مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

خلاصۀ کاربردی از بحثِ «آگاهی همچون انرژی»



اصل مطلب  چند روز پیش

در صفحه سوم از این وبلاگ ( «تأملات تنهایی» ) درج شد:

http://farasatkhah3.blogsky.com/1392/03/04/post-29/

 خلاصه حاضر  پس از دریافت نظر انتقادی یکی از دوستان نازنینم

که خود  داستان نویس موفقی هستند، تهیه شد وبرای مرور علاقه مندان در اینجا تقدیم  می شود.



معرفی بحث

1. بحث حاضر  از یک فرض اصلی آغاز می شود و آن این است که بیشتر مشکلات مردمان از کوتاهی کردن در آگاهی ناشی می شود  و به سبب از دست دادن «حضور ذهن» پدید می آید.

مثال:  اولین تجربه اعتیاد یک شخص در لحظه ای روی می دهد که در آن لحظه ، او «حضور ذهن» ندارد  (تجسمی درست و روشن از اعتیاد ندارد)ودریچه های ذهنش برای فهم خود وجهان بسته می شود. در آن لحظه، تاریکیِ خاموشی، ذهن او را فرامی گیرد.

2.اما مسأله اینجاست که برخی افراد هرچند ظاهرا اطلاعات و شناخت هایی نسبت به یک امر دارند ولی این شناخت ها تأثیری بر رفتارهای شان نمی نهد. مثلا می دانند که سوءمصرف موادمخدر پیامدهای زیانبار  دارد ولی آغاز واقدام به مصرف می کنند. چرا؟

2.دعوی بحث حاضر  آن است که آگاهی چنین افرادی ، «آگاهی  اثربخش» نیست.

3.هدف  بحث حاضر آن است که فقدان اثربخشی در آگاهی ها را فقط از یک منظر (نه همۀ منظرها) توضیح بدهد.

خلاصۀ بحث

یکم. آگاهی وقتی مؤثر است که تمام  ابعاد چهارگانۀ وجودی مان درآن شرکت داشته باشند. آن چهار بُعد عبارتند از : 1. شناخت ، 2. میل به بقا، 3. احساس لذت ورنج 4.حیات اجتماعی.  اکنون دوباره به مثال آغازین بر می گردیم. آگاهی به پیامدهای زیانبار سوءمصرف موادمخدر  وقتی آگاهی اثربخشی خواهد بود که :

1. فرد،  اطلاعات کافی وشناخت روشن به این پیامدها داشته باشد.

2. به بدن و زندگی وهستی خود دلبسته باشد. شوقی برای بقا و شور زندگی  وعزت نفس داشته باشد و آگاهی به آثار زیانبار مصرف مواد مخدر  در حقیقت، آگاهی به عوامل مخرب بدن و عوامل تهدیدکننده زندگی اش باشد.

3. آگاهی به سوء مصرف مواد مخدر زمانی اثرگذار می شود  که آگاهی خشک و سردی نباشد بلکه آگاهی گرم و عاطفی و معنادار باشد، سرشار از حس رنجهای ناشی از مصرف باشد . سرشار از احساس لذتهایی باشد که از عدم اعتیاد می توان به آن لذتها نایل شد. از سوی دیگر اگر فرد از فرط انواع رنجها وناکامیها به این حسّ برسد که گویا هیچ لذتی برایش برجای نمانده است  جز لذت مصرف مواد . در این صورت آگاهی سطحی به  پیامدهای زیانبار مصرف، چون در تعارض با احساس های عمیق درونی است کاری نمی تواند بکند. آگاهی لازم است با احساس و هیجان درونی قرین باشد.

4. شرایط خانواده و دوستان و محیط وجامعه نیز لازم است در آگاهی فرد شرکت بکنند . مثلا اگر از یک طرف به فرد آگاهی های خشک خالی می دهیم واز سوی دیگر عوامل اجتماعی زمینه هایی را برای اعتیاد او  فراهم  می آورند. طبیعی است که  آن زمینه ها نافذ تر ومؤثر تر از شناخت  فرد نسبت به پیامدهای زیانبار  سوءمصرف موادمخدر خواهد بود.

دوم. آگاهی به پیامدهای سوء مصرف مواد مخدر وقتی حالت نافذ واثربخش خواهد داشت که «شناختی منتشر» در کل وجود مان باشد . در این حالت، بدن مان هشیار می شود. لذتهای مان هشیار می شود.  یعنی لذت آنی مصرف  را اصولا لذت نمی شماریم بلکه لذتی برتر  وپایدار دنبال می کنیم.  آگاهی چنان نافذ است که رفتارهای مان  را با آن تأسیس می کنیم. برای مثال دوست مان ما را به مصرف دعوت می کند اما چون هیجانات ما هوشمند شده است، از تحریض دوست مان به صورت تکانشی وواکنشی به هیجان در نمی آییم.  به جایش هیجاناتی مثل شنا وفوتبال وکوهنوردی و آفرینش هنری و مانند آن  را  ترجیح می دهیم. لذت خیالی پرعواقب را به تعویق می اندازیم و لذتهایی سالم ، جایگزین آن می کنیم.

سوم. اصولا آگاهی مؤثر نیازمند نوعی انرژی وجودی است وخود صورتی از انرژی است که ما از کائنات دریافت می داریم ودر خود جریان می دهیم. اکنون پرسش به این برمی گردد که چگونه ما واجد  انرژی آگاهی می شویم. برای این منظور  چند مرحله لازم است:

1. شرط اول برای شارژ شدن از انرژِی حیاتی و  ذخیره کردن انرژی وجودی در خود آمادگی وعزیمت است و این مستلزم  آن است که در هرموقعیتی هستیم، فعال(اکتیو) بشویم. بر اینرسی ولختی و  ماندگرایی فائق بیاییم.  این جنبش درونی مهم ترین شرط انباشتن انرژی های بعدی است. مثال کوچکی از این این جنبش درونی آن است که  وقتی یک زمان خاص را برای بیداری درنظر گرفته ایم و آن زمان رسید( شنیده شدن  زنگ  و...) بی درنگ برای برخاستن عزیمت کنیم وبرخیزیم وبرویم. وقتی آماده وعازم شدیم و  قدری انرژی دریافت کردیم همین انرژی ما را به شوق زیستن وامی دارد و به گرفتن نصیب خویش از بودن مان در اقلیم وجود فرامی خواند. همین انرژی های اولیه ما را به انرژی های بیشتر راغب می کند(خود راه بگویدت چون باید رفت). انرژی ها به همدیگر تبدّل پیدا می کنند و در «آگاهی» وبا  «آگاهی» به عالی ترین درجۀ خلوص و غنا می رسند.

2. برای انباشته شدن انرژی های مثبت کائنات در ما وتبدیل آنها به انواع انرژی های جنبشی درونی(ازجمله عالی ترین صورت انرژِی یعنی آگاهی) شرط دوم آن است که ارتباط خلاق وسازنده با اشیا وآدمها برقرار بکنیم. چه با آسمان ودرخت وهوا و درخت و آب ، و چه با همسایه ودوست و همشهری ونهادهای اجتماعی...

3. شرط سوم وضعیت وجودی مان در هر موقعیت متفاوت خاصی است که هستیم و لازم است آن  را چنان تنظیم بکنیم که آمادگی وپذیرش انرژی های مثبت در ما ارتقا یابد. نمونه ای از تنظیم روابط ومناسبات ما ، حضورمان در محیطهای سازنده و ورزشی و شرکت در نهادهای مدنی شهر ومحله و اجتماعات مفید است . جریان انرژی های عالم در ما واستعلای آن تا سطح آگاهی، در خلأ و انزوا روی نمی دهد. انرژی سرشتی ارتباطی دارد.  انرژی وقتی در ما جریان می یابد  که کار  وکنش  می کنیم. تکاپوهای شغلی وحرفه ای مفیدی داریم. ورزش  وپیاده روی می کنیم.  فکورانه زیست می کنیم.

4. بدین ترتیب است که  انرژی های پتانسیل ذخیره شده در تاریخ بشری مان به صورت انواع دانشها و فرهنگ وهنرو ادبیات وعرفانها و حکمتهای قدیم ودستاوردهای عقلانیت وعلم ورزی جدید در ما جریان پیدا می کنند. هنرها صورتی از انرژی های زیباشناختی و صوَرخیال اند. شعر، تاریخ، داستان و مانند آن صورت های متراکمی از انرژی های معرفتی اند، عرفان صورتی از انرژی های شهودی واشراقی است. علوم طبیعی و انسانی و اجتماعی صورتی از انرژی های توصیفی، تبیینی  وتحلیلی هستند. نقد، صورتی از انرژی های اخلاقی و فکری ماست.

کلام آخر

 هستی کرانه ناپیدا  و کائنات منبع سیال  انرژی و سرچشمۀ جوشان انرژی و سرشار از فراوانی بیکران انرژی است. «آگاهی»  از عالی ترین صورت های انرژی است. می توان  آتشگه دیرنده پابرجای زندگی را از «طرح آگاهی» بر افروخت، آتشی که «رقص شعله اش در هرکران پیداست، ورنه خاموش است وخاموشی گناه ماست...».  

 

فایل پی دی اف

نظرات 3 + ارسال نظر
حسین سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 17:30

با سلام خدمت استاد عزیز، در ارتباط با ثآثیرآگاهی بر کنش و رفتار فردی ابتدا دو تجربه به کلی متفاوت احساس می کنم: 1- در مواردی خودم را نسبت یه یک موضوع یا اتفاق کاملا آگاه احساس می کنم. بقیه که غیر از "آنگونه" می اندیشند، را غیر آگاه فرض نموده و گاهی در تعجب می مانم که فلانی چرا در این مورد بدیهی آگاه نیست یا اساسا نمی اندیشد. غافل از انکه بعد از مدتی متوجه می شوم که چرا اینقدر نااگاهانه رفتار می کردم و در عین حال خود را "آگاه" فرض می نمودم.اگر موجب اطاله کلام نمی شد مثالهایش را می اوردم. 2- به طور روزمره بعد از رفتار یا عملی، احساس می کنم که در زمان وقوع ان رفتار یا عمل من در هشیاری و اگاهی کامل نبودم و در یک حالت خوابب و بیداری بسر می بردم. در اکثر این مواقع احساس می کنم که در یک حالت نیمه هشیاری و تحت تاثیر ناخوداگاهیم عمل نموده ام و فاقد هشیاری و اگاهی لازم بوده ام و بعدا ان هشیاری نسبت به ان عمل یا رفتار را پیدا می کنم و امادگی عمل کسب می کنم که در اکثر مواقع دیگر فرصتی نیست.
اما اینکه اگاهی اصلی ترین فضیلت بشری است یا مثلا شرافت و درستی؟ نمی توانم بدرستی تفکیک قایل شوم.
همچنین اینکه در پشت آگاهی قصدیت و اراده ای وجود دارد را خیلی متوجه نمی شوم.
همچنین اینکه آگاهی از هستی می تراود و آنهم ناشی ازتقلا و تمنایی دروجود ماست، این تمنا و تقلا چگونه بدست می اید و با چه ابزاری رشد و صیقل می یابد؟
در مورد تاسیسی یا تکانشی رفتار نمودن برخی مواقع برایم سخت است تشخیص ایندو. مثلا اینکه حلاج تصمیم میگیرد برسر دار رود یا کسی که با تحلیلی دیگر با همان حاکم از سر سازش و تسلیم می اید تا بیشتر برای بشریت مثمر واقع شود. براستی نمی دانم کدام تکانشی است و کدام تاسیسی؟
اما چه متعالی گفته اید ترکیبی آگاهانه از رنجها و لذتهای اصیل انسانی، رسیدن به این وضعیت راه برون رفت از تناقض و درگیری دو لبه مصرف گرایی از یک طرف و بنیادگرایی نوستالژیک و رنج دایمی بشریت و وظیفه گرایی مفرط از طرف دیگر است.
همچنین اینکه در حال انزوا فاقد انرژی هستیم و آگاهی واجد سرشت ارتباطی می باشد. به یاد امیل روسو و وضعیت طبیعی ان می افتم ک ارتباط با مردم و طبیعت، کار و تلاش مداوم جز جدایی ناپذیر ان است و جز در میان مردم و مشکلات انها و زندگی روزمره، این نوع اگاهی نمی تواند وجود دلشته باشد.
استاد برخی پرسشها به یمن وجود شما ست که جرات پرسیدن پیدا می کنم. پرسش از اولین کلامی بود که از شما یاد گرفتم. و اگر در این پرسیدن زمختی داشته باشم امید که به مرور صیقل یابد.

دوست وهمکار عزیز منتقدم
درود برشما
نشد که ملاحظه ای دربارۀ حرفها ونوشته هایم داشته باشید وبهره ای از آن نگیرم...ممنون از بابت این مشارکت صمیمانه تان.......
8 یا 9 نکته بیان کرده اید:
یک. مشکلی به نام توهم آگاهی که گاهی ما را گول می زند،
دو. ناآگاه پنداری دیگران که درد مهلکی است
سه. حضور ذهن نداشتن در زمان تصمیم واقدام و نداشتن انرژی لازم برای گسیل آگاهی به متن اعمال وحالات ومناسبات روزمره،
چهار. طرح بحث دربارۀ اینکه فضیلت اصلی تر آگاهی است یا شرافت ودرستی.( گمان من آن است که شرافت ودرستی با همه ارزش های والا، خود برخاسته از آگاهی اخلاقی و حکمت عملی است، تا ما به زیبایی شرف آگاه نباشیم لذت شرف داری را نمی چشیم)،
پنج. طرح بحث دربارۀ اینکه چگونه در پشت آگاهی ، قصدیت لازم داریم. (به گمان من ، آگاهی برای اینکه مؤثر باشد باید گرم ودلنشین و با احساس نیاز والتفات وعزیمت همراه باشد مثلا از شما نشان کسی را می پرسم وچون نیاز دارم می دانم چه بپرسم وچگونه فرابگیرم وبه کار بگیرم)
شش. طرح بحث دربارۀ اینکه چگونه آگاهی از هستی می تراود و آنهم ناشی ازتقلا و تمنایی دروجود ماست، این تمنا و تقلا چگونه بدست می اید و با چه ابزاری رشد و صیقل می یابد؟(که فرصت دیگر موسعی می خواهد باهم گفتگو کنیم)
هفت. طرح بحث در مورد تاسیسی یا تکانشی رفتار نمودن . آیا رفتار حلاج تکانشی است ؟(به گمانم رفتارشان برخاسته از آگاهی عرفانی نابی بود وجرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد)
و نکته های دیگر...
جرات دلیری دانایی نوش تان باد....
م-ف

lمحمود عبائی چهارشنبه 8 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 23:02

با سلام و آرزوی بهروزی و بهره گیری لحظه به لحظه از اگاهی ثمر بخش

در حاشیه بیانات ارزشمند شما چند ملاحظه کوتاه تقدیم میکنم
ملاصدرا حقیقت علم را حضور و اتحاد و اتصال یا به تعبیر دیگر وحدت و بساطتت میداند . بنابراین هر موجودی که ذاتی یکپارچه و واحد ( وحدتی حقیقی ) باشد به لحاظ وجودی خودش برای خودش حاضر است و لذا به خود عام دارد و بر عکس هر موجودی که ذاتی متفرق و مرکب از اجژاء داشته باشد به دلیل تفرقی که در ذات دارد خودش از خودش غایب است به تعبیر دیگر تفرق ذات مانع از متعین شدن خود و ذات میشود . به همین دلیل است که اجسام به ذات خود علم ندارند به دیگر سخن اجسام به دلیل تفرق ، فاقد ذاتند ( self = خود )
علم و احاطه ما بر بدن جسمانی نیز بواسطه ساری و جاری شدن روح از طریق سلسله اعصاب امکان پذیر میشود . اعصاب ، بدن پاره پاره و متفرق رابه مثابه موجودی واحد متعین و یکپارچه میکند و در نهایت امکان اگاهی از بدن فراهم میشود .
ملاصدرا همچنین ، علم را سنخی از وجود میداند که به دلیل وحدت و یگانگی ذاتیش از دیگر مراتب وجود ، از شرافت و اصالت بیشتری دارد . و معالا نتیجه میگیرد که علم ، بر جسم غلبه قهری و وچودی دارد و جسم را مورد تصرف قرار میدهد .... یعنی اینکه حقیقی واجد گون های قدرت و انرژی است . ماده به مثابه مومی است که توسط علم ، صورت و تعیین می پذیرد شما نیز با این تعبیر آشنا هستید که فیلسوفان مسلمان گفته اند :
شیئیه الشی ء شی ء بصورته لا بمادته
این صورت همان صورت علمیه است که توسط ذهنی خود آگاه ساخته میشود و بواسطه شرافت و وحدتی که در آن است ... ماده جهان جسمانی را تعیین می بخشد.
غرضم از ذکر این مقدمات طولانی که البته به اجما بیان شد این است که ، علم موجد قدرت و انرژی است که میتواند عالم را ( با فتح لام = موضوع شناسایی) به صورتی که عالم ( با کسر لام = فاعل شناسایی ) تصور میکند در اورد
با مبانی معرفت شناسی حکمت متعالیه نیز میتوان نظریه جناب عالی را تبیین کرد .
اگر فاعل شناسایی با قدرت بر صورتی تمرکز کند . جهان مادی مانند ماده خام از آن فرم تبعیت میکند .
شاید بتوان علم ثمر بخش را به علم حضوری که عین اتحاد و اتصال و وحدت است ، ترجمه کرد . علم حضوری از انجا که همه ابعاد وجودی ادمی را یکپارچه میکند در انسان عزم و عزیمت و انرژی و حرکت پدید می اورد و جهان را به کام فاعل شناسایی ، تغییر میدهد . این نظریه شبیه نظریه نسبیت خاص انیشتاین است که در سرعت های نزدیک به سرعت نور نه تنها فاصله ها در زمانی کوتاه طی میشود بلکه این فضا وزمان است که به روی هم تاب میخورد و مسافت صفر میشود ( اصل انقباض لورنتز ) با این تبیین میشود کارکرد دعا را به شکل فلسفی توضیح داد .... مفاد نظریه راز هم به این ادعا نزدیک است
مطالب دیگری نیز وجود دارد که مصدع اوقات شریف استاد ارجمند نمیشوم

جناب دکتر عبایی استاد ارجمند
سلام و عرض ارادت و سپاس صمیمانه از بیان فلسفی به سیاق مکتب صدرایی درباب ماهیت و فضیلت وآثار علم و آگاهی....بسیار لذتبخش وسودمند بود برای اینجانب
با احترام
م-ف

خلیل پنج‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 20:37 http://tarikhroz3.blogsky.com

سلام،

جسارتن :

1 - انرژی پتانسیل همان انرژی ذخیره است.

2 نمی شود بی اعتقاد به " انرژی کائناتی "، فقط با " ارتباط خلاق وسازنده با اشیا وآدمها ... چه با آسمان ودرخت وهوا و درخت و آب ، و چه با همسایه ودوست و همشهری ونهادهای اجتماعی.. " و چه با استفاده از "انرژی های پتانسیل ذخیره شده در تاریخ بشری." آگاهی بدست آورد؟

زیرا:

کائناتی که شما تعریف کردید ظاهرن جدا از" آدم ها و اشیاء و انرژی ذخیره شده در تاریخ بشری " است به این توضیح تان توجه کنید:

برای انباشته شدن انرژی های مثبت کائنات در ما وتبدیل آنها به انواع انرژی های جنبشی درونی(ازجمله عالی ترین صورت انرژِی یعنی آگاهی) شرط دوم آن است که ارتباط خلاق وسازنده با اشیا وآدمها برقرار بکنیم. چه با آسمان ودرخت وهوا و درخت و آب ، و چه با همسایه ودوست و همشهری ونهادهای اجتماعی.
-

جناب دوست منتقد عزیز
درود برشما و سپاس از باریک بینی ونقد
کائنات دربرگیرندۀ همه اینها وهمه پیدا وپنهان هاست
م-ف

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد