مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مهم تر از این یا آن پایتخت، مجمع شهر های ما بود


دربارۀ انتخاب غزنی به پایتختی تمدن اسلامی

 

غزنی از سوی سازمان علمی و فرهنگی و آموزشی کشورهای اسلامی( ISESCO ) پایتخت تمدن اسلامی نامگذاری شد. مبارک است. صرف نظر از تأثیر متغیرهای سیاسی بر این نوع اقدام های نمادین، اصولا  برای رنسانس نافرجام تاریخ اسلامی ما در سده های سوم تا پنجم هجری(10تا 12 میلادی)، تعیین یک مرکز، الگوی چندان مناسب با پیرنگ تاریخی وجغرافیای تمدنی ما نیست. چرا؟ حداقل به دو دلیل.

نخست  اینکه مدل پایتختی، بیش از اندازه تمدن ما را با  مکان  های حکومتی توضیح می دهد. بله  مکان حکمرانی مهم بود و برخی  دولتهای ملی ومحلی ما  مخصوصا  به یمن داشتن وزیرانی فرهنگ دوست در مثال بلعمی ها، از جنبش  تمدنی حمایت کردند، اما به همان صورت وبیش  از آن، حکمرانانی  بودند  که دانشمندان واهل فکر وهنر را سخت آزار دادند.

 پس، مادر تمدن نه پایتخت ، که شهر بود. شهر، ساختی وسیرتی غیر رسمی وفرهنگی واجتماعی داشت تا رسمی وسیاسی وحکومتی. شهر در غرب به طبقات واصناف، و در جوامع ما به دودمانها وخاندانها تکیه داشت؛ مثل بلخ به برمکیان.

رونق شهر، ریشه در حسّ وحال مردمان داشت. شهر از درون واز متن «زیست اجتماعی» به تمدن مدد می رسانید. روح فرهنگی شهر ، مستقل از این یا آن حاکم بود. برای نمونه مقدسی در احسن التقاسیم(سدۀ چهارم)[i] از نیشابور مثل یک موجود ذی شعور سخن می گوید که آبرودار است و  در دامن خویش دانشمندان می پروراند یا بیهق را به ادب دوستی وصف می کند ولی به اصفهانِ زمان خودش می رسد بیشتر سنت پرستی ودرشت خویی می بیند(او چنین می بیند)، همانطور که در شیراز؛ مهربانی وهنر وخوشرویی.

دلیل دوم برای آنکه تعیین یک مرکز برای تمدن ما راست نمی نماید این است که  مکان تمدنی ما ، بغایت نامتقارن وگسسته بود. خط راهۀ تاریخی تمدن ما بسیار پرحادثه بود. چگونه می توان برای این جغرافیای ناپایدار، مرکز تقارن نشان داد. پس شاید خوشتر آن باشد که به جای یک شهر، از مجمع شهر های رنسانس مان یادکنیم. مثل صورتهای فلکی ومجمع های کواکبی در آسمان، عصر زرین خردورزی سرزمینهای ما در مجمعی از  شهرها فراهم آمد. شهرهایی که به تناوب یا به توازی، دامان خود به بسط مدنیت و رونق فرهنگ گشودند. یکی زخم خورد وافتاد، دیگری برپای ایستاد.

دبّ اصغر از این مجمع شهرها، در منطقۀ خراسان وشهرهایی چون سمرقند وبخارا، بلخ وخوارزم، مرو ونیشاپور، و غزنی وهرات مصوّر شد. اما چون خشونت مذهبی و ناامنی وویرانی های دوران غزنویان و مغولان، به این صورت تمدنی ما لطمه زد، رونق اندیشگی مان  از خراسان کوچ کرد و در آذربایجان، در مرکز ایران وفارس، رحل اقامت افکند. ظرفیت های معرفتی ودانشی وهنری این دیار، این بار با دبّ اکبری از مجمع شهرها در قلمروی بزرگتر وپراکنده تر پیدا شد که دامنۀ پهنای آن از ری تا قرطبه را دربرمی گرفت با گوشه هایی خرامان در اصفهان وشیراز،  قزوین وهمدان، در تبریز ومراغه، و حلب وقاهره.

ما بیش از پایتختها با مجمع شهرهای مان، ما شدیم؛ با حکمروایانی فرهنگ نواز که یار شاطر شهرها بودند نه بارخاطر آنها:

شهریاران بود و خاک مهربانان این دیار

مهربانی کی سرآمد، شهریاران را چه شد؟




[i] مقدسی، محمد، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم. علی نقی منزوی، تهران: مولفان و مترجمان ایران، 1361

نظرات 1 + ارسال نظر
خلیل شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 19:14 http://tarikhroz3.blogsky.com

سلام،

مناطقی را که نام بردید، بجز طرقبه ، همگی جزو ایران تاریخی هستند. آیا بهتر نبودکه از شهر تمدن ایرانی دفاع می کردید نه اسلامی؟ این دو متفاوتند.

سلام هر خواننده ای که چیزی از نویسنده ای می خواند با خود می گوید آیا بهتر نبود چنین وچنان نوشته می شد.....ممنون از اظهار ترجیحات تان

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد