مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

گذر از رزومه های علمی صرفا آکادمیک به رزومه های علمی اجتماعی

گذر از  رزومه های  علمی صرفا آکادمیک به رزومه های علمی  اجتماعی 

نقد کتاب  «علوم انسانی و مسئله تأثیر اجتماعی» نوشته فراستخواه

ناقدان : دکتر حسین میرزایی و دکتر حسین سراج زاده 

مدیر پنل: دکتررضا منیعی

فراستخواه تأکید کرد :

  گذر از  رزومه های  علمی صرفا آکادمیک به رزومه های علمی  اجتماعی 


در اینجا 

نشست آنلاین نقد کتاب «علوم انسانی و مسئله تأثیر اجتماعی» نوشته دکتر مقصود فراستخواه، استاد مؤسسه پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی برگزار شدبه گزارش روابط عمومی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی در این نشست که ۲۸بهمن ماه توسط مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی و با مشارکت مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی و جمعیت توسعه علمی ایران برگزار شد، کتاب «علوم انسانی و مسئله تأثیر اجتماعی» با حضور نویسنده و همچنین دکتر حسین میرزائی، رئیس مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی و دکتر سید حسین سراج زاده، رئیس انجمن جامعه شناسی ایران مورد نقد و بررسی گرفت.

دکتر فراستخواه در ابتدای این نشست گفت: واقعاً توفیقی است که فردی بتواند مطالعاتی بکند و این فرصت را پیدا کند که نتیجه مطالعه‌اش از حوزه محدود خصوصی خارج شود و به حوزه عمومی، جهان زبان اجتماعی، جهان میان ذهنی و به تعبیری جهان سوم معرفت وارد شود. جهانی که جهان نقد و گفت و گوهاست. نورافکنی که از جهان فراخ بین الاذهانی به کتاب می‌افتد، محدودیت‌ها، کاستی‌ها و کمی‌ها و ناراستی‌های اثر را رؤیت‌پذیر می‌کند.
وی خاطرنشان کرد: معنا در غیاب مؤلف است. مؤلف با نوشتن کتاب به پایان می‌رسد و خوانندگان آغاز می‌شوند. خواندن کتاب می‌تواند به کتاب مشروعیت بدهد که حضور داشته باشد و به جریان معرفت کمک کند.


فراستخواه گفت: مسأله این کتاب این است که علوم انسانی چگونه انسانی می‌شود و علوم اجتماعی چگونه اجتماعی. در این سیاه مشق نشان داده‌ام که مسأله اثربخشی اجتماعی علوم انسانی، گفتمانی جهانی است و ما هم با ذهن ایرانی درگیر این مقوله هستیم.
مؤلف کتاب «علوم انسانی و مسئله‌ تأثیر اجتماعی» تصریح کرد: این اثر در ۱۱ فصل تدوین شده که در فصل اول با عنوان «رشد علم در ایران فریبنده شده است» به وضعیت ماشین تولید مقاله و رشد علمی در ایران خصوصاً وضعیت علوم انسانی و اجتماعی که بسیار بحث‌برانگیز شده، پرداخته شده است. در این فصل، ضمن نشان دادن برخی اعداد و ارقام و ….که جنبه‌های فریبنده رشد علمی در ایران هستند، نشان داده‌ام که چگونه کمیت گرایی، صورت گرایی، مناسک گرایی، دولت گرایی، عرضه‌گرایی، رفتارگرایی، وظیفه گرایی، مکتب گرایی، رسمیت گرایی و برج عاج‌گرایی در عرصه علم مسأله ساز هستند. در ادامه به این مسأله جهانی پرداخته‌ام که چه طور باید تحقیقات علمی در فراسوی محیط دانشگاهی و علمی اثرگذار یا دگرگون‌کننده بوده یا منفعتی در جهت بهبود زندگی و شرایط جامعه داشته باشند.
دکتر فراستخواه خاطر نشان کرد: در این فصل با بررسی شاخص‌ها و شواهدی به ارزیابی این مسأله پرداخته‌ام که علم تا چه حد در رفاه اجتماعی انسان‌ها و فراتر از آن، رفاه حیوانات و جانداران دیگر مؤثر بوده و چه نقشی در ارتقای کیفیت زندگی و بهبود وضع اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مردم داشته است.
وی افزود: در فصل دوم به تعریف علوم انسانی پرداخته‌ام. یکی تعریفی که در تقسیم‌بندی‌های جهانی آمده و بیش از چهار دهه است که در مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی هم دنبال می‌شود و تعریفی دیگر که عنصر تفکری و معرفتی علوم انسانی و روح کنشگری پشت آن است که باعث می‌شود عالم علوم انسانی، کنشگر فکری و معناساز و نقادی باشد که می‌خواهد زندگی انسان‌ها را مسأله‌مند کند.
دکتر فراستخواه تصریح کرد: در این فصل همچنین خاستگاه این علوم و شرایط عینی و ذهنی امکان علوم انسانی و اثرگذاری اجتماعی آن را تبیین کرده و نشان داده‌ام که علوم انسانی در کشور ما بخشی از طرح اجتماعی، طرح تجدد و طرح تغییر و رهایی ایران بوده است. همچنین از امثال فروغی‌ها در دارالانطباعات ناصری تا نهادهای آکادمیکی که بعداً به وجود آمدند، این مسأله را بررسی کرده‌ام که این آموزشگران علوم انسانی چه تمناها و تقلاهایی در ایران داشتند.
وی خاطر نشان کرد: در فصل سوم، مقالات علوم انسانی را مرور کرده‌ و توضیح داده‌ام که طی هشت نسل از علوم انسانی در ایران از اختر (دوره مشروطه) تا بخارا چه مقالات اصیلی در علوم انسانی بوده که معنا داشتند، گفتمان ساز و افق گشا، جریان ساز و پرسش برانگیز بودند.
دکتر فراستخواه تصریح کرد: در این فصل، مقالاتی از ۱۰۰ سال پیش را مطرح کرده‌ام که برای خودم هم بسیار عجیب بوده که چگونه این چنین زنده و تازه هستند. مثلاً مقاله‌‌ای از دکتر بیژن مربوط به سال ۱۳۰۴ را می‌خوانیم که انگار همین دیروز چاپ شده و مسأله امروز ماست! این قبیل مقالات نشان دهنده پیشگام بودن متفکران علوم انسانی ما و گفتمان‌های زنده و گرمی است که در علوم انسانی جریان داشته است. در این فصل همچنین اصالت و تبار علوم انسانی در ایران را توضیح داده ‌ام.
وی خاطرنشان کرد: در فصل چهارم کتاب تشریح کرده‌ام که چه فرماسیون قدرتی در ایران بوده که پیدایش علوم انسانی را ممکن کرده و با استنداد به فوکو توضیح داده‌ام که چه طور شد که علوم انسانی یک کنش کلامی و معرفت جدی شد. این کنش جدی در معرفت سنتی نبوده بلکه در علوم انسانی جدید است که پیام‌های زنده‌ای برای جامعه دارد. در ادامه، توضیح داده‌ام که تغییر فرماسیون قدرت ایجاب می‌کند که معرفت‌های دیگری مطرح شوند و بدین ترتیب، علوم انسانی عملاً به حاشیه می‌رود.
دکتر فراستخواه تصریح کرد: در فصل پنجم این را مطرح کرده‌ام که علم در ایران بیشتر در آسمان است تا در زمین و جاری در مناسبات روزمره ما و این که چرا بیداری علمی در جامعه ما، هنوز یک برنامه ناتمام است.
وی خاطرنشان کرد: در فصل ششم کتاب، عالمان اثرگذار در علوم انسانی ایران را که در دو مسیر متفاوت فعالیت داشته‌اند معرفی کرده‌ام. یک مسیر، جهتگیری انتقادی – روشنفکری معطوف به تغییر و رهایی است که توسط اندیشمندانی چون مرحوم شریعتی، آریان پور، ناصر پاکدامن و هما ناطق دنبال شده و مسیر دیگر، تحقیقات تخصصی برکنار از مناقشات اجتماعی و معطوف به فرهنگ و زبان فارسی و دانش و معرفت تمدنی است که شادروان دکتر شایگان، دکتر خانلری، دکتر نصر، تهرانیان، صادق کیا و فره‌وشی از چهره‌های شاخص آن هستند.
به گفته مؤلف، فصل هفتم کتاب به علوم انسانی ساکت و مقفل و فصل هشتم با عنوان «بومی‌گرایی در علوم انسانی؛ گفتمانی صحیح و غلط‌انداز» به این مسأله می‌پردازد که بومی‌گرایی در علوم انسانی که به لحاظ صورت قضیه صحیح است، چه طور در جامعه ایران غلط انداز شده و این مسأله از فخرالدین شادمان تا نراقی مرور شده است.
دکتر فراستخواه در ادامه با اشاره به فصل ۱۱ کتاب با عنوان «اثربخشی تحقیقات علوم انسانی و اصحاب علوم انسانی» از دانشجویان و دانش‌آموختگان علوم انسانی خواست در صورتی که فرصت مطالعه کل کتاب را ندارند، حداقل به فصل آخر کتاب سری بزنند.
وی خاطرنشان کرد: در این فصل، مدل‌های مختلفی را که در دنیا وجود دارد تا علوم انسانی علاوه بر خلق دانش در حد دانشگاه و مجلات علمی، بتوانند با مکانیسم‌های علمی، پروفایل‌های عمومی و اجتماعی داشته باشند، مطرح شده است. براساس این مدل‌ها و سازوکارهاست که در جوامع پیشرفته، حوزه‌هایی مثل تاریخ، جمعیت شناسی و حتی فلسفه – به عنوان یک علم محض- برای جامعه ضروری تلقی می‌شوند و مثلاً یک فیلسوف می‌تواند از منظر همین علم با جدی‌ترین مسائل جامعه خود مواجه شود.
دکتر فراستخواه در پایان تصریح کرد: در این فصل نشان داده شده که محققان علوم انسانی ما چه طور می‌توانند به جای رزومه‌های علمی و اسطوره شمارش مقالات که بر ما غلبه پیدا کرده، پروفایل‌ها و رزومه‌های اجتماعی داشته باشند.

دکتر حسین میرزائی، دانشیار جامعه‌شناسی دانشگاه تهران و رئیس مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی هم با تبریک به دکتر فراستخواه و جامعه علوم انسانی بابت انتشار این اثر ارزشمند گفت: در این کتاب هم مثل همه آثار استاد، اندیشه ورزی موج می‌زند و سرشار از مفاهیمی است که گمشده تحقیقات علوم انسانی ماست؛ لذا هر کس این کتاب را مطالعه می‌کند، سیاحتی بینشی- دانشی به دست می‌آورد و به مفاهیمی که حاصل بیش از دو دهه تأملات استاد فراستخواه در این حوزه است مجهز می‌شود. از این لحاظ، متن بسیار فکورانه‌ای است و صلابت قلم استاد در این کتاب کاملاً مشهود است.


وی تصریح کرد: نکته دیگر این که دکتر فراستخواه در بخش‌هایی از اثر که با آمار و ارقام سروکار دارند، دسته‌بندی و صورتبندی جدیدی از گزارش‌ها و آمار در قالب جداول جدید ارائه کرده‌اند که کار بدیعی است که از دکتر فراستخواه هم جز این انتظار نمی‌رود ولی به هر حال استاد فراستخواه اندیشمندی هستند که عمدتاً در سطح نظریه‌پردازی و تئوریک معروفند و روش‌هایشان هم روش کیفی است و با همین متد و شیوه کار هم از آمار و ارقام استفاده می‌کنند و سعی دارند آن روح و جان کلام را از دل اعداد و ارقام بیرون آورند؛ لذا دیدن این جداول و داده‌ها ملال آور نیست.
دانشیار دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با بیان این که مفهوم پردازی‌های دکتر فراستخواه در کتاب، زمینه را برای نظریه‌پردازی فراهم می‌کند، خاطرنشان کرد: در فرازهایی از کتاب، خصوصاً بخشی که به برآمدن علوم انسانی در غرب و اتفاقات ۲۰۰ سال اخیر در غرب می‌پردازد، تأکید شده که «تئوری‌های اجتماعی، معمولاً رویارویی مفهوم‌سازانه و نظریه‌پردازانه غربی‌ها با بحران‌هایشان است». این جزو جملات اساسی است. واقعاً کاری که دورکیم، مارکس و وبر و … کردند چیزی غیر این نیست و به همین دلیل است که هنوز هم به کلاسیک‌های جامعه شناسی نیاز داریم؛ البته نه از باب خواندن و آموختن بلکه برای پرداختن به چنین شیوه نظریه‌پردازی که در آموزش علوم اجتماعی ما به جد مغفول است.
دکتر میرزائی تصریح کرد: ما معمولاً حافظان و معلمان نظریه‌ها هستیم یعنی صرفاً نظریه‌های اندیشمندان خارجی را درس می‌دهیم که هیچ گرهی از مشکلات کشور باز نمی‌کند. این کتاب در ساحتی قرار می‌گیرد که عرصه رویارویی مفهوم‌سازانه و نظریه‌پردازانه با بحران‌های خودمان است و از این حیث بسیار آموزنده و روح بخش است.
وی با بیان این که علوم انسانی، اساساً بخشی از یک طرح اجتماعی کلان است اظهار داشت: اگر می‌خواهیم این مباحث در کشور، تأثیر اجتماعی و خروجی مشخص و مناسبی داشته باشد و اگر می‌خواهیم خدمتی به جامعه بکنیم، چاره‌ای جز این نداریم که آموزش علوم انسانی ما از دانش ورزی و حالت دانشی به وجه بینشی و اندیشه‌ورزانه‌اش سوق پیدا کند که اگر این اتفاق نیفتد هیچ تحولی در علوم انسانی و به تبع آن در اثربخشی اجتماعی آن رخ نمی‌دهد.
دکتر میرزائی تصریح کرد: از ویژگی‌های جالب کتاب، عناوین روشنگر و اغلب مدعیانه فصول مختلف آن است که مواجهه فعالی با کتاب ایجاد می‌کند. استفاده از آمار و اطلاعات جدید (۲۰۱۸) و تبیین ۱۰ گرایش آسیب‌زا به عنوان موانع اثربخشی اجتماعی علوم انسانی که به تنهایی از اساسی‌ترین مباحث قابل طرح در نقد علوم انسانی است از دیگر نکات قابل توجه در این اثر است.
رئیس مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی با بیان این که این کتاب
اثری بسیار فاخر و ارزشمند است و حضور نویسنده کاملاً در سطر سطر اثر و ایده‌ورزی‌های آن وجود دارد، نکات و انتقاداتی را نیز در خصوص این اثر مطرح کرد.
وی گفت: به دلیل مفهوم‌سازی‌های زیادی که در اثر صورت گرفته و ایده‌های سرشاری که در آن پمپاژ شده به نظر می‌رسد که برخی مطالب در جای خود قرار نگرفته‌اند مثلاً دکتر فراستخواه در فصول اول و دوم کتاب بارها از عبارت «از اختر تا بخارا» صحبت می‌کند و گویی وقتی می‌خواهد از علوم انسانی حرف بزند معیارش از اختر تا بخارا است اما تا فصل سوم که چنین عنوانی دارد درباره این عبارت توضیحی نمی‌دهد یعنی در فصول اول و دوم ارجاع به چیزی داده می‌شود که تازه در فصل سوم به آن پرداخته شده است.
دکتر میرزائی تصریح کرد: فصل اول و آخر این کتاب تقریباً یک جنس و ماهیت و سایر فصول جنس دیگری دارند. لذا شاید بتوان فصل اول را به اواخر کتاب منتقل کرد با آن روح و ایده کلی که ایشان در این کتاب درنظر داشته‌اند. مضاف بر اینکه وی به دانشگاه هم پرداخته‌اند و معلوم است کار علم سنجی است و این دو فصل ارتباط ارگانیک‌تری در ساحت فکری و اندیشه‌ای و روشنفکری با هم دارند.
دکتر میرزائی با تفکیک علوم انسانی به دو ساحت اندیشه‌ورزی و رسمی گفت:
فربهی این کتاب عمدتاً در ساحت فکری و روشنفکری علوم انسانی است برای همین است که در آن اغلب به چهره‌هایی مثل شادمان، شایگان، شریعتی و آل‌احمد توجه شده است. اختر تا بخارا هم مجلات روشنفکرانه‌ای منظور هستند که مقالات گفتمان‌ساز اندیشه ورزان ایرانی در حوزه عمومی علم و ساحت بیرون دانشگاهی را منتشر کرده‌اند؛ منظور از علوم انسانی در این کتاب علوم انسانی دانشگاهی نیست و با این که در برخی فصول به نوعی اشاراتی به این مقولات شده ولی ساحت اندیشه‌ای دیگر در آن بسیار فربه‌تر است.
عضو هیئت علمی دانشگاه تهران خاطرنشان کرد: دکتر فراستخواه در این کتاب نشان می‌دهد که بن مایه‌های اصلی شکل‌گیری ساحت عمومی علوم انسانی ما در سده اخیر چگونه شکل گرفته و از این حیث بسیار جای تأمل دارد.

دکتر سراج زاده، رئیس انجمن جامعه‌شناسی ایران هم با بیان این که کتاب جدید دکتر فراستخواه، موضوعات جالب و ایده‌های جدیدی را مطرح کرده که خواننده را با علاقه درگیر می‌کند اظهار داشت: در این کتاب یک مسأله بسیار بااهمیت یعنی اثربخشی علم خصوصاً علوم انسانی و اجتماعی در ایران به خوبی مورد واکاوی و علت‌یابی قرار گرفته است، مسأله‌مندی تأثیر اجتماعی علوم انسانی در ایران و مشکلات و موانع پیش‌روی آن و همچنین راهکارهای رفع آنها نیز تبیین شده است.


وی تصریح کرد: دکتر فراستخواه در این اثر درخشان بر تأثیر اجتماعی علوم انسانی متمرکز شده و به خوبی نشان داده که اساساً اثربخشی این علوم را باید با دیدگاهی کاملاً متفاوت با الگوهای رایج و غالب که به دلیل سیطره علوم پایه و فنی – مهندسی در کشور به این علوم هم تسری یافته‌اند، دید.
دکتر سراج‌زاده خاطرنشان کرد: در واقع مسأله اصلی این است که علوم انسانی را باید بخشی از یک طرح اجتماعی ببینیم و شکل‌گیری و اثربخشی آن و همچنین موانع پیش روی آن را هم در یک زمینه اجتماعی ببینیم. کتاب در ارائه این الگوی تازه موفق بوده و از این جهت می‌توان آن را کاملاً اثربخش ارزیابی کرد البته اگر موانعی که خود دکتر فراستخواه هم به آنها اشاره کرده‌اند اجازه دهند که این بحث به خوبی در نظام مدیریتی کشور و توسط اهالی علوم انسانی و اجتماعی و مدیران و برنامه ریزان و سیاستگذاران علم در ایران فهمیده شود.
وی در مروری بر فصول مختلف کتاب گفت: در فصل اول از رشد علم در ایران با عنوان فریبنده یاد شده و توضیح داده شده که این فریبندگی احتمالاً ناشی از استفاده از همان الگویی است که کمتر به اثربخشی اجتماعی مقالات، توجه دارد. فصل اول با توجه به تبیین مسأله و موانع اثربخشی علوم انسانی در کشور، شروع خوبی برای طرح مسأله است، اگرچه می‌توانست از انسجام بیشتری هم برخوردار باشد. یکی از نقدهایی که می‌توان به این اثر وارد کرد این است که علی رغم ایده‌های درخشان و خط فکری مشخص و مستندات مهم ارائه شده- چه به لحاظ آماری و چه شواهد تاریخی- که از ویژگی‌های درخشان کتاب است، فصل اول کتاب، فاقد انسجام کافی است که این مشکل در فصول دیگر هم تا حدی دیده می‌شود.
دکتر سراج زاده خاطرنشان کرد: در فصل اول نویسنده به روشنی نشان می‌دهد که علوم انسانی در مغرب زمین با یک مسأله‌مندی ذهن متفکران و فیلسوفان برای پاسخ دادن به چگونگی مواجهه با مسائل و مشکلات دنیای مدرن شکل گرفته و در ادامه این بحث در زمینه ایران دنبال می‌شود و این که اتفاقاً در کشور ما هم از دوران مشروطه و حتی قبل از آن، دیوان سالاران مصلح و روشنفکران حوزه عمومی و در ادامه دانشگاهیانی که درگیر علوم انسانی شدند، این علوم را در یک زمینه اجتماعی و به عنوان بخشی از یک طرح بزرگ اجتماعی، مطرح کردند. در ادامه در فصل سوم مقالات علوم انسانی از اختر تا بخارا مطرح می‌شود و نویسنده بارها تأکید می کند که مقالات اصیل را باید در این قبیل مجلات روشنفکری دید که به خوبی نشان می‌دهد رویکرد غالب این کتاب، اهمیت دادن به علوم اجتماعی به عنوان یک طرح اجتماعی است.
عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی تصریح کرد: به اعتقاد نویسنده در شکل‌گیری علوم انسانی در ایران، مسأله اصلی، مواجهه ایران با دنیای مدرن بوده که زمینه‌ساز گفت و گوی نظری و انتقادی و رهایی بخش با جهان سنتی و حتی صورت‌هایی از مدرن شدن جامعه ایران بوده و در ادامه همان بحث علوم انسانی به عنوان طرح اجتماعی، اتفاقاً توصیه می‌کنم غیر از فصل آخر کتاب که دکتر فراستخواه بر آن تأکید کردند، این فصل از کتاب هم حتماً خوانده شود. مطالعه این فصل در این باب که علوم اجتماعی در ایران بخشی از یک طرح بزرگ اجتماعی بوده، بینش و بصیرت خوبی به ما می‌دهد و باز در ادامه همین فصل نشان داده می‌شود که چرا علوم انسانی جدید به جای معرفت‌های سنتی، جدی شده‌اند و توضیح داده می‌شود که چگونه تحولات اجتماعی، معادله فرماسیون قدرت و گفتمان‌ها و اسطوره‌های تازه‌ای را خلق کرد و مسأله‌های جدیدی را پیش روی روشنفکران قرار داد.
دکتر سراج زاده خاطرنشان کرد: در واقع علی‌رغم انسداد سیاسی که در دوره پهلوی در جامعه ایران وجود داشته در مجموع، فرماسیون و صورتبندی قدرت به صورتی بوده که ایجاب می‌کرده علوم اجتماعی رشد کند و این رشد هم تا حد زیادی اتفاق افتاده است. در این فصل، همچنین اشاره خیلی کوتاهی هم شده که بعد از انقلاب، هژمونیک شدن اسطوره‌های برآمده از انقلاب و صورتبندی جدید قدرت، علوم انسانی را با مشکل مواجه کرده است. در واقع بحران علوم انسانی و اجتماعی و به میزان زیادی ناکامی آنها در اثرگذاری اجتماعی ناشی از همین وضعیت است. به نظر من این قسمت از بحث اگر چه کوتاه است ولی حاوی ایده درخشانی است و نمی‌دانم که چرا در کتاب این موضوع به میزان لازم بسط پیدا نکرده است.
وی تصریح کرد: در فصل پنجم با عنوان «علم در ایران؛ در آسمان و کمتر در روی زمین» توضیح داده می‌شود که علم به صورت اجتماعی ساخته می‌شود و بعد به پیمایش‌هایی اشاره می‌کنند که نشان می‌دهد علوم انسانی نتوانسته‌اند آن طور که باید و شاید در فرهنگ علمی، سبک زندگی علمی و فرهنگ عمومی جامعه نفوذ کرده و نوعی بیداری علمی و سبک زندگی علمی را در سطح دانشگاه و فرهنگ عمومی جامعه ایجاد کنند. جمع‌بندی این فصل این است که با یک وضعیت متناقض نما مواجه هستیم یعنی در فرهنگ متداول بسیار علم را می‌ستاییم و حتی گاه تقدیس می‌کنیم ولی وقتی به روی زمین می‌رسیم، آن طور که باید و شاید علم مورد استفاده قرار نمی‌گیرد و اگر چه رشد کمی خیلی بالایی در علوم انسانی داشته‌ایم ولی گویی این علوم به زیست فردی و اجتماعی ما وارد نشده است.
دکتر سراج زاده خاطرنشان کرد که این شرایط در حالی است که انباشت خوبی در سرمایه گذاری در علوم انسانی کشور داریم مثلاً ۵۰ درصد دانشجویان کشور در رشته‌های علوم انسانی تحصیل می‌کنند اما در کیفیت و برابری موضوع مشکل داریم.
به گفته وی در فصل ششم کتاب، عالمان اثرگذار علوم انسانی معرفی شده‌اند و دکتر فراستخواه، دو مسیر برای علوم انسانی کشور ترسیم کرده است. یکی مسیر علوم انسانی انتقادی و رهایی بخش که درگیر تضادهای اجتماعی است و بیشتر در دانشگاه‌ها جریان داشته و امروز هم تا حدی جریان دارد و دیگری، مسیر تحقیقات تخصصی که گویی برکنار از رخدادهای اجتماعی در حال جریان در جامعه بوده و بیشتر در مؤسسات تحقیقاتی وجود دارد.
دکتر فراستخواه برای این تقسیم بندی و دو مسیری که ترسیم کرده – و البته قابل مناقشه و گفت و گو هم هست – مرحوم شریعتی و شادروان شایگان را به عنوان دو نمونه معرفی کرده است. شایگان به عنوان کسی که در مؤسسات تحقیقاتی کار می‌کرد و خودش را درگیر تحقیقات ارتباطی و تفصیلی کرده بود، تلاش داشت مفهوم‌سازی‌هایی صورت دهد که علم اجتماعی را در ارتباط با زندگی اجتماعی ایرانیان معنی‌دار کند و شریعتی هم مسیر انتقادی و رهایی‌بخش را در پیش گرفته بود.
رئیس انجمن جامعه‌شناسی ایران خاطرنشان کرد: به نظر می‌رسد دکتر فراستخواه در بین دو مسیری که برای علوم انسانی در نظر گرفته و بسیار هم متأثر از مدل هابرماس مبنی بر تفکیک علوم ارتباطی و تفصیلی و علوم انتقادی و رهایی بخش است و وقتی عالمان اثرگذار علوم انسانی در ایران را معرفی می‌کند، بیشتر تأکیدش بر روی بخش ارتباطی و تفصیلی است که شایگان تا حدی نماینده آن است و بخش رهابخش که شریعتی را نماینده آن مطرح می‌کند. اما علوم اجتماعی، مسیر سومی هم دارد که جایگاه ابزاری – کاربردی این علوم است ولی گویی از نظر دکتر فراستخواه نمونه‌ای برای این گروه وجود ندارد و یا اساساً موضوعیتی برای طرح آن ندیده‌اند.
عضو هیئت علمی دانشگاه خوارزمی با بیان این که یکی از نقدهایی که می‌توان به کلیت این کتاب وارد کرد، همین تمرکز آن بر این دو بخش است، اظهار داشت: به رغم اهمیت این دو نوع ارتباطی – تفسیری و انتقادی – رهایی بخش که اتفاقاً موانع بازدارنده اثربخشی علوم انسانی هم بر همین زمینه‌ها اثرگذارند، نباید از این موضوع غفلت کنیم که آن بخش تخصصی – ابزاری علوم انسانی هم همیشه موادی را برای این دو بخش دیگر فراهم کرده است. خود دکتر فراستخواه هم در این کتاب به خوبی از آمار و اعداد و داده‌های پیمایشی استفاده می‌کنند تا بحث خود را پیش ببرند و اصولاً در طرح جامع علوم انسانی، نمی‌توانیم این بخش را به‌عنوان بخش مهمی از علوم انسانی، نادیده بگیریم، چون بخشی از اثربخش‌ترین فعالیت‌های علوم انسانی، اتفاقاً مستلزم وجود عالمانی است که داده‌های کمی و کیفی درباره جامعه، حیات اجتماعی امر اجتماعی و حوزه علوم انسانی را تولید کنند و این بخش هم بخش قابل توجهی از عملکرد دانشگاه‌ها در ایران و جهان است که نباید به چشم تحقیر و تخفیف به آن نگاه کرد.
دکتر سراج زاده در خصوص فصل هفتم کتاب که آن را یکی از بهترین فصول خوب کتاب توصیف کرد هم گفت: در این فصل از علوم انسانی مقفل و ساکت صحبت می‌شود و این که تأثیر اجتماعی علوم انسانی بیشتر جدال بین ارزش‌های ابزاری و انتقادی است و مشکل علوم انسانی در ایران را غلبه ارزش‌های کاربردی، بنگاهی و اداری بر ارزش‌های معرفتی- ارتباطی معنابخش می‌داند و شاید به همین دلیل است که در نگاه ایشان اصولاً آن بخش کاربردی یا ابزاری علوم انسانی مورد توجه قرار نگرفته چون فکر می‌کنند مسأله‌ای نیست که باید به آن بپردازیم اما در عین حال غلبه این ارزش‌ها بر آن ارزش‌ها را مشکل اساسی علوم انسانی می‌داند و مثال تاریخی مؤسسه تحقیقات علوم اجتماعی دانشگاه تهران – مبتنی بر روایت شادروان نراقی – را مطرح می‌کند که چطور پروژه‌های تحقیقاتی که ناظر به مسائل جامعه ایران بوده و هشدارهایی را درباره وضعیت جامعه می‌داده با ممانعت جدی نظام سیاسی رو به رو می‌شده و این قبیل تولیدات علمی مرتبط با مسائل جامعه مثل فرار مغزها در کتابخانه‌ها گذاشته می‌شده و یا از محققان خواسته شده که در این حوزه‌ها حرف نزنند. به نظرم این بخش‌ها الهام بخش است و نشان می‌دهد وضعیت پرداختن به موضوعات مرتبط با جامعه در ارتباط با نهادهای قدرت در ایران چگونه بوده که همچنان هم می تواند موضوعیت داشته باشد.
وی خاطرنشان کرد: فصل هشتم در چارچوب همین بحث فصل مهمی است که موضوع بومی گرایی در علوم انسانی را به عنوان گفتمانی صحیح و در عین حال غلط‌انداز مطرح می‌کند و از شادمان تا نراقی، پنج جریان نظری را در موضوع بومی گرایی توضیح می‌دهند. البته گویا روی یکی از این جریان‌ها به عنوان صورت درست بومی‌گرایی تأکید دارند که نراقی و تا حدی شادمان نماینده آن بوده‌اند. این جریان تلاش داشتند علوم انسانی و اجتماعی را در متن فرهنگی بفهمند و پیش ببرند و البته می‌دانیم که این جریان فکری توسط یونسکو از اوایل دهه ۷۰ میلادی شکل گرفته بود و مرحوم نراقی هم به عنوان بخشی از این پروژه جهانی یونسکو برای تأکید روی علوم انسانی بومی، این مفاهیم را در ایران مطرح کرده و پیش برده و انصافاً مفاهیم درستی هم است. با این حال دکتر فراستخواه اشاره می کنند که خود این موضوع آن موقع غلط انداز شد و عملاً به‌عنوان مانع و مشکلی داخلی در برابر نظام علم در ایران قرار گرفت.
رئیس انجمن جامعه‌شناسی ایران تأکید کرد: درفصل ۹ کتاب با عنوان «علوم انسانی مهم‌اند؛ اما …» دکتر فراستخواه در این فصل توضیح می‌دهد که چرا علوم انسانی برای ایران مهم هستند و چرا در فرایند توسعه ایران نقش تعیین کننده ای دارند. البته وقتی از علل غفلت سیستماتیک نسبت به علوم انسانی صحبت می‌کند به غلبه رویکردهای بروکراتیک، تکنوکراتیک، نئولیبرالی، مهندسی کمیت گرا و منفعت گرا اشاره می‌کنند. به نظر من در اینجا، جای رویکردهای ایدئولوژیک که اتفاقاً عامل بسیار مهمی هم هستند، کاملاً خالی است؛ کما این که خودشان هم در بحث غلط‌اندازی بومی‌گرایی اشاره ای به آن کرده اند.
دکتر سراج زاده خاطرنشان کرد: در واقع اگر علوم انسانی بروکراتیک، تکنوکراتیک، کمیت‌ گرا و منفعت گرا و …شدند، شاید یکی از زمینه‌های اصلی آن، غلبه رویکردهای ایدئولوژیک بوده که عرصه را برای علوم انسانی انتقادی و تفصیلی و ارتباطی تنگ کرده و انتظار داشته علوم انسانی و اجتماعی در چارچوب‌هایی که تعیین می‌کند، مفهوم‌سازی کنند و موضعی گاه خصمانه‌ نسبت به علوم انسانی اتخاذ می‌کند که اساساً علوم انسانی برای جامعه ایران موضوعیت ندارد. این رویکرد غالب که سازوکارهای بروکراتیک آن هم کاملاً در فرایندهای اداری دانشگاه‌ها جا خوش کرده تاکنون زمینه‌ساز غلبه رویکردهای بروکراتیک و تکنوکراتیک و منفعت‌گرا شده است.
وی افزود: نمی‌دانم ذکر نکردن این جنبه توسط دکتر فراستخواه را باید به همان علوم انسانی مقفل و ساکت تعبیر کرد یا علت دیگری داشته است! اما بحث در خصوص این که چگونه باید از این وضعیت عبور کنیم از نکات درخشان این کتاب است که در این فصل و فصل بعدی دنبال شده است. دکتر فراستخواه به درستی تأکید دارند که علی رغم همه مشکلات ساختاری و علت‌های نهادی که وجود دارد، علوم انسانی برای رهایی باید بیش از پیش به موضوع عاملیت توجه کند و در این فصل و در فصل بعدی بر کنگشران علوم انسانی تأکید می‌کنند که چگونه این جرم بحرانی که برای علوم انسانی و اجتماعی ایجاد شده، ظرفیت خلق شرایطی تازه را دارد و نمی‌توان این جرم بحرانی را به راحتی با کنترل‌های سیاسی و بروکراتیک مهار کرد. دکتر فراستخواه با تأکید بر این که این جرم بحرانی خود ظرفیت تحول دارد، نقش عاملیت را بسیار تعیین کننده می‌دانند و با الهام از نظریه وبر توضیح می‌دهند که راهی نداریم جز کنشگری خلاقانه در سطح خرد و میانی تا بتوانیم از این شرایط عبور کنیم و حتی در آن جنبه‌های ساختاری هم تغییراتی به وجود آوریم.
دکتر سراج زاده افزود: فصل آخر کتاب با عنوان «اثربخشی تحقیقات علوم انسانی و اصحاب علوم انسانی» هم قرابت بسیاری با فصل اول دارد و در عین حال روح بخش‌های دیگر کتاب را هم دارد یعنی به خوانندگان و کنشگران دانشگاهی که روی کنش خلاقانه و عاملیت آنها تأکید شده نشان می‌دهد که معیارها و راهکارهای اثربخشی اجتماعی و فرهنگی در علوم انسانی چیست.
وی در عین حال در نقد دیگری بر این اثر تصریح کرد: به نظر من یکی از مشکلات کتاب این است از ابتدا برای ما روشن نیست که کتاب چگونه تولید شده است. در مقدمه ناشر ذکر شده که این کتاب بخشی از طرح جامع «اعتلا و ساماندهی علوم انسانی معطوف به پیشرفت کشور» است که پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دنبال می‌کند و در ادامه درباره طرح توضیح داده شده اما هیچ اشاره‌ای نشده که این کتاب چگونه در چارچوب طرح اعتلا تعریف شده است. خود دکتر فراستخواه هم به عنوان نویسنده پیشگفتاری دارند که فقط می‌گویند براساس تأملات قبلی و برخی مصاحبه‌ها روی موضوع تأثیر اجتماعی علوم اجتماعی تمرکز شده و کتاب خود را بر این مبنا نوشته‌ اما درواقع هیچ اطلاعی نمی‌گیریم که اساساً ایده‌ کتاب چگونه شکل گرفته، پرسش‌های اولیه چه بوده‌اند، چگونه در چارچوب طرح اعتلا تبدیل یه یک پروژه شده، مصاحبه‌هایی که نویسنده در پیشگفتار اشاره کرده چگونه انجام و دسته.بندی شده‌اند و آیا اینها به عنوان یک پروژه تعریف و فصل‌بندی‌ها براساس آن بوده یا این که اساساً مقالات کتاب قبلا توسط دکتر فراستخواه نوشته شده بوده و پس از تکمیل و تغییراتی در قالب این کتاب ارائه شده‌اند. این مطلب از این جهت است که به نظر می‌رسد هر یک از فصول کتاب به عنوان مقاله‌ای جداگانه و بی نیاز از بقیه کتاب قابل خواندن است هر چند حلقه پیوندی هم دارند و توصیه می‌کنم هر کس اهل علوم انسانی است، مجموعه آن‌ها را بخواند. به هر حال توصیه می‌کنم که در تجدید چاپ کتاب روشن شود که اثر چگونه تولید شده و چه مسأله‌مندی دارد.
دکتر سراج‌‌ زاده افزود: در مواردی که لیست‌هایی ارائه شده مثلاً در فصل اول که ۱۰ مانع برای اثربخشی علوم انسانی ذکر شده هیچ دسته‌بندی‌ای که مشخص کند از بین آنها کدام مهمتر است ارایه نشده است که بهتر بود لیست‌ها دسته بندی مرتب‌تری داشتند. از لحاظ صورت کار هم در جاهایی برخی نمودارهای انگلیسی کاملاً کپی پیست شده در حالی که مخاطب فارسی انتظار دارد جدول‌ها به فارسی باشند. از طرف دیگر از فصل یک به بعد دیگر جدول‌ها عنوان بندی ندارند که بهتر بود به شکل آراسته‌تری که به فهم مطلب هم بهتر کمک کند، ارایه می‌شدند.
دکتر سراج زاده در پایان به همه اهالی علوم انسانی و اجتماعی که به این علوم در حد یک حرفه برای کسب و کار و گذران زندکی نگاه نمی‌کنند و به اثربخشی نقش خود و رشته خود اهمیت می‌دهند توصیه کرد که حتماً کتاب استاد فراستخواه را بخوانند و از آن در کار حرفه ای خود الهام بگیرند.

دکتر فراستخواه هم با تشکر از ناقدان نشست گفت: تأیید اساتید جامعه‌شناسی و نقدهای مطرح شده که در واقع ادامه این کتاب است، مایه قوت قلب من است و افق‌های جدیدی را بر من گشودند. در تک تک این نقدهای مسئولانه تأمل خواهم کرد. ارزش و شرف علم و فضیلت گفت و گو هم همین است.
وی خاطرنشان کرد: درست است که علت مشکلات و مسائل ما عمدتاً در بیرون است ولی چرا باید نقش قربانی را بر عهده بگیریم و گرفتار چنین وضعیت ترومایی باشیم؟ در کتاب تفصیلا به این مسأله پرداخته‌ام که این ارجاع به بیرون نباید باعث شود که به خودمان و امکان تداوممان و تأثیر گذاری‌ای که می‌توانیم در جامعه و غلبه بر مخاطرات موجود داشته باشیم بی‌توجهی کنیم.

گفتنی است دکتر رضا منیعی معاون پژوهشی مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی، دبیری این نشست مجازی را برعهده داشتند.

تجربه های زیستۀ دانش پژوهی

  فراستخواه  از تجربۀ «دانش پژوهی» خود

  در  «مطالعات علم و آموزش عالی»  سخن می گوید    

 سه‌شنبه پنجم اسفند ماه ۱۳۹۹ ساعت ۱۸ الی ۲۰  

این نشست مجازی توسط موسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش‌عالی به صورت آنلاین  برگزار می‌شود
ورود همه علاقمندان برای حضور در نشست الکترونیکی  از  طریق لینک درج شده در اطلاعیه  آزاد است 

علوم انسانی ومسألۀ تأثیراجتماعی


مدل کارخانه داری دولتی وشبه دولتیِ دانشگاه سبب شده که پایان نامه ومقاله برای  بهترین فرزندان این سرزمین به رفتاری شرطی ومناسکی آیینی ونه یک کنش معناداراجتماعی سوق یابد...مقالات علوم انسانی بندرت اخگرهای بیداری و حساس به زمینه وزمانه شده...این همه مصائب انسانی ؛ مهاجرتها وجابه جایی های میلیونیِ درون مرزی و  بحرانهای پیش رو... پس علوم انسانی کجاست؟ علوم انسانی یعنی پرسشهای متفکرانه از امرانسانی و امراجتماعی، پرسش از امردینی و امرسیاسی، پرسش از عدالت وقدرت، پرسش ازمحنتهای بشری وکوشش مؤثرعالمانه برای کاهش رنجها، افزایش رفاه اجتماعی وکیفیت زندگی...(از مباحث کتاب)  

 

فراستخواه،مقصود(1399).علوم انسانی ومسألۀ تأثیراجتماعی، تهران:پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. 


لینک تهیه  کتاب: اینجا

پارادوکس قدرت علم در ایران

بحثی دربارۀ تناقض نماهای قدرت علم در جامعه کنونی ایران

مقصود فراستخواه در انجمن جامعه شناسی ایران

15 بهمن 99

علم به جهت چگالی جمعیتی دانشجویان و دانش آموختگان و 14 میلیون تحصیلکرده ایرانی ، یک قدرت است

 اما  این چه قدرتی است که نمی تواند شرایط ادارۀ کشور  و محیط سیاستگذاری عمومی را کنترل بکند؟ 

پس عمل معرفت مخدوش شده است کل نظام معرفت ما مخدوش شده

دانشمندان ومتفکران مستقل  گرفتار حس بی قدرتی و کاهش خود اثربخشی شده اند.....

فایل صوتی https://www.instagram.com/p/CLB9o35Ji-5/




دکتر مقصود فراستخواه، استاد برنامه ریزی توسعه آموزش عالی در مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی هم در سخنرانی خود به آنچه «پارادوکس قدرت علم در ایران امروز» خواند، پرداخت.

وی با طرح این تناقض‌نما که «علم در ایران، قدرت دارد ولی قدرت ندارد» اظهار داشت: با رجوع به شواهدی، برخی پارادوکس‌ها و تناقض نماهای قدرت علم در ایران امروز مثل پارادوکس جمعیتی، پارادایمی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و … مرور و دسته بندی کرده‌ام. وبر و بسیاری دیگر قدرت را امکان کنترل شرایط و تأثیر بر محیط تعریف کرده‌اند؛ بر این اساس آیا علم در ایران قدرت دارد و می تواند بر محیط سیاسی و اجتماعی و جامعه ایران تاثیر بگذارد؟ به یک معنا بله و به یک معنا خیر!
فراستخواه در توضیح پارادوکس جمعیتی قدرت علم در ایران ابراز عقیده کرد: به لحاظ انباشتی ۱۴ میلیون تحصیل کرده در ایران داریم که اگر هر کدام جرقه ای از دانش را روشن کنند، چراغ علم در ایران روشن می‌شود و در پرتو آن به راحتی دیده می شود که مثلا سیاستهای بین المللی کشور در این سالها دچار خطاهای جدی بوده و بی دلیل، ایران را درگیر قدرتهای بزرگ جهانی کرده و زیان ها و مخاطرات بزرگی متوجه جامعه نگون بخت ایران کرده است! این را نه فقط دانشجوی علوم سیاسی یا حقوق یا علوم اجتماعی که هر عقل سلیم علمی متوجه می‌شود! با توجه به ۱۴ میلیون تحصیل کرده‌ای که در کشور داریم، علم به واسطه چگالی جمعیتی بالا، قدرت دارد ولی این چه قدرتی است که نمی تواند رفتارهای سیاستگذاری در ایران را کنترل کند؟ نصف آموزش عالی ایران، علوم انسانی است اما نمی توانند رفتارهای سیاست گذاری را در ایران کنترل کنند؛ چون علم نیست که در کشور ما مرجعیت دارد بلکه سیاستهای یک طرفه ایدئولوژیک حکومت است که حرف اول را می زند.
وی خاطرنشان کرد: دکتر رنانی به عنوان یک اقتصاددان می گوید سالها در امور مربوط به حوزه های تخصصی خود، بی واسطه و با واسطه به سیاستمداران پیام داده که مثلاً ارز چهار هزار تومانی این زیانها را دارد یا سیاستهای بورسی یا حذف یارانه از بنزین چنین تاثیرات محتملی دارد و هیچ کس تحویلش نگرفته است! اینجا متوجه می شویم که پارادوکسی در قدرت علم وجود دارد.
استاد مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی تصریح کرد: «وبر»، مشروعیت را یکی از پایه های قدرت می‌داند. علم هم در وجدان عمومی بیدار جامعه، واجد مشروعیت است. از بسیاری از شهروندان که بپرسید حقانیت علم در زمینه‌هایی مثل اظهار نظر درباره چگونگی اداره کشور و … را قبول دارند پس راز این که علم در بخش سیاستگذاری‌ در ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته چیست؟
متاسفانه علم در کشور ما یا علم ملتزم است یا مغلوب یا معطل یا معطوف به مطلوب یا محلل!
وی خاطرنشان کرد: علم ملتزم یعنی علمی که در حد منشی و کارشناس و ابزار دست کار می کند. علمی که کارشناسی در بخشی از دیوان سالاری اداری و بازویی قوی و کاری است نه ذهنی نهاد و چشمی باریک بین! علم محلل هم علم توجیه گر و محافظه کاری است که نمی تواند صدای خود را از صدای قدرت بالاتر ببرد. علم مغلوب، علمی است که در دستگاه دولتی، تصمیم سازی کرده و پروژه اجرا می‌کند ولی متن نهایی تصویب شده سیاست، چیز دیگری از آب در می آید! خود من تا برنامه ششم در بعضی کمیته ها بودم چیزهایی را مطرح می کردیم ولی آخر که برنامه توسعه از هفت خان در میآمد، واقعا شیر بی یال و دم و اشکمی بود که همان هم اجرا نمی شد!
فراستخواه خاطرنشان کرد: علم مسکوت، علمی است که مجبور می شود خودش را پشت مفاهیم و گزاره های علمی تخصصی پنهان کند و در نتیجه علم اهلی و مخفی و سوژه سر به زیری است که سرکشی سر زدن و بررسی را ندارد! علم معطل هم که نام آن از تعبیر زیبای قرآنی «چاه های معطله» گرفته‌ام دیگر وانفسا است. علمی که مثل چاه‌ها و چشمه هایی که در سرزمینی خشک بلااستفاده می مانند با این چگالی جمعیتی بالا در قفسه ها و آرشیوها یا ذهن اندیشمندان انباشته شده و معذور و معزول است و نهایتاأ علم مطرود که یادآور وضعیت ناگوار محققانی است که چوب ورود به مسائل جامعه و پرداختن به دردهای اجتماعی را می‌خورند.
استاد مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی با بیان این که در چنین شرایطی نه فقط کل نظام معرفتی ما که حتی عمل علمی مخدوش شده است، اظهار داشت: براساس مطالعات انجام شده، عالمان ما گرفتار حس بی‌قدرتی شده‌اند که باعث شده زبان علمی آنها پوپولیستی و سیاسی شود در حالی که نباید علم این قدر زبان سیاسی داشته باشد. این ناشی از نداشتن حس خوداثربخشی محققان ماست. این که یک دانشمند احساس کند که علت ماجراست نه مفعول قضایا. مشکل دیگر اینجاست که علم، قلمرو مستعمره حکومت شده است یعنی سیاست مرتب قلمروزایی کرده و از علم قلمروزدایی می کند و اساساً فرماسیون قدرتی که علم را به وجود آورده بود از بین رفته است.
فراستخواه در تبیین پارادوکس دیگر قدرت علم در ایران که پارادوکس فرهنگی است، گفت: در کشور این همه از علم تعریف می‌شود، علم آموزی در آسمان می درخشد و یک فضیلت است ولی در زمین به عنوان یک نهاد و حرفه بسیار نحیف است.
طبق پیمایشی که دکتر قانعی راد و همکارانش انجام داده‌اند بخش عمده ای از کسانی که واکنش مثبتی به علم دارند، خودشان از لحاظ سطح دانش و معلومات عمومی در مرتبه بسیار پایینی قرار دارند که یک پارادوکس جدی است. از طرف دیگر علم گرایی ما با تقدیرگرایی دچار ابهاماتی شده به طوری که در پیمایش ها ۷۰ تا ۸۰ درصد به تقدیر گرایی گرایش دارند و تنها حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد هستند که گرایش مؤثری به علم دارند.
وی در تبیین پارادوکس اجتماعی قدرت علم در ایران هم گفت: از یک طرف، ایران یک جامعه دانشگاهی شده است و از طرف دیگر با مقاله گرایی و رزومه سازی این جماعت، سرمایه های اجتماعی علم در ایران در حال فرسایش است. چیزی که در پیمایش های قبلی جامعه ایران نشان داده بود اعتماد بالا به علم و دانشگاه بود ولی در سالهای اخیر شواهد نگران کننده ای وجود دارد که از اعتماد عمومی به نهادهای علمی و انجمنهای علمی و مقالات علمی به سمت بی اعتمادی اجتماعی به علم حرکت می کنیم.     در اینجا


سیاست و پژوهش

سیاست و پژوهش 

گفت وشنودی مجازی

در گروه مسائل وآسیب های اجتماعی 

انجمن جامعه شناسی ایران 

یکشنبه 5 بهمن 1399

احمد بخارایی، جواد میری، حسن محدثی  و مقصود فراستخواه 

شهرهای ما با شبه‌علم و ایدئولوژی دولتی اداره می‌شود!/ علوم انسانی تکثیر مسأله می‌کند

فراستخواه در نشست مجازی نشست «علوم انسانی، تأثیر  اجتماعی و توسعه»:

شهرهای ما با شبه‌علم و ایدئولوژی دولتی اداره می‌شود!/ علوم انسانی تکثیر مسأله می‌کند

فراستخواه گفت: علوم انسانی قبل از حل مسأله تکثیر مسأله می‌کند و درباره مسأله شهر می‌تواند مباحث مرتبط با آن را صورت‌بندی و تقریر کند؛ چراکه اساساً تقریر مسأله مهمتر از حل مسأله است. امروز شهرهای ما با شبه‌علم و ایدئولوژی دولتی اداره می‌شود!
شهرهای ما با شبه‌علم و ایدئولوژی دولتی اداره می‌شود!/ علوم انسانی تکثیر مسأله می‌کند
 به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) نشست «علوم انسانی، تاثیر  اجتماعی و توسعه» با حضور مقصود فراستخواه، عباس منوچهری و عماد افروغ به مناسبت هفته پژوهش به صورت مجازی و به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.

فراستخواه در این مراسم سخنرانی خود را با موضوع «علوم انسانی و مساله تاثیر اجتماعی» ارائه کرد و گفت: در این مطالعه مساله تاثیر اجتماعی علوم انسانی مهم است بدین معنی که علوم انسانی چه قدر برای انسان است و چه قدر علوم اجتماعی انسانی و اجتماعی است؟
 
او ادامه داد: تاثیر اجتماعی در مقابل تاثیر علمی است. کار نیروی علوم انسانی این است که بتوانند در علوم مختلف سرمایه انسانی تربیت کنند این تاثیرهای متعارف علوم انسانی و اجتماعی است که باید مرزهای دانش را گسترش دهد و ترویج دانش کند. اما تاثیر اجتماعی وقتی است که نوبت به مساله مندی می‌رسد و مرهمی برای زخم‌های انسان‌ها پیدا کنند و فهم بهتری از مشکلات و دردها ارائه کنند. اکنون ارزش‌های کاربردی و کارایی هم معنای دیگری پیدا کرده است و آن قدر مشکلات در سیاره ما وجود دارد که روز به روز ارزش‌های کاربردی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند.
 
این استاد دانشگاه در ادامه با اشاره به اینکه در مباحث علوم انسانی علم سبک دو، سبکی است که به کانتکس حساس است و به زندگی مردم و کف خیابان حساس است درباره این موضوع مثالی می‌زنم؛ تهران 20 درصد جمعیت ایران است و بیشترین تعداد دانشگاه‌ها در تهران است و دانشجویان زیادی در اینجا درس می‌خوانند. حال در اینجا 50 درصد رشته‌ها مرتبط با علوم انسانی است. حال سوال این است که علوم انسانی چه راه حل‌هایی برای شهر تهران دارد؟
 
این جامعه شناس افزود: من در این باره شاخص‌های مختلفی که درباره زندگی شهری وجود دارد را مرور کردم. در شاخص شهرهای پویا که در آن زندگی وجود دارد تهران در پایین ترین رتبه قرار دارد! از 180 شهر که در رتبه بندی سی ام آی هست ما در انسجام اجتماعی 172 هستیم! از برنامه‌ریزی محلی تهران در رتبه 162 قرار داریم! در شاخص‌های دیگر هم مثل تعاملات بین المللی در رتبه 130 هستیم و اساسا شاخص‌های تهران بسیار پایین است.

به گفته فراستخواه، در شاخص شهرهای جهانی جی سی آی انواع مولفه‌ها مانند انواع تجربه شهر، سرمایه انسانی و ... وجود دارد و از 128 شهر تهران رتبه 98 را دارد و استانبول رتبه 25 و دبی رتبه 28. با توجه به اینکه یکی از مولفه‌ها در این شاخص جمعیت تحصیلات عالیه است، با وجود آنکه ما در آنجا نمرات بالاتری داشتیم و با در نظر گرفتن آن نمرات رتبه 98 گرفتیم. در شاخص چشم انداز جهان  از 128، تهران رتبه 118 قرار دارد. در شاخص شهرهای برتر با مولفه‌هایی مثل امید به زندگی و غیره ما آخرین رتبه هستیم. یک شاخص مهم دیگر شهر زیست پذیر و شهری برای زندگی کردن است ما در این شاخص هم بر اساس رتبه بندی از 231، 199 هستیم! در شاخص شهرهای نوآور و خلاق از 100 امتیاز 30 و از 500 شهر رتبه 430  داریم. در شاخص کیفیت زندگی هم از 231 شهر ما رتبه بسیار پایین‌تری داریم و در شاخص رقابت پذیری هم ما از 120 شهر، در رتبه آخر هستیم!
 
فراستخواه یادآور شد: جالب است شهر بیروت که همواره ما روی آن حساس هستیم در همین شاخص در مولفه‌های اقتصادی، نهادی، زیستی و ... امتیازش بالاتر از تهران است و این بیروت فقط در مخاطرات شاخصش کمتر از تهران است. پس می‌شود پرسید که برای این شهر چه می‌شود کرد و تاثیر علوم انسانی روی این شهر چگونه است؟ لذا این پرسش که تاثیر علوم انسانی روی این شهر چگونه است؟ پرسش به جایی است به شرطی اینکه پرسش را درست صورت بندی کنیم. علوم انسانی خم رنگ‌ریزی نیست که قرار باشد مسایل شهر از داخل آن در بیاید و مساله شهر حل شود. این تصور در هیچ کتب مرجع و تحقیقات جدی نیست.
 
این استاد دانشگاه تاکید کرد: انتظاری که از علوم انسانی به دلیل سرشت اجتماعی آن می‌رود این است که با این صورت بندی ساده نمی‌شود مساله را توضیح دهد. علوم انسانی باید قبل از اینکه راه حل را بگوید مساله را تقریر کند. اساسا ممکن است برخی مساله پساتوسعه را مطرح می‌کنند مانند مرحوم راهنما که می‌گفت در پسا توسعه ما با چه مشکلاتی روبه‌رو هستیم اما به هر حال علوم انسانی قبل از حل مساله تکثیر مساله می‌کند و آن چیزی را که چیزی نیست، چیز می‌کند! علوم انسانی درباره مساله شهر می‌تواند مباحث مرتبط با شهر را صورت بندی و تقریر کند. اساسا تقریر مساله مهمتر از حل مساله است. نیمی از دانایی علوم انسانی در این است که بشر بتواند پرسش‌های خوبی را مطرح کند.
 
فراستخواه با بیان اینکه علوم انسانی برای حل مساله پکیج‌هایی از راه حل دارد و می‌گوید راه حل‌ها گاهی خود مساله می‌شود افزود: پس علوم انسانی نه تنها در ابتدا مساله را به رخ ما می‌کشد بلکه در مرحله بعدی می‌گوید اآیا راه حل‌ها می‌تواند خودش یک مساله باشد. این راه‌حل ها یک مجموعه هستند و نمی‌شود که یک جزئی برای حل مساله کاربرد داشته باشد چون مسائل انسانی مسائل ذوجود و ذوابعاد هستند و بنابراین راه حل‌ها در علوم انسانی به هم مرتبط هستند.
 
او با طرح این سوال که چه قدر شرایط امکان برای اندیشه ورزی در علوم انسانی برای تاثیر اجتماعی وجود دارد گفت: این پرسش دیگری است که می‌توان آن را هم به عنوان یک مساله در علوم انسانی مطرح کرد و به آن پاسخ داد. آیا در شهر تهران با این ساختار سیاست‌گذاری و نهادی و با این دفرمه شدن اساسا شرایط امکان مدیریت یکپارچه وجود دارد؟ در شهری که هنوز مسئولیت گمشده وجود دارد و همه دنبال مسئول هستند( که این هم مساله علوم انسانی است) به دلیل دفرمه شدن ساختارها آیا دانش می‌تواند این مشکلات را توضیح دهد و به مسایل مرتبط با شهر پاسخ بگوید.

این استاد جامعه شناسی با بیان اینکه در ادامه بررسی خود، به سندروم قفسه رسیده توضیح داد: در ایران علم کالای ضروری نیست و کالای پرستیژی است و علوم انسانی اختیار معرفت شناختی ندارد. شهرهای ما با شبه علم و ایدئولوژی دولتی اداره می‌شود! اگر قرار باشد علم مرجعیت داشته باشد، آزادی آکادمیک وجود داشته باشد، دانشگاه زبانش برای بیان مساله‌ها باز باشد و بتواند برای سیاست‌گذاری نظر بدهد و رابطه خوبی با دولت و جامعه داشته باشد آن وقت نوبت به من دانشگاهی می‌رسد و می‌توان از نقایص تدریس، برنامه های آموزشی و درسی و ... سخن گفت.
 
او افزود: من در ابتدا گفتم که علوم انسانی در ایران دانش معطل است اگر دانش مقفل نباشد! این‌ها زینت و قفس هستند و در واقع صامت هستند و در صحنه های تصمیم گیری ناطق نیستند و در مبانی سیاست‌گذاری گویا مشخص شده این علوم به درد ما نمی‌خورد. حتی به طور پنهان این‌ها خیلی وقت‌ها به درد نمی‌خورد و به عنوان مرجع تصمیم گیری استفاده نمی شود. درست است که علوم انسانی متوجه مشکلات پیچیده هست و می‌داند قرار نیست ابزاری برای حل همه مشکلات ما باشد ولی علوم انسانی همچنان مسئولیت دارد و از نظر برنامه ریزی، تعریف پروژه‌ها، روش تحقیق، پیمایش‌ها، ساختن ابزارها باید بهتر از این عمل کند. پس تمام درک من در این خلاصه می‌شود با اینکه شرایط امکان برای علوم انسانی وجود ندارد که تاثیر اجتماعی داشته باشد اما این دلیلی نمی‌شود که علوم انسانی برای حل مسائل مسئولیت نداشته باشد لذا علوم انسانی باید به درون خودش و به کنش تحقیق و کنش روش  و ... برگردد.
 
فراستخواه گفت: بعد از اینکه دانش را گسیل به جامعه کردیم باید آن را کاربردی و آن را در جامعه ترجمه کنیم بدین معنی که دانش را باید به زبان سیاست زندگی، شهری و ... ترجمه کنیم و ترجمه محلی از علوم انسانی داشته باشیم. ما باید علم را سفارش‌گرا کنیم و دانشی که بتواند خودش را معطوف به سفارش‌ اجتماعی کند موفق است. علوم انسانی باید بتواند سفارش‌های خاموش را پررنگ کند.

یادی از دکتر غلامعباس توسلی در زمانه ای ازانبوه دردها و مصائب جامعه ایران

یادی از  دکتر غلامعباس توسلی  در زمانه ای ازانبوه  دردها و  مصائب جامعه ایران

گروه علوم اجتماعی دانشگاه الزهرا

سه شنبه چهار آذر ماه 99

ساعت پنج عصر تا شش ونیم عصر

لینک :   webinar.alzahra.ac.ir/tarhim



https://www.instagram.com/p/CH5nr5CpyOk/




 

اجتماعی شدن علوم اجتماعی

اجتماعی شدن علوم اجتماعی 

گریز از عقل در ایران

دلیری دانستن داشته باش
گریز از عقل در ایران


فایل صوتی تکه هایی از درس #مقصود_فراستخواه 
در «مدرسه تابستانی» 
اخلاق پژوهش، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،
 شهریور 99



جامعه ایران با این همه مصائب و گرفتاری های بهم انباشته، به محققانی نیاز دارد که دلیری دانستن به خرج دهند

سکوت خویش شکسته وبگویند اینجا مسائلی وجود دارد 

تمایلی به زیستن در غفلت در نهاد بشر هست؛ خصوصا در ایران با زمینه های «گریز از عقل». در چنین شرایطی شجاعت فهمیدن و دلیری زیستن به شرط اندیشه ، خود فضیلتی بزرگ است؛ غوطه خوردن در رنج آگاهی برای تقلیل مرارتهای انسانی.

 جامعه اسیر چارچوبهای ایدئولوژیک شده است. ایدئولوژی بنا به سرشت خویش خیلی حساس به شواهد عینی نیست. ایدئولوژی معرفتی کاذب و بیان منسجمی با صدای بلند است، 

در حالی که معرفت علمی ، معرفتی فروتنانه است ونسبت به شواهد تجربی حساس است وتعهد به اصلاح خود دارد. ما به نام علم وبه کام ایدئولوژی زندگی می کنیم

کسانی مدعی تصاحب حقیقت هستند وآمادگی شنیدن سخنان دگرواره ندارند.

از سوی دیگر «علمِ ابزاری» نیز برای بشر مشکل شده است ؛ مثالش مداخلات بی حد وحساب تکنولوژیک و برهم زدن هارمونی زیستبوم یک سیاره است. علم نیاز به درکی ارتباطی و ساختارهایی گفت وگویی دارد

علمِ معطوف به رهایی، وقتی است که در مفروضات نیازمودۀ خودمان بازاندیشی بکنیم. رگهای گردن به حجت قوی نباشد و آمادگی نقد سنت، نقد قدرت و نقد ایدئولوژی داشته باشیم.

 اینها همه فضیلتهای علم ورزی است و ما شدیدا به این فضیلتها نیاز داریم. ....

#مقصودفراستخواه
#فراستخواه
#farasatkhah


فایل صوتی در اینستاگرام فراستخواه:

https://www.instagram.com/p/CF-BdPdJCfb/


دانش مقفّل و معطّل در ایران

دانش مقفّل   و معطّل در ایران


مقصود فراستخواه  در نشست نقد «جستارهایی در آموزش عالی، علم و بحران کرونا در ایران» در 24 شهریور 99 در مؤسسه مطالعات فرهنگی واجتماعی  به نقدهایی دربارۀ ساختار علم در ایران  پرداخت و گفت: علوم اجتماعی و انسانی در ایران مقفل است، قفل شده  است و  در قفسه هاست  ، صامت است و صدایش در کریدور های حکومتی   وحوزه عمومی بلند نیست و نمی‌تواند یافته‌های خودش را بیان کند. این همان  سندورم قفسه  در ایران است  در بعد از انقلاب علاوه بر دانش مقفّل، دانش معطّل را هم داریم. کتاب‌هایی که نمی‌توانند بر اداره کشور تأثیر بگذارند، دانش  در ایران ، اقتدار لازم را  ندارد و زبانش بسته است و مقفل و معطل است. دانشی نیست که بر افکار عمومی، مدیران و ... فشار بیاورد.  نمی تواند خواب مردمی را بر هم بزند  واقتدار لازم را در او نیست.  دانش نیاز به  صدای اجتماعی دارد.


اینجا



فایل صوتی در اینجا 

https://www.instagram.com/p/CFKW7ArpMXd/