پاسخ به پرسشی از مجله اندیشه پویا، پاییز 92
شماره 12ص70-71
ملیحی:
سال 42 تعداد دانشآموزان مدارس ابتدایی، متوسطه، و مقاطع بالاتر به ترتیب 1.719 هزار، 336 هزار و 25 هزار بود. این رقم درسال 47 به 2.900هزار، 658 هزار، و 38 هزار رسید. همچنین دانشگاههای صنعتی آریامهر(شریف) و تربیت معلم و نیز اصفهان در این دهه تاسیس شدند. با این حال روشنفکری دهه چهل و از جمله جلال آلاحمد به رغم رشد کمی میزان تحصیلات و سوادآموزی و توسعه دانشگاهها در این دهه، از در انتقاد نسبت به بسط نظام آموزشی نوین درآمدند. رشد و توسعه دانشگاهها در این دهه با چه منطقی میتوانست مورد انتقاد روشنفکران قرار بگیرد؟
فراستخواه:
حکومت پهلوی در دهۀ 40 خیلی کارها کرد. اما مگر حکومت برای چیست؟غیر از این هست که باید کار بکند؟ حکومت نه تنها باید کار های خوب بکند بلکه باید این کارهای خوب را، خوب نیز انجام بدهد. در این صورت است که به آن، حکمرانی خوب می گویند. کارنامه دهۀ چهل حکومت ایران حاوی کارهایی خوب بود اما آیا این، همۀ کارهایی بود که می بایست انجام بدهد وآیا این کارهای خوب، بخوبی هم صورت گرفت یا نه؟این محل بحث است.
دهه چهل دوره ای است که دو برنامه پنجساله سوم و چهارم را پوشش میدهد. این دهه هرچند در آغاز با مناقشات و تنش هایی از سوی ایدئولوژی نوظهور اسلامیسم گشوده شد اما خیلی زود باسرکوب آن به نوعی ثبات سیاسی سوق یافت. بوروکراتها وتکنوکراتهای عملگرا در دستگاه پهلوی فرصت پیدا کردند ودر نتیجه پروژۀ مدرنیزاسیوناقتدارگرایانۀ دولتی در آن پیش رفت. ایران نرخ رشد اقتصادی بی سابقه و حیرت آوری را در این دهه تجربه کرد. رشد تولید ناخالص ملی از 3/5% در اول دهه به 2/14% در آخر آن افزایش یافت. میانگین رشد در دهه، 11% بود و از بالاترین نرخهای رشد در دنیای معاصر محسوب میشد. آبراهامیان رشد دهه چهل وپنجاه را یک انقلاب صنعتی کوچک در جهان سوم آن دوره قلمداد کرده است.
طبیعی است که اینها به رشد کمّی برخی شاخصهای آموزشی و آموزش عالی در کشور منجر شدند. اما این رشدها عمدتا ظاهری وکمی ونامتوازن بودند. کیفیت و تطابق نیازهای واقعی ، تنها بر روی متون و کاغذها نوشته می شد. فکر وعمل انتقادی و روشنفکرانه برای مواجهه با این عارضه هست که پیوسته برای جوامع بشری لازم است. حداقل می توان چهار نوع نقد را تصورکرد:
یک. نقد آکادمیک
نمونه این را می توان در احمد اشرف و همایون کاتوزیان نام برد که به ضعف سرمایه داری و رانت و نفت پایگی و اقتصاد سیاسی وغیر آن توجه کرده اند. در دهه چهل یک مثال نسبتا درخشان، مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی به مدیریت احسان نراقی است که با حمایتهای هویدا، محققان ایرانی مانند افشار نادری، اشرف، آشوری، بهنام، کاردان، خواجه نوری، پرهام، رهنما، راسخ و فیروز توفیق را گردآورد . اینها ضعف های درونی مدرنیزاسیون دولتی را نقد می کردند. ولی با این گلها بهار نمی شد.
دو.نقد کارشناسی از درون نظام مدیریت
در این بخش ما خیلی ضعف داشتیم. وضع بوروکراسی و حکومت سالاری اجازه نمی داد. روشنفکرانی اعم از چپ یا لیبرال به بازارکار و بخشهای اجرایی، آموزشی و فرهنگی دولت جذب شدند . دانشگاهیان فراوانی به حزب ایران نوین نزدیک شدند . بخش بزرگی از کابینه ، تحصیلکردۀ خارج بودند یا تجربه مأموریت تحصیلی در خارج داشتند. اما اینها نتوانستند در «نقد کارشناسی از درون» چندان فعال ومؤثر باشند. شاید اگر اینها خوب کا رمی کردند اینقدر هزینه سیاسی وایدئولوژیک برکشور تحمیل نمی شد.
سه. نقد سیاسی حریفان
این نقد هم به دلیل فقدان دموکراسی وگردش رقابتی قدرت در کشور ما ، شکل مؤثر مفیدی پیدا نکرده است وجایش را مثلا به شانتاژهای عوام فریبانه وموج سواری ها داده است یا به مبارزه مسلحانه مخفی و حرفهای سوق یافته است ونمونه اش دو سازمان چریکی بود که از نیمه دهه 40 به وجود آمد.
چهار. نقد در حوزۀ عمومی
این مهمترین بخش کارروشنفکرانه است که باز در کشور ما مشکلات ونارسایی هایی داشت. مثلا زیادی آرمان زده، خیال پردازانه یا ایدئولوژیک می شد. نمونه مثال زدنی از نقد در حوزۀ عمومی، خلیل ملکی و مجله علم و زندگی بود که کسانی چون آل احمد و آشوری در آن شرکت داشتند. اما جلال سپس خود خط خاصی دنبال کرد و بحث «غربزدگی» و« خدمت و خیانت روشنفکران» را در اوایل دهه پیش آورد . شریعتی نمونه دیگر بود و سایر مثال ها.
اکنون نتیجه گیری بکنم. به رغم تمام ضعف هایی که در پروژۀ روشنفکری ما بود، تصور می کنم درمیان حکومت وروشنفکران، حق با روشنفکرانی بود که به درستی آن را نقد می کردند. رشد ظاهری به رغم همه پروپاگاندای دولتی ، ضعفهایی جدی وعمیق در درون داشت و بشدت آسیب پذیر بود . متکی به درآمدهایگول زنندۀ نفتی و اعتبارات خارجی بود( درآمد نفت در آغاز دهه نسبت به یک دهه پیش، 25 برابر شده بود و در طور دهه نیز 820درصد دیگر افزایش یافت!) میل مفرط به کنترل مطبوعات و دانشگاه در مرکز حکومت وجود داشت. به قول آل احمد چند کارمند بیسواد در وزارت فرهنگ و هنر زیر نظر و کنترل ساواک بر نویسندهها حاکم بودند. از نیمه دهه 40، ساواک رسما وارد فعالیتهای اقتصادی و بازرگانی و تجاری شد. امنیتی ها همه کاره شدند وهیچ وزیری نیز نمی توانست بالای حرف آنها حرف بزند. نقد کارشناسی از درون نظام مدیریت عملا ناکارامد شد. اینها بود که سرانجام کار به دست ایران داد ودیدیم.
خلاصه کلام بنده این است که کارحکومت، ادارۀ خوب است وکار روشنفکر نیز نقد خوب است. همانطور که حکمرانی خوب لازم است، نقد نیز ضرورتی اجتناب ناپذیر است. بدون نقد خوب از هر چهار نوعی که عرض کردم، نمی توان حکمرانی خوب وجامعۀ سالم با مصونیتهای درونی پایدار داشت.
سلام،
این بررسی خوب خیلی فشرده است. شاید بازخوانی مفصل آن دوران کمکی برای این دوران باشد. با سپاس از شما.
سلام دو باره،
این بررسی برای کسانی که در آن دوران حضور داشتند کاملن قابل لمس است اما برای نسل زیر چهل سال کمی گنگ است. فعالان فکری و سیاسی امروز به درک روشنی از آن زمان نیاز دارند. با سپاس
با سلام وحق باشماست به امید فرصتی برای تفصیل ماجرا