سرشت شادمانی و فروپاشی مثبت
تأملی در غم وشادی وتجربه های وجودی و اجتماعی
بحث مقصود فراستخواه
به مناسبت نوروز در نشست نو شدن تجربه های زیستن جمعی
نهم فروردین 1404
خانه اندیشمندان علوم انسانی
نسخه شنیداری ، اینجا :
https://t.me/mfarasatkhah/2177
'گزارشی از بحث در اینجا:
%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
گزارشی از بحث فراستخواه:
شب گذشته ۹ فروردین مقصود فراستخواه، جامعهشناس، به موضوع «سرشت شادمانی» پرداخت و گفت: در دنیای امروز، شادمانی به کلیشهای بدل شده است که عرضه و مصرف میشود. از جمله به نام نوروز و به نام آیینها شاهد کالایی شدن شادی هستیم. یعنی میخواهیم شادی را تولید و فروش کنیم. به نظر من این تحریف سرشت اصیل شادمانی است و ادبیات زردی، حول محور شادی ویترینی و سطحی شکل گرفته است. امروزه شاهد انواع کتابهایی هستیم که به نام شادمانی منتشر میشوند و نوعی «دوپینگ شادمانی» را تبلیغ میکنند، در حالی که حقیقت شادی در پس این پردهها پنهان مانده است. اینجا سوال اصلی مطرح میشود که، سرشت واقعی شادمانی چیست؟ نوروز به عنوان یک فرصت بزرگ و فضای گسترده برای شادمانی، نماد برجستهای از این حس در تاریخ ماست که نوعی شادمانی فروخورده و تحقق نیافته است.
وی با اشاره به ماهیت شادمانی اصیل افزود: شادمانی واقعی آمیخته با غمهای اصیل انسانی، غم زندگی و غم انسانیت است و شادمانی پایدار زمانی محقق میشود که به صورت اجتماعی ساخته شود، یعنی شادمانی یک امر صرفاً فردی نیست، بلکه باید به صورت جمعی سروده، نواخته، خوانده، زیسته و تجربه شود و همچنین شادمانی ذاتاً کیفیتی جمعی و عمومی دارد.
فراستخواه در ادامه به نگاه مارک منسون به شادمانی در کتاب «هنر ظریف رهایی از دغدغهها» اشاره کرد و گفت: مارک منسون به یکی از شایعترین خطاهای ذهن مدرن اشاره میکند و آن فرار از دشواریهای دستیابی به شادی واقعی است. امروزه مردم انتظار دارند شادی را مانند کالایی از سوپرمارکت بخرند. کتابهای زردی که شادی میفروشند، در واقع نوعی «شادی مکدونالدیزه شده» ارائه میدهند. این نویسنده معتقد است، درد و رنج مانند نخهایی هستند که اگر از بافت زندگی خارج شوند، کل آن از هم میپاشد. این تاروپود زندگی است که رنجهای معنادار، پایههای شادیهای پایدار را میسازند. ملتهایی که توانستهاند شادی بیشتری برای شهروندانشان فراهم کنند، از طریق رنج کشیدن، مبارزه کردن، ایجاد محلههای مدنی، اکتشاف، اختراع، تولید و ارتباطات اجتماعی به این نقطه رسیدهاند.
فراستخواه با اشاره به حکمت رواقی و شادمانی پایدار بیان کرد: در فلسفه رواقی، که بخشی از تمدن غرب است، به سطحی از معرفت میرسیم که در آن انسجام درونی و شادمانی پایدار نه از طریق فرار از واقعیت، بلکه از مواجهه عقلانی با جهان واقعی حاصل میشود. در این جهان واقعی که رنج بخشی جداییناپذیر از آن است، مسرتهای عمیق از طریق حیات معقول فردی، اجتماعی و مدنی، تفکر معقول، خواست معقول و عمل معقول به دست میآید.
فراستخواه تصریح کرد: در ادبیات فارسی، ژانر «فرج بعد از شدت» از سده چهارم هجری (مثلاً در آثار ابوعلی محسن تنوخی) تا دوره مولانا در مثنوی و بعدها در دوره ایلخانی در جوامع الحکایات عوفی ادامه یافته است و این نشاندهنده خرد ایرانی در مواجهه با سختیها و ایستادگی در برابر آنها برای رسیدن به شادی عمومی و پایدار است. در فلسفه اگزیستانسیالیسم نیز، مثلاً در آثار میگل دِ اونامونو در کتاب «احساس تراژیک زندگی»، زندگی ذاتاً سرشتی سوگناک دارد و شادیهای متعالی و پایدار از طریق درک این سرشت تراژیک به دست میآید. شادمانی یک تصمیم اگزیستانسیال، یک تفسیر از زندگی و مواجهه فعال با سختیها و رنجهاست.
این جامعهشناس در ادامه گفت: در روانشناسی، نظریه «فروپاشی مثبت» دابروفکسی ، روانشناس لهستانی بسیار راهگشاست. تجربه نوروزی به ما میآموزد، همانطور که طبیعت از سرمای زمستان و فروپاشی ظاهری به بهار و نو شدگی میرسد، انسان نیز میتواند از فروپاشیهای زندگی به سطوح جدیدی از انسجام برسد. اضطراب و تنش بخشی جداییناپذیر از حیات است و شادمانی از طریق کیفیت مواجهه ما با این چالشها حاصل میشود.
وی ادامه داد: مطالعات میدانی دابروفسکی روی بازماندگان جنگ جهانی و هولوکاست نشان داده است، کسانی که توانستهاند از این تجربیات سخت عبور کنند، به درک عمیقتری از زندگی رسیدهاند و با اعتماد به نفس بیشتر، شادتر و سخاوتمندانهتر زندگی میکنند. این نشان میدهد که مواجهه صحیح با شرارتهای جهان میتواند به خیر عمومی و مسرتهای عمیق اجتماعی منجر شود؛ بنابراین در نهایت باید گفت، شادمانی واقعی به کیفیت مواجهه ما با مشکلات وابسته است. همانطور که نوروز نماد نو شدن و رستاخیز طبیعت است، انسان نیز میتواند از طریق مواجهه هوشمندانه با چالشهای زندگی، به شادمانی اصیل و پایدار دست یابد.
فراستخواه با اشاره به شعر سهراب سپهری «زندگی بال و پَری دارد با وسعت مرگ» گفت حتی مرگ آگاهی از دیدگاه انسانشناسانی مثل ارنست بکر در کتاب «انکار مرگ» می تواند منشأ زندگی شاد و خلاق بشود. انسان دارای قابلیتهای شگرفی در مغز است که میتواند از مرگ عبور کند. بکر توضیح میدهد که همین آگاهی از مرگ سبب شده انسانها به دنبال طرحهای جاودانگی باشند. این اضطراب مرگ، منشأ خلاقانهترین طرحهای زندگی شده است و مرگآگاهی باعث شده است، زندگی را واقعاً زندگی کنیم. در اشعار خیام میبینیم که او چه مرگآگاهی عمیقی دارد. جالب اینکه خیام «نوروزنامه» نیز دارد و به نوروز و نوشدگی توجه ویژهای نشان میدهد. او از مردم میخواهد نوشدگی را تجربه کنند، چراکه خودش به تجربه ژرف انسانی از مرگآگاهی رسیده است.
وی تصریح کرد: نوروز در فلات ایران از دورههای کهن تجربه شده است. این یک تجربه جمعی از «فروپاشی مثبت» است. نیاکان ما با فروپاشیهای زیادی مواجه شدند و نحوه مواجههشان را در نوروز ابراز کردند. در واقع نوروز آیین مبادله تجربههای فروپاشی مثبت از زمستان و سردی، رخوت و خواب، بازماندگی از رشد و شکوفایی است و میآموزیم که میتوانیم از آنها عبور کنیم. این تجربه به اهتزاز خاک، اهتزاز دل و اهتزاز اجتماعات انسانی میانجامد؛ میر نوروزی میآید؛ نوروز میآید، دید و بازدیدها شکل میگیرد و شادی و آواز میآید.
این استاد جامعهشناس با اشاره به نوروز به عنوان نماد همبستگی افزود: نوروز حلقههای کوچک همبستگی ایجاد میکند و تجربههای تازهای از نوشدگی در خانهها، همسایهها، حلقههای دوستی و آشنایان و همشهریان را ممکن میکند. اولین کاری که میکنیم، سر زدن به کسانی است که عزیزی را از دست دادهاند، غم دیدهاند، از شرارتهای عالم رنج بردهاند و از مشکلات اجتماعی آسیب دیدهاند؛ بنابراین نوروز انباشت شناختی، عاطفی و ارتباطی است.
فراستخواه در ادامه درباره شادمانیهای ساختگی هشدار داد و بیان کرد: در تاریخ معاصر شاهد ادعاهایی برای ساخت بهشت زمینی بودهایم، اما همانطور که میدانیم، این تلاشها اغلب به ساخت جهنمی برای مردمان انجامیده است. امروزه کتابهای زردی که درباره «روشهای شادمان زیستن» نوشته میشوند، فراموش میکنند که شادمانی یک تکنیک نیست، بلکه یک ساخت و منش اجتماعی است و این شادمانی حاصل نمیشود مگر اینکه رنجهایمان را دقیق بشناسیم، توان خود را دقیق ارزیابی کنیم، بدانیم کدام بخش از رنج قابل تغییر است و حال خود، اطرافیان و نوع انسان را بهبود بخشیم.
سیب حوای کنشگران مرزی
گفتگوی محمد علی نیازی پژوهشگر فلسفه با مقصود فراستخواه دربارۀ کتابش
اکو ایران
ششم فروردین 1404
نسخه صوتی وتصویری در اکو ایران ؛ اینجا
فایل صوتی بحثی از مقصود فراستخواه در خانه فرشتگان
یک فروردین 1404
طرح تقدیر آیندۀ ایران و برنامه توسعه شخصی
در اینجا https://t.me/mfarasatkhah/2170
او با اشاره به کرختی که در جامعه ایران وجود دارد، بیان کرد: جامعه ایران ظرفیت تمدنی بالایی دارد که متأسفانه مدتی است گرفتار لختی و سکون شده است. تصور من این است که سیستمهای ما با جهان زندگیمان هم راستا و هم فضا نیستند.
فراستخواه در ادامه با اشاره به مسائل و مشکلات مختلفی که در جامعه وجود دارد، بیان کرد: به واسطه اتفاقات و مسائل مختلف، از منظر پویاییشناسی اجتماعی جرم جامعه در حال زیاد و بزرگ شدن است اما این سنگینی مدیریت نمیشود. زمانی که پلتفرم مناسبی برای این جمعیت فراهم نمیشود، یک جرم بحرانی شکل میگیرد. برای همین است که فقدان بهرهوری از سرمایههایی که داریم رخ میدهد.
او افزود: به طور کلی سیستم ما ناشنوایی دارد و نمیتواند این جامعه را به خوبی ببیند، برای همین این جامعه که حاوی سرمایههای ما است، رویتپذیر نمیشود. به همین دلیل ما در دنیایی که روزبه روز رقابتی میشود میمانیم و جامعه هم دچار انواع سرخوردگیها میشود. بخشی از این جامعه مهاجرت میکنند، بخشی مهاجرت به درون میکنند و افسرده میشوند که همه اینها در کنار هم نارضایتیهای اجتماعی را پدید میآورند. اگر از منظر اجتماعی به این مسئله نگاه کنیم گویا در جامعه ایران یک وضعیت معوق و موقت وجود دارد، هرچند من معتقدم که جامعه ایران کوتاهمدت نیست و تداوم ایران به صورت نقطهچینی است، در جامعه ایران همیشه نبوغ بقا وجود داشته و دارد، مثل امروز که بچههای نسل جدید میدانند باید برای آن چه کنند.
ارزش هستی و زندگی هم موضوع دیگری بود که فراستخواه با اشاره به آن گفت: مسئله ارزشمندی جهان و بهای آن منوط به رفتار ما با این جهان است چراکه جهان هستی ایستاده و منتظر ماست که به آن معنا دهیم.
این جامعهشناس تصریح کرد: بحثی با عنوان «تهی شدن خود» وجود دارد که عصبشناسان درباره آن معتقدند در هر لحظه در ما انرژیهای عاطفی و شناختی محدودی وجود دارد که به تدریج مصرف میشوند و ما جایی کم میآوریم. در ادامه ما باید از این انرژیها سرشار شویم و اگر این اتفاق رخ ندهد، ما دچار تهی شدن خود یا ایگو دپرشن میشویم. در این وضعیت نه اخلاق، نه اندیشه و نه خلاقیت، هیچ کدام کار نمیکنند. به عنوان مثال شما دانشجویی را در نظر بگیرید که به محض خروج از خانه مدت زیادی در ترافیک میماند و کلی انرژی هدر میدهد، این به مدیریت شهر برمیگردد، در ادامه ممکن است درآمد کافی نداشته باشد و شرایط زندگیش دشوار شود که مدیریت اقتصادی باعث آن است، بعد به دانشگاه میرسد و دم در با چالش مواجه میشود، پس از آن هم کار کردن با سیستم بوروکراسیک دانشگاه از او انرژی میبرد که باز هم به دلیل ضعف در مدیریت سیستمی است و این روند ادامه دارد تا به کلاس میرسد و دیگر خالی از انرژی که به آن اشاره کردم، شده است. من به او نمیتوانم بگویم که پسرم، دخترم لحظههایت را جدی بگیر و... ، این جریان باعث میشود که ما تهی از انرژی شویم و به تبع آن ناخواسته نمیتوانیم لحظاتمان را جدی بگیریم و دیگر انرژی و توانی برای آن نداریم.
فراستخواه با تأکید به نقصانی که در مدیریت جامعه وجود دارد، افزود: در ایران عاقلان زیادند اما عقلانیت نیست چراکه مهم این است که عقلانیت در سیستم و به صورت سیستماتیک خود را نشان دهد و جریان داشته باشد، آن هم به شکلی که در قالب سیاست و مدیریت کارگر باشد. گاهی میبینید که یک تغییر کوچک در سیاست و مدیریت قوانین میتواند بخش زیادی از سرمایههای انسانی را آزاد کند و برعکس این جریان هم وجود که دارد. همانطور که یک سیاست عمومی غلط میتواند کلی از افراد جامعه را آزار دهد.
اینکه چطور میتوان از این ملال و فشارها به پویایی رسید هم سوالی بود که این جامعهشناس در پاسخ به آن عنوان کرد: من کتابی با عنوان «ذهن و همه چیز» دارم که بحث آن این است که سرآغاز همه آغازها، آغازی در ذهن است و آن آغاز در درون منوط به یک نگاه و ذهن سرشار است. ما یک ذهن انبار داریم و یک ذهن سرشار، ذهنی که به لحظه حال خودش آگاه است و میتواند آن آغاز را رقم بزند. این ذهن قابل تعلیم است و باید به آن پرداخته شود. گاهی ما در حسرت چیزهایی هستیم که نداریم و گاهی که داریم هم درگیر ملال و دلسیری داشتههایمان میشویم در حالی که زندگی یک طرح یا پروژه است و طرح زندگی را درانداختن نیاز به ذهن سرشار دارد، سرشار از حس آگاهی به زندگی و لحظههایی که در حال گذر هستند. این سرشار شدن هم به شناخت و معرفت نفس نیاز دارد.
فراستخواه در آخر با مذمت نگاه سلیقهای در حوزه دین، خاطرنشان کرد: در این میان سیستمها هم باید در این فضا نقس تسهیلگر را داشته باشند. در حالی که متاسفانه در این چند دهه ما دین را که بخشی از میراث معنویمان است، به یک ایدئولوژی حکومتی تبدیل کردیم و این ایدئولوژی محدود و بسته است و بهرهمندیهایی خاصی از آن میکنیم که درست نیست. امروزه همانطور که بخش بزرگی از جنگلهایمان در حال کم شدن است، میراثهای معنوی که داریم هم رو به کم شدن است چون به ایدئولوژی سیاسی با بهرهبرداریهای سلیقهای شده و این باعث شده که از حکمتهای درونی که در دل این میراث است هم محروم شویم.
و اینجا ها
https://www.instagram.com/sepanj_show/reel/DHL6iuto7jN/
https://www.instagram.com/sepanj_show/reel/DHL6iuto7jN
https://www.instagram.com/sepanj_show/reel/DHL6iuto7jN
/https://www.youtube.com/watch?v=Pk1pCRynhrA
/https://www.youtube.com/watch?v=Pk1pCRynhrA
https://www.aparat.com/m/htqs5
https://www.aparat.com/m/htqs5
فیلم «جادوی جاده های دور» به کارگردانی مژگان ایلانلو را زمستان 1403 در خانه کرامت «مؤسسه خیریه وعام المنفعۀ دارالاکرام» دیدم؛ به دعوت مصطفی میراحمدی زاده که با یارانش از 1380 برای آموزش کودکان فاقد سرپرست مؤثر در سراسر ایران فعالیت داوطلبانه و غیر انتفاعی می کنند وتوانسته اند حدود یازده هزار دانش آموز را تحت پوشش قرار بدهند. ایده و سفارش فیلم از دارالاکرام هست و ایلانلو آن را با حمایت و مشورت علمی، فنی و پشتیبانی این مؤسسۀ ساخته است.
فیلم با همصدایی «جاده های کیارستمی[1]» آغاز می شود: «می دانستم سرانجام روزی از این راه خواهم گذشت، نمی دانستم اما؛ تا دیروز که آن روز، امروز خواهد بود. از اول کار در اندرون او حزنی غالب بود... دردی عظیم از این معنا بر وی فرود آمد و قرار او برفت و متحیر شد. بدو گفتند تو را چه بوده است. او واقعه بازگفت و گفت دلم از دنیا سرد شده، چیزی از من جدا گشته که راه بدان نمی دانم ودر هیچ کتاب معنای آن نمی یابم. گفتند این کاری نباشد که در خانه متواری شوی، کار آن باشد که گام در راه نهی، هیچ نگویی، به راه بنگری، راه خود با تو خواهد گفت از آن هزار پرسش بر دلت و او به جستجوی راه شد».
این چنین است که کارگردان در «راه هایی پیچ در پیچ که به هیچ کجا نمی رفتند خط اندر خط بر صفحۀ خاک » به کودکانی می رسد که «به بازی خطوطی پر خم و پیچ مشغولند بر صفحه ای کاغذین». در «آسمان آباد» ایلام، رضای 17 ساله، دانش اموزی قد بلند، فرز و چابک، چوب به دست، آشنای بادها و بوته ها و چشمه ها و کمرکش ها و قله ها و درختان و اسبها وکره اسبها؛ در گیر و گرفتِ دیوار کنکور. با رؤیاهای محبوسی که «شاید کشوری را اداره بکند» و کسی چه می داند«شاید روزی خود، رؤیای دیگران باشد».
از زیر سقف بلند آسمان آباد، باری دوباره راهی گشوده می شود؛ باز پیچ در پیچ. مهم ترین نشانه در فیلم که مدام با چشمان ما وذهن و روح ما کار می کند؛ راه است، راه . چون «در بیکران هستیِ هر یک راهی بود، پیچ در پیچ؛ گاه، رها شده در هیچ وگاه، خطی ممتد که پایانش باغ و سایه سار؛ درخت وچشمۀ آبی بود در سنگلاخ...سفر آدمی را پایانی نیست». و «جاده یعنی غربت، باد، آواز» و از راه صدایی می رسد در آواز «سِلدا باجان[2]»؛ چنان آواز حزین که درد دورافتادگی اش از مرزهای این زبان وآن زبان می گذرد تو را از جایی که محکم نشسته ای می کَند و تا وسعت یک پیوستگی کائناتی می برد: «یاردان آیریلمیشام...باغریم دلینیر..»، چنانکه تو با حدیث دردی یگانه می شوی، چنانکه تجربه فراق و غم هجرانی در تو مکرر می شود، چنانکه همۀ عشق ها وهمه صداها و همه رنجها وهمه شوق ها در تو جاری می شود و تو سراسیمه به راه ادامه می دهی....فیلم حکایتی است از زندگی ملس مردمی که هیچ نمی توانند مرزهای مبهم میان تلخکامی و شادکامی خویش برای تو بیان بکنند، گویی در لغتنامه آنها غم ها و شادی ها کلماتی مترادف بودند چنانکه ناامیدی و امیدواری، وچنانکه اشکها ولبخندها.
بچه ها بر پله های فرسوده نشسته اند با کارنامه؛ در شمارش..........
[1] عباس کیارستمی این روایت را از عطار در تذکره الاولیاء «ذکر21: ذکر داوود طائی»، اقتباس آزاد کرده است( به تصحیح نیکلسون، مقدمه انتقادی محمد قزوینی، شرح بدیع الزمان فروزانفر ، هرمس ، 1388: 289-294.
[2] Selda Bagcan
مقاله ای از مقصود فراستخواه
صلح اجتماعی ؛ کلیشه یا واقعیت
تأمل در شرایط عینی وذهنی صلح
بحث شده در
همایش صلح اجتماعی و جامعه مدنی(۱۸ دی 1403)
منتشر شده در
نشریه شماره 27 ویژه نامه اسفند 1403
شبکه کمک
(شبکه های ملی وتخصصی سازمان های غیر دولتی)
نسخه کامل ویژه نامه
مقصود فراستخواه در نشست خیر و خرد
دارالاکرام در نشست بیستوهفتم خیروخرد با حضور دکتر مقصود فراستخواه (https://farasatkhah.com/about-me/)به کتاب «کنشگران مرزی» خواهد پرداخت. این کتاب که اکنون به چاپ هفتم رسیده و کتاب برگزیدۀ سال ۱۴۰۳ در علوم اجتماعی شده است به عاملانی میپردازد که پایی در دولت و پایی در جامعه دارند و میان دولت و ملت پل میزنند.
ما در این نشست از منظر یک سازمان مردم نهاد و با پرسشهای زیر به سراغ کتاب و نویسنده میرویم
(۱) آیا در تاریخ ایران میتوان نهادهایی یافت که توانسته باشند نقش کنشگر مرزی را ایفا کنند؟
(۲) کنشگر مرزی نهادی چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟
(۳) آیا نهادهای مدنی موجود ظرفیت کنشگری مرزی را دارند یا در وضعیت فعلی ناچارند برای بقا خود به یک سمت بخزند؟
(۴) آیا کنشگران نهاد میتوانند در کم کردن شکاف میان طبقات پایین جامعه و دولت نقش بهتری نسبت به کنشگران فردی داشته باشند؟
توضیحات بیشتر: اینجا
(https://alefbayefarda.ir/kheyrokherad-26/)
و اینجا
(https://t.me/mfarasatkhah/1637)
زمان: سه شنبه ۲۱ اسفند ماه ۱۴۰۳ – ساعت ۱۶
نشست حضوری: خیابان وزرا، کوچه بیستم، پلاک ۶، طبقه دوم
نشست آنلاین: اینستاگرام به مهربانی
(https://instagram.com/bemehrbani)
برای هموار کردن مسیر آموزش کودکان ایران در کمپین پلهای پیش رو همراه ما باشید: اینجا را کلیک کنید (https://bemehrbani.com/crowdfunding/item/41?utm_source=social&utm_medium=telegram&utm_id=bridge)
نوروز ونشانه شناسی اسفند
بحث فراستخواه در اجتماع دانشجویان دانشگاه شریف
نسخه شنیداری بحث نوروز ونشانه شناسی
در کانال تلگرامی فراستخواهhttps://t.me/mfarasatkhah/2143
نمیدانم این قدرتی که شما را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون جنگیدن و فتح کردن و بکار بردن قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و شغب غوطهور و بهندرت آتیه را در نظر میگیریم. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما میتابد تأثیرات مفیدش در سر ما کمتر از شماست؟ یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است خواسته شما را بر ما برتری دهد؟ گمان نمیکنم.
اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم
انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده دندانپزشکی برگزار میکند:
خلقیات ایرانیان در بوته نقد
حلقه مطالعاتی کتاب ما ایرانیان اثر مقصود فراستخواه
خلاصه صوتی کتاب
(https://castbox.fm/vb/737250335)https://castbox.fm/vb/737250335
جلسه اول یکشنبه۱۲اسفند ساعت۱۵
فیلم مصاحبه یگانه شوق
با مقصود فراستخواه دربارۀ کنشگران مرزی در امروزایران
%D8%AE%D8%A7%DA%A9%D8%B3%D8%AA%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D8%A7%D9%85-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86