اعتراضات و دشواریهای ساختاریِ گفتگو
گفتگوی حسام اسلاملو با مقصود فراستخواه
پیام ما، 19 آذر 1401 صفحات 1 و 4 و5
به نظر میرسد در ساختاری قرار گرفتهایم که در آن امکان رواداری وجود ندارد وراهی جز اصلاحات اساسی و تغییرات مسالمت آمیز نیست. سطح اصلاحات باید خیلی بالا برود و به جای یک جانبه از بالا ، چند جانبه و گفتگویی بشود
*اگر نگوییم کل جامعه، دستکم بخشی از بدنه اجتماعی دچار خشم شده و دارد آن را فوران میکند چون از ساختارهای رسمی گفتوگو و امکان آن قطع امید کرده. یعنی به تاثیرپذیری یک مکالمهی دو طرفه و شنیدن صدایش در سطوح بالا بیاعتقاد شده است.
با مجموعهای از خشمهای فروخورده و زندگیهای ناکرده روبهروییم. جامعه مطالباتی دارد که احساس می کند امکان پیگیریشان به طور نهادی و سیستماتیک فراهم نیست. انتظارات شهروندان برای مشارکت مؤثر در سرنوشت خویش و بهبود کیفیت زندگی و رسیدن به حق و حقوق شهروندیشان برآورده نمی شود و مجموعه مطالبات و خواستههایشان تامین نمی شود
*دلیل این بیپاسخ ماندن مطالبات اجتماعی چیست؟
انسدادهای ساختاری وجود دارد. در ساختار محدودیتهایی وجود دارد که بهطور سیستماتیک مانع شنیده شدن صدای مطالبات مردمی از طریق نهادهای مردمنهاد و صندوق رای میشود. خشم، ناراحتی، گلایه و اعتراض در هر جامعهای وجود دارد اما برای فروخورده نشدن و انباشته نشدن یکجای همه آن باید به شکل مطالبات به حوزههای مدنی، مطبوعات و احزاب مختلف و انتخاباتهای آزاد سرریز کند. به صندوقی سرریز کند که امکان گردش واقعی قدرت را فراهم بیاورد. اعتماد به صندوق وبه گردش قدرت از طریق انتخابات آزاد را از بین بردیم وقتی مطالبات، اعتراضها، شکایات و... بهنگام به حوزههای قانونی نیاید و از راه رسمی و با آرامش دنبال نشود و شنیده نشود و پاسخ نگیرد، نتیجهای جز همین اوضاع فعلی ندارد.
حالا که به اینجا رسیدهایم، چطور میتوان طرفین را پای میز گفتوگو نشاند. میزی که یک طرف زیر آن زده و طرف دیگر به همین استناد دوباره پای آن برنمیگردد و اصلا این طرفین چه کسانی هستند و چند وجه دارند؟
ابتدا بگویم که این مطالبات حق است. اما اگر از طریق گفتوگو و به حد وسط قائل شدن و منافع عمومی کشور به صورت بینابینی توسط طرفها دنبال نشود آینده خوبی نخواهیم داشت. بیثباتی نتایج خوبی برای کشور ندارد. ولی متأسفانه ساختار رسمی راه روشنی پیش روی معترضان نگذاشته است. گفتوگو شرایطی دارد که به صورت سیستماتیک فراهم نشده است
از آغاز این ماجرا یک سری مناظره از تلویزیون پخش شد یا سخنگوی دولت در برخی دانشگاهها حاضر شد. آیا میتوان این موارد در زمره گفتوگوهای موثر دستهبندی کرد؟
این طور گفتوگوهای تعارفی و نمایشی و فانتزی فایده ندارد. به چانهزنی جدی نیاز داریم. به اینکه در فضای عمومی نخبگان مباحثشان را مطرح کنند. رسانهها در بازتاب دادن این مباحث آزاد باشند. تلویزیونهایی غیر تلویزیون دولتی هم داشته باشیم که فقط صدای دولت شنیده نشود. متاسفانه همه این راهها بسته است. اگر فضا وجود داشته باشد، گفتوگو اتفاق میافتد و به این صورت خشمها تلنبار نمیشود. وجود چنین مکانیزمهایی به پایداری جامعه و ثبات سیاسی کمک میکند و جامعه در این صورت احساس خواهد کرد که سیستم شنوایی دارد. اما الان با یک ناشنوایی سیستماتیک روبهروییم که موجب فوران یکباره خشمهای فروخورده میشود.
ساختار سیاسی ما به ظاهر ساز و کار مدرن شکلگیری ارتباط میان دولت و ملت را دارد. پس چرا اینها در عمل کار نمیکند؟
وقتی از توسعه پایدار حرف میزنیم یعنی یک شاخص این پایداری، توسعه بنیانهای اجتماعی است که به تابآوری سیستم اجتماعی و توزیع اختیارات منجر میشود و موجب دوام ایران خواهد بود. یک وجه گفتوگو، چانهزنی نخبگان سیاسی است که در گردش قدرت جا به جا میشوند. نه که این نخبگان، قهرمان و ایثارگر باشند بلکه مجبورند برای رای آوردن در دور بعد به این مطالبات توجه نشان دهند و سعی کنند دستکم به بخشی از آن جامه عمل بپوشانند. برای اینکه نیازمند رای مردم هستند، به نظر مردم توجه میکنند. گردش قدرت به تکثرپذیری کمک میکند و بدون اینکه سیستم بخواهد فرو بریزد و انقلابهای پرهزینه برای جامعه لازم شود، میتوان با عفو عمومی واعلام آشتی ملی و اصلاحات جامعه محور مداوم و به موقع از طریق ظرفیتهای مدنی و ظرفیتهای دموکراتیک تغییر ایجاد کرد و به پایداری یک سرزمین رسید.
لوازم و پیش شرطهای شکلگیری گفتوگوی واقعی میان دولت و ملت چیست؟
گفتوگو در خلا انجام نمیشود. برای گفتوگو باید ساختارهای اجتماعی وجود داشته باشد مثل رسانه های آزاد، تکثر گرایی، نظام دموکراتیک حزبی ، جامعه مدنی قوی، انتخابات بدون استصواب، پاسخگویی مقامات، گردش قدرت. اینکه گفتوگو را فقط در حرف به رسمیت بشناسیم، کافی نیست. اینکه به شهروندان بگوییم اشکال ندارد اعتراض کنید اما پاسخی به اعتراضات ندهیم، نامش گفتوگو نیست. گفتوگو به تضمین آزادی بیان وقبول تغییرات اساسی نیازمند است. اینکه افراد شرکتکننده در یک گفتوگو نگران آزادی پس از بیان خود نباشند و راحت ابراز وجود کنند و متفاوتاندیشی خود را بیدغدغه بروز دهند. وگرنه اگر گفتوگو تصنعی باشد باز بخشی از خشمها فرو خورده میشوند.
انواع مداخلهها در زندگی خصوصی مردم و به رسمیت نشناختن سبکهای زندگی به نام گشتهای اخلاق اجتماعی ضرورتی نداشت. این دخالتها کار را به جایی رسانده که امروز سبک متفاوت زندگی تبدیل به یک مقاومت شده. این مقاومت در لحظه ی مهسایی، آتشفشانی از خشمی را یکباره منفجر میکند.
برای عبور از این وضعیت چه الگویی را میتوان در پیش گرفت؟
ایجاد فضاهای تکثرگرایی، فضاهای مدنی گفتوگو میان دولت و جامعه باید جدی گرفته شود. شکاف ملت و دولت به گفتوگوی میان ملت و دولت به شکل تغییر قوانین تبعیضآمیز تبدیل شود. اختیارات حکومتی در هر سطحی ملزم به پاسخگویی اجتماعی بشوند. ولی متاسفانه سیاست در ایران حیثیتی شده است. درحالی که سیاست امر حیثیتی نیست. سیاست همراه با عقلانیت و داد و ستد و مذاکره و رسیدن به راه حلهای بینابین و تعامل و توافق حد وسط است. ولی در ایران سیاست به عنوان یک عرصه عمومی تبدیل به حیات خلوت و حریم خصوصی حکمرانان شده است. درحالی که حکمرانی یک قرارداد اجتماعی است. حکمرانان پیشکاران جامعه هستند.
این اعتراضها تاریخی از ندانمکاریها و زیادهخواهی پشت سر خود دارند. تاریخی از به موقع گوش ندادنها پشت سر خودش دارد. حکایت تن ندادن به گفتوگو و به تعامل نرسیدنهاست. حکمرانی عرصه خصوصی کسی نیست. عرصه عمومی است. باید پاسخگو شود. نه که انواع محدودیتها برای جامعه و احزاب و مطبوعات در این سالها به وجود آید. محدودیتهای مناقشه برانگیزی که از دولت در ایران مشروعیتزدایی می کند و شکاف ملت و دولت را عمیق تر می سازد
انگار نه بالادست قائل به گفتوگو است و نه مردم دیگر سازوکارهای نمایشی از گفتوگو را باور دارند و در این شرایط کسی هم از گفتوگو بگوید برچسب میخورد.
الان باید برای حفظ ایران و حق وحقوق ملت همه ما هزینه بدهیم آن کسی که در چنین شرایطی دارد از گفتوگوی واقع بینانه آزاد حرف میزند مثل مادری است که برای خاطر حفظ جان فرزندش حتی از حق مادری خود می گذرد. برای اینکه همه چیز از دست نرود باید همه طرفها قدمی به سمت مقابل بردارند و حقیقت را در میان همدیگر ببینند نه در مالکیت مطلق وانحصاری خود . الان سرزمین ما به این موقعیت خطرناک رسیده است. از یک طرف عدهای در ساختار سیاسی صدای گفتوگو را نمیخواهند بشنوند وهمچنان غیریّت سازی می کنند . دچار خودشیفتگی شخصیتی و جزمیتهای معرفتی هستند. گمان میکنند حقیقت در مالکیت آنهاست و انتشار یکسویهی این حقیقت است که دنیا را بهشت میکند اما دنیا دوزخ میشود. ندیدن و نشنیدن صدای تکثر فرهنگ و تنوع جهانبینی مردم، این جهنم را میسازد. شعارها نشان میدهد مردم خودشان میخواهند سبک زندگیشان را انتخاب کنند. حکمرانان که متولی حقیقت نیستند. همین چیزها پایداری و ثبات را به هم میزند. کار حکمران این است که مرزها را حفظ کند، برای مردم زیرساخت آماده کند. رفاه اجتماعی ایجاد کند. حق و حقوقی فراهم کند که مردم بتوانند راحت زندگی کنند. حکمران نیامده که بگوید حقیقت چیست. حقیقت را باید دانشمندان و متفکران و همه شهروندان دربارهش صحبت کنند. ایدئولوژی اما میخواهد با تمامیتخواهی سیاسی و ایجاد انسداد در گفتوگو، خودش را تنها راه حقیقت معرفی کند و این معرفت کاذب است.
پیش شرط گفتوگو استماع نظر دیگری است. حاکمان حق اظهار نظر واعتراض برای شهروندان قائل باشند. نه که ابراز نظر را دسیسه تصور کنند و صاحب نظر مخالف را دشمن تعریف کنند. به مهاجرت کردهها احساس واقعی امنیت بدهیم که رفت وآمد بکنند. جامعه حرفش را بزند. مطالبات مردم توسط حکومت و محدودیتهای دولت توسط جامعه درک شود.
اعتراض مدنی را در قالب سازمانهای اجتماعی جدی به رسمیت بشناسیم وپاسخگو باشیم وتن به تغییرات مسالمت آمیز بدهیم. همه پرسی یک ساز وکار معقول برای گفتوگوی اجتماعی است و برای اصلاح قوانین وساختارها. گفتوگو این است که کارگر در محیط کار و سندیکا بتواند مطالباتش را پیگیری کند. دانشگاهی در محیط دانشگاه و پژوهشگاه بتواند آزادانه ابراز نظر کند. قومیتها و اقلیتها بتوانند برای مسائل محلیشان در چارچوب یک سرزمین بزرگ واحد تصمیم بگیرند و خواستههای به حق و حقوق ابتدایی شهروندی خود را دنبال کنند. احزاب از طریق انتخابات آزاد در گردش قدرت سهیم شوند کردها وبلوچ ها و بقیه اقوام عزیز متنوع جزو اصیل ترین بخش تاریخ وهویت این سرزمین هستند، صاحبان اصلی این سرزمین اند و هویت ایرانی به همین تنوعات زبان ومذهب و رنگین کمان زیبایش هست و اینان نباید از حس تبعیض و بی اختیاری و «دیگری بودن» در رنج باشند . انجمنهای مردم نهاد بتوانند پیگیر مسائل و مشکلات باشند.
شما از ایجاد فرصت برای نهادهای اجتماعی سخن میگویید در حالی که در این سالها حتی انجمنهای مردم نهاد هم با سیاستهای محدود کننده روبهرو شدهاند.
وقتی گروههای مرجع را سرکوب و حذف کردیم، طبیعیست که امروز سلبریتیها جور گروههای مرجع و متفکران و نخبگان علمی و سیاسی را بکشند. سلبریتی ها نیز جزو سرمایه های کشورند ولی کارشان چیز دیگری است، ولی چون احزاب و گروه های مرجع تضعیف شده ، بناچار سلبریتی جورش را می کشد. فشار نهادهای مدنی بدون نیاز به خشونت موجب تغییر و اصلاح قوانین به نفع جامعه میشود و این به پایداری کمک میکند.
اما جلوی اینها را میگیریم و خشمهای فرو خورده را انباشت میکنیم تا در یک لحظه حساس این انواع خشمهای اجتماعی ائتلاف میکنند علیه وضعیت مستقر. ائتلاف و مقاومتی شکننده پدید میآورند. در ایران همواره یک سیستم جدا سر و تک سالار، مالکیت منابع را بدون پاسخگویی در دست میگیرد و راه گفتوگو را میبندد و جامعه را به خودی و غیرخودی تقسیم میکند. در مقابلش ائتلافی سلبی از دیگریها علیه وضع مستقر ایجاد میشود و به فروپاشی می انجامد با هزینه های زیاد. سپس یک وضع تازه جایگزین آن وضع مستقر قبل میشود وچندی نگذشته دوباره ائتلاف ها به هم می خورد ودعواها شروع می شود و سیکلی معیوب مدام تکرار میشود وکشور از رشد وتوسعه وپایداری باز می ماند واز دنیای در حال توسعه موفق در منطقه عقب می ماند. در این چهار دهه زنان را دیگری کردیم. اقوام را دیگری کردیم. ادیان و مذاهب را دیگری کردیم. درحالی که مرحوم طالقانی معتقد بودند حقوق اقوام را فقط با گفتوگو تأمین و هرگونه نارضایتی را حل کنیم.
پس از ماجراهایی مثل زلزله کرمانشاه و جلوه بیاعتمادی مردم به موسسات کمکرسان دولتی و واریز کمکهای مردمی به ورزشکاران و سلبریتیها، ساختار ما این شکاف را دید اما برای بهبود سرمایه از دست رفته کاری نکرد.
تمام فرصتهای قبلی را از دست دادیم و همه برای یک لحظه تلنبار شد. دی 96، آبان 98، اینها آن لحظات بودند که باید متوجه میشدند و حرف جامعه را میشنیدند که این طور تلنبار نشود و به اینجا نرسیم. اما صداها را امنیتی کردیم. دیر شده بود اما باز میشد آب رفته را به جو برگرداند. قبل از آن هم سیستم فرصتها را یکی یکی از دست داد. دولت موقت و آدمهای ملی تجربهدار مثل مهندس بازرگان. سپس اجازه ندادیم اصلاحات جدی جامعه محور به صورت قانونمند پیش برود. همه اینها را حذف کردیم و کنار گذاشتیم. تجربههایشان را بیاستفاده گذاشتیم. حتی درون حکومت فرصت گفتوگو ایجاد نمیکنیم.
به نظر میرسد که ساختار سیاسی امکان هرگونه شنیدن صدای این اعتراضات را عقبنشینی تعبیر میکند و با تشابهات تاریخی مثل این موضوع که شاه هم صدای معترضان را شنید و امتیاز داد که سقوط کرد، از آن استقبال نمیکنند.
شاه وقتی به لحاظ روانی آماده گفتوگو شد که دیگر خیلی دیر شده بود. چند دهه تمام کنشگران مرزی که حلقه واسط ارتباط مردم و حاکمیت بودند کوشش هایی کرده بودند. زمان رضاشاه که برای آموزش، برای صنعت، برای راه آهن و... آن همه طرح و نقشه پیاده و اجرا شد، حاصل ابتکارات همین کنشگران مرزی بود اینها که همه از ذهن شخص رضاشاه بیرون نیامد. همه ایدههای نخبگانی بود که ده سال قبل از انقلاب مشروطه از بدنه جامعه به تحصیلات عالیه رسیده بودند. با سواد و خبره بودند. ضمنا با دولت و ملت هر دو رابطه داشتند. بین جامعه و دولت تردد میکردند. با اینکه در دولت کار می کردند ولی بخشی از جامعه نیز بودند. آدمهایی از جنس علیاکبر سیاسی که حتی اگر وزیر میشدند، فقط اطاعت امر سیستم را نمیکردند. استقلال دانشگاه را باور داشتند. همین الان هم در میان انبوه جامعه تحصیل کرده ایران در حواشی سیستم های دولتی و لایه های میانی آن، از این آدمها کم نداریم که از آنها استفاده نمیکنیم و دانش و تخصصشان را معطل گذاشتهایم. این ها چون حلقهای منور، دور حکومت را گرفته و حتی در ساختارها و حواشی دستگاههای دولتی و لایههای میانی و پایین نیروهای اداری در همین ساختار کسانی هستند که مشکلات و راه حل آنها را متوجهاند. متخصص رشته خودشان هستند. میدانند که باید این صدا را شنید و یک کارهایی برای جامعه کرد. سرمایه ملی هستند. اینها فرصتاند. سیستم به همین کنشگران مرزی هم میدان بدهد شاید بتوانند ما را از میانه یک زیان بزرگ ملی نجات بدهند. کنشگر مرزی باید بتواند با سطوح بالای حکومت گفتوگو کند. با جامعه و با حکومت گفتوگو کند تا بسیاری از مسائل حل شود. اسباب اعتراضات رفع شود و رضایت عمومی ایجاد بشود. مساله آب حل شود. ما کارشناسان خوب زیست بوم داریم که حتی در درون سیستم کار کردند اما صدایشان را نشنیدیم. در درون سیستم سیاستگذاری هم امکان گفتوگو بین کارشناسان علمی و زبان فنی و سیاستمداران باشد. اگر فرصت بیشتری به آنها داده شود، بخشی از امور معوقه مثل دیپلماسی خارجی و حقوق حاکمیت ملی و حقوق شهروندی و مطالبات جامعه را به حاکمیت منتقل میکنند و بخشی از توقعات را برآورده میکنند. بخشی از محدودیتهای حکومت را هم به جامعه منتقل میکنند. اما حلقههای بسته و سازمانهای انحصاری و رانتی وافراط گرایان متأسفانه نمی گذارند ابتکار به دست این کنشگران مرزی بیفتد. دشمن تصور کردن هر دیگریای اجازه گفتوگو نمیدهد. قبل از انقلاب نیز چیزی شبیه این منتها با درجاتی نه در این حد بود اقتصاد رشد 16 درصدی داشت اما نیروهای ملی را «دیگری» کردند، اقتدارگرایان ومحافظه کاران و متملقان و خشونت خواهان جولان یافتند و امکان تعامل و گفتوگو را بستند و نتیجه اش فروپاشی بود با آن همه هزینه ها.
آن جمله مشهور مهندس بازرگان در دادگاه رژیم شاه که ما آخرین نسلی هستیم که با شما با زبان قانون حرف میزنیم هم نشانهای از همین انسداد است.
بله. دهه سی امکان گفتوگو و شنیده شدن صدای جامعه فراهم نشد و نتیجه اش این بود که از دهه چهل و پنجاه مبارزه چریکی و پارتیزانی ورادیکالیسم سیاسی الگوی جوانان آن دوره شد.
به نظر میرسد در سنت فرهنگ تکگوی ایران خبر چندانی از مجادله و دیالوگ به روش سقراطی آن در یونان، نبوده.
جامعه ما اندرزنامهای بوده. از دوران کهن ایران بوده تا به امروز. ایران از پراندرزترین کشورهاست. به جای اندرز، به ساختارهای گفت و گویی مؤثر نیاز داریم. ساختار قانون مندی برای شنیدن صدای جوانان رویاها و آرزوهایشان وجود ندارد. در سطح بینالمللی چرا این همه تنش و تحریم داریم وچه هزینه هایی که ملت در پای این نداده است والان نیز همچنان می دهد. چون دیپلماسی نداریم. دیپلماسی یعنی گفتوگو. حتی با دشمن باید گفتوگو کرد. ما گفتوگو نمیکنیم و در عوض آن به طور یکجانبه رگهای گردن مان به حجت قوی است و بدتر از آن اینکه حجت، از سرقدرت است .
انجمن ایرانی اخلاق در علوم وفناوری
اخلاق و خشونت (بخش دوم سخنرانی )
دوشنبه 21 آذر ماه 1401 ساعت چهار ونیم عصر
سخنران: دکتر مقصود فراستخواه
1401/09/21
چکیده ای از بخش نخست سخنرانی دکتر مقصود فراستخواه در نشست قبلی اخلاق و خشونت ..:
خشونت یعنی سلب عامدانۀ آزادی دیگری با رفتار تهدید آمیز و اجبارساز که میتواند موجب آسیب جسمانی، روانی، آزار جنسی ورنج ذهنی بشود. برای درک خشونت؛ نیاز به فهم پدیدارشناختی از تجربه های قربانیان خشونت داریم مثل رنج کسانی که به اجبار ما حجاب بر سر میکنند. پرهیز از خشونت، یعنی حیات صلح آمیز با خویشتن، حیات صلح آمیز با دیگران و حیات صلح آمیز با کائنات و هستی . اخلاق بدور از خشونت یعنی احترام به خود و به دیگری وبه کائنات. یعنی حساسیت اخلاقی به اینکه رنج های نالازم برای دیگران ایجاد نکنیم.
انواع خشونت عبارت است از 1. در شکل رفتار (مثل خشونت پلیس) ، 2. به صورت رویه مثلا در بازجویی ها یا در آموزش و پرورش یا در خانه3. خشونت فرهنگی مثلا نژاد پرستانه یا ضد مهاجر4. خشونت نهادینه شده در قوانین غیر دمکراتیک و ناعادلانه ونابرابرساز 5. خشونت سیستماتیک مثل حکومتی با اختیارات گسترده بدون الزام قانونی به پاسخ گویی 6. خشونت نمادین که قربانی خشونت خودش را گناهکار میداند و دخترانی که خودسوزی میکنند .
در شرایط بشری شرارت لانه کرده است و برای پرهیز از خشونت نیاز داریم که بخشایش را تجربه کنیم. جهان ما نیز اصلا جهان خوبی نیست ومستعد خشونت است. برای پرهیز از این نیاز به استدلال های عقلی وتجربی و اخلاقی داریم وموارد مثال آن روایت فرهیخته و مسیحی تولستوی ، روایت هندی گاندی ، روایت سیاه پوستی مارتین لوترکینگ و نیز تجربه انقلابهای با پرهیز از خشونت بود در اروپای شرقی. انواع مدل های عرفانی، معنوی، اخلاقی، عقلی وتحلیلی، مهارتی و نهایتا تدبیری برای پرهیز از خشونت در بحث تشریح شده است.
برای ادامه بحث در روز دوشنبه 21 آذر ماه 1401 ساعت چهار ونیم عصر همراه ما باشید.
خاطرنشان میگردد جلسه بصورت حضوری در دفتر انجمن اخلاق به آدرس تهران، میدان توحید خیابان نصرت غربی پلاک 56طبقه دوم برگزار میشود.
در اینجا:
بررسی آینده اعتراضات 1401 در نشست انجمن جامعهشناسی ایران
گزارش هم میهن 12 آذر 1401
از بحث مقصود فراستخواه
در انجمن جامعه شناسی ایران
گزارش از میثم سعادت
چهارشنبه نهم آذر 1401، در پی مجموعه نشستهای انجمن جامعهشناسی ایران با عنوان «اعتراضات 1401، ماهیت، چیستی و چرایی» جلسه دیگری با عنوان «پیامدها و آینده اعتراضات» برگزار شد و در آن مقصود فراستخواه، نعمتالله فاضلی، بهاره آروین و فهیمه بهرامی به تحلیل وضعیت فعلی و آینده اعتراضات پرداختند. در این نشست دیدگاههای مختلف و گاه متضادی درباره اعتراضات اخیر مطرح شد. در این شماره مباحث ارائهشده از طرف دو نفر از سخنرانان این مراسم را مطالعه میکنید و در شماره آتی صحبتهای دو نفر دیگر را در همین صفحات مطالعه خواهید کرد. اهمیت صحبتهای این جامعهشناسان، از آنجاست که حالا که تا حدی از حرارت روزهای اول اعتراضات کاسته شده، بررسی ابعاد آینده اعتراضات اهمیتی دوچندان پیدا کرده است.
به امید دولت شنونده و جامعه توانمند
چهار سناریو برای ایران در آینده پسامهسا
مقصود فراستخواه
جامعهشناس
به اعتراضات اخیر میتوان از زوایای متفاوتی پرداخت. یکی از این زوایا، تحلیل براساس بزنگاه است. این یک تحلیل مومنتمی است. این حرکت از لحظه مهسایی شروع میشود. لحظه مهسایی همان لحظهای است که بار همه خواستههای انباشتهشده در جامعه ایران بهخصوص در چند سال اخیر را با خود همراه میکند. این جنبش اعتراضی بارهمه تنش های فشرده چند دهه ایران بویژه سالهای اخیر را با خود حمل می کرد . در واقع مجموعه تعارض های یک دورۀ چند نسلی؛ با هم بر سر یک بزنگاه، اقتران ملتحم پیدا می کنند
این حرکت به شکل محسوسی با جریانهای شناختهشده متفاوت است، بهحدی که به نظر میرسد میتوان آن را با مفهوم دگرجنبش، توصیف کرد. دگرجنبش در مقیاس مباحث هترولوژی قابل توضیح است. هترولوژی: علمِ دیگرسانگی، یا دگربودگی است. کسانی چون ژرژ باتای ، یا دوسرتو از آن بحث کردهاند و همینطور فوکو در «نظم اشیا»/ از دگرفضاها بحث کرده است. در واقع یک دگرجنبش را نمیتوان فقط یک جنبش فمینیستی، یا جنبش کارگری، یا جنبش طبقه متوسط و سبک زندگی و جنبش قومی و مانند اینها... نامید. اگر این تصور را بپذیرید و حرکت اعتراضی اخیر را دگرجنبش تلقی کنیم، باید آن را جنبشی بهکلی متفاوت در نظر بگیریم که به نظر میرسد با شبکه ای از جنبش های هویتیِ جدید مواجهیم.
من دوازده جریان هویتی جدید را در ایران شبکه ای که اعتراض درآن روی داده است یادآوری میکنم. دکتر نعمتالله فاضلی، در مطالبش به هشت جریان اشاره کرده است و این جریان را انتهای همه حرکتها نامیدهاند و در الگویی که من اینجا ارائه می کنم نیز، شباهتهایی با آن الگو وجود دارد.
دوازده پویش هویتی در این جنبش اعتراضی
1.جنبش جنسیتی: من معتقدم حرکت اخیر، یک حرکت تمامعیار زنانه است. یعنی یک زنانهاندیشی ایرانی و یک فمینیسم ایرانی تمام قد ، در این حرکت به خوبی دیده میشود
2.جنبش گسست نسلی: این حرکت را میتوان جنبش کودکان و جوانان و دهههشتادی هم نامید.
3.جنبش الگوی سبک زندگی: مردم میخواهند سبک زندگی متفاوتی را تجربه کنند. بهدنبال مصرف پستمدرن هستند. (مصرف پستمدرن با مصرف سنتی پیشامدرن تفاوت ماهوی دارد. مردم این دوره و زمانه میخواهند از طریق مصرف، به حیات خود معنا ببخشند. مک کراکن و دیگران در این زمینه بحث کردهاند. مصرفکنندۀ قدیمی منفعل، جای خود را به مصرفکنندگانی میدهد که میخواهند به آثار و کالاها معنا بدهند. مصرف فرهنگی مهم شده است و زمان فراغت از این جهت نیز موضوعیت مییابد
4.جنبش آزادیخواهی: در ادامه حرکتهای کلاسیک معاصر در ایران، که مشارکت جدی می خواهد وندارد ومطالبه حقوق بشر ی دارد
5.جنبش عدالتخواهی: که از آنِ طبقات تهیدست است. کارگران و حاشیهنشینها. این افراد در این حرکت در شبکه جریانهای موثر به نظر میرسد اثرگذاری بالایی دارند
6.جنبش دانشجویی: به نظر میرسد این حرکت تا حدی نیز حرکت نابهنگامی است
7.جنبش تمایز جویی های قومی، آئینی، زبانی و... که در این جریان شاهد بروز آن بودیم
8.جنبش دیاسپورایی (ایرانیان خارج از کشور) که انباشه شده و به یک هویت پویای ایرانی تبدیل شده اند واین خود خوشهای از حرکت محلی-جهانیگرایی است، این یک جنبش محلی ودر عین حال جهانی است.
9.جنبش اختیارات: مطالبه اختیارات محلی در جای جای سرزمین مان
10. جنبش دگرگشتهای ارزشی جامعه: ارزشهای فردگرایانه، لذتطلبانه، نوعملگرایی، غیرنخبهای، زیباشناختی، تخیل جمعی، اقتضاگرا، رؤیاپردازی را میتوان در زیر این حرکت تعریف کرد.
11.حرکت هویتهای حرفهای/صنفی: هویتهایی مثل هویتهای آکادمیک، کارگری، معلمان، بازنشستگان. افرادی که احساس میکنند نادیده گرفته شدهاند.
12.جنبش سکولار و عرفگرایی و دینجدایی در ایران و در ادامهاش جنبش نوپدید پساسکولار وپسااسلام گرایی بهخصوص وقتی نهاد دین در قدرت قرار گرفته است، حرکت سکولار در مقابل آن شکل میگیرد.
نیروهای جنبش اعتراضی
در ادامه بحث، میتوان مولفههای این جریان را بررسی کرد.. اولین مؤلفه نیروهاست. به نظر میرسد نیروهای جنبش عبارت است از تمام دیگریشدهها، نادیدهگرفتهشدهها، تمامتحقیرشدهها، فراموششدگان، غایبان، محذوفین، حاشیهها، بازندگان به ناحق در بازیهای مسلط که طی چند دهه خیلی هم زیاد بودند، تمام هویتهای فروخورده و هویتزدایی شده، تحت فیلترینگها، ابژه شده های نسلی ، بیروسریها و بقیه از نیروهای این حرکت جدید هستند.
رسانه جنبش اعتراضی
می توان رسانه را شبکههای موبایلی-پلاس نامید. ما در ایران یک شبکه موبایلی داریم که وقتی شبکههای ماهوارهای ادغام میشود، یک شبکه رسانهای ایجاد میکند که آن را شبکه موبایلیپلاس مینامم. عملکرد رسانهایاش اینفلوئنسری است که قدرت بازنمایی و روایتسازی نیرومندی دارد. در اینجا کنشگران رسانه ای پساجدید که به آنها در مباحث«SMIs » گفته می شود بر مدیران رسمی رسانه ها در ایران یعنی « CMIs » فائق بر می آیند. در دنیا تعبیری درباره این وجود دارد که گفته میشود جنگ میان SMIs با « CMIs » یا در واقع جنگ بین اینفلوئنسرها و آفیسرها است که البته اینفلوئنسرها برنده شدند. این برنده شدن در تاریخ سیاسی ایران قبلا هم اتفاق افتاده و امر بیسابقهای نیست. همانطور که انقلاب مشروطه را میتوان انقلاب تلگرافها نامید یا در جریان انقلاب 57 انقلاب نوارکاستها بود که مقابل رادیوتلویزیون رسمی مبارزه میکرد.
مکان اجتماعی جنبش اعتراضی
مکان این حرکت از خیابان شروع میشود تا درون خودروها که با بوقزدنها همراهی میکردند، از منازل و پشتبامها تا شهرکها و مکانهای کار و تحصیل مثل مدرسه و دانشگاه و اعتصابات و بالاخره از شهرهای کشورمان تا شهرهای آمریکا وکانادا و اروپا و حتی به نهادهای بینالمللی رسید... که همین ویژگی و وسیع بودن این حرکت، باز آن را نسبت به حرکتهای قبلی به کلی متمایز کرده است و شاید در هیچ کجای دنیا به این صورت دیده نشده باشد. برای همین نیز شاید بتوان مکان این جنبش را نیز دگر مکان و دگرجا نامید.
منطق فعالبودگیِ جنبش اعتراضی
منطق فعالشدگی و منطق عملکردی جنبش، منطقی نقطهچینی و غیرخطی است. یک نوع منطق نقطهچینی یا پانکچویت در آن وجود دارد و به صورت حرکات سینوسی و حلزونی و غیرخطی و نامنظم حرکت میکند و یکی از خصیصههای این حرکت، این است که در ایران حامل یک چرخش پارادایمی ویک گسست دورانی است. ما اینجا به پنجمین مولفه این جریان میرسیم.
چرخش پارادایمی و گفتمانی
این ویژگی جنبش خیلی مهم است چون قرین یک رشد بیبرگشت تمامعیار در ایران وقرین یک تخیل جمعی تازه ای در ایرانیان است. چون در زیرپوست خود پیوندی دارد با تحولی در ایران که بر بستر یک پارادایمشیفت پدید آمده است. تحول اجتماعی چیزی فراتر از تغییر اجتماعی است و آن را تنها با ارتفاع از جامعه مان و تماشای فضایی تر به این جامعه می توان فهمید چون با دگرگونهای ساختی کارکردی بیشتری همراه است وحاصل انباشت یافته ای از اعمال عاملان اجتماعی در طول یک دوره است مثلا در طی این جنبش اعتراضی تخیل جمعی تازه ای در مردمان به وجود می آید، سطوح تازه ای از بازنمایی مثل بازنمایی بدن، زن ، جوان، کودک و سرزمین در حال ظهور است .
ما در این حرکت با سطوح تازهای از بازنمایی مواجهایم. امروز بازنمایی ما از بچهها واز همسران وهمشهریان عوض شده است و درباره آنها یک شکل دیگر صحبت میکنیم. به نظرم زنها زنتر شدهاند. حالا امروز با سطوح تازهای از سطح آرزومندی ایرانیان مواجههایم. امروز افقی دیگر از انتظارت مثلا از بخش عمومی، از مدیریت شهری و... بهوجود آمده است. مردم از انتخاباتهای آتی انتظارات بیشتری خواهند داشت. مقیاس تازهای از شهامت اجتماعی و جرأت ودلیری در میان مردم ایجاد شده است. در این حرکت مردم نوعی انتظار موفقیت ایجاد شده است. نوعی اثر بلوغ و خودآگاهی مدنی و اجتماعی، نوعی مهارتهای پیشرفته شهروندی در مردم درستشده، نوعی عادتوارههای تازهکثرتپذیری برای گفتوگو رشد کرده است. نوعی مهارتهای ویژه شهروندی در مردم دیده میشود. ترک های تازهای در زمینه مشروعیت پدید میآید. هماهنگی بین شهرهای مختلف دیده میشود. خصیصه اعتراضی در ایران فعال شده است که البته در فرهنگ ایران قبلا هم وجود داشته است وقبلا از آن بارها بحث کرده ام. ائتلافپذیری تازهای در جامعه شکل میگیرد. مثلا در بین نیروها یا بین داخل و خارج این ائتلاف دیده میشود. مقیاس تازهای از همگرایی بین شهری و سرزمینی دیده میشود. ما در این حرکت شاهد فعال شدن هویتهای کوچک و اعتمادبهنفس ملی، قومی و مدنی و هستیم و ذخائر آگاهی ها ومهارتهای بخش میانی جامعه بهمعنای گیدنزی کلمه فعال شده است.
آینده اعتراضات
در آیندهپژوهی چند مفهوم کلیدی هست که چون وقت نیست بهصورت خلاصه به آن میپردازم. یکی روندهایی است که دیگر آنقدر بزرگ میشود که به آن کلان روند گفته میشود (megatrend). در واقع این حرکت را میتوان نشانه ای از یک کلان روند نامید. وقتی یک کلان روند در جامعه ایجاد میشود، با خود پیشرانههاییdriving force به وجود میآورد. یکسری مسائل جامعه ما را به سمت آینده پرتاب میکند.
یک متغیر دیگر رویدادهاست. در واقع وقتی یک جامعه می خواهد از لحظه حال بکند وبه آینده پرتاب بشود وقایع و رویدادها مهم می شوند چون در حرکت سریعتر آن موثر هستند. در واقع لحظه مهسایی یک رویداد(event) بود که در حرکت روبهجلوی این جریان موثر بود. در واقع جامعه در حال حرکت بود که یک رویداد، به آن سرعت داد
مفهوم بعدی عدم قطعیت است. رویدادها با پیشرانهها، با هم مفهوم بعدی را بهمیان میآورند که همان عدم قطعیت است. برای جامعه این کلان روندها در کنار رویدادها جمع میشود و عدم قطعیتهایی برای جامعه ایجاد میکند. اگر ما بتوانیم عدم قطعیتهای آینده را خوب تحلیل کنیم، میتوانیم براساس ماتریس عدم قطعیت، چند آینده برای ایران ترسیم کنیم. من فقط برای نمونه وتقریب اذهان شما، براساس دو عدم قطعیت، چهار سناریو برای آینده ایران ترسیم میکنم و طبیعتا با عدم قطعیتهای دیگر، میتوان سناریوهای دیگری را برای ایران ترسیم کرد. عدم قطعیت ها را نمی توان دلبخواهانه انتخاب کرد روش ومتدولوژی وحتی نرم افزارهایی پیشرفته دارد.
در این مدل، دو عدم قطعیت مهم را بررسی میکنیم:یکی اینکه در دولت چه وضعی ممکن است پیش بیاید؟ منظور از دولت بهمعنای کلی آن است. اینجا این سوال وجود دارد که دولت گفتوگو پذیر می شود یا نه؟ یعنی در یک ضلع نمودار به این پرداختهایم که دولت گفتوگو پذیر است و در طرف دیگر دولت غیرّیت ساز و گفتوگو ناپذیر. عدم قطعیت بعدی این است که در جامعه چه وضعی ممکن است پیش بیاید. یکسویه جامعه ایران این است که این جامعه توانمندسازی شده باشد وسازمان اجتماعی خودش را توسعه بدهد وقابلیت های مدنی وصنفی وسمنی وحرفه ای ومحلی خود را توسعه ببخشد و امر اجتماعی را تقویت کند و در نقطه مقابل آن، جامعهای قرار دارد که تودهوار یا ذره وار باشد.
براین اساس چهار سناریو محتمل می شود
یک. -اگر دولت گفتوگوپذیر باشد و جامعه توانمندسازیشده باشد، این جنبش می تواند ایران را در جهت تحول و توسعه و پایداری جامعه ایرانی پیش ببرد و این برای کشوریک فرصت بزرگ و خیلی سرنوشت ساز می شود.
دو. اگر دولت گفتوگوپذیر نباشد وهمچنان غیریت سازی بکند و جامعه هم توانمندسازی نشود خدای نکرده ایران به سمت یک وضعیت شبه اردوگاهی و بیثباتی و ناامنی پرتاب می شود.
سه.-اگر دولت گفتوگو پذیر نباشد، اما جامعه توانمندسازیشده باشد، سناریوی پیش رو، حلقه های بعدی جنبش های اعتراضی با بلوغ بیشتر خواهد بود و حرکتهای اعتراضی ایران را پیش خواهند برد.
چهار. اگر دولت گفتوگوپذیر بشود، اما جامعه تودهوار یا ذره وار بماند، ما با یکسری اصلاحات ضعیف بینتیجه مواجه خواهیم بود واین گرهی از ما نمی گشاید.
انجمن جامعه شناسی ایران
آینده اعتراضات در ایران
چهارشنبه نهم آذر1401
ساعت سه بعد از ظهر
اطلاعات تفصیلی نشست حضوری وآنلاین در اینجا
مقصود فراستخواه
نعمت الله فاضلی
بهاره آروین
سمیه توحید لو
فهیمه بهرامی
تنش های فروخورده وتفاوتهای نسلی
گفت وگو با مقصود فراستخواه
چشم انداز ایران، ش 136، آبان وآذر 1401
صص 28-32
دین و دولت
و دشواره صلح اندیشی ورواداری
صوت سخنرانی ایراد شده فراستخواه
در خانه اندیشمندان علوم انسانی
انجمن مطالعات صلح
دوم آبان 1401
فایل صوتی از اینجا کانال تلگرامی مقصود فراستخواه قابل دریافت
روایت ایران
ایران به روایت مقصود فراستخواه
برنامه گفتگو محور مهستان
پنجشنبه نوزده آبان 1401
ساعت هشت شب
سایت ایران پایدار
اینکه اصرار نابجا بر کنترل لباس پوشیدن مردم چنین ابعادی از تبعات جانی، تضییعات حقوق اولیه و به هم ریختن همه اوضاع داشته باشد، به نارضایتی های انباشته و شکاف مزمن ملت ودولت باز هم بیفزاید.
این نحوه عمل با اعتراضات مردم،
این نوع محاکمات حکومتی،
اینکه روزنامه نگاران برای انجام کار حرفه ای شان تحت شدیدترین اتهامات امنیتی قرار بگیرند.
این اقتصاد بشدت سیاسی شده، این مقدار از تورم و این وضع زندگی مردم،
این حدّ از تنش نهادینه با جهان،
این فیلترینگ،
این مهاجرتها،
این شقاق در دانشگاه، در مدرسه،
در استانهای اقوام عزیز ایرانی،
آن رفتاری که با صندوقهای انتخابات داشتیم،
مدیریتی که در زیستبوم داشتیم،
آن حذف عقلا از فضای سیاسی،
آن مقدار ناشنوایی سیستماتیک،
این حد از بی اعتنایی به حق الناس،
این فرسودن سرمایه های اجتماعی اعتماد،
بعدا می گوییم «الملک یبقی مع الکفر و لایبقی مع الظلم» سند محکمی ندارد، خوبْ نداشته باشد حقیقتی بدیهی و عقلایی است که ما انکارش می کنیم.
نباید غافل بود که نارضایتیها ابعاد مختلف دارند؛ رانت ها ونابرابریها و عدم امکان مشارکت مؤثر وشکافهای قومی، جنسی، طبقاتی وانواع تضییع حق الناس. اینها منشأ شکاف ملت ودولت می شود. بپذیریم که صفات جمعیتی این جامعه به طور اساسی دگرگون شده است و ادارۀ این جمعیت، منطقی متفاوت لازم دارد. کسانی سبک زندگی متفاوتی می خواهند و کسانی می خواهند با هر فکر وعقیده از همه حقوق شهروندی برخوردار باشند، کسانی به حقوق انتخاباتی خود حساس اند ، و کسانی به انواع مشارکتهای قانونمند ومؤثر که باید در سرنوشت خود داشته باشند. ... واقعیت اجتماعی باید تقویت شود ... واقعیت اجتماعی، یک واقعیت تخت فله ای و لزوما باب طبع ما نیست ، سطح تحصیلات و اطلاعات و ارتباطات و قدرت تحرک آن در مقیاس ملی ومنطقه ای وبین المللی خیلی افزایش پیدا کرده است. واقعیتی کثیر است و میل به آزادی و تنوع و اختیارات قانومند دارد و انتظار شفافیت و گزارش دهی و پاسخگویی از مقامات دارد. تا ریشه های این نارضایتی ها هست باید نسبت به پایداری این سرزمین نگران بود وبا خوش باوری و راه حلهای دم دستی ساده ، این مشکلات به نحو اساسی رفع ورجوع نمی شود.
بررسی مطالبات دهه هشتادی ها در میزگرد با حضور مقصود فراستخواه وعلی انتظاری
ایران، یکم آبان 1401 ، صفحه اندیشه، ص 15
مهسا رمضانی :
...در میزگردی با حضور دکتر مقصود فراستخواه، جامعه شناس و عضو هیأت علمی مؤسسه پژوهش وبرنامه ریزی آموزش عالی و دکتر علی انتظاری جامعه شناس و رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی فرهنگ جوانی و روحیه مطالبه گری جوانان را را به بحث گذاشتیم...آنچه در ادامه می خوانید پاسخ استادان به این پرسش هاست
اگر بخواهیم اعتراضات اخیر را در خلال بررسی «فرهنگ جوانی» به تحلیل بنشینیم ویژگیهای ناشناخته یا کمتر شناخته شده «فرهنگ جوانی در جامعه ما» را چه میدانید؟
دکتر علی انتظاری: بیشک رخدادهای اخیر خاصبودگیهایی دارد که از چند زاویه میتواند مورد توجه قرار گیرد؛ نخست اینکه به نظر میرسد جنس ناآرامیهای اخیر در مقایسه با موارد مشابه آن در سالهای 78 ، 88، آبان 96 و دی ماه 98 متمایز است و از هیجانی بالاتر و بار احساسی و مجازی چشمگیری برخوردار است البته قرابتهایی هم با بازیهای «متاورس» و «کلش آف کلنز» دارد. دیگر اینکه گرایش به گمنامی در این اعتراضات برجسته است. بنابراین، معتقدم توصیف ناآرامیهای اخیر و بررسی جنس آن یکی از ضرورتها برای مواجهه درست با آن است.
دوم، اختلالهای هویتی که ممکن است با غرق شدن در فضای مجازی ایجاد شده باشد هم میتواند زاویه ورود خوبی برای بررسی رخدادهای اخیر باشد. البته هر رخدادی، عوامل و مسببهای کلانی همچون انسدادها و گسلهای اجتماعی، عدم پاسخگویی به مطالبات و... هم دارد که نباید آنها را نادیده گرفت ولی با این حال، تنها با توسل صرف به اینها هم نمیتوان رخداد اخیر را که خاصبودگیهای خودش را دارد، تبیین کرد.
سوم، تحریکات بیرونی جریانها، عوامل فراملی و نظام قدرت جهانی است که در ایجاد رخدادهای اخیر بیتأثیر نبودهاند و این هم یکی از ابعادی است که در بررسی وقایع جاری باید محل توجه باشد.
چهارم، آنچه بر آن تأکید دارم به دوران کرونا برمی گردد که معتقدم در خلال آن اشتباهات استراتژیک بسیاری مرتکب شدیم. در دروان کرونا تحت تأثیر «پزشکیزدگی جامعه» به نوعی حکمرانی به پزشکان و طبقهای سپرده شد که چندان به واقعیتهای اجتماعی واقف نبودند و اصطلاح «فاصله اجتماعی» از سوی آنان طرح شد، این فاصلهگذاریهای اجتماعی آثار و تبعاتی در جامعه داشت. مدارس، دانشگاهها و تا حد زیادی ادارات را تعطیل کردیم و نسل جوان و نوجوان را به فضای مجازی هول دادیم آن هم در شرایطی که نه خود آنان و نه خانوادههایشان از سواد رسانهای لازم برخوردار نبودند. این رهاشدگی در فضای مجازی آسیبهای زیادی برای نسل جوان و نوجوان ما داشت.
منفک شدن از مناسبات اجتماعی در ایام پاندمی کرونا و همزمان غرق شدن در پلتفرمهایی همچون اینستاگرام، واتساب و تلگرام و... و در عین حال اعتیاد به بازیهای اینترنتی چون متاورس، کلش آف کلنز و... باعث شد تا «فضای بازی» بر «محیط اجتماعی» غلبه پیدا کند و نسل جوان ما محیط اجتماعی را بر اساس تجربهای که در این بازیها داشته، ترسیم کند. این میزان از درگیری با فضای مجازی یک نوع خاصی از هویت را در آنان شکل داده است. به عبارتی، اگر ما برای هویت در شرایط حاضر، دو ساحت هویت «واقعی» و «مجازی» قائل شویم باید بین اینها توازنی برقرار باشد و وقتی هویت مجازی بر ساحت واقعی غلبه پیدا میکند، اختلالات زیادی را در مناسبات اجتماعی رقم میزند.
وقتی چنین شرایطی را ایجاد کردیم عملا انبوهی از کلان دادهها را تولید کردهایم و با این کار عملا عرصه را برای قدرتهای بیرونی فراهم میکنیم تا با استفاده از «دانشهای شناختی» و «علوم اجتماعیِ مناسباتی» واکنش های مردم، سبک زندگی و ....رامدیریت کنند، این هم در کنار دیگر عوامل مزید بر علت می شود و نمی توان از آن غافل شد. معتقدم،این واقعیت را نباید دستکم گرفت و نمیتوان با طرح «تئوری توهم توطئه» پرونده آن را بست. البته این بدان معنا نیست که ما از گسلها، انسدادها و مافیاهای ناراضی پرور داخل کشور غفلت کنیم. همین سیستم سنتی دانشگاهی ما یکی از مواردی است که قادر نیست خود را با شرایط جوان جدید سازگار کند. نسل جدید میتواند از هر جایی یادگیری داشته باشد؛ چرا ما اصرار داریم فرآیند یادگیری و آموزش برای دانشآموز و دانشجو حتما در یک ساختار سنتی صورتبندی کنیم. نسل جدید که با حجم گستردهای از تجربیات جدید مواجه است تاب تحمل چنین ساختارهایی را ندارد. شاید لازم باشد که ما روشمان را تغییر دهیم. در دنیای امروز پلتفرمهایی چون یوتویب میتواند بسیاری از نیازهای آموزشی نسل جدید را برطرف کند. بنابراین در تحلیل ویژگیهای فرهنگی و آموزشی نسل امروز باید این گسلها و انسدادها را هم مورد بررسی قرار داد.
دکتر مقصود فراستخواه: نگاه من به رخدادهای اخیر قدری با آنچه جناب دکتر فرمودند متفاوت است ما در چهار دهه گذشته نوعی پروسه «دیگریسازی» مزمن را صورت دادهایم و این دیگریسازی دوره کمون خود را طی کرده است و اکنون این «دیگریها» میخواهند نسبت به طردشدگی و روئیتناپذیری خود واکنش داشته باشند. خانم مهسا امینی به عنوان یک «جوان» «دختر» و از یک «شهر کوچک» و از قوم ایرانی و با قدمت و اصالت «کُرد»، نمونه معرف و نمادی چند وجهی از همین «دیگریها» است؛ دیگری که از سیاستهای «مرکزگرایی» و در غفلت سیاستگذارانه و ایرادات ساختاری و نهادی ما ایجاد شده است.
طبق همین خطاهای سیاستگذارانه، «دیگری زنانه» در مقابل مردان ایجاد کردهایم؛ نوعی هژمونی مردانه در ارتباط با زنان به عنوان نیمی از جمعیت صورتبندی کردهایم. وقتی این جمعیت تحصیلکردهِ سرشار از انرژیهای حیاتی که از قضا با دنیا هم ارتباط دارد، خود را در مواجه با یک هژمون مردانه مییابد، حس «دیگریشدگی» در او شکل میگیرد.
«جوانی» یک مؤلفه «دیگری» در جامعه ما است. بزرگسالها به مثابه «سوژه برتر»، جهان جوانان را مدیریت میکنند و میکوشند تا «نسل جوان» را ابژه خود کنند؛ برای آنان سیاستگذاری کنند، صدا و گفتمان تولید کنند، برای او سبکزندگی و چارچوب مشخص کنند.
بنابراین، در اعتراضات جاری یک دیگری جنسی، قومی، نسلی برجسته میشود. نسل جوان میخواهد با سبک دیگری زندگی کند. ولی ما سبکزندگی آنان را در گفتمان رسمی و سیاستگذاریهایمان به «دیگری» بدل کردهایم تا حدی که حتی یکسری کنترلهای خشن و فیزیکی را هم برای عملیاتی کردن آن تدارک دیدهایم. مجموعه اینها نشان میدهد که اعتراضات جاری به نوعی پاسخی به این «دیگریسازیها» است. نسل جوان ما تنها میخواهد زندگی کند، سیاستشان «سیاست زندگی» است ولی چون ما با نوعی حس تصاحب این زندگی کردن متفاوت ومتنوع را بر نمی تابیم و زیادی کنترل میکنیم و آن را به رسمیت نمیشناسیم، «سیاستِ زندگی» تبدیل به «سیاست مقاومت» میشود؛ یعنی ما به عنوان سیاستگذار بر حوزه عمومی و زندگی مردم تصاحب بیشتری داریم. این خشم فروخورده بروز پیدا میکند و اعتراضات جاری را رقم میزند.
واقعیت این است که ما ایران را «جامعه خطر» و «جامعه بحرانزا» کردهایم تا آنجا که حتی بحرانها از هم تغذیه و زاد و ولد می کنند. سیاستگذاری در ایران و اداره جمعیت کارآمد و هوشمندانه نیست. ما «ناشنوایی سیستماتیک» داریم. سیستم میل به تصاحب دارد این در حالی است که جهان زندگی میل به آزادی و تکثر وتفاوت دارد با ویژگیهایی که در دنیای امروز پیدا کرده است، نمیتواند تا این اندازه مفعول مداخلات واقع شود و این حس تصاحب را پس میزند. این سطح از مداخله اساسا هوشمندانه نیست و ناشی از نشناختن مقتضیات روزگار است. ما منطق زمانه خودمان را نمیشناسیم و همین نشناختنها منجر به این واکنشها میشود. به نظر میرسد که متوسط هوش حکمرانی ما از متوسط هوش مردم پایینتر است..
نکته دیگر اینکه اجازه ندادیم «جامعه مدنی» توسعه پیدا کند و این جنس از اعتراضها هزینه همان ممانعتها در خصوص جامعه مدنی است. ما جامعه مدنی که واسطه فرد و خانواده با دولت ((state باشد، نداریم. بنابراین، نسل جدید و نسل جوان ما عرصهای برای بیان و طرح سیستماتیک و آرام خواستهها و مطالبات خود ندارند؛ عرصهای که در آن بتوانند مطالباتشان را نهادینه کرده و در قالب بستههای سیاستی ارائه کنند. ما امکان «چانهزنی قانونمند» بر سر مطالباتمان را نداریم. جامعه مدنی مکانیزمهایی دارد و در آن میتوان به طور قانونمند و مسالمتآمیز، بدون پرداخت هزینه و با ساز و کارهای نهادینهشده تمام مسألهها و ناکامیها را تقطیر کرد و به یک دانش توأم با روشمندی بدل ساخت و از طریق، صنف، حرفه، محله ، شهر ، سندیکا، NGO و... به دستگاه تصمیمگیرنده منتقل کرد تا تغییراتی به موقع در سیاستگذاریها صورت گیرد.
در فقدان جامعه مدنی است که سرمایه اجتماعی، اعتماد اجتماعی و تعهد اجتماعی ترک برداشته و فرسوده میشود. ما جامعه را از فرم و شکل هنجاری آن خارج کردهایم و کارکردهای اجتماعی را از نهادهای اجتماعی گرفتهایم. ما با کارگزاران همهکارهای مواجه هستیم که ناتوان از انجام همه کارها است. هزینه تمرکز را میپردازد اما از هرج و مرج هم رنج میبرد. و به تعبیر دکتر انتظاری پاندمی کرونا هم تیر خلاصی بود به اجتماعی که ما آن ضعیف کرده بودیم.
انتظاری: باید بر این نکته تأکید بگذاریم که «دیگریسازی» تنها از سوی کارگزاران نبوده است و همه ما در ایجاد دوگانه «ما» و «آنها» سهیم بودهایم.
دیگر اینکه این ماجرا یک جنبه «برساختی» هم دارد. به عنوان مثال سیاست غلطی در جامعه در پیش گرفته شده و بیعدالتی بوجود آمده است ولی بدتر از بیعدالتی ایجاد «احساس بیعدالتی» است. منظورم این است که این «برساختِ دیگریسازی» است که حس دیگریشدگی را برجستهتر و بغرنجتر نشان میدهد و چندان هم با واقعیت منطبق نیست. مثلا در مورد دیگریسازی جنسیتی باید گفت که اتفاقا بعد از انقلاب زنان در دانشگاهها، عرصههای اجتماعی و حتی مطبوعات حضور پررنگتری دارند اما این برساخت و ذهنیت جنسیتی آن چنان از سوی برخی رسانهها تقویت و بزرگنمایی میشود که زن ایرانی احساس افول میکند.
«دیگریسازی قومی» هم از این قاعده مستثنی نیست. چندی پیش سفری به یکی از شهرهای مرزی داشتم و اتفاقا به یکی از محلات کمتربرخوردار آنجا رفتم، اقداماتی از سوی شهرداری در آن محله انجام شده بود که هیچگاه در تهران صورت نگرفته است. ولی با این حال، مردم از دولت مرکزی به شدت ناراضی بودند و گویی یک ذهنیت و برساختی از نسبت خود با دولت مرکزی داشتند وهیچ اقدام و عملکردی نمیتوانست این برساخت را تغییر دهد. به اعتقاد من، این ذهنیتها و این برساختها به بُعد رسانهای موضوع برمیگردد که در تحلیلهایمان باید از آن غفلت نکنیم.
فراستخواه: درست میفرمایید. «برساخت گرایی» در مقابل «واقع نمایی و رئالیسم» قرار میگیرد و رسانه است که در هر دو طرف، «واقعیت» را بازنمایی میکند اما ما «رسانه ها» را هم ضعیف کردهایم. رسانه بخشی از جامعه مدنی است. ما اخبار زرد و شایعه زیاد داریم؛ چون رسانه قانونمند و آزاد کم داریم. ما هنوز به درک درستی از مدیا در دنیای امروز نرسیدهایم از اینرو رسانهها را هم به شکل افراطی کنترل میکنیم؛ در دهه 70 ویدئو از نخستین رسانههای تازه بود که طبق سیاستهای رسمی ایران ممنوع بود. این در حالی بود که بسیاری از خانوادههای معقول و بهنجار در منزل خود ویدئو داشتند. این اتفاق بعدا درباره ماهواره و اینترنت افتاد. میخواهم بگویم که ما با زمان جامعه همزمان نیستیم و تعمدا از ضمیر «ما» استفاده میکنم؛ چون معتقدم من معلم هم در این خطای جمعی سهیم بودهام. نباید خودمان را کنار بگذاریم. ما باید مسئولیت مشترکمان را بپذیریم.
انتظاری: دقیقا، چرا که همین کنارگذاشتن یک وجه دیگری از «دیگریسازی» را در جامعه ایجاد میکند.
فراستخواه: جامعه حرکت میکند، دگرگون میشود، جابجایی دارد، در آن گروه های جدید اجتماعی متولد میشود، شهری شدن، ارتباطات و... در جامعه رشد میکند اما ما نتوانستیم با سرعت حرکت جامعه همپا شویم. مجموعه اینها سبب شده تا زمان سیاستگذار از زمان جامعه عقبتر باشد. ما با پویاییهای داینامیک جامعه همزمان نبودهایم.
پیششرط داشتن رسانه آزاد برخورداری از یک اقتصاد ملیِ فرهنگ در بیرون از دولت و بیرون از اقتصاد نفتی است و ما چنین اقتصادی را نگذاشته ایم توسعه پیدا بکند، رسانه را محدود کردهایم. وقتی رسانه ضعیف میشود، شایعه و برساخت واقعیت رواج مییابد. در فقدان رسانه آزاد، منِ شهروند برشی از جامعه را در قالب یک فایل ویدئویی به رسانهای خاص ارسال میکنم و آن ویدئو به عنوان ایران به نمایش درخواهد آمد. ما بازنمایی ملی توسط جامعه مدنی مستقل آزاد در مقیاس ملی نداریم و دولت نمیتواند این بازنمایی ملی را به درستی انجام دهد.
انتظاری: درست است. عوامل مختلفی دخالت کردهاند که این بازنمایی صورت بگیرد اما ما در شرایطی هستیم که هیچ کشوری به اندازه ایران شبکه تلویزیونی ضد خود ندارد. و این شرایطی را بوجود میآورد که «بازنماییها» و «برساختها» خیلی شدید و غلیظ صورت گیرد و باعث شود تا جنبههای برساختی، اقدامات ساختاری را هم تحت شعاع قرار دهد.
برای برطرف شدن این کاستیها، ما نیاز به گروههای واسط بین «دولت» و «جامعه» داریم. در فقدان آنها مواجهه دولت با مردم یک مواجهه عریان است، به گونهای که افراد هر کم و کسری در زندگی خود را به دولت نسبت میدهند. در حالی که در کشورهای دیگر اینگونه نیست و دولت همه جا خود را مسئول معرفی نمیکند. در کشور ما وقتی قیمت گوجهفرنگی پایین یا بالا میشود، رئیسجمهور باید در خصوص این افزایش قیمت توضیح دهد. این عریانی ارتباط بین دولت و جامعه تا حد زیادی به نظام اقتصادی بر میگردد. سالها است از اقتصاد اسلامی حرف میزنیم اما تنها سه درصد اقتصاد ما تعاونی است، و بالای هفتاد درصد اقتصاد ما دولتی است و عملا دولت همهکاره است، در این فضا محلی هم برای جامعه مدنی باقی نمیماند.
نکته دیگر، «بومی کردن» نهادهای واسط بین دولت و جامعه است و این کاری است که ما دانشگاهیها باید انجام میدادیم که از آن غافل بودهایم. مثلا علیرغم اینکه توانستیم NGO ها را فعال کنیم اما امروز به نوعی برخی از آنها خود به یک منبع فساد بدل شدهاند. اگر ما با نسخههای بومیتری کار میکردیم امکان تحقق جامعه مدنی هم فراهم میشد و این مسئولیت بومیسازی متوجه دانشگاهیان ما بود و متاسفانه آنها هم نتوانستند آن چنان که باید در این بومی کردن نهادهای واسط کارآمد عمل کنند.
فراستخواه: مسأله اینجا است که ما با سیاستهای نادرست دانشگاهها را هم ناکارآمد و ناکارکرد و بدکارکرد کردهایم. دانشگاهها استقلال آکادمیک ندارند، در حالی که نهادهای عقلانیت و بلوغ هستند. سایه سنگین دولت از مدیریت ومحتویات دانشگاه ها هیچوقت برطرف نشده است . بخش غیردولتی را پویا و فعال نکردهایم و از خلاقیتها، رقابتها، پویاییهای اقتصادی غیردولتی ممانعت کردیم. و اینچنین اندامهای حسی جامعه و سازمانهای اجتماعی را ضعیف کردیم. سازمان اجتماعی میتوانست ساز وکارهای ایمنیشناسی خاص خود را داشته باشد و میتوانست مصونیت ایجاد کند. اینها را ما از سازمان و نهادهای اجتماعی و از جمله نهادهای آکادمیک گرفتیم.
مسأله دیگر به ایرانیان خارج از کشور برمیگردد. واقعیت این است که بخشی مهم از مهاجرت مسئولیت ما بوده است. سیاست جذب در کشورهای دیگر به قوت خود باقی است اما ما با سیاستهایمان دفع را بیشتر کردیم و مهاجرتها بیشتر شد. وقتی ایرانیان به خارج از کشور مهاجرت میکنند «دایازپورای ایرانی» تشکیل میدهند. حال چون ما اینها را گریزان کردیم . دایازپورای ایرانی که یکی از ثروتمند ترین و تحصیلکرده ترین گروه مهاجران در اروپا وآمریکا و کانادا هست میتوانست برای ما اقتدار ملی ومنافع ملی به همراه داشته باشد. ولی ما «چرخش مغزها» را به «فرار مغزها» بدل کردیم، از استاد ایرانی و سرمایه گذار ایرانی کسب منافع ملی نکردیم پس خود اینها نیز به یکی از آن «دیگریها» بدل میشوند.
انتظاری: در این مورد با شما موافق نیستم. جریان اصلی این بازنمایی ایرانیان نیستند. رسانههای معاند، نماینده دایازپورای ایرانی نیستند. حتی بسیاری از این رسانهها حتی نزد دایازپوراهای ایرانی منفور هستند. ولی میپذیرم که ما سوء عملکردهایی داشتهایم که از مهمترین آنها این است که نتوانستهایم با دایازپوراهایمان ارتباط برقرار کنیم چون خیلی از کشورها از مهاجرانشان در کشورهای پیشرفته به عنوان یک ظرفیت استفاده میکنند تا بتوانند با آن کشورها تعامل بهتری داشته باشند. متاسفانه دولتهای ما نتوانستهاند در دورههای مختلف، چنین ارتباطی را زمینهسازی کنند.
اگر به بحث نسل نوجوان و دهه هشتادیها برگردیم و آنچه این روزها در جامعه در جریان است تمرکز کنیم باید بگویم که ما باید صدای این نسل را بشنویم. البته معتقدم نمیتوان از یک «نسل» حرف زد. ما با گستره متنوعتر و گستردهتری مواجه هستیم. گروههای مختلف جوانان داریم با گرایشهای بعضا به شدت متناقض و متعارض. بنابراین در مواجهه با گروههای جوانان اولا باید گونهشناسی کنیم تا سلیقهها و علائق مختلف مشخص شود و این امکان فراهم شود که صدای همه شنیده شود.
این مشکلی جدی است که جوان احساس کند صدایش شنیده نمیشود، باید کانالهای ارتباطی ما خیلی فعالتر از آن چیزی باشد که اکنون وجود دارد، مساله فقط جوانان نیست، رسانه ملی تنها صدای برخیها را انعکاس میدهد حتی صدای استاد دانشگاه را منعکس نمیکند و بیشتر محملی برای هنرمندان کارمند است.
میخواهم بگویم «مشکل ارتباطی» ما گستره بیشتری از دهه هشتادیها است. خلاءهای ارتباطی ما مسألهساز است و تنها یکی از آنها معطوف به نوجوانان و جوانان میشود. باید امکان شنیده شدن صداهای آنها در قالبهای مختلف فراهم شود ضمن اینکه ما باید «واقعیت اجتماعی» را در صور مختلف تقویت کنیم. واقعیت اجتماعی در جامعه ما به شدت ضعیف شده است. بروز این اتفاقات اخیر بیشتر به دلیل ضعیف شدن واقعیت اجتماعی است و لازمه تقویت آن فراهم کردن بسترهایی است تا تشکلهای اجتماعی، در قالبهای مختلف به صورت متنوع و متکثر با سلیقهها و ذائقههای مختلف امکان ظهور و بروز پیدا کنند و اگر این اتفاق بیافتد بسیاری از این دست مسائل حل میشود.
فراستخواه: البته نباید هم نارضایتیهای انباشته و خشمهای فروخورده را فقط به جوانان ومسألۀ سبک زندگی تقلیل داد. ما بزرگترها، جوانان وبویژه نوجوانان را قربانی افکار و ایدئولوژیهای خودمان کردهایم و اکنون نوعی حس غمخواری با آنها داریم واین سبب می شود که نارضایتی آنها را برجسته تر می کنیم، اما نباید غافل بود که نارضایتیها ابعاد مختلف دارند؛ رانت ها ونابرابریها و عدم امکان مشارکت مؤثر وشکافهای قومی، جنسی، طبقاتی وانواع تضییع حق الناس. اینها منشأ شکاف ملت ودولت می شود. بپذیریم که صفات جمعیتی این جامعه به طور اساسی دگرگون شده است و ادارۀ این جمعیت، منطقی متفاوت لازم دارد. کسانی سبک زندگی متفاوتی می خواهند و کسانی می خواهند با هر فکر وعقیده از همه حقوق شهروندی برخوردار باشند، کسانی به حقوق انتخاباتی خود حساس اند ، و کسانی به انواع مشارکتهای قانونمند ومؤثر که باید در سرنوشت خود داشته باشند. جناب دکتر فرمودند واقعیت اجتماعی باید تقویت شود واین درست است واجازه بدهید بنده هم به آن چنین بیفزایم که واقعیت اجتماعی، یک واقعیت تخت فله ای و لزوما باب طبع ما نیست ، سطح تحصیلات و اطلاعات و ارتباطات و قدرت تحرک آن در مقیاس ملی ومنطقه ای وبین المللی خیلی افزایش پیدا کرده است. واقعیتی کثیر است و میل به آزادی و تنوع و اختیارات قانومند دارد و انتظار شفافیت و گزارش دهی و پاسخگویی از مقامات دارد. تا ریشه های این نارضایتی ها هست باید نسبت به پایداری این سرزمین نگران بود وبا خوش باوری و راه حلهای دم دستی ساده ، این مشکلات به نحو اساسی رفع ورجوع نمی شود.