه رسیده که راه باریک آزادی میان دولت وملت است  و باید از خود جامعه شروع بشود واین مستلزم آن است که ما شهروندان در یک موقعیت اخلاقی قرار بگیریم ، درک تازه‌ای از خود، احترام به خود، جای پاهای مطمئنی در خود پیدا کردن و احترام به دیگری و جهان و زندگی و به نام زندگی برخاستن و دنبال تقلیل مرارت‌های دیگران رفتن و منت نگذاشتن به دیگری چون ما در تقلیل مرارت‌های دیگران خودمان را بهتر پیدا می‌کنیم.  شادی‌های بسیار عمیق‌تری تجربه می‌کنیم. با این هم‌افزایی است که از آن سیکل دولت ضعیف و جامعه ضعیف خارج می‌شویم و وارد یک هم‌افزایی جامعه قوی و دولت قوی می‌شویم، نه با خشونت و نه با روش‌های کین‌توزانه بلکه با روش‌های گفت‌وگویی، صلح آمیز و بدون خشونت و تغییر رویه‌ها، هم در دولت و هم در جامعه، که به یک همبستگی اجتماعی می‌رسیم.

*          یک جایی از کتاب فصلی با عنوان ساختارگرایی تکوینی با اقتباس از بوردیو هست

بله شرح داده ام که ذهن انسان خودش یک ساختار تمام است و عاملیت انسانی می‌تواند ساختار شدن را به معنای گیدنزی رقم بزند. گیدنز می‌گوید ساختارها با آگاهی‌های میانی مردم می‌توانند تغییر پیدا کنند. وقتی آگاهی‌های میانی مردم بهبود پیدا می‌کند، آگاهی‌هایی که بیشتر خصیصه عملکردی دارند تا خصیصه کلامی، از تکرار این عملکردها ساختارها بهبود پیدا می‌کند و ساختار شدن اتفاق می‌افتد. یعنی تغییر ساختارها از طریق تغییر ما اتفاق می‌افتد. اتفاقا در سنت‌های خودمان هم کم نداریم، مثلا ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.  بازرگان جوان در اروپا  تابلوهایی در مدرسه‌ای دید که همین آیه را به او تداعی می کرد. ما هیج وقت اسیر بیرون نیستیم و خودمان یک ساختار تمام هستیم. این را در « ذهن و همه چیز » شرح داده ام. اگر  جایی که هستیم را بهبود ببخشیم، جامعه را هم تغییر می‌دهیم. مثلا شماها یک نهاد را می‌توانید بهبود ببخشید، روال ایجاد کنید، ظرفیت و فضا ایجاد کنید، محتوا و نوآوری ایجاد کنند، ایده ایجاد کنید. تخیل جمعی دنیا را می‌سازد. باید مراقب بود که اسیر نهیلیسیم پنهان در جامعه نشویم  چون  از درون می‌پوکیم. ما می توانیم از چرخه معیوب جامعه ضعیف- دولت ضعیف خارج بشویم و جامعه خوب دولت خوب داشته باشیم. مواجهه با این پوچی وقتی است که معنا و عزتی از خودمان می تراود و این همان بیداری اخلاقی و وجدانی است ؛ به جای وجدان های معذب ؛  وجدان های اخلاقی شاد و خلاق و اثرگذار است که برای ساختن دوباره جهان ایرانی اهتمام می کنند؛ «دوباره می‌سازمت وطن اگر چه با خشت جان خویش، ستون به سقف تو می زنم » که سیمین بهبهانی گفت، حقیقتا ریشه اخلاقی دارد. 


در اینجا    


https://www.ibna.ir/news/531646/%D8%A7%D8%B3%DB%8C%D8%B1-%D9%86%DB%8C%D9%87%DB%8C%D9%84%DB%8C%D8%B3%D9%85-%D9%BE%D9%86%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D8%A7%D9%85%D8%B9%D9%87-%D9%86%D8%B4%D9%88%DB%8C%D9%85


هنوز باید تا حد امکان به جای راه های دوباره پرهزینه رادیکال و انقلابی ، به اصلاحات اساسی ساختاری اندیشید

روزنامه اطلاعات ، 16 فروردین 1404

 نگاهی کوتاه به «کنشگری مرزی»، کتاب برگزیده بخش اجتماعی سال ۱۴۰۳

کنشگری مرزی با کشف امکانات تازه در میان محدودیت‌های ساختاریhttps://www.ettelaat.com/news/88021/%DA%A9%D9%86%D8%B4%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%B2%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%DA%A9%D8%B4%D9%81-%D8%A7%D9%85%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%A7%D8%AA-%D8%AA%D8%A7%D8%B2%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%AD%D8%AF%D9%88%D8%AF%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C

ابراهیم جعفری

 


کتاب «کنشگران مرزی» نوشته دکتر مقصود فراستخواه که به بررسی موانع توسعه و همچنین نقش‌آفرینی کنشگران مرزی در تاریخ ایران می‌پردازد، اثر برگزیده بخش علوم اجتماعی چهل‌ودومین دوره جایزه کتاب سال را از آن خود کرد. فراستخواه در این کتاب، روایتی نو از مفهوم توسعه ارائه داده و با عبور از سرمشق فقدان، به امکان‌سازی در دل محدودیت‌ها رسیده است.
  

در یک تعریف کوتاه، کنشگر مرزی می‌کوشد در میان محدودیت‌های ساختاری ایران، امکان‌هایی تازه کشف یا  خلق کند. او بین «دیوان حکومت» و «ایوان جامعه» رفت‌وآمد داشته است. به روایت او، در تاریخ ایران با افزایش شکاف میان ملت و دولت، در شرایط انسداد که پنجره‌های گفت‌وگو بسته می‌شوند، با وجود آن که ناامیدی بر ذهن‌ها حاکم است؛ اما جامعه ایرانی از نفس نمی‌افتد.  قابلیت‌های فرهنگی موجب می‌شود بازیگران جامعه، صورت‌های متفاوتی از فعالیت را پیش بگیرند که یکی از آنها، «کنشگری مرزی» است که در یک منطقه خاکستری میان دولت و ملت صورت می‌گیرد.
تحصیلات، خانواده، سبک زندگی و ارتباطات این کنشگران باعث شده است تا ضمن آن که در دولت حضور دارند، با دردها و دغدغه‌های جامعه هم آشنا باشند و بکوشند مطالبه‌های مردم را به سیستم‌های رسمی منتقل سازند.
«
کنشگری مرزی» نظریه ایرانی است که دکتر فراستخواه آن را از مطالعات تاریخ معاصر ایران به دست آورده و توسعه داده است. «کنشگری مرزی» عاملی انسانی است که می‌کوشد در فاصله میان محدودیت‌های ساختاری ایران، امکان‌های تازه را کشف و یا حتی خلق کند.
فراستخواه با حساسیت تاریخی می‌کوشد تجربه‌های زیسته این کنشگران را قابل فهم کند و نشان بدهد که چگونه در دل جامعه ایرانی توانایی‌های بالقوه‌ ای برای تداوم زندگی حتی در شرایط عسرت تاریخی و انسدادهای ساختاری وجود دارد و این رمز بقای موجودیتی به نام ایران و صلح و همبستگی اجتماعی بوده است.
برخی‌ها تاریخ ایران را با «فقدان» روایت کرده‌اند که فراگیر هم شده است. تاریخی که در آن فقدان طبقه، نهادهای مدنی، بخش غیردولتی، حوزه عمومی، کنشگران منتقد مستقل یا بوروکرات‌های میهن‌دوست ‌و آدم حسابی، وجه غالب است. مقصود فراستخواه معتقد است که این‌گونه نگاه کردن به تاریخ ایران، واقعی نیست و آدم را دچار فلج ذهنی و بی‌عملی می‌کند. او مخالف نقد تاریخ ایران نیست؛ اما می‌بیند که جامعه ایران توانمندی‌هایی دارد که زندگی را در زیر پوست آن جاری و مطالبه زندگی کردن را در آن نهادینه کرده است و به گمان او، تاریخ ایران، تاریخ فقدان نیست. فراستخواه همچنین زیر بار این نمی‌رود که داستان ایران معاصر را یکسره در چارچوب وضع ژئوپلیتیک، ساخت دولت یا همه ساختارهای کلان دامنه تحلیل کند. سهم کنشگران در تاریخ برای او پررنگ است. جالب این است که فکر می‌کند چون ساختارها معیوب‌اند، کنشگران نقش مهمتری دارند و «ابتکارات  افق‌گشایی‌های هوشمندانه از طریق عاملیت‌های فردی، گروهی، محلی، مدنی، حرفه‌ای، صنفی و تخصصی، تنها مسیری است که می‌توان از آن طریق با محدودیت‌ها، انسدادها و فروبستگی‌های ساختاری مواجه شد
«
کنشگر مرزی» کمال‌گرا نیست، اما نتیجه‌گراست؛ اهل لابیگری و مذاکره برای بهبود وضع جامعه است و بیشتر اهل اصلاح است و انقلابی نیست؛ دانش و آگاهی را از علم و جامعه به سطح حکومت می‌برد و مسائل حکومت را هم به عرصه علم و جامعه وارد می‌کند. فراستخواه می‌کوشد تا تاریخ ایران معاصر را نه از زاویه ساختارهای کلان دامنه که همواره صُلب و بدون تغییر جلوه می‌کنند و بُن‌مایه تاریخ فقدان شده‌اند، بلکه از زاویه تاریخ میان، روایت کند. «تاریخ میان» یعنی جایی که «میان سرکوب و مقاومت، فضای گفت‌وگو هست و عاملانی که نه در خط سیاه سرکوب بودند  و نه در صف نخست مقاومت، بلکه در «میان» ترددمی‌کردند.
«
کنشگری مرزی»، قهرمان تاریخ میان است؛ چراکه سیاست را نه در کاخ‌ها و نه در احزاب و  نه در دیوان دولتی و نه ایوان مدنی، بلکه در تردد میان آنها پی‌جویی می‌کند.
مقصود فراستخواه تاریخ ایران را به شیوه استقرایی جستجو می‌کند تا ردپای کنشگران مرزی را بیابد. او می‌خواهد نشان دهد آن روایت تاریخی که جامعه ایران را یکسره منفعل،توسری‌خور و مقهور استبداد نشان می‌دهد، صحت ندارد.در یک کلام کتاب کنشگران مرزی، روایتی امیدبخش از تاریخ ایران معاصر است.

سرمایه داری باز هم عقل از سرش پریده............(گفتگوی حامد زارع و مجید شمس الدین با مقصود فراستخواه ، شبکه کتاب و ایبنا)



سرمایه‌داری، ایلان ماسکی و ترامپی شده است!

ویژه‌برنامه شبکه کتاب با برگزیده جایزه کتاب سال؛

دکتر مقصود فراستخواه در چهل‌ و دومین جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در بخش علوم اجتماعی، بایت تالیف کتاب «کنش‌گران مرزی» برگزیده شد.

او در گفت‌وگو با مجید شمس‌الدین مدیر شبکه کتاب و حامد زارع سردبیر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) از کتابش می‌گوید...

تماشای نسخه کامل این گفت‌وگو در سایت شبکه کتاب:

https://ketab.tv/video/ferasatkhah-talkshow

 

ketab.tv/


@ketabtv_ir
@maghsoud.farasatkhah
@majid_shamsoddin
@hamedzare63
@ibna_official

 


https://www.aparat.com/v/aerfhz7

https://www.instagram.com/p/DH8WH0ytdbY/