گزارشی از سارا سبزی در هم میهن 17 شهریور 1403
صفحه 12 و13 (سرویس جامعه)
فقر ونابرابری و آینده ایران
بخش دوم پنل هفتم میز آینده پژوهی اجتماعی
پی دی اف صفحه
فروزان آصف نخعی: این که شکست پزشکیان، شکست وفاق و نظام سیاسی است، تردیدی در آن نیست. هم از سوی دولت به معنای استیت، و هم از سوی روشنفکران و مردم، این آگاهی شگرف باید وجود داشته باشد که نیروهای تندرو و براندازان خارجی، فضای وفاق کنونی را دشمن براندازی به هر طریقی می دانند. از این منظر هوشیاری بسیار بالایی می خواهد که تا با عدم ورود به هر مسئله ای که وفاق را به هم می زند، جلوی تخریب این نهال نورسته را گرفت. وفاق کنونی دشمنان زیادی دارد. در این شرایط مخاطره آمیز، ایران در محاصره تهدیدهای جهانی، چگونه باید خود را بازسازی و نوسازی کند؟ وفاق شکل گرفته پس از انتخابات ۱۴۰۳ ایران، چگونه قابل توضیح است؟ آیا وفاق مذکور قادر است علاوه بر کسانی که در انتخابات شرکت کردند، به کسانی که در انتخابات شرکت نکردند نیز تسری یابد؟ به عبارتی، شرایط موفقیت وفاق در شرایط کنونی و آینده ایران، چیست؟ آیا وفاق حاضر دارای ریشه تاریخی هم هست؟ این سوالات به صورت نگرانی هایی درجامعه ایران و سطوح سیاسی مختلف مطرح است. از این رو آن ها را در میزگردی در خبرگزاری خبرآنلاین، با حضور دکتر مقصود فراستخواه استاد برنامهریزی توسعه در مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی ، دکتر داریوش رحمانیان دانشیار رشته تاریخ و عضو هیات علمی دانشگاه تهران و دکتر حسین میرزایی عضو هیات علمی دانشگاه تهران در رشته علوم سیاسی در میان گذاشتیم.
فراستخواه: ایا جامعه و دولت به تعادل جدید می رسند؟
فراستخواه در میزگرد خبرآنلاین، ارزیابی خود را در باره وفاق مطرح شده پس از انتخابات ۱۴۰۳ این گونه مطرح کرد: «من وفاق را از منظر بالانس قدرت می بینم، کشور دارای دو موجودیت entity است، حکومت و جامعه. حال بین این دو موجودیت، می خواهد تعادل قدرت به وجود بیاید، اگر این تعادل قدرت به سطحی برسد می توان از آن به consensus, و وفاق تعبیر کرد. البته هدف اصلی آن است که با این وفاق، به رضایت عمومی، حق و حقوق، عدالت اجتماعی، و دیگر اهداف اصلی برسیم. واقعیت آن است که تعادل میان حکومت و جامعه از بین رفته و یک بی تعادلی فرساینده به ویژه برای جامعه و قدرت به وجود آمده است.»
او در ادامه به با تاکید به دو موجودیت جامعه و دولت، به عناصر اصلی قدرت در دولت به مفهوم state و جامعه پرداخت و قدرت دولت را شامل «ثروت شامل نفت، مالیات، صندوق ارزی و ...، قوه قهریه، به رسمیت شناخته شدن در نظام بین الملل به عنوان دولت، مشروعیت، توان بوروکراتیک، قدرت روایت و بازنمایی و مهارت های حاکمیتی» دانست. او سپس به موجودیت جامعه با توانمندی هایش شامل قابلیت های انسانی شامل تحصیلکردگان در سطوح مختلف، قابلیت های جمعیتی، قابلیت های مالکیتی، قابلیت نهادی، قابلیت ارجاعی به هویت تاریخی، قابلیت های ذهنی و فنی، قابلیت های رسانه ای ارتباطی، قابلیت کنش های نخبگانی، و در نهایت قابلیت های تنوعات قومی و هنجاری اشاره کرد.
فراستخواه با برشمردن قابلیت های قدرت در حوزه جامعه و دولت، نتیجه گرفت که «تعادل های سنتی میان حکومت دیگر جوابگو نیست. و وفاق می خواهد پاسخی به این نیاز بدهد که توافق تازه و مناسبات تازه ای را میان این دو تا موجودیت باید برقرار کرد. زیرا مناسبات قبلی حکومت و جامعه دیگر جوابگو نیست، و منتهی به تولید رضایت نه تنها نمی شود، بلکه برعکس، تنش و نارضایتی ایجاد می کند.»
فراستخواه در شرایط کنونی به چند سناریوی احتمالی پرداخت و بهترین سناریوی احتمالی را « شکل گیری بازتعادلی خلاق توسعه ای، در ایران» ذکر کرد و گفت: «بازتعادلی خلاق توسعه ای به این معناست که حکومت قدم های زیادی به سوی جامعه بردارد، و جامعه هم بتواند مناسباتش را با حکومت معنادار کرده و به حیات خود ادامه دهد.»
او فعالیت های کنشگران مرزی، تحت عنوان روزنه گشایی و ... را تلاش هایی نامید تا بلکه میان دولت و جامعه تعادل تازه ای به وجود بیاید و وفاق تعبیری است از این تقلا و کوشش. او مهمترین تعبیر خودش در کنشگری مرزی را در شرایط کنونی آن دانست که «جامعه توانمند ایرانی به درون دولت و حاکمیت دارد چکه می کند، و ضمن توانمند سازی آن ، به نوعی وفاق پویا در مدار جدیدی دارد عمق می بخشد. از این منظر کنشگری مرزی مفهومی است که علاوه بر حوزه نخبگانی، به صورت بسیار گسترده ای در حوزه جامعه دارد دنبال می شود.»
فراستخواه با تاکید بر این که «پزشکیان مدام بر روی وفاق تاکید دارد و نباید اجازه بدهد که وفاق تبدیل به یک کلیشه شود» گفت: « به نظر من این خطر بزرگی برای آقای پزشکیان است که دارای یک گفتمان تهی شود. وفاق مطرح شده از سوی رئیس جمهور، در معرض این است که تبدیل به یک گفتمان تهی با دال های شناور بشود؛ به این معنا که در بالا کسانی وفاق کرده اند، و جامعه می گوید به ما چه ارتباطی دارد. مردم می گویند که حق و حقوق من چه می شود؟»
این استاد دانشگاه در ادامه به «نارضایتی های دیرین، و زخم های نشسته بر ذهن و روح جامعه» اشاره کرد و گفت: «نور وفاق باید با انتشار حق و عدالت، قادر باشد مرحمی بر این گونه از زخم ها باشد. حق و عدالت نباید به گفتمان تهی تبدیل شود. حق و عدالت باید توسط ملت، نخبگان اجتماعی تعریف شده تا از گفتمان تهی خارج شود، و به جای دال شناور، دارای دال مرکزی مشخصی باشد که make sense و تولید معنا بکند. و از این طریق برای جامعه یک نوع آرامش، امید و اطمینان ایجاد بکند که البته اتفاقاتی در حال وقوع است و امیدواریم عمیق و گسترده شود.»
او افزود: «در جامعه پردرد، وفاق معنادار در این گذرگاه بسیار پرمخاطره جهانی، تاریخی و ستیزه هایی که شما اشاره کردید و شکاف هایی که بنده اشاره کردم، بسیار حیاتی است.
اینجا:
فایل صوتی در اینجا:
https://t.me/mfarasatkhah/1838
نمایشی کوتاه از نشستhttps://www.tzccim.ir/?MID=12401&GID=1&ID=88
در اینجا
نخستین جلسه از سلسله نشستهای «از تشکلزدایی تا تشکلگرایی» با حضور مقصود فراستخواه، جامعهشناس برجسته کشور در اتاق بازرگانی تبریز برگزار شد.
به گزارش روابط عمومی اتاق بازرگانی تبریز، در ابتدای این جلسه که با حضور اساتید دانشگاهی، فعالان اقتصادی و اعضای تشکلهای اتاق تبریز، برگزار شد، مسعود بنابیان، نایب رئیس اتاق بازرگانی تبریز با اشاره به اهمیت تشکلها در تحقق اهداف گفت: فعالیت جمعی و رفتارهای گروهی، از شاخصههای اصلی توسعه به شمار میرود.
وی ادامه داد: نقش تشکلها در رسیدن به توسعه پایدار، بسیار مهم است و اتاق تبریز با تاکید بر این اصل سعی در برگزاری سلسله نشستهای تخصصی در این حوزه دارد، تا با تقویت تشکلها،مسیر توسعه اقتصادی استان را هموار کند.
یونس اکبرپور پایدار،عضو هیئت نمایندگان اتاق بازرگانی تبریز هم در این نشست بر لزوم فرهنگسازی در زمینه فعالیتهای تشکلی تأکید کرد.
وی با اشاره به قدمت اتاق بازرگانی تبریز و حضور صنعتگران بزرگ در این استان گفت: قطعا اگر فعالان اقتصادی استان و اصناف مختلف، در قالب تشکلهای مربوطه، فعالیت کنند، دارای قدرت بیشتری در بازارهای داخلی و خارجی خواهند بود.
عبور از نظریه عقبماندگی و نگاه به آینده
مقصود فراستخواه، در این نشست با محوریت «سهم تشکلها در توانمندی حرفهای بخش خصوصی مولد و آثار آن در توسعه» سخنرانی کرد.
فراستخواه بر اهمیت تجربه و کار به عنوان عوامل کلیدی در مدیریت تأکید کرد.
وی اظهار داشت: تجربه از کار و تولید مدیریت به دست میآید. دانش ذهنی داخل ذهن شما نهادینه شده که بسیار مهم است. شاید از دانش بیرونی چیزی در مدارس تلمز کرده باشیم اما دانش درونی مهمتر است. کشاورزی که در حرفه خود بهترین کار را میکند، بسیار ارزشمند است. این بیان، اهمیت دانش عملی و تجربی را در کنار دانش نظری و آکادمیک برجسته میکند.
فراستخواه در ادامه به تحلیل وضعیت بخش خصوصی مولد در ایران پرداخت و با تأکید بر لزوم عبور از نظریه عقبماندگی، خاطرنشان کرد: سرمایهداری در ایران را ضعیف میدانم. سرمایهداری مولد در ایران که ایجاد ارزش کند مثل اروپا قوی نیست. ملتی که وابستگی به مسیر دارد، باید از این مشکلات و محدودیتها عبور کند.
وی با اشاره به این موضوع که ملتها باید از محدودیتهای خود عبور کنند، اظهار داشت: در گذشته، داروغهها میتوانستند قواعد را تغییر بدهند، حرفهها عموما خانوادگی بوده و اصناف مستقل نبودند. اینکه ما ایرانی هستیم و نمیتوانیم، اصلاً استدلال درستی نیست.
توسعه اقتصادی و دموکراسی؛ دو روی یک سکه
فراستخواه توسعه اقتصادی را در ارتباط مستقیم با دموکراسی دانست و بیان کرد: توسعه اقتصادی و دموکراسی باید با یکدیگر اتفاق بیفتد. ما صنفهایی داشتیم که نیرومند بودند و رشدهایی را تجربه کردند، اما این رشد در حد کشورهای اروپایی و مانند آن نبودند.
این استاد جامعه شناسی همچنین به نقش نهادهای اجتماعی و فرهنگی در موفقیت صنفها اشاره کرد و گفت: نهادهای اجتماعی موفق میشوند که ریشه در فرهنگ و اخلاق جامعه ایجاد کنند.
نقش اصناف در توسعه تاریخی ایران
فراستخواه در بخشی از سخنان خود به بررسی تاریخی نقش اصناف در ایران پرداخت و دوره تیموری را بهترین دوره برای اصناف دانست.
وی افزود: بهترین دوره اصناف دوره تیموری است. ایران بعد از مغول تازه دورههایی داشتیم که اصناف حتی رشد بیشتری را تجربه کردند. مثلا خیاطها صاحب صنف شدند.
استاد برجسته جامعه شناسی همچنین به نقش مهم اصناف در شکلگیری شبکههای یادگیری و انتقال تجربیات بین نسلها اشاره کرد و بیان داشت: ملتهایی که موفق شدند مسیرهای تازهای ایجاد کنند. ما میتوانیم یاد بگیریم که بهتر زندگی کنیم. با یادگیری و عمل، شبکههای یادگیری ایجاد میکنیم که نسلهای جدید هم یاد بگیرند چطور میتوانند بهتر باشند.
نقد پیشفرضهای ذهنی و بازنگری در ساختارها
فراستخواه به نقد پیشفرضهای ذهنی که مانع از پیشرفت میشوند پرداخت و یادآور شد: اگر پیشفرض ذهنی داریم که "ما نمیتوانیم"، باید آن را نقد کنیم. ایران عقبمانده نیست، نظمها و هنجارهایی در ایران وجود دارد که اگر بیدار شوند میتوانند کارهای بزرگی بکنند.
وی با تاکید بر اهمیت تعامل و نقد برای بهبود سیستمهای تولیدی، اظهار داشت: کار و تولید یک سیستم است که باید با جهان تعامل کند. اگر من بتوانم تعامل کنم و نقدها را بشنوم، سیستم باز میشود.
در ادامه، فراستخواه به تحلیل اقتصادی و جامعهشناختی اصناف پرداخت و گفت: نظریه اقتصادسنجی درباره اصناف بر مبنای عرضه و تقاضاست، اما جامعهشناسی نیز به مباحث اخلاقی در اقتصاد توجه دارد.
وی به تفاوت میان رشد اقتصادی و توسعه به عنوان دو مفهوم متفاوت اشاره کرد و افزود: توسعه برخی قابلیتهای انسانی دارد و فقط محدود به کارهای عمرانی نمیشود. متغیرهای ملاک مانند رشد اقتصادی وجود دارد که توسعه را با آن میسنجیم. کیفیت نیروی کار مهم است که آموزش ببیند و تعهد داشته باشد.
این استاد برجسته جامعه شناسی در بخش دیگری از سخنرانی خود به بررسی رشد اقتصادی ایران پس از انقلاب پرداخت و بیان کرد: بیشترین رشد سالانه بعد از انقلاب در ایران، به اوایل دهه ۸۰ برمیگردد که رشد سالانه تشکیل سرمایه بالغ بر ۱۰ درصد شد. رشد اقتصادی با میانگین ۵.۷ درصد که حاصل کیفیت نهادهاست. زمانی که کیفیت و دیپلماسی مقداری بهبود پیدا کرد، شاهد رشد و بهرهوری بودیم.
وی همچنین به تأثیر تحریمها و مشکلات دیپلماسی بر اقتصاد ایران در دهههای ۸۰ و ۹۰ اشاره کرد و گفت: اختلال در دیپلماسی و تحریمها در دهه ۹۰ باعث منفی شدن آمارهای اقتصادی شد. فقط با برجام بود که آمارهای ما بهبود یافت و اگر تداوم مییافت، اوضاع بهتر میشد، اما با ابتر ماندن برجام، دوباره مشکلات زیاد شد.
فراستخواه در پایان سخنرانی خود بر اهمیت سیاستگذاریهای دقیق و بهروز تأکید کرد و گفت: سیاست را باید دید، تحلیل کرد و تغییر داد، اما نباید چنان به آن خیره شد که از ابتکاراتی که میتوانیم داشته باشیم غافل شویم.
وی به اهمیت کشف نقضها و ابتکارات مدیریتی اشاره کرد و اظهار داشت: اگر بخش خصوصی به کشف نقض برسد، خود را پیدا میکند. نباید از ابتکارات مدیریت، اجتماعی، علمی، اخلاقی و... غافل شد. یک مدیر با فرض شرایط بد هم میتواند خوب کار کند. اروپا با اینها جلو رفته است.
سهم تشکل ها در توانمندی حرفه ای بخش خصوصی مولد وآثار آن در توسعه
مقصود فراستخواه
اتاق بازرگانی، صنایع ، معادن وکشاورزی تبریز
پنجشنبه هشت شهریور 1403
ساعت نه صبح
نباید اجازه بدهیم که «آزار» سیستماتیک بشود !
مقصود فراستخواه، جامعه شناس و استاد دانشگاه میگوید: مسائل مختلف در کشور موجب کاهش همبستگی اجتماعی و افزایش نامیدی شده و این امر بر افول سرمایهگذاری اثر گذاشته است.بنا بر اظهارات این استاد دانشگاه، نحوه اجرای قانون و تبعیض در بهرهمندی از فرصتها در کشور موجب ناامیدی اقشار جامعه شده و این امر مستقیم بر نرخ رشد سرمایهگذاری تاثیر گذاشته است.
هفتمین پنل میز آینده پژوهی اجتماعی
فقر ونابرابری با جامعه ایران چه می کند وچه خواهد کرد
صوت مقدمه فراستخواه
22مرداد1403
https://t.me/mfarasatkhah/1811
همچنین گزارشی از پنل در اینجا
زهرا جعفرزاده خبرنگار گروه جامعه
جامعه به سمت فقر مطلق پیش میرود؛ فقری که به درآمد و امکانات و نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی گره خورده است.
پژوهشگران اجتماعی دور هم جمع شدند تا درباره آینده اجتماعی ایران در مواجهه با فقر و نابرابری بحث کنند. آنها اعلام کردند که یکسوم جمعیت کشور با فقر مطلق دستوپنجه نرم میکند. بخشی از گروههای اجتماعی درگیر گرسنگیاند. بخشی دیگر شکاف طبقاتی و ناامنی را تجربه میکنند که درنهایت تبدیل به اعتراضات خیابانی شده و در آینده با تکرار سیاستهای شکستخورده قبلی، تاریخ جدیدی از اعتراضات ثبت خواهد شد.
مقالهها و پژوهشها، واقعیتهای تلخی از تنگدستی مردم روایت میکنند، آمار و اعداد از شاخصهای نیکبختی و گرسنگی، شرایط سخت کسبوکار و مجموعه دیگری از رتبهبندیها، روی وضعیت نابسامان ایران در میان انبوهی از کشورهای فقیر و غنی دست گذاشته است. برخی از جامعهشناسان تقصیر را به گردن سیاستهای تکراری میاندازند و نادیده گرفتن واقعیتهای اجتماعی، حذف زنان و بهکارگیری مسئولان گذشته با برنامههای ناموفق در دولت جدید را عامل ادامهدار شدن وضعیت میدانند.
آنها سیاستهای اقتصادی دولتهای قبل را به چالش میکشند؛ سیاست مسئولانی که بازیگران اصلی در فقیرتر شدن مردم هستند. همه اینها روز گذشته در پنل تخصصی آیندهپژوهی اجتماعی از سلسلهنشستهای «آینده اجتماعی ایران در مواجهه با فقر و نابرابری» مطرح شد؛ نشستی که از سوی مؤسسه رحمان برگزار میشود و در این مجموعه فقر و نابرابری را در محور گفتوگوهایش قرار داده است.
یکسوم جمعیت، درگیر فقر مطلق
مقصود فراستخواه، جامعهشناس است و در همین نشست با اعلام اینکه نمیتوان فقر را با عدد و رقم بیان کرد چراکه به مصاحبه و توصیف عمیق نیاز دارد، گفت: «تنها میتوان سطحیترین لایههای فقر را با عدد و رقم توصیف کرد. براساس تحقیقاتی که داشتم، یکسوم خانوارهای ایرانی حداقل بهنوعی با خط فقر مطلق مواجهاند. البته اینها مربوط به افراد زیر خط فقر نیست. ما با گروهی مواجهایم که گرسنگی میکشند و با کمترین میزان کالری زندگی میگذرانند. در شاخص گرسنگی جهانی، در سال گذشته ایران جزو 10 کشور با گرسنگی پایین بود. درحالیکه گزارشهای میدانی نشان میدهد که در کشور میلیونها نفر با گرسنگی زندگی میکنند.»
او به ضریب جینی در ایران اشاره کرد؛ ضریب جینی شاخصی اقتصادی برای محاسبه توزیع ثروت در میان اقشار مختلف مردم یک جامعه است: «ضریب جینی از مرز 40صدم گذشته است؛ این عدد بسیار وحشتناک است. البته این ضریب مربوط به کل کشور است درحالیکه در سیستان و بلوچستان از 40صدم هم عبور کرده است. ضریب جینی کشورهای در حال توسعه که شاید ایران شرمش شود در آن گروه قرار بگیرد، بیستوچند صدم است. این ضریب، شاخص نابرابری را نشان میدهد که نسبت دهکهای درآمدی بالا و پایین جامعه را مقایسه میکند.»
به گفته او، شاخص نابرابری درآمد در ایران هم 27/5 و در آموزش 37/1 است. ایران در زمینه برابری فرصتها، مواجهه با فقر و رفع نابرابریها از کشورهای همگن خود بسیار عقبتر است. این جامعهشناس در ادامه به گزارش نیکبختی اجتماعی اشاره کرد. به گفته او، از میان 140 کشور، ایران رتبه 100 را دارد. البته برای گروههایی با سنین بالاتر این عدد به 104 میرسد. این عدد نشان میدهد که هرچقدر سن افراد بالاتر میرود، احساس نیکبختی اجتماعیشان هم کمتر میشود: «ما جزو کشورهایی هستیم که در زمینه تولید ناخالص داخلی، جزو کشورهای با رتبه بالاست. یعنی از میان 100 کشور، رتبهمان 16/5 است اما از 100 کشور، میزان نیکبختیمان 67 است. این نشان میدهد که ما ثروت داریم اما مدیریت ثروت نداریم. در شاخصهای دیگری مانند فلاکت، فقر، بیکاری و تورم هم ایران جزو 10 کشور اول در جهان است.»
او تاکید کرد که فقر زاییده کیفیت سیاستها و حکمرانی است: «در میان 167 کشور، شاخص حکمرانی در ایران 145 است. حالا در کنار آن شاخصی هم تحتعنوان شرایط کسب و کار داریم که از میان همین تعداد کشور، در رتبه 152 قرار میگیریم، همه اینها در شرایطی است که تنها یکچهارم بودجه ما برای توانمندسازی گروههای اجتماعی کمدرآمد هزینه میشود تا بتوانند از فقر رهایی یابند. باید سیاستهایی برای ایجاد فرصت تولید، وجود داشته باشد. در جامعه ما شرایط، قوانین و ساختار قدرت و تصمیمگیری، بهگونهای نیست که فعالیتهای مولد پاداش بگیرند. نهتنها پاداش نمیگیرند، بلکه تنبیه هم میشوند.»
او اعتقاد دارد که دولت بهتنهایی نمیتواند مشکل فقر را حل کند و نیاز به مشارکت اجتماعی دارد: «نهادهای مدنی بهخوبی میتوانند دانههای فقر را شناسایی کرده و آنها را توانمند کنند. این درحالیاست که به هیچوجه فعالیت نهادهای مدنی روانسازی نشده تا آنها بتوانند برای مواجهه با فقر، به دولت کمک کنند. اگر نتوان با فقر مواجهه کارآمد و اثربخشی داشت، فقر جامعه را نابود میکند. زوال انسانی، اجتماعی، فرهنگی و روانی، احساس شکاف و بیگانگی، نتیجه فقر است»............
همچنین گزارشی از آن در خبرگزاری کار ایران
یک جامعه شناس در نشست فقر و نابرابری موسسه رحمان:
نقد تبارشناسانه مردم در مشروطه
صوت بحث فراستخواه در خانه توسعه آذربایجان
https://t.me/mfarasatkhah/1809
موسسه رحمان برگزار میکند:
پنل هفتم آینده پژوهی اجتماعی
آینده اجتماعی ایران در مواجهه با فقر و نابرابری
دبیر علمی: مقصود فراستخواه
اعضای پنل:
آرمان ذاکری،فرشاد اسماعیلی،زهرا کاویانی،ناهید سرداری
کارشناس میز: زهرا اصغری
دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۴۰۳
ساعت ۱۴ تا ۱۶
نشست را به صورت زنده از اسکای روم دنبال کنید.
https://t.me/mfarasatkhah/1808
Rahman.inst
گزارش نیما عظیمی پژوهشگر تاریخ و عضو کارگاه شاهنامه خوانی ، کتاب شهر تبریز
از بحث مقصود فراستخواه در تحلیل مشروطه ایرانی
ما ومشروطه و قایق نویرات
گروه گزارش/ نیما عظیمی: مشروطه، یک چرخشگاه بیمانند و بزرگ در سپهر سیاسی معاصر ایران است. این سپهرِ سیاسیِ درخشان در تاریخ پر فراز و نشیب ایران، بیشک درخشانی خود را وامدار ستارگانیست که روزگاری روی خاکِ ایران جانسپاری نمودهاند و دشمنان این سرزمین را به خاک و خون کشیدهاند.مقدمات جنبش مشروطه در جامعه ایرانی زمانی رخ نمود که ملت ایران نسبت به آشفتگی و سرگشتگیهای آن دوران ایران، کمابیش به آگاهی رسید.بنابراین از مهمترین کارهایی که در آن دوران انجام پذیرفت، این بود که پاکنهادان و دلدادگان به ایرانزمین، با آرمانِ گذار از خودکامگیهای بیمزرِ حاکمان، نخستین گامها را برای پایهگذاری «حاکمیت قانون» برداشتند؛ که با کوششها و جانسپاریهای این دلیران و گُردان جانبرکف، نهال و نهادی کاشته شد که اکنون به درخت تنومندی تبدیل شده است.با مشروطه، مفاهیم ارزشمندی از جمله قانون اساسی، انتخابات مجلس و تفکیک قوا در ایران پدید آمد. ملت ایران به این آگاهی رسیده بود که باید خودش در سرنوشت سیاسی خود -زیر چتر قانون (حاکمیت قانون) – تأثیر بگذارد.در واقع مشروطه، حاکمیت و سلطنت مطلقه را از چنگ سلاطین خودکامه بیرون کشیده و دستآوردش برای ملت ایران، این بود که کمک کرد تا این مفهوم در نظر روشن شود که قدرت باید به ملت ایران و از طریق آنها به نمایندگانشان انتقال یابد.نیازی به گفتن نیست که ایرانیان در آن رزمگاه تاریخی، در برابر دشمنان و بیگانگانِ یاوهگوی استعمارگر نیز، کاوهگون شوریدند و رستموار جنگیدند و از آرمان آزادیخواهانهی خود کوتاه نیامدند و پیروز بزرگ آن میدان ملی شدند. ملت ایران در نبردی به پیروزی رسید که بهراستی رزمگاهی سترگ در میدانِ دفاع از «ایران» بود.امروز فرزندانِ خلفِ آن گُردان و نامآوران، در صدوهجدهمین سالگرد صدور فرمان مشروطه، جهت گرامیداشتِ یاد و حماسهی مجاهدان مشروطه و در راستای آفریدنِ زمینهای برای در میان گذاشتن دیدگاهها و اندیشههاست که «طرحی نو» در انداختهاند. چهاینکه: گروهی از ایراندوستان و میهنپرستان در شهر تبریز– برای نخستین بار در تاریخ این شهرِ ایرانخواه- آستینِ همت بالا زدهاند تا در چهارچوب قانون و مدنیت، «هفتهی بزرگداشت مشروطه» را پیریزی و در محل «کتاب شهر ایران» (شعبهی تبریز) با همکاری «کارگاه شاهنامهخوانی تبریز» از شنبه ۱۳ اَمرداد ماهِ ۱۴٠۳ خورشیدی تا پنجشنبه ۱۸ اَمرداد برگزار کنند.
بر همین مبنا، در روز نخست از هفتهی بزرگداشت مشروطه، نشستی پربار در محل کتاب شهر تبریز با سخنرانی استادان «مقصود فراستخواه» و «جواد رنجبر درخشیلر» برگزار شد.نزدیک به یک ساعت مانده به آغاز رسمی برنامه، بیش از نیمی از صندلیهای سالن صاحبان خود را شناختند؛ و هنگام آغاز نشست در ساعت مقرر، همهی گنجایش سالن پر و بسیاری از مراجعهکنندگان در راهرو ایستاده و برنامه را پیگیری نمودند.مقصود فراستخواه این استاد برجستهی ایراندوست و ایرانشناس، رنج سفر را به جان پذیرفته بود تا باری دیگر در زادگاه خودش شهر تبریز «مرکز مشروطیت ایران» به سخنرانی بپردازد.استاد مقصود فراستخواه، هم پیش و هم پس از سخنرانی خود مورد مِهری بیپایان از سوی حاضران در کتابشهر تبریز قرار گرفت. اما دلیل این مِهر و استقبال پرشور از ایشان صرفاً به دلیل استواری و والابودنِ جایگاه علمی ایشان نبود؛ استاد مقصود فراستخواه به همان اندازه که در اوج قلههای بلند دانش ایستادهاند، فروتنانه مهربان و نیکخو هستند.
در آغاز مراسم جناب جمشید نیازی بهعنوان دبیر جلسه در جایگاه سخن قرار گرفته و سخن خود را با این شعر آغازیدند: «هنگام مِی و فصل گل و گشتِ چمن شد/ دربارِ بهاری تهی از زاغ و زَغَن شد// از ابرِ کَرم خطهی ری رَشک خُتن شد/ دلتنگ چو من مرغِ قفس بهر وطن شد// از خون جوانان وطن لاله دمیده/ از ماتمِ سروِ قدشان سرو خمیده// در سایهی گل بلبل از این غصه خزیده/ گل نیز چو من در غمشان جامه دریده» سپس گفتند: «درود بر بزرگوارانی که امروز در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۴۰۳ در نخستین نشست بزرگداشت مشروطه زینتبخش این مراسم شدهاند» و ادامه دادند: «تصنیفِ ‹از خون جوانان وطن› نام هفتمین و معروفترین تصنیف عارف قزوینی است که با نامهای راز دل و هنگام مِی نیز شناخته شده است. ازآنجاکه شاهنامه گرامی بوده و همیشه شاعران ایران آن را میخواندهاند لذا مضمون این تصنیف اشاره به سیاوش و گل لاله واژگون دارد» سپس در ادامه به داستانی در لرستان و نیز برخی مناطق ایران بهمانند پاوه نام اشاره کردند که «در آنجا نامِ گلی ‹اشک سیاوش› است و گل لاله گواه آن رخدادِ شوم سر بریدن سیاوش بوده و از شرم آن سر به زیر انداخته است.» سپس خواندند: «چو سرو سیاوش نگونسار دید/ سراپردهی دشت خونسار دید// بیفکند سر را ز اندوه نگون/ بشد زانسپس لاله واژگون». ایشان ادامه دادند: «این سخن مضمون مدام در نوشتارهای سیاسی ایران بوده» و افزودند: «این تصنیف در آغاز انقلاب مشروطهی ایران به یاد اولین قربانیان مشروطه سروده شده است». سپس افزودند در راستای «یادکردِ حماسهی گُردان و دلیرانِ ایران زمین و به پاس مجاهدت در راستای تبیین علل سیاسی و اجتماعی و تاریخی و زمینههای فکری و فلسفی مشروطه، بر آن شدیم تا با همکاری دو نهاد مردمی کتابشهر ایران -شعبه تبریز- و کارگاه شاهنامهخوانی این مراسم را پیشکش شما بزرگواران بکنیم. دکتر مقصود فراستخواه با موضوع قواعد نهادی آزمودهشده در تجربه مشروطه ایرانی نخستین سخنرانِ این مراسم خواهند بود.»
مقصود فراستخواه پسازآنکه در جایگاه قرار گرفت ابراز خوشحالی از حضور دوستان و پژوهشگران کرده و گفت: «کتاب قواعد روش جامعهشناسی دورکیم در واقع لحظه تأسیس علم جامعهشناسی است که آن دَه سال پیشاز مشروطه نوشته شده و خلاصه آن این است که جامعه با مجموعهای از قواعد تحول پیدا میکند.» ایشان ادامه دادند: «بر اساس این موضوع پرسش من این است که در مشروطه و پسازآن در جامعه ایرانی با چه قواعدی تغییرات انجام شده و تحولات مبتنیبر چه رابطههایی بوده و بین متغیرها چه پیوندی بوده است؟ مثلاً میان ساختارهای شهری با تحولات اجتماعی چه رابطهای بوده است؟ ما اگر رابطه بین این متغیرها را با روششناسی و پژوهش دریافت کنیم و بدانیم بین میدان و تحولات و نیروها چه متغیرهایی بوده است، اینکه جامعهی ایران با کدام قواعد نهادی تحول مییابد یا شکست میخورد را خواهیم دانست. من چند سال پیش درخصوص موضوع مشروطه از بازه زمانی ۱۲۸۵ آغاز به پژوهش کرده و سعی کردم بفهمم چه قواعدی بوده که میتواند تحول جامعهی ایرانی در مشروطه را به ما توضیح دهد و حدود ۱۵ الی ۲۰ قاعده را شناسایی کردم که در این جلسه، بهعلت کمبود وقت، تنها به یکی از این قواعد خواهم پرداخت که آنرا باید به مدل سه ضلعی برای شما بیان کنم.»
سپس ایشان به بیان سه ضلع مورد نظر پرداخته و آوردند: «نخستین ضلع ‹موقعیت پرخطر ایران› است زیرا ایران همیشه در موقعیت پرخطر قرار داشته است، دومین ضلع ‹ذهنیت پرخطای روشنفکران ایرانی› است زیرا در ایران همیشه در ذهنیتهای ما خطا وجود داشته است، سومین ضلع ‹سیاستورزیِ پر هزینهی کمثمر› میباشد»
سپس ادامه دادند: «این قاعده میخواهد مشروطه ایرانی را به ما توضیح دهد، که این قاعدهی قایق نویرات در فلسفه علم است.»
ایشان ادامه دادند: «در قایق نویرات ما در قاعدهای هستیم که مدام الوارهای زیر پای ما خراب میشوند و وقتی در پی تعمیر و تعویض برمیآییم و دوباره پایمان را روی آن میگذاریم میخواهیم در آن شرایط قایق را نیز جلو ببریم، من این قاعده را از فلسفه علم اقتباس کردم و در آن سهگانه جای دادم. درواقع در مشروطه نیز ما مدام با الوارهای شکسته دستبهگریبان هستیم و نخبگان ما در تلاش هستند تا آن الوارها را همچنان که در میان دریای متلاطم هستیم تعمیر و تعویض کنند تا به پیشرَوی ادامه بدهیم.»
ایشان در توضیح بیشتر سخن خود آوردند: «ما با پراکندگی سرزمینمان درگیر بودهایم و بهلحاظ بینالمللی در یک جغرافیای سیاسی متلاطمی بهسر میبردهایم که از این التهابات و ناپایداری اقلیمیمان بحرانهای اقتصادی پدید آمده و باعث تشدید وضع بیثبات ما شد. سفر تاریخی ما در قایق نویرات به مشروطه ختم شد.»
سپس ایشان پرسیدند: «اما زیستن در این شرایط چه میخواهد؟» و پاسخ دادند: «عقل سیاسی واقعبین و خرد سیاسیِ رئالیسم و نیز دوراندیشی، برای دیدن افقهای بلندتر.» ایشان ادامه دادند: «نخبگان ما از این عقل سیاسی کم میآورند که بنابر همان موقعیت پرخطر و ذهنیت پرخطر یاد شده نمیتوانستند به توافق نسبی و پایدار برسند. که همین ایدئولوژیها و آرزومندیها دگمها باعث اختلافاتی در میان ایشان شد که این ذهنیت سیاسی در ایران را مشوش و پرمنازعه میکرد.» ایشان افزودند: «این مورد جزو خطاهای شناختی است. اکنون آن هیجانهای احساسات و عواطف، مزید بر این خطاهای شناختی که هزینههای سیاسی بسیاری برای ما دارد میباشد که این همان ضلع سوم یعنی سیاستورزی پرهزینه و کمثمر است.»
سپس ایشان در سخنی که نشان از رنگ امیدواری از نسل حاضر داشت گفتند: «نسل جوانِ پژوهشگر و دانشآموختگانِ چابک علمی این سرزمین -که با چند تن از آنها دیدار داشتهام- باعث شادی من شدند» ایشان در ادامه سخن افزودند: «وقوع مشروطه در آغاز قرن بیستم میلادی بوده است، قرن نوزدهم در نظام جهانی تئوری بازیهای بزرگ ما نیز تابعی از این درجهچندمهای این بازی بودهایم، در دوره مشروطه بازی سرخ در دست روس و انگلیس بوده. در سده ۱۸ که پیشامشروطه بود آنها بازی بزرگی داشتند که تمام بازیهای کوچک تحتتأثیر آن و تابع کیشوماتهایش قرار میگرفتند؛ که گاهی از آن با نام تورنومنت سایهها یاد میکنند. یعنی آن عقل سیاسی و هیجاناندیشی و خیالات ما و ذهنیت ما!»
ایشان در ادامهی نظر خود گفتند: «این تئوری دسیسه نیست! اما سیاستهای جهانی بسیار زیاد روی ما تأثیر گذاشته؛ و ما همیشه کشور حاشیهای در نظر گرفته شدهایم و نه کشور مستعمره! مستعمره میشود هند؛ چنان که بهسان ایالتی از انگلستان در نظر گرفته شده و انگلستانیهای مهاجم در آبادی آن کوشش کردند، اما ‹حاشیه› قرار نیست آباد بشود باید کنترل بشود و از طریق این کشور به هدفهای بازی بزرگ برسند.»
ایشان در نمایاندن شرایط کشور پساز مشروطه افزودند: «بلافاصله بعد از مشروطه که سال ۱۹۰۵ بود ایران در ۱۹۰۷ به دو منطقه نفوذ تقسیم شد، روسها تا قزوین آمدند و مجلس مشروطه منحل شد که تا سال ۱۳۰۰ ادامه داشت؛ یعنی در سال ۱۲۸۵ مشروطه هست اما بعد تا ۱۳۰۰ بلاتکلیفی است!» ایشان به وضعیت ایران در جنگ جهانی اول پرداخته و گفتند: «سپس وارد جنگ جهانی اول شدیم، سال ۱۲۹۳ برابر با ۱۹۱۴ در یک طرف متحدین آلمان و عثمانی و یک طرف دیگر متفقین بودند که روس و انگلیس بازی را پیش میبردند. در این شرایط ما به جایی رسیدیم که متحدین در غرب کشور افزونبر دولتِ مرکزیمان دولتی تشکیل دادند. هرچند که ما در جنگ جهانی اول رسماً اعلامِ بیطرفی کرده بودیم، اما ارتش آنها وارد کشور شده و اراضی را تخریب، شبکههای آبیاری را ویران و دهقانها را به بیگاری کشید، که این همان نظریه قاعده نویرات است.»
ایشان در بیان وضعیت اجتماعی ایران گفتند: «در آن زمان در خود ایران هم واگراییها آغاز شده بود؛ یعنی این واگراییها همان الوارهای شکستهشده بودند که قایقسوارهای ایرانی باید مدام دشواری جابهجایی را به جان میخریدند تا قایق را پیش بِبَرند.»
ایشان در نمایاندن وضعیت فرهنگی و پیوستِ مردم ایران گفتند: «از هر سنگ صدا میآمد ایران؛ ایران در سفر متلاطمی مانده، اما ایران هنوز هست و این بسیار شگفت و پیچیده است. وقتی از واگراییها میگوییم یعنی یک ساختِ ایلیِ تاریخیِ قالبِ متنفذانه دارد.»
ایشان در ذکر نقاط واگرا گفتند: «اقبالالسلطنه در ماکو، کسانی در تبریز، فرزندان ظلسلطان در اصفهان، سالارالدوله در کرمان، نائب حسین در کاشان و شیخ خزعل در خوزستان، اینها نیروهای واگرا بودند. چنانکه حتی جریان و نهضتهایی هم که در کشور بود بر این پریشانی میافزود. چون کشور در حالت قایق نویرانی بود. نهضت جنگل، قیام شیخ محمد خیابان و محمدتقی خان پسیان در خراسان هم بودند که این وضعیتْ شرایطِ پیچیدهای برای این سرزمین و دولت-ملت بود. بسیاری از شهرها زیر نفوذ ایلات و در ظاهر شهر بودند اما درواقع ایلات قدرت آنها بود؛ یعنی الوارهای شهری ما مشکل داشتند.»
سپس ایشان از گزارش محرمانهای در وزارت جنگ بریتانیا یادآوردند که بنابر آن «نصفِ بیشترِ جمعیت در روستاها میزیسته، بیستوپنجدرصد آن ایلات بوده و یکچهارم از آنها در شهرها پراکنده بودهاند.»
ایشان ادامه دادند: «در شانزده شهر بزرگ آندوره بیشتر فرصتهای سیاسی و اقتصادی بهدست همان سران و متنفذین و درباریان و سران ایلیاتی بود. در پسِ سرمایهداری بورژوآزیِ ایلیات ایران قدرتی بود که با چهارچوب قواعد دیگری حرکت میکردند و ازاینرو قایق نویرانی با ناپایداریهای اقلیمی، خشکسالی و بیماریهایی چون وبا و تیفوس درگیر گشت؛ چنانکه بنا بر آمار بر اثر این بیماریها مرگومیرهای گستردهای رخ میداده است و گزارشی است که بنابرآن در دو سه سالِ آستانهی مشروطه، تهران یکسوم جمعیت خود را بهسبب بیماری از دست داده است.»
ایشان در ادامه این سخن افزودند: «مشروطه به این سختی به ثمر رسید» و سپس افزودند: «محمدقلی مجد گزارشی وسیع از قحطیها داده و میگوید که در جنگ جهانی اول مرگومیرها چه ابعادی داشته است.» ایشان این وضعیت را یک وضع تروما خواندند «درحالیکه خیال کنستونتیون داشتهایم!»
ایشان افزودند: «در دوره پیشامشروطه فکر کنستانتیون بود و در اینجا در حالتی به ثمر رسید که مردم در حالت تروما هستند و مرگومیر فراوان است.»
سپس ایشان به بیان خاطرهای از پدر مرحومشان پرداختند که طی قحطیِ آن سالها یکی از برادرانشان بهسبب گرسنگی مرده بود و خودش با برادر دیگرش برای تهیه یک نان تمام شب را در صف نانوایی میایستاده و تازه پساز تهیه نان ممکن بوده تا شخص دیگری نان را بهزور از آنها بگیرد.
سپس ایشان در نمایاندن شرایط آن سالها افزودند: «برخی افراد جهت مهاجرت به باکو و قفقاز و هندوستان و قلمرو عثمانی میرفتند اما طبقات فرودست گرانی را تحمل میکردند، طبقات کسبه و متوسط روبهبالا هم شاید مانند طبقات محروم رنج نمیکشیدند اما آنها هم نمیتوانستند تولید کنند و مُوَلد باشند و کار کنند، از طرفی هم انحصارات و امتیازات و تعرفههای گمرکی و بازرگانی سبب شده بود تا تجار ایرانی آسیب ببینند.»
سپس ایشان از تاجرانی چون «حاج محمد مهدی بوشهری در بوشهر، حاج عبدالرحیم محمد شهری در شیراز، آقامحمد عبدالغفار در اصفهان، امینالضرب و سید محمد در تهران، محمد صادق در قزوین، حبیباله و محمدتقی در کاشان، محمدباقر افشار در یزد، محمدهاشم معینالتجار در کرمان، و در تبریز محمدتقی و حاج فرج باقر صداف، علیاکبر معتمدالتجار، علی کمپانی در تبریز، محمد معینزاده در اصفهان، زینالعابدین تقیاف در ماکو نمیتوانستند تحت این تعرفهها کار کنند؛ زیرا شهر را سامانههای آن سامان میدهد. حاصل این مشکلات و قایق نویرات شهرهایی با مشکلات بود که نمیتوانستند سامانههای اجرایی خود را توسعه بدهند، چون شهر را سامانههای شهری آن چون سامانههای مدنی، اقتصادی، فرهنگی، آموزشی، خودگردان و خودتنظیم میکند، چون شهر قدرت دارد و خودش خودش را مدیریت میکند. اما این سامانهها پساز مشروطه فرصت بسط یافتن پیدا نمیکنند، چهبسااینکه ما در وضعیت ترومایی بودیم.»
سپس در ذکر و خوانشِ منابعی از شرایط ایران گفتند: «روایات زینالعابدین مراغهای در ‹سیاحتنامه› در پیشاز زمان مشروطه، در زمان مشروطه و پساز زمان مشروطه، طی سفرهای او به شهرهای تبریز و ارومیه و اردبیل و قزوین و تهران و خراسان بوده است. او در جایی آورده است: ‹سفرای دو دولت بزرگِ همسایه در پی ترویج مقاصد پولتیکی خود هستند، از در و دیوار شهر غصه میبارد، مردم خون در رگشان فِسرده، زندهاند ولی مرده، مردهاند ولی زنده.› (صفحه۱۴۸) او راوی مشروطه و پیشامشروطه است و آورده: ‹تمام محلات شهر ماتمزده و صاحب عزایند، دلم خون شد، همهجا مُلک پریشان، ملت پریشان، تجارت پریشان، خیال پریشان، شهر پریشان شهریار پریشان، خدای را این چه پریشانیست؟› و فریاد میزند.»
سپس وی در مقام یک ایرانی حسرت خورده و با افسوس میگوید: «این مشروطه است، ایران تراژیک است، ایران غمبار است، ایران پیروزیها و حماسههایش هم دراماتیک است.» ایشان ادامه دادند: «گاهی برای کشورها رمقی نمیماند تا خودشان را باسازی کنند و فقط میکوشند تا خودشان را سرپا نگه دارند، زینالعابدین مراغهای میگوید ‹هرکس از بزرگ و کوچک، غنی و فقیر، عالِم و جاهِل، منفرداً خَر خود را میچرانند. در تمام تهران یک کمپانی و شراکت برای ترویجِ اَمتعه و محصولات مملکت تشکیل نیافته، اصناف و کَسَبه همه در گیرودارِ پول سیاه هستند، امروز هفتاد شاهی یک قِران، فردا هشتاد شاهی! فقرا در فکر تدارک نان، امروز یک من دو قِران فردا سه قِران!› تلخ است.»
سپس گفتند: «ببینید تورم امروزی را ما به شکل دیگری در آن زمان داشتیم و این قایق نویرات است. ماهم امروز در چنان شرایط سختی که گفتیم به سر میبریم. در دوره جنگ جهانی اول سنگها نیز ایران میگفتند امروز نیز ما در چنان شرایطی هستیم که هر دَم ایران میگوییم. چهبسا ایران در بین شرایط دراماتیکی ایران مانده که این نشاندهنده یک داینامیزم فرهنگی و مدنی و یک حافظه تمدنی و روایت و داستان، ‹داستانِ ایران›، است که شاهنامه یکی از آنهاست.»
سپس ایشان در خوانش بخش جنگهای حیدری-نعمتی آوردند که در تبریز در دروازه خروجی شهر نشسته بودیم که دیگرانی در حال رفتن پیشآمده و میگویند: ‹ما ساداتیم و سهم جدمان را میخواهیم! باری؛ با نثار دَه تومانی از چنگشان خلاصی یافتیم.› (صفحه ۲۰۲) در بخش دیگری درخصوص تبریز میگوید: ‹در شهری به این پایه بزرگی یاللعجب چگونه میشود کمپانی نباشد؟› و بعد توضیح میدهد که کمپانیهای تبریز چگونه ورشکست شدند. بعد کسانی که در کار شراکت و کارهای بازرگانی بودند: ‹هرکدام که در چنگ خود چند تومنی میبیند املاک میخرد و دهکده میگیرد› یعنی وارد سیستم دلالی میشود.» ایشان در ادامه گفتند: «قاعده نویرات با این تمثیلِ قاعدهی نویراتی مشخص میشود» و ادامه دادند: «وضعیت افلاس دولت بنابر محاسبهی جان فوران درآمدی دومیلیون پوندی در آغازِ قرن نوزدهم بوده که این مبلغ در آغازِ قرن بیستم، اوایل مشروطه، بیست درصد کاهش داشته است» و گفتند: «این اقتصاد دنیای ماست». که چون درآمد دولت کم میشود از مردم مالیات میگیرد و بر آنها فشار میآورد از سویی دولت به موقوفات که تحت اختیار فقها بود چنگ انداخت که باعث نارضایتی فقها و پیوست آنها به مشروطه شد. ایشان ادامه دادند: «در دو دههی اولِ مشروطه دولت بیشاز پنجاه بار عوض شد که این نشاندهندهی ناپایداری سیاسی و شکنندگی دولت است؛ که مِصداق همان قایق نویرات است.» ایشان در پایانِ سخنان خود و در راستای بیان نمودنِ احساساتشان گفتند: «من امروز آن جنبش و تقلاها را بهعنوان فرزند این سرزمین بیان کردم. ما پا از الوارِ سلطنتِ مطلقه روی سلطنتِ مشروطه گذاشتیم تا بلکه مشکلاتمان با کنستانتین حل شود که از این ستون به آن ستون فرج است؛ اما این وضع همچنان از نظر پدیدارشناسی تا امروز ادامه دارد، چنانکه امروز امواجی وارد کشور شد و دوستان پا از الوار موجود روی الوار پزشکیان گذاشتند.»
ایشان در ادامه گفتند: «من نسلهای مشروطهخواه را دستهبندی کردهام تقیزاده، عارف قزوینی و دهخدا نسل جدید و بیستوچند ساله هستند، یحیی دولتآبادی ۴۰ ساله و فضلعلیآقا تبریزی ۴۵ ساله که نسل میانی هستند، نسل پیرتر زینالعابدین مراغهای و طالبوف تبریزی با ۷۰ سال سن است؛ من طی این بررسی دانستم پیرترها بیشتر نگران بودند و نمیدانستند آیا باید به مشروطه دلخوش باشند یا بترسند؟ که این پارادوکس زیستن در ایران است.» ایشان در اینهمانندیِ شرایط امروز با دیروز گفتند: «امروز نیز جامعه نتوانسته نهادهای شهری و صنفی خود را گسترش بدهد که برای همین پساز صدوسی سال مشروطه هنوز برای ما تازگی دارد» چنانکه طالبوف گفته بود: «ایرانی گرفتار گاو دو شاخ استبداد بود و ظاهراً آن را با مشروطه و قانون اساسی و مجلس کنترل کرده بود رها میشویم گرفتارِ گاو هزارشاخِ رَجالهها میگردیم.»
گزارش روزنامه طرح نو 15 مرداد 1403
فایل صوتی بحث فراستخواه در زیر: