سخنرانی مقصود فراستخواه در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
پیاده سازی وتهیه متن نوشتاری :مهدی سلیمانیه
منتشر شده برای بار نخست: در سایت جامعه شناسی تشیع
http://socio-shia.com/index.php/news-reports/90-mainnews/199-shiashenasi-enteghadi
مشخصات جلسه:
سه شنبه 6 اسفند 92
دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
برگزارکننده: گروه دین انجمن جامعهشناسی ایران و انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده علوم اجتماعی
متن سخنرانی طی چهار قسمت در این وبلاگ منتشر می شود:
قسمت نخست
مقدمه
بسمالله الرحمن الرحیم. سلام عرض میکنم خدمت همهی دوستان و حاضران در این جلسه. سعی میکنم که بحثم را به صورتی مختصر طرح بکنم تا بتوانیم از نظرات دوستان استفاده کنیم.
شیعهشناسی انتقادی در ایران معاصر طرحی است که از پیش از مشروطه آغاز شدهاست. این طرح، طرحی ناتمام است. این طرح به عنوان یک جریان اصلی (میناستریم) در چالشهای فکری معاصر ایران، دارای دو مشکل عمده بودهاست. نخستین مشکل آن، مشکل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، و دومین مشکلش مشکل روشی بودهاست.
درک بنده از مشکل اجتماعی و سیاسی این پروژه آن است که نقد آنچه در طول تاریخ و بنا به عوامل مختلف اجتماعی ریشه دوانیده و تقدس یافتهاست، طبیعی است که با مقاومت معتقدان و رؤسای آنان مواجه میشود. فرهنگ مذهبی ما نیز به مانند باقی ابعاد حیات اجتماعی ما، چندان با نقد و ایراد، خصوصاً در باب عقاید و احکامی که باور داشتهایم و مقدس میانگاریم، مأنوس و خوگر نیست. کوچکترین اما و اگر و طرح بحث، حتی از سوی خودیترین افراد – حتی یک نفر روحانی شیعی- برای او گران تمام میشود. نقد در جامعهی ما هزینه دارد؛ هزینههایی بسیار سنگین. به خصوص زمانی که نقدها کیفیتی ریشهای به خود میگیرند. این، مشکل سیاسی و فرهنگی است.
مشکل دیگری که من در این بحث بیشتر بر آن تأکید دارم، مشکل معرفتی – روشی است. در اینجا بحث این است که شیعهشناسی انتقادی، در کدام سنت نظری اتفاق میافتد؟ در کدام سنت نظری این گفتگوها درگرفتهاست؟ با کدامین رویکردهای معرفتی؟ با کدام رویکردهای روشی؟ در واقع اینجا سؤال از رویکردهای معرفت شناختی(اپیستمولوژیک) و روش شناختی (متدولوژیک) است. چه رویکردهایی در پس این نقدها وجود دارد؟
من در اینجا میخواهم درک خودم را از این موضوع با شما اهالی معرفت در میان بگذارم. به عقیدهی من سرمشق مناظرات فکری در جامعه و تاریخ ما محل سؤال وبحث است. منظور از مناظرات فکری، Debate ها هستند. اینکه این مناقشات در چه سرمشق هایی صوزت گرفته است، خود بحثانگیز[1] است. سوال این است که افراد و گروهها در چه سنتی، در چه مختصات و با چه پایهی تئوریکی و در چه فضای پارادایمی و سپهر معرفتی باهم گفتگو میکنند و مسائل مورد نظرشان را چگونه مورد مناقشه قرار میدهند؟
سرفصلهای بحث من در جلسه حاضر این خواهد بود که ابتدا مروری تاریخی خواهم داشت بر شیعهشناسی انتقادی در ایران معاصر. البته من در اینجا تنها سرفصل بحثها را به دلیل ضیق وقت و حجم زیاد بحث مطرح خواهم کرد. سپس ملاحظات خود را در باب مشکلات شیعهشناسی انتقادی – با تأکید بر مشکلات معرفتی و روشی – با شما در میان خواهم گذاشت. چرا که مشکلات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این موضوع به نظرم تا حد زیادی روشن است اما مشکلات معرفتی و روشی این حوزه کمتر محل مداقه قرار گرفته است و نیازمند بحث بیشتر است.
برای مقدمهی ورود به بحث، مروری خواهم داشت بر شیعهشناسی در ایران معاصر. داستان از موج بیداریها، تحولات، ارتباطات جدید در ایران از دورهی اواخر قاجار آغاز میشود و در دورههای بعدی اوج میگیرد. این موج بیداری و نقدها از بیرون، ولولهای در درون می اندازد و به گروههایی حتی در داخل حوزههای علمیهی شیعی راه پیدا میکند. در واقع این تغییر، حتی در قلعههایی سخت نفوذ کرد، کم و بیش تأثیراتی بر جای گذاشت و گفتارهایی انتقادی پیدا شد؛ گفتارهایی انتقادی درون حوزههای علمیه، گفتارهایی انتقادی درون حریم و اقلیم دین. خود ساکنان این اقلیم، به صرافت نقد افتادند.
من توصیف ماجرا را از شرح فضای بیرون این اقلیم آغاز میکنم. به عنوان مثال، کسی مانند آخوندزاده تمام دستگاه فکری قدیم را به چالش میکشد و باب خردورزی، اومانیسم، آزاداندیشی و اندیشهی عرفی و سکولار را مطرح میکند. وی خردورزی را به عنوان یک آلترناتیو به جای چیزی معرفی کرد که او آن را «رسم نبوت و امامت» مینامید. وی این گزاره را طرح میکند که ما به جای رسم نبوت و امامت، نیاز به طرح عقلانیت داریم. طبیعی است که جامعهای مذهبی، با خصوصیات ایرانی در فضای صد سال گذشته، تحمل این سطح گسست عقلانی از سنت را نداشته باشد. یعنی این جایگزینی و جابجایی از آنچیزی که اصول خردورزی جدید مینامید به جای آنچه رسم نبوت و امامت مینامید عملاً غیرممکن بود. وی بحث تغییر الفبا را نیز برای مثال مطرح میکند که این طرح نیز با شکست مواجه میشود؛ در واقع مردمی که در برابر تغییر خطشان مقاومت جدی نشان میدهند، طبیعتاً چون و چرا و تغییر در احساسات و باورهایشان را نمیپذیرفتند. این درجه ازگسست معرفت شناختی و گسست از نظام باورهای پیشین را پذیرا نبودند.
اما نکتهی بسیار مهم اینجاست که اصل گفتارهای انتقادی نمیتوانست با عدم موفقیت طرح آخوندزاده و دیگران متوقف شود چرا که گفتارهای انتقادی نیز مثل خود باورها ریشه در منطق[2] این جامعه داشت. گفتارهای انتقادی ریشه در منطق زمان جامعهی ایرانی، منطق زندگی و منطق تغییر داشت. مردمی که در آن زمانه میزیستند، درگیر منطقی با عنوان منطق تغییر شدهبودند. این منطق تغییر قابل حاشا کردن نبود. این تغییر، از بیرون، به درون سرایت کرد و تا جایی ادامه یافت که حتی فرزندان برخی روحانیان نیز به جریان این گفتگوها پیوستند و کسانی که در سطوح و انحاء مختلف، به صورت کامل یا ناقص تحصیلات حوزوی داشتند، چه ملبس به لباس روحانیت وچه در خارج از سلک روحانیت، وارد این مباحث شدند؛ برخی در صنف روحانیت ماندند و برخی لباس روحانیت را کنار گذاشتند، برخی به کسب وکار یا فعالیتهای آموزشی در بیرون حوزه روی آوردند و برخی در مرزهای حوزه ودانشگاه وجامعه باقی ماندند و به رویکرد انتقادیشان ادامه دادند. من با درک ناچیز خود، یک نوعشناسی یا گونه شناسی (تیپیولوژی)از این گفتارهای نقد از درون انجام دادهام و آن را در معرض نگاه انتقادی شما اهل تحقیق قرار میدهم. بنابر این گفتارهای نقد از بیرون، در اولویت بحث امروزمن قرار ندارند.
هفت نوع شیعه شناسی انتقادی در ایران معاصر
در این تیپولوژی هفت نوع شناسی انتقادی از هم متمایز می شوند: کسانی چون نجمآبادی، خرقانی و سنگلجی، «جستارگرایان آغازگر» تلقی میشوند. دومین دسته، کسانی چون کسروی هستند که «چالش بر سر شالودهها» ایجاد کردهاند. سومین گروه، کسانی مانند علیاکبر حکمیزاده بودند که «پرسشافکنی از درون» را دامن زدند. چهارمین دسته، کسانی هستند که از آنان با عنوان «تجددخواهان شیعی» میتوان تعبیر کرد؛ کسانی چون مهدی بازرگان و علی شریعتی در این دسته جای میگیرند. پنجمین نحله، «نقد دینی بر شیعه» است. عنایت داشتهباشید که من در اینجا، میان دو تعبیر تمایز قائل شدهام: نخست نقد دینی بر شیعه و دوم، نقد دینی در شیعه. نمایندگان نقد دینی «بر» شیعه، کسانی چون قلمداران و بُرقعی وغروی هستند. جنس کار این دسته، رادیکالتر است و فاصلهی بیشتری از خط قرمزهای زمانه گرفتهاند و نسبت بیشتری از این خطوط قرمز را به چون و چرا کشیدهاند، پرسشهایی را متوجه برخی مناطق ممنوعه در شیعه نمودهاند. اما ششمین تیپ، «نقد دینی در شیعه» است. اینان نقدشان را در داخل سنت شیعی پیجویی نمودهاند. مرحوم صالحی نجفآبادی و مرتضی مطهری نمایندگانی از این تیپ به شمار میروند. به عقیدهی من، هفتمین گروه را میتوان «شیعهپژوهی انتقادی در دوران پساانقلاب» نامید که برای داشتن برنامهی پژوهشی منسجمتری خیز برداشتهاست. مدرسی طباطبایی و برخی از آثار کدیور را میتوان به عنوان نمایندگان این نحلهی اخیر تعریف کرد.
من برای هر کدام از این نحلههای هفتگانه، استعاره[3]های آب و هوایی نیز برگزیدهام؛ نوعی شیعهشناسی انتقادی در حال ظهور و نوظهوری طی چند دهه گذشته آغاز است، اما هنوز در حال تکوین و ساختهشدن است که با استعارهی آب و هوایی می شود ان را چنین وصف کرد: ما ابتدا با تغیّر هوا(تیپ ا)، سپس توفان و رگبار شدید(تیپ 2)، به همراهش، رعد و برقهای فواصل رگبار (تیپ 3)و بعد نمنم باران (تیپ 4)و سپس جاری شدن سیلابها(تیپ 5)، جوانهزدنها (تیپ 6)و در نهایت رویشها (تیپ 7)روبرو هستیم.
در جستارگرایان آغازین، ما تغیّر اساسی هوا را در سپهر معرفتی شیعه در جامعهی معاصر ایران احساس میکنیم. در چالش بر سر شالودهها، ما با یک طوفان و رگبار شدید در این سپهر معرفتی روبرو هستیم. در پرسشافکنیها، ما با رعد برقهایی در فواصل این رگبار مواجه میشویم. پس از برقرار شدن اندکی آرامش، ما بارش باران آرامتر و مداومتری را مشاهده میکنیم که این مرحله، همان تجددخواهی شیعی است. نقد دینی بر شیعه، مرحلهی جاری شدن سراسیمهی سیلابهاست. اما با نقد دینی در شیعه، جوانههایی سربرمیآورند و در نهایت، شیعهپژوهی انتقادی، رویشهایی تازه اند.
ادامه دارد......
با سلکام خدمت استاد ارجمند:
یکی از آقایان آپ گرید شده دو سه سال پیش در یک سخن رانی رسمی گفت ، محمد ص به علی گفت که درست است تو برای خلافت ارجح تری ولی اگر مردم نپذیرفت حق نداری خود را بر آنان تحمیل کنی. ای کاش می توانستم نظر استاد عزیز را در مورد سریال حسن و حسین جویا شوم
با سلام و ضمن تشکر ...این مباحث در متون ومنابع بحث شده است وجزو بدیهیات اند...سریال را ندیده ام...با احترام
سلام خدمت استاد محقق وبزرگوارم:مدتی بود که مطلب وسخنرانی با رویکرد انتقادی نخوانده بودم .بسیار بهره بردم واینکه سیر تاریخی وتطور شیعه شناسی را در عصر معاصر بصورت تحقیقی عالمانه بیان فرمودید .اما سئوالی که به ذهنم خطور کرد اینست که چرا این اشخاص جزء جستارگشایان مقاله جنابعالی مطرح شدند در حالی که افراد وعناصر با نحله ها ی متفاوت می توانستند مطرح شوند. باتشکر یوسف
سلام بر دوست عزیزم وممنون از نقدتان اگر ممکن بود بعدا تفصیل نقدخود را و افراد و نحله های دیگر را که مورد نظر تان هست بیان فرمایید