مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

طبقه متوسط در ایران 2




ادامه یادداشت قبلی (منتشر شده در  مهرنامه، ش 29، تیر92، ص122-123 )

ابتدا هفت مقدمه باختصار ذکر می شود.

یکم. دگرگونی در مفهوم ومحتوای طبقات اجتماعی

مدتی است تحولاتی در دنیای جدید روی می دهد که حتی جوامع طبقاتی شناخته شده را نمی توانیم با طبقات به معنای کلاسیک آن توضیح بدهیم. مارکس، طبقه را تنها برمبنای مقدار ونوع مالکیت اقتصادی وروابط تولید تعریف می کرد. متفکران دیگر احساس کردند که این نوع معرفی از یک جامعۀ انسانی، خیلی تقلیل گرایانه است.

«ماکس وبر» جامعه را متشکل از پایگاه های مختلف اجتماعی  دید که تمایز آنها فقط به خصیصه های اقتصادی نیست بلکه به حساب دیگر ویژگی ها نیز با هم تفاوت پیدا می کنند. مانند منزلت، دارابودن آموزش ها ومهارتهای تخصصی، سبک زندگی، ارزشهای اجتماعی، تعلق به این یا آن دسته بندی سیاسی یا مناصب دولتی.

دوم. تنوعات درونیِ طبقات و تعاملات «میان طبقاتی»

بعداز«وبر»، بازهم جوامع تحول پیدا کردند و نظریه پردازانی مثل«رینهارد بندیکس[1]» و«برایان استنلی ترنر»[2] کوشیدند با مفهوم سازی های ریزتر، از تنوعات گروه بندی های اجتماعی بحث بکنند. مثلا قشر بندی هایی همچون زنان، جوانان وقومیتها درون این یا آن طبقه اقتصادی مورد مطالعه قرار گرفت. گروه بندی های اجتماعی مسأله گرا  از دیگر مباحث در این زمینه بود که مثلا در ارتباط با موضوعاتی مانند حقوق بشر، دین، قومیت ونژاد شکل می گیرد.

به همین دلیل، طبقات متوسط از یکسو در درون خود، لایه های متنوعی پیدا کردند واز سوی دیگر ارزشها و گفتمانهای جدید متعلق به هویتهای جنسیتی، سنی، ملی، قومی ونژادی طبقات دیگر وخصوصا طبقات پایین تر جامعه درون طبقه متوسط راه یافت.

نمونه تعامل طبقه متوسط با طبقات بالا را  می توان در جنبش ناسیونالیسم مثال زد. همانطور که شواهد همکنشی میان طبقه متوسط با طبقات پایین را در جنبش های اجتماعی زنان وجوانان واقوام و مسائلی مانند حقوق بشر و طرد اجتماعی می توان سراغ گرفت.

ادامه دارد.....



[1] Reinhard Bendix

[2] Bryan Stanley Turner

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد