دانشگاهها در عصر پسامدرن
تأملی در افق تحولات
پنجمین و آخرین قسمت متن تحریر یافتۀ سخنرانی مقصود فراستخواه
تابستان 90
بخش پایانی
دانشگاه امروز وفردا دانشگاهی متفاوت با دیروز است
.....
5. کارویژه های دانشگاه آینده
کارویژه های دانشگاه در چشم انداز آینده چیست؟ ابتدا به کارویژه های پژوهشی وخدمات دانشی دانشگاه اشاره بکنم. دانشگاه مکان دانش ونهاد دانش است . اما کار او تنها این نیست که دانش ابزاری بازتولید بکند. بلکه از او انتظار خلاقیت و شالوده زایی و بازاندیشی در دانش می رود. اساساً دانش دیگر صرفاً سیستمی از اطلاعات و تکنیکها در انحصار نخبگان تلقی نمی شود ، امروزه دانش یعنی ظرفیت شناختی وتأملیِ کلّ جامعه.
پس دانشگاه وقتی دانشگاه هست که بتواند ظرفیت شناختی جامعه ، ظرفیت تأمل گری و انتقاد جامعه را ارتقا بدهد. ظرفیت معنا سازی را افزایش وتعمیم ببخشد . توانمندیهای تفهّم وتفسیر عاملان اجتماعی را افزایش بدهد. ظرفیتهای کنش کلامی وارتباطی را تسهیل بکند. علایق شناختی را تنها به شناخت ابزاری تقلیل ندهد بلکه علایق شناختی انتقادی ورهاساز مردمان را بیدار وتقویت بکند. دانشگاه برای این خواسته نمی شود که فقط دانش تخصصی تولید بکند ، بلکه تولید معنا و تولید ارتباط هم از او انتظار می رود. دانش کنترل کافی نیست ، دانش رهایی لازم است .
از سوی دیگر، مصرف منفعلانه دانش، امروزه جای خود را به مصرف کنشمندانه می دهد. مصرفکننده دنیای مابعد مدرن، چیزی بیش از مصرفکنندۀ مدرن است. مصرفکنندۀ مدرن نوعاً مصرفکننده ای منفعل بود. کاربرد دانش نیز منفعلانه بود. دانشجو در کلاس سخنرانی گوش می داد وحفظ می کرد. خواننده می خواند ونیت مؤلف را می جست. مردم کالاهای حاصل از علم را مصرف می کردند. اما سولومون ( 2007 )در کتاب «رفتار مصرفکننده»[i] میگوید مصرفکنندۀ مابعد مدرن می خواهد به مصرفش معنا بدهد ، نقش هویت وتمایز خودش را بر سبک مصرف بزند. مصرف خلاقانه میخواهد. مصرفی که فکورانه است، مصرفی که متأملانه است.
در حوزۀ مصرف دانش، این مصرف خلاق بدان معناست که ما در جریان کاربرد دانش دیگران ومصرف ذخیرۀ دانش بشری ، دانش ضمنی فرهنگی واجتماعی ومحلی خود با دانش آشکار بیامیزیم، دانش ضمنی از متن زندگی وتجارب زیسته و فرهنگ و اجتماع ما، ویژگیهای ما، مسئلههای ما و تاریخ ما بر آمده است. بدین طریق است که در دانش جهانی سهیم میشویم. این یعنی سهیم شدن تجربیات زیستۀ خاص محلی ما در دانش جهانی. این یعنی ورود خودفهمی های شغلی و محله ای و شهری و هویتی ما به ذخیره دانش بشری. این است بومی شدن درونزای دانش، نه اینکه علم را به نام بومی کردن ، «نا علم» بکنیم و از او شیر بی یال و دم واشکمی بسازیم. علم جهانی از طریق مصرف خلاقانه، فکورانه و فهیمانۀ ما میشود علم «جهانی- محلی».
مسیر خطی علم از دانشگاه به بیرون ، جای خود را به یک وضعیت غیر خطی حلقه ای وبلکه شبکه ای می دهد. علم؛ «هم –ساختۀ» دانشگاه و غیردانشگاه است ، «هم –ساختۀ» پژوهشگر و کاربر، دانشگاه و صنعت، دانشگاه و فرهنگ، حوزه خصوصی و عمومی ، و نظریهپردازی و فناوری است. فناوری ماهیت دانش را عوض میکند نه اینکه فناوری فقط ابزار باشد. ساختار درختی دانش جای خود را به ساختار شبکهای می دهد. امروز در دانشگاه ام آی تی ، تحقیقات علوم اجتماعی صورت می گیرد. نمونه اش مجموعۀ مکارتی است.[ii] دیگر، ساختار درختی رشته ها به درد نمی خورد، علوم انسانی واجتماعی با هنر و علوم پایه و فنی –مهندسی وپزشکی وجز آن، حالت شبکهای دارد . چند رشته ها و میان رشته ها وماورای رشته ها وفرا رشته ها در حال رشد است.
صورتبندیهای مرسوم «علم نرمال» ، علم سبک یک و سرمشق اثباتگرایی در حال دگرگونی است. در افق تحولات، الگویی دیگر از علم ورزی به میان آمده است که به آن علم پسانرمال، علم سبک دو و علم مابعد اثباتگرایی گفته میشود. علم همچون تافتهای جدا بافته و جزیرهای نیست. ساختارهای واقعاً موجودی که علم در آن تولید، مبادله و بهرهبرداری میشود، ساختارهایی شبکهای هستند، آن هم نه شبکهای صرفاً از انسانها بلکه شبکهای انسانی و اجتماعی و فنی، و شبکهای از آدمها و نهادها و اشیاء. علم در شبکهای توسعه پیدا میکند که فقط منحصر به انسان ها نیست، علم در شبکه ناهمگن و نامتجانسی از آدمها و نهادها و روابط و اشیا و متنها و ابزارها و قوانین و هنجارها و ... زندگی و عمل میکند. هر موقعیتی از انسان – انسان، انسان- اشیاء، اشیاء – اشیاء میتواند تکهای از داستان علم باشد.
اکنون در این وقت محدود، اندکی هم به کارویژه های آموزشی دانشگاه اشاره بکنم. دانشگاه کارخانه نیست تا آدم هایی بسازد که ایدئولوژیهای دولتی یا بازاری برایش سفارش می دهد. دانشگاه محل رشد استعدادهای بی پایان وناشناختۀ بشری است. از آموزش دانشگاهی انتظار می رود که پلتفرمی برای یادگیری فعال ومشارکتی نسلهای جدید دانایی باشد، پلتفرمی برای رشد قابلیتهای ناشناختۀ بشری و خلاقیت های متنوع باشد. کافی نیست که دانشگاه، صرفا تربیت نیروی متخصص برای دولت یا برای بازار بکند، چشمها دوخته شده است تا از دل آموزش دانشگاهی، ارتقای کیفیت زندگی وتعالی شهروندی اجتماعی و مشارکت اجتماعی وشایستگیهای کانونی مانند تفکر انتقادی و دیگر پذیری بیرون بیاید. کارآفرینی دانش آموختگان دانشگاه ، کمترین ثمرۀ آموزش دانشگاهی است. از دانش آموختۀ دانشگاهی انتظار بیش از این می رود، انتظار می رود ارزش آفرینی نیز بکند،نقد وروشنگری بکند، تغییر ورهایی بخواهد، در صلح جهانی و شهروندی و محیط زیست و فرهنگ دموکراسی وبرابری وعدم خشونت سهیم بشود. یادگیری تک حلقهای به یادگیری چند حلقهای و به یادگیری چگونه آموختن ارتقا پیدا می کند.
6. استاد ودانشجوی آینده
در صورتبندی مرسوم، استاد پخشکننده و توزیعکننده دانش است اما در افق تحولات، استادی فرهیخته جستجو می شود که تسهیل گر میدان تجربه های یادگیری وتفکر و بازآفرینی دانش است. استادی که بحث و جدل را تسهیل میکنند. محیط آموختن ایجاد میکند ، فرصت یادگیری توزیع می کند نه توزیع دانش. در صورتبندی مرسوم ، پژوهشگر یا عملۀ دانش است یا پیمانکار دانش. در حالی که محقق دانشگاهی امروز وفردا، باید سازندۀ دانایی وتفکر ومعنا باشد. دانشجو ، دستگاه ضبط و پخش و حداکثر حامل علایق شناختی صرفاً ابزاری نیست. علایق شناختی تفسیری وتفهمی وانتقادی دارد. چنانکه پیشتر عرض کردم ، رشته ها به میان رشته ها بسط می یابد.
7.تحول مفهومی برنامه ریزی دانشگاهی
به جای برنامههای ابلاغی از مرکز و بالا ، دانشگاه امروز وفردا نیازمند ابتکارات درونی وخلاقیتها و نیازمند مشارکت و تعاملات و مجاب شدگی دانشگاهیان، و توافق های اختلافی آنهاست. راهبردهای دانشگاهی دیگر نمی تواند از نوع خطی یا حداکثر انطباقی باشد. توضیح مختصری برای یاداوری عرض می کنم. چافی( 1998 )[iii] سه نوع راهبرد را از هم متمایز می کند. نوع اول، راهبرد خطی است. این نوع راهبرد می گوید؛ هدف را تعریف کن، اجرا کن، خطی برو جلو، بعد ارزیابی کن. نوع دوم راهبرد انطباقی است. این نوع راهبرد میگوید هدف باید منطبق با محیط باشد، باید مرتب با محیط مراوده بکنید وخود را با آن سازگار سازید. دانشگاه امروز، نهاد انفجار دانایی ومعانی واندیشۀ میان ذهنی بشر است. برنامۀ چنین دانشگاهی نمی تواند خطی ویا حتی انطباقی باشد. انطباق با محیط، سقف تواناییهای یک موجود متفکر نیست. برای چنین موجودی باید به سراغ راهبرد از نوع تعبیری رفت. راهبردی که مبتنی بر تفسیر وانتقاد دانشگاهیان و ذی نفعان دانشگاهی است، این راهبرد مبتنی بر فهم و نگرش عاملان است، برنامه باید از تفسیر ونقادی دانشگاهیان در بیاید تا بتواند محیط را تغییر واعتلا بدهدو دنیاها ومناسبات بهتری برای زیستن تصور وخلق بکند ، لازم است برنامه دانشگاه حاصل هم فهمی دانشگاهیان و ذی نفعان بیرونی آنها باشد. باید بر سر برنامه آن قدر بحث بکنیم تا بصورت یک فهم مشترک درآید، روایتی باشد که همه بر سر آن هم داستان می شویم . هدفهای لاک و مهر شده و متصلب خطی در دانشگاه جواب نمی دهد، هدفهای دانشگاهی لازم است بنا به سرشت ساختی -کارکردی دانشگاه امروز وفردا ؛ جهتگیریهای متحرک، منعطف، قابل بحث، باز، ویراستپذیر باشد، نتیجۀ فرایند جستجوی رضایتبخش دانشگاهیان وذی نفعان اجتماعی آنها باشد. به جای برنامهریزی برای آنها، برنامهریزی خود آنها و با آنها باشد.
[۱] Solomon, Michael R. ,et al (2007) Consumer Behaviour: A European Perspective.US:prentice hall.
· نیز در این رابطه بنگرید به:
Holt, Douglas B. (1997) “Poststructuralist Lifestyle Analysis: Conceptualizing the Social Patterning of Consumption in Postmodernity.” Journal of Consumer Research 23(March): 326-350.
[۲] بنگرید به : http://mitpress.mit.edu/main/home/default.asp
[3] Chaffee, Ellen Earle( 1985) Three Models of strategy.Academy of Management Review.Vol. lO, No. 1. 89 - 98.