پنل دوم این نشست، به نقد و بررسی افکار و آثار رشدیه اختصاص داشت. در این پنل مقصود فراستخواه، جامعهشناس و پژوهشگر، و شروین وکیلی، جامعهشناس تاریخی و اسطورهپژوه، سخنرانی کردند.
فراستخواه عنوان بحث خود را «منطق عاملیت و کنش در آموزش و پرورش» معرفی کرد و گفت: ساختارها در ایران آموزش ما را از کنش تهی، و میدان را بر آن تنگ کردهاند. من میخواهم از منطق پویاییها و لختیها در ایران صحبت کنم؛ پویاییهایی که رشدیه از دل آنها و به کمک آنها برآمد، و لختیهایی که سد راه او شدند.
او ادامه داد: اگر ایران به دست ساختارهای صلب واگذار شده بود، امروز ایرانی وجود نداشت. ساختارها توان نگهداری از ایران را ندارند. بدون کنش، و کنشگرانی نظیر رشدیه، ایران نمیتوانست وارد دنیای جدید، یا به تعبیر دیگر نمیتوانست معاصر با جهان پیرامون خود شود.
وی افزود: در تاریخ ایران شاهد یک کشمکش مدام میان لختیها و پویاییها هستیم. یکی از لحظات فراوان پویایی در این کشور، لحظه رشدیه بوده است. رشدیه در نشریهای در روزنامه اختر خواند که در کشورهای پیشرفته، از هر هزارتن، ده تن بیسواد، ولی در ایران، از هر هزار تن، ده تن باسوادند! این مطلب ولولهای در جان رشدیه انداخت و محرک او در کوشش برای سوادآموزی شد.
فراستخواه در ادامه به دستهبندی پویاییها پرداخت و گفت: نوآوری نهادی یک نوع پویایی است. برخی کنشگران مانند رشدیه رفتار معطوف به نهادسازی داشتند. پویایی بعدی در تاریخ ایران، آشنایی با تجارب جهانی است. ایران هرگاه به جای جهانداری (تعامل سازنده با جهان) خواهان جهانگشایی شده، به مشکل برخورده است. تعامل با سایر فرهنگها همواره نقشی سازنده در فرهنگ ایران داشته است. رشدیه همواره از تجارب نوآورانه سایر کشورها در امر آموزش، بهره میبرد.
وی در ادامه نظراتش در باب رشدیه گفت: وی هرگز تن به اتمیزه کردن یا اتمیزه شدن نداد. یکی از مشکلات ما ایرانیان، گرفتاری در چرخه معیوب اتمیزه یا تودهای شدن است. رشدیه توانست از این چرخه معیوب رهایی یابد و دست به کنشگری بزند. یکی از ابداعات رشدیه در این مسیر، تولید فضای اجتماعی، اجتماعات و گروهها بود.
فراستخواه گفت: پویایی بعدی در ایران، به نحوه رفتار کنشگران تحولخواه با دولت مرتبط است. رشدیه یک مدل کارآمد در نسبت با دولت به ما میدهد. وی در حالی که ضدیتی تام و آنتاگونیستی با قدرت حاکم ندارد، با ساز دولت نیز نمیرقصد و وجه انتقادی خود را حفظ میکند. در واقع رشدیه را میتوان کنشگری مرزی دانست که در طیفبندی این کنشگران، بیشتر به سمت جامعه گرایش دارد. برخلاف او، برخی کنشگران مرزی، بیشتر به سمت دولت گرایش دارند.
فراستخواه پس از دستهبندی پویاییها، به لختیها پرداخت و گفت: یکی از این لختیها، تنکمایگی عاملان بود. در ایران عاملان نتوانستند اکوسیستمی از عاملیت، با همافزایی نیروهای خود، ایجاد کنند. کنشگران توسعهخواه در ایران چونان تکدرختانی بودند. در نتیجه حذفشان نیز ساده بود. لختی دوم، تصلب ساختارهاست. ساختارهای بسته، نبوغ را در جامعه کور میکند.
وی افزود: لختی سوم بخشی از متولیان شریعت هستند. در مورد رشدیه، برخی از این افراد در شوراندن مردم علیه مدارس جدید فعالیت چشمگیری داشتند. یکی از خطبای آن زمان، در یکی از خطبههایش میگوید: مردم! رشدیه نه فقط «ابجد» شما، بلکه «اب و جد» شما را نیز نشانه گرفته است. تعصبات نهادینه این قشر، بسیار برای ایران هزینهزا بوده و هست.
فراستخواه در پایان گفت: لختی سوم در تاریخ ایران، فقدان نظمهای اساسی است. در ایران در اثر این فقدان، به جای بازی رقابت، بازی غارت و حذف جا افتاده است.