مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

نقد مردم ؛ تعقیب سایه های بلند خویش

فکر وعمل انتقادی در تاریخ و فرهنگ وجامعه ما چندان فرصت رشد وگسترش  نیافته است ونهادمند نیز اصلا نشده است. به جای نقد  ، غالبا یا تملق وتعارف و ثناگویی بود یا ردّ و لعن و تقبیح وناسزاگویی . بحث حاضر در صدد بررسی ریشه های این قضیه نیست. بسیار سخن گفته شده است که مثلا ساختارهای استبدادی ودولت گرایی و تصلب قدرت تا چه حد مانع از رشد «فرهنگ نقد» در میان ما می شد، یا پراکندگی سرزمین وتاریخ پرحادثۀ آن چگونه  اجازه نمی داد  حوزه ای عمومی برای گفتگوی آزاد وآرام انتقادی شکل بگیرد. در نتیجه هرچه آن خسرو می کرد ، شیرین بود و زبان سرخ سر سبز بر باد می داد و  حاکم، مافوق عرف وقانون بود. از غضب جبار به خدا پناه می بردیم و بنابر تمثیل معروف چون از پیشگاهشان بیرون می رفتیم دست بر سر و گوش می کشیدیم که مباد سخنی از ما برخطا رفته و گردن بر باد.

از سوی دیگر در زندگی روزمره خویش نیز  عقاید واعمال خودمان ، حق محض بود و چون وچرا به ندرت بر می تافتیم و آرا ومذاهب دیگر ، باطل محض بود و عصبیت، غالب بود و دیگر عقاید ، کفر و ضلال بود و  رگهای گردن به حجت قوی بود و چوب  تفسیق وتکفیر مهیا بود. در بهترین حالت ، مناظره به پا می شد و معمولا در نظارۀ قدرت مستقر. تا موجبات اثبات مذهب حق و قدح باطل و  اسکات خصم ودفع شبهه  واتمام حجت فراهم شود. واژه شناسی کلماتی مانند خصم  و شبهه در کتابهای کلامی وفقهی ما آنجا که اقوال وآرا مورد بحث قرار گرفته است، نشان می دهد که  مخالف یعنی دشمن و قول خلاف یعنی باطل و شبهه افکنی واضلال جماعت . این البته به معنای آن نیست که در فرهنگ ما ایرانیان  مثالهایی از نوع رواداری و نمونه هایی مانند  زکریای رازی و خیام و بیرونی و حافظ و زاکانی  وشطحیات عرفانی نبود ولی انصافا کم بود، به سختی پا می گرفت و به ندرت  بسط  می یافت.

در دورۀ تجدد خواهی نیز که  مفهوم نقد ابتدا در میان گروه های جدید اجتماعی وسپس در جامعه به میان آمد، این نقد بیشتر به نقد چیزهایی در غیاب خودمان حوالت یافت. مثلا نقد دولتیان، نقد ادارات ،نقد تمامی قصابان، بزازان، نانوایان، ملّایان، مالیات بگیران وحتی نقد تمامی مردمان!

 نویسنده زمانی در تهران درس می خواندم ودر تبریز سکونت  وتدریس داشتم. معمولا هر هفته با قطار می آمدم ومی رفتم. قطار که راه می افتاد در کوپۀ 4 یا 6 نفره ، معمولا یکی از همراهان باب سخن می گشود و دیگران دیر یا زود همراه می شدند ، پس رشتۀ  بحث دراز می شد و آنگاه  می توانستید کشکول بزرگی از حرف ها وحدیثهای انتقادی درباب همه چیز پیدا بکنید. کمتر چیزی باقی می ماند که نقد نشود.

تکرار شگفت انگیز این روال در ایام مدید برای نویسنده  که خود نیز کم وبیش با موج آن لفاظی ها بالا وپایین می شدم، این پرسش را  پیش آورد که چرا در میان این همه  حرفهای خوب خوب انتقادی، یک مخاطب واقعا موجود ، نیست؟! همه مخاطبها در «غیاب» اند و «بیرون از ما» هستند. دولت در بیرون ماست، اداره ومدرسه ومحله در بیرون ماست ،فرهنگ در بیرون ماست ، سنت ، در بیرون ماست وحتی «مردم » نیز در بیرون ماست و گویا چیزی بکلی غیر از جنس ما چهار یا شش نفر   آدم حاضر در آن کوپه است. دوست داریم از چیزی وکسی انتقاد بکنیم که مخاطب واقعی ما نیست. اگر یک مقام دون پایۀ دولتی در آنجا  همسفر ما بود، آیا بازهم مخاطب انتقاد بود یا به انواع حیل می کوشیدیم با او ارتباطی برقرار کنیم «بخوانید برای حل مشکلاتمان!».

بیچاره ما. چیزهایی را مورد انتقاد قرار می دهیم که خودمان آنها را بازتولید می کنیم، روالها ورفتارهایی را به باد نقد می گیریم  که با آن خود عمل می کنیم ، سنتهایی را مورد انتقاد قرار می دهیم که با آن زندگی می کنیم؛ برساخته هایی که از عقاید و عواطف خودمان انباشته شده است، رشوه ای را زشت می شماریم که هر وقت شد می دهیم یا می ستانیم، ما مرتب سایۀ خود را تعقیب می کنیم ونمی رسیم .

با این بیان مسأله ، شاید توانسته باشم ضرورت بحث درباب «نقد مردم» را  بیان بکنم. اما انواع مختلفی از نقد مردم هست. می شود گفتارهایی را که به نوعی حاوی«نقد مردم» هستند، تیپ شناسی کرد. البته همه لزوما نقد به معنای خاص نیستند ولی صوَری از حرف وحدیث درباب افکار و اعمال مردم هستند.  نوشتۀ  حاضر در حکم مقدمه ای در باب گونه شناسی نقد مردم است. شش سنخ نقد مردم توصیف می شود. نویسنده، حساب چهار نوع اول را  از دو نوع پنجم وششم  جدا می کند و  این دو نوع آخر را به عنوان گونه های بدیل نقد مردم ، متمایز می سازد.  آن شش نوع  گفتار حاوی نقد مردم بدین قرار هستند.

1. گفتار نخبه گرایی

  این را در  امثال هابز  می بینیم. هابز به لبه های تاریک رفتار مردم  چشم می دوزد. هابز با طرز نگاه  خود و تحلیل خاصی که  از اوضاع معاصر انگلستان واروپا به عمل می آورد نتیجه می گیرد که  «انسان، گرگ انسان است». این چنین، هابز به وضعیت جنگ همه علیه همه می رسد. مردم چندان هوای هم را ندارند ، اگر لازم شد یکدیگر را لِه و لت و پار نیز  می کنند؛ با  طرز معاملاتشان ، مناسباتشان ، و دست کم با کلماتشان.  

با این فرض نیازموده و استدلالهای محل بحث بعدی است که هابز  به ضرورت  قدرت مطلقه ای بالای سر مردم( لویاتان) قائل می شود ؛ نظامی سیاسی که با  اِعمال اقتدار ، نظم اجتماعی را برقرار بکند( هابز،1380 )[i].  

هابز ، به رغم همۀ ابداعات نظری خویش در تفکر مدرن سکولار، معرف سنتی در فکر سیاسی است که در پس پشت آن، بدبینی مفرطی به مردم وجود دارد. بسیاری از عاملانی که در سطوح مختلف سیستمهای اقتدارگرا عمل می کنند کم وبیش چنین نگاهی به مردم دارند. شاید یک علت بیزاری آنها از مشارکت وآزادی و دموکراسی نیز همین باشد. اگر دید منفی به مردم نباشد به این راحتی نتوان دست به خشونت وسرکوب زد و سلب حقوق کرد. در کتابهای تاریخ، اسنادی می بینیم که حاکمان در خلوت چه فحشهای تحقیر آمیزی به مردم کوچه وبازار می دهند.

2.گفتار پدرسالاری سیاسی

 در این گفتار ؛ مردم، صغیر فرض می شوند. فرق این گفتار با گفتار نخست آن است که او بدبینی صریحی دارد، اما این، آغشته به احساس و خیرخواهی است؛ مانند پدری که معتقد است صلاح فرزندانش را او می داند وآنها فاقد بلوغ ورشد لازم برای درک جوانب و عواقب امور هستند، در نتیجه مرتب باید کنترل بیرونی بشوند. این چنین، جامعه نیز خانواده ای گسترده است. اولیای امور به حقایق ناب  آگاه اند و عقل کلّ اند. بقیه، صلاحیت معرفتی کافی را ندارند ودر معرض انواع تمایلات هستند.  

از اینجا فکر قیمومت به وجود می آید. رعایا در این گفتار فاقد توانایی های خود تنظیمی، خودگردانی وخود راهبری تلقی می شوند ودر معرض انواع ناآگاهی وانحراف اند. در نتیجه به  انتخاب آنها نیز اطمینان چندانی نیست و باید بزرگانی قبلاً  محدودۀ صواب را تعیین بکنند .

3. گفتار کمال گرایی

 این گفتار در صور مختلفی از روان شناختی یا فلسفۀ اجتماعی ومانند آن ظاهر می شود. رویکرد کمال گرایانه همانطور که در سطح فردی می تواند به صورت انتظارات غیر واقع بینانه و  خودآزاری واحساس گناه بیمار گونه ظاهر بشود، در مقیاس گروهی واجتماعی نیز توقعاتی غیر منطقی از  مردم  به وجود می آورد و منشأ نوعی تنفر وتحقیر نسبت به آنها می شود. 

کمال گرایی در قالب انواع ایدئولوژیهای سیاسی نیر  بازتولید می شود. در این ایدئولوژیها ، تعریفی از خیر عمومی وکمال و ارزشهای والای اجتماعی وفرهنگی هست که دولت آن را برعهده دارد و به خاطرش می تواند آزادی افراد وگروه ها را محدود  بکند. افراد وگروه ها معمولا  می خواهند منافع خود را بیشینه بکنند و ملاحظات گروهی دارند. بنابراین محتوای فرهنگ و زندگی اجتماعی نمی تواند به علایق و خواستهای متفاوت ومتکثر افراد وگروه هاموکول بشود. خیلی از این علایق در مسیر کمال نیستند وباید از طریق مداخلات و تنظیمات عمومی دولت کمال گرا، هدایت بشوند. 

از چشم یک کمال گرای افراطی بنگرید که چگونه راه رفتن، لباس پوشیدن، شادی کردن،  اندیشیدن ، سخن گفتن و روابط مردم  را آلوده وانحرافی می بیند و حاضر است به قهر و اجبار و خشونت هم که شده باشد  آنها را به راه کمال برگرداند. در بن لادن و ملاعمر، سوء ظنی به مردم دیده می شود که ممکن است هریک ازماها نیز آن را به طرز خفیّ باخود حمل می کنیم.

4. گفتار شرق شناسی

در شرق‌شناسی نیز  نوع دیگری از نقد مردم را می بینیم. پُرتره‌هایی بر ساخته می شود که در آنها «شرقی جماعت»، احساساتی است و چنین وچنان است(سعید،1978 و1994)[ii].  

حسین العطاس در «اسطوره بومی تنبل»(1977)[iii] توضیح می دهد که از قرن 16 تا قرن 20 ؛ در گفتمان «شرق شناسی»؛ مفهومی از مردمان «بومی» در آسیابرساخته شد؛ بومیانی که سست، کند و عقب‌مانده هستند. در سفرنامه ها، این نوع گفتارها کم نیست. مداخلۀ نظامی در عراق وافغانستان از گفتمان«شرق شناسی»مشروب شد. نمونۀ جنایتبار وفاجعه آمیز این طرز نگاه به مردمان دیگر، چند روز پیش در بریویک غلیان کرد.

 ***************** 

به نظر نویسنده هیچیک از چهار نوع گفتار فوق، صورت بندی مناسبی از نقد مردم نیستند و شرح این مدعا نیازمند بحث مبسوطی است. در زیر به دو نوع گفتار بدیل اشاره می شود که برخلاف چهارتای اولی، گمان می رود ظرفیت تولید نقد مردم  را دارا هستند: 

 5 .گفتار های علمی 

(مردم شناسی ، جامعه شناسی، روان شناسی اجتماعی و...)

 

ویژگی این گفتارها آن است که حداقل حسب فرض؛ روشمند و منظم هستند، قابل آزمون جمعی وقابل بررسی مجدد هستند، به داده ها و شواهد لازم اتکا می کنند، در مقام استنتاج  وتوجیه، ضوابطی دارند و می شود در رَوایی واعتبار وصحت ودقت وکفایت اسناد ودلالتهای آنها بحث میان ذهنی کرد. نقد مردم در ایران کمتر به این روش علمی انجام گرفته است وبه ندرت پیکره بندی پژوهشی داشت. بیشتر ادبیاتی که در دورۀ معاصر  با عناوینی از نوع خلقیات ایرانی شناخته  شده است ،فاقد روشمندی وصورت بندی علمی بوده است.[iv] پیمایش های سنجش نگرشها وگرایشها ورفتارها در اختیار نهادهای مستقل علمی ومعتبر غیر دولتی نیست.

6.نقد مردم در حوزۀ عمومی

یک سنت سیاسی مرسوم پیوسته القا می کرد که نقد در حوزۀ عمومی عمدتاً همان نقد حاکمان است. البته که انتقاد از حکومت، شرط بهبود هر جامعه وضامن مصالح عمومی و حقوق وآزادیهاست ومطمئنا شجاعت اخلاقی درخور اعتنایی است که کسی در حوزۀ عمومی به نقد قدرت خطر می کند. اما حاکمیت، یک دهم کوه یخ قدرت است وبقیۀ قدرت در زیر آب فرهنگ و جامعه است. نگاه حاکمیتی به قدرت، تقلیل گرایانه وسطحی است.

قدرت به معنای فوکویی آن فقط در بالا نیست، در پایین ودر متن جامعه تکوین پیدا می کند. قدرت، تنها آن نیست که در حاکمان یا طبقات مسلط به چشم می آید، صوَر قدرت بسیار گسترده و منبسط است. ارادۀ معطوف به قدرت در همه هست، تنها انحای آن فرق می کند. هر کس وهر گروهی، با افکار وعقاید ورویه ها و رفتارها وروابطی که دارد، راهبرد قدرت به ظاهر کوچک خویش را دنبال می کند و از مجموع این کشاکشها، قدرتی بزرگ شکل می گیرد و همه را به نحوی  تحت تأثیر قرار می دهد( دلوز، 1386)[v].

درست مانند قدرتی که در ترافیک است. این قدرت برایند خرده قدرتهایی است که رانندگان هرکدام در خیابانها وچهار راهها اِعمال می کنند. این قدرتچه ها متعدد ومختلف اند. ماشین های کوچک وبزرگ وموتور سیکلتها وحتی عابران پیاده ، شیوه ها وعادات وخلقیات رانندگی وتردد،  هرکدام، حصۀ متفاوتی از قدرت را اعمال می کنند اما از مجموع آنها قدرتی به نام ترافیک تکوین می یابد و گریبان همه را به نحوی می گیرد. 

قدرت در بالا نیز به همین صورت بازتولید می شود. پس نقادی وتحلیل قدرت، همان طور که باید به سطح مدیریت وساختارها معطوف بشود، فرهنگ ورفتارها ونظام معرفتی وهنجاری را نیز باید ببیند.

چه ارزشی دارد که مرتب از چاله ای از قدرت در بالا بیرون بیاییم و سراسیمه در چاه قدرت دیگر بیفتیم. تسخیر مکان های دولت بی فایده است اگر فاتحان همانطور به عالم وآدم می نگرند که مغلوبین می نگریستند. 

اگر ما در زندگی روزمره  با همان قواعدی عمل می کنیم  که دولتمردان مورد انتقادمان در مقیاس بزرگتر عمل می کنند، اگر هریک از ما ، تکه هایی کوچک از نظامی هستیم که آن را نقد می کنیم ، پس نقد هایمان، دعوا برسر کیسه های خالی است.

پس مهم، آن آگاهی و حساسیت انتقادی است که در حوزۀ عمومی نسبت به ریشه های افکار وهنجارها وقواعد رفتار ومناسبات خویش داشته باشیم.  

نقد در حیطۀ عمومی به معنای تأمل جمعی در وضع موجودمان برای نیل به افقی مشترک از زیست اجتماعی مبتنی بر قواعد ومناسبات بهتر است. این الگوی زیست مطلوب جز با تغییر نگاه ها و رفتارها ورویه های همۀ ما چه در کسوت مردم و چه در هیأت دولت حاصل نمی شود.

دموکراسی اجتماعی جز با نقد در حوزۀ عمومی، از دولت واز خودمان به دست نمی آید. امکان ندارد که با قواعد غیر دموکراتیک زندگی بکنیم وبه دموکراسی برسیم. چگونه می شود مسؤولیتهای شهروندی را در کوی وبرزن و بازار ومحل کار، زیرپاگذاشت وبه حقوق شهروندی دست یافت. ماتنها درون آن دموکراسی زندگی خواهیم کرد که فهم وعمل ما، جزوی از آن است.  

 

 

فایل پی دی اف



[i] هابز،توماس(ترجمه 1380) لویاتان.ترجمه حسین بشیریه،تهران:  نشر نی.

[ii] Said,E.(1994)culture and imperialism.New York:vintage. Said,E.(1978) orientalism. New York:Pantheon books.

[iii] Altas S.H. (1977) the Myth of The Lazy Native: A study of the Image of the Malays, Filipinos and Javanese from the 16th to the 20th century and its Function the Ideology of colonial Capitalism. London: Cass.

[iv] برای بحثی در این باره بنگرید به طرح بحثهای نویسنده  که در 22 جلسه با عنوان « واکاوی خلقیات ایرانی» در بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان طی سالهای 1386 به بعد انجام گرفت: « www.bazargan.com» .

[v] دلوز، ژیل (ترجمه 1386). فوکو. ترجمه افشین جهاندیده و نیکو سرخوش. تهران: نشر نی.

نظرات 10 + ارسال نظر
معین یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:15 http://www.moein.net


استاد گرامی

سلام،چه نقدی کنم این نقد شیرین و متین را،عالی است. به خصوص منابع ذیل مقاله و به ویژه مطالب مجموعه مباحث واکاوی خلقیات ایرانی که در نشانی ذیل جان افزایی می کند.بسیار ممنون

http://www.bazargan.info/la_persian/hamayeshha.htm

سلام بر دوست وهمکار محققم
ممنون ومشتاق بهره گیری از نقدها
م-فراستخواه
6 شهریور

برهان یکشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 20:44 http://drakbari.com

سلام استاد
ضمن آرزوی قبولی طاعاتتان. مقاله پرمغزتان را در مهرنامه خواندم ولی متاسفانه ارباب این جریده شریفه پی نوشتها و منابع مقاله تان را حذف کرده بودند ممنون می شوم راهنمایی فرمائید تا آنها را بدست بیاورم.
التماس دعا

سلام بر دکتر برهان عزیز
ممنون و برای استفاده از نقدهایتان برای شما ایمیل می کنم
م-فراستخواه
۶ شهریور

محرم آقازاده دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:12

سلام
عمومیت یافتن نقد در فضای عمومی و عبور از مشروعیت تجویزهای دولتی، نیازمند توان نقد خود در فضای عمومی است. و این خود مستلزم خردورزی است.
جامعه ای که مردان دانشگاهی آن توان نقد خود-خرافه گرایی شان را ندارند، چه وضعیتی خواهد داشت مردمان تیره روزی که هنوز 10 میلیون آن ها بی سوادند.
با این همه، بر این باورم که خردورزی، و به قول فریر آموزش انتقادی می تواند راه گشا باشد.

دکتر فراستخواه عزیز، استاد ارجمند، میدان که به مثابه اندیشورز ققنوس صفت بر بستر خویش بی قرار هستید. دست مریزاد. دست مریزاد و که وا می دارید، بر می انگیزید.

استاد محترم جناب دکتر آقازاده
با سلام وممنون از توجهتان به این سیاه مشق دانش آموزی
وارزش افزودۀ آموزنده ای که با تخصص آموزشی وفکر بدیعتان آراسته اید
همی نیاز به نقد هست پیوسته
م-فراستخواه
7شهریور90

مهدی زعیم دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:17

استاد ارجمند باسلام و احترام
خدا قوت و طاعات و عبادات قبول درگاه حق از عدم حضور در موسسه فرهنگی دکتر شریعتی به جهت مشغلات پوزش می طلبم و ممنون خواهم شد که به گونه ای سخنرانی جنابعالی در موسسه در دسترس قرار گیرد

دوست عزیزم با سلام وچشم به محض اینکه تحریر عرایضم در آنجا به دستم رسید ویرایش ودر اینجا برای نقد ونظر منتشر می کنم
م-فراستخواه
8شهریور

زمانیان جمعه 11 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 23:49 http://zamanian.blogsky.com/

سلام استاد گرامی

چند وقتی است مطالب و مقالات شما را می خوانم و معمولا از آنها سه گو.نه بهره می برم. اولا از قلم زیبای تان لذت می برم و از خواندن نوشته های تان مشعوف می شوم. ثانیا دغدغه های تان را می ستایم که همه از روی درد هست. مسئله هایی عمیق که هر یک از انان نشان می دهد که دردشناس هستید. ثانیا رویکرد و نقدهای چند وجهی تان قابل تامل است. بیان رسا و جسارت آمیز.
مانا باشید و سرفراز

جناب زمانیان عزیز
با سلام وممنون از توجه وتشویقتان . ناقابل است. وبلاگ شما خرد منتقد را دیدم . چه اسم با مسمایی است. استفاده بردم وبرایتان آرزوی موفقیت می کنم
م-ف
12شهریور90

مهدیزاده شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:13 http://kheradshahr.blogfa.com/

با سلام وسپاس از مطالبتان/ از وجود وبلاگتان مطلع نبودم اما اینک که به تصادف به آن برخوردم راه را برای درخواست یکی از مقالاتتان فراهم می بینم.جنابعالی سال قبل مطلبی را که ماحصل تحقیقتان در پتروشیمی بود در کنفرانسی ارایه کردید که بنظرم بهترین کار کنفرانس هم همان بود.شما راندیدم و جناب اسدی هم قول داد متن مقاله را برایم بفرستد که تا حال میسر نشده. ممنون می شوم که از آن مقاله/نتیجه کارتان هم بهره برم /با سپاس

سلام وعرض ادب
نیازمند نقد ونظر شریفتان
آن مقاله را نیز لطفا از جناب مهندس عموزاد در همان حوزۀ پژوهشی ان پی سی دریافت فرمایید
با بهترین ها
م-ف
12 شهریور

علی یکشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 16:42 http://fetragh.blogfa.com/

سلام ودرود.
۱-متن راپرینت گرفتم وبا ولع خواندم.هرچندشهروندامروز هم چاپ کرده بود
چه نکات کلیدی واثرگذاری:
تسخیر مکان های دولت بی فایده است اگر فاتحان همانطور به عالم وآدم می نگرند که مغلوبین می نگریستند.
امکان ندارد که با قواعد غیر دموکراتیک زندگی بکنیم وبه دموکراسی برسیم.
۲-من به ادرس رفتم ومتاسفانه بخشهایی از همایش واکاوی خلقیات ایرانی فکر کنم بین ۵تا ۱۵ این حدودها متنی ندارند اگر امکان دارد خودشما نیز بررسی کنید
باتقدیم احترام

با سلام وممنون ونیازمند نقدتان
ضمنا کی و کدام شماره وچه صفحه ای چاپ شده بود؟ ندیده ام
موضوع سایت ناکارامد بنیاد را نیز سعی می کنم از آقایان پیگیری بکنم
با مهر
م-فراستخواه
13 شهریور

وحید دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 00:51

با سلام خدمت شما
موضوعی که بدان پرداختید خیلی خیلی در بین روشنفکران ما مهجور و نیازمند توجهی ویژه است
امیدوارم همچنان به آن بپردازید و رهایش نکنید، چه بسا که نقد فرهنگی ایرانیان و تاختن به کجی هایشان، شجاعت و جسارتی همچون نقد حاکمان آنها بطلبد

با سلام وممنون وبا مشارکت و بحث و انتقادات امثال شما
م-ف
14 شهریور

علی دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:50

سلام.
شماره ۱۱
شنبه ۱۲ شهریور

ممنون علی جان

جواد سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 13:03

استاد گرامی
این موضوع که مشکلات اجتماعی واخلاقی جامعه ما در اصل مربوط به حکومت ها نیست بلکه ریشه های فرهنگی در میان مردم دارد دغدغه ای بود که من سالها با آن در گیرم وهمواره آنرا به عنوان سوال، در محافل مختلف در محضر اساتید، مطرح کرده ام . مقاله عالمانه، زیبا و متین شما گویای اینست که کماکان پی گیر این موضوع هستید وجای تقدیر فراوان دارد. با این حال نکته ای که باید روی آن تامل شود بررسی ریشه های تاریخی وفرهنگی رفتار های مردم در این جامعه است واینکه راه حل گذار از این دور باطل رفتاری چیست. چرا هیچ کس حاضر نیست خود را خطاکار بداند .شاید به این دلیل که قبول خطا منجر به بی اعتبار شدن شخص در جامعه می گردد ودر میان مردم به شخص خطا کار به چشم دیگری نگاه می شود وبنا براین شخص می خواهد خود را همواره مبرا از خطا جلوه دهد. واز همه قابل توجه تر اینکه هرگاه در محافل لب به نصیحت می گشائیم، همواره خود را از مخاطب بودن آن نصایح بر کنار می داریم . در این مورد البته بزرگان قوم به شرط زدودن هاله تقدس ونقد پذیری می توانند سد اوهام را بشکنند وفرهنگ جدیدی را در جامعه بنیان نهند و البته در این صورت به رهنمود اساتیدی چون جنابعالی نیاز مستمر خواهد بود. شاید نظرات کم ارزش من زمینه راهنمائی در خور شما را فراهم کند.

دوست ارجمند جناب مهندس جواد عزیز
ممنون از افق گشایی های همیشگی
در نکات مهمی که بیان فرموده اید تأمل می کنم
م-ف
16 شهریور

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد