گزارشی از بحث فراستخواه در نشست آینده پژوهی،آبان 97
در اینجا:
https://goo.gl/t8SFJE
نشست آینده پژوهی علوم انسانی در ایران برگزار
شد
به گزارش بُردار؛ دو ماه پیش رئیسجمهور در جلسهای با حضور
اصحاب علوم انسانی کشور، آمادگی خود را برای استماع و کاربست راهحلهای آنها
برای برونرفت از بحرانهای چندگانه کشور مطرح کرد. نیاز به بررسی دقیق دارد که
آیا علوم انسانیای که چندین دهه با نگرشهای قهری و برخوردهای سلبی سیاستگذار و
جامعه مواجه بوده است، توان لبیک گفتن به چنین استمدادطلبیای را دارد؟
مقصود فراستخواه از جمله افرادی است که ضمن انجام چنین بررسیای،
به درخواست و دعوت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی شنبه، پنجم آبانماه،
نتایج آن را تحت عنوان « آینده پژوهی علوم انسانی در ایران» عمومی کرد.

نشست آینده پژوهی علوم انسانی در ایران که سومین جلسه از سلسلهنشستهای «بازخوانی
تحلیلی چهاردهه علوم انسانی در ایران» بود، با سخنرانی استادی برگزار شد که
بیش از دو دهه بر ساختارهای علم و تطورات نهاد علم در ایران متمرکز است؛ مقصود
فراستخواه.
فراستخواه در این نشست درباره «آیندههای محتمل علوم انسانی در
ایران» صحبت میکرد؛ و این کار را با رویکرد آینده پژوهی علوم انسانی انجام داد.
آنطور که فراستخواه توضیح داد رویکرد آینده پژوهی برای جوامع آشوبناک
که از امنیت رویکردهای پیشبینیکننده و تعیین چشمانداز محرومند، مناسب است. برای
ورود به بحث، فراستخواه از تعریف آینده پژوهی آغاز کرد.
آینده پژوهی؛ ماهیت، رویکردها و روشها
تعریف آینده پژوهی در ارائه فراستخواه، سه مولفه را دربرداشت:
·
سامانهای از سعی عالمانه
·
برای بررسی و فهم روشمند و موثق حوزههای آینده
·
از طریق ایجاد پلتفرمی برای گفتوگو و جستوجوی
رضایتبخش شبکه ذینفعان
همانطور که اجزای این تعریف نشان میدهند «آینده پژوهی یک فرهنگ و
فرآیند است، تا یک ابزار و فرآورده». این فرهنگ، دارای خصیصههایی است که میتوان
با تغییرات زیر آنها را شناخت:
·
تغییر در مدلهای ذهنی
·
مواجهه فراکنشی با تغییرات شتابان
·
چابکی و مصونیت از غافلگیر شدن
·
درک آیندههای بدیل
·
سهیم شدن در ساخت آینده
·
امید معرفتی و زبانی برای تقلیل مرارتها و
ارتقای شرایط زیست در این سیاره
فراستخواه با معرفی رویکردهای چهارگانه در آینده پژوهی، شامل:
1.
خلاقیت
2.
خبرگانی
3.
ذینفعان
4.
دادههای سخت و عینی
همچنین توضیح داد که آیندهپژوهی میتواند با سه رویکرد «کمی، کیفی
و آمیخته» انجام گیرد.
مقصود فراستخواه پرشور توضیح داد که «به طور کلی میتوان سه رویکرد
نسبت به آینده اتخاذ کرد:
·
Pull Of Future
·
Push Of Future
·
? Of History
و رویکرد چهارمی که با عنوان تعمق آینده معرفی شده است و با پویاییای
که درونش دارد، باعث فهم عمق آینده و عمق بخشیدن به درک خودمان از آینده میشود».
تبیین مسئلههای علوم انسانی و گفتمانهای تقویتکننده این مسائل
فراستخواه برای ارائه آینده علوم انسانی در ایران، نیازمند ارائه
توصیفی از وضعیت فعلی علوم انسانی بود. وی این توصیف را با وامگیری از عنایتاله
انجام داد و فهم آینده را موکول به چهار سطح دانست:
·
سطح اول: سیاهه (مسائل و موضوعات)
·
سطح دوم: سیستمی (نظامهای اجتماعی، اقتصادی،
سیاسی و…)
·
سطح سوم: جهانبینیها، فرهنگ و پارادایمها
·
سطح چهارم: اسطورهها و استعارهها در لایههای
زیرین ناخودآگاه اجتماعی
که هر چه از سطوح اولیه به لایههای زیرین (سطح چهارم) حرکت میکنیم،
میزان واقعیات کمتر و کمک از خلاقیت بیشتر میشود:

قصه علوم انسانی در ایران از زبان فراستخواه با ذکر جزئیات این
چهار سطح روایت شد. به زعم فراستخواه مسائل علوم انسانی در ایران که همان سطح اول
تحلیل است، در طبقهبندی زیر بیان میشود:
·
مشکل مشروعیت و اعتبارات معرفتشناختی علوم
انسانی
·
مناقشه علوم انسانی سکولار-اسلامی
·
مشکل استقلال دانشگاهی و آزادی آکادمیک بیش از
همه برای علوم انسانی
·
دایلمای تمرکزگرایی و هرج و مرج
·
سیطره کمیت بر علوم انسانی
·
ابهام در ورودیها
·
زوال آموزش باکیفیت و اثربخش علوم انسانی
·
مشکل تاثیر اجتماعی علوم انسانی
·
مشکل اعتباربخشی علوم انسانی
·
مشکل پاسخگویی اجتماعی علوم انسانی
·
فرسایش سرمایه اجتماعی عوم انسانی
·
مخدوش شدن تصویر اجتماعی علوم انسانی
مسائل که در سطح اول تحلیل، شناسایی شدهاند در سطح دوم تحلیل،
پیوندشان با فرماسیون قدرت نشان داده میشود. فراستخواه برای اینکه فرماسیون قدرتی
که این مسائل را رقم زده است نشان دهد، ابتدا به فرماسیون پیشینی پرداخت که به
علوم انسانی جدید، اجازه و اراده نضج و توسعه داده بود:
·
شهرنشینی
·
طبقه جدید شهری، روشنفکران (از آخوندزاده تا
کسروی و فروغی)، دانشیان جدید (از اعتماد و اعتضاد تا ناتل خانلری)
·
مشاغل فکری
·
ایجاد انجمنها و مدارس جدید در دامان شهرهای آن
دوره مثل تهران و تبریز
·
کنشگران روزنامهنگار، مطبوعات جدید، کتب و
نشریات
·
ارتباطات نوین با دنیا
·
مدارس عالیه و نهادهای نوین دانشگاهی و پژهشی
علوم انسانی (مثل بنگاه ترجمه و نشر کتاب، بنیاد فرهنگ ایران)
چنین فرماسیون قدرتی در چه نوع بستر گفتمانیای شکل گرفته بود؟
پاسخ فراستخواه به این پرسش، شامل موارد زیر بود:
·
شکلگیری دوگانه تجدد-سنت
·
ایرانگرایی (ایران پیش از اسلام)
·
دوگانه هویت ایرانی-پان عربیسم
·
امروزی شدن و معاصرت ما
·
جنبش نوسازی و مدرنیزاسیون
که این گفتمانها، پشتگرم به خاطرات و اسطورههای جمعی بودند که
سطح چهارم تحلیل محسوب میشوند:
·
خاطرهسازی
·
خاطره تمدنی ایران (عصر طلایی)
·
شکوه ایران باستان
·
نهضت ترجمه
·
ایماژهایی مانند ماللهند، مسعودی، فارابی، ابنسینا
و…
·
اسلام نرم و فرهنگی (که طرفدار علم است)
این روایت سرراست فراستخواه از شکلگیری علوم انسانی در ایران بود
که در فرماسیون جدید قدرت، با گفتمانهای جدید و اسطورههای جدید علوم انسانی به
میان آمد. اما سوال این است که چرا علوم انسانی در ایران کار نمیکند؟
چرا علوم انسانی در ایران کار نمیکند؟
فراستخواه با مقدمهای درباره مشروعیت معرفتشناختی و روششناختی و
دیسپلینی و اینتردیسیپلینی، سراغ عواملی رفت که تعارضهایی را درون دانش جدید
ایجاد کردند. به زعم فراستخواه علوم انسانی جدید، جدی شده بود، اما:
·
دولتزده شدند
·
نخبهگرا ماندند
·
برج عاجی شدند
·
ایدئولوژیزده شدند
·
چپزده شدند
·
سیاستزده شدند
·
هژمونیک شدند
·
دیگریساز شدند
این تعارضات درونی، نتیجه برهمخوردن «آن فرماسیون قدرتی بود که
شرایط امکان برای علوم انسانی جدید را در ایران فراهم آورده بود».
فرماسیون قدرتی که منجر به مسئلهزایی برای علوم انسانی شد
فراستخواه فرماسیون جدید قدرت را به شرح زیر صورتبندی کرد:
·
فساد/وابستگی/نابرابری/خودکامگی/ایجاد تعارضهای
حل نشده
·
خصوصا در سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۲ فکر ملی نتوانست قدرت
مدنی کارآمدی برای تعدیل قدرت حاکمیتی مستقر بکند
·
مداخلات خارجی نیز به ضرر ملت رقم خورد
·
این بود که به پشتگرمی جِرم مذهبی جامعه و با
توجه به ضعف فکر ملی، اسلامیسم رشد کرد
·
روشنفکران و تحصیلکردگان دیناندیش از متن
خانوادهها و مدارس مذهبی به صحنه آمدند
·
فرماسیون قدرت عوض شد (فرماسیون قدرت در ایران
با انقاب کلا معکوس شد).
گفتمانهایی که این فرماسیون را پشتیبانی میکردند، در بیان
فراستخواه شامل موارد زیر بود:
·
فراگیری برچسب ضدانقلاب
·
دوگانه تعهد-تخصص
·
گسترش برچسب سکولار
·
انقلاب فرهنگی
·
گفتمان اسلامیسازی/بومیسازی
·
قدرت تعطیل کردن دانشگاه، پاکسازی دانشگاه و…
·
قدرت گزینش استاد و دانشجو
·
تغییر برنامههای درسی و رشتهها
·
نظام متمرکز دولتی
·
ایدئولوژی رسمی
پشتگرمی این گفتمانها نیز به خاطرات و اسطورههایی نظیر موارد
زیر بود:
·
بازگشت به خویشتن
·
غربت غرب
·
آنچه خود داشت
·
غربزدگی
·
تسخیر تمدن فرهنگی
·
علم قدسی
·
علم ضدبورژوازی، ضدامپریالیستی، رهاییبخش،
ناشرقشناسانه، ناپسااستعماری و…
دوگانههای کلیدی و آیندههای محتمل علوم انسانی
فراستخواه با این روایت توصیفی از وضعیت فعلی علوم انسانی و مسائل
آن، رویکرد آینده پژوهی علوم انسانی را حرکت از آیندههای ممکن، به آیندههای
محتمل، سپس آیندههای معقول و در آخر آیندههای مطلوب دانست.
بحث درباره آینده پژوهی علوم انسانی در ایران در صحبتهای مقصود
فراستخواه موکول به گزینش هر یک از این دوتاییهای کلیدی بود:
·
سوژههای سرکش-سوژههای سربهزیر
·
سوژههای سرشار-سوژههای فرتوت
·
جمعیت شدن سوژهها-اتمیزه شدن سوژهها
·
قلمروزایی سوژهها-قلمروزدایی سوژهها
·
خودکنترلی هنجارین و ادارهپذیری سوژهها-ضعف
هنجاری و هرجومرج در سوژهها
فراستخواه گزیدن هر یک از این دوگانهها را به رقم خوردن دو نوع
آینده محتمل متفاوت از علوم انسانی منجر دانست؛ و گزینش هر یک از این دو مسیر را
موکول به «زیست سیاست، زیست قدرت و زیست دانش در ایران فردا» دانست.
وی با اشاره به نتایج پژوهشی حاکی از ۷۸ درصد تقدیرگرایی در
مقایسه با ۲۰ تا ۳۰ درصد علمگرایی؛ «تعارضهای درونی میان نگاه
علمی و نگاه سنتی در ایران را آن سوی نگاه مثبت کلی و مبهم ما به علم» پنهان دانست.
این تعارضات به طور مثال پایین بودن سطح دانش دانشجویان از معلومات
عمومی علمی است.
فراستخواه تامل جدی در پاسخ به برخی سوالات را ضروری دانست. آینده
علوم انسانی بستگی به این دارد که:
·
علوم انسانی تا چه اندازه به زندگی روزمره مردم
گره خواهد خورد (به رفاه اجتماعی، خدمات عمومی، کسبوکار، تدبیر منزل، سیاست مُدن،
اخلاق، سلامت، کیفیت زندگی، مهارتهای زندگی، اوقات فراغت و…)
·
در جامعه چه ادراکی از علوم انسانی خواهد بود
·
چقدر مردم خود را با علوم انسانی درگیر خواهند
کرد و مشارکت فعال در آن خواهند داشت
·
چقدر علوم انسانی با کل زندگی جفتوجور خواهند
شد
·
علوم انسانی در رسانههای واقعی متن جامعه حضور
خواهند داشت.
درسهایی از نشست آینده پژوهی علوم انسانی در ایران
مقصود فراستخواه در غروب پنجم آبانماه در حالی صحبتهای خود را به
پایان رساند که نتیجه گرفت «علم جدید بهویژه علوم انسانی مسیر چندان همواری در
آینده این سرزمین ندارد» و «نیاز به کنشهای خلاق بیشتری از سوی عاملان اجتماعی»
را مطرح کرد.
تاکید بر نقش نخبگان و روشنفکران حوزه عمومی برای احیا و
بکاراندازی موجه علوم انسانی، در غیاب حضور نهادهای موثر، همواره به عنوان راهحلی
قطعی از سوی پژوهشگران حوزه علم مورد تاکید قرار گرفته است.
این تاکید نهتنها بر سیاستگذار علم، که بر سیاستگذار جامعه، حجت
را تمام میکند: به جای صرف انرژی مالی، زمانی، روانی و نسلی جامعه ایران در ساخت
و گسترش نهادهای صوری علوم انسانی، با سرمایهگذاری بر ظرفیت نخبگی اصحاب علوم
انسانی، راه برونرفت از بحرانهای کشور را جستوجو کند.
محمد فاضلیها، مرحوم محمدعلی مرادیها، مقصود فراستخواهها را قدر
بدانیم و به جای توسعه صوری علوم انسانی که در ساختارهای سلب و بوروکراسیهای ناشی
از فقدان توسعهیافتگی، به ضد خود تبدیل شده است؛ اندکی بر مضامین و محتوای تاکید
شده از طرف نخبگان علوم انسانی توجه نشان دهیم.
سویه دیگر سخنرانی فراستخواه، اشاره به کاربست علوم انسانی در انضمام
زیست روزمره جامعه بود. از این بابت گروه بُردار، نمونه شایستهای جهت معرفی است.
از آن جهت که با بضاعتی ناچیز، همت بلندی در ارائه و شناساندن چگونگی کاربست علوم
انسانی دارد. چگونگی چفتوبست علوم انسانی و اجتماعی با زندگی روزمره، از اهدافی
بوده که گروه بُردار همواره آن را دنبال کرده است و از این طریق اهمیت و ضرورت این
علوم و دردی را که جامعه از فقدان کار نکردن این علوم متحمل میشود، گوشزد کرده
است.
فاطمه مرتضوی/
همچنین بنگرید به کانال تلگرامی فراستخواه : https://t.me/mfarasatkhah/464