مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مقصود فراستخواه

فضایی میان ذهنی در حوزه عمومی نقد و گفت وگو

مسؤولیت اجتماعی جریان دانشجویی

ارائه بحث  در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران ودانشگاه علوم پزشکی تهران

چهارشنبه بیست تیر 97 ؛ دفتر انجمن


در اینجا

چهارمین نشست نقد کتاب «گاه وبیگاهی دانشگاه در ایران» در دانشگاه علامه طباطبایی

چهارمین نشست نقد کتاب «گاه وبیگاهی دانشگاه در ایران» 

در دانشگاه علامه طباطبایی، 11اردیبهشت 97 

ساعت یازده قبل از ظهر ،  دهکده المپیک، دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی


دولت دانشگاه را به خود دانشگاهیان تحویل بدهد



روزنامه ایران ، 8 شهریور 96، صفحه 12


روزنامه ایران، 8 شهریور 96، صفحه 13


بخشی از مصاحبه لیدا فخری ومهسا رمضانی :


مشارکت‌های نخبگان در تصمیم سازی‌های که روحانی در دولت یازدهم وعده داده بود،بعد از چهار سال چقدر محقق شد؟ و در حال حاضر اصحاب علم در روند امور کشور  چقدر دخیل می‌شوند؟

دکتر فراستخواه:در این بحث ما نیازمند تبار شناسی هستیم.  به نظر من، مناسبات دولت و دانشگاه  در ایران پساانقلاب مناقشه‌آمیز بود و تا به امروز هم ادامه دارد. به تعبیری، نسبت میان دولت و دانشگاه به نحو رضایت‌بخشی سامان نیافت.

 اولین نسبتی که دولت با دانشگاه داشت، تصرف بود. دولت دانشگاه را در انقلاب فرهنگی تصرف کرد و آقایان دانشگاه  را مایه‌ضلالت دانستند، که باید کنترل می­شد.

در مرحله بعد،دانشگاه را طبق شواهدی که در کتاب «سرگذشت و سوانح دانشگاه» آوردم، تولیت کردند تا آنجا که برنامه‌درسی دانشگاه ها، جذب هیات علمی، گزینش دانشجوها، تنظیم پردیس دانشگاه­ها و ... را نیز در دست گرفتند. این روند،10 سال طول کشید.

 بعد ها در دوره‌ ریاست جمهوری آقای هاشمی و در دولت سازندگی ، نگاه به دانشگاه تلطیف شد و به این نتیجه رسیدند که دانشگاه را تمشیت کنند و دانشگاه می‌تواند به توسعه و سازندگی کمک کند. اینجا علم  به مثابه ابزار و کالا  درآمد و کالایی شدن دانشگاه مطرح­شد و هنوز هم این نگاه ادامه دارد.  تا اینجا  دانشگاه کمی ارتقاء مقام پیدا کرده است اما به عنوان یک بازوی کارشناسی وعلمی که در چارچوب ایدئولوژی رسمی می اندیشد و اینجا است که دانشگاهیان به سوژه های سر به زیر بدل می­شوند.

در دوره ‌اصلاحات گفتند نه تصرف،  نه تولیت و نه حتی تمشیت با نگاه ابزاری. بلکه دانشگاه را تکریم کردند و علم فضیلت دانسته شد. در این دوره، به تدریج شرایط برای حضور و بروز دانشگاهیان فراهم شده بود که با اتمام دوره اصلاحات، صفحه برگشت و مجددا ما تحقیر دانشگاهیان و نادیده انگاشتن آنها را شاهد بودیم. این دوره هم تمام شد اما دانشگاه هم‌چنان به زندگی اش ادامه داد و جالب آنکه به رغم تمام در هم کوفتگی‌ها و در هم ریختگی ها زنده بود و نشان داد که در جوهره خود آن ظرفیت آکادمیک و بلوغ لازم را دارد.

دوره‌اول،دولت روحانی به نظر من، تعارف اجتماعی با دانشگاه بود. به تعبیری با دانشگاهیان تعارف می‌کنند و از آنها می خواهند تا به مسائل مبتلابه جامعه بیاندیشند و در جامعه حاضر باشند . مرتب می پرسند که چرا درباره‌مسائل اجتماعی کار نمی‌کنید.  هیچ وقت هم تحقیر آمیز صحبت نمی‌کنند . الان دیگر آن فکر تصرف و تولیت و تمشیت دانشگاه از بیرون واقعا بی آبرو شده است، آن پوپولیسم دولتی تحقیر کننده دانشگاه هم دیگر بازار ندارد و چون آقای روحانی به قدر  کافی بلوغ سیاسی دارد،  خودش هم دانشگاهی هست در نتیجه یک مقدار تعارف می‌کنند با دانشگاهیان. به نظر من آن چیزی که اتفاق نیفتاده است این  هست که از تعارف کم کنند و بر مبلغ بیفزایند.

 الان وقت تعارف نیست وقت تحویل علم به خود دانشگاهیان است.  واقعاً انتظار من هم به عنوان یک شهروند  وهم به عنوان یک معلم کوچک متعلق به دانشگاه واجتماع علمی از دولت دوازدهم، که خود نیز به آن رای داده ام، استیفای حقوق دانشگاه و استرداد حقوق دانشگاهیان است. دانشگاه به تعارف نیاز ندارد. آن چیزی که  دانشگاهی می‌خواهد، استرداد حقوقش است؛ یعنی، تبدیل تصرف به تحویل. علم را به خود دانشگاهیان بدهند. تحویل علم به اهل علم. تحویل دانشگاه به دانشگاهیان. 

معتقد هستم دانشگاهیان بیشتر از هر قشر دیگر بلوغ و عقلانیت دارند و می توانند خود را اداره کنند. پس من مطالبه‌ اصلی دانشگاهیان  را تحویل دانشگاه، و استرداد حقوقشان می‌دانم.  آن چیزی که دانشگاه مطالبه دارد، قدرت سپاری است. یعنی توانمندسازی دانشگاه و بازگرداندن اختیارات لازم به دانشگاه که درواقع من آن را خلاصه می‌کنم در استقلال نهادی، در حالی که الان بیشتر استقلال صوری دانشگاه مطرح است.  در حالی که آن چیزی که ما لازم داریم استقلال نهادی دانشگاه است.

برای رسیدن به استقلال نهادی  سه گامی که به دولت پیشنهاد می‌کنید، چیست؟

دکتر فراستخواه: گام اول این است که وزیر علوم را مجمع دانشگاهیان معرفی کنند. وزیر علوم در ایران باید توسط مجمع دانشگاهیان، انجمن دانشگاه­ها تعیین شود. این در حالی است که ما در ایران انجمن دانشگاه ها نداریم.

در دیگر کشورها این چنین است ؟

دکتر فراستخواه:  بله.  انجمن‌های دانشگاهی  در دنیا وجود دارد، هم در سطح بین­المللی هم در سطح ملی. ما ده مدل دانشگاه در ایران داریم،  دانشگاه دولتی،  غیرعلوم پزشکی، دانشگاه‌های علوم پزشکی، دانشگاه‌های غیرحضوری، موسسات غیرانتفاعی، دانشگاه آزاد، دانشگاه‌های مجازی ، دانشگاه های فنی حرفه ای و علمی کاربردی، و انواع دانشگاه‌های دیگر.  ما مجموعه‌ای از انواع دانشگاه‌ها داریم. باید رؤسای آنها تشکلی  ایجاد کنند و انجمن مستقل دانشگاه‌های ایران را تشکیل دهند و ضمن اینکه در طول سال ها ونیمسال ها جامعه دانشگاهی ایران را نمایندگی و هماهنگ  می کنند و حمایت  می کنند ومشکلات ومسائل کلان آن ها را  دنبال می کنند،  در زمان تغییر دولتها نیز  سه نفر را به دولت به عنوان وزیر علوم معرفی کنند. و رئیس جمهور از میان آنها دست به انتخاب بزند. اگر حمایت بکنند واجازه بدهند  تا مجمع دانشگاه‌ها ایجاد شود می‌تواند  وزیر علوم را هم  مجمع دانشگاه تعیین کند.

دومین مطالبه دانشگاهیان به باور من، خارج شدن ریاست دانشگاه از وضعیت کنونی پست سیاسی است،  چهار دهه است که ریاست دانشگاه یک پست سیاسی شده است و از بالا تعیین و انتصاب می‌شود. در حالی که رئیس  دانشگاه، باید منتخب استادان خود دانشگاه باشد. درهیچ کجای دنیای پیشرفته وتوسعه یافته و حتی درحال توسعه‌موفق اینقدردانشگاه تابعی ازتغییرات دستگاه اجرایی نیست!

در پس این صحبت ها، یک فرض وجود دارد و  آن، این است که ادراک دولت دوازدهم از خود  چه هست؟  آیا دولت  یک دستگاه اجرایی است که فقط تولید خدمات می کند؟ یا اینکه نه، دولت دوازدهم به طور خاص  وبرحسب شرایط انتخابات و کمپینی که شد و24 میلیون رأی  یک واسطه‌اجتماعی است. یک« Social agent » است. اگر ادراک دولت از خودش( به اصطلاح« self-perception» او ) این دومی باشد صحبت‌های من موضوعیت دارد،  آن وقت هست مه می‌گوییم رسالت دکتر روحانی درچهارسال پیش رو، آزادسازی دانشگاه است.

سومین گام، تمرکززدایی است. یعنی دولت به جریان تفویض اختیارات کمک کند و  قدرت را به مناطق ده گانه‌کشور بسپارد. خوشبختانه زمینه‌های  نسبتاً مناسبی وجود دارد که کل کشور به ده منطقه تفکیک شده است.  مثلاً منطقه‌یک تهران و البرز است. منطقه‌دو، استان‌های شمالی است. همینطور مناطق دیگر که هر منطقه از چند استان مجاور همگن تشکیل بشود و  قدرت  علم وفناوری در سیاست های آمایشی و منطقه ای متناسب با نیازهای استان ها، به آنها واگذار شود.

چهارم، به اعتقاد من، دولت باید هیات‌های امنای دانشگاه‌ها را تقویت کند به طوریکه اختیاردار کل دانشگاه شوند،تا دیگر نیازی به وزارت علوم نباشد و وزیر علوم تنها، کارهای اساسی ( آن هم کارهای حمایتی وارزیابی عالی ملی نه مداخله در کار دانشگاه ودانشگاهیان) را در سطح خیلی کلان در دستور کارخود قرار دهد. در دانشگاه های خارج از کشور یک دانشگاهی نمی‌داند  ونمی خواهد هم بداند وحوصله اش را ندارد که در دولت چه خبر است و با دانشجویش  اختیاردار کل دانشگاه است. می‌تواند خود را اداره کند، برای خود برنامه ریزی کند، هیات علمی و دانشجو جذب کند، برنامه‌درسی‌اش را بنویسد و  خودگردانی داشته باشه و  وظیفه‌دولت، تنها حمایت از دانشگاه است.

چرا  باید از دانشگاه حمایت کند؟

  برای این که دانشگاه خیر عمومی  ایجاد می‌کند. دانشگاه بنگاه نیست که فقط به سود خود کار کند بلکه برای آینده‌ این سرزمین مان دانش تولید کرده و سرمایه‌انسانی  تربیت می‌کند. پس انتظار می رود که دانشگاه در هرکجای دنیا مورد حمایت عمومی واقع شود واز بودجه های عمومی اعتبار کافی در اختیارش قرار بدهند ودر قبالش از او پاسخگویی اجتماعی در مسائل علمی بخواهند.

پنجم، دانشگاه در جامعه‌ بین المللی عضویت پیدا کند. ما بر اثر  سیطره‌سیاست خارجی انزواگرایانه و تنش زا، دانشگاه را از محیط علمی بین­الملل جدا کردیم و دانشگاه این اختیار را ندارد که در خیلی از مجامع عضویت پیدا بکند و با دانشگاه‌های خارج  ارتباطات و  هم‌گامی‌های علمی و بین‌المللی داشته باشد.

امروز اگر یک دانشگاه بخواهد با یک دانشگاه خارجی همکاری‌های علمی به معنای تربیت دانشجو، مبادله‌استاد و دانشجو، رساله‌های دکتری مشترک و .... داشته باشد، اینقدر با  مشکلات امنیتی و حکومتی مواجه می­شود که ترجیح می دهد این کارها را دنبال نکند. در نتیجه به نظر من مطالبات دانشگاه‌ها روشن است و آن تحویل  علم به اهل علم و دانشگاه به خود دانشگاهیان.

چگونه می توان در این کشور دانشگاه مستقل داشت

مقصود فراستخواه،: دانشگاه مانند یک کشور و سرزمین، دارای نواحی کوچک‌تر به نام دانشکده است و باید با الگوی جمهوری دموکراسی اداره شود که در انتخاب رئیس و طرز اداره خود آزاد بوده و برجسته‌ترین افراد را برای سرپرستی برگزیند.

نقل از  عطنا  

در اینجا    

به گزارش عطنا، مقصود فراستخواه، دانشیار موسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی و استاد دانشگاه علامه طباطبائی در همایش «استقلال دانشگاه‌ها، چالش‌ها و راهبردها» در دانشکده مدیریت و حسابداری دانشگاه علامه، گفت: دانشگاهی مستقل است که برای جامعه‌، فرهنگ، اقتصاد، زندگی مردم و زیست جهان جامعه ارزش افزوده داشته باشد.

وی ادامه داد: دانشگاه زمانی می‌تواند مکان وجودی داشته باشد و روی آن مکان بایستد و بگوید «من دانشگاه هستم»، که با جامعه ارزش مبادله‌ی داد و ستد داشته و بتواند نیازهای نوپدید جامعه را پاسخگو باشد.

فراستخواه با طرح این پرسش که دانشگاه‌های اکسفورد، کمبریج و پاریس تا قرن نوزده چطور دانشگاه شدند، خاطرنشان کرد: این امر به این دلیل بود که این جوامع ارزش‌های جدید اجتماعی ایجاد کردند و اقتصاد پویای شهری، مناسبات بازرگانی و زندگی شهری نیاز به این دانشگاه‌ها داشت و این ضرورت بود که برای آنها استقلال به وجود آورد.

دانشیار موسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی با تاکید بر این نیاز در ایران، به بیان تاریخچه دانشگاه پرداخت و گفت: در ایران قبل از دانشگاه تهران که سال ۱۳۱۳ تاسیس شد، از سال ۱۳۰۷ دارالمعلمین عالی برای تربیت معلم مدارس متوسطه در تهران به وجود آمد و اولین موسسات آموزش عالی ما در متوسطه و در یک مدل نشان داده شد. درست زمانی که هفت نوع صنعت جدید در جامعه ظاهر شد، ما هیچی نداشتیم و تنها «دانشگاه» پاسخگوی این هفت صنعت و نیاز جدید بود.

این استاد دانشگاه اضافه کرد: با وجود نیازهای که در جامعه بود، مدرسه عالی علوم سیاسی، حقوق، فلاحت، صنعتی، طب، سلامت، تعلیم و تربیت، تجارت، امنیت و سایر رشته‌ها به وجود آمد.

وی در ادامه ضمن اشاره به تاریخ استقلال دانشگاهی، اظهار کرد: کسانی که در دانشگاه تربیت می‌شدند به محض اتمام آن در بخش‌های کشور مشغول می‌شدند و چون نیازهای جامعه را تأمین می‌کردند در مقابل می‌گفتند ما باید استاد، پذیرش، برنامه‌ها، مدیریت و حکمرانی را در اختیار داشته باشیم.

فراستخواه با اشاره به جایگاه و تاثیر دکتر علی‌اکبر سیاسی ‌(سیاستمدار و استاد دانشگاه) در جامعه ایران، اظهار کرد: علی‌اکبر سیاسی معمار استقلال دانشگاه در ایران است که پس از حضور در دارلمعلمین عالی، دانشسرای عالی و بعد دانشگاه تهران جرئت پیدا کرد که به شاه مملکت بگوید که دانشگاه با دستگاه‌های دیگر فرق دارد.

استاد دانشگاه علامه طباطبائی با توجه به وضعیتی که در این چند دهه‌ اخیر در دانشگاه‌ها به وجود آمده است، گفت: با توجه به وضعیت پیش‌آمده دانشگاه نمی‌تواند مازادی برای جامعه ایجاد کند.

وی افزود: برای مثال، ۱۱ و نیم میلیون جمعیت فارغ‌التحصل داریم که اگر از آن، تعداد دانشجویان و بازنشستگان را کم کنیم، برابر با ۵/۶ میلیون جمعیت تراکمی می‌شود که از این جمعیت یک میلیون نفر بیکار است و با این حساب که با دو ساعت کار در عرض هفته هم شاغل به حساب می‌آییم لذا بیکاری از جمله عواملی است که ما به عنوان دانشگاه چیزی به حل آن اضافه نکرده‌ایم.

وی از دومین مدل پیش‌برنده استقلال دانشگاهی یعنی «سرمایه اجتماعی» نام برد و یادآور شد: ارزش‌های دانشگاهی تنها ارزش‌های مبادله‌ای، بازاری و ابزاری نیست بلکه علم‌آموزی خود، واجب و از ارزش‌های ذاتی و ارتباطی است.

فراستخواه در ادامه بیان کرد: علم به مثابه نظام نوین دانایی و عقلانیت جدید در جامعه معاصر ایران از یک دوره‌ای اهمیت پیدا کرد و دانشگاه داشتن بخشی از تجدد ایران شد، به‌طوری که به این نتیجه رسیدند باید متحول بشوند. به همین دلیل بخشی از این طرح کلان آنها دانشگاه بود و در نتیجه این نهاد واجد اهمیت اجتماعی و به عنوان بخشی از هویت نوین جنبش اجتماعی شکل گرفت.

وی در ادامه از بزرگانی چون «بدیع‌الزمان فروزانفر، جلال همایی، محمد معین» نام برد و در این‌باره گفت: با وجود چنین افردای بود که مدیریت مستقل و استقلال علمی و فکری به وجود آمد.

دانشیار مؤسسه پژوهش و برنامه‌ریزی آموزش عالی با اشاره به لزوم اعتماد به آموزش عالی، ادامه داد: در گذشته بالاترین اعتماد مردم به دانشگاهیان و دانشمندان در حدود ۷۷/۳ درصد است و نسبت به اعتمادی که مردم به کسبه داشتند اصلا قابل مقایسه نیست که این نشان می‌دهد دانشگاه با سرمایه اجتماعی‌اش مستقل می‌شود اما در سال‌های اخیر اعتماد اجتماعی نسبت به دانشگاهیان در حال ترک خوردن است.

وی در ادامه گفت: متلک‌های فروش پایان‌نامه، سخنات تحقیرآمیز در ارتباط با کلاس و استاد، روزمه‌نویسی، مدرک‌گرایی، اصول شایسته‌گرایی، سیاسی شدن ریاست دانشگاه و دیگر پست‌ها سبب شد که احترام اجتماعی به ساحت علمی و دانشگاهی در حال ترک برداشتن است.

فراستخواه در زمینه توجه به نقش رسانه‌ها در آموزش عالی هم اظهار کرد: در سال‌های اخیر رسانه‌ها و نهادهایی وجود داشته‌اند که از بودجه عمومی استفاده‌ می‌کردند و ترویج عقل‌گریزی را در جامعه انجام داده‌اند و طی آن، این عقل‌ستیزی و گریز از عقل که در زمینه‌های اجتماعی ما وجود دارد، تبلیغ می‌شد.

وی افزود: در این بازی، سرشت جهانی دانش مختوم و عامه‌گرایی علمی مفعول شد و روش‌شناسی علمی لطمه دید که نتیجه‌ آن این بود که دانشگاه جایگاه خود را از دست بدهد.

این استاد دانشگاه از سومین روش پیش‌برنده با عنوان «پشتوانه صنفی و حرفه‌‌‌ای‌گرایی نهادهای علمی» نام برد و گفت: در ایران صنف و حرفه‌ای‌گرایی ضعیف است.

وی در ادامه به ذکر تاریخچه‌ «صنفی‌گرایی» در ایران پرداخت و:‌خاطرنشان کرد: در ایران از سال ۱۳۱۱ اتحادیه و صنفی به نام «جامعه لیسانسیه‌های دانشسرای عالی» تشکیل شده که اعضای آن خانلری، ذبیح‌الله صفا، احمد بیرشک  بودند، افردای که با همکاری هم مجله‌ی «سخن» را تشکیل دادند و این مجله از ژورنال‌های علمی بسیار آکادمیک ایران است که از سال ۱۳۲۰ منتشر شد.

فراستخواه با گریزی به اتفاقات دهه بیست شمسی در ایران هم یادآور شد: استقلال دانشگاهی از متن پویایی‌های خود دانشگاهیان به وجود آمد به‌طوری که «مطالبه‌» از متن حرفه‌ای دانشگاهیان بود، از جمله مکاتبه‌ای که در آن زمان انجام دادند مکاتبه دکتر علی‌اکبر سیاسی با نخست وزیر وقت بود.

وی در ادامه با اشاره به مقاله‌‌ای که احمد بیرشک‌ (ریاضیدان و پژوهشگر تاریخ علم) در سال ۱۳۲۲ برای مجله سخن نوشته، گفت: دانشگاه به سان یک کشور و سرزمینی است دارای نواحی کوچکتر به نام  دانشکده  و باید با الگوی جمهوری دموکراسی اداره بشود که در انتخاب رئیس و طرز اداره خود آزاد بوده و برجسته‌ترین افراد خود را برای سرپرستی برمی‌گزیند. در مجلس خود و در طرز اداره‌ی آن آزاد است.

فراست‌خواه از جمله عوامل بازدارنده‌ در رسیدن به استقلال دانشگاه‌ها را غلبه امر سیاسی بر آکادمیک، غلبه اقتصاد دولتی رانتی بر ابعاد مالی دانشگاه و همچنین غلبه ایدئولوژی بر علم‌ورزی دانست.

نفرین نفت.....نگاهی به مصائب دانشگاه ایرانی از منظر اقتصاد رانتی و مدیریت گرایی نوین دولتی

در اینجا

 و در اینجا 

گزیده ای از سخنان فراستخواه در این گفتگو :

....گفت مستی زان سبب افتان و خیزان می‌روی/ گفت جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست. ما خودمان راه های زندگی را با ساختارهایی که درست کرده ایم، خراب کرده ایم وآن وقت از راه رفتن مردم ایراد می گیریم. مسأله به نظر من این است که بچه‌ها با توجه محدودیت های موجود،  برای درس خواندن، انتخاب عقلانی می‌کنند. راه دیگری برای شان باقی نگذاشته ایم یکی از راه‌های ورود به بازار کار برای آنها رفتن به دانشگاه است. یعنی همان الگویی که ما به بچه‌ها دادیم. الگوهای اجتماعی جایگزینی برای ورود به جامعه و رشد وشکوفایی نیست . براساس الگوهایی که ما به جوانان ارائه می‌کنیم،‌ انتخاب های ناقصی از سوی آنها اتفاق می‌افتد که یک گوشه داستان، مدرک‌گرایی است. به نظر من ایراد اصلی در اقتصاد رانتی ماست. اقتصاد رانتی، افسانه دولت درست می‌کند. در این حالت دولت روزی‌رسان است که مدرک هم می‌دهد. مشکل از آنجا پیدا شد که دانشگاه یک زائده‌ای از سیستم اداری و بروکراسی دولت نفتی شد. دولتی که به قول دکتر فکوهی پول دارد و با پول همه مسائل را حل می‌کند وعیب ها را می پوشاند. در این حالت دولت، دانشگاه را هم به عنوان بخشی از سیستم اداری خود می‌داند. همان طور که برای دخانیات مأموریتی قائل است، دانشگاه‌ها را هم یک زمانی تعطیل می‌کند برای آنکه در آنها انقلاب فرهنگی ایجاد کند، بعد هم برای دانشگاه‌ها در چارچوب ایدئولوژی خودش مأموریت تعیین می‌کند تا بدون نیازسنجی های لازم  وبدون آمادگی های لازم برای عرضۀ چیزی بدرد بخور، کرور کرور دانشجو بگیرد تا مشکل بیکاری را به تعویق اندازند و به دلیل وجود تقاضای اجتماعی برای تحصیل، دانشگاه‌ها بی‌رویه دانشجو جذب می کنند. هدف اصلی برنامه‌های درسی تدوین شدۀ ما چیزی جز مدرک‌گرایی است؟

ریشه مدرگ‌گرایی از عرضه‌گرایی دولتی ناشی می‌شود. یعنی آموزش عالی ما نتیجه یک انتخاب اجتماعی(social choice ) نیست. بلکه نتیجه یک عرضه دولتی است. دولتی که افسانه و مقدس است و روی سرمایه‌ها و درآمدهای جامعه نشسته است و به مالیات هم نیاز ندارد. خودش مستقیماً پول‌هایی دارد که با آن مشکلات را حل می‌کند. به نظر من ما آنجا شکست خوردیم که دانشگاه را که یک نهاد علمی است و مفهومی تاریخی پشت آن وجود دارد، به یک سازمان اداری تقلیل دادیم. در نتیجه براساس این تعریف، برنامه‌های درسی در درون دولت وبه صورت متمرکز نوشته شده وبه دانشگاه ها ابلاغ! شده که ارتباطی هم به نیازهای اجتماعی ندارد. همه 2800 دانشگاه ومؤسسه و یا واحد دانشگاهی هم ادامه تشکیلات دولت هستند. چون رؤسای آنها از طریق دولت تعیین می‌شوند. اگر آموزش عالی نتیجه یک عقلانیت اجتماعی بود، می‌دانست چگونه بین عرضه و تقاضا بالانس ایجاد کند. دکتر فکوهی به درستی گفتند که دانشگاه نباید کالایی باشد. چون نهاد دانشگاه مسؤولیت اجتماعی ارائه خیر عمومی را دارد وبنگاه خصوصی نیست ولی‌ متأسفانه برنامه‌های درسی که ارتباطی به مسائل اجتماعی ندارد و به شکل دولتی تدوین و به دانشگاه‌ها ابلاغ شده است باعث شده تا دانشگاه‌ها اختیار چندانی از خود نداشته باشند. دانشگاه‌ها در یک وضعیت بی‌اختیاری هستند. ریاست دانشگاه، یک پست سیاسی است و انواع مداخلات و نفوذها از طریق دولت در آن صورت می‌گیرد و طبیعی است که خروجی چنین دانشگاه‌هایی مدرک گرایی می‌شود. وقتی بچه‌های جامعه می‌بینند چاره‌ای ندارند جز اینکه با دست زدن به یک انتخاب حداقلی، گلیم خود را از ‌آب بکشند، به دانشگاه سرازیر می شوند. یعنی یک وضعیت خود مداری که هرکس می‌خواهد خود را نگهداری کند. در نتیجه دانشگاه‌ها به فروشگاه‌های مدرک تقلیل می‌یابند. در واقع این نتیجه عرضه‌گرایی دولت است که نتیجه اقتصاد رانتی و تصاحب منابع توسط دولت است. بحثی هست که به آن نفرین نفت resource curse می‌گویند. یعنی به جای اینکه نفت برای ما برکت شود، بلا شده است. نعمت الهی که تبدیل به نقمت شده است. سرمایه انسانی هم جزء resource )منابع) است. به نظر من 5 میلیون دانشجوی ما هم که انصافا پنجره فرصت و  گنجینه ای ملی  وامیدی برای عبور به آینده است، تبدیل به نفرین سرمایه انسانیِ این جامعه است.

بیماری هلندی را که می دانید. این بیماری را مجله اکونومیست در دهه 70 میلادی مطرح کرد. گاز را تا دهه 60 میلادی کشف نکرده بود و صنعت هم در این زمان از رونق لازم برخوردار بود، اما مدتی پس از کشف گاز صنعت آنها دچار افول و کرختی شد. ولی آنها با مدیریت صحیح توانستند، ضمن بهره مندی از نعمت گاز، مجددا رونق لازم را به صنعت برگردانند. اگر مدیریت استعدادها و بهره وری از سرمایه انسانی یعنی این تعداد از دانشجویان هم به درستی انجام شود، خواهیم دید که با چه نعمتی روبرو هستیم.

مشکل ما از اقتصادی ریشه می گیرد که دانش نمی‌خواهد و اصلاً تقاضای دانش ندارد. شما اگر به جای مدرک، یک دانش آموخته با سواد به این اقتصاد دولت زده ونفت زده  ومصرف زده بدهید، کِرخت می‌شود، پس می‌زند. دانشگاه از نظر دولت نوعی کارکرد جامعه‌پذیری سیاسی دارد. یعنی افراد را آن طور که خودمان می‌خواهیم اینجا تربیت می کنیم. گاهی دانشگاه را در حد یک کارخانه تلقی کردیم و الان هم مدرک می فروشیم. مدرک‌گرایی نتیجه ریل‌گذاری‌های اجتماعی نادرست است. طبق بررسی‌های انجام شده تقاضای پسرها برای ورود به دانشگاه‌ها در سال های اخیر کمتر شده است. دخترها نیز  چون کمبودهای تاریخی دارند، همچنان در حال تسخیر دانشگاه‌ها هستند. آنان با این کار سعی دارند، تبعیض علیه خود را از بین ببرند و پایگاه اجتماعی خود را ارتقاء دهند،شما بگویید آیا این را هم نکنند ، چه کنند؟ امروز ما باید افتخار می‌کردیم که بچه‌های ما می‌خواهند درس بخوانند و شوق آموختن در این جامعه هست ولی متأسفانه از درس‌هایی که در دانشگاه‌ها به بچه‌ها یاد می‌دهیم فقط مدرک می‌ ماند. مدرکی که هیچ ارتباطی به نیازهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، عمومی، مدنی و جامعه ندارد.

در واقع ما از کلمبیا چیزی به اسم دانشگاه خریدیم و به ایران آوردیم. یک زمانی در قالب ایدئولوژی نوسازی دولتی و پروژه مدرنیزاسیون دولتی، دانشگاه‌ها وارد کشور شدند. در مذاکرات کابینه هست که در آن مذاکرات می‌گویند، اعلیحضرت! تهران خیلی قشنگ شده و آن را درست کردیم. فقط عمارتی است که به آن یونیورسیته می‌گویند. آن راهم بیاوریم و بگذاریم اینجا در زمین های جلالیه تا آن پروژۀ ایدئولوژیک مان تکمیل می‌شود! ابتدا برای تاسیس دانشگاه مقاومت می‌کردند، اما بعد گفتند با این کار بچه‌ها ( به جای رفتن به خارج وتبدیل شدن به دردسر)همین ‌جا درس می‌خوانند و مدارس عالی مثل مدرسه‌های دارالمعلمین و دانشسرا را هم یک کاسه و در یک سازمان کنترل می‌کنیم و بچه‌ها را هم تحت کنترل خودمان در می آوریم. پس آن زمان دولت همه کاره با ایدئولوژی نوسازی دولتی خودش،  دانشگاه وارد کرد بعد از انقلاب هم با ایدئولوژی اسلامی سازی، تعطیلی و سپس زیر ورو کردن دانشگاه‌ها را اختیار کرد. نتیجه این می‌شود که بر خلاف روال جذب استاد در همه جای دنیا که توسط خود استادان عمل می شود. در اینجا استخدام براساس الگوهای سیاسی، اداری و ‌دولتی انجام می‌گیرد و بعد از این استخدام هم لابد باید ارتقاء یابند. در نتیجه یک آیین‌نامه‌ای نوشته می‌شود که شما براساس چند مقاله ISI که بنویسید، ارتقاء پیدا می‌کنید. ارتقایی که براساس آن اندکی مواجب بیشتر می‌گیرید. پس دانشجو می آید مدرکی بگیرد تا ببیند با مشکل بیکاری ویافتن کار چه کند، دانشگاه هم دانشجو می آورد تا سرانه ای از دولت بگیرد واستاد هم با دانشجو مقالۀ پایان نامه ای دست وپا می کند تا ارتقا یابد .

 دانشگاه‌ها دچار یک زندگی معیشتی شده اند. به نوعی از این ستون به آن ستون فرج است. دانشجو می‌گوید، می‌روم در این دانشگاه و کلاس‌ها می‌نشینم، خمیازه می‌کشم و مدرکی می‌گیرم، بلکه با آن در بازار کار برای خود شغلی پیدا کردم. استاد هم می‌گوید من کلاس را برگزار می‌کنم تا بار آموزشی لازم را طی کنم و سر برج حقوق بگیرم. به این ترتیب چرخه کوری ایجاد کردیم. مشکل به یک جهت نه در استاد ونه در دانشجوست بلکه در ریل گذاری ها وساختارها  وسیستم هایی است که درست کردیم.  

زمانی درکی والا ( و یوتوپیک) از دانشگاه بود. کسی وارد دانشگاه می‌شد، احساس می‌کرد وارد آکادم شده است و درک متعالی از دانشگاه، استاد، کلاس درس داشت که اکنون مرتبا در حال فروکش کردن است، تصویر اجتماعی دانشگاه را مخدوش کرده ایم و این ناهنجاری‌هایی ایجاد می‌کند که بسیار وخیم‌تر از آن چیزی است که الان ما از آن صحبت می کنیم.

….

"آمارتیاسن" (برنده هندی نوبل اقتصاد) تعریفی از توسعه دارد. او در کتاب "توسعه به مثابه آزادی" مطرح می‌کند که "توسعه، گسترش افق انتخاب‌های آ‌دمی است". در جامعه ما افق انتخاب‌های مردم گسترش نیافته است پس تنها چیزی که می‌ماند مدرک‌گرایی واین قبیل رفتارهای معیشتی وخود نگهداری به جای توسعه شخصی وشکوفایی انسانی است.

اقتصاد رانتی، با خود ذهنیت رانتی‌ هم ایجاد می‌کند. طرز فکر اجتماعی (Mentality) به زودی از بین نمی‌رود. یک اقتصاد رانتی یک نیت رانتی ایجاد می‌کند. پیرو بحث شما در خصوص خودروهای بی کیفیت داخلی و سوء مدیریتی که هرگز خود را ملزم به پاسخگویی نمی داند، ناوگان حمل و نقل عمومی هم درست نیست که بتوان به انتظار داشت مردم به جای پناه بردن به خودروشخصی از آن استفاده کنند. در نتیجه هرکسی به نوعی خود‌مدار، منافع آنی خود را می‌خواهد. نتیجه آن برای دانشجو در یک دوره‌ای مدرک است. برای هیات علمی ارتقاست و برای رئیس دانشگاه هم اطاعت و تمکین و حفظ وضع موجود است. بدون اینکه ارزش افزوده ایجاد کند. ولی همه مشکل از دانشگاه نیست. در دانشگاه‌های ما بهترین استادان همین الان وجود دارند، اما آزادی آکادمیک واستقلال حرفه ای کافی عملا(نه روی کاغذها) ندارند. دچار نوعی بی‌اختیاری هستند. دانشگاه کمبریج در سال 2009، 800 سالگی خود را جشن گرفت. کمبریجی‌ها از آکسفورد رفتند و کمبریج را به وجود آوردند. بر اساس تعریف آنها دانشگاه، یک اجتماع خود تنظیم و  خود حکمران است که توسط دانشمندان اداره می‌شود.

….

الان در حد بعضی از گفتارهای اجتماعی جای علت و معلول عوض شده است. یک جوری صحبت می کنند مثل اینکه دانشگاه متهم اول می‌شود. در حالی که دانشگاه بهترین فرزندان این سرزمین و بهترین اعضای علمی را دارد ولی متأسفانه  گرفتار گردونه‌ای از فراسیستم ها و ابر ساختارها است . باید علت‌های اصلی را بیابیم. دانشگاه خود مصدر تفکر، معرفت، اکتشاف و کنش است. الان آنچه مهم است این است که سیستم، وسوسه مستعمره کردن زیست جهان را دارد. اول باید سیستم‌های ما از وسوسه کنترل دانشگاه که بخش بزرگی از سطح بلوغ این زیست جهان است، دست بردارند. مدیریت‌گرایی که از طرف دولت به دانشگاه تحمیل می‌شود، متوقف شود. به جای این تحمیل، با زیست جهان گفتگو کنند و اجازه دهند که زیست جهان،  ظرفیت‌های خودش را نشان دهد. باید به جامعه محلی برگردیم. اگر آموزش و پرورش به محله برگردد، مردم و خانواده‌ها می‌دانند برای آینده بچه‌های خود چه می‌خواهند. آنان باید بیایند مدرسه را اداره کنند. در مدرسه و برنامه‌های آنها دخالت کنند. من معتقدم مانایی ایران به رغم این همه مصائب تاریخی به این دلیل بوده است که صلاحیت ماندن دارد. این تمدن، این فرهنگ با این دیرینگی و با این همه دشواری‌های سفر تاریخی و زخم های فراوان، همچنان زنده است ونفس می کشد پس صلاحیت بقا دارد و نمی‌خواهد خودش را از این زیستن معاف کند، اما زیست جهان درصدد استعمار سیستم است. در تاریخ معاصر هم داشته ایم که هر دولتمردی به متفکران و به ظرفیت‌های اجتماعی مراجعه کرده، تحولات تاریخی بزرگی ایجاد شده است. من با نظر دکتر فکوهی موافقم. ما فکر می کنیم اگر دولت را حذف کنیم، مشکلات حل می‌شود. این درست نیست، نباید هم حذف شود. باید نهاد دولت و سیستم حکمرانی اصلاح شود و این از طریق گفتگو امکان دارد. از طریق گفتگوی اجتماعی و اینکه زیست جهان آزاد شود.

دانشگاه در این میان بخش مهمی از این کنش اجتماعی است. آقای دکتر توکل، درست است که دانشگاه جزیره نیست، اما مهم‌تر از بخش‌های دیگر ایفای نقش می‌کند. چون می‌تواند با فشار معرفت و دانش خود در اقتصاد، در بخش اجتماعی و مدنی تغییر ایجاد کند. دانشگاه یک نهاد شهری است و بخشی از این شهر است و نهاد اجتماعی است. فقط به نظر من، آزادسازی این نهاد راه‌حل است. چاره‌ای نیست جز اینکه دولت سیاست‌هایش را سیاست حمایت از جامعه، سیاست تسهیل‌ تغییرات اجتماعی و توانمندسازی اجتماعات مدنی، حرفه‌ای، صنفی و علمی قرار دهد. انصافاً جامعه ما توانایی ایستادن و حرکت مجدد را دارد. آن تصویر اجتماعی که از دانشگاه در حال زوال است دوباره برمی‌گردد. پیمایش‌های ما نشان می‌دهد طی سالیان، بالاترین اعتماد مردم به دانشگاهیان و به اهل فرهنگ و فرهیختگان بوده است.

این را می‌شود نوعی جِرم بحرانی دانست. تعداد دانشجوی زیاد و تعداد دانشگاه‌های بیشتر یک جِرم جمعیتی، فرهنگی، اجتماعی و علمی ایجاد کرده است، اما این جِرم در نقطه‌ای است که به وضعیت بحرانی رسیده و پس می‌زند. به نظرم نقدهای گفتارهای مدرک‌گرایی و بی‌کیفیتی آموزش عالی  وگله از کم بودن تأثیر اجتماعی دانشگاه نیز  پیش وبیش از هر کس ومقام دیگر، ازسوی خود دانشگاهیان  وبه ابتکار خود اهل علم راه افتاده است و نقد ، همیشه مبارک است.

 

واقعیت این است که ما خود اثربخشی و تفکر علّی را از دست دادیم. همه چیز را واگذار می‌کنیم به ساختارها و این یعنی پایان همه چیز. ما باید به بازیگر و به کنش اجتماعی برگردیم. اتفاقاً چون بحث دانشگاه است، دانشگاهیان می‌توانند بهترین کنشگران باشند. دکتر فکوهی به درستی دولت را هم یک کنشگر ملی تلقی کردند. دولت هم بخشی از کنش اجتماعی است. تحویل علم به دانشگاهیان بهترین راهکار ممکن در حال حاضر است. دیر شده، اما اگر امروز شروع کنیم بهتر از فردا است. دولت صادقانه علم را به اهل علم تحویل دهد. دانشمندان می‌توانند خود سازمان‌یابی کنند. دانشگاه ها می‌تواند کنسرسیوم‌هایی با هم داشته باشند. اجتماعات علمی، انجمن‌های علمی  وحتی کانون های حرفه ای دانش آموختگان می‌توانند بخش بزرگی از این ناهنجاری‌های علمی را حل کنند. دانشگاه‌ها دچار یک وضعیت توده‌گی شدند. دانشگاه ها می توانند به نهادهای مستقل تبدیل شوند و راه ارتباط درست با جامعه را خود پیدا کنند.

….

الان دولتی که رانتی است تازه به مذهب لیبرالی و نولیبرالی مراجعه کرده است. یعنی پروژه خصوصی‌سازی مطرح است. می‌گوید مدیریت دست من باشد، پول از شما باشد. الان در همین دانشگاه‌ها 85 درصد دانشجویان به نحوی پول می‌دهند. یعنی همان کالایی شدن. الان پروژه دولت به شکل تناقض‌آمیزی خصوصی‌سازی است. براساس مذهب نولیبرالی می‌خواهد دانشگاه را هم‌خصوصی‌سازی کند ولی کنترل خود بر دانشگاه را هم حفظ کند این هم یکی از آن تناقض هاست که ما داریم. آقای دکتر توکل! از نظر من هم این تحول باید در تمام بخش‌ها باشد. چون بحث ما اینجا دانشگاه است من راجع به دانشگاه صحبت کردم. بحث من مسئولیت دانشگاهیان در این موضوع است. البته من درک می‌کنم که یک نوع «تهی شدن خود» و تهی شدن انرژی‌ها وجود دارد. اما نباید از پای نشست. تقویت حرفه‌ها، صنوف و تقویت اجتماع علمی،‌ حتی دانش‌آموختگان باید در دستور کار باشد. ما الان یک سازمان دانش‌آموختگان نداریم. الان دانشگاه‌ها کنسرسیومی با هم ندارند. در حالی که قبل از اینکه وزارت علوم تاسیس شود، شورای مرکزی دانشگاه‌ها در دانشگاه تهران وجود داشت. معتقدم اساساً دانشگاه‌ها می‌توانند وتوانایی بلوغ آن را دارند که  خود را سازمان دهند.

 

آینده نظام علمی در ایران

مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی  مقصود فراستخواه است که با عنوان «تأملاتی در باب آینده نظام علمی در ایران» ۱۹ بهمن ماه در محل انجمن جامعه‌شناسی ایران ارائه شد. 


در هشت دهه‌ای که از تاریخ دانشگاه در ایران می‌گذرد؛ یعنی تقریباً همزمان با تأسیس دانشگاه تهران، دانشگاه و نهادهای علمی ما ۶ شیوه‌ و الگوی مدیریتی مختلف را تجربه کرده‌است؛ مدل «آریستوکراسی علمی نخبه‌گرا» از دهه اول تا دهه ۳۰، مدل «تکنوکراسی دولت‌گرا» از دهه ۴۰ تا ۵۰، مدل «میدان سیاسی چپ‌گرا» در آستانه انقلاب، مدل «بازوی کارشناسی» در دهه ۶۰، مدل «تقاضای اجتماعی» در دهه ۷۰ و مدل بنگاه‌داری یا همان «دوگانه دانشگاه و بنگاه» از جمله این الگوها بوده ‌است.
اگر فارغ از الگو و پارادایم‌های حاکم بر نهادهای علمی در تاریخ دانشگاه، بر چگونگی کیفیت نظام علمی تمرکز کنیم، نخست باید تعریفی از کیفیت ارائه کنیم؛ کیفیت در معنای کلی «هماهنگ بودن عملکرد با هدف‌های مورد انتظار است». وقتی عملکرد‌ها با هدف‌‌های مورد انتظار هماهنگ باشد ما در وضعیت باکیفیت علمی قرار خواهیم گرفت. این هماهنگی را می‌توان در چند لایه دید، نخست اینکه، چقدر عملکرد یک نظام علمی با استاندارهای آن نظام هماهنگ است، چقدر بین عملکرد و هزینه تناسب وجود دارد، چقدر عملکرد ما به انتظارات مشتریان مستقیم نزدیک است و در نهایت چقدر عملکرد امروز یک نظام علمی با تحولاتی که یک جامعه را به آینده پرتاب می‌کند، هارمونی دارد؛ به عبارتی چقدر برای آینده آماده است؟
واقعیت این است که ما در بحث علم متأسفانه آینده‌مان را خلق، تفسیر، نقد و حتی تصور هم نمی‌کنیم و بیشتر به سمت آینده پرتاب می‌شویم. در بحث از آینده نظام علمی در ایران در کنار الگوهای حاکم بر دانشگاه باید بر رویکرد‌های مسلط بر آینده نیز توجه داشت. از رویکردهای حاکم بر آینده، می‌توان به «رویکرد پیش‌بینی» اشاره کرد. در این شیوه که اغلب اثبات‌گرایانه و پوزیتیویستی است، آینده بر اساس یک سلسله محاسبات و فرضیات پیش‌بینی می‌شود.
رویکرد دیگر به آینده، «رویکرد هرمنوتیکی یا تفسیری» به آینده است و بررسی می‌کند که تفسیر کنشگران از آینده چیست؟ سوم، «رویکرد پراگماتیستی یا عملگرایانه» است؛ یعنی نوعی کنش پیش‌دستانه توأم با یادگیری و چهارم، «رویکرد انتقادی» است.
اگر بخواهیم از نسبت جامعه‌مان با رویکردهایی که در خصوص آینده وجود دارد، تصویری ارائه‌ کنیم، درمی‌یابیم که نگاه مهندسی و تکنیکی آن هم نه به شکلی حرفه‌ای بلکه به نوعی نارسا و خام بر ما غلبه دارد و حتی در این زمینه با غلبه درستی مواجه نیستیم، نگاه عملگرایانه نیز در جامعه ما با سطحی از ناپختگی همراه است چراکه اغلب با سایه‌هایی مصلحت‌گرایانه ملازم بوده‌ و از آنجا که ذخیره یادگیری در جامعه پایین است و فرصت یادگیری برای جامعه وجود ندارد، نتوانسته‌ایم در این زمینه موفق عمل کنیم.
برای رفتن به سمت آینده از طریق عمل و یادگیری باید «گفت‌وگو» و «مشارکت اجتماعی» داشته ‌باشیم. این در حالی است که این عمل پیش‌دستانه توسط جامعه و فضای بزرگ اجتماعی آموزش داده نشده و ما ظرفیت‌های یادگیری اجتماعی را در حوزه‌هایی همچون نهادهای عمومی علم، انجمن‌ها، نهادهای مدنی، NGO‌ها و... توسعه نداده‌‌ایم.
از طرف دیگر، ما در زمینه «رویکرد‌های تفسیری به آینده» نیز مشکلاتی داریم. داشتن رویکرد تفسیری مستلزم ایجاد و تأسیس اجتماعات تفسیری در جامعه است و ما عملاً این امکان را نداریم. این در حالی است که حدود ۵۰ میلیون دانشجو و ۷۰ تا ۸۰ هزار هیأت علمی در کشور وجود دارند و این سؤال مطرح می‌شود که چقدر به شکل صنفی، شخصی، مدنی و عمومی فرصت برای تفسیر و گفت‌وگو در مورد آینده فراهم کرده‌ایم؟
بنابراین، می‌توان چنین نتیجه‌گیری کرد که ما هنوز در سطحی‌ترین لایه‌های کیفیت علمی، مسأله داریم. سطحی‌ترین لایه‌های کیفیت، خود را در رتبه‌بندی‌های جهانی نشان می‌دهد؛ مثل رتبه‌بندی لیدن در هلند، QS و... . این مدل از رتبه‌بندی‌ها، معیارهایی همچون کیفیت دانش‌آموختگان و استادان و همچنین تعداد جایزه‌های جهانی مثل نوبل و فیلدز، مقالات تولید شده دانشمندان یک دانشگاه، میزان ارجاع به این مقالات و چاپ آنها در مجلات معتبر و... را مدنظر قرار می‌دهد. با این حال ما حتی در این شیوه سطحی از رتبه‌بندی علم، از وضعیت چندان مطلوبی برخوردار نیستیم.
در ایران با وجود اینکه دو هزار مؤسسه دانشگاهی داریم، اما تنها دو دانشگاه تهران و صنعتی شریف در رتبه‌بندی شانگهای قرار گرفته‌اند در حالی که در امریکا ۱۴۶، انگلیس ۲۷ و چین ۴۴ دانشگاه در این رتبه‌بندی قرار دارند.
با معیارهای کمی نمی‌‌توان وضعیت علم در آینده را پیش‌بینی و ارزیابی کرد. این در حالی است که ما در کنار ضعف معیارهای کمی در شاخص‌های کیفی نیز با مشکلات اساسی مواجهیم از جمله توزیع جغرافیایی تولید علم، همکاری‌های علمی و بین‌المللی، سهم پژوهش در تولید ناخالص داخلی، سرانه اختراع، ابتکار و اکتشاف در هر میلیون نفر، شاخص تأثیر اجتماعی علم و...
در دانشگاه‌های ایران ما دانشجوی خارجی نداریم و آماری که اعلام می‌‌شود مربوط به کسانی است که تحت سیاست‌های ما و سیاست‌های وزارت خارجه از کشورهای در سایه، به کشور ورود می‌کنند. متأسفانه دانشگاه‌های ما، آیین‌نامه‌های ما و قوانین ما هنوز ظرفیت‌ پذیرش چند فرهنگ را ندارد.
در بحث از «آینده نظام علمی در ایران»، تبدیل «علم» به «فناوری» و همچنین به کار گرفتن فناوری در توسعه اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی از موضوعات قابل بررسی است که خود نیازمند نوآوری است. برای داشتن دانشگاه‌هایی پویا در آینده باید نهادهای علمی را از کجروی‌های علمی مانند فروش پایان‌نامه، برون‌سپاری کارهای علمی، سرقت و نسبت دادن اثر دیگری به خود و مواردی از این قبیل دور نگه دایم چراکه این آسیب‌ها نشانه‌هایی نگران‌کننده در نظام علمی ما است.