مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

ظرفیت های مدنی ودموکراسی، برای مصونیت جامعه دربرابر مخاطرات


 


 

متن تحریرشده و  ویراسته گفت وگوی

سمانه جعفر زاده  با فراستخواه

قسمت دوم وپایانی

 

§                     این ساختارهایی که شما برای مقابله با استبداد از آن بحث می کنید چه نوع ساختارهایی هستند، آیا منظور نهادهای مدنی است که باید به وجود آیند تا بتوانند قدرت را کانالیزه کنند و اینکه اساسا این ساختارها چطور باید شکل بگیرند؟ چه کسانی باید این نهاد ها را به وجود آورند؟ آیا مردم باید این کار را بکنند یا اینکه فرصت یا فضایی به وجود آید که در واقع آن فضا استبدادی هم نباشد تا این نهادها بتوانند شکل بگیرند، تازه زمانی که این نهادها شکل می گیرد، اینکه چطور می توانند پایدار بمانند، مهم است، به نظر شما چه کاری باید انجام گیرد تا این نهادها پایدار بمانند؟

فراستخواه: نهاد ها وسیع است ولی برای مصونیت در برابر استبداد، تاکید بر روی نهادهای مدنی و مستقل از دولت است. نهادهای مردمی، سازمان های مردم نهاد(سمن ها)، بخش غیر دولتی  جامعه ، اجتماعات محلی، اجتماعاتی که در سطح محله ای وجود دارد، همه اندامهای حسی وبافتهای حیاتی یک جامعه برای برکنار ماندن از فساد واستبداد هستند.

 این نهاد ها از همسایگان در یک مجتمع مسکونی شروع می شود و بعد اهل محله ، NGO ها ومهمتر ازهمه فضای عمومی است که فضایی برای گفت وگو، نقد و پرسشگری است. عمل اجتماعی مردم مانند بیان کردن، نوشتن، طرح نقدها و روشنگری، پرسش از عملکرد حکومت و دیدگاه های متنوع همه در فضای عمومی  امکانپذیر می شود. این فضا باید مکانی برای گفت وشنود های  محدود نشده گروه های اجتماعی و شهروندان باشد که ومؤثر ترین ساز وکار ها برای مصونیت جامعه در مقابل استبداد هستند. بعد نوبت می رسد به نهادهای حرفه ای تخصصی، نهادهای مطبوعاتی، رسانه ای و همینطور نهادهای سیاسی غیر دولتی مثل احزاب و سازمان ها و نهایتا گروه های صنفی و تمام سازمان های مردمی و غیر دولتی. به هرحال  نهادهای مدنی مهم ترین پشتیبان های درونزای یک جامعه  برای ایمنی آن نسبت به بازتولید استبداد هستند و فضای مستقل از دولت را قوی می کنند.

در واقع آنچه ما لازم داریم این است که جامعه باید قد بکشد و قد آن از دولت باید بلند تر باشد. برخلاف جامعه ما که قد دولت خیلی بزرگتر از جامعه است. حکومت چیزی جز پیشکار مردم نیست. مردم کسانی را به طور موقت می گمارند که امنیت مرز ها، جاده ها و زیرساخت های اجتماعی شان را فراهم کنند. برای اینکه این خدمات ارائه شود کارگزارانی لازم است که برای این امور از سوی مردم گمارده شوند.

 اگر چنین درکی از حکومت در جامعه ما نهادینه بشود از شکاف مزمن میان جامعه و دولت رهایی پیدا می کنیم. این دو باید با یکدیگر تعامل می کنند. تعاملی که در آن، جامعه فعال است و دولت پاسخگو. جامعه اثرگذار است و دولت اثرپذیر و حساس. دولت مرتب باید  ببیند که جامعه از او راضی است یا نه. اتفاقا باید خود ساختاری ایجاد کند که رضایت مردم را بسنجد نه اینکه ساختارهای ابتکاری ودرون زای جامعه مدنی وسیاسی را نیز محدود وناکارامد بکند واز بین ببرد.

 مردم نیز حالت فله ای ندارد. منظور از مردم همه گروه های اجتماعی اعم از اکثریت واقلیت وموافق ومخالف هستند. چنین جامعه ای است که چند صدایی است ودر آن امکان مشارکت عمومی هست، وفاق در آن «دولت ساخته» نیست،  بلکه از نوع «وفاق تعمیم یافتۀ فعال» است. یعنی اختلافات طرح می شود و موافق ومخالف ومخصوصا مخالفان فعال ، گفت وگوی آزاد می کنند و احساس می کنند اگر نقدی هم صورت می گیرد، پاسخی داده می شود و اثر گذار است ودر نتیجه به یک توافق نسبی درونزا ورضایتبخش می رسند.

این نوع «وفاق تعمیم یافتۀ فعال» ، لوازمی دارد. به عنوان مثال مردم باید بتوانند رسانه هایی  آزاد ومتکثر داشته باشند که از طریق آن  بحث هایشان را به میان بیاورند. در نتیجه میل به مشارکت و انگیزه مشارکت بالا می رود.

§                     آیا این دموکراسی یکباره تحقق می یابد؟

فراستخواه: مسلما در هیچ یک از جوامع دموکراسی یکباره توسعه پیدا نکرده است ولی مهم این است که حرکت به سمت آن از سوی جامعه توسط دولت به رسمیت شناخته بشود. ابتدا باید ساخت قدرت انعطاف پذیر باشد، انعطاف لازم برای ایجاد شرایط رقابتی در او به وجود بیاید. از این طریق جامعه فعال می شود، امکان گفت وگو میان جامعه و دولت افزایش می یابد و دولت به تدریج وخواه ناخواه خود را اصلاح می کند. بدین ترتیب مطالبات اجتماعی، انباشته نمی شود، فشرده و متشنج نمی شود و به تدریج گروه هایی که اهل گفت وگو هستند، بر سر کار می آیند. اما اگر قدرت متصلب و انعطاف ناپذیر شود گروه هایی که رادیکال هستند میدان دار می شوند. دولت پاسخگو از طرف جامعه موظف به ارائه خدمات و توسعه اقتصادی و اجتماعی می شود. در پی آن طبقه متوسط فعال و جامعه مدنی شکل می گیرد و شروع می کند به طرح مطالبات. در اینجا اگر دولت انعطاف پذیر وحاضر به گفتگو باشد، توسعه سیاسی وفرهنگی پیش می رود. بدین ترتیب کار به انقلاب نمی کشد. سرگذشت شاه عبرت آموز است.  در آن زمان نوسازی و مدنیزاسیون و بخشی از توسعه اقتصادی واجتماعی دنبال شد، درآمدها بالا رفت، رفاه بیشتر شد و ارتباطات اجتماعی، عمران و آبادی و بسیاری از برنامه های توسعه اتفاق افتاد، با این رونق و توسعه  بود که جامعه مدنی شکل گرفت و طبقات متوسط تقویت شدند، وقتی این امر اتفاق افتاد و طبقه متوسط خواست که در امور مشارکت کند، متأسفانه دیگر امکان آن به صورت نهادینه وقانونی وجود نداشت. خودکامگی  همه راه های این امکان را بسته بود. این به تشنج وانقلاب کشید.

طبقه متوسط هر جامعه می تواند منشأ پیشرفت و پویایی آن باشد. متأسفانه یکی از مشکلات امروز ما زوال طبقه متوسط است. بر اثر فقدان شایسته گرایی در مدیریت دولت و برنامه های غلط اقتصادی و اجتماعی وفرهنگی وسیاسی ، این طبقه در حال ضعیف شدن است. با زوال طبقه متوسط جدید شهری، جامعه از نظر تکاپوهای علمی فرهنگی و اجتماعی و از نظر سیاسی عقب می ماند وآنگاه دودش در میان مدت ودراز مدت به چشم انبوهی طبقات ندار وکم درآمد نیز می رود واین مهم تر است. طبقات محروم اجتماعی متأسفانه به سبب همین محرومیت شان از بختهای اجتماعی که علتش ساختارها ونهادهای ناکارامد است،  فرصتی برای مشارکت ندارند چرا که از بام تا شام در حال دوندگی هستند وعاقبت نیز هشت شان در گرو نه شان است.

§                     در واقع وقتی نیازهای معیشتی برطرف می شود نیازها و مطالبات دیگری بروز می یابند..

فراستخواه: بله. و البته باید با توسعۀ متوازن عادلانه به طور مرتب طبقات کم درآمد نیز به لایه های طبقات متوسط تبدیل بشون. به هرحال  معتقدم هر چه امکان وضعیت رقابتی جامعه و انعطاف پذیری دولت و گفت وگوها و تعاملات فراهم شود ، جامعه مدنی تقویت می شود و خود به خود گروه های که اهل تغییراتی قانونی مسالمت آمیز و به دور از خشونت هستند، فعال می شوند و صدای تندروی به تدریج موضوعیت خودش را از دست می دهد و آنها احساس می کنند حرفشان خریدار ندارد. چون مردم عاقل اند و انتخاب عقلانی می کنند.

 شخصا معتقد به فیس و افاده های روشنفکری نیستم که تصور بشود مردم نمی فهمند. همین مردم کوچه خیابان ممکن است بیشتر از من نوعی بفهمند، منتها امکان مشارکت و مقاله نوشتن ندارند، اما با یک نوع انتخاب عقلانی زندگی می کنند. آن نهادهایی که به تفصیل برشمردم امکان مشارکت همین مردم کوچه وبازار ومحله  وشهر را فراهم می آورد و آنگاه می توانند حقوق شهروندی خود را دنبال بکنند. به هر صورت معتقدم برای جلوگیری از آن چیزی که برگشت استبداد به آن می گوییم به این تمهیدات مدنی وفضای عمومی آزاد نیازمند هستیم.

§                     جوامعی که بین سنت و مدرنیته در واقع در حال دست و پا زدن هستند، چون نه سنتی هستند و ویژگی جوامع سنتی را دارند و نه ویژگی جوامع مدرن که به عنوان مثال دارای یک اصول اخلاقی و اجتماعی مشخصی باشند، لذا این گونه جوامع تا چه اندازه می توانند مدرن شوند و تا چه اندازه به استبداد بر گردند؟ یعنی آیا در سیکلی قرار می گیرند که مدتی نهادها شکل بگیرد، ساختارهای مدنی به وجود آید و بعد دوامی نداشته باشند و دوباره به نوعی دولت هایی که خیلی پاسخگو نیستند روی کار بیایند، در واقع این جوامع که دارای چنین ویژگی هایی هستند، چقدر به احتمال به سمت استبداد کشیده شدن آنها وجود دارد و چقدر احتمال توسعه یافتگی آنها؟

فراستخواه: لازم است نگاه ژرف تر به تغییرات اجتماعی داشته باشیم و تغییر را فقط در صورت های ظاهری اجتماعی خلاصه نکنیم و دچار تقلیل گرایی نشویم. در واقع باید پای بست های خانه را ببینیم  ونه فقط نقش ایوان را.  تغییرات باید در  فرهنگ، زیرساخت های اجتماعی و مدنی هم دنبال بشود ونه فقط در سطح سیاسی. بدین ترتیب می توان توسعه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی وعلمی پا به پای هم پیش می رود. در نتیجه طرح تغییرات هم  پایدار تر می شود. اما اگر صرفا  بخواهیم صورت ها را تغییر بدهیم، دوباره سیرت ها، رفتارها و عادتواره های اجتماعی در شکل دیگری بازتولید می شوند.  طرح تغییر ورهایی، طرحی دراز مدت است.

§                     شاید چون ما تغییرات سریع دیگر جوامع را دیدیم که چطور به سرعت پیشرفت کردند مثل کره جنوبی، مالزی و ...

فراستخواه: تغییرات این کشورها، عمیق تر بوده و صرفا تغییر رژیم های سیاسی و اجتماعی نبوده است. ساختارهای اجتماعی، ارتباطی و مدنی آنها توسعه پیدا کرد. تفاوت این کشورها با کشورهایی مثل ما، یکی هم این بود که دین آنها پیچیدگی ما را نداشت، تاریخ آنها پیچیدگی تاریخ ما را نداشت و مهم تر از همه این که در آنجا دولت با ماهیت توسعه گرایانه، نو گرایانه  و عقل گرایانه و قابل انعطاف همچنان دوام پیدا کرده است و دچار گسست نشده است.

 در تاریخ معاصر اخیر ما،  الگوی دولتی که می خواست جامعه را نوسازی کند و توسعه دهد،  شکست خورد و در مقابل آن به جای آگاهی های اجتماعی، ایدئولوژی های آشفته ای شکل گرفت وبعد به شرایطی انجامید که در عمل، مدرن شدن وپیشرفت وتوسعه به شکل متعارف جهانی انکار می شد. در نتیجه بسیاری از دستاوردهای توسعه از بین رفت و بایستی از صفر شروع می کردیم یا حتی زیر صفر. نمونه ای از این ایدئولوژی ها بازگشت به خویشتن وبومی سازی وغرب ستیزی بود که الگوی پیشرفت  ایران را بحث برانگیز کرد. وقتی قرار شد مشروعیت را از گذشته بگیریم،این ابهام به وجود آمدکه اساسا چرا می خواهیم پیشرفت کنیم بلکه باید برگردیم به گذشته.

ما یکی از مشکلاتمان این بود که انباشت نداشتیم. در حالی که اساس توسعه از انباشت شکل می گیرد.ما دستاوردهای نسل به نسلمان بر هم افزایی پیدا نمی کرده و دچار گسست های ویرانگری می شدیم و بخش بزرگی از دستاوردها از بین می رفت و دوباره باید از نو شروع می کردیم. دستاوردها هم همدیگر را تکمیل نمی کردند. در نتیجه وضعیت ما متفاوت از کره شد. در کره جنوبی وحتی در ترکیه، ایدئولوژی مسلطی شکل نگرفت که اصل پیشرفت و توسعه را زیرسؤال ببرد. در آنجا پارادایم پیشرفت و عقلانیت، ارتباطات جهانی، بخش خصوصی، آزادی در حوزه های مدنی و اجتماعی زیر سوال نرفت، در حالی که متاسفانه در جامعه ما، اصل عقلانیت مخدوش شدو دچار انواع افراط و تفریط هایی شدیم.

§                     اگر بخواهیم خصوصیات مشترک و متمایز جامعه ایرانی قبل انقلاب و بعد انقلاب را از بعد استبداد ستیزی مقایسه کلی کنیم این خصویت تا چه اندازه تغییر کرده و رشد یافته است؟

فراستخواه: این نکته مهمی است، اینجا باید سطح سیستم ها و ساختارها را با سطح فضای های اجتماعی تفکیک بکنیم. سیستم های ما بسیار ناکارامد هستند ولی در «زیست جهان» و ظرفیت های اجتماعی ما خیلی پیشرفت اتفاق افتاده  است. از جمله این تغییرات درونی می توان به افزایش تحصیلات، ارتباطات، گسترش شهرنشینی و به صحنه آمدن برخی نهادهای مدنی و اجتماعی وظهور گروه های نوپدید اجتماعی مانند جوانان وزنان اشاره کرد. شرایط بیرونی نیز  متحول شده است. شرایط جهانی شدن، فناوری های اطلاعات و ارتباطات و سایر تغییراتی که در منطقه اتفاق افتاده است. مجموعه این شرایط جهانی و داخلی دست به دست هم داده و ظرفیت ها و پتانسیل های اجتماعی ما در سطح «زیست جهان» جامعه را افزایش داده است، اما متاسفانه بستر ها و نهادهای اجتماعی و ساختارهای رسمی ما پا به پای این فضاهای اجتماعی توسعه نیافته اند که هیچ، بلکه متصلب تر و پیچیده تر هم شده اند.

روایت های غیرعقلانی وغیر آزادمنشانه از دین، درک جاهلانه، قشری و ظاهر گرایانه و ... از جمله مشکلاتی است که با آن مواجهیم. البته در فرهنگ دینی ما آموزه ها و مفاهیم بسیار لطیف معنوی واخلاقی وانسانی هست، ظرفیتهای عرفانی داریم، در تاریخ   ایرانی مان   سنت های فلسفی  وعقلی  داریم، ابن سینا ها، زکریای رازی، ابوریحان بیرونی، خیام و فارابی داریم، سنت های تفسیری داریم که خیلی وسیع اند .اما یک نوع گفتمان رسمی فقهی برهمه سایه انداز شده است و شکل گرایی، مناسک گرایی، ظاهر گرایی و کنترل ظواهر را اصرار می کند.

 تمام پافشاری آن رعایت اجباری برخی قشرها و پوسته های شریعت بدون توجه به آن حقیقت است. انبیا با انگشت ماه را نشان می دادند و ما در انگشت خیره شده ایم . از ماه مانده ایم. این نوع مسائل  است که سبب شده تا دچار سوء تفاهم های بسیار شدیدی بشویم واین موجب سیطره قشری گری و درک دگرآزارانه و سخت گیرانه از شکل ها و قالب های مذهبی شده است و ما را از آن غایات و گوهر مفاهیم  و حقیقت های درونی تر دین غافل کرده است

§                     در مورد وجه تمایز استبداد در جامعه های دینی و غیر دینی تا اندازه ای توضیح دادید که استبداد در جوامع دینی خواه که با دین هم آمیخته شود پیچیده تر می شود، در مورد سایر ویژگی های متمایز استبداد در جوامع دینی و غیر دینی توضیح دهید..

فراستخواه: اینجا به نظرم یک مشکل عمدۀ ما نسبت میان دین و دولت است. در فکر سنتی اسلامی و حتی در ایدئولوژی های روشنفکری دینی معاصر ما تا مدتها مرز میان دین و دولت مخدوش شده  بود و این یکی از مغالطات دینی ذهن سوز و ویرانگری  است که در جوامع اسلامی مشاهده می شود. جوامعی که گرفتار خلط میان دین و دولت نشده اند  دچار این همه مشکلات نشده اند که ما شده ایم. در  جامعه ای که دین و دولت خلط می شود، از یکسو حقوق افراد وگروه ها وآزادی ها وعقلانیت سیاسی در خطر شدید می افتد واز سوی دیگر دین نیز معنویت خود وخصوصیت  اخلاقی وانسانی و خصیصیه مدنی اش را از دست می دهد. در صورتی که دین هم می تواند در سطح  مدنی و نه دولتی به توسعه اجتماعی کمک کند.

 دین اگر آموزه هایی اجتماعی دارد از طریق فعالیت آزادمنشانه وبرابر مدنی بهتر می تواند به جامعه انتقال بدهد و ارزش های خودش را دنبال کند، اما چون دین و دولت خلط می شود تمام کارهای نادرست حکومتی وتضییع حقوق وآزادیها ، توجیه دینی می شوند، رنگ تقدس پیدا می کنند و رفع و اصلاح آن پیچیده تر می شود . مخصوصا چون محرومیت ها و ناآگاهی های اجتماعی در جامعه ما هنوز وجود دارد و بخشی از مردم مذهبی دچار این نوع درک های سطحی خلط دین وحکومت  می شوند، از آن بهره برداری حکومتی وسیاسی می شود و در نتیجه به مناقشات اجتماعی بین مردم دامن می زنند و چند دستگی ها به وجود می آید. اصلاح اندیشه دینی به سبب خلط دین ودولت سخت شده است.

البته وقتی من عرض می کنم دین و دولت نباید دو مقوله ودو قلمرو جداست منظورم لزوما عقیده ارتدکس جدایی دین و سیاست نیست. وقتی ما به یک دینی آن هم با خصوصیتهای تاریخی اسلام قائل هستیم، آموزه های این دین صرفا مربوط به زندگی خصوصی نیست و در او ارزشهای اجتماعی مانند عدالت تأکید شده است. پس لزومی ندارد که بگوییم دین راهنمایی های اجتماعی برای پیروان ندارد وفقط به زندگی خصوصی آنها مربوط می شود. دین من می تواند عدالت اجتماعی را به من  الهام ببخشد . عدالت هم یک امر عمومی است و بر اساس آموزه های دینی احساس وظیفه می کنم این  ارزش های اجتماعی را اشاعه دهم . اما این  فعالیتها می تواند وباید  به شکل مدنی  باشد، نه اینکه دین مود اعتقادم را در قالب یک حکومت مذهبی بر مردم ودگر اندیشان تحمیل بکنم. به عبارت دیگر گروه های دینی می توانند در دموکراسی شرکت بکنند و  ایده های اجتماعی و سیاسی الهام گرفته شده از دین شان را در یک شرایط برابر با دیگرانی که چه بسا دینی نیستند یا از دین برداشتهای دیگری دارند، در فضای عمومی مطرح بکنند. مثلا می توانند مجله ای یا سایتی داشته باشند که مستقل از دولت کار می کند و می تواند خیلی نافذ تر و موثر تر عمل کند. بدین ترتیب دین به عنوان یک نیروی فرهنگی می تواند در بسط جامعه و اعتلای جامعه نقش داشته باشد. به عنوان نمونه در ترکیه می بینیم حزب عدالت و توسعه از طریق آموزش ها، مدرسه سازی، تولید گفتارها و مشارکت های اجتماعی مدنی کارهای خیر و عام المنفعه توانستند خود را نشان دهند. طبق شواهد موجود، اسلام در ترکیه نیرویی زنده است با وجودی که ساختارها سکولار هستند. در ترکیه می بینیم که این مساله با تجربه مثبتی پیش می رود به دلیل اینکه قلمروهای دین و دولت خلط نمی شوند.در واقع دین با انواع قرائتها در یک سطح مدنی و شرایط آزاد و برابر با سایر نیروهای غیر دینی وعرفی  فعالیت می کند و مردم علاقه مند از آن الهام می گیرند و غیر دینی ها و مخالفان هم آزادی های شان محفوظ می ماند .

§                     بنا بر اعتقاد بسیاری از عالمان دینی بخش زیادی از مفاهیم قرانی مضامین اخلاقی است و سعی در این داشته که آموزه های اخلاقی را گسترش دهد، اینکه مردم دروغ نگویند، تهمت نزنند و. . در حالی که در حال حاضر به گفته بسیاری از کارشناسان و جامعه شناسان به جایی رسیده ایم که مولفه های اخلاقی در میان ایرانیان بسیار کمرنگ شده و به طور شاخص دروغ گویی در میان مردم و در همه قشرها رواج یافته است، به نظر شما این مساله نشات گرفته از چیست؟

فراستخواه: علت اینکه امروز شما این همه فروپاشی اخلاقی می بینید یکی هم این است که  به دلیل دولتی شدن دین ودینی شدن دولت، اصالت و حقانیت و خلوص پیام های دینی و معنوی از او سلب شده است. بخش قابل توجهی از افراد جامعه ما مذهبی هستند و از طریق همین دین یاد می گرفتند که نباید دروغ گفت . حال که نفوذ و خلوص و حقانیت اجتماعی از صدای دین و پیام دینی ستانده شود، طبیعی است که اینها دچار یک نوع سرگشتگی و آنومی می شوند. این است که امروز احساس می کنیم دروغ به یک صنعت بزرگ تبدیل شده است. مردم با اینکه در پس ذهنشان به قبح دروغ قائلند ولی برای اینکه زندگی شان را بگذرانند، دروغ می گویند.

شیوع ریا وتظاهرمذهبی ومقدس نمایی از دیگر مصائب جامعۀ کنونی ماست که باز علتش دولتی شدن دین است. در قرآن داریم "وای بر نمازگزارانی که از روح نمازشان بیگانه  اند و ریا می کنند" در حالی که ساختارهای ما به گونه ای است که برخی ها مجبور می شوند گاهی یک نوع ظواهر دینی را برای مصونیت های شغلی و کامیابی های اجتماعی به جای می آورند، طبیعی است که این دینِ «کالایی شده» آن پیام لطیف معنوی را همراه نخواهد داشت که جاری در اعماق است و در دل ها نفوذ می کند. من فکر میکنم این همه ریا و این همه دروغ و سالوس که در جامعه در حال رواج است نتیجه دین دولتی و  اخلاق محتسبی است.

مثالی عرض می کنم. آیا غیبت حرام است یا جایز؟ همه می دانیم که جزو محکمات دین ماست که غیبت حرام است و حرمت آن خیلی هم از موضوعاتی مانند پوشش شرعی زنان  مهم تر است. اما آیا مردم وقتی غیبت می کنند، ما قانونی داریم که مأموران دولتی سرگذرگاه ها جلوی آن را بگیرند؟ عالمان  مستقل دین می گویند این امری است بین انسان ها و خدا . راهش نیز تعلیمات آزادمنشانه وغیر دولتی دینی است. تا انسان ها تحت تاثیر تعالیم دین، غیبت نکنند. پس تعالیم و آموزه های دینی می توانند جلوی غیبت را بگیرند اما از راه مدنی وفرهنگی ونه دولتی واجباری. مجری حکم دینی  غیبت، دولت آن به شکل فیزیکی نیست، بلکه از طریق آموزه ها، گفتارها و تعلیم و تربیت است که  این مشکل قابل حل است. بقیه مسائل مذهبی نیز می تواند به همین صورت پیگیری بشوند.

اساسا متولی اخلاق مردم، دانشمندان و مربیان اجتماعی هستند نه دولت. نهادهای مدنی و فرهنگی و اجتماعی وآموزشی مسقل از دولت  هستند که باید مروج تعلیم و تربیت باشند. فکر نمی کنم هیچ گروه اجتماعی حتی اگر دینی هم نباشد به آیت الله سیستانی که یک مرجع شیعی سنتی است احترام نگذارد. چه فرقی آیت الله سیستانی با سایرین دارد؟ به نظرم به این دلیل است که مردم احساس می کنند یک مرجع دینی است و نمی خواهد نقش دولت گری ایفا کند. ایشان هم دعاوی و ارزش های دینی را که البته حاوی عدالت، حقوق مردم و حتی مسائل مربوط به سیاست هم هست بیان و تأکید می کنند ولی مردم حتی اگر با فتاوای سنتی ایشان هم مخالف باشند، نه تنها هیچ نفرتی نسبت به ایشان ندارند بلکه گفتار، کتاب و سخنرانی شان در میان قشرهای مذهبی نفوذ زیادی دارد و چه بسا در یک شرایط بحرانی ملی نیزمشارکت او در سطح مدنی می تواند در جهت حل مسائل کمک کند.

§                     نقش نخبگان و روشنفکران در مرحله گذار از جوامع استبدادی چقدر می تواند حائز اهمیت باشد؟

 فراستخواه: صمیمانه تاکید می کنم که جامعه ما دارای شرایط پرمخاطره منطقه ای و جهانی است. جامعه ما در معرض انواع آنومی ها، بی هنجاری ها و ضعف ها است. این جامعه دچار سرخوردگی شدیدی شده است و اساسا می توان گفت" دفورمه" شده است. شکاف میان ملت و دولت یکی از مشکلاتی است که موجب بیگانگی بخشی از مردم نسبت به  نهادهای سیاسی شده است. شرایط تحریم ها و وضعیت تورم ناشی از سوء تدبیر سیاسی ما در بعد از انقلاب،  مشکلات زیادی  برای ما ایجاد کرده است. همه این مجموعه مسائل، شرایطی را ایجاد کرده است که مسولیت و نقش نخبگان و روشنفکران را پر رنگ تر نموده و آن این است که در این وضعیت بحرانی نقد و روشنگری اجتماعی کنند. حاضر شوند برای مراقبت از این جامعه، فرهنگ و تمامیت ارضی و یکپارچگی این سرزمین هزینه بدهند وگفت و گوی های اجتماعی را آغاز کنند. این مستلزم آن است چنانچه قبلا عرض کردم امکان فعالیتهای مدنی آزاد وجود داشته باشد. منتها تنها روشنفکران  نمی توانند تعیین کننده باشند. یک وضعیتی پیدا کردیم که از دو سو باید قدم جلو گذاشته بشود. مقامات حکومتی هم باید قدم های تاریخی بزرگی در این جهت بردارند. گفت وگو میان دولت و ملت، دولت و نخبگان مستلزم  بازگشت به عالمان غیر دولتی  و دانشمندان و متفکران مستقل است.

 ما تنوع قومی و مذهبی داریم و مهم تر از همه تنوع فکری داریم. با اینکه اکثریت جامعه ایران شیعه است اما در زمینۀ شیعی هم تنوعات بسیار زیاد فکری، برداشت هاو اسنتباط های اجتماعی و فکری وجود دارد. در نتیجه قرائت های متنوعی از دین می شود. همه هم به اصل این سرزمین  وتاریخ وفرهنگ آن قائلند. پس چنانکه عرض کردم به نظر می رسد باید از دو سو قدم پیش گذاشته شود و گفت وگوها و روشنگری ها تقویت شوند. بلکه شکاف میان دولت و ملت از بین برود.

 در مقابل خطر های بزرگی که در پیش روی این جامعه وجود دارد، این نهادهای مدنی و ظرفیت های اجتماعی مستقل هستند که می توانند مصونیت ساز شوند. اگر نشر آگاهی و آموزش های اجتماعی  وعمل اجتماعی با ابتکار عمل نهادهای مدنی آزاد و متنوع و غیر دولتی پیش برود، جامعه هم در برابر تهدیدهای خارجی وهم تهدیدهای درونی مثل بازتولید استبداد مصون می شود و همان طور که زیبنده این فرهنگ است، ایرانی می تواند  زندگی عقلانی و آزاد و سربلند با تنوع خلاق و پویا  با ظرفیت چندصدایی داشته باشد وادامه بدهد.

 

منبع

http://www.shafaqna.com/persian/video-a-photo/caricature/item/35316.html

 

فایل پی دی اف متن کامل ویراسته هر دو قسمت

 

نظرات 3 + ارسال نظر
محمود عبایی شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 00:25

با سلام و احترام خدمت استاد گرانقدر و دانش پرور

استاد گرامی گروه پژوهشی اندیشه بنا دارند از جناب عالی برای یک نشست علمی دعوت به عمل اورند
موضوع این نشست نقد بررسی روش تحقیق سیتسمهای پیچیده است که توسط آقای دکتر شروین وکیلی برای تحلیل چگونگی شکل گیری ( من ایرانی / سوژه ) از آن استفاده کرده است .
جلسه در اولین جمعه اسفند ماه سال جاری در ساعت 16 الی 18 در محل انجمن باور ( انجمن حمایت از حقوق معلولان )در خ مطهری - خ اورامان شماره 55 برگزار میگردد
برنامه به این قرار خواهد بود که اقای شروین وکیلی گزارش کوتاهی از نظریه من ایرانی و روش تحقیق خود که همان روش سیستمهای پیجیده است ارایه میکند و در صورتی که جناب عالی افتخار دهید این نظریه و این روش با حضور نظریه پرداز نقادی میشود
منتظر نظر جناب عالی هستم در صورت موافقت با اصل موضوع من اطلاعات تکمیلی را به ایمیل جناب عالی ارسال خواهم کرد
دوستان نشست اندیشه از من نیز خواسته اند که گزراش کوتاهی در باره گونه شناسی روش تحقیق ارایه کنم و از منظر فلسفه علم روش سیستمهای پیچیده را معرفی کنم .... ولی من فکر میکنم با حضور جناب عالی این بخش نیز سالبه به انتفاع موضوع است / چونکه صد امد نود هم پیش ماست
از این که مصدع شدم عذر خواهی می کنم
با تشکر و احترام
محمود عبایی
نشانی وب سایت آقای دکتر شروین وکیلی تقدیم می شود
http://soshians.ir/fa/

همکار علمی ارجمندم با سلام وممنون از اطلاع رسانی اگر فرصت کنم در این جمع علمی تان می کوشم شرکت کنم از اطلاعات تفصیلی حضرت عالی نیز سپاسگزار خواهم شد ...پیوسته در تکاپو های معنی دارتان...همی همچنان...با احترام
م-ف

محمود عبایی سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 22:57

استاد گرامی و ارجمند جتاب آقای دکتر فراستخواه عزیز
با سلام و تشکر از حسن عنایت شما
در مورد نشست اندیشه قرار شد دبیر این نشست ها آقای علیرضا افشاری از طریق ایمیل با شما تماس بگیرند و اطلاعات لازم را تقدیم شما نمایند . به هر حال امیدواریم که در یک نشست علمی از دانش و تجربه و تحلیل جتاب عالی بهرمند گردیم
موضوع این نشست نظریه سیستم های پیچیده و کاربست آن در مطالعات فرهنگی و اجتماعی است .

با سلام خدمت دوست وهمکار ارجمند
ضمن تشکر حتما پیگیری می کنم
م-ف

[ بدون نام ] جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 00:14

سلام،

با سپاس از شما و هشدارتان به حاکمیت.

به نظر می رسد گروه های اجتماعی بارها برای گفتگو قدم پیش گذاشته اند اما هر بار سرشان به سنگ خورده است.

سلام دوست ارجمند وممنون از طرح دیدگاه های تان
م-ف

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد