مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

«ایران»؟ کدام ایران؟ کدام نوع از جامعۀ ایرانی؟

 در پاسخ به سؤال و فراخوان عمومی یک ایرانی

او چنین نوشته بود که «این روزها از همه میپرسم و در وبلاگ اعلان همگانی نموده ام که: ((دوست دارید ایرانی که در آن زندگی می کنید چگونه باشد؟)) خیلی مشتاقم تا جوابتان را به این سوال بدانم. »

پاسخ ناچیز بنده به این سؤال با اهمیت را در زیر می خوانید:

یک. ایرانی بودن ما به چیست؟

پرسش از چیستی «ایرانی بودن» پرسشی متعلق به یکایک ایرانیان است. ما کیستیم  و ایرانی بودن ما به چیست؟ آیا ایرانی بودن به زبان فارسی است. این زبان هرچند رسماً زبان مشترک بسیار عزیزی در این کشور است اما حقیقتاً او  نیست که ما را ما می کند، ما زبانهای غنی و باارزش دیگری هم داریم. در دنیا نیز ملتهایی مانند بلژیک و کانادا هستند که زبان های مختلفی دارند اما یک ملت واحد (ملت بلژیک یا ملت کانادا) شمرده می شوند. عکس موضوع نیز صادق است. مردمان بسیاری با هویتهای ملیِ متفاوت هستند (مثلا آمریکایی،انگلیسی و استرالیایی) که به یک زبان واحد (مثلا انگلیسی) سخن می گویند. پس این «ما»  چیزی بزرگتر از زبانی خاص است.

 این «ما» از قوم ونژاد نیز فراتر است ،در دنیا  کشورهایی را می بینیم که از  اقوام و نژادهای مختلف  ومتنوعی تشکیل شده اند و یک «ما» ساخته اند. همینطور یک دین ومذهب خاص نیز ملاک یگانه ای برای «ما بودن ما» نیست. چه رسد روایت وقرائت خاصی از یک مذهب که گروهی اصرار دارد آن را بر«ما بودن ما» تحمیل بکنند . جوامعی هستند که دین را مربوط به  حوزۀ خصوصی و  یا متعلق به جماعت هایی در حوزۀ مدنی می دانند و در عین حال خود را به یک «ما»ی وسیعتری نسبت می دهند. بخش بزرگی از ایرانیان وحتی ایرانیان دیندار ، درباب  روایت و قرائت رسمی از دینداری چندین وچند اما و اگر دارند اما  همچنان ایرانی هستند ومی خواهند ایرانی نیز بمانند نه یک کلمه کم ونه یک کلمه زیاد.

بنابراین آن  عنصری در «ما بودن ما»  بر صدر می نشیند که بیشترین وجه مشترک ملّی را برکنار از هرگونه تعبیر و تفسیر شخصی یا گروهی وفرقه ای ، باز بر می تاباند. این عنصر، بنابر متون منابع موثق، «قلمرو سرزمینی»  است که سازندۀ مهم هویت یک ملت است. مطمئناً این قلمرو سرزمینی، معنایی  فارغ از این یا آن ایدئولوژی دارد و مکان مشترکی برای زیست اجتماعی است.

اما این سرزمین، این تکۀ عزیزی از سیاره که اجماعی ترین مای «ما» را می سازد، آرام و خاموش در اینجا دامن گسترده است و  به تنهایی قادر نیست «ما بودن ما» را ارتقا بدهد. پس او به زبان حال ،محتوایی طلب می کند. آن محتوای ما بودن ما در این شرایط اقلیمیِ متنوع  و پرمخاطره چیست؟ به ذهن قاصر نویسنده که آن را از طریق منابع و تحقیقات متعدد فراگرفته است ، محتوای «ما بودن ما» در این سرزمین ، میثاق های ملی مشترک و عادلانه و مورد رضایت جمعی ماست.

 هویت یک ملت را ، خاک عزیز به تنهایی نمی تواند تعریف بکند، هویت یک ملت را گروه وصنف و جناح خاصی نمی تواند تقریر بکند، هویت یک ملت، یکجانبه وخاص گرایانه  توصیف نمی شود . هویت یک ملت را قرار ومدارهایی نیز نمی تواند رقم بزند که بدون «توافق عمومی منظم وشفافِ تمام گروه های اجتماعی» نهایی می شود و آن را گروه های خاصی سوار بر موجی از هیجانات بی شکل توده وار تقریر می کنند . بنابراین  مطمئن ترین چیزی که بر پهنۀ این خاک می تواند از ما یک مای پایدار  بسازد ، توافق آزاد رضایتبخش همۀ ما برای زیست مشترک در این در و دشت  است، قول وقرار نهادینه ای است که بر سر حقوق بشری و اجتماعی  ومدنی و سیاسی خود در یک قلمرو سرزمینی می گذاریم و پلتفرم قانونی پایداری  است که به وجود می آوریم  تا در آن؛ مؤمن  دلنگرانی های غایی خویش را دنبال بکند و غیرمؤمن ، از حقوق برابر شهروندی و امنیت ذهنی و سبک زندگی خویش  وآزادی ابراز وجود برخوردار  باشد.

آن ملاطی که ما را ما می کند، توافق ها و تعهدات  عادلانه  و میثاق هایی است که بر سر حق و حقوق همدیگر داشته باشیم، تا در پرتو آن با همدیگر زندگی رضایتبخش پایداری داشته باشیم. چون این مایی که از او به ایرانی تعبیر می کنیم ، یک واحد حقیقی نیست بلکه  کثرت درونی عجیبی دارد، کثیری از اقوام و زبانها ومذاهب و فرهنگ های محلی ودیدگاه ها وسبکهای زندگی آنرا تشکیل داده است . پس ایرانی بودن ما حقیقتا به آن مواثیقی است که در سایه آن هر فرزند ایرانی در هر تکه ای از این سرزمین وقتی به مدرسه می رود زبان محلی نیز  به او آموزش داده بشود و چون به عرصۀ جامعه می آید وبا رسانه های ملی خویش سر وکار دارد، حضور تاریخ وتبار قومی و محلی خویش  وگفتمان خویش را در رنگین کمان فرهنگ ایرانی( آشکارا  و نهادینه ودر عمل و  نه در تعارف های سرزبانی ) حس بکند وخود در هرحال یک شهروند ایرانی ِ تام و تمام باشد ؛ آنگاه که به پای صندوق رأی می رود  وآن گاه که می خواهد به تناسب شایستگی های واقعی ، سمتی عالی در مدیریت کشور داشته باشد. گذشته از این ، ایرانی بودن ما به آن میثاقها وحقوق اساسی روشن واستواری است که همه شهروندان  ایرانی وگروه های  اجتماعی ، در پناه آن بتوانند از بخت های برابر زندگی کردن و ابراز وجود و تجربۀ  ذات وشکوفایی  برخوردار باشند ، آزادی فکر و عقیده وبیان و انتخاب داشته باشند و سبک زندگی  مورد نظر خود را دنبال بکنند و در همان حال «یک ایرانی ِ تمام» ونه نصفه ونیمه باقی بمانند ، جور دیگر دیدن و طور دیگر اندیشیدن  و همرنگ جماعت نشدن از آنها یک شهروند درجه چندم درست نکند.

 ایرانی بودن با این حساب ، طرحی از ملت-دولت است که وفاق در آن از نوع وفاق اختلافی و پویا وآزادمنشانه وکثرتگرایانه است. طرح پایدار هویت ملی ایرانیان ، طرحی خاص گرایانه و مذهب ومسلک گرایانه نیست، طرحی انسانی ، اخلاقی ، عام گرایانه ، بشردوستانه و جهانگرایانه است.

   دو. ایرانی بودن هم خاطره و هم  رؤیاست

 ایرانی بودن ، ساختی روایی دارد. داستانی از  تلخ وشیرین روزگاران  در درازنای هزاره ها و سده ها  و نسلها ، «تکه های مختلف تاریخی» ما را ساخته است . اما داستان ، ناتمام است. طرح ایرانی همچنان در حال ساخته شدن هست. ایران را نه تنها خاطره های مردمان  بلکه رؤیا های تر وتازۀ گروه های پیشرو جامعه نیز می سازند. امریکایی ها ملتی بزرگ ونیرومند  با بختهای بسیاری برای زیستن هستند اما این «رؤیای آمریکایی» بوده است که آنها را چنین پیش برده است. البته منظورم اغراق ونادیده گرفتن انواع مشکلات وکاستی های آنها ومخصوصا گروه های حاشیه ای شدۀ آنها و بالاخص چشم پوشی از عملکردهای بد دولتی آنها در سطح بین المللی نیست وپیدا کنید ملتی که از این عیبها فی الجمله مبراست!

 ایرانی بودن ، همان خودآگاهی مشترک ِتاریخی  واجتماعی است  که فهم آن را باید از  جهان زندگی مردم این سرزمین  سراغ رفت. ایرانی بودن یک ایدئولوژی دولتی نیست ، طرح در حال ساخته شدن یک ملت است که پیوسته می خواهد «خود- فهمی» ِ خویش را بسط بدهد و مایل است پی در پی ، دست به تجربه و آزمون  بزند و تاریخ وهویت خود را از طریق طرحی از تغییر و توسعه و رهایی معنا بکند ورقم بزند .‏ آن تجربه مشترک و مورد توافق جمعی بنا به سرشت خویش ، سیّال و روان است واز رهگذر پویش ها و جنبشها و یادگیری های تاریخی و  مراودات محیطی  وپراکسیس اجتماعی، خود را به تعریف می نشاند.

سه. ایرانی بودن به ستانده هاست نه به نهاده ها

جامعه ایران در هرزمان فرضی، موجودی هایی دارد و عملکردی. در اینجا از اولی به نهاده و از دومی به ستانده تعبیر می کنیم. رویکردی به ایرانی بودن ، آن را عمدتاً در نهاده هامی بیند. هر گروهی به بخشی از نهاده ها چشم می دوزد مانند تمدن باستانی ، شعر پارسی ، عناصر دینی و یا  الگوهای جدید غربی. اما این ها با همه تفاوتهایی که دارند ، در یک صفت مشترکند و آن این است که همه اکنون موجودیها یا ورودیهای ما هستند.

 اما یک رهیافت دیگر آن است که موجودیها  ونهاده ها هرچه هم مهم باشند ،خود به خود برای ملتی ، ارزش افزوده به وجود نمی آورند ، آنچه یک ملت را می سازد ، خروجی هاست ونه ورودی ها، نتایج است ونه وسایل. عملکرد است ونه نهاده ها. مسلمانی در هردو سرزمینِ ترکیه و افغانستان جزو نهاده ها و موجودی ها بوده است ولی در یک عملکرد ، سر از طالبانیسم و خشونت وبدبختی درآورده  و در عملکرد دیگر دموکراسی و پلورالیسم و پیشرفت وعزت را تمرین می کند.

آنچه ما را حقیقتاً ما می کند  ،ستانده های هستی اجتماعی ماست وآن،  نتیجۀ نوع کنش ما با مجموع نهاده هایمان  وحاصل کار وعمل خود ماست. آنچه  ایرانی را معنا می بخشد تولید ناخالص داخلی اوست، فرهنگ کار و فرهنگ مصرف وفرهنگ سیاسی واخلاق اجتماعی اوست. دانش و خلاقیت ونوآوری اوست، حکومت داری خوب اوست ، مشارکت آزاد و ومسؤولانه در امور عمومی است، پرهیز از سلب حقوق وآزادیها وحریم خصوصی دیگران است، تعهد به منافع ملی است، توجه به گروه های حاشیه ای شده و غائبان جامعه است ،  برپا داشتن حوزۀ عمومی است ، دیگرپذیری وهمزیستی است، بازیهای منصفانۀ برنده – برنده است، رقابت پذیری و کثرتگرایی است، تساهل وتسامح است، عدم خشونت در عقیده و کلام و مناسبات ورفتار اجتماعی است، معنویت وفضیلت است، کیفیت زندگی است، ادب حق و ادب خلق است، رفتار ترافیکی مهربانانه و دیگر دوستانه است، ایجاد وحفظ محیط زیست سالم است، قانونها وقواعد عادلانه وآزاد منشانه ای است که ایرانی وضع وتأسیس می کند، نهادهای عقلانی است که به وجود می آورد و ابتکاراتی است که او خود را در دنیا بدان متمایز  وچشم نواز و در خور اعتنا می کند .   

 

فایل پی دی اف وارجاعات  

نظرات 17 + ارسال نظر
اسدی سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 20:55

استاد عزیز:
طفلان در تمنای سرفرازی این مرز پرگهر - این امروز یک سو خلیج فارس سوی دگر خزر مجروح -با وجود نگرش و عملکرد فاعلی چون چهار سوی دیروز و پری روزی از زابلستان تا خوزستان و از بلخ و سمرقند و گنجه تا شیراز را می بینیم و کاتالیزوری از شیطنت های لابی جهانی قدرت و توده واری و پلاستیسیته ملت از پایان شب بیش از خود شب می هراسیم مگرم چشم سیاه اهورای آگاهی خود آی صبح در فردای آزادی بر پهنه ایران پلی قوم مان باشد

سلام وعرض ادب به دوست صمیمی ام جناب اسدی
کنار سفره دلی که گستردی با سخنی از استاد شفیعی کدکنی می نشینم:

طفلی به نام شادی دیری است گمشدست
با چشمهای روشن براق
با گیسویی بلند به بالای آرزو
هرکس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما
یکسو خلیج فارس
سوی دگر خزر
---------------------------------
آگاهی تان پرفروغ
م-فراستخواه
8دیماه 1389

اسدی سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 20:59

تبریز مان هم همین طور

صبوری سه‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1389 ساعت 23:37

استاد سلام صبوری هستم دانشجوی شهید بهشتی شما
ببخشید یه موضوع بی ربط به متنتون
فونت نوشتن را عوض کنید چون مطالبتون علمی و نقد مسائله و این فونت با فاصله بین خطوط بسیار نزدیکش چشم را اذیت میکنه!

سلام وعرض ارادت به دوست عزیزم خانم صبوری
ممنون از راهنمایی
آیا فونت یا فاصله وشیوه ای بهتر راهنمایی می کنید
بازهم سپاسگزارم
م-ف

عطا.م چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 00:13 http://tarahaei.blogfa.com

کاش می دانستید چه شعف بزرگی است برای یک دانش آموز، جوابی چنین مبسوط و پر حوصله از استادی همچو شما گرفتن. همین که پشت گوشتان نینداختید، همین که حوصله نوشتن را به خود هموار کردید و حتما به خاطرش چند کتاب هم مرور کردید دنیا دنیا برایم ارزش داشت. آه که چقدر کمند کسانی که حتی به یک پرسش کوچک اهمیت می دهند. سپاسگذارم.
در مورد پست مدرنیسم هم نیازمندن خواندن و دانستن مضاعفم و به احتمال زیاد روزی به حرف شما خواهم رسید.
حیف که برای پایداری خنده ها گریه ها لازمند وگرنه خوشی ها را برای هرلحظه تان آرزومندم.

با سلام وعرض ارادت خدمت جناب عطای عزیز
پرسش شما از دل برخاسته بود که به فکر فروبرد
ناقابل سیاه مشقی بود
----------------------
در نظر قبلی خودتان از استاد دکتر عبداللهی نیز یادکرده بودید ممنونم

فروغی بود از روانهای روشن
دانشمندی در اخلاق لری
با آدمها و اشیا وکوه ها آشنا بود
جمعه از ان بالا آمد وخفت وچه آسایشی...
م-فراستخواه
۸/۱۰/۱۳۸۹

آذر چهارشنبه 8 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:15

سلام
فکر می کنم اگر به وبلاگ شروین وکیلی سری بزنید برایتان جالب باشد
به ویژه مطلب "سیمای من پارسی"
http://www.soshians.net/fa/index.php/plugins/editors/tinymce/cp/plugins/editors/tinymce/jscripts/tiny_mce/index.php?view=article&catid=6&id=491%3A2010-06-06-08-22-20&option=com_content&Itemid=72

شاد باشید

با سلام واحترام
از اظهار نظر درباره سیاه مشقی از بنده وراهنمایی منبعی برای مطالعه ممنونم
نتوانستم لینکی را که معرفی فرموده بودید باز بکنم
با بهترین آرزو
م-ف

خلیل پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 07:06 http://tarikhigam.blogsky.com

سلام.

از هفت بنیانی که بر شمردید، فقط سه تایش محقق است:

1 -زبان ( آن هم ناقص و فقط با همت مردمان)

2 - قوم و نژاد.

3 - سرزمین.


نمیدانم چقدر راه داریم تا:

1 - دینداری اختیاری
2 - " میثاق های ملی مشترک و عادلانه و مورد رضایت جمعی "

اما می دانم که از این راه محقق می شوند:

1 - " طرح ایرانی همچنان در حال ساخته شدن هست ."

2 - " خروجی ها" ی مناسب که نشان رویاهای ما است.

ساده ترین و مبسوط ترین مقاله ای بود که تا بحال در این مورد خوانده بودم. با سپاس

با سلام وعرض ادب
ممنون از توجه ونگاه ژرف وطرح نکات دقیق برای تأمل بیشتر
م-فراستخواه
9دیماه 1389

مهدی اصل زعیم پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:44

معلم عزیز جناب آقای دکتر فراستخواه
با سلام و عرض ادب
همواره پرسش های بنیادین آغازی بوده برای راهی، شدنی و متفاوت زیستنی . پرسش دوست گرامی عطای عزیز و پاسخ مبسوط جنابعالی در این خوان گسترده ی هم اندیشی متاملانه ، شیرینی دو چندان داشت چرا که هم می آموزیم و هم ناگزیر باید بیاندیشیم.
جناب استاد ؛ تقلیل دادن هویت ملی یا به تعبیری «ایرانی بودن » ما به زبان ، مذهب و یا هر مؤلفه هویت ساز فروملی خطایی استراتژیک بوده که در بعضی دوره های تاریخی به انجام رسیده و لطمات خویش را بر پیکره ی واحد مردمان این سرزمین وارد کرده و چنین نگرشی در وضعیت فعلی ایران می تواند بیش از گذشته آسیب زا باشد.
هگل می گوید ایرانیان اولین امپراتوری را در دنیا با تکثر قومی بنا نهادند . ما ایرانیان هنگامی که به شکوه امپراتوری کوروش و داریوش می اندیشیم دو حس متفاوت را در خود تجربه می کنیم احساسی افتخار آمیز ناشی از خردورزی ، مدارا ، انسانی دیدن انسانها،دشمنی با دروغ و ناراستی و ... و در همان حال آه از نهادمان بر می آید که چه شد اینگونه شدیم .
آنچه آشکار است آن تجربه تمدن سازی در سایه ی ایرانی دیدن هر ایرانی ساکن در این سرزمین پهناور که نام دل انگیز ایران را به خود گرفته رخ داده نه دیدن ساکنین این سرزمین به مثابه ی یک مسلمان ، یک زرتشتی ،یک فارس ، یک ترک ، یک زن ، یک مرد و یک های متعارضی که هیچ یک نمی توانند چتری فراخ باشند برای گرد آمدن همه ی ایرانیان به مانند خانواده ای منسجم و صمیمی زیر آن .
جناب دکتر ؛ من هم با شما هم رای ام که امروز ما به ستانده های خویش بیش از دیروز و دیروزها نیازمندیم در جهان جهانی شده نمی توانیم بر مبنای سرمایه های بعضا راکد تاریخی، زیست معقول نماییم لیکن باور بر این دارم که ضمن ارج نهادن به تمام زبان ها ی موجود در این سرزمین ، تمام ادیان و مذاهب این بوم و بر ، تمام آیین ها و مناسک قومی بعنوان مؤلفه های هویت ساز قومی و گروهی ناگزیریم برای تعریف ایرانی بودن خویش بر میثاق های اجتماعی و قراردادهای مدنی پافشاری نماییم تا در سایه ی چنین رویکردی ماموریت سعادتمندی غایی شهروندان از دولت ستانده شود و بنا به فرمایش جنابعالی مؤمن در پی سعادت غایی و زیست مؤمنانه ی خویش باشد و غیر مؤمن به مانند شهروندی محترم از حقوق فردی و اجتماعی خویش بهره مند گردد اما اگر این میثاق اجتماعی در زمینه ای تاریخی خودنمایی کند زیبایی دو چندان است . به زعم بنده نگاه تاریخی و فرهنگی به ایران و ایرانی بودن، مبتنی بر مشترکات فرهنگی ملت ایران می تواند زمینه ای برای این مهم باشد . نوروز ، یلدا ، چهارشنبه سوری ، رستم ، سیاوش، گردآفرید ، کاوه ، بابک و ... برای تمام ملت ایران عزیز و ارجمند اند .
ایرانیان می توانند از آنچه برای آنها به ارث رسیده سکویی مستحکم برای ایستادن بر آن بسازند اما فقط سکویی برای ایستادن و آغاز حرکت، فراموش نباید کرد که حرکت نقشه ی راه می خواهد و عزم رفتن همانگونه که سایر ملل‎ آغاز کردند و رفتند و به منزلگاه های مبارکی رسیدند .
من آرزو دارم که قراردادهای اجتماعی مبتنی بر عقل و اخلاق انسانی جامعه ایران را چنان سامانی دهد که تمام ایرانیان فارغ از دین و قومیت و زبان و ... شهروندانی همتراز شمرده شوند . من امیداورم هیات سیاسی حاکم نماینده ای شایسته از سوی تمام ایرانیان باشد . اقتصاد ملی مولد، تولید دانش ، تعاملات فرهنگی مطابق با سرمایه های تاریخی ، رعایت حقوق شهروندی ، انسان دیدن زن و مرد فارغ از جنسیت ، روابط بین الملل بر پایه ی خردورزی و بر مدار منافع ملی ، تامین معیشت و زدودن چهره ی خشن فقر از بعضی مناطق ایران ، وجود شادی و نشاط فردی و اجتماعی ،‌تفکر خلاق در پناه آزادی ، نقد آزادانه ی قدرت سیاسی ،‌ نهادینه شدن مهربانی بر اساس اخلاق انسانی و ... همه از آرزوهای من است که امیدوارم در این سرزمین مادری شاهد آن باشیم اما برای ساختن چنین فردایی باید امروزمان را به نیکی بشناسیم و با ایران و ایرانی امروز بدون تعارفات و بدون ترس مواجه شویم نه از داشته های خویش سر بر آسمان سائیم و نه از فقر خویش سر در گریبان کنیم چرا که جهان امروز جهان فرصتها ست و ملل هوشیار از فرصتها چون برق و باد استفاده می کنند ، تجربه های تاریخی را مرور کنیم و از آنها درس آموزی نماییم ، در تدوین مدل نظری اصلاح اندیشه کنیم و نگذاریم که شعله امید در دلهایمان به سردی گراید بل آن را چون مشعلی فروزان فرا راهمان قرار دهیم
با پوزش از اطاله کلام
مهدی زعیم 9/10/89

دوست عزیز وهم اندیش ارجمند جناب زعیم
با سلام واحترام وارادت
ممنون از افاضات مبسوط ومفید وصمیمانه
با هم یاد می گیریم
باشد تا حیات خویش را بهبود ببخشیم
آگاهی را باید زیست وگرنه یک سرگرمی است
با بهترین آرزو
م-ف
۹/۱۰/۱۳۸۹

مسلمی پور پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 12:23

باسلام خدمت استاد بزرگوارم که متعهدانه می نگارند.

یادداشت هوشمندانه شماحاکی از آرمانهایی است که ایرانی باید در سر بپروراندتا آن شود که خود می خواهد.

نکته ای به ذهنم رسید می خواستم با نگاه نقادانه ی تان محک بخورد .

اینکه ایرانی چیست ؟کیست ؟ از چه زمانی این گونه شده است ؟را در کتاب های مختلفی مرور کرده ام (ماچکونه ما شدیم ،خلقیات ما ایرانیان و...)به نظر من شکل گیری این ایرانی با هویتی که این روزها همه نقاد آن هستیم ناشی از تسلط گفتمانی است که چندین دهه بر ایران حاکم ست ،گذشت زمان، تحولات جغرافیایی وفرهنگی وسیاسی ،تغییرات حکومتی و... هیچکدام نتوانسته رخدادی باشد که در گفتمان گذشته گسستی ایجاد کند .در هر دوره ای از تاریخ ایرانمان اندیشمندانی متعهد به زبان های مختلف سعی داشته اند به این نکته برسند که این ایرانی که ما هستیم ما نیستیم بلکه ما بهتر از آنیم که به آن متصفیم.

(فکر می کنم ذهنم راباید سازماندهی کنم)

فکر می کنم ما باید نوعی تبار شناسی فوکویی را در نگارش تاریخمان تجربه کنیم .ببینیم که در کدام مقطع تاریخی وچگونه وچرا (تاکیدم بر چرا بیشتر است)ایرانی شجاع ومبارزه طلب ؛ محافظه کار ومنفعت طلب شده است؟ایرانی پر کار،خلاق ،عالم(ابن سینا وزکریا و...)؛تنبل وکپی بردار ومترجم شده است؟

اگر بتوانیم این چرا را پاسخ بگوییم می توانیم موانع تحقق این ایرانی را بهتر درک کنیم .
البته می دانم این فکر خیلی خام است.
تابستان گذشته درباره خلقیات منفی ایرانیان در سفر نامه هایی (ابراهیم بیگ و ماموریت در ایران و...)که درباره ایران نوشته شده بود مطالعه ای داشتم .این نوع نگاه هم ناشی از همین مطالعه است.

ممنوع از اینکه با حوصله ،تمرین های اندیشه ورزی ما رامشفقانه می خوانید .
باسپاس
شاگرد همیشگی تان

دوست وهمکار محقق وفاضل عزیزم
سلامی چو بوی خوش آشنایی. ناقابل مشقهای دانش آموزی است. ممنونم از طرح بحث های ژرف حضرت عالی .
بدین ترتیب دو بحث کاملا جداگانه در پیش رو داریم:
بحث اول. بحث هویت ملی ما ایرانیان
بحث دوم. خلق وخوی ما ایرانیان
آنچه در این یادداشت ودر اندیشیدن به پرسش دوست اهل فکرمان جناب عطا دنبال کرده ام ، بحث اول بوده است وآن این است که ایرانی بودن ما چیست؟ اگر هویت را برساخته ای تاریخی بدانیم سازندهای آن کدام است؟ این بحث، پایۀ معرفت شناختی دارد . آیا وقتی می گوییم هویت ما این یا آن است ، امر دایر بر این است که این حقیقتی است که آینه وار یک واقعیت ناب بیرونی را «همان طور که هست» منعکس می کند ؟ یا نه ، بلکه هویت امری است که برساخته می شود. بحث بنده بر پهنۀ ساختن گرایی صورت گرفته است. به نظر این دانش آموز، نگاه ایدئولوژیک به هویت توهمی از معرفت کاذب به دست می دهد. تاریخ در آنجا به صورت دست نخورده نیست که گفتار های ما به طور ناب از آن پرده بر می دارد و مکشوف می کند. تاریخیت ما را هر دسته به نوعی «روایت» می کنند و می سازند واین همان است که می گوییم هویت ، خصلتی گفتمانی و ساختن گرایانه دارد. به عبارت دیگر در بحث حاضر ، ما قائل به تئوری آیینه نیستیم بلکه به جای آن به تئوری «عمل زبانی» قائلیم ، به دیگر بیان می توانیم چنین بگوییم که از این منظر ، بحث در باب هویت بیش از اینکه نوعی «پروژۀ آگاهی» ِ ناب باشد، از جنس «پروژۀ زبان» است. این زبان می تواند از نوع زبان ارتباطی وتعامل گرایانه و یا برعکس از جنس زبان هژمونیک و تفوق جویانه باشد.
بر پایۀ این معرفت شناسی ، پرسش بنده در این یادداشت این بوده است که ، اولا هویت چگونه برساخته می شود و دوم اینکه از چه سازند هایی تشکیل می شود؟ در این مجال اندک ، امکان بحث علمی نبود اما همین قدر باید بگویم که رویکرد برساختگرایی دربارۀ هویت ، خود ممکن است از نوع «سازندگی اجتماعی ِمشارکتی »یا «ساختن گرایی گروهی تغلبی» باشد ، ساختن گرایی گروهی تغلبی این است که گروهی با توسل به فشار و قدرت و تغلّب و هیاهوی پوپولیستی ومانند آن ، کیستی ایرانی را از سر خود تعریف بکنند . اما ناگفته پیداست که این نوع سازه های مفهومی درباب هویت ، یکجانبه وخاص گرایانه هستند . پس رویکرد مطلوب و رضایتبخش، همان « سازندگی اجتماعی ِمشارکتی» است وآن وقتی است که هویت ملی ایرانیان از طریق مشارکت حداکثری و فراگیر همۀ ایرانیان اعم از همۀ اقوام ومذاهب و گروه های اجتماعی برساخته بشود. در این صورت دیگر تاریخیت ایرانی یک واقعیت نابی نخواهد بود که فقط یک دسته آن را به درستی تعریف می کند . بلکه رنگین کمانی از روایتهایی است که در عین کثرت، وحدتی در سرشت خویش متحول و متنوع و گوناگون را بازنمایی می کند .
موضوع هویت ملی ایران ، اساساًیک طرح زبانی است و زبان، هم می تواند جایگاه بازتولید سلطه و تغلّب ، و هم ساحت رهایی و تفاهم باشد. وسیلۀ تنافر و شقاق، و یا برعکس مبنای تعامل و وفاق باشد. گفتارهای در باب هویت ملی ایرانیان ممکن است خاص گرایانه باشد ودر این صورت اسباب تولید سیطره ومنشأ شقاق و بیگانگی خواهند شد و چنین هم شده است. اما طرح زبانی ما در باب هویت ملی ایرانی مان ، می تواند انسانی تر، اخلاقی تر، عام گرایانه، اجتماع گرایانه ، واقع گرایانه تر و تکثر گرایانه تر از این باشد. هویت ایرانی باید در جهانِ زیست ایرانی تعیّن وتقرّر پیدا می کند و بازنماییِ تجربۀ تاریخی متنوع ایرانیان است.
حال اگر هویت ملی را برساختۀ مشترک و جمعی و مورد وفاق همۀ گروه های اجتماعی ( در واقع؛ پاسخی به یک همه پرسی تاریخی) بدانیم، این پرسش به میان می آید که سازندها و مؤلفه های آن کدام اند.در این یادداشت به اختصار توضیح داده شده است که چه سازندهایی ، فرعی هستند و کدام ها اهمیت درجه اول دارند. به گمان این دانش آموز، قلمرو سرزمینی فارغ از این یا آن ایدئولوژی ، از مهم ترین مؤلفه های هویت ملی است که آن نیز در حقیقت مکانی است برای میثاق های مشترک و عادلانه و مورد رضایت جمعی برای زیست مشترکِ مبتنی بر رعایت حقوق انسانی و مدنی همه شهروندان وگروه های اجتماعی موافق ومخالف.
--------------------------------------------------
اما طرحی که حضرت عالی در این نقد عالمانه خود در می اندازید اساسا موضوع مهم دیگری است ومربوط به روح قومی و خلقیات ملتهاست و بحث متفاوتی است. چقدر بجا برای نقد رویکرد ذات باورانه در این حوزه به برخی آرا مانند فوکو اشاره فرموده اید.
بندۀ حقیر، در بیست وچند جلسه در حسینیه ارشاد (سالهای 86 تا 88) در حضور جمعی از محققان وصاحب نظران موضوع ، طرح بحث هایی در خصوص «واکاوی خلق وخوی ایرانی» داشتم که به امید حق در آینده منتشر ومورد نقد وبررسی واقع بشود. جنس بحثهای عمیق شما در اینجا از این نوع بحث است ونیازمند مبسوط دیدگاه هایتان هستم.
با عرض ادب وتقدیم ارادت
م-فراستخواه
نهم دیماه 1389

محمد ناجی جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:02

با سلام و عرض ادب
از اینکه انسانهای شریفی مانند شما و جمع دوستانتان به تعالی و کسب حکمت ما کمک می کنید بسیار متشکرم.
به امید روزی که تمام انسانها در کسب حکمت بکوشند.

wisdom is greater than knowledge
and knowledge is greater than education

M.Naji

سلام وعرض ارادت واحترام به حضرت عالی
ممنون از توجه شما
شرف قله ای است که قدمهای کوچک امثال این کمترین باید هنوز برای تماشای اوج شکوه آن صخره ها ویالها درنوردند و نفسها در سینه کشهایش همچنان باید بتپند وبتپند ...
از جمله زیبا وپرمعنایتان هم متشکرم وشاید تکه ای هم بتوان به پایان آن عبارت افزود:
and silence is greater than wisdom
با بهترین آرزوها
م-فراستخواه
10/10/1389

مهدی اصل زعیم جمعه 10 دی‌ماه سال 1389 ساعت 23:53 http://www.pendareroshan.blogfa.com

جناب استاد
سلام و عرض احترام
جمله زیبا و دلنشین در کامنت جناب آقای ناجی درس آموز است از ایشان بسیار سپاسگزارم و ادامه ی آن با قلم حضرتعالی نیز سخت دلنشین، ولی فکر نمی کنید همین سکوت برتر از حکمت موجب گردیده بسیاری از بزرگان این سرزمین نه مکتبی داشتند و نه مدرسه ای و نه مکتوبی و این شاید برای خوشان دلنشین بوده ولی ما که آیندگان آنها بودیم از حکمت آنها بی بهره ماندیم و امروز گسست رشته تفکر و حکمت آزار دهنده است؟
ارادتمند شما
زعیم 10/10/89

دوست و هم مباحثه ای ارجمند جناب زعیم عزیز
سلام وعرض ادب از بنده
ممنون از نقد جدی
درباب طرح بحث جالب شما می اندیشم
داستان گسست های ایرانی وزمینه های درون گرایی انفعال آمیز در این سرزمین غم دیگری است که باید با هم درباب آن بیشتر بحث کنیم
اما سکوت معنوی در عالم ذهن واحوال درونی قصه علی حده ای دارد. سکوتی که قرین نطق وتفکر وتذکر درونی است . خرد وفرزانگی در حضور آن نور وروشنی می گیرد و فرهنگ ومعرفت ومیراث معنویت انسانی را از ورای تفوهات انتقال می دهد و در اعماق جاری می شود.
شکوفان باد شوق وشعف یادگیری مدام و علم ورزی خلاق و اندیشه انتقادی و دانش فعال و خرد ارتباطی پیوسته شما
با بهترین آرزو
م-فراستخواه
۱۱ دیماه ۱۳۸۹

مسلمی پور شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 16:07

باسلام خدمت استاد بزرگوارم وعرض خسته نباشید

خلاصه مقالات تقریر شده از همایش ملی 5 دی را مرور می کردم .که مقاله شما توجه مرا به خود جلب کرد .

نکته ای در همان ابتدایی متن خلاصه شده هست عینا نقل می کنم."این پژوهشگر و محقق علوم اجتماعی تصریح کرد: این وضعیت غیر از وضعیت شناخته شده‌ای است که در نظامهای اقتدارگرای کشورهای جنوب وجود دارد. بدین معنا که گویی این بحث در ایران بر سر اختیارات معرفت‌شناختی است و نه محدود کردن بیرونی دانشگاه. در نهایت حاصل این امر استیصال و در هم شکسته شدن امید اجتماعی اهالی علوم اجتماعی است." اختیارات معرفت شناختی ،واژه ای است که توجه مرا به خود جلب کرده .که قصد دارم درباره ی این مبحث فکر کنم ویافته هایم را باشما درمیان بگذارم .از آنجا که کل بحث را نمی دانم ذهنم با ابهام روبروست .

اگر مقدوراست متن کامل مقاله در دسترس مان قرار گیرد .

شاگردهمیشگی تان

مسلمی

همکار ارجمند با سلام و زنده باشید
محدود شدن بیرونی دانشیان حاصل اقتدارگرایی است اما پرغصه تر از آن محدود شدن معرفت شناختی آنهاست که حاصل تمامی خواهی است
تدوین متن کامل موکول به فرصت بعد از اتمام ترم جاری وگشایش اوقات
نیازمند نقد ونظر
با عرض ادب
م-ف
۱۲ دیماه ۱۳۸۹

مصطفی شنبه 11 دی‌ماه سال 1389 ساعت 17:35

سلام معلم عزیزم
اینکه ما ایران را دوست داریم واینکه ایرانی بودن را دوست داریم ایا از مقوله یادگیریست وایا این دوست داشتن ایران به مانند خواستن مذهب از نا شناخته ها می اید واینکه داشتن قلمرو که سازنده هویت یک ملت است از جنس مالکیت است و با در نظر گرفتن زیست در جهان این مالکیت نباید کم رنگ شود ویا همان مسئله کثرت در وحدت پیش میاید
استاد عزیز فشرده نوشتم که وقت گرانبها یتان را نگیرم

سلام وارادت خدمت دوست معلم عزیزم
بعضی چرا به ایمیلشان سر نمی زنند
اما در ارتباط با طرح بحث حضرت عالی:
در حد فهم قاصر بنده به یک نظر ما همه چیز را یاد می گیریم با یادگیری اجتماعی و جز آن
حس خانوادگی و قومی و ملی ومذهبی و اخلاقی و اجتماعی و همه وهمه را یاد می گیریم وایکاش این یاد گیری ها خوب و انسان دوستانه و تعالی بخش وسودمند به شرایط بشری ما باشند
و یاد نگیریم که هنر نزد ایرانیان است وبس
یاد نگیریم که هرکس دین وآیین و عقیده ما را نداشته باشد از حقوق برابر انسانی برخوردار نیست
یاد نگیریم که زنها در خلقت سر وگردنی از مردها کمترند و یادنگیریم که به مردم دروغ بگوییم و یاد نگیریم که ایران یعنی تهران/ و یاد نگیریم که تعلق به یک قلمرو سرزمینی به معنای بی حرمتی به ویا بیگانگی با سایر ملتها ست
ویاد بگیریم وحدت در کثرت را وکثرت در وحدت را...
ارادتمند
م-فراستخواه
۱۲دیماه ۱۳۸۹

سودابه طبری یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 21:06

سلام آقای دکتر فراستخواه

نمیدانید چقدر خوشحال میشوم وقتی که میشنوم یا میخوانم که ایران هنوز برای ایرانی مهم است. ایران با تمام مرزهای سیاسی اش ـ همان گربه نقشه جغرافی ـ برایم بسیار عزیزست ولی متاسفانه الان <به تن مقصرم از دولت ملازمتش> ولی تمام قلبم در گرو محبت اوست.
از شما ممنونم

سلام بر شما ایرانی عزیز
دوست ارجمندم سرکار خانم طبری
بی اختیار دوبار حرفهایتان را خواندم . حامل صمیمانه ترین دوستی ها و علایق درونی به آب و خاک هستند
بهترین آرزوها برایت
م-ف
۱۲ دیماه

سیامک بازارچیان چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 01:39

با سلامی سبز

استاد بزرگوار با ادب و احترام

مطلب وزینتان را با تمام وجود خواندم و بدون اغراق سخنانتان گویی از درون خود من حکایت می نمود.

بس مسرور گردیدم و فیض بردم.

امیدوارم همواره در کمال صحت و سلامت قلم توتمتان باشد و شاگردانی چون بنده را از الطافتان بهره مند گردانید.

با کمال احترام

سیامک بازارچیان چهارشنبه 15 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:09

استاد بزرگوار جناب آقای دکتر فراستخواه

سلام و درودی دوباره تقدیمتان.

مطلبتان آنچنان شیوا و دلنشین بود که بنده را مجبور به باز خوانی نمود و ژس از آن نتوانستم از نظرات دوستان گرامی نیز به آسانی بگذرم.
الحق والانصاف اغراق نکره ام که میان جمع کم سواد ترین این حقیر هستم.

اما سوالی که بر ذهنم سنگینی کرد تا باردیگر زحمت داده باشم این بود که چه چیز می تواند اینگونه بر تن مردمان این سرزمین پاک رخنه کند تا عده ای زبان را تنها فارسی بدانند و ایران را تنها تهران و عده ای دیگر در مقابلشان صف آرایی کنند و گاهی ندا دهند که اگر اینگونه است پس حضور همه مان در مرزهای واحدی به نام ایران بی معنی است و دیگر عده ای سودجو دم از جدایی و مبارزه برای جدایی بزنند؟
براستی چه می تواند این گره محکم را که نیاکانمان برای تحکیم آن تلاشها کرده اند از هم اینگونه بدرد؟
چرا بایستی اکنون شاهد باشیم که در زمانی که اتحاد برای بدست آوردن نداشته هایمان حرف اول و آخر را می زند آذربایجانی ها ( ترک ها ) خود را به دلایل واهی و بدون توجه به آنچه که سیاستمداران آگاهانه کردند از وقایع کنار کشند . هرچند در برخی از سخنان حق حقیقت با آنان است ؟! چه چیز می تواند این را به بار آورد.
البته احتمالا سیاه مشق بنده حقیر در چند ماه پیش که تقدیم شد و نقد متخصصانه تان را بر آن عنایت نمودید خاطرتان باشد ولی همچنان این سوال برای گسسته شدن پیوند ایرانیت در ذهنم سنگین است...

سلام وعرض ادب خدمت دوست گرامی آقا سیامک عزیز
عرض حال ناچیز در حد بضاعت حقیقتا اندک بنده است ونه بیشتر
از یاداوری حضرت عالی نسبت به آگاهی وتعهد واحساس مسؤولیت مشترک ملی ممنونم
با بهترین آرزوها
م-ف
15 دیماه 1389

عطا.م پنج‌شنبه 16 دی‌ماه سال 1389 ساعت 00:27 http://tarahaei.blogfa.com

خوشحالم که یک سوال شما را به نوشتن وا داشت و خوشحالم که بحثی چنین را، نوشته شما به راه انداخت. مکانی است اینجا، برای آموختنم. قلمتان برای آموختن پربارتر باد.
این سطور صرفا از برای تشکر از شما و همه آنان که در این سخنگاه داد سخن سر داده اند نگاشته شد.

همه میهمان سفره تو بودیم
میزبان بزم کوچک معرفت و فکرت این حلقه تو بودی
خانه دلتان آباد
م-فراستخواه
۱۶ دیماه ۱۳۸۹

فرشاد محمودی شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 14:59 http://farshaddear.blogfa.com

سلام,
آنچه یک ملت را می سازد، خروجی هاست و نه ورودی ها ...
آنچه یک ملت را می سازد، ورودی هاست و آنچه یک ملت نامیده میشود خروجی ها ...
ارادتمند

سلام از بنده
ممنون از نگاه شما که بر غنای بحث می افزاید
با بهترین آرزوها
م-ف
25 دیماه1389

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد